شنبه , 29 دی 1403
آخرین مطالب
خانه » شعر » ادبی

ادبی

پاسخی به غزل مولوى: هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد؛ دل برد و نهان شد…

پاسخی به غزل مولوى: هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد؛ دل برد و نهان شد… ابیاتی از متکلم فقیه، آیت الله شیخ محمد جواد خراسانی (ره) در پاسخ به غزلِ مستزادِ مولوى که می گوید: «هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد؛ دل برد و نهان شد…» ابلیس، پى مکر، به بازار برآمد مکّار جهان شد هر لحظه ... ادامه مطلب »

گشمه نامرد کورپوسونن ، قوی آپارسین سئل سنی

قطران تبریزی : قوی مرام اوسته سارالسین یاز بئجردن گولشه نی  آنلاماز دوستی رها ات ، ساخلا عاقل دوشمه نی دوغری سوزدور ، بو گئچنلردن قالیبدور یادگار گشمه نامرد کورپوسونن ، قوی آپارسین سئل سنی خلق ائدوب خلاق عالم ، بیر گوزل انسان سنی قویما دونیا ائیله سون ، قلاده لی، حیوان سنی دوز یاشا، آزاد یاشا ، نامرده ایمه ... ادامه مطلب »

تضمین قطعه زیبای (مادر) از ایرج میرزا،در(6)بند-اثر : شاعر تبریزی «سیروس نخجوانی»

تضمین قطعه (مادر) از ایرج میرزا، در(6)بند اثر : سیروس نخجوانی = تبریز مادر 1 پَـرورد مــرا بـه شیـــر اطهــــر بـر خاتــم زندگـی چـو گـوهــر شــد بـاغ جنــان از او معطـــر گــوینــــد مـــرا چـو زاد مــــادر پستان به دهن گرفتن آموخت ** 2 بـــر بحــــر دلــــم کنـــــارۀ من در بـــود و نبـــود ، چـــــارۀ من در ظلمـت شـب ستـــــارۀ من ... ادامه مطلب »

ما ازپى ائمّه اطهار ميرويم = نى از پى سنائى و عطّار ميرويم

(اين ابيات در مقابل بيت مولويست: ما از پى سنائى و عطّار ميرويم) ما از   پى ائمّه       اطهار        ميرويم                  نى از پى سنائى و عطّار ميرويم ما را نه بر سنائى و عطّار حاجت است                   نى از پى  گروه  خطاكار  ميرويم ما را ... ادامه مطلب »

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن نه هر که چهره برافروخت دلبری داند       نه هر که آینه سازد سکندری داند نه هرکه طرف کله کج نهاد وتند نشست       کلاه داری و آیین سروری داند تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن   که دوست خود روش بنده پروری داند غلام همت آن رند عافیت سوزم                 که در گداصفتی ... ادامه مطلب »

غزلی از حافظ

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند         پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند            عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز         باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند گویند رمز عشق مگویید و مشنوید              مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند ما از برون در شده مغرور صد فریب         ... ادامه مطلب »

غزلی از حافظ شیراز

    غزلی از حافظ شیراز: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان  چرا خود توبه کمتر  می‌کنند گوییا  باور   نمی‌دارند  روز     داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند ادامه مطلب »

عصر یک جمعه ی دلگیر .دلم گفت بگویم بنویسم

عصر یک جمعه ی دلگیر .دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟ چرا آب به گلدان نرسیده است ؟ چرا لحظه ی باران نرسیده است ؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است ؟ به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است ؟ بگوحافظ دل خسته ... ادامه مطلب »

لای لای ترکجه – لای لای آذربایجانی

لاي لاي دئيــم ياتـاسان گــول غونچييه باتـاسان گـول غونچه لر ايچينـده شيرين يــــوخو تاپاسان *** لالاي بالام جـــان بالام مـــن سنه قوربان بالام آغلاماخـــلان باغريمي گل ائله مه قــــان بالام *** لاي لاين سسي گــلر ياتار يــــوخوسي گلـر اوزاق اوزاق يــؤللاردان گلميين دايــسي گـــلر *** ادامه مطلب »