پنج شنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » شبهه وفات هارون پیش از موسی و عدم دلالت حدیث منزلت به زمان پس از پیامبر

شبهه وفات هارون پیش از موسی و عدم دلالت حدیث منزلت به زمان پس از پیامبر

شبهه وفات هارون پیش از موسی و عدم دلالت حدیث منزلت به زمان پس از پیامبر

از آن جایی که هارون پیش از وفات موسی، از دنیا رفته است، پس هارون وصی موسی نبوده است و خلافت برای هارون پس از موسی متحقق نگشته. از این رو حدیث منزلت تنها میتواند خلافت علی در زمان حیات پیامبر را اثبات نماید، پس این حدیث اختصاصاً مربوط به غزوه تبوک است. و خلافت علی را تنها در غزوه تبوک ثابت مینماید.
بیان مساله :

حدیث منزلت از دو جهت بسیار ارزشمند و سودآفرین است. یکی از حیثِ قطعیت در صدور، و دیگری از حیثِ وضوح در دلالت. از این رو میتوان این حدیث را در ردیف احادیث عالیه ی امامت و ولایت قرار داد. ویژگیهای ممتاز این حدیث سبب شده است تا اندیشمندانِ مخالف را در مواجهه ی با آن، به سخن درآورَد. قُرطبی از مفسرانِ کم نظیر اهل تسنن، در «الجامع لأحکام القرآن» در ردّ دلالتِ این حدیث بر خلافت حضرت امیر پس از وفات پیامبر اینگونه مینویسد :

«أن هارون مات قبل موسى علیهما السلام – على ما یأتی من بیان وفاتیهما فی سوره المائده. وما کان خلیفه بعده وإنما کان الخلیفه یوشع بن نون. فلو أراد بقوله: (أنت منی بمنزله هارون من موسى) الخلافه لقال: أنت منی بمنزله یوشع من موسى. فلما لم یقل هذا دل على أنه لم یرد هذا، وإنما أراد أنی استخلفتک على أهلی فی حیاتی وغیبوبتی عن أهلی، کما کان هارون خلیفه موسى على قومه لما خرج إلى مناجاه ربه. وقد قیل: إن هذا الحدیث خرج على سبب، وهو أن النبی صلى الله علیه وسلم لما خرج إلى غزوه تبوک استخلف علیا علیه السلام فی المدینه على أهله وقومه، فأرجف به أهل النفاق وقالوا: إنما خلفه بغضا وقلى له، فخرج علی فلحق بالنبی صلى الله علیه وسلم وقال له: إن المنافقین قالوا کذا وکذا ! فقال: (کذبوا بل خلفتک کما خلف موسى هارون). وقال: (أما ترضى أن تکون منی بمنزله هارون من موسى). وإذا ثبت أنه أراد الاستخلاف على زعمهم فقد شارک علیا فی هذه الفضیله غیره، لان النبی صلى الله علیه وسلم استخلف فی کل غزاه غزاها رجلا من أصحابه، منهم: ابن أم مکتوم، ومحمد بن مسلمه وغیرهما من أصحابه، على أن مدار هذا الخبر على سعد بن أبی وقاص وهو خبر واحد. وروی فی مقابلته لأبی بکر وعمر ما هو أولى منه… أنه قال: (أبو بکر وعمر بمنزله هارون من موسى). وهذا الخبر ورد ابتداء، وخبر علی ورد على سبب، فوجب أن یکون أبو بکر أولى منه بالإمامه، والله أعلم.» (۱)

همانطور که ملاحظه میشود قرطبی، چندین اشکال به سند و جهت صدور و دلالت حدیث منزلت وارد مینماید، و در نهایت با حدیثی مشابه در خصوص خلفای اول و دوم، به محاجه میپردازد.

اشکالات وی به طور دسته بندی شده بدین صورت قابل ارائه است :

  1. سبب صدور حدیثِ منزلت، به جریانِ غزوه تبوک اختصاص دارد.
  2. حدیثِ منزلت، خبری واحد است که تنها از سعد بن ابی وقاص نقل شده است.
  3. هارون پیش از موسی وفات کرده است، و این امر نشان میدهد که خلافت پس از وفات پیامبر برای علی ثابت نخواهد بود.
  4. اگر پیامبر از بیان این حدیث، خلافتِ پس از خود را قصد کرده بود، باید میفرمود: انت منی بمنزله یوشع بن نون. زیرا یوشع بن نون، پس از موسی، خلیفهی آن حضرت بوده است، نه هارون.
  5. اگر قرار باشد عبارتِ انت منی بمنزله هارون، بر خلافتِ پس از پیامبر دلالت کند، آنگاه این عبارت را پیامبر دربارهی ابوبکر و عمر نیز بکار برده است. علاوه اینکه صدور این حدیث در شأن ابوبکر و عمر، ذیلِ مورد خاصی نبوده، و ابتدائاً از جانب پیامبر بیان شده است، در حالی که حدیث منزلت دربارهی علی، به سببِ یک مورد خاص که همان غزوه تبوک است، گزارش شده. در نتیجه ابوبکر و عمر، اولی به خلافتند!

در این متن تنها به اشکال سوم و چهارم میپردازیم.

پاسخ کوتاه :

یک :

حدیث منزلت به دفعات متعدد و دست کم در سیزده جریان مختلف از پیامبر گزارش شده است، و به هیچ وجه به جریان و سبب خاصی اختصاص ندارد.

دو :

حدود چهل تن از اصحاب دور و نزدیک پیامبر، این حدیث شریف را نقل کردهاند که کثرت طرق و اسناد آن هر محققی را به این نتیجه میرساند که این حدیث قطعاً از متواترات لفظی است، چنانکه اندیشمندان بزرگ اهل تسنن بدان اعتراف نمودهاند.

سه :

حدیث منزلت، شأنیت خلافت را برای امیرالمؤمنین ثابت مینماید، و این شأن با دو شرط محقق میشود: «نبود پیامبر » و «بودن حضرت امیر». همچنین منزلتِ بزرگِ «شراکت در امر رسالت»، و نیز «احتجاجات حضرت امیر به این حدیث» هر یک به طور جداگانه ثابت کنندهی خلافت بلافصل آن حضرت پس از وفات پیامبر است.

چهار :

شکی نیست که هارون غیر از خلافت، منزلتهای فراوان دیگری نسبت به موسی (به عنوان یک پیامبر اولی العزم) داشته است که قطعاً نه یوشع و نه هیچ فرد دیگری نسبت به یک پیامبر اولی العزم این منزلتها را نداشته است. بنابراین حکمت بیانِ «انت منی بمنزله هارون من موسی» بیش از پیش روشن خواهد شد.

پنج :

حدیثِ «ابوبکر و عمر منی بمنزله هارون من موسی» مجعول است و بزرگان مکتب خلفا نیز به بی اعتباری آن گواهی میدهند. هم چنین دشمنیِ قاطع و همهجانبهی افرادی همچون عمربن الخطاب در سالهای ابتدای بعثت با پیامبر و پیروان او، نشان میدهد که وی بیشتر به قارون شباهت داشته است، تا به هارون. علاوه بر این روایات صحیح در منابع معتبر اهل تسنن گویای آن است که حدیث منزلت از اختصاصات حضرت امیر است، و هیچ یک از صحابه از چنین فضلی بهرهمند نیستند.

پاسخ تفصیلی :

قرطبی معتقد است که هارون پیش از موسی وفات کرده است، و این امر نشان میدهد که خلافت پس از وفات پیامبر برای علی ثابت نخواهد بود. در پاسخ مواردی تذکر داده میشود :

اولاً :

وفات هارون پیش از وفات موسی، و وصایت یوشع بن نون ثابت نشده است. شیخ طوسی در این باره مینویسد: «… أن خلافه یوشع لیست معلومه وإنما یذکرها قوم من الیهود. » (۲)هم چنین طبق روایتی از مرحوم صدوق، خلافت هارون پس از موسی نیز قابل اثبات است: «فقال: هو خیر أهلی وأقرب الخلق منی، لحمه من لحمی، ودمه من دمی، وروحه من روحی، وهو الوزیر منی فی حیاتی والخلیفه بعد وفاتی ، کما کان هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی، فاسمع له وأطع فإنه على الحق، ثم سماه عبد الله. »(۳) پس فرضِ عدم تحقق خلافت هارون پس از موسی، از اساس قابل تأمل است.

ثانیاً :

به فرض آنکه هارون پیش از موسی از دنیا رفته باشد، به سه دلیلِ کلی، خلافت حضرت امیر پس از پیامبر طبق همین حدیث شریف منزلت، قابل اثبات است :

  1. تحقق شأن خلافت در حضرت امیر :

آنچه که بیشک از حدیث منزلت فهمیده میشود، شأنیت حضرت امیر برای خلافتِ پیامبر است. با توجه به شأنیت هارون برای خلافت موسی، تردیدی در این منزلت برای حضرت امیر نسبت به پیامبر باقی نمیماند. در واقع حدیث منزلت از تحققِ خلافت حضرت امیر در نبود پیامبر، به طور مطلق و بدون هیچ قیدی سخن میگوید. یعنی هر گاه پیامبر نباشد، و علی باشد، علی جانشین اوست. به عبارت رساتر، شأن و شایستگی خلافت در حضرت هارون و حضرت امیر متحقق است، و این شأن با دو شرط بالفعل خواهد شد :

با نبود موسی یا پیامبر

با وجود هارون یا علی

هارون بنا بر فرض شبهه، پس از موسی نبود که بخواهد خلافت داشته باشد. اگر هارون پس از موسی بود، قطعاً او خلافت موسی را به عهده داشت. چرا؟ چون شأن خلافت در او متحقق شده بود. به همین تقدیر، حضرت امیر همواره شأن خلافت پیامبر را خواهد داشت، و مادامی که او باشد و پیامبر نباشد، وی خلیفهی پیامبر است. در جریان تبوک حضرت امیر هست و پیامبر نیست، و بدین ترتیب آن حضرت جانشین پیامبرند. با همین تقریر پس از وفات پیامبر نیز حضرت امیر جانشین او خواهد بود. حضرت پیامبر در ادامهی حدیثِ منزلت که ذیلاً آمده است، دقیقاً به همین معنا اشاره میفرمایند. این حدیث را که بزرگانِ مکتب خلفا، از جمله «حاکم» در «المستدرک» نقل کرده و سند آن را «صحیح» (۴) دانسته، از نظر میگذرانیم:

«اما ترضى أن تکون منى بمنزله هارون من موسى الا انه لیس بعدی نبی انه لا ینبغی ان اذهب الا

وأنت خلیفتی»(۵)

  1. فهم صحابه و سلف حجیت دارد :

احتجاجات حضرت امیرالمومنین به حدیث منزلت، نشاندهندهی آن است که ایشان از این حدیث خلافت بعد از پیامبر را فهمیده بودند. مخاطبان آن حضرت نیز همگی همین را از این حدیث می-فهمیدند که در پاسخ حضرت وامیماندند. و از آنجایی که فهم سلف و برداشت صحابه از حدیث برای اهل تسنن حجت است، پس بنابر احتجاجات حضرت به حدیث منزلت، در موضوع خلافت، روشن میشود که این حدیث از خلافت حضرت، پس از پیامبر سخن میگوید.

  1. شراکت در امر مقامی بالاتر از خلافت است که حدیث منزلت آن را دربردارد :

اساساً بحثِ حدیثِ منزلت به مراتب فراتر از موضوع خلافت است. آن چه از اطلاق و تخصیص موجود در حدیث منزلت فهمیده میشود، آن است که تمامی منزلتهای هارون نسبت به موسی از جمله «شراکت در امر» برای حضرت امیر نسبت به پیامبر وجود دارد. پس حضرت امیر شریک در امرِ نبوت پیامبر است. بدیهی است که با وجود شریکِ در امر، هیچ فردِ دیگری حق به دست گرفتن امور را ندارد. به عبارت دیگر مادامی که حضرت امیر که شریکِ امر پیامبر است، در میان امت او باقی است، منصبِ خلافت آن حضرت به احدی دیگر نخواهد رسید و لزوماً وی خلیفهی آن حضرت خواهد بود.

پاسخ به اشکال چهارم :

اگر پیامبر از بیان این حدیث، خلافتِ پس از خود را قصد کرده بود، باید میفرمود : انت منی بمنزله یوشع بن نون. زیرا یوشع بن نون، پس از موسی، خلیفهی آن حضرت بوده است، نه هارون.

پس از آن که در قسمت قبلی بیان کردیم که حدیث منزلت اساساً خلافت حضرت امیر را چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از آن ثابت مینماید،

در پاسخ به این اشکال میگوییم :

شکی وجود ندارد که مقام هارون، به مراتب از یوشع بالاتر است. هم چنین منزلتهایی برای هارون نسبت به موسی وجود دارد که هرگز آن منزلتها در یوشع متحقق نیست، و حضرت رسول تمامی این منزلتها را برای حضرت امیر قصد کرده است. اشتباهِ امثالِ قرطبی نیز دقیقاً در همینجاست که گمان کردهاند، حدیث منزلت تنها بر موضوع خلافت دلالت دارد. اگر تنها موضوع خلافت مورد نظر حضرت رسول بود، میتوانست منزلتِ «سام»، نسبت به «نوح»، یا منزلتِ «آصف» نسبت به «سلیمان» یا صدها مورد دیگر بیان شود. بنا بر مدلولِ حدیثِ قطعی الصدورِ منزلت، همهی منزلتهای هارون نسبت به موسی، در علی بن ابیطالب نسبت به پیامبر گرامی اسلام، متحقق است: «حدیث منزلت از دو عبارت تشکیل شده است. یکی «انت منی بمنزله هارون من موسی» و دیگری: «الا انه لا نبی بعدی». عبارت اول به صورت مطلق آمده است و عبارت دوم «نبوت» را از آن استثناء کرده است(۶) . شکی نیست که استثنای بعد از اطلاق، عمومیت را حاصل میکند. به عبارت دیگر اگر عبارت «إلّا انه لا نبی بعدی» نبود، ممکن بود تصور شود، که تنها یکی از خصلت های هارون نسبت به موسی را حضرت امیر نسبت به پیامبر دارد. اما استثنای موجود در حدیث ثابت میکند که تمام خصلت های هارون نسبت به موسی، در حضرت امیر نسبت به پیامبر متحقق است، مگر نبوت. » (۷) در نتیجه منزلتهای «اخوت »، (۸)«وزارت(۹) »، «شراکت در امر(۱۰) »، «شدت ازر (۱۱)»، «اصلاحِ در قوم(۱۲) »، و «خلافت»(۱۳)از جمله منزلتهای مذکور هارون نسبت به موسی است که آیات قرآن صراحتاً بدان اشاره فرموده است، و تمامی این منزلتها در حضرت امیر نسبت به پیامبر متحقق است.

علاوه بر مواردِ مذکور که همگی حکمتِ عبارتِ «هارون من موسی» را بیان میدارد، و مشخص مینماید که چرا به جای هارون، از لفظِ یوشع استفاده نشده است،

توجه به نکته ی ذیل بسیار با اهمیت است :

حدیث منزلت یک نکته ظریف دارد : هارون در نبود موسی خلیفه شد، و مردم فریب سامری را خورده و گوساله پرست شدند. کسی به یاری هارون آنگونه که باید نشتافت و هارون در میان قوم ضعیف ماند. و هارون به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. حال حدیث منزلت همهی این وقایع را برای علی بیان میکند. علی در نبود پیامبر خلیفه است، اما سامریِ امت اسلام مردم را فریب داده و ایشان را از راه حق گمراه کرده و به نوعی گوساله پرستشان میکند. علی را کسی آن چنان که باید، حمایت نمیکند و علی در حال استضعاف مأمور به صبر میشود. پس مشابهت علی با هارون، معطوف به این امور است، و اصلاً پس از وفات و قبل از وفات در آن مطرح نیست. در واقع همان چه قبلاً گفتیم: علی در نبود پیامبر خلیفه است، همانگونه که هارون در نبود موسی خلیفه بود. و امت با علی همان کار می کنند که با هارون کردند.

نکته ی پایانی در خصوص این حدیث آن که مطابقِ با حدیثِ منزلت، افضلیّتِ حضرت امیر بر حضرت هارون به سبب افضلیتِ حضرت پیامبر بر حضرت موسی (۱۴)به طور قطعی ثابت میشود. همچنین حضرتِ امیر علاوه بر آن که تمامیِ نسبتهای هارون به موسی را نسبت به پیامبر اسلام دارد، نسبتها و منزلتهای دیگری نیز نسبت به پیامبر دارد که هارون نسبت به موسی ندارد. یکی از آنها، این است که حضرت امیر نفسِ نبی مکرم اسلام است (۱۵).

 

پی نوشت ها :

  1. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، جلد ۱، ص ۲۶۷
  2. الاقتصاد – الشیخ الطوسی – ص ۲۲۶
  3. التوحید – الشیخ الصدوق – ص ۳۰۸ ، الثاقب فی المناقب ، ابن حمزه الطوسی ، ص ۶۷
  4. حاکم ذیل این حدیث چنین مینویسد: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقه. المستدرک للحاکم ۳/۱۳۲
  5. مسند احمد بن حنبل ۱/۳۳۰، مستدرک للحاکم ۳/۱۳۲ و بسیاری از منابع دیگر.
  6. ممکن است سؤال شود، مگر «نبوت» نسبتِ هارون به موسی است که پیامبر آن را از عبارت «هارون من موسی» استثناء کرده است. در جواب این سؤال می توانیم دو جواب ارائه کنیم: حدیث منزلت میگوید: اگر پیامبر موسی باشد، علی برای او مثل هارون است. و این جمله مانند آن است که فی المثل «سید حسن نصرالله» خطاب به «شهید عماد مغنیه» بگوید: «انت منی بمنزله مالک من علی الا انه لیس لک السیف.» یعنی: تو برای من مثل مالک برای علی هستی مگر آن که تو شمشیر نداری. ما این جمله را میفهمیم و هیچگاه نمیگوییم مگر شمشیر داشتن مالک، خصلت او را در نسبت با علی مطرح میکند! در واقع حدیث منزلت دارد میگوید: علی، هارونِ پیامبر است، اگر پیامبر موسی باشد! هم چنین علاوه بر این پاسخ میتوان گفت: «نبوت» در اصل در موسی علیه السلام تحقق داشته است. هارون نیز در اصل تابع موسی بوده است. در واقع نبوت هارون نیز در نسبت با موسی حاصل شده است. هارون از آن جهت که شریک در امر نبوت موسی بود، نبی شد و نبی خوانده شد. یعنی آن که «نبوت»ِ هارون در طول نبوت موسی بوده است. پس این نبوت به نوعی در نسبت با موسی حاصل شده است. اگر اینگونه به حدیث منزلت بنگریم، آنگاه معنای دیگری نیز از آن میفهمیم: هارون شریک در امر نبوت موسی بود و بدین جهت نبی شد. علی هم شریک در امر پیامبر است، پس علی القاعده باید نبی باشد، اما اصولاً از آنجایی که بعد از نبوت پیامبر، دیگر کسی به نبوت مبعوث نمیشود، پس علی تمام منزلت های هارون نسبت به موسی را، نسبت به پیامبر دارد، مگر آنکه نبی نیست. و نبی نبودنش هم به سبب عدم شایستگی او نیست، بلکه اصولاً باب نبوت، خاتمه یافته است. یعنی حدیث منزلت دارد میگوید: با توجه به منزلت هایی که علی نسبت به پیامبر دارد، اگر امکان نبوت وجود داشت، یا اگر قرار بود کسی بعد از پیامبر هم بتواند نبی باشد، حتماً علی هم نبی بود.
  7. جزوه آموزشیِ حدیث منزلت، تألیفِ نگارنده
  8. طه/ ۲۹
  9. طه/۳۰ و فرقان/۳۵
  10. طه ۳۲
  11. طه/۳۲
  12. اعراف/۱۴۲
  13. همان
  14. اختلافی نیست که پیامبر اسلام از سائر خلق افضل است. مقامِ حضرت موسی و رتبه ی قرابت وی «من جانب الطور الایمن» وصف شده است، حال آنکه جایگاهِ رفیعِ «دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی» از آنِ پیامبر گرامی اسلام است.
  15. این امر از حقایقی است که از آیه ی مباهله فهم میشود. دلالت آیه ی مباهله بر این موضوع قطعی است. جهتِ اسناد و دلالتهای آیه ی مباهله به جزوهی آموزشیِ آیه ی مباهله اثرِ مؤلف متن حاضر، رجوع شود.

منبع : http://www.emamat.ir

کارشناس پاسخگو : محمد علی موحدی

 

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*