مهدی ای قائم موعود ، سلام
پسر احمد ومحمود سلام
من که باشم، تو عزیز همه یی
یوسف گمشده فاطمه یی
جان چه باشد ، که نثار تو کنم
تا نگاهی به عذار تو کنم
گل چه باشد که به پایت ریزم
مددی کن که ز جا برخیزم
سر چه باشد که ز پیکر برود
باید این دل پی دلبر برود
دل چه باشد که کنم تقدیمت
ملک از عرش کند تعظیمت
قابلیت نبود این همه را
تا ببینم پسر فاطمه را
با تو بارد به سر ما برکت
نیست بی تو ملکی را حرکت
رزق ما از برکات دم توست
دل من حیف که نامحرم توست
روسیاهم ، تو سفیدم گردان
نایل حال امیدم گردان
جان من مرده و بی احساس است
دل بیچاره نمک نشناس است
می کند حرص و حسد نابودم
امتحانم کنی ار ، مردودم
دل ناپاک مرا پاک نما
تا شوم لایق دیدار شما
دانی ای دوست که من نادانم
مستحق کرم و احسانم
لطف کن گشته ((کلامی)) زارت
تکیه گاه است مرا دیوارت
استاد کلامی زنجانی
ای امام من ، ای مولای من ، دلمان چنان تنگ شماست که گویی جانمان میخواهد از ترک بغضمان ز تن رها شود.
اگر نبود آرامش یادتان ، اگر نبود گرمای وجودتان و اگر نبود امید ظهورتان ، چگونه میتوانستم چنین لحظه های سخت را تحمل کنم.