پنج شنبه , ۹ فروردین ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » سنخیت یا تباین ؟

سنخیت یا تباین ؟

سنخیت یا تباین ؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم و بذکر ولیه صاحب الامر عجل الله فرجه

قال الامام موسی ابن جعفر علیه الصلاه و السلام :

یَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَهً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَکْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَهً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه
اى هشام! خداوند پیمبران و فرستادگان خود را به سوى بندگان خود بر نیانگیخت مگر آنکه معرفت به آنچه راجع به خداوند و وظیفه بندگان است تحصیل نمایند . پس بهترین ایشان در پذیرفتن دعوت و فرمانبرى انبیاء، بهترین آنانست از جهت شناسائى خدا، و داناترین ایشان بمعارف الهیه، بهترین آنانست از جهت عقل و کاملترین ایشان از جهت عقل، بلند مرتبه‏ترین آنانست در دنیا و آخرت (از جهت قرب بپروردگار).
اهمیت مباحث اعتقادی از اموری است که بسیار روشن و مورد اتفاق همه ی عقلاست و از آنجا که عقاید از مسایل زیر بنایی و در ارتباط با اساس زندگی بشر است ، باید به آن اهتمام کامل داشت . در قرآن کریم بارها و بارها به مسئله ی هدایت و سعادت بشر تذکر و توجه شده است که بخش مهمی از هدایت و بلکه مهترین بحث آن مباحث اعتقادی و گونه تفکرات و باورهای قلبی هر شخص است . فلذا در طول تاریخ حیات ائمه و ذوات مقدس معصومین علیهم السلام شاهد بحث ها و جلسات اعتقادی و پرسش و پاسخ های فراوان در زمینه ی عقاید و باورهای دینی هستیم . بارها مشاهده شده است که امامان معصومین شاگردها و مبلغان فراوان برای تبیین و تشریح مسائل اصیل اسلامی و اعتقادی تربیت کرده اند به شهرها و بلاد مختلف برای تعلیم و تصحیح باورهای اعتقادی فرستاده اند . پس می بینیم که این موضوع از اهمیت بسیاری برخوردار است .
و اما در مورد روش بحث ؛ ما معتقدیم روش صحیح برای شناخت حقایق و معارف روشی است که بر اساس تعقل باشد و آن روشی صحیح است که مبدأ آن عقل است . در هر جریانی اگر به جز عقل هر سند دیگری داشته باشیم ، باید به عقل مستند شود . زیرا بدیهی است آنچه برای همه سند و حجت می باشد عقل است . آنگاه با توجه به اینکه محدودیت قدرت عقلانی مورد قبول همه ی عقلاست و در حقیقت خود عقل محدودیت خویش را می یابد و از طرفی با توجه به گستره و سعه ی وحی که غیر قابل قیاس با قدرت عقلانی ماست زیرا به علم محیط بی انتهای حضرت حق متصل است ، خود عقل حکم به مراجعه و استفاده از وحی می نماید .
و بسیار روشن و واضح است وحی هرگز با عقل تضاد ندارد بلکه استفاده از وحی در واقع مراجعه به عالم و از باب تعلم من ذی علم است . و این در صورتی است که جایگاه عقل در همه جا محفوظ بوده و چنین نیست که وقتی با عقل به وحی رسیدیم ، وحی را گرفته و عقل را کنار بگذاریم . بلکه محدودیت عقل و نامحدودیت وحی مطرح است . و با توجه به اینکه عقل و وحی هرگز با یکدیگر تضاد ندارند اگر در مواردی به ذهن برسد که وحی حکمی در تضاد با عقل مطرح کرده است در اینجا خود وحی بهتر از همه و قبل از همه معنای معقول آن را بیان و تبیین کرده است . پس با این اوصاف جایگاه وحی مشخص است و نباید به گونه ای باشد که انسان با افکار خود که محدودیت آن مشخص و زمینه ی اشتباهات آن فراهم است پیش رود و از وحی استفاده ای نبرد . بلکه باید به تعقل در وحی اهتمام داشت. بنابراین با قید این نکته بسیار مهم که ، اعتبار سند و روشن بودن دلالت وحی باید ثابت شود هنگامی که این دو مورد حاصل شد انسان آن را می پذیرد هر چند که عقل به آن راهی نداشته باشد .
در این زمینه باید از وحی به نحو هر چه بهتر استفاده شود . نه اینکه انسان به دنبال این حقایق به مطالب دیگر مراجعه نماید و هنگامی که نفس او شکل خاص به خود گرفت آنگاه از وحی استفاده نماید . در آن صورت اگر بین آن باورهای قبلی و وحی تعارضی ببیند در مقام توجیه مطلب وحیانی بر خواهد آمد .
حال با توجه به این روش می خواهیم مسئله ی مورد بحث را که در واقع رابط یا نسبت بین خلق و خالق است بررسی نماییم . که آیا رابطه ی بین خلق و خالق بینونت یا سنخیت ؟ البته مسئله ی عینیت هم مطرح است که در این مجال مورد بحث ما نیست .
برای بحث در این زمینه ابتدا مدارک و اسناد وحیانی که در این زمینه وارد شده است را طرح کرده سپس دلایل عقلانی که در اثبات یا رد بینونت و یا سنخیت مطرح ارائه شده است رامطرح نموده و در نهایت نتیجه ای عقلانی خواهیم گرفت .
تعریف سنخیت و بینونت :
برای روشن شدن بحث ابتدا تعاریفی از هر دو مورد ارائه می گردد .
بینونت :
بینونت یا تباین در لغت به معنای اختلاف ، تفاوت و دوری است . هنگامی که گفته می شود تَبایَنَ الشَّیئان به این معنی است که آن دو چیز با هم اختلاف دارند .
اما بینونت اصطلاحی در بحث توحید به این معنی است که بین خداوند و کائنات اشتراک حقیقی وجود ندارد . به عبارت دیگر حضرت حق و ما سوای او از هیچ جهت مشترک و شبیه نیستند .
سنخیت :
سنخ در لغت به معنای اصل ، ریشه و پایه می باشد . ( السنخ : الاصل من کل شیء و الجمع السناخ و سنوخ و سنخ کل شیء اصله )
و اما مقصود از سنخیت اصطلاحی که منافی با بینونت است اشتراک در حقیقت است . سنخیت ذاتی میان علت و معلول بدان معناست که از آنجا که هر علتی افاضه کننده ی هستی معلول و کمال وجودی آن است ، در کمال بالاتری واجد کمال معلول خود می باشد، یعنی یک حیثیت واحدی هست که مرتبه ی نازله آن در معلول وجود دارد و مرحله ی کامله ی آن در علت یافت می شود .
با این توضیح که از کتاب شرح نهایه الحکمه ارائه شد استنباط می شود که بین مخلوقات که مرتبه ی نازله ی وجود را دارا هستند و حضرت حق که در اعلامرتبه ی وجودی است حقیقت واحدی مشترک است که همان وجود است .
آیات نفی سنخیت :

– لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ
–  سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُون‏
–  وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُون‏
با توجه به این آیات می یابیم که خداوند متعال مثلیت و شباهتی با کائنات و هر چه بر آن لفظ مخلوق به معنای مخلوق تعلق گیرد ندارد .
حال با توجه به اینکه قویترین اشتراک ومثلیت اشتراک در حقیقت است ، آیات شریفه خداوند متعال را از هر گونه مثل بودن و اشتراک منزه می نماید .
در همین زمینه آیات سوره ی توحید کاملا به همین جهت دلالت دارد .
بسم الله الرحمن الرحیم . قل هو الله احد . الله الصمد . لم یلد و لم یولد . و لم یکن له کفوا احد .
روایات نفی سنخیت :
آنچه در این مورد منطبق با آیات و از جهتی واضح تر و صریح تر از آیات می باشد و بر آنها تاکید دارد روایات بسیاری که قسمتی از آنها بیان و کیفیت استدلال به آنهامطرح می شود .
۱- امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه ی غرّاء در توصیف حضرت حق این گونه می فرمایند :
«الذی بان من الخلق فلا شیء کمثله »
خدایی که با خلق مباین است پس هیچ چیز مانند او نیست .
این روایت به یک معنا تفسیر و تبیین آیه ی شریفه ی « لیس کمثله شیء » است و معنای مستنبط از این روایت بینونیت بین خلق و خالق و در نتیجه نفی سنخیت است . زیرا همانطور که بیان شد سنخیت به معنای اشتراک در حقیقت است و این روایت نفی هر گونه اشتراک و شباهت بین حق متعال و کائنات است .
همین روایت با تعبیر « الذی نأی من الخلق فلا شیءَ کمثله » در کافی ج ۱ باب جوامع التوحید حدیث ۷ ص ۱۴۱ آمده است .
۲- امام رضا علیه السلام می فرمایند :
خَلَقَ اللَّهُ تعالی الْخَلْقَ حِجَاباً بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ وَ مُبَایَنَتُهُ إِیَّاهُمْ و مُفَارَقَتُهُ أَیْنِیَّتَهُم ( أو مفارقته أینیّتهم )
آفرینش مخلوقات توسط خداوند حجابی است بین خدا و مخلوقاتش و دوری و جدایی او با مخلوقاتش جدایی او با حقیقت آنهاست . ( نه جدایی مکانی ) خود آفریدن موجودات توسط حضرت حق و ایجاد آنها حجاب است بین او و مخلوقاتش نه این که چیز دیگری بین خدا و کائنات حائل و حجاب باشد .
و همان طور که در ادامه ی حدیث اشاره شده بیانیت و مفارقت و جدایی خدا با خلق در إنّیّت یعنی در حقیقت و ذات اشیاء و آنها هیچ اشتراکی با او ندارند .
۳- قال الرضا علیه السلام :
فَکُلُّ مَا فِی الْخَلْقِ لَا یُوجَدُ فِی خَالِقِهِ وَ کُلُّ مَا یُمْکِنُ فِیهِ یَمْتَنِعُ مِنْ صَانِعِه‏
هر چیزی که د رمخلوق یافت می شود ، در خالقش وجود نخواهد داشت و هر چه در مورد او امکان داشته باشد ، در مورد صانعش محال و ممتنع خواهد بود .
اگر بین خالق و مخلوق سنخیت و اشتراک در حقیقت باشد تعبیر روایت بی معنا خواهد بود . و این روایت به خوبی اعلام هر گونه سنخیتی را مردود می شمارد .
۴- عن امیر المومنین علیه الصلوه و السلام :
«الَّذِی لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ خَلَقَ مَا کَانَ قُدْرَهٌ بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْیَاءِ وَ بَانَتِ الْأَشْیَاءُ مِنْه»
خدایی که از چیزی گرفته نشده و مخلوقاتی را که آفریده است از چیزی نگرفته است . قدرتی است ( قدرت کنایه از ذات است ) که به آن از اشیا مباین و اشیا هم مباین اوست .
قدرت کنایه از ذات مقدس حضرت حق است و شاید به این جهت تعبیر به قدرت شده که روشن تر از بقیه ی صفات می تواند مطلب را برساند .
جناب ملا صدرا در شرح اصول کافی یه جای کلمه ی قدره کلمه ی فدره را بکار برده است و بعد با پرورش و توضیح این موضوع در جهت توجیه آن برآمده . اما به نظر نمی رسد آن جز با اشیاء بینونیت داشته باشد زیرا اگر بخواهیم این گونه یعنی فدره را به معنای قظعه در نظر بگیریم ، ترکیب لازم می آید و در وجود ذات حق ترکیب معنا ندارد . و در نتیجه از این روایت چنین استنباط می شود که با توجه به اینکه او از چیزی نیست و آفریدگانش نیز از چیزی نیستند با عنایت به تصریح روایت در مورد نیابت ، جناب حق تعالی که لم یلد و لم یولد است از اشیاء مباین و اشیاء از او مباین اند .
۵- قال امیر المؤمنین علیه السلام :
حَدَّ الْأَشْیَاءَ کُلَّهَا عِنْدَ خَلْقِهِ إِیَّاهَا إِبَانَهً لَهَا مِنْ شِبْهِهِ وَ إِبَانَهً لَهُ مِنْ شِبْهِهَا فَلَمْ یَحْلُلْ فِیهَا فَیُقَالَ هُوَ فِیهَا کَائِنٌ وَ لَمْ یَنْأَ عَنْهَا فَیُقَالَ هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْهَا فَیُقَالَ لَهُ أَیْن


۶- قال الصادق علیه السلام :
مَنْ شَبَّهَ اللَّهَ بِخَلْقِهِ فَهُوَ مُشْرِکٌ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُشْبِهُ شَیْئاً وَ لَا یُشْبِهُهُ شَیْ‏ءٌ وَ کُلُّ مَا وَقَعَ فِی الْوَهْمِ فَهُوَ بِخِلَافِه‏
۷- حضرت رضا علیه الصلاه و السلام نقل می فرمایند که امیر المؤمنین علیه السلام و الصلوه خظبه ای قرائت و اینگونه فرمودند :
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَوَّنَ مَا قَدْ کَانَ مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ الْأَشْیَاءِ عَلَى أَزَلِیَّتِهِ وَ بِمَا وَسَمَهَا بِهِ مِنَ الْعَجْزِ عَلَى قُدْرَتِهِ وَ بِمَا اضْطَرَّهَا إِلَیْهِ مِنَ الْفَنَاءِ عَلَى دَوَامِهِ لَمْ یَخْلُ مِنْهُ مَکَانٌ فَیُدْرَکَ بِأَیْنِیَّهٍ وَ لَا لَهُ شِبْهُ مِثَالٍ فَیُوصَفَ بِکَیْفِیَّهٍ وَ لَمْ یَغِبْ عَنْ عِلْمِهِ شَیْ‏ءٌ فَیُعْلَمَ بِحَیْثِیَّهٍ مُبَایِنٌ لِجَمِیعِ مَا أَحْدَثَ فِی‏ الصِّفَاتِ وَ مُمْتَنِعٌ عَنِ الْإِدْرَاکِ بِمَا ابْتَدَعَ مِنْ تَصْرِیفِ الذَّوَاتِ .
خداوند متعال به آنچه که از موجودات خلق کرده درک نمی شود بلکه انبات می شود . همچنین فی الصفات بدین معنا نیست که در ذات مباین نیست بلکه در صفات مباین است . وقتی در صفات تباین باشد منشا آن تباین در ذات است و صفات در اینجا به فرموده ی بعضی از بزرگان به معنی صفه می باشد .
یعنی خدا در توصیف و تعریف با آنچه ایجاد کرده مباین است و هیچ شرکت و سنخیتی در کار نیست . در نتیجه سنخیت را نفی و بینونیت را اثبات می کند .
۸- وَ لَا یَخْطُرُ بِبَالِ أُولِی الرَّوِیَّاتِ خَاطِرَهٌ مِنْ تَقْدِیرِ جَلَالِ عِزَّتِهِ لِبُعْدِهِ مِنْ أَنْ یَکُونَ فِی قُوَى الْمَحْدُودِینَ لِأَنَّهُ خِلَافُ خَلْقِهِ فَلَا شِبْهَ لَهُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ
۹- عَنْ فَتْحِ بْنِ یَزِیدَ الْجُرْجَانِیِّ قَالَ کَتَبْتُ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنْ شَیْ‏ءٍ مِنَ التَّوْحِیدِ فَکَتَبَ إِلَیَّ بِخَطِّهِ :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ الْحَمْدَ وَ فَاطِرِهِمْ عَلَى مَعْرِفَهِ رُبُوبِیَّتِهِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِهِ وَ بِأَشْبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شِبْهَ لَهُ الْمُسْتَشْهِدِ آیَاتِهِ عَلَى قُدْرَتِهِ الْمُمْتَنِعِ مِنَ الصِّفَاتِ ذَاتُهُ وَ مِنَ الْأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ وَ مِنَ الْأَوْهَامِ الْإِحَاطَهُ بِهِ لَا أَمَدَ لِکَوْنِهِ وَ لَا غَایَهَ لِبَقَائِهِ لَا یَشْمَلُهُ الْمَشَاعِرُ وَ لَا یَحْجُبُهُ الْحِجَابُ فَالْحِجَابُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ لِامْتِنَاعِهِ مِمَّا یُمْکِنُ فِی ذَوَاتِهِمْ وَ لِإِمْکَانِ ذَوَاتِهِمْ مِمَّا یَمْتَنِعُ مِنْهُ ذَاتُهُ وَ لِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَ الْمَصْنُوعِ وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ وَ الْحَادِّ وَ الْمَحْدُودِ أَحَدٍ لَا بِتَأْوِیلِ عَدَدٍ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَى حَرَکَهٍ السَّمِیعِ لَا بِأَدَاهٍ الْبَصِیرِ لَا بِتَفْرِیقِ آلَهٍ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّهٍ الْبَائِنِ لَا بِبَرَاحِ مَسَافَه …
حضرت در این مکتوبه این گونه استدلال فرموده اند که آنچه در مخلوق متصور است در خالق معنا ندارد . اگر اشتراک در حقیقت باشد یعنی مرتبه ی قویه و مرتبه ی ضعیفه درحقیقت مشترک باشند در ذات آنهانباید امتناع مطرح شود و عبارت :  «لِامْتِنَاعِهِ مِمَّا یُمْکِنُ فِی ذَوَاتِهِمْ» جا ندارد. و ازطرف دیگر باتوجه به عبارت: «لاببراح المسافه» مشخص است بینونیت ، بینونیت مکانی نیست بلکه تباین و جدایی در حقیقت و ذات کائنانت و حق متعال است .
۱۰- عن الصادق علیه السلام :
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقُهُ خِلْوٌ مِنْهُ وَ کُلُّ مَا وَقَعَ عَلَیْهِ اسْمُ شَیْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَهُوَ مَخْلُوقٌ وَ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ء
و در انتهای بحث روایی این حدیث گرانقدر را از امام باقر علیه السلام نقل می نماییم تا به طور کامل روشن شود که آنچه که در مورد حضرت حق ما تصور نماییم زاییده ی فکر و ذهن ماست و مردود و محدود .
قال ابی جعفر محمد ابن علی الباقر علیه السلام :
کلما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم‏
پس همانگونه که بیان شد با تعقل به وحی رسیده و هرگز چراغ عقل را از دست نمی دهیم و از این حدیث وسیع و بی خطا با لحاظ اعتبار سند و روشنی دلالت بهره برده و همان طور که از این روایات به روشنی بر می آید رابطه ی بین خلق و خالق ، الله و ماسوی الله بینونیت و تباین کامل است .
دلیل عقلی بر سنخیت :
پس از بررسی مدارک وحیانی که مستفاد از آنها به وضوح و صراحت تباین بود. باید به بررسی مسئله از نظر عقلی و استفاده از این قوه ی تشخیص بپردازیم . اگر در نظر عقلی اشکالی مطرح شد با نص این روایات ناسازگار بود به توجیه و تاویل آن می پردازیم زیرا باب توجیه به حدی باز است که از یک حکم می توان معنای متضاد آن را برداشت نمود . اما سوال اساسی این است که آیا واقعا بین این ادله ی عقلی و مستفاد از وحی تعارض و تضادی وجود دارد یا خیر ؟
اصل سنخیت علت و معلول :
۱- از نظر عقلی از قواعد قطعی و سلم این است که بین علت و معلول باید سنخیت باشد به عبارت دیگر از علت معین فقط معلول معین صادر می شود و معلول معین فقط از علت معین صحت صدور دارد .
اگر بین علت و معلول سنخیت نباشد باید توقع داشت که هر چیزی از هر چیزی صادر شود . درخت انسان به بار آورد ، خاک باران ببارد ، از خورشید تاریکی حاصل شود و … .
ذات حضرت حق علت و باعث ، خالق و هستی دهنده به موجودات است . بنابر حکم این قاعده ی مسلم عقلی باید بین علت یعنی ذات مقدس خداوند و معلول یعنی ما سوی الله سنخیت و شباهت باشد و الا لصدر کلّ شیء من کلّ شیء . پس بینونیتی که با استفاده از مدارک وحیی استنباط شد ، اشکال عقلی قوی دارد . و دلیل عقلی نیز عمومیت دارد و اینگونه نیست که بخواهویم درمورد خاص آن را تخصیص بزنیم و بگوییم که این قاعده همه جا درست است به غیر از ذات حضرت حق . خیر قواعد عقلی استثنا پذیر نیستند .
نقد و بررسی :
چنانکه بزرگان گفته اند این قاعده در جایی است که علت طبیعی موجِد معلول باشد . به خاطر اینکه در حقیقت معلول از آن علت جدا می شود . و به تعبیری معلول معلول تنزل علت می باشد . وقتی چیزی علت چیز دیگر فرض شود و علت ، علت طبیعی باشد معلول تراوش و ترشح علت خواهد بود . مثل حرارت و آتش لذا بدیهی است که باید با علت تناسب و تناسخ داشته باشد . اما چنانچه علت ، علت ارادی و فاعل ، فاعل بالمشیه و الاراده باشد دیگر چنین نیست که فعل یا معلول او تنزل یافته ی او باشد .
ذات مقدس حضرت حق فاعل بالاراده و المشیه است نه علت طبیعی که در نتیجه ی معلول (مخلوق) او تنزل وجودی او باشد. او حقیقتی است که «لم یلد» است و چیزی از او جدا نمی شود در این صورت تنزل معنا ندارد. بنابراین قاعده ی عقلی مذکور در این مورد تخصصا جا ندارد نه اینکه بخواهیم این قاعده ی کلی را تخصیص بزنیم در واقع محدوده ی این قاعده در مورد علل طبیعی و در حیطه ی علل ارادی اساسا جایگاهی ندارد .
و اما نکته ی مهم دیگر اینکه زمانی که بنا شد علت ارادی و فاعل بالمشیه باشد از آنجا که مفعول موجَد است لازمه ی ایجاد تباین است نه سنخیت؛ زیرا وقتی فاعل ایجاد کننده ی خلق ایجاد شده و مسبوق به عدم است، حقیقت مسبوق به عدم ذاتش ذات فقر و نیاز است، ذاتش ذات لا إقتضاء نسبت به وجود و عدم است. و چون موجِد که ذاتش ذات غنا و بی نیازی است (و به تعبیر اصطلاحی وجوب وجود دارد) باید با موجد تباین داشته باشد . زیرا چگونه می شود ذاتی که عدم وجوب وجود دارد از سنخ ذاتی باشد که وجوب وجود دارد .
۲- قاعده معطی شیء فاقد شیء نمی تواند باشد :
در ارتباط با سنخیت دلیل دیگر که مطرح می شود این است که معطی شیء فاقد شیء نمی تواند باشد . زیرا معطی چیزی اگر آن را نداشته باشد چگونه می تواند اعطا کند ؟
با عنایت به اینکه حضرت حق امر وجود را به کائنات عنایت می کند و با این عطا آنان را از لا إقتضا بودن خارج می نماید چگونه می تواند خود فاقد وجودی باشد که آن را به مخوقات حود ارزانی داشته ؟ بنابراین این امر وجود بین خلق و خالق مشترک است و در نتیجه سنخیت اثبات می شود .
نقد و بررسی :
پاسخ این اشکال به اشکال اول نزدیک است و این گونه بیان می شود که این قاعده نسبت به علتی که معلول از آن جدا شده و تنزل وجودی او و تطور او است این علت نباید فاقد چیزی باشد که به معلول اعطا کرده. اما اگر مقصود همان فاعل و علت تام است که با اراده و خواست خود و بر اساس روایات «لا من شیء» ایجاد می کند در آن مورد این مطلب جا ندارد. بلکه ضرورت عقلی ایجاب می کند که حضرت حق باید این گونه بیان کرد که معطی شیء باید مالک آن باشد زیرا دلیلی برای سنخیت و علت ارادی وجود ندارد بلکه ضرورت عقلی ایجاد می کند که حضرت حق مالک و ولی چیزی باشد که ایجاد کرده است .
با توجه به اینکه خدای متعال «لم یلد» است اگر بنا باشد که واجد آن چیزی باشد که به مخلوقاتش اعطا کرده است، این آیه ی قرآن جایی ندارد.
۳- آیه بودن کاینات بر خدا :
کاینات دلیل و نشانه بر حضرت حق و آیات او هستند . اگر سنخیت در کار نباشد ، چگونه مباین می تواند آیت مباین باشد ؟ به عبارت دیگر چیزی که نشانگر و نشان دهنده ی چیزی است باید با او تناسب و سنخیت داشته باشد .
بررسی و نقد :
در پاسخ به این ایراد بزرگان این گونه گفته اند آن چه که آیت چیزی است مثبِت آن است. در ارتباط با ذات مقدس حضرت حق آیه بودن همه ی موجودات و کاینات بدان معناست که وجود حقیقی قائم بالذات را اثبات می کند. به عبارت دیگر از آنجا که کائنات همگی فقر محض و قائم بالغیرند نیازمند به حقیقت دیگری قائم بالذات هستند و در واقع همین نیاز کاینات مثبِت وجودی متباین و بی نیاز است. وقتی مبنا ایجاد، آن هم ایجاد لا من شیء باشد. باید این مخلوقات فقیر با آن ذات غنی تباین داشته باشد پس نشانه بودن مخلوقات خود دلیلی بر تباین با ذات خدای بی نیاز است .
۴- اطلاق مفهوم واحد با معنای مشترک بر خلق وخالق :
اشتراک برخی مفاهیم با اشتراک معنوی بر خداوند و مخلوقات حاکی از اشتراک و تناسخ بین خلق و خالق است. زیرا مفهوم واحد ازاشیاء متباین که به معنای واقعی کلمه متباین باشند انتزاع نمی شود. بنابراین اگر مفهوم واحدی به یک معنا بر اشیائی حمل شود دلیل بر سنخیت و اشتراک حقیقی بین آنهاست. مفهوم وجود هم بر حضرت حق و هم بر سایر کائنات به یک معنا اطلاق می شود در نتیجه اطلاق این مفهوم با اشتراک معنوی اثبات سنخیت می نماید.
نقد و بررسی :
اطلاق مفهوم واحد به معنای واحد براشیاء مختلف در معقولات اولیه بیانگر سنخیت میان مصادیق است امااگر مفهوم ازمعقولات ثانویه باشد اطلاق آن برحقایق مختلف یا انتزاع آن از حقایق متباین اشکالی ندارد . به دیگر بیان می توان معقدلات ثانویه (مانند ماهیت، امکان،…) را بر موضوعات مختلف اطلاق نمود. مثال دیگر اینکه مفهوم عرض هم بر کیف، هم بر کم، هم بر وضع و… اطلاق می شود در حالی که این مصادیق با یکدیگر متباین است.
بنابر این همانگونه که عقل گاهی از حقیقت واحد مفاهیم متعددی انتزاع می کند می تواند مفهوم واحدی را بر حقایق متباین اطلاق دهد. مانند خداوند که حقیقتی واحد است و مفاهیم عالم ، قادر ، حی و …. در مورد او به کار می رود .
پس اطلاق مفهوم وجود به معنای واحد بر حضرت حق و کائنات سنخیت را ثابت نمی کند.
دلایل نقلی بر سنخیت :
گاهی بر بعض آیات و روایات برای اثبات سنخیت استدلال می شود. در اینجا به بعضی از آنان اشاره می شود :
الف) آیات :
۱- «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِه»
بگو هر کس بر اساس ساختار و ذات خود عمل می کند .
برای اثبات سنخیت از این آیه چنین استفاده می شود که هر کس بر اساس همان شکل نفسانی خود عمل می کند و به عبارت دیگر از کوزه برون همان تراود که در اوست. فلذا هر عمل با نفس و ذات عامل آن سنخیت دارد. مخلوقات هم که فعل خدا هستند پس با ذات حضرت حق که فاعل است سنخیت دارند .
بررسی و نقد :
با اندکی تأمل روشن می شود که آیه د رصدد بیان این مطلب است که اعمال افراد از شاکله نفس آنها سرچشمه می گیرد. یعنی اگر به عنوان مثال نیت کسی بر اساس حسد یا کبر باشد عمل او نیز از حسد سر چشمه می گیرد و الّا اشتراک بین نیت و عمل از این آیه برداشت نمی شود. چه این که انسان ممکن است عملی را با یک صورت و یک وجه یک بار با نیت خالص و بار دیگر با نیت ناخالص و به قصد ریا انجام دهد، در هر دو حال عمل همان عمل است و سنخیت بین عمل و نیت برقرار نیست تا باتغییر نیت عمل نیز تغییر کند.
به علاوه این آیه در مورد افراد است نه خدا. بر فرض که به توان از آن سنخیت بین افراد و عمل آن ها را بیابیم اما در مورد خداوند این آیه مصداق ندارد تا بتوان به دلیلی بر سنخیت خالق و مخلوق ارائه کرد.
۲-«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدین»‏
پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید .
در این آیه کاملا روشن است که بتید بین حضرت حق و روح آدم سنخیتی باشد. یا به تعبیر دیگر بین علت که خداوند است و روح انسان که معلول است سنخیت باشد .
نقد و بررسی :
اگر بخوهیم از ظاهر «من روحی» استفاده کنیم باید برای خداوند روحی متصور بود که از آن روح در انسان قرار داده شده است و در وا قع انسان قسمتی از روح خدا می شود که بطلان این امر از واضحات است. مشخص و مورد قبول است که حق متعال «لم یلد» است و این از اصول مسلم و از استوانه های بسیار استوار بحث توحید است. پس برای معنای این آیه به وحی مراجعه می کنیم.
عن أبا جعفر علیه السلام قال :
رُوحٌ اخْتَارَهُ اللَّهُ وَ اصْطَفَاهُ وَ خَلَقَهُ وَ أَضَافَهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ فَضَّلَهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَرْوَاحِ فَأَمَرَ فَنُفِخَ مِنْهُ فِی آدَم‏.
امام باقر علیه السلام فرمودند : روحى است که خدا آن را اختیار کرده و برگزیده و آفریده و آن را به خود نسبت داده و بر همه روحها تفضیل داده و امر فرموده و از آن در آدم دمیده شده‏.
پس می بینیم که همین روح هم مخلوق خداست و باتوجه به مطالبی که گذشت این مخلوق هم متباین با ذات خداوند و در نتیجه این آیه هم اثبات سنخیت نمی نماید.
ب ) روایات :
روایاتی که در این جهت از آنان استفاده شده بعد از بررسی مشخص می شود که نه تنها مثبِت سنخیت نیست بلکه فقط با بینونت قابل جمع است .
۱- قال الرضا علیه السلام :
نَأَى فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیِهِ فَهُوَ فِی نَأْیِهِ قَرِیبٌ وَ فِی قُرْبِهِ بَعِید
با نزدیکى که دارد دور شده و با دورى که دارد نزدیک شده پس آن جناب با دورى خویش نزدیک است و با نزدیکی اش دور است‏.
این روایت و روایات شبیه به آن که پاره ای از آن ها خواهد آمد در صدد اعلام این مطلب است که هر نوع تصور مربوط به ممکنات در مورد خداوند جا ندارد . در حیطه ممکنات چنین است که اگر چیزی دور باشد نزدیک نیست و اگر نزدیک باشد دور نیست اما روایت در مورد خداوند می فرماید در عین قرب بعد و در عین بعد قرب دارد . . د رحقیقت می خواهد این معنا را برساند که هر چه از این مفاهیم این چنینی به ذهن برسد در ارتباط با حضرت حق معنا ندارد.
۲- قال امیر المؤمنین علیه الصلوه و السلام :
فَارَقَ الْأَشْیَاءَ لَا عَلَى اخْتِلَافِ الْأَمَاکِنِ وَ تَمَکَّنَ مِنْهَا لَا عَلَى الْمُمَازَجَه.
ازهمه چیز جداست امّا نه بامسافت، و درهمه چیز است امّا نه باآمیزش وممازجت.
استدلال از حدیث فوق برای سنخیت به این صورت است که جدایی خدا از اشیاء جدایی مکانی نیست و اختلاف او به این معنا نیست که با آنها فاصله مکانی دارد و از طرفی با آنهاست اما نه به حالت مزج پس چگونه با آنهاست؟ با سنخیت و اشتراک در حقیقت. زیرا هم به دلیل تفاوت رتبی دور است و هم به دلیل اشتراک در حقیقت نزدیک است .
پاسخ روشن است که مطلب عکس این است. خدا ازانسان جداست «فارق الاشیا» اما نه جدایی مکانی که خدا در گوشه ای باشد و ممکنات در گوشه ای. همچنین حضرت حق «تمکن کن اشیاء» است اما چنین نیست که با مکان ممزوج شود زیرا هرچه در مکانی قرار گیرد با آن مزجی پیدا می کند اما خدا چنین نیست و در نتیجه کیفیت و چگونگی آن این امر بر ما روشن نیست و نباید بی جهت خود را به زحمت افکند و تنها می توان گفت خدا از خصوصیات ممکناتش منزه و مبرا است اما اینکه چگونه است مشخص نیست .
۳- قال علیٌ امیر المؤمنین علیه الصلوه و السلام:
لَمْ یَحْلُلْ فِی الْأَشْیَاءِ فَیُقَالَ هُوَ فِیهَا کَائِنٌ وَ لَمْ یَنْأَ عَنْهَا فَیُقَالَ هُوَ عَنْهَا بَائِنٌ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْهَا فَیُقَالَ أَیْنَ وَ لَمْ یَقْرُبْ مِنْهَا بِالالْتِزَاقِ وَ لَمْ یَبْعُدْ عَنْهَا بِالافْتِرَاقِ بَلْ هُوَ فِی الْأَشْیَاءِ بِلَا کَیْفِیَّهٍ وَ هُوَ أَقْرَبُ إِلَیْنَا مِنْ حَبْلِ الْوَرِید .
امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند :
در چیزها حلول نکرده تا گفته شود که او در آنها قرار و استقرار دارد و از آنها دور نشده تا گفته شود که او از آنها جدا است و از آنها نهى نشده تا گفته شود که در کجاست و بآنها نزدیک نشده بچسبیدن و از آنها دور نشده بجدا شدن بلکه او در چیزها است بدون کیفیت و او بما از رگ گردن نزدیک‏تر است‏ .
از اینکه خداوند در اشیاء است نباید تصور شود که در آنها حلول کرده است (مثل حلول بوی گل در گل و یا حلول هر شیء لطیف در شیء لطیف دیگر) و از طرفی از کائنات جدایی مکانی و جهتی ندارد که گفته شود از آنها جداست و از چیزی خالی نیست تا گفته شود وجود ندارد. پس چگونه است؟ کیفیتی ندارد. درحقیقت جان کلام همان فرمایش زیبا ی امام باقر علیه السلام است که بیان شد. هر آنچه در ارتباط با کائنات به ادق اوهام تصور شود در مورد ذات حق بی معناست و انسان هیچ راهی برای فهم آن ندارد .
همه چیز در این روایت بیان و شرح شده است . مابه او هستیم او به خود در نتیجه این تعبیر بیان می شود که از خود ما به نزدیک تر است .
تالی فاسد های سنخیت :
۱- اعتقاد به سنخیت و اجتماع نقیضین :
اگر کسی قایل به سنخیت بین حق متعال و کائنات باشد یا باید به اجتماع نقیضین معتقد شود یا از ممکن الوجود صرف نظر نماید . زیرا اگر سنخیت باشد و مرتبه ی لایتناهی در حقیقت اشتراک داشته باشند یک حقیقت در مرتبه ضعیف، عدم وجوب و خود و همان حقیقت در مرتبه عالی وجوب وجود خواهد داشت یعنی یک حقیقت هم وجوب وجود و هم عدم وجوب وجود که اجنماع نقیضین و باطل است .
لذا باید گفته شود منظور از ممکن مرتبه ضعیفه واجب است ، در این صورت ممکن الوجود به معنای معمول اصطلاحی نفی و به مرتبه ضعیفه از یک حقیقت معنا می شود . که مسأله عینیت مطرح شده و مجال بحث ما نیست.
۲- منافات سنخیت با توحید :
اگر بین مراتب مختلف سنخیت باشد نفس هر مرتبه ای از این مراتب در مر تبه عالیه نیست، گفته می شود مرتبه عالی به نحو اکمل و أتم واجد مرتبه ضعیفه است. نفس این مرتبه چون سنخ همان مرتبه عالی است و سنخ مرتبه عالی وجوب است لذا این مرتبه نیذ باید سنخ وجوب باشد در نتیجه واجب الوجودها به تعدد موجودات تعدد پیدا می کند. در نتیجه توحید نفی می شود .

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
محمد هادی خطیبی

آذر ماه ۱۳۸۹ – محرم الحرام ۱۴۳۲

خبرنامه آرمان مهدویت

۱۳ نظر

  1. عالی . به سایت منم سر بزن

  2. از اینکه مطالب سایت شمارو مطالعه کردم بسیار لذت بردم .. همیشه پرانرژی به کارتون ادامه دهید.

  3. بیشتر از این مطالب در وبسایتتون قراردهید

  4. من از خوندن مطلب فوق بسیار لذت بردم بیشتر از این مطالب در وبسایتتون قراردهید.

  5. ممنن از مطالب بسیار خوبتون

  6. عاشق این وبسایت شدم من.عالی هستید شما

  7. خیلی عالی بود
    ممنون بابت سایت عالیتون

  8. مرسی از اطلاعات مفید و جامعی که در اختیار ما قرار دادید

  9. از اینکه مطالب سایت شمارو مطالعه کردم بسیار لذت بردم

  10. مطالبتون به جا و عالی بود

  11. بهترین وبسایتی که تاحالا دیدم.ازتون متشکرم

  12. اگر واقعا اینطوری باشه خیلی عالیه

پاسخ دادن به قیمت کولرگازی سامسونگ جواب را باطل کن

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*