جمعه , ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » امامان دوازده‌گانه علیهم السلام در قرآن و سنّت ( قسمت اوّل )

امامان دوازده‌گانه علیهم السلام در قرآن و سنّت ( قسمت اوّل )

امامان دوازده‌گانه علیهم السلام در قرآن و سنّت
محمد باقر شریعتی سبزواری

چکیده

 در این مقاله سعی شده است به پرسش اساسی مسلمانان به ویژه قشر تحصیلکرده در مورد تعداد امامان و خلفای واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از قرآن و سنت پاسخ‌گو باشیم به ویژه از آیه (ان عدّه الشهور عندالله اثنی عشر شهراً فی کتاب الله)؛ به یاری شواهد و قراین لفظی و عقلی و به کمک روایات دوازده امام را استنباط کرده و برای همه مسلمانها بازگو سازیم، چرا که اگر به نام آنها در متن قرآن تصریح می‌شد با تحریف و جایگزین ساختن اسامی دیگر اختلافات ویرانگری به وجود می‌آمد و بسا قرآن از حجیت و اعتبار ساقط می‌شد، چنان چه از فاطمه علیها السلام به کوثر تعبیر شده و از امام علی علیه السلام به قمر، وانگهی قرآن یک اعجاز ابدی است؛ محکماتی دارد و متشابهاتی و لطایفی و حقایقی و بطونی، تا مسلمانها در هر سطحی از نظر علمی و فلسفی و عرفانی باشند از آن بهره‌مند گردند. ما در خصوص تأویل آیه به منابع معتبر اهل سنت استدلال کردیم تا حقانیت مذهب اثنی‌عشر بهتر تثبیت گردد.

 کلید‌واژه‌ها: ائمه دوازده‌گانه، ماه‌های حرام، تأویل، تفسیر، متشابهات، محکمات.

 مقدمه:

 این،یک بحث جدی و اصولی است که آیا می‌توان مسأله امامان دوازده‌گانه علیهم السلام با تمام اهمیتی که دارد از قرآن کریم استنباط کرد؟

صحیح است اگر اسم و رسمی از امامان در قرآن بود، قطعاً دستخوش تحریف قرار می‌گرفت و هر مذهبی از مذاهب اسلامی امامانی را جایگزین آن‌ها می‌ساختند؛ ولی نمی‌توان پذیرفت در قرآن ـ هر چند با رمز و کنایه ـ به این مسأله اشاراتی نشده باشد.

احادیث متواتری از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در منابع شیعه و اهل سنّت نقل شده است که می‌گوید: خلفای راستین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دوازده نفرند. البته برخی از اهل سنّت تفسیرهای گوناگونی ارائه داده‌اند؛ ولی دانشمندانی از اهل سنّت که بهره‌ای از انصاف دارند، تصریح کرده‌اند که مقصود، امامان دوازده‌گانه از اهل بیت علیهم السلام هستند که علی ابن ابی طالب علیه السلام در رأس آن‌ها قرار دارد و همگی آن‌ها از قریش یا بنی هاشم می‌باشند و آخرین آن حضرت مهدی علیه السلام است (احمد حنبل، بی‌تا: ج۲، ص۳۵؛ ترمذی، بی‌تا: ج۲، ص۳۵؛ هیثمی، ۱۴۱۷: ص۱۱۳؛ حاکم نیشابوری، ۱۴۱۸: ج۴، ص۵۱۰).

اکنون یک پرسش اصولی در این جا مطرح می‌شود که با توجه به اهمیتی که امامت و خلافت در اسلام دارد، چرا در قرآن به صراحت، سخنی از دوازده امام به میان نیامده است، تا فصل الخطابی برای مذاهب اسلامی باشد و مسلمانان از این طریق بتوانند به اتحاد حقیقی دست یابند.

در پاسخ به این پرسش، ذکر مقدماتی لازم است:

 ۱٫ همه مسائل در قرآن نیامده است

 بدون تردید، همه مسائل و احکام اسلامی به صورت کلی و جزئی با حفظ کمیت و کیفیت، در قرآن کریم نیامده است و مراد از آیه (لَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ) (انعام، ۵۹) مقام علم الهی است نه قرآن کریم. اگر در برخی از روایات هم به لوح محفوظ تفسیر شده، مقصود، همان علم الهی است.

قرآن کریم، به مثابه قانون اساسی است که بیشتر به کلیاتی از اصول عقاید (توحید، نبوت و معاد) و اجمالی از احکام عبادی و جزایی، فردی، اجتماعی و اخلاقی پرداخته و سایر مقرّرات و تفصیل احکام عملی و جزایی و مدنی را به سنّت نبوی موکول نموده است؛ چرا که به حکم (وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی) (نجم، ۵-۳)، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید و گفتار او جز وحی الهی چیزی نیست که به وی تعلیم و القا می‌شود؛ پس گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عین وحی است و مطابق آیه (مَا آتَاکُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (حشر، ۷) مسلمانان موظف هستند به اوامر و نواهی حضرت رسول به عنوان دستور الهی عمل کنند؛ گرچه در قرآن نباشد؛ به همین دلیل، سنّت نبوی، برای همه مسلمان‌ها، حجت شرعی و تکلیف آور می‌باشد.آیه (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)(نساء، ۵۹)  نیز همین حقیقت را بیان می‌کند و مقصود تنها اطاعت رسول در بیان احکام و مسایل دینی که در متن قرآن آمده نیست؛ بلکه مراد، اوامر و نواهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ و صلح و سایر احکام و مسایل اجتماعی است.

۲٫ بعضی از رموز قرآن برای ما قابل درک نیست

قرآن ـ همان گونه که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به صراحت بیان شده و نیز به دلایل اعجاز ـ کلام الهی است، نه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و از سنخ نوشتار بشری نیست (متقی هندی، ۱۴۰۹: ج۱، ص۱۰۳)؛ به همین دلیل بشر از آوردن یک سوره کوچک مثل آن عاجز است و از نظر معنا نیز تفسیری دارد و تأویلی، باطنی دارد و ظاهری، عباراتی دارد و اشاراتی، حقایقی دارد و لطایفی، محکماتی دارد و متشابهاتی (همان، ص۴؛ صبحی صالح، ۱۳۸۷: خ۱۸) که برای هر یک، مخاطبان ویژه‌ای است. بسا ممکن است رموز همه مسائل در این کتاب باشد؛ ولی فعلاً و در شرایط کنونی نمی‌توانیم آن رموز را درک کنیم و در آینده روشن خواهد شد.[۱]

فخر رازی در مقدمه تفسیرش درباره سوره حمد می‌گوید: «ممکن است از فواید و نفائس گران سنگ سوره حمد، ده‌ها هزار مسأله و حکمت استنباط شود؛ گرچه حسودان بعید می‌شمارند» (فخر رازی، ۱۴۱۱: ج۱، ص۳).

وی درباره جمله «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» می‌گوید: «مشتمل بر ده‌ها هزار مسأله است» (همان، ص۴).

در هر حال، کلام خدا، مشتمل بر بطون و معانی فراوان و عجایب بسیار است و به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم:القرآن بحر، لا یدرک قعره. له ظهر و بطن فظاهره حکم و باطنه علم عمیق، ظاهره أنیق و باطنه عمیق … لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه؛ برای قرآن، ظاهری است و باطنی؛ ظاهرش حکم است و دستور و باطنش علم است و حکمت. صورتش زیبا و نشاط آور و باطنش مانند دریا عمیق و ناپیدا است. عجایب آن، قابل شمارش نیست و غرایبش را پایانی نباشد (مجلسی، ۱۴۰۴: ج۹۲، ص۱۷ و ج۷۷، ص۱۳۴؛ متقی هندی، ۱۴۰۹: ج۷، ص۴۰۲).

مولوی می‌گوید:

حرف قرآن را بدان که ظاهری ست

زیر ظاهر، باطنی بس قاهری ست

زیر آن باطن یکی بطن سوم

 که دَرو گردد خردها جمله گم

بطن چارم از نبی خود کس ندید

 جز خدای بی‌نظیرِ بی‌ندید

تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین

 دیو آدم را نبیند جز که طین

ظاهرِ قرآن چو شخص آدمی ست

که نقوشش ظاهر و جانش خفی ست

۳٫ تفسیر و تأویل چیست؟

تفسیر در لغت، به معنای کشف و اظهار و پرده برداری است. «اسفر الصبح» یعنی صبح گاهان دمید یا زن پرده از رخسارش افکند (ابن منظور، ۱۴۰۸: ج۶، ص۳۶).

کلمه تأویل، هفده بار در قرآن آمده است و به معنای بازگشت دادن چیزی به هدف اصلی و نهادن آن در جایگاه واقعی آن است. اگر تفسیر، مطابق قواعد ادبی باشد، در آن محدودیتی نیست؛ ولی در تأویل ـ همان گونه که از آیه (و ما یعلم تأویله الا الله) (آل عمران، ۷) بر می‌آید ـ محدودیت برقرار است و فقط پیغمبر و امامان معصوم علیهم السلام از تأویل آیات آگاهند. تفسیر، بیان مفاهیم وضع الفاظ است؛ خواه حقیقت باشد یا مجاز؛ ولی تأویل باطن معنای لفظ است (سیوطی، ۱۳۷۰: ج۴، ص۱۹۳).

راغب اصفهانی می‌نویسد: «تفسیر، اعم از تأویل است و بیشترین کاربردش در الفاظ و مفردات است؛ اما تأویل، بیشترین کاربردش در معانی و جمله‌ها است» (راغب، ۱۴۱۸: کلمه فسّر). به همین دلیل است که اجرای احکام الهی غالباً بر اساس تفسیر است و گاهی بر پایه تأویل؛ ولی عمل به تأویل کار کسانی است که از علم غیب، بهره‌مند و از گناه، معصوم می‌باشند. در قرآن مجید می‌خوانیم: حضرت موسی با حضرت خضر علیهم السلام هم سفر شد و مشاهده کرد او کارهای عجیبی انجام می‌دهد که با ظواهر شرع نمی‌سازد؛ کشتی مستمندان را سوراخ می‌کند، دیوار خراب شده را تعمیر می‌نماید و نوجوانی را بدون جرم و گناه می‌کشد. این کارها برای حضرت موسی علیه السلام تحمل ناپذیر بود؛ از این رو حضرت خضر علیه السلام آن پیامبر بزرگوار، نخست حکمت کارهایش را بازگو کرد و سپس فرمود: (سأنبّئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبراً)؛ و به زودی تأویل کارهایی را که نتوانستی تحمل کنی به تو خبر خواهم داد (کهف، ۷۸).

تعبیر بعضی از خواب‌های پیچیده نیز از این مقوله است؛ یعنی برگردانیدن مضمون ظاهری رؤیا به مفهوم واقعی آن. قرآن کریم از زبان حضرت یوسف علیه السلام پس از رسیدنش به حکومت و خضوع یازده برادر او و آمدن پدر و مادرش، می‌فرماید: (یا أبت هذا تأویل رؤیای من قبل)؛ ای پدر جان! این است تأویل رؤیای پیشین من» (یوسف، ۱۰۰) که اشاره است به خضوع یازده برادر و پدر و مادرش برابر او.

 دوازده امام علیهم السلام در قرآن

 با توجه به این مقدمات، اینک در پاسخ پرسش مطرح شده می‌گوییم: در قرآن کریم به صورت کلی و به طریق رمز و راز، از دوازده امام علیهم السلام یاد شده است که این مطلب را پس از بررسی و دقت می‌شود فهمید، چرا که بعضی از آیات متضمّن قرائن و شواهد کلامی و عقلانی است که پس از تأمل بسیار و با کمک تفسیر و تأویل، می‌توان به آن دست یافت. در عین حال، معنای ظاهر آن نیز برای عموم درست است و حجت به شمار می‌رود. این آیه که به شمار امامان اشاره می‌کند، چنین است: (انّ عدّه الشهور عند الله اثنا عشر شهراً فی کتاب الله یوم خلق السموات و الارض منها اربعه حُرُم ذلک الدین القیم فلا تظلموا فیهنّ انفسکم)؛

تحقیقاً شمار ماه‌های سال، دوازده ماه است. این حقیقت در کتاب خدا و روزی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، چنین بوده است. از این دوازده ماه، چهار تا، حرام است. این است دین استوار. پس در آن چهار ماه حرام، به خویشتن ستم روا مدارید» (برائت، ۳۶).

 قراین و شواهد کلامی

 نکته‌ها و قراینی در آیه مذکور هست که می‌تواند خوانندگان هوشیار و عالمان با انصاف را با یاری فکر و تأمّل، به مقصد اصلی و تأویل باطنی رهنمون باشد. این نکات، عبارت‌اند از:

۱٫ میان تمام ملت‌ها و پیروان مکتب‌ها، سال دوازده ماه است و این، موضوعی است بسیار بدیهی و هیچ خردمندی آن را انکار نمی‌کند؛[۲] از این رو آوردن ادات تأکید بر اثبات این که هر سال، از دوازده ماه تشکیل شده است، با حفظ فصاحت و بلاغت آن، تأییدی است بر وجود ماه‌های قمری، نه شمسی. در عین حال، باید توجه داشت که افزوده شدن این نوع قرائن کلامی، خواننده را به یک معنای باطنی نیز راهنمایی می‌کند؛ چرا که گفته‌اند: «زیاده المبانی تدلّ علی زیاده المعانی؛ افزایش حروف، مقدمات، قیود و قرائن لفظی و مقامی، دلیل است بر فزونی معانی».

۲٫ قید «عند الله» در آیه به حسب ظاهر، مقابل «عند الناس» است؛ یعنی شاید سال، نزد همه مردم دنیا دوازده ماه نباشد. البته ممکن است قید مذکور، اشاره به قانون خلقت و بیانگر سیر طبیعی ماه نیز باشد؛ زیرا ممکن است مردم، سال و ماه‌ها را از نوع قراردادهای اعتباری و عرفی بدانند و طبق خواسته خود به کمک افکار عمومی با وضع قوانین اعتباری تغییر دهند؛ چنان که مسلک پوشالی «بابی» و «بهایی» سال را به زعم خود نوزده ماه دانسته و ماه را نیز نوزده روز قرار داده‌اند.

واژه «عند الله» گذشته از این، به طور غیر مستقیم می‌خواهد این گونه عقاید انحرافی را نفی کند، تا آنچه که مطابق حرکت کائنات است و بر محور حق می‌گردد، به اثبات برساند؛ یعنی حرکت زمین به گرد خورشید و ماه، تولید فصول چهارگانه می‌کند و ماه و سال را مشخص می‌سازد.

۳٫ قید «فی کتاب الله» به قرینه «یوم خلق السموات و الأرض» شامل تورات، انجیل، زبور داوود و صحیفه‌های ابراهیم خلیل و نوح نبی می‌شود و قرآن را نیز در بر می‌گیرد؛ یعنی در تمام کتاب‌های آسمانی، این حقیقت عینی و طبیعی که سال، دوازده ماه دارد، منعکس شده و بیانگر این است که در غیر کتاب‌های آسمانی، ممکن است خلاف این گفته شود؛ در صورتی که در کتاب‌های آسمانی و اعتقاد ملت‌ها، سال به دوازده ماه تقسیم شده است؛ مانند سال و ماه‌های رومی، ایرانی، عربی، اروپایی، چینی و ژاپنی. البته اسامی ماه‌ها میان ملت‌ها مختلف است؛ ولی شمارگان آن‌ها از دوازده ماه تجاوز نمی‌کند. وانگهی، کتاب تکوین را نیز در بر می‌گیرد؛ چرا که در سیر ساختار طبیعی و حرکت زمین، ماه‌های قمری همواره دوازده بار طلوع و غروب دارند.

۴٫ از همه مهم‌تر، جمله «ذلک الدین القیّم» است که دوازده ماه را دینِ استوار و آیین مستقیم به شمار آورده است. ممکن است گفته شود جزء دین بودن ماه‌ها، به علت این است که برخی ماه‌ها مشتمل بر احکام و تکالیفی خاص است؛ مانند ماه مبارک رمضان که روزه گرفتن در آن ماه بر مسلمان‌ها واجب می‌شود یا ماه ذیحجه که حج خانه خدا بر کسانی که استطاعت دارند، واجب می‌شود؛ ولی آیه در مقام بیان این حقیقت است که تمام ماه‌های دوازده‌گانه جزء دینِ استوار و مستقیم است، نه این که چون بعضی از ماه‌ها مشتمل بر دستورات دینی می‌باشد و در ماه‌های دیگر، فرایض مذهبی دیده نمی‌شود، آیه تمام آن‌ها را جزء دین واقعی می‌شمارد. نیز این امر، از باب تغلیب نمی‌تواند باشد؛ چرا که غلبه با ماه‌هایی است که احکام واجب در آن‌ها نیست.

علاوه بر این که از فراز «ذلک الدین القیّم» چنین برداشت می‌شود که هر ماهی به نوبه خود و مستقلاً جزو دین می‌باشد. علاوه بر این، مشرکان و مکاتب الحادی نیز معتقدند هر سال دوازده ماه دارد، بدون این که در مذهب شرک، ماه‌های دوازده‌گانه را دخیل بدانند.

۵٫ «فلاتظلموا فیهن أنفسکم» به حسب ظاهر می‌خواهد بگوید در ماه‌های حرام با ایجاد جنگ و نزاع، به خودتان ظلم مضاعفی روا ندارید. در هر حال، ظاهر آیه نیز بر همه مسلمان‌ها حجت و بر همگان تکلیف آور است که در ماه‌های حرام، جنگ و خون ریزی را ترک کنند، تا حرام مضاعفی مرتکب نشوند. همه این تفسیرها به نوبه خود صحیح هستند؛ ولی آیات قرآن بر خلاف معمول مکتوبات بشری، تفسیری دارد و تأویلی، ظاهری دارد و باطنی و در باطن آن نیز باطنی است و… که همگی حجت هستند و با هم تضادی ندارند.

مقتضای اعجاز قرآن

وجود الفاظ و در معانی اعجاز قرآن مجید ایجاب می‌کند که هم تفسیر ظاهری حجّت باشد و هم مفهوم باطنی و تأویل‌ها؛ چرا که این مفاهیم، در طول هم قرار دارند، نه در عرض یک‌دیگر. هر مخاطبی در خور ظرفیت و استعدادی که دارد می‌تواند دقایق و حقایق مضاعفی را از کتاب الهی بفهمد؛ به ویژه آن دسته از آیاتی که در بردارنده قرائن لفظی و عقلانی و قرینه مقامی است که عبور از مفهوم ظاهری را به سوی معانی باطنی با رعایت احتیاط و دقت کافی، تأیید می‌کند.

افزون بر این، اگر اسامی امامان در آیات قرآن به گونه صریح و مشخص ذکر می‌شد، نه تنها موجب وحدت مذاهب اسلامی نمی‌گردید، بلکه زمینه تحریف و تغییر قرآن مجید فراهم می‌شد؛ زیرا از سوی منحرفان و فرقه‌های مختلف اسلامی، اسامی دیگری جایگزین آن‌ها می‌شد و در نتیجه بین مسلمانان درباره نسخه‌های قرآن اختلافات شدیدی پیش می‌آمد و هر گروهی قرآنی را با اسامی خاص پیشوایان خود به چاپ می‌رساندند و قرآن از حجیّت و سندیت می‌افتاد. البته همان‌گونه که یادآوری شد، در خصوص این آیه و برخی آیات دیگر، به دلیل اهمیت معنای باطنی، قیود و قرائنی ذکر شده است که به وضوح، ما را به وجود دوازده امام و خلیفه رهنمون می‌سازد.

وانگهی جا داشت گفته شود مشتمل بودن سال بر دوازده ماه میان همه انسان‌ها یک اجماع جهانی است و هیچ کس در آن تردید ندارد؛ از این رو به کار بردن این همه تأکیدهای لفظی مثل: «انّ»، «عند الله»، «یوم خلق السموات و الارض» و «فی کتاب الله» ضرورتی نداشت. باید گفت صحیح است؛ ولی قطعاً در این نوع بیان، حکمت‌های ظاهری و اسرار باطنی در میان بوده است که مسلمانان را می‌خواهد به تأویل آیه نیز برساند. عبارت «منها أربعه حرم» به حسب ظاهر، به ماه‌های حرام اشاره دارد و تکالیف فردی و اجتماعی را مشخص می‌کند؛ ولی در مقام تأویل، اشاره به امامان چهارگانه است که به دلایلی باید حرمت آن‌ها را مسلمانان بیش‌تر پاس می‌داشتند که حرمت شکنی کردند.

تأویل چهار ماه حرام به چهار امام معصوم

در هر صورت اگر آیه فوق به دوازده امام تأویل شود، تمام تأکیدها مقبولیت یافته و حکمت، افزونی پیدا خواهد کرد و به مفهوم ظاهری آیه هم لطمه‌ای وارد نمی‌شود. در این صورت، تأویل نهایی از ماه‌های حرام ـ همان گونه که در احادیث اهل بیت علیهم السلام رسیده است ـ عبارت می‌شود از چهار امامی که نامشان علی است: علی بن ابی طالب علیه السلام، علی بن الحسین علیه السلام، علی بن موسی الرضا علیه السلام و علی بن محمد الجواد علیه السلام (عروسی حویزی، ۱۴۱۲: ج۲، ص۱۸۷؛ بحرانی، ۱۴۱۷: ج۱، ص۴۰۴).

وجود اوصیای دوازده‌گانه در ادیان

از سوی دیگر، روایات بسیاری در منابع شیعه و سنّی آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

هر سنّتی که در ادیان گذشته بوده، مو به مو در آیین اسلام هم هست. از جمله این سنت‌ها، داشتن دوازده وصی و خلیفه است؛ چنان که غیبت و ظهور رهبر و امام نیز از سنّت‌های ادیان ابراهیمی است که در اسلام نیز اصل غیبت و ظهور رهبری وجود دارد (طبرانی، بی‌تا: ج۴، ص۲۰۴؛ سیوطی، بی‌تا: ج۲، ص۴۴۴).

در این که پیامبران اولوا العزم هر یک دوازده وصی داشته‌اند، تردیدی نیست و در قرآن و سنت به برخی از آن‌ها تصریح شده است. موسی بن عمران علیه السلام دوازده نقیب، حضرت عیسی علیه السلام دوازده حواری و  ابراهیم و نوح علیهم السلام هم هر یک دوازده وصی داشته‌اند. قرآن کریم به صراحت یا به کنایه، بعضی از آن‌ها را ذکر کرده است: (و قطّعنا‌هم اثنتی عشره أسباطاً أمماً)؛ قوم موسی را به دوازده گروه منشعب کردیم» (اعراف، ۱۶۰؛ مائده، ۱۲). در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: (و لقد أخذ الله میثاق بنی إسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً)؛ همانا خداوند، از بنی اسرائیل پیمان گرفت و دوازده نقیب و بزرگ از میان آن‌ها برانگیختیم» (همان).

همان‌گونه که می‌بینیم، سخن از برانگیختن و انتصاب دوازده وصی است، نه انتخاب امت. آلوسی، از مفسّران اهل سنّت، ذیل همین آیه می‌نویسد: «نقبای بنی اسرائیل، وزیران موسی بودند و سپس به مقام نبوت رسیدند» (آلوسی، بی‌تا: ج۶، ص۷۸).

حتی کلمه «اثنتا عشره» در آیه ذیل نیز ظاهری دارد و تأویلی. در سوره بقره می‌فرماید: (فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عیناً)؛ ]به موسی[گفتیم: عصایت را بر سنگ بکوب، ]تا عصا را به سنگ زد[ از آن، دوازده چشمه جاری شد» (بقره، ۶۰)؛ در صورتی که یک چشمه پر آب، به مثابه رودخانه بزرگ می‌توانست تمام اقوام بنی اسرائیل را سیراب کند؛ از این رو نجم الدین رازی در تفسیر بحر الحقایق در تأویل آیه فوق می‌گوید:

مقصود از آب، چشمه‌های حکمت است. چشمه‌های حکمت، حکیمان دوازده‌گانه را می‌طلبد و کلمه «لا اله الا الله» نیز از دوازده حرف تشکیل شده و هر یک از آن حروف، چشمه ساری است از علم و معرفت. حکمت این دوازده حرف در کلمه توحید و اخلاص است که اساس دین و سرچشمه نقیبان دوازده‌گانه‌اند و ممکن است رمز و اشاره به دوازده امام و خلیفه در تمام ادیان الهی نیز باشد.

در حقایق التفسیر ذیل آیه فوق از امام صادق علیه السلام نقل شده است که «عین» را به معرفت تأویل می‌کند و نخستین منزل معرفت را توحید و عبودیت می‌داند و آن را به موارد دیگر مانند چشمه صداقت و اخلاق سرایت می‌دهد (اسلمی، بی‌تا: ج۱، ص۲۴۶).

مشابه این کلام در تأویل آیه (و بئر معطّله و قصر مَشید) (حج، ۴۵)؛ نیز آمده است. چاه‌های سرگردانی که صاحبانش نابود و آب هایش در زمین فرو رفته و بی‌مصرف مانده است؛ نه کسی از آن، آب برمی دارد و نه تشنه‌ای سیراب می‌شود. امام صادق علیه السلام فرمود:

مقصود از «قصر مشید»، آن قصری است که به دلیل عدم مراجعه مردم در حال خرابی است، و منظور از «بئر معطّله» امام صامت و ساکت و راکد است و «قصر مشید» امام ناطق می‌باشد که مردم او را ترک کرده‌اند (طباطبایی، ۱۳۶۱: ج۱۶، ص۳۹۶).

در سوره اعراف می‌فرماید: (و قطعناهم اثنتی عشره اسباطاً امماً) (اعراف، ۱۶)؛ قوم موسی را به دوازده گروه منشعب کردیم تا هر سبطی طایفه‌ای باشند». در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: (و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً) (مائده، ۱۲)؛ و دوازده بزرگ و نقیب از میان قبایل بنی اسرائیل مبعوث کردیم تا ]هر کدام امامی برای گروهی باشند و هر امامی از علم و حکمت الهی، گروه خود را سیراب کنند[».

پس نتیجه می‌گیریم هدف از چشمه‌های دوازده‌گانه نقبای دوازده‌گانه‌اند که هر یک باید گروهی را رهبری و از سرچشمه حکمت سیراب کنند.

اگر به آیه «یوم ندعوا کل أناس بإمامهم»[۳] توجه کنیم، خواهیم فهمید همان امام که در دنیا امت را هدایت یا گمراه می‌کند همان رهبر آخرتی نیز هست که آنان را به بهشت یا جهنم می‌کشاند.

در خصوص امامان دین، آیات دیگری نیز هست که از طرق خاصه و عامه به امامان شیعه تفسیر و تأویل شده است و فرضاً اگر کسی اشارات و کنایاتی را که درباره امامان دوازده‌گانه در قرآن رسیده است، قبول نداشته باشد، از پذیرش احادیث نبوی که از طریق شیعه و اهل سنّت به صورت متواتر رسیده است، گریزی ندارد. ما بخشی از آن احادیث را از باب نمونه می‌آوریم:

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*