شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!!(قسمت دهم)

فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!!(قسمت دهم)

200   یکی از بیماری های شناخته شده در انسان ها، بیماری « ریکتز (نرمی استخوان) : Rickets » (فرم کودکی) یا « استئومالاسی : Osteomalacia » (فرم بزرگسالی) می باشد(۱۲۴) که عمدتاً و به صورت شایع، در اثر کمبود ویتامین D پدید می آید(۱۲۴)، اما علل نادر دیگری هم دارد. این بیماری، عوارض متابولیک و اسکلتی متعددی دارد که باعث نرمی استخوان ها، انحنای استخوان های تحمل کننده ی وزن، بد شکلی استخوان های مچ دست، بخش قبلی بسم الله الرحمن الرحیم مطالعه ی فسیل های ” نئاندرتال” یکی از مباحث مورد علاقه ی تکامل شناسان، مباحث مرتبط با « هومینید ها : انسان ساها » ی موسوم به « نئاندرتال : Neanderthal »(۱۱۶) می باشد. مطالعات متعددی که در طی سال های اخیر پیرامون « هومینید ها : انسان ساها » ی موسوم به « نئاندرتال : Neanderthal »(۱۱۶) صورت گرفته است، ابهامات، ایرادات و سوالات لاینحلی را درباره ی « نئاندرتال : Neanderthal » ها ایجاد نموده، که متاسفانه با سکوت رسانه ای و بعضاً توجیهات سفسطه وار تکامل شناسان همراه بوده است. « نئاندرتال : Neanderthal » ها طبق ادعای تکامل شناسان، « هومینید ها : انسان ساها » یی هستند که فسیل های منتسب به آن ها، از مناطق مختلفی اعم از جنوب اروپا، قفقاز، آسیای مرکزی و خاورمیانه، یافت شده است. هنوز که هنوز است، خود تکامل شناسان نیز پیرامون این که « نئاندرتال ها »، « گونه ای جدا از انسان ها » بوده اند یا این که در « داخل گونه ی انسان (خردمند) » بوده و تنها زیرگونه ای از انسان ها بوده اند، اتفاق نظر ندارند!!!(۱۱۸) هنوز که هنوز است، خود تکامل شناسان نیز پیرامون این که « نئاندرتال ها »، « گونه ای جدا از انسان ها » بوده اند یا این که در « داخل گونه ی انسان (خردمند) » بوده و تنها زیرگونه ای از انسان ها بوده اند، اتفاق نظر ندارند!!201 البته در طی چند سال اخیر، این معضل نه تنها حل نشده، بلکه پیچیده های این مبحث، بیشتر هم شده است. به نحوی که شواهد جدید، سوالات جدید و ابهامات جدی را پیرامون چیستی « نئاندرتال ها » مطرح نموده اند! به هر حال از آن جا که تأکید مقاله ی فعلی ما بر موضوع فسیل شناسی است، فعلاً مباحث مربوط به فسیل شناسی « نئاندرتال ها » مورد بحث قرار گرفته و نکات مربوط به مسایل ژنتیکی آن ها با جزییات کمتر در این مقاله، و به صورت تفصیلی در قسمت های بعدی این سلسله مقالات، مورد بحث قرار خواهند گرفت. اما بنا بر ادعای تکامل شناسان، اسکلت « نئاندرتال ها » ویژگی های خاصی داشته که موجب گردیده است تا توجه این گروه، به سمت آن ها جلب شود که عمده ی این ویژگی ها نیز مربوط به « جمجمه » ی آن ها بوده است.(۱۱۹) طبق ادعای تکامل شناسان، اسکلت « نئاندرتال ها »، حجم بیشتر و بزرگتر، حفره ی بینی بزرگتر، حدقه ی چشم گردتر و … نسبت به انسان های امروزی داشته اند و از نظر استخوانبندی کلی نیز نسبت به انسان های امروزی درشت اندام تر بوده اند!(۱۱۹) در تصاویر زیر، وضعیت کلی استخوانبندی « نئاندرتال ها » و مقایسه ی آن ها با اسکلت انسان های امروزی را طبق ادعای تکامل شناسان، ملاحظه می فرمایید:(۱۲۰) اسکلت منسوب به یک « نئاندرتال : Neanderthal » تصویر سمت راست) مقایسه  ی بین اسکلت منسوب به « نئاندرتال : Neanderthal » با انسان های امروزی (تصویر سمت چپ).202 همان گونه که ملاحظه فرمودید، « دیرینه شناسان »، تفاوت های ظاهری خاصی را برای افتراق فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها »، مد نظر گرفته اند که مخاطبان محترم می توانند خود به مطالعه ی این خصوصیات در منابع دیگر بپردازند و ما به دلیل جلوگیری از طولانی شدن بحث، از ذکر آن ها خودداری می نماییم. اما در ویژگی های ظاهری « نئاندرتال ها »، خصوصیات جالبی وجود دارند که چالش های جدی در ادعاهای تکامل شناسان، ایجاد می نمایند! برخی از این خصوصیات به شرح زیر می باشند: الف) جمجمه های منتسب به « نئاندرتال ها »، از جمجمه ی انسان های امروزی، کمی بزرگ تر بوده است. این مسئله در کتب و مقالات علمی مختلف، مورد اشاره قرار گرفته است:(۱۲۱) همان گونه که ملاحظه می فرمایید، در کتب و مقالات مختلف، اشاره شده است که حجم جمجمه ی فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها : Neanderthals » (کادر قرمز رنگ)، بیشتر و بزرگ تر از حجم جمجمه ی فسیل های انسان های امروزی (کادر آبی رنگ)، بوده است! نکته ی جالب دیگر این دو تصویر، اختلاف نظر تکامل شناسان بر سر « گونه » ی مجزا بودن « نئاندرتال » نسبت به انسان در تصویر چپ (Homo Neanderthalensisیا Neanderthal) یا «هم گونه » بودن « نئاندرتال » با انسان های امروزی در تصویر راست (Homo Sapiens Neanderthalensis) می باشد که حتی در نامگذاری ها هم خود را نشان می دهد!!!203 204 این مسئله (بزرگ تر بودن جمجمه ی منتسب به نئاندرتالها نسبت به انسان های امروزی)(۱۲۱)، بسیار حائز اهمیت است، زیرا موجب بر هم ریختن توالی فسیلی خطی « انسانساها : Hominids » می شود!: توالی فسیلی جمجمه های « انسان ساها : Hominids » به ترتیب زمان! همان گونه که ملاحظه می فرمایید، جمجمه ی فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها : Neanderthals » (کادر قرمز رنگ)، حجیم تر از جمجمه ی فسیل های انسان های امروزی (کادر آبی رنگ)، بوده است! این مسئله، موجب به هم خوردن توالی فسیلی خطی جمجمه های منتسب به « انسان ساها : Hominids » می شود! خوش بختانه چنین اتفاقی دقیقاً در قسمت آخر توالی فسیلی خطی اتفاق افتاده و ما قطعاً می دانیم که انسان های امروزی در عصر حاضر زندگی می کنند!!! و اگر « نئاندرتال » وجود خارجی داشته باشد، قطعاً قبل از عصر کنونی می زیسته است!!! بدین ترتیب، با توجه به بزرگتر و حجیم تر بودن جمجمه های فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » نسبت به انسان های امروزی، قطعاً توالی فسیلی خطی تکامل شناسان به هم خورده و آن ها نخواهند توانست از این حربه برای پیش بردن ادعاهای خودشان استفاده کنند! 203 خوشبختانه چنین اتفاقی دقیقاً در قسمت آخر توالی فسیلی خطی اتفاق افتاده و ما قطعاً می دانیم که انسان های امروزی در عصر حاضر زندگی می کنند!!! و اگر « نئاندرتال » وجود خارجی داشته باشد، قطعاً قبل از عصر کنونی باید می زیسته است!!! بدین ترتیب، با توجه به بزرگتر و حجیم تر بودن جمجمه های فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » نسبت به انسان های امروزی، قطعاً توالی فسیلی خطی تکامل شناسان به هم خورده و آن ها نخواهند توانست از این حربه برای پیش بردن ادعاهای خودشان استفاده کنند! بر اساس این توصیفات، تصاویر زیر که به وفور در مجلات و رسانه ها ملاحظه می گردد، از بیخ و بن غلط و اشتباه بوده و انتشار دهندگان آن یا نادان هستند و یادر صورتی که دانسته مرتکب آن شده باشند، کلاه بردار و دروغ گو می باشند:(۱۲۲)   تصاویر بالا و وسط که به وفور در مجلات و رسانه ها ملاحظه می گردد، از بیخ و بن غلط و اشتباه بوده و انتشار دهندگان آن یا نادان هستند و یا در صورتی که دانسته مرتکب آن شده باشند، کلاه بردار و دروغ گو می باشند! جمجمه ی فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها : Neanderthals » (کادر قرمز رنگ)، حجیم تر از جمجمه ی فسیل های انسان های امروزی (کادر آبی رنگ)، بوده است! (تصویر پایین) این مسئله، موجب به هم خوردن توالی فسیلی خطی جمجمه های منتسب به « انسان ساها : Hominids » می شود! 205 بدین ترتیب، توالی فسیلی خطی « انسان ساها : Hominids » به غیر از کتب و مجلات عمومی و بجز به منظور فریب طیف وسیعی از مخاطبان عام، دیگر هیچ کاربردی در مجامع علمی و حتی در بین به اصطلاح دانشمندان تکامل شناس ندارد! چرا که از نظر علمی، در همان وهله ی اول رد می شود! اما متاسفانه کماکان از این گونه توالی های فسیلی خطی به عنوان حربه ایکثیف در مجلات عمومی و رسانه های پر مخاطب عامه پسند استفاده می شود! به جای توالی فسیلی خطی « انسان ساها : Hominids »، تکامل شناسان در مجامع علمی از توالی شاخه ای « انسان ساها : Hominids » استفاده می کنند که در ادامه ی مقاله به آن خواهیم پرداخت. ب) بجز مسئله ی بزرگی جمجمه ی « نئاندرتال ها » و مشکلاتی که این مسئله برای تکامل شناسان پدید آورده است، مسایل دیگری نیز وجود دارند که از نظر اسکلتی، باز هم فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » را به چالش می کشند: A) همان گونه که قبلاً نیز اشاره کردیم، تنوع و گوناگونی بسیاری در چهره، جمجمه و اسکلت انسان های نژادهای مختلف عصر کنونی ملاحظه می گردد. از تفاوت فاحش در سایز جمجمه(۱۱۱) گرفته، تا استخوانبندی، رنگ پوست، رنگ مو و …. این مسئله در ورزش و طب ورزشی کاملاً شناخته شده است!(۱۲۳) برای مثال نژادهای شرق آسیا همچون اهالی کره، ژاپن، چین، تایلند و … در ورزش های سرعتی بسیار موفق هستند و اهالی قاره ی آفریقا در ورزش های استقامتی مانند دو و میدانی، دو ماراتن و … همواره در صف مدال آوری می باشند و مردم قاره ی اروپا و به خصوص شمال این قاره، در ورزش های قدرتی و نیازمند زور بازو و فیزیک بدنی قوی حرف برای گفتن دارند.(۱۲۳) چهره ی چهار جوان از چهار نژاد مختلف: (از راست به چپ) جوان بومی مالزیایی، جوان آفریقایی، جوان کره ای و جوان اروپایی. (به تفاوت های واضح در رنگ پوست، جمجمه و اجزای چهره، توجه فرمایید.)206   تفاوت های بدنی و گوناگونی وضعیت فیزیکی افراد نژادهای مختلف، در ورزش و طب ورزشی کاملاً شناخته شده است! برای مثال نژادهای شرق آسیا همچون اهالی کره، ژاپن، چین، تایلند و … در ورزش های سرعتی بسیار موفق هستند و اهالی قاره ی آفریقا در ورزش های استقامتی مانند دو و میدانی، دو ماراتن و … همواره در صف مدال آوری می باشند و مردم قاره ی اروپا و به خصوص شمال این قاره، در ورزش های قدرتی و نیازمند زور بازو و فیزیک بدنی قوی حرف برای گفتن دارند.207208 اما همه ی انسان های عصر کنونی، واقعاً انسان از « گونه » ی انسان هستند! یعنی علی رغم تفاوت های ظاهری، قابلیت ازدواج با یکدیگر داشته و در اثر ازدواج آن ها نیز فرزندانی بارور به دنیا می آیند! بنابراین تفاوت های جسمی بین نژادهای مختلف انسان ها، به معنای وجود این افراد در « گونه » های مجزا نیست! در مورد « نئاندرتال ها » نیز وضعیت به همین منوال است. یعنی تفاوت های ظاهری و اسکلتی آن ها با انسان های امروزی نیز، لزوماً به این معنا نیست که آن ها از « گونه » ای جدا از انسان ها می باشند، بلکه ممکن است نژاد خاصی از انسان ها بوده باشند. کما این که امروزه نیز برخی ویژگی های ظاهری « نئاندرتال ها »(۱۲۵) در برخی جمعیت ها ملاحظه می گردد شباهت تصاویر بازسازی شده ی منتسب به « نئاندرتال ها » (تصاویر بالا) با ۲ انسان امروزی (تصاویر پایین). تصویر پایین چپ، نیمرخ « هنری کیسینجر » سیاستمدار مشهور آمریکایی است!209 B) یکی از بیماری های شناخته شده در انسان ها، بیماری « ریکتز (نرمی استخوان) : Rickets » (فرم کودکی) یا « استئومالاسی : Osteomalacia » (فرم بزرگسالی) می باشد(۱۲۴) که عمدتاً و به صورت شایع، در اثر کمبود ویتامین D پدید می آید(۱۲۴)، اما علل نادر دیگری هم دارد. این بیماری، عوارض متابولیک و اسکلتی متعددی دارد که باعث نرمی استخوان ها، انحنای استخوان های تحمل کننده ی وزن، بد شکلی استخوان های مچ دست، قفسه ی سینه، نرمی استخوان های جمجمه (کرانیوتابس : Craniotabes)، تغییر شکل جمجمه و … می شود:(۱۲۴) بیماری « ریکتز (نرمی استخوان) : Rickets » (فرم کودکی) یا « استئومالاسی : Osteomalacia » (فرم بزرگسالی) عمدتاً و به صورت شایع، در اثر کمبود ویتامین D پدید می آید، اما علل نادر دیگری هم دارد. این بیماری، عوارض متابولیک و اسکلتی متعددی دارد که باعث نرمی استخوان ها، انحنای استخوان های تحمل کننده ی وزن، بد شکلی استخوان های مچ دست، قفسه ی سینه، نرمی استخوان های جمجمه (کرانیوتابس : Craniotabes)، تغییر شکل جمجمه و … می شود.210 اما یکی از موارد جالب توجه که به بحث ما مربوط می شود، یافتن شواهدی از ابتلا به « کمبود ویتامین D » در « نئاندرتال ها » می باشد! در تعدادی از مقالات که سال ها قبل (۱۹۷۰ میلادی) و در مجلات مشهور « Nature » و « The Sciences » به چاپ رسیده بودند، به این نکته اشاره شده بود که در اسکلت « نئاندرتال ها »، شواهد مشکوکی از ابتلا به بیماری « ریکتز (نرمی استخوان) : Rickets » یا « استئومالاسی : Osteomalacia » ملاحظه می گردد:(۱۲۶) وجود شواهدی از بیماری « ریکتز » ناشی از کمبود ویتامین D در « نئاندرتال ها ».211 لازم به ذکر است که در طی مطالعات انجام شده به وسیله ی رادیوگرافی (X-Ray) بر روی استخوان های منتسب به « نئاندرتال ها » نیز، شواهدی به نفع کمبود ویتامین D (ریکتز و استئومالاسی) ملاحظه گردیده است:(۱۲۶)   وجود شواهدی از ابتلای « نئاندرتال ها » به بیماری « ریکتز (نرمی استخوان ها) » در بررسی به وسیله ی « X-Ray ». همچنین در بررسی هایی که بر روی جمجمه های منتسب به تمامی کودکان « نئاندرتال » تا زمان تألیف مقالات مذکور به عمل آمده بود، شواهد ابتلا به بیماری « ریکتز (نرمی استخوان) » وجود داشت!:(۸۷و۱۲۶) در بررسی هایی که بر روی جمجمه های منتسب به تمامی کودکان « نئاندرتال » تا زمان تألیف مقالات مذکور به عمل آمده بود، شواهد ابتلا به بیماری « ریکتز (نرمی استخوان) » وجود داشت!212 با توجه به مطالب ذکر شده ، به نظر می رسد که احتمال وجود بیماری « ریکتز (نرمی استخوان) »(۱۲۴) و « استئومالاسی »(۱۲۴) در اسکلت های منتسب به « نئاندرتال ها »، مسئله ای است که نیاز به توجه و پیگیری فعال و جدی دارد! اما متاسفانه آن چه که در عرصه ی جامعه ی علمی مشاهده می گردد، سکوت و کم توجهی نسبت به چنین احتمالی است! به طوری که مقالات علمی تأیید کننده یا حتی رد کننده ی چندانی نسبت به مقالات فوق، از آن تاریخ (سال ۱۹۷۰ میلادی) تاکنون، در مجلات معتبر علمی منتشر نشده اند!(۱۲۷) در واقع، به نظر می رسد که به منظور مسکوت ماندن هر چه بیشتر این قضیه، حتی مقالات مخالف مقالات فوق نیز انتشار نیافته اند تا به مرور زمان، چنین احتمالی، به فراموشی سپرده شود! این مسئله نیز نشان دهنده ی بخشی دیگر از سانسورها و پنهان کاری های مافیای علمی طرفدار فرضیه ی تکامل می باشد.213 C) علاوه بر بیماری هایی همچون « سر کوچک (میکرو سفالی) : Microcephaly »(۳۴) و « هیدروسفالی : Hydrocephaly »(۳۵) و بیماری های دیگری همچون « درشت پایانکی (آکرومگالی) : Acromegaly »(۲۵) و … که تغییرات واضحی در فرم جمجمه ایجاد می کنند، عادات، مراسم، و آیین های مختلفی نیز می تواند تغییرات جمجمه ای واضح و شدید ایجاد نماید. برای مثال، مجله ی پزشکی مشهور و معتبر « Pediatrics » وابسته به « آکادمی اطفال آمریکا »، در مقاله ای که در جولای سال ۲۰۰۳ میلادی منتشر نموده است(۱۲۸)، به این نکته اشاره کرده است که به دنبال افزایش موارد به پشت خواباندن نوزادان و شیرخواران، به جهت جلوگیری از « سندرم مرگ ناگهانی شیرخوار : Sudden Infant Death Syndrome (SIDS) »(۱۲۹)، « افزایش واضحی » در بروز ناهنجاری های جمجمه ای از جمله « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly »(۳۱) به وجود آمده است:(۱۲۸) مجله ی پزشکی مشهور و معتبر « Pediatrics » وابسته به « آکادمی اطفال آمریکا »، در مقاله ای که در جولای سال ۲۰۰۳ میلادی منتشر نموده است، به این نکته اشاره کرده است که به دنبال افزایش موارد به پشت خواباندن نوزادان و شیرخواران، به جهت جلوگیری از « سندرم مرگ ناگهانی شیرخوار : Sudden Infant Death Syndrome (SIDS) »، « افزایش واضحی » در بروز ناهنجاری های جمجمه ای از جمله « سر مورب (پلاژیو سفالی) : Plagiocephaly »(۳۱) به وجود آمده است.214 همچنین ناهنجاری های دیگری همچون « سر پهن : Brachycephaly » نیز به این مسئله مرتبط دانسته شده است.(۱۳۰) این مسئله، به خصوص در کودکانی که « نرمی استخوان » به دلایلی همچون « زایمان زودتر از موعد » داشته باشند، شایع تر است.(۱۳۱) علاوه بر توصیه های پزشکی که در بالا، به آن ها اشاره گردید، موارد دیگری مانند عادات نگهداری از کودکان در جوامع مختلف، آیین و رسومات محلی و … می تواند موجب ایجاد ناهنجاری های واضح در جمجمه گردد. برای مثال، موارد متعددی از تغییر شکل های شدید جمجمه ای بین سرخ پوستان آمریکای مرکزی و جنوبی و در بین اقوام « مایا : Maya »، « اینکا : Inca »، « نازکا : Nazca » « آلان ها : Alans (ساکنان ایرانی الاصل منطقه ی اوستیا در گرجستان)(۱۳۲) » و … گزارش شده استکه به دلایل اعتقادی و احتمالاً در نتیجه ی آداب و رسوم محلی آن ها بوده است:(۱۳۳) تصاویر مختلفی از تغییر فرم جمجمه ای به دلیل آداب و رسوم محلی! تصویر بالا راست متعلق به یک سرخ پوست « مایا »، نصویر بالا وسط متعلق به یک سرخ پوست « نازکا »، تصویر بالا چپ متعلق به یک فرد سرخ پوست امروزی، و تصاویر پایین متعلق به فردی از قبیله ی « آلان (قبیله ی ایرانی الاصل ساکن اوستیای گرجستان) می    باشد.تصویر بالا راست، روش های مختلف مایا ها برای تغییر شکل جمجمه ی فرزندانشان را نشان می دهد! تصویر بالا چپ، یک زن سرخپوست اهل قبیله ی « چینوک (شینوک) : Chinook » را در منطقه ی آمریکای شمالی و در حالی که فرزند شیرخوار خود را در وسیله ی تغییر فرم دهنده ی جمجمه به دست گرفته است، نشان می دهد! در همین تصویر، ملاحظه می فرمایید که مادر این کودک نیز تغییر فرم جمجمه داشته است! 215 اما مسئله هنگامی جالب تر می شود که بدانیم حداقل در چند جمجمه ی « نئاندرتال » ها نیز وجود این تغییر فرم جمجمه ای عمدی ناشی از آداب و رسوم نیز به چشم می خورد و حتی در مقالات علمی نیز به آن اشاره شده است:(۱۳۴) در چند مقاله ی علمی، به تغییر فرم های جمجمه ای واضح ارادی در برخی جمجمه های منتسب به « نئاندرتال ها » اشاره گردیده است که فسیل های منتسب به « نئاندرتال » های موسوم به « Shanidar 1 » و « Shanidar 5 » از آن جمله اند!216 کشف وجود تغییرات واضح عمدی در جمجمه ی « نئاندرتال » ها(۱۳۴)، این مسئله را متذکر می گردد که احتمال دارد برخی تفاوت های جمجمه ای موجود در « نئاندرتال » های مختلف نسبت به انسان های موسوم به انسان خردمند مدرن (یعنی خود ما!)، ناشی از دستکاری های عمدی جمجمه ای در سنین ابتدایی زندگی یعنی نوزادی و شیرخوارگی و به دلایل مذهبی یا آداب و رسوم محلی باشد. البته این مسئله در جمجمه های موسوم به« Shanidar 1 » و « Shanidar 5 » به قدری واضح بوده است که امروزه نیز خود دانشمندان به آن معترفند!(۱۳۴) اما ممکن است در سایر فسیل ها و جمجمه های منتسب به « نئاندرتال ها » نیز اشکال خفیف تری از این تغییرات جمجمه ای عمدی یا سهوی وجود داشته باشد. البته با در نظر گرفتن احتمال بالای ابتلای « نئاندرتال ها » و به خصوص « کودکان نئاندرتال » به بیماری « ریکتز (نرمی استخوان) » : Rickets » که در بخش های قبلی به آن اشاره شد(۱۲۶)، احتمال این مسئله بالاتر نیز می رود!!! چرا که با توجه به نرمی استخوان ها در « نئاندرتال ها »، حتی به وسایل عجیب و غریبی که در تصاویر بالا ملاحظه نمودید نیز نیازی نبوده است! بلکه حتی در اثر وجود « کلاه »، « تاج » و سایر وسایلی که به دلیل آداب و رسوم « نئاندرتال ها »، بر سر کودکان یا حتی افراد بزرگسالشان قرار می گرفته است، ممکن بوده که تغییرات خفیف یا شدید جمجمه ای ایجاد شده باشد. D) وجود شواهد مهمی از دستکاری های عمدی در جمجمه ی فسیل های منتسب به « نئاندرتال های » موسوم به « Shanidar 1 » و « Shanidar 5 » که در همین مقاله به آن اشاره گردید(۱۳۴)، نشان می دهد که آن چه که تکامل شناسان به عنوان « نئاندرتال ها » از آن نام می برند، از درجات مناسبی از هوشمندی برخوردار بوده اند! به نحوی که وسایل و ادواتی جهت تغییر فرم جمجمه های خودشان ساخته و به کار می بردند! در واقع دست کم، هوشمندی « نئاندرتال ها » به نحوی بوده است که همچون « مایاها »، « اینکاها » و … که تمدن های بسیار هوشمندانه و پیشرفته ای در عصر باستان داشتند(۱۳۵)، از توانایی مناسبی در خلق و بهره برداری از ادوات تغییر دهنده ی جمجمه بهره می برده اند! این مسئله بیش از پیش نشان می دهد که « نئاندرتال ها » نه یک موجود جدا از « گونه » ی غیر از انسان، بلکه به احتمال قریب به یقین، متعلق به یک « نژاد » خاص از انسان ها بوده اند! البته باید این نکته را در نظر داشته باشیم که بسیاری از مواردی که تکامل شناسان به عنوان اسکلت و جمجمه ی « نئاندرتال ها » معرفی می نمایند، نه لزوماً حتی یک نژاد خاص، بلکه بخشی از تنوع و گوناگونی اسکلتی موجود در انسان های امروزی داخل یک روستا، شهر یا حتی کشور باشد!!! بدین ترتیب به نظر می رسد که این مسئله نیز همانند سدی در برابر ادعاهای تکامل شناسان می باشد. E) به موازات پیشرفت علم و کشف انواع و اقسام بیماری های اسکلتی از یک سو، و مطالعه ی مجدد فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » از سوی دیگر، شواهدی از وجود سایر بیماری های اسکلتی در فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » به وجود آمده است.(۱۳۶) در برخی از موارد، این بیماری ها بعد از ۱۰۰ سال از کشف فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » و مطالعه ی مجدد آن ها، آشکار شده است!(۱۳۶) برای مثال، « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia »(۱۳۷) یک ناهنجاری استخوانی است که می تواند موجب تغییر شکل استخوانی در یک یا چند استخوان شود: درگیری استخوان های مختلف در ناهنجاری استخوانی موسوم به « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia ».217 اما موضوع هنگامی جالب می شود که بدانیم، در مقاله ای که در سال ۲۰۱۳ میلادی منتشر شده است، به وجود ناهنجاری « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia » در فسیل منتسب به یک « نئاندرتال » موسوم به « Karpina 120.71 » و آن هم حدود ۱۱۰ سال پس از کشف این فسیل!، اشاره گردیده است!(۱۳۶) فسیل منتسب به « نئاندرتال » ثبت شده با عنوان « Karpina 120.71 » در طی حفاری های انجام شده طی سال های ۱۸۹۹ الی ۱۹۰۵ میلادی در منطقه ی « Karpina » در شمال « زاگرب » پایتخت « کرواسی » به دست آمده است و حدود ۱۱۰ سال از کشف آن می گذرد.(۱۳۶) اما جالب است که بدانیم حدود ۱۱۰ سال پس از کشف این فسیل، در مقاله ای که طی سال ۲۰۱۳ میلادی در مجله ی « PLOS ONE » منتشر شده است، به وجود شواهدی از بروز ناهنجاری « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia » در این فسیل، اشاره گردیده است:(۱۳۶) حدود ۱۱۰ سال پس از کشف فسیل منتسب به « نئاندرتال » ثبت شده با عنوان « Karpina 120.71 »، در مقاله ای که طی سال ۲۰۱۳ میلادی در مجله ی « PLOS ONE » منتشر شده است، به وجود شواهدی از بروز ناهنجاری « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia » در این فسیل، اشاره گردیده است! 218 اما مسئله ی پیدا شدن شواهدی از ابتلا به ناهنجاری « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia » در فسیل منتسب به یک « نئاندرتال » موسوم به « Karpina 120.71 » و آن هم حدود ۱۱۰ سال پس از کشف این فسیل (۱۳۶)، از چند جهت حائز اهمیت است:219 الف) کشف ناهنجاری « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia » در « نئاندرتال ها »، باز هم مطالب ذکر شده در ابتدای قسمت ۵ این سلسله مقالات را تأیید می کند و این نکته را متذکر می گردد که بسیاری از ویژگی های منتسب به فسیل های به اصطلاح « انسان ساها : Hominids »، ممکن است مربوط به وجود بیماری ها، تفاوتهای سنی، جنسی و بین نژادی انسان ها، و … باشد، نه این که لزوماً این فسیل ها مربوط به گونه ای مجزا از انسان ها باشند. ب) مغفول ماندن وجود ناهنجاری هایی مانند ناهنجاری « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia » در بررسی های فسیلی، همچون تأخیر ۱۱۰ ساله در کشف این ناهنجاری در فسیل منتسب به « نئاندرتال » موسوم به « Karpina 120.71 »(۱۳۶)، این واقعیت را بیش از پیش متذکر می گردد که بسیاری از قضاوت های قبلی در مورد فسیل های کشف شده، عجولانه و فاقد دقت کافی بوده است! البته جالب است که در همه حال و در همه ی دوران ها، تکامل شناسان به گونه ای درباره ی اطلاعات خود از فسیل ها سخن می گویند که گویی تمام جزییات مربوط به فسیل های مورد نظر را کشف کرده و حتی آنالیز تمام و کمالی از ویژگی های آناتومیک، ژنومیک و … آن ها انجام داده اند! این تکامل شناسان، منتقدان خود را دگم و فاقد دانش می دانند، حال آن که سال ها بعد و پس از کشف ویژگی های جدید در فسیل های مذکور، با بی شرمی تمام و بدون عذرخواهی از برخورد مستبدانه و سخت گیرانه ی خود در سال های قبل، به صورت کاملاً آرام و بدون برانگیختن هر گونه توجهی، به تصحیح ادعاهای خود در مورد فسیل ها می پردازند! حال آن که باید از آن ها پرسید، به چه مجوزی سال ها قبل در مورد فسیل های مذکور، آن همه استبداد و سخت گیری به خرج می دادند، اما با گذشت زمان و مشخص شدن اشتباهات و نواقص ادعاهای آنان، به عذرخواهی از منتقدان خود نپرداخته اند!!! از سوی دیگر چه تضمینی دارد که آن چه که امروزه تکامل شناسان بر سر درستی آن ها پافشاری می کنند، به زودی زیر سوال نرود؟!! البته ممکن است این نکته در این قسمت مطرح شود که اصولاً تغییر در اطلاعات، داده ها و تحلیل ها، بخشی از ذات علم است و قطعاً با پیشرفت های علمی، بخشی از اطلاعات علمی قبلی، مورد بازبینی، تغییر، حذف و تعدیل قرار بگیرد! این نکته، مسئله ی مهمی است که خود ما نیز بر آن صحه می گذاریم و به آن معتقدیم! اما به همین دلیل معتقدیم که طرفداران « فرضیه ی تکامل »، نباید بر صحت ادعای خویش، اصرار داشته باشند و ادعای گزاف اثبات شدن « فرضیه ی تکامل » و استفاده از عبارت جعلی « نظریه ی تکامل » را داشته باشند!!! زیرا همان گونه که در قسمت ۳ این سلسله مقالات با استفاده از مستندات علمی عنوان کردیم، « فرضیه ی تکامل » به هیچ عنوان لیاقت اطلاق عبارت « نظریه : Theory » یا « واقعیت : Fact » را ندارد!(۱۳۸) ضمن این که مثال هایی همچون کشف ناهنجاری هایی مانند ناهنجاری « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia » در فسیل منتسب به « نئاندرتال » موسوم به « Karpina 120.71 » و آن هم حدود ۱۱۰ سال پس از کشف این فسیل(۱۳۶)، کشف شواهدی از ابتلا به کمبود ویتامین D و « ریکتز » و « استئومالاسی » در بسیاری از « نئاندرتال ها »(۱۲۶)، و اختلاف نظر جدی دانشمندان درباره ی ابتلا یا عدم ابتلای جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »(۱۱۳) به ناهنجاری « میکروسفالی » و امثالهم، نشان می دهد که برخلاف پز عالمانه و روشنفکرمآبانه ی « تکامل شناسان »، نه تنها شواهد کافی در مورد « اثبات » شدن « فرضیه ی تکامل » وجود ندارد، بلکه هنوز و بعد از ۱۱۰ سال از کشف بسیاری از فسیل ها، جنبه های بسیار مهمی از آن ها هنوز هم ناشناخته مانده است که بعضاً برخی از این جنبه ها، نقشی کلیدی در تأیید یا رد ادعاهای مرتبط با « فرضیه ی تکامل » دارند!!! مثال مربوط به کشف ناهنجاری « دیسپلازی فیبرو : Fibrous Dysplasia » در فسیل منتسب به « نئاندرتال » موسوم به « Karpina 120.71 » و آن هم حدود ۱۱۰ سال پس از کشف این فسیل(۱۳۶)، این نکته را متذکر می گردد که هنوز تا بررسی همه جانبه ی فسیل های مورد ادعای تکامل شناسان و اثبات نمودن صحت « فرضیه ی تکامل » بر اساس این فسیل ها، راهی دراز باقی مانده است!!! F) یکی از موارد بحث بر انگیز پیرامون فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها »، کشف چند فسیل در طی دهه های اخیر است که ویژگی های « دورگه : Hybrid » بین « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن » را نشان داده اند! یکی از مهمترین فسیل ها در این زمینه، فسیل منتسب به « نئاندرتال » موسوم به کودک ۴ ساله ی « ۱the Abrigo do Lagar Velho » (مشهور به کودک لاپدو : Lapedo Child) است که در سال ۱۹۹۹ میلادی در منطقه ای به همین نام در کشور پرتقال، کشف گردیده است:(۱۳۹) اسکلت منتسب به « نئاندرتال » موسوم به کودک ۴ ساله ی « ۱the Abrigo do Lagar Velho » (مشهور به کودک لاپدو : Lapedo Child)است که در سال ۱۹۹۹ میلادی در منطقه ای به همین نام در کشور پرتقال، کشف گردیده است.220 در مقاله ای که « دوراته. سی : Durate. C » و همکاران در سال ۱۹۹۹ میلادی و در نشریه ی « PNAS » منتشر نمودند، چنین عنوان کرده اند که اسکلت کودک مذکور، ویژگی های یک انسان « دورگه : Hybrid » ی حاصل آمیزش بین « نئاندرتال ها » و « انسان مدرن » را نشان می دهد: (۱۳۹) در مقاله ای که « دوراته. سی : Durate. C » و همکاران در سال ۱۹۹۹ میلادی و در نشریه ی « PNAS » منتشر نمودند، چنین عنوان کرده اند که اسکلت کودک مذکور، ویژگی های یک انسان « دورگه : Hybrid » ی حاصل آمیزش بین « نئاندرتال ها » و « انسان مدرن » را نشان می دهد!!!221 البته ماجرا تنها به فسیل منتسب به « نئاندرتال » موسوم به کودک ۴ ساله ی « the Abrigo do Lagar Velho » ختم نشد؛ بلکه سیر چنین اکتشافاتی تا امروز نیز ادامه پیدا کرده و در آخرین مورد آن ها که در طی مقاله ای به وسیله ی « کاندمی. اس : Condemi. S » و همکاران در سال ۲۰۱۳ میلادی منتشر شده است، به وجود ویژگی های « دورگه : Hybrid » بین « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن » در فسیل منتسب به « نئاندرتال » موسوم به « متزنا : Mezzena » کشف شده در سال ۱۹۵۷ میلادی در منطقه ی « مونتی لسینی، ورونا، ایتالیا » اشاره گردیده و این مسئله به آمیزش احتمالی بین « نئاندرتال ها » و « انسان های به اصطلاح مدرن » نسبت داده شده است:(۱۴۰) در طی مقاله ای به وسیله ی « کاندمی. اس : Condemi. S » و همکاران در سال ۲۰۱۳ میلادی منتشر شده است، به وجود ویژگی های « دورگه : Hybrid » بین « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن » در فسیل منتسب به « نئاندرتال » موسوم به « متزنا : Mezzena » کشف شده در سال ۱۹۵۷ میلادی در منطقه ی « مونتی لسینی، ورونا، ایتالیا » اشاره گردیده و این مسئله ناشی از آمیزش احتمالی بین « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن » دانسته شده است!222 لازم به ذکر است که به علت این که طبق محاسبات انجام شده ی زمین شناسی (البته باز هم با همان روش مسئله دار زمان سنجی رادیومتریک!!! و سایر روش های مسئله دار دیگر که در مقالات آینده به آن ها اشاره ی کوچکی خواهیم کرد!)، محدوده ی زمانی زیستن « نئاندرتال ها » از حدود ۲۵۰۰۰۰ سال (برخی منابع ۵۰۰۰۰۰ سال) قبل تا حدود ۳۲۰۰۰ سال (برخی منابع ۲۴۰۰۰ سال) قبل تخمین زده شده، و محدوده ی زمانی زیستن انسان های به اصطلاح مدرن از حدود ۲۰۰۰۰۰ سال قبل تاکنون تخمین زده شده است(۱۲۱و۱۴۱)، تکامل شناسان نمی توانند ویژگی های بنابینی فسیل های « نئاندرتال » موسوم به « ۱the Abrigo do Lagar Velho » (مشهور به کودک لاپدو : Lapedo Child) و « متزنا : Mezzena » را به نفع خود مصادره کرده و آن ها را به عنوان گونه ی حد واسط « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن » معرفی نمایند! چرا که همزمانی قابل توجه بخش اعظم زمان زیستن « نئاندرتال ها » با « انسان های مدرن »، مانع از این کار می شود!!! به همین دلیل، محققان نویسنده ی مقالات فوق، وضعیت بینابینی فسیل های مذکور را به « دورگه : Hybrid » بودن فسیل های نامبرده در اثر آمیزش بین « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن » نسبت داده اند.(۱۳۹و۱۴۰) گرچه ما کماکان ایرادات مربوط به عدم تناسب فسیل ها با واقعیت موجودات زنده ی صاحب آن ها را در این موارد نیز صادق می دانیم، اما اذعان محققان در مورد احتمال جدی « آمیزش : Interbreeding » بارور بین « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن »(۱۳۹و۱۴۰)، حاوی نکات مهمی است که موجب تقویت تناقضات ادعاهای طرفداران « فرضیه ی تکامل » شده و طرفداران این فرضیه را مبدل به بازنده ی قطعی مجادلات می نماید!!! این نکات عبارتند از: الف) وجود احتمال جدی « آمیزش : Interbreeding » بارور بین « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن » و وجود فرزندان « دورگه : Hybrid » مانند « ۱the Abrigo do Lagar Velho » (مشهور به کودک لاپدو : Lapedo Child) و « متزنا : Mezzena »، بیش از هر نکته، این مسئله را تقویت می کند که « نئاندرتال ها » نه گونه ای جدا از انسان ها، بلکه « نژادی » از انسان ها بوده اند که توانایی آمیزش و زایش فرزندان بارور با « انسان » های به اصطلاح « مدرن » را داشته اند و با ما انسان ها در یک « گونه » قرار می گرفتند!!! چرا که مطابق مشهورترین و مقبول ترین تعریف « گونه »، افراد موجود در یک « گونه » شامل گروهی از موجودات زندههستند که می‌توانند با هم تولید مثلکنند و فرزندان آن‌ها در آینده قدرت باروری خواهند داشت(۲۶) و این مسئله در مورد « نئاندرتال ها » و « انسان های مدرن » نیز صدق می کند و حاصل آمیزش آن ها، فرزندانی با قدرت باروی (به بحث ژنتیک نئاندرتال ها در ادامه توجه فرمایید)، بوده است!!! با توجه به این مسئله، سخنان ما در ابتدای قسمت ۵ این سلسله مقالات که اشاره نموده بودیم اختلافات ظاهری فسیل ها با یکدیگر، لزوماً به معنای وجود این فسیل ها در « گونه های » مجزا نیست و ممکن است ناشی از بیماری ها یا تفاوت های سنی، جنسی و بین نژادی باشد، تأیید می گردد! ب) در این جا ممکن است تکامل شناسان از ادعای خود در مورد دو گونه ی مجزا بودن « انسان مدرن » و « نئاندرتال ها » بدین صورت دفاع کنند و بگویند که علی رغم این که مشهورترین و مقبول ترین تعریف « گونه »، این است که « افراد موجود در یک « گونه » شامل گروهی از موجودات زندههستند که می‌توانند با هم آمیزش و تولید مثلکنند و فرزندان آن‌ها در آینده قدرت باروری خواهند داشت »(۲۶)؛ اما هنوز دانشمندان به دلیل وجود مسایلی مانند بارور بودن فرزندان « دورگه : Hybrid » بین « کایوت ها : Coyotes » و « گرگ ها »، هنوز بر سر تعریف کاملاً جامع و کامل پیرامون « گونه »، به توافق نرسیده اند!!!(۲۶و۱۴۲) البته ما نیز به این مسئله واقفیم که هنوز مشکلات جدی در مورد اطلاق « گونه » و تقسیم بندی موجودات زنده وجود دارد و بسیاری از دانشمندان نیز به مشکلات موجود در این زمینه، اشاره کرده اند:(۱۴۳) علی رغم پیشرفت های خیره کننده ی علمی، هنوز مشکلات جدی در مورد اطلاق لفظ « گونه » و تقسیم بندی موجودات زنده وجود دارد و بسیاری از دانشمندان نیز به مشکلات موجود در این زمینه، اشاره کرده اند! 223 اما این توجیه « تکامل شناسان » برای فرار از مطلب ذکر شده پیرامون « نئاندرتال ها »، دردی از آن ها دوا نمی کند!!! بلکه حتی مشکل آن ها را بغرنج تر می نماید!!! در واقع وقتی که ملاحظه می کنیم در قرن ۲۱ هم هنوز تعریف جامع، کامل و کم نقصی پیرامون « گونه » وجود ندارد(۱۴۳)، چه گونه می توانیم به ادعای تکامل شناسان پیرامون « تغییر گونه ها » و « تکامل گونه ها »، اعتماد کنیم؟!!! وقتی که لفظ « گونه » هنوز مشخص و معین نیست(۱۴۳)، « تغییر گونه ها » چگونه می تواند مشخص و دقیق باشد؟!!! چگونه است که « تکامل شناسان » ادعاهای خود در زمینه ی « تغییر گونه ها » را اثبات شده می دانند، حال آن که هنوز مفهوم « گونه » در بین دانشمندان زیست شناس، مورد اختلاف است؟!!!(۱۴۳) حتی اگر خوش بینانه و با اغماض به مسئله نگاه کنیم، این اختلاف نظر دانشمندان درباره ی مفهوم « گونه »(۱۴۳)، موجب می گردد تا ادعاهای تکامل شناسان پیرامون « تغییر گونه ها » از حد ادعا، « فرضیه » و « حدس » فراتر نرود!!! و با توجه به این مسئله، اطلاق لفظ « نظریه : Theory » به « فرضیه ی تکامل »، سخنی گزاف و بی اساس خواهد بود!!! G) یکی از موارد سهل انگاری و یا فریبکاری « تکامل شناسان » در مبحث فسیل شناسی، ارایه ی توالی های فسیلی و یا مقایسه های فسیلی بر مبنای آناتومی « استخوان های لگن » می باشد. همان گونه که در بخش های قبلی این مقاله ذکر کردیم، استخوان های لگنی زنان، به چهار فرم عمده تقسیم می شود:(۳۹) ۱- فرم زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) 2- فرم مردانه (آندروئید : Android) 3 – فرم پلاتی پلوئید (پلاتی پلوئید : Platypelloid) 4 – فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid). البته فرم های فرعی متعددی نیز وجود دارند که از ترکیب چهار فرم فوق، پدید می آیند. چهار فرم عمده ی لگن زنان: ۱- فرم زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) 2- فرم مردانه (آندروئید : Android) 3 – فرم پلاتی پلوئید (پلاتی پلوئید : Platypelloid) 4 – فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid). توجه فرمایید که زنان به طور طبیعی ممکن است دارای لگنی به هر یک از فرم های فوق باشند، اما بهترین فرم لگن برای زایمان طبیعی، فرم لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) می باشد.224 چهار فرم عمده ی لگن زنان: ۱- فرم زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) 2- فرم مردانه (آندروئید : Android) 3 – فرم پلاتی پلوئید (پلاتی پلوئید : Platypelloid) 4 – فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid). فرم های ترکیبی فرعی حاصل از ترکیب چهار فرم اصلی را نیز ملاحظه می فرمایید. توجه فرمایید که زنان به طور طبیعی ممکن است دارای لگنی به هر یک از فرم های فوق باشند، اما بهترین فرم لگن برای زایمان طبیعی، فرم لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) می باشد.225 گرچه هر یک از زنان، به طور طبیعی ممکن است فرم لگنی به صورت هر یک از فرم های اصلی و فرعی فوق داشته باشند، اما سهولت انجام زایمان طبیعی، به فرم لگن مادر، بسیار وابسته است؛ به طوری که در شرایط یکسان از نظر وزن و جثه ی جنین، زنان دارای فرم لگنی زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) زایمان بسیار راحت تری نسبت به زنان دارای فرم لگنی مردانه (آندروئید : Android) و فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid) دارند و چه بسا ممکن است زنان دارای لگن های مردانه (آندروئید : Android) و فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid) نتوانند زایمان طبیعی را به خوبی انجام داده و پزشکان معالج مجبور به انجام سزارین شوند تا از وارد شدن آسیب به مادر و نوزاد ممانعت به عمل آورند.(۳۹) با توجه به این که در عمده ی زایمان های طبیعی، سر نوزاد اولین بخش خارج شونده از رحم و فضای لگنی است، از بین انواع فرم های لگنی زنان، فرم لگن (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) بیشترین فضا را برای سر نوزاد فراهم می نمایند و اجازه می دهند تا سر نوزاد به خوبی از لگن عبور کرده و زایمان طبیعی به سهولت انجام شود؛ بنابراین بهترین نوع لگن زنان برای انجام زایمان طبیعی، فرم لگن (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) می باشد که این مسئله یک واقعیت مسلم در کتب تخصصی مربوط به زنان و زایمان می باشد.226 بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، فرم لگن زنان به صورت طبیعی می تواند به هر یک از فرم های چهار گانه ی اصلی فوق، یا سایر فرم های ترکیبی دوازده گانه ی اشاره شده باشد و این فرم های مختلف در زنان هر کشور و هر نژادی ملاحظه می گردد و این تنوع در گونه ی انسان، کاملاً طبیعی می باشد. یعنی زنی که فرم لگن وی به صورت مردانه (آندروئید : Android) و فرم آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid) باشد، باز هم کماکان یک زن از گونه ی انسان بوده و مرد یا از گونه ی میمون ها و عنترها (میمون های بدن دم) نمی باشد! بلکه وی انسانی طبیعی از جنس زن است که برخی از استخوان های بدن وی شبیه مرد ها یا عنترها است و بجز در مورد زایمان طبیعی، تفاوت عمده ای در وی نسبت به بقیه ی زنان ایجاد نمی کند و چه بسا که همین گونه زنان نیز توانسته اند زایمان های طبیعی موفقی به دفعات زیاد داشته باشند. اما علی رغم مسلم بودن این اصل علمی، متاسفانه ملاحظه می کنیم که تکامل شناسان در کتب خود، به این تفاوت های بین فردی توجه نمی نمایند و توالی های فسیلی خود را بدون توجه به این تفاوت ها می سازند! برای مثال در تصاویر زیر ملاحظه می فرمایید که از بین انواع فرم لگن های انسان، تنها لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) را قرار داده و به مقایسه ی آن با لگن شامپانزه و یک به اصطلاح انسان سا (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » (که در ابتدای مقاله نیز به آن اشاره شد)، اقدام نموده اند. مقایسه ی گزینشی لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) انسان با لگن شامپانزه و لگن یک به اصطلاح (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » از سوی تکامل شناسان (تصویر سمت راست)! تکامل شناسان با این اقدام عوامفریبانه و بدون اشاره به این که لگن طبیعی انسان می تواند به ۳ فرم اصلی دیگر و ۱۲ فرم فرعی دیگر باشد (تصویر سمت چپ) که از بین این انواع حتی گونه ی آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid) نیز وجود دارد، به صورت گزینشی به مقایسه ی لگن های مذکور پرداخته اند..227 مقایسه ی گزینشی لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) انسان با لگن شامپانزه و لگن یک به اصطلاح (هومینید) از گونه ی « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » از سوی تکامل شناسان (تصویر سمت راست)! تکامل شناسان با این اقدام عوامفریبانه و بدون اشاره به این که لگن طبیعی انسان می تواند به ۳ فرم اصلی دیگر و ۱۲ فرم فرعی دیگر باشد (تصویر سمت چپ) که از بین این انواع حتی گونه ی آنتروپوئید (آنتروپوئید : Anthropoid) نیز وجود دارد، به صورت گزینشی به مقایسه ی لگن های مذکور پرداخته اند. البته آن ها با این عوامفریبی عمدی، سعی می کنند تا به مخاطب بقبولانند که فرم لگن، از اجداد مشترک انسان ها و میمون ها (البته به زعم خودشان!) تا به امروز تغییر کرده است! حال آن که از پاسخ به این سوال خودداری می کنند که چرا تنوع موجود در فرم های لگن انسان ها را نادیده نمی گیرند؟!228 البته این تنوع همان گونه که ذکر گردید، به صورت طبیعی و بدون وجود بیماری خاصی در جنس مونث گونه ی انسان پدید می آید؛ حال اگر بیماری هایی که موجب تغییرات استخوانی و اسکلتی در انسان می شوند (همچون بیماری پاژه ی استخوان)(۲۲) را نیز در نظر بگیریم، تنوع استخوان های لگنی انسان، چند برابر خواهد شد! بنابراین سو استفاده ی تکامل شناسان از فرم لگن زنانه (گاینکوئید (ژنیکوئید) : Gynecoid) گونه ی انسان از بین ۱۶ فرم اصلی و فرعی لگن انسانی، و مقایسه ی تنها این نوع لگن با لگن سایر گونه ها همچون شامپانزه ها، نوعی عوامفریبی زیرکانه می باشد! اما موضوع مقایسه ی گزینشی استخوان های « لگن »، تنها به « جنوبی کپی عفاری : Australopithecus afarensis » موسوم به « لوسی : Lucy » ختم نمی شود. بلکه تکامل شناسان، چنین مقایسه هایی را در مورد فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » نیز انجام شده است!:(۱۴۴) مقایسه بین لگن انسان و لگن منتسب به یک « نئاندرتال » از جنس زن!229 اما بر خلاف ظاهر فریبنده ی چنین مقاله ای، این مقاله نیز ضعف ها، اشکالات و ابهامات مهمی دارد: الف) فسیل « لگن » منتسب به « نئاندرتال » زن موسوم به « تابون : Tabun » که از آن برای مقایسه با استخوان « لگن » انسان به اصطلاح مدرن! استفاده شده است، به هیچ عنوان استخوان « لگن » کامل و قابل اعتمادی نیست!(۱۴۴) چرا که این فسیل، تکه تکه بوده و بسیاری از تکه های آن مفقود می باشند!!! به نحوی که بخش های زیادی از این فسیل « لگنی » در دست نیست!!! تصاویر زیر، فسیل « لگن » تابون را به نمایش می گذارد:(۱۴۴) فسیل « لگن » منتسب به « نئاندرتال » زن موسوم به « تابون : Tabun » که از آن برای مقایسه با استخوان « لگن » انسان به اصطلاح مدرن! استفاده شده است، به هیچ عنوان استخوان « لگن » کامل و قابل اعتمادی نیست! چرا که این فسیل، تکه تکه بوده و بسیاری از تکه های آن مفقود می باشند!!! به نحوی که بخش های زیادی از این فسیل « لگنی » در دست نیست!!!230 بدین ترتیب، به دلیل عدم وجود بخش های مهمی از این فسیل لگنی، مقایسه ی آن با فسیل های کامل، از نظر علمی چندان صحیح نیست! ب) گرچه یکی از امتیازات این مطالعه، مقایسه ی میانگین پارامترهای « لگن » انسان های به اصطلاح مدرن با « لگن » منتسب به فسیل « نئاندرتال » زن موسوم به « تابون » می باشد (۱۴۴)، اما باز هم دقت کافی در چنین مطالعه ای لحاظ نشده است! علت این سخن ما این است که هنگامی می توان تا حدی به چنین مطالعاتی اطمینان کرد که « میانگین » پارامترهای مربوط به فسیل چند « نئاندرتال » را با « میانگین » پارامترهای مربوط به استخوان لگنی چند « انسان به اصطلاح مدرن » بررسی کرد!!! در واقع مقایسه ی دو « میانگین » کم و بیش ارزشمند است، نه مقایسه ی یک « میانگین » با تنها « یک فسیل »!!! این در حالی است که مولفان مقاله ی مذکور، پارامترهای مربوط به فقط و فقط یک فسیل « لگن » منتسب به « نئاندرتال » زن و آن هم فسیل « چند تکه شده » و « ناقص » لگن مذکور را با « میانگین » پارامترهای « لگن » انسان های به اصطلاح امروزی مقایسه کرده اند!!!(۱۴۴) که این نوع مقایسه ناقص و ضعیف می باشد! ج) اما نکته ی دیگری که در این میان حائز اهمیت است، این است که مولفان مقاله ی نامبرده فراموش کرده اند که در مطالعات و مقالات انجام شده بر روی انسان های امروزی نیز، تفاوت های فاحشی در ابعاد و پارامترهای مربوط به استخوان « لگن » انسان های نژاد های مختلف ملاحظه گردیده است:(۱۴۵) در مطالعات و مقالات انجام شده بر روی انسان های امروزی نیز، تفاوت های فاحشی در ابعاد و پارامترهای مربوط به استخوان « لگن » انسان های نژاد های مختلف ملاحظه گردیده است.231 این مسئله، بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا نشان می دهد علی رغم این که برتری نسبی استفاده از « میانگین » برای بررسی پارامترهای « استخوان های لگن » انسان های اصطلاحاً امروزی نسبت به مقایسه ی « تک فسیل » ها ارزش بیشتری دارد، اما باز هم استفاده از « میانگین » پارامترهای استخوان « لگن » بی عیب و نقص نیست!!! چرا که مسئله ی تفاوت های نژادی اسکلت انسان ها را نمی تواند حل کند!!! مثال زیر به روشن شدن این مسئله، کمک بیشتری می نماید: تصویر زیر، سطح مقطع لگنی ۹ انسان از ۳ نژاد مختلف را به صورت شماتیک نشان می دهد که میانگین آن ها نیز در سمت راست تصویر و به صورت « دایره » ی قرمز رنگ به نمایش در آمده است: همانگونه که ملاحظه می فرمایید، تک تک « دوایر فوق » که معرف سطح مقطع لگنی « تک تک انسان ها » از نژاد های مختلف می باشند، با دایره ی قرمز رنگ که معرف « میانگین » آن ها است، تفاوت دارند. اما این به این معنا نیست که این دوایر کوچک و بزرگ، مربوط به لگن یک موجود جدا از « گونه » ی « انسان » هستند!!! برای مثال سطح مقطع « دایره های آبی » رنگ، از « سطح مقطع میانگین » که با « دایره ی قرمز رنگ » نشان داده شده است، بسیار کوچکتر می باشد، اما بسیار جالب است که دایره ی « قرمز رنگ »، معرف « میانگین » همان جمعیتی است که « دایره ی آبی رنگ » نیز بخشی از آن است!!!232 بنابراین تفاوت تک فسیل منتسب به « نئاندرتال » زن موسوم به « تابون » با « میانگین » فسیل های انسان های امروزی، که در مقاله ی مذکور به آن اشاره شده است، لزوماً به این معنا نیست که تک فسیل « تابون »، مربوط به « گونه » ای جدا از انسان های امروزی است!!! و چنین نتیجه گیری از سوی تکامل شناسان، کاملاً کوته بینانه و ساده انگارانه است! ادامه دارد خادم الامام (عج) – وعده صادق بخش بعد: ادامه ی توالی فسیلی « نئاندرتال ها » … منابع و مآخذ

http://www.answers.com/topic/neandertal http://en.wikipedia.org/wiki/Neanderthals

http://www.sciencedaily.com/releases/2006/05/060519100438.htm

Tattersall I, Schwartz JH (1999) Hominids and hybrids: The place of Neanderthals in human evolution. ProcNatlAcadSci USA 96: 7117–۷۱۱۹٫ http://cognition.clas.uconn.edu/~jboster/courses/anth1006_f13/lectures/primate_evolution/index.htm

http://phenomena.nationalgeographic.com/2013/03/13/from-neanderthal-skull-to-neanderthal-brain/ http://www.answers.com/topic/neandertal

http://www.weedist.com/2013/06/high-scientist-the-lives-of-neanderthals/ http://en.wikipedia.org/wiki/Neanderthal_behavior

http://www.answers.com/topic/neandertal http://en.wikipedia.org/wiki/Neanderthal http://news.softpedia.com/news/Neanderthals-were-too-smart-to-survive-15264.shtml http://en.wikipedia.org/wiki/Cranial_capacity

http://www.highstreetmail.com/research-and-opinions/study-raises-mysteries-about-human-evolution.html http://www.sciencephoto.com/media/170776/view http://news.softpedia.com/news/Neanderthals-were-too-smart-to-survive-15264.shtml

http://www.aftabir.com/articles/view/sport/sport_knowing/c6_1345578475p1.php/%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D9%87-%D9%82%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C http://www.jamejamonline.ir/newspreview/1171553030475764985 http://www.iaus.ac.ir/Home/ShowPage.aspx?Object=News&CategoryID=5d4bf154-0e44-4dac-b330-d81519f6fcf8&LayoutID=6a1d48d0-4525-447e-83be-4552ded24f35&ID=8edd669c-ec50-4f01-8040-fccb4354db82

http://www.answers.com/topic/rickets http://en.wikipedia.org/wiki/Rickets http://www.answers.com/topic/osteomalacia http://en.wikipedia.org/wiki/Osteomalacia

http://www.abroadintheyard.com/evolution-of-neanderthals-over-last-100-years-says-more-about-us/

Ivanhoe F: Was Virchow right about Neandertal? Nature 1970;227:577–۵۷۸٫ (۱۹۷۰), D-Deficient neanderthal. The Sciences, 10: 12–۱۳٫ doi: 10.1002/j.2326-1951.1970.tb00027.x رجوع شود به Google Scholar. Persing J, James H, Swanson J, Kattwinkel J. Prevention and management of positional skull deformities in infants. Pediatrics 2003;112:199-202.

http://www.answers.com/topic/sudden-infant-death-syndrome http://en.wikipedia.org/wiki/Sudden_infant_death_syndrome

http://en.wikipedia.org/wiki/Brachycephaly http://www.answers.com/topic/brachycephaly-1

http://www.cheo.on.ca/uploads/Plagiocephaly/Plagiocephaly%20ENG.pdf Persing J, James H, Swanson J, Kattwinkel J. Prevention and management of positional skull deformities in infants. Pediatrics 2003;112:199-202.

http://www.answers.com/topic/alans http://en.wikipedia.org/wiki/Alans http://www.answers.com/topic/artificial-cranial-deformation http://en.wikipedia.org/wiki/Artificial_cranial_deformation

Trinkaus, E. Artificial cranial deformation in the Shanidar 1 and 5 Neanderthals,  Current Anthropology 23, 2 (1982), pp. 198-199. Agelarakis A. 1993 The Shanidar Cave Proto Neolithic Human Population: Aspects of Demography and Paleopathology. Human Evolution 8, 235-253.

http://www.answers.com/topic/maya http://en.wikipedia.org/wiki/Maya_civilization http://www.answers.com/topic/inca http://en.wikipedia.org/wiki/Inca Monge J, Kricun M, Radovčić J, Radovčić D, Mann A, et al. (2013) Fibrous Dysplasia in a 120,000+ Year Old Neandertal from Krapina, Croatia. PLoS ONE 8(6): e64539. doi:10.1371/journal.pone.0064539

http://en.wikipedia.org/wiki/Fibrous_dysplasia_of_bone http://www.answers.com/topic/fibrous-dysplasia-polyostotic

http://www.alvadossadegh.com/fa/vijhe-13/19369-319369.html

Duarte, C., Maurício, J., Pettitt, P.B., Souto, P., Trinkaus, E., van der Plicht, H., &Zilhão, J. (1999)  The early Upper Paleolithic human skeleton from the Abrigo do Lagar Velho (Portugal) and modern human emergence in Iberia. Proceedings of the National Academy of Science (USA). 96, 7604-7609.

Condemi S, Mounier A, Giunti P, Lari M, Caramelli D, et al. (2013) Possible Interbreeding in Late Italian Neanderthals? New Data from the Mezzena Jaw (MontiLessini, Verona, Italy).PLoS ONE 8(3): e59781. doi:10.1371/journal.pone.0059781

http://www.answers.com/topic/anatomically-modern-humans http://en.wikipedia.org/wiki/Anatomically_modern_humans

http://www.answers.com/topic/hybrid-biology http://en.wikipedia.org/wiki/Hybrid_%28biology%29

Hey, J. 2001 The Mind of the Species Problem. Trends in Ecology and Evolution 16: 326-329. Rieseberg, L.H., T.E. Wood, and E. Baack.  ۲۰۰۶٫  The nature of plant species. Nature 440:524-527. http://www.answers.com/topic/species-problem http://en.wikipedia.org/wiki/Species_problem Weaver TD, Hublin JJ (2009) Neandertal birth canal shape and the evolution of human childbirth. ProcNatlAcadSci U S A 106: 8151–۸۱۵۶٫ doi: 10.1073/pnas.0812554106

Handa,V. L.; Lockhart,M. E.; Fielding,J. R.; Bradley,C. S.; Brubaker,L.; Cundiff,G. W.; Ye,W.; Richter,H. E. Racial differences in pelvic anatomy by magnetic resonance imaging. Obstetrics & Gynecology 2008 ;111(4):914-920.

منبع :  http://www.alvadossadegh.com/fa/vijhe-13/17113-217113.html

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*