شب گر ر خ مهتاب نبیند سخت است لب تشــنه اگر آب نبیند سخت است
ما نوکـــر و ارباب توئـی مهدی جان نوکر ر خ ارباب نبیند سخت است
**************
(علی) ای همای رحمت اولان آللاهین نشانی اوهماکی کولگه سینده هله ساخلیوب جهانی
ئوره ک آلله آختارورسان ائله گور(علی) جمالین کی(علی)ده گورمیشم من قسم آللاهاخدا نی
ائیکی دنیادا فنادن داها بیر اثر گورنمز کرم ائیلیوب(علی)گردوتاچشمه ی بقا نی
بئیزه یاغماسن بلوط تک اوگون ای سحاب رحمت اوشرارقهره دوزخ چکه جاق دی ما سوانی
الی بوش.یئری(علی)نین اتگین دوت اوندان ائیسته ئوزگی لن اول شهنشه ائلیییرغنی گدانی
کیم اوز اوغلونا(علی) دن سورا ائلیوب سفارش گئچنین اوقا تلمله گرالوزده دور ا وجا نی
کیم(علی ) کیمی جهانه بئیرعجیب اوغول گئتیرمیش کی علم ائدوب جهانه شهـدای کربلا نی
کیم اونون کیمی یاریلان ائله باغلیوبدی پیمان کیم (علی) کیمی یئتیرمیش باشا عهدیلن وفا نی
دئیه بیلمیرم بشردور بویا تانری حیرانام من نه آدیلا سسلیوم من شه ملک لا فتا نی
ایکی گوزلریم قان اولدی یئتنیرای نسیم رحمت سرکویی نین غبارین منه سا نکی توتیا نی
بوامیدیلن کی شا ید چا تا عرضیم اول جنا به نه یانیقلی سوزلریلن یولا سالمــــوشا م صبانی
دالی قئیترن قضانی گوره صدقیلن دعانی یولینی عوض له قئیترجانیمیزدان هرقضـــانی
نه دئیوم بوشوقدان من کیمه اوخشادیم کی سن سن ائشیدنده لامکان دان سنه شا ن لافتا نی
گئجه لربودور امیدیم کی سحریئلی گئتیرسین اوپیام آشنانی کی سورشمـــوش آشنــانی
ائشیدین کی مرغ یاحق گئجه صبحه آز قالاندا نه گوزه ل دی(شهریار) تک یاری سسلی ین زمانی
یازوب (اشرفی)نظیره اوکلام بی نظیره گـرآقام عنایت ائتسه دوتاجاق ســوزی جهـانی
******************************
اي به ولاي تو تولا ي من از خود و اغيار تبّراي
من سود تو سرمايه سوداي من گر بشکا فند سراپاي
من جز تو نجوينددر اعضاي من ناد علياً علياً يا علــي
*****************************
علي آن شير خدا شاه عرب الفتي داشته با اين دل شب
شب ز اسرار علي آگاه است دل شب محرم سرّالله است
شب علي ديد به نزديکي ديد گرچه او نيز به تاريکي ديد
شب شنفته ست مناجات علي جوشش چشمه عشق ازلي
شاه را ديده به نوشيني خواب روي بر سينه ديوار خراب
قلعه باني که به قصر افلاک سر دهد ناله زنداني خاک
اشکباري که چو شمع بيزار مي فشاند زر و مي گريد زار
دردمندي که چو لب بگشايد در و ديوار به زنهار آيد
کلماتي چو در آويزه ي گوش مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سينه ي آفاق شکافت چشم بيدار علي خفته نيافت
روزه داري که به مهر اسحار بشکند نان جوينش افطار
ناشناسي که به تاريکي شب مي برد شام يتيمان عرب
پادشاهي که به شب برقع پوش مي کشد بار گدايان بر دوش
تا نشد پردگي آن سرّ جلي نشد افشا که علي بود و علي
شاه بازي که به بال و پر راز مي کند در ابديت پرواز
شهسواري که به برق شمشير در دل شب بشکافد دل شير
عشق بازي که هم آغوش خطر خفت در خوابگه پيغمبر
آن دم صبح قيامت تاثير حلقه در شد از او دامن گير
دست در دامن مولا زد در که علي بگذر و از ما مگذر
شال شه وا شد و دامن به گرو زينبش دست به دامن که مرو
شال مي بست و ندايي مبهم که کمربند شهادت محکم
پيشوايي که ز شوق ديدار مي کند قاتل خود را بيدار
ماه محراب عبوديت حق سر به محراب عبادت منشق
مي زندپس لب اوکاسه ي شير مي کندچشم اشارت به اسير
چه اسيريکه همان قاتل اوست تو خدايي مگراي دشمن دوست
در جهاني همه شور و همه شر ها علي بشرٌ کيف بشر
کفن از گريه ي غسّال خجل پير هن از رخ وصّال خجل
شبروان مست ولاي تو علي جان عالم به فداي تو علي
(محمدحسين بهجت تبريزي- شهريار)
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را که به ماسوا فکندي همه سايهي هما را
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين به علي شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علي گرفته باشد سر چشمهي بقا را
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو اي گداي مسکين در خانهي علي زن که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب که علم کند به عالم شهداي کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضــا را
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا
(محمدحسين بهجت تبريزي- شهريار)
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
ای علی ای شاهکار اوستاد آفرینش ! ای جمالت جلوه گاه ذات پاک کبریایی !
ای علی ای دست تو دست توانای الاهی ! ای علی ای حکم عالمگیر تو حکم خدایی
ای علی نام تو و داغ تو را در سینه دارم من به¬ لوح سینه ی دردآشنا نقش تو کندم
هر دم آهنگ علی برخیزد از نای وجودم ای علی بشنو نوای عشق را از بند بندم
رزم را یکتا سواری، فتح را تنها امیدی هان! تویی شیر خدا سر حلقه شمشیر زنها
عدل را نیکو پناهی، رحم را تنها نشانی هان! تویی یار یتیمان، یاور بیت الحزنها
شب نخفتی تا یتیم بی امان آرام گیرد گرسنه ماندی که خوان بی نوا بی نان نماند .
خون دل خوردی که خون مردمی بیجا نریزد خون خود را ریختی تا ظلم را بنیان نماند .
قصه های زورمندان دیدم و بسیار دیدم چون علی در عرصه عالم هماوردی ندیدم
از بزرگان داستانها خواندم و بسیار خواندم ـ راستی در آفرینش چون علی مردی ندیدم .
هر چه خواندم از علی سرمایه توحید من شد من بنور شاه مردان یافتم راه خدا را
مکتب پیغمبران را او معلم بود و منهم ـ در جمال پاک او دیدم جمال انبیا را .
هیچگه در آفرینش بی علی سیری نکردم من به نور صبحگاهی دیده ام نور علی را
از خدا هرگز ندانستم جدا او را که دیدم روز و شب در گردش چرخ زمان دست ولی را .
قصه ها از پهلوانان خوانده ام، اما چه گویم؟ پهلوان هرگز نریزد اشک پیش مستمندان
لیکن ای آگه دلان! تاریخ می داند که هر دم دیده اند اشک علی را پیش روی دردمندان .
عاجزی در دست ظالم، ظالمی بدخواه عاجز هر که را غیر از علی دیدم، بدین هنجار دیدم
شاه مردان را بکوی دردمندان اشکریزان لیک با گردنکش خود کامه، در پیکار دیدم
داستان پهلوانان را بسی خواندم ولیکن زورمندان را نباشد رسم و راه مهربانی
جز علی شیر خدا کس را ندانم کز سر مهر ـ اشک ریزد بر یتیمان در شکوه پهلوانی
روزها شیر خدا بود و دل مردم نوازش شامها اندوه مردم بود و چشم اشکبارش
در جوانمردی فرید دهر بود آن بی همانند لافتی الا علی، لاسیف الا ذوالفقارش .
ای علی ای تکسوار پهن دشت آفرینش ! من چه گویم، قطره وصف پهن دریا کی تواند؟
تو ابر مردی، یگانه گوهر بحر وجودی بی قرینی در جهان، وین نکته را تاریخ داند .
آیه « الیوم اکملت لک دین » فاش گوید: تو امید امتی، شاهنشه خم غدیری
ای علی! بر شانه پاک محمد پا نهادی ـ تا بداند عالمی، در آفرینش بی نظیری .
گر بشر گویم تو را از گفته خود شرمگینم ور خدا خوانم تو را، زاندیشه خود بیمناکم
فاش گویم، در تو دیدم جلوه ذات خدا را وین سخن حق است و از آن نیست نه شرمم نه باکم
چشم در راه تو دارم، ای شه آزاد مردان ! تا بتابی نوری از ملک ولایت در ضمیرم
راه حق پویم اگر نور تو گردد راهبانم فیض حق یابم اگر دست تو باشد دستگیرم
شعر از : مهدی سهیلی
***********************************
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر
بود در محفل ارباب نظر نُقْلِ شیرینتری از نقل و شکر
می شمردند یکایک چو گهر مدحت صاحب شمشیر دوسر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر که بشر می شود اینگونه مگر؟
رَبُّهَ فیه تجلّی و ظهَر
چه بشر؟ مظهر اوصاف خدا چه بشر؟ مطلع انوار هُدی
چه بشر؟ پادشه ارض و سما چه بشر؟ صاحب دستور و قضا
چه بشر؟ حاکم و فرمان قدر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
هُوَ وَالواجِبُ نورٌ و قَمَر
چه بشر؟ مرشد جبریل امین چه بشر؟ آینه ی خالق بین
چه بشر؟ نور إلاهش به جبین چه بشر؟ ناطق قرآن مبین
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر چه بشر؟ قاسم فردوس و سقر
یا لَهُ صاحِبَ سَمْعٌ وبَصَر
چه بشر؟ باعث ایجاد جهان چه بشر؟ علّت تکوین مکان
چه بشر؟ مبدأ اوقات و زمان چه بشر؟ واقف اسرار نهان
آگه از هر چه به بحر است و به بَر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
صَدَفٌ فی صَدَفٍ فیه دُرَرْ
بشری کو به إلاه است ولی حاکم مطلق حکم ازلی
داور محکمه ی لم یزلی به خداوند، علی هست علی
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر مدح وی آن که نگنجد به شُمَر
ماغَزَی غزْوَةً اِلاّ وَظَفَر
علی آری نَبْوَد جز بشری بشری، خود به بشر چون پدری
درگهش ملجاء هر در بدری مادر دهر نزاید پسری
اَبَدالدّهر چو وی بار دگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
حَمَدَاللّه و اَثنی و شَکرْ
ای که خواهی که شوی پیرو او اوّل از وی ره مقصود بجو
وانگی خویش ببین موی به مو بعد با معرفت و عقل بگو
خواه باشی به سفر یا به حضر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
خَصَّهُ اللّه بآی وَسُوَر
آن که لوح دلش از لوث گناه قیرگون است و همه نامه سیاه
ننهاده قدمی راست به راه چون بگوید به چنان وضع تباه
که منم پیرو او ، او رهبر؟ ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
فیه طومارُ عَظاتٌ وَعِبَرْ
پیرو او نکند میل به شر خیر مردم بُوَد او را به نظر
به کس او را نرسد رنج و ضرر حامی غمزدگان شام و سحر
بر یتیمان همه باشد چو پدر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
وَسُلیلٌ کشُبَیرٍ وشَبَرْ
شعر عربی: از ملاّ مهرعلی زنوزی(در سایتها معمولاً به اشتباه خوئي نوشته می شود)
تضـمین از: سلیمان امینی تبریزی
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
اي نجف اي باغ دلها السلام اي نجف اي شهر مولا السلام
اي نجف داري تو انوار جلي اي نجف اي شهر مولايم علي
خسته و غمگين و مهجور آمدم اي نجف من از ره دور آمدم
من اگرخوبم وگركه من بدم اي نجف من سرخود اينحا نامدم
حضرت مولا مرا دعوت نمود زين عنايت غرق در خجلت نمود
====
آمدم بر درگهت با چشم گريان يا علي تو كريم عالمي من برتومهمان ياعلي
گرچه سر تاپا گناهم زائر قبر توام روي لطف و مرحمت ازمن مگردان ياعلي
بود عمري آرزوي من كه در شهر نجف آيم و بوسم ضريحت ازدل و جان ياعلي
هركه را درديست من بيمارم از درد گناه نيست بردردم بجز لطف تو درمان ياعلي
آمدم چون كعبه قبرت را بگيرم در بغل با تو بندم بار ديگرعهد و پيمان ياعلي
آمدم تا از تو پرسم از چه بعد قرنها مانده قبر همسرت ازديده پنهان ياعلي
آمدم تا با تو گويم سائلم درمانده ام باز كن بر من زرحمت باب احسان ياعلي
آمدم تا با تو گويم مرغ جانم را بگير از كرم دور ضريح خود بگردان ياعلي
آمدم تا با تو گويم آخر اي چشم خدا يك نگه كن بر كن آلوده دامان ياعلي
آمدم تا با تو گويم با همه جرم و خطا هركه هستم دوستت دارم به قرآن ياعلي
اي كه ميدادي غذاي خويش را بر قاتلت لطف كن بر من كه هستم ازمحبان ياعلي
آمدم تا با تو گويم ياعلي دستم بگير پيش از آنكه عمر من آيد به پايان ياعلي
—
گرچه همتا و شريكي خالق اعظم ندارد يك علي دارد كه مانندش دراين عالم ندارد
من نميگويم چه دارد اين علي آنقد گويم از خدا چيزي بعالم جز خدائي كم ندارد
—
عمري بود كه دل شده ام ياعلي مدد از راه دور آمده ام ياعلي مدد
باور نداشتم كه تو دعوت كني مرا ديدار بارگاه خود قسمت كني مرا
هرچند بد ولي زبد خويش تائبم من آن سگم كه آمده ام پيش صاحبم
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
دل كجا و خانه دلبر كجا من كجا و زائر حيدر كجا
اي گل دنيا و دين خارم مكن خواب اگر ميبينم بيدارم مكن
ياعلي من از ره دور آمدم خسته و غمگين و مهجور آمدم
آمدم تا فارغ از هستم كني ساقي كوثر تو سرمستم كني
سيدي مولاي من بر ما امير پايم از ره خسته شد دستم بگير
بنده ام من بنده مولايم توئی خوش بحال منكه آقايم توئي
بردرت با خسته حالي آمدم من گدايم دست خالي آمدم
==
يا علي عبد شرمسار توام هركه ام زائر مزار توام
آنچه يك عمر آرزو كردم در حريمت بدست آوردم
جنت من ديار توست علي كعبه من مزار توست علي
گرنهند آفتاب را به كفم نيست مانند سايه نجفم
سالها در زديدگان سفتم همه عمر ياعلي گفتم
سنگ بودم كه گوهرم كردند زائر قبر حيدرم كردند
ياعلي ياعلي گنه كارم روز محشر فقط تورا دارم
توحيات من و ممات مني حج من صوم من صلاه مني
جنتم خاك تربت توست اشك چشمم نثار غربت توست
به تجلاي تو درخشيدم با ولاي تو شير نوشيدم
شير من كوثر ولاي تو بود ذكر لالائيم ثناي تو بود
تازبان را به حرف بگشادم مادرم داد ياعلي يادم
تاكه طفلي2ساله گرديدم تاب برخاستن به خود ديدم
شاد بابا زنوشخندم كرد ياعلي گفت تا بلندم كرد
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
حسینه یرلر آغلار.گویلر آغلار
حسینه یرلر آغلار.گویلر آغلار بتول ومرتضی . پیفمبر آغلار
حسینون نوحه سین (دلریش)یازاندا مسلمان سهلدیر که کافر آغلار
کور اولموش گوزلرین قان دوتدی شمرین که گورسین اوز الینده خنجرآغلار
حسینون کوینگی زهرا الینده چکر قیحا قیامت ، محشر آغلار
آتاندا حرمله ، اوخ کربلاده گوریدون دشمن آغلار لشگر آغلار
قوجاغیندا ، گوریدون ام لیلا آلیب نعش علی اکبر آغلار
رباب،نیسگل دوشونده سود گورنده علیّ اصغری یاد ایلر آغلار
باشیندا کاکل اکبر ، هواسی یئل آغلار . سنبل آغلار. عنبرآغلار
یازاندا آل طه نوحه سین من قلم گوردوم سیزیلدار . دفتر آغلار
علی. شقّ القمر . محراب تیلیت قان قولاق وئیر. مسجد اوخشار منبر آغلار
علیدن . شهریار . سن بیر اشاره قوجاقلار قبری . مالک اشتر آغلار
مرحوم استاد شهریار
1358/2/26
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
ای شه مظلوم حسین وای وای بی کس مظلوم حسین وای وای
کرب و بلا ملکی سنه عرشیدی ایستی قوم اوستی قوری یر فرشیدی
زینبون اولسون بو نجه نعشیدی ای شه مظلوم حسین وای وای
اولدی بو صحراده علی اکبرون ظلمیله اوخلاندی علی اصغرون
قانه باتوب ظلمیله گل پیکرون ای شه مظلوم حسین وای وای
قوم عدودن سنه واردور گله قلبیمه اود وردی منیم حرمله
عرض ایدورم گر دوشه فرصت اله ای شه مظلوم حسین وای وای
آل رسوله یتشوب چوخ ستم یاندیروری قلبیمی بالله بو غم
اولموش علمدار قولی چون قلم ای شه مظلوم حسین وای وای
قویدولا یالقیز سنی قوم ظلم ظلمیله القانه بویاندی علم
قوللاری عباسوین اولدی قلم ای شه مظلوم حسین وای وای
لطفیله بو خاطر ناشاده باخ خیمه آرا ناله و فریاده باخ
قانه باتان قاسم داماده باخ ای شه مظلوم حسین وای وای
اولسا حیاتیم ائده رم چوخ فغان ایلدی بو چرخ منی باغری قان
اللریوی کسدی سنون ساربان ای شه مظلوم حسین وای وای
غارته ال تاپدی بو قوم جهول چوللره یوزقویدی بنات رسول
یوخدور علاجیم ایدرم من قبول ای شه مظلوم حسین وای وای
گیتدی بو صحراده جلالون سنون غارت اولوب مال و منالون سنون
قول قولا باغلاندی عیالون سنون ای شه مظلوم حسین وای وای
ظلمله بو طایفه اهرمن قویمادیلار جسموه اولسون کفن
قالدی قوم اوستونده بو عریان بدن ای شه مظلوم حسین وای وای
قارداش حسین گردش تقدیره باخ صبح و مسا ناله شبگیره باخ
شمر ویران بوینوما زنجیره باخ ای شه مظلوم حسین وای وای
ظلمیله اولدوم بو بدندن کنار اولمادی بو جسمیوه قارداش مزار
من گیدیرم شامه چکیلدی قطار ای شه مظلوم حسین وای وای
قانلی باشون نیزده شامه گیدر آیه قرآنی تلاوت ایدر
شمر عیالون ایلیوب در بدر ای شه مظلوم حسین وای وای
شمر ستم پیشه کسوبدور سرون آتلار ایاقینده قالوب پیکرون
ای آنام اوغلی هانی بس اللرون ای شه مظلوم حسین وای وای
باشوی خولی آپاروب میهمان بولمورم هاردا ویره جاقدور مکان
اولمیوب عالمده بیله میزبان ای شه مظلوم حسین وای وای
یوخلامادی شانوی قوم لئام هانسی قوناق بیر گیجه نی باتمام
صبحه کیمی دوتدی کول اوسته مقام ای شه مظلوم حسین وای وای
مضطر اولوب دهرده غرق گناه کثرت عصیان ایلیوب رو سیاه
گتدی امیدیله حسینه پناه ای شه مظلوم حسین وای وای
شاعر : مرحوم ذهني
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
زبانحال امام مظلوم در سر نعش علمدار
دور یاتما بو قان ایچره اماندور آتام اوغلی قارداش غمی قارداشه گراندور آتام اوغلی
امـدادووه ایمـدی منـی سن سسلمه دون بس گلدیم گوزون آچ بیرده منیم وئر سسیمه سس
آچ گوزلرووی گور باشون اوستونده بو بیکس کـــیمدور که سنه نالـــــــه کُناندور آتام اوغلی
یاندیم سنی من نزع روان اوسـته که گوردوم یر اجلـون راست نشان اوســــته که گوردوم
بیر حالته قالدیم سنی جان اوسته که گوردوم باخسان اؤلوم آثاری عیاندور آتام اوغلی
قان ایچره خسوف ایلدی تا ماه جمالون آغلار گؤزومـه عالمی تار ائــتدی ملالون
هـر قـــــدر وارام دلـده مؤثّردی بو حالون شُغلوم سنه فریاد و فغاندور آتام اوغلی
گورکیم گوروب عالمده، بئله حال غمافزا سو اوسته بو حالیله سوسوز جان ویره سقّا
سن گئتدون اوزون قالدی دیلیمده آدون امّا هـر لحظــــــه منـه ورد زباندور آتـــام اوغلی
گئتدون دئمه دون قارداشیمون دشمنی چوخدور یالقوزدی اوغولسوزدی داخی کیمسهسی یوخدور
قارداش چاغوراندا سسیمه سس وئرن اوخدور ایجـاب ائده نیم تیغ و سِناندور آتام اوغلی
هم دردیمیــدون آگهیــدون درد دیلیمـدن گئتدون ائلیم آرخام الیمی اوزدون ائلیمدن
کسکین قلجیم دوشدی بوگون قارداش الیمدن واضحدی بو مطلب نه نهاندور آتام اوغلی
دشمن یئریوار یانسا بو احوالیمه قارداش امّـا دیمورم باخ منیم اؤز حالیمه قارداش
رحم ایئت گوزی یولدا قالان اطفالیمه قارداش جـام اَلـده تمامـی نگرانـدور آتـام اوغلی
نولدی سنه سو وعدهسینون فکرین آتوبسان بیر مشگ سو اوسته سوکیمی قانه باتوبسان
ضعف ایلموسن قان آپاروب یا که یاتوبسان دور قارداشوون حالی یاماندور آتام اوغلی
بـو آز سپهیلــه کـه علمداریمــدون سن بــولمزدیله مغلــوب منـی لشگر دشمن
گئتدون کیمه بس تاپشوروم آیا عَلَمی من بیـرق سپهـه عُمده نشاندور آتام اوغلی
سرداریمدون سن منیم ای کان شجاعت سندن الیمـی اوزدی بو بیرحم جماعت
صبر ائیله دالونجـه گلورم منده بوساعت تأخیـرده یوخ خَیْـر زیاندور آتام اوغلی
تـا اَلـده اَسَردی علمــــــون پرچمی عبّاس ایئتمزدی باجون زینب اسارت غمی عبّاس
امنیّتیـدی عترتیمون عالمــی عبّـاس سنسیز اولارا سخت زمانـــدور آتام اوغلی
جسمون سو کنارینده سینیق زورقه بنزر دور سالما بو گرداب خطرناکیده لنگر
چک ساحله طوفانه دوشوب آل پیمبر دریـای بـلا مـوج زنانـدور آتـام اوغلی
ای تَرک سر و جان نه صداقتلو جوانسان پروانـه کیمی شمع محبّتـده یانانسان
آخـر نفسونـده گینه منـدن نگرانسان حاشا نظرونده سر و جاندور آتام اوغلی
نه قارداشیدون من بولورم اؤزگهسی بولمز مین عالم اولا عالمه مثلون داخی گلمز
بیر قدّی که قارداش اؤلومی بوکدی دوزلمز بو مسئلـه مشهـور جهاندور آتام اوغلی
دورت قارداشی بیر گونده اؤلن قارداشون حالی نه حالــه قالـور اهل دل ایستر اولا حالی
بِخصـوص کُمَکسیـز قالالار اهـل و عیالی بیر یرده که وحشتلو مکاندور آتام اوغلی
شل اولسون او اواللّر که صول و صاقووی سالدی بو اللّری کسـدی قولومون قوّهسین آلدی
سندن صورا دردیم چوخالوب چارم آزالدی گوزدن جگریم قانی رواندور آتام اوغلی
هانســی ستمیلــه اؤلــن آیــا سنه بنزر سیننده چاتوب باش باشا اوخ مخزنه بنزر
جسمون باخورام بیر پوزولان گلشنه بنزر باشدان باشا پامالی خزاندور آتام اوغلی
از بس اوخی اوخ اوسته ووروب لشگر اعدا جسمون پر آچوب بس هانی شهپرلرون آیا
ای اوج رشادتــده هنـر صاحبـی عَنقا همّت گونی وقت جَوَلاندور آتام اوغلی
غم چکمه اَلون یوخ سیلهسن قانی گوزوندن من سیلّم اوزوم حالـووه چوخ یانّام اوزوندن
قـول بوینـووا سالاّم اؤپرم قانلو یوزوندن وار اوزگه مرامون گینه آندور آتام اوغلی
شاعر : ذهنی
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
مرحوم حسینی (سعدی زمان)
گئجه گوندوز حسینه حضرت صاحب زمان آغلار بو نوعیله ائدر ندبه، گه لر فریاده قان آغلار
فلک تاخیره سالدی اولمادیم دنیاده یا جدّا گلئیدیم تک قالان وقته، سنه امداده یا جدّا
کئچیدیم شوقیله باشدان،ائدیدیم جانیمی قربان جهاد ائیلوب باتیدیم قانیمه دعـــواده یا جدّا
دیار کربلاده اولمادیم بو فیضه من نایل اونا قیلّام عوض ، گَلّم اؤلنجه داده یا جدّا
او وقته خیمهگاهه ذوالجناهون یوز قویوب نالان عیالون خیمهدن چیخدی همان اثناده یا جدا
«حسینی» یا حسین! دلتنگ اولوب طعن و شماتتدن اماندور قیل توجه ، وئر صـــــله دنیاده یا جدّا
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
حسین یاتما اماندی ، حسین یاتما اماندی حسین حالیم یاماندی
دور حسين حاليم ياماندي اهلبيتيم باغريقاندي
زينبون قول باغلي قارداش شمريله شامه رواندي
دور قيزلاريوي باغلاديلار قول قولا قارداش عباسه خبر وئر بيزي سالسين يولا قارداش
حسین یاتما اماندی ، حسین یاتما اماندی حسین حالیم یاماندی
بو نه حاليدور حسين جان بئله وضع و حالت اولماز
آنام اوغلي بير بدنده بو قدر جراحت اولماز
نه باشين قاليب بدنده نه لباس و جامه تنده مگر اللرين كسنده كسه ن هئچ خجالت اولماز
حسین یاتما اماندی ، حسین یاتما اماندی ،حسین حالیم یاماندی
پيكرون عرياندي قارداش قانيله غلطاندي قارداش
بو نه عالمدي حسينيم پيكرون شان شاندي قارداش
گلزاريوه طوفان بلا اسدي حسينيم هانسي شل اولان ال اليوي كسدي حسينيم
حسین یاتما اماندی ، حسین یاتما اماندی ، حسین حالیم یاماندی
هاني بس او كهنه كوينك كي گئدنده مندن آلدين
مني بو قضيه دن چوخ غم بي شماره سالدون
اوني كيم چيخارتدي عريان بوگون ايستي سينده قالدن بئله ظلم بي نهايت بئله قتل وغارت اولماز
حسین یاتما اماندی ، حسین یاتما اماندی ، حسین حالیم یاماندی
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
ای زمین کربلا
اى زمين كربلا، من ياسمن گم كرده ام سوسن و نسرين و ياس و نسترن گم كرده ام
ای زمين كربلا، در زير تيغ و نيزه ها هم گل و هم بلبل شيرين دهن گم كرده ام
اى زمين كربلا، در اين ديار پر بلا پيكرى صد چاك و بى غسل و كفن گم كرده ام
اى زمين كربلا، من زينب غمديده ام كه حسينم را در اين دشت محن گم كرده ام
اى زمين كربلا، قلب پر از داغم ببين من چراغ لاله در صحن چمن گم كرده ام
من غريب اين ديارم، اى زمين كربلا كه در اينجا، خسرو دور از وطن گم كرده ام
آب شد شمع وجودم، ز آتش داغ حسين در بر پروانه، شمع انجمن گم كرده ام
آنكه بودى خاتم ختم رسولان را، نگين من در اين صحرا، ز جور اهرمن گم كرده ام
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
اِنِّی لَاَدعوُا لِمُومِنٍ یُذکَرَ مُصِیبَهِ جَدِّی اَلشَّهِید ثُمَّ یَدعُو لِیَ بِتَعجِیلِ الفَرَجِ وَالتَّاءیِیدِ
آندم بریدم از زندگی دل کامد به مسلخ شمر سیه دل
او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم او از کمر تیغ من آه باطن
او می برید و من می بریدم او از حسین سر من غیر از او دل
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
كلیم اگر دعــاكند ، بى تو روا نمى شود مسیح اگر دوا دهد ، بى تو شفــا نمى شود
اگر جدایى اوفتد میان جسم و جـان من قسم به جان تودلم ، از تو جدا نمى شود
گریه اگر كنم همى ، بهر تو گریه مى كنم ورنه زدیده ام عبث ، اشك رها نمى شود
گِرد حرم دویده ام، صفا و مروه دیده ام هیچ كجا براى من كرب و بلا نمى شود
كسى كه گشت گرد تو، گرد گنه نمى رود پیرو خط كربلا، اهل خطا نمى شود
عمر گذشت و وا نشد ، راه زیارتت به من حاجت این شكسته دل، چرا روا نمى شود
جز سر غرقه خون تو، كه شد چراغ قافـله رأس بریده بركسى ، راهنما نمى شود
اى بدن تو غرقه خون،وى سروروت لاله گون با چه خضاب كرده اى، خون كه حنا نمی شود
كرببلا و كوفه شد، سخت به عترتت ولى هیچ كجا به سختى، شام بلا نمى شود
چوب بدست قاتلت سوخت و گفت اینسخن جاى سر بریده در، طشت طلا نمى شود
سوز درون میثمت، بوده شرارى ازغمت ورنه ز شعرش این چنین،شوربه پانمى شود
شعر از : حاج غلامرضا سازگار
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
مِهر تو را،به عالم امكان نمي دهم اين گنج پر بهاست من ارزان نمي دهم
گرانتخاب جنّت وكويت بمن دهند كوي تو را به جنّت و رضوان نمي دهم
نام تو را ، به نزد اجانب نمي برم چون اسم اعظم است به ديوان نمي دهم
جان ميدهم بشوق وصال توياحسين تا بر سرم قدم ننهي جان نمي دهم
اي خاك كربلاي تو ، مُهرِ نمازِ من آن مُهر را به مُلك سليمان نمي دهم
مارا غــــلامي تو بود تاجِ افتـخار اين تاج را به افسر شاهان نمي دهم
دل جايگاه عشق توباشدنه غيرتو اين خانه خداست به شيطان نمي دهم
گرجرعه اي زآب فراتت شودنصيب آن جرعه رابه چشمه حيوان نمي دهم
تا سر نهاده ام چو مؤيِّد بدرگهت تن ، زيــر بـار منّت دونان نمي دهم
(سیدرضامویّد)
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
بیتو درون سینهام ، ناله شرر نمیشود گریه صفا نمیدهد، اشک، گهر نمیشود
سوز دل، آتش تبم، روز، سیهتر از شبم این شب تیره تا ابد، بیتو سحر نمیشود
ای یم اشکها کمت تا که نسوزم از غمت رزق حلال دیدهام، خون جگر نمیشود
نیزه خصم چون قلم کرده به سینهات رقم که پیش تیر، عاشقی چون تو سپر نمیشود
از بدن تو بیشتر شد جگر تو ریشتر زخم زبان که مرهم داغ پسر نمیشود
روی تو آفتاب دین، سنگ ستاره جبین خون که نقاب بر روی قرص قمر نمیشود
غیر سر تو بر سنان، سری نگشته ساربان یتیم را که سایهبان، راس پدر نمیشود
آتش خیمه بود بس، از چه نگفت هیچکس شـعله که بال طایر سوخته پر نمیشود
ای شـرر تو آب من ، اشک غمت گلاب من محشر من، حساب من، بیتو به سر نمیشود
درد غمت دوای من، خاک درت شفای تن شفای درد «میثمت» خاک دگر نمیشود
شاعر:غلامرضا سازگار
**************************
بهشت عدن کجا و صفای تربت تو قیاس ذره کجا و بسیط رحمت تو
مشام اهل دل ازعطر اشک مست شود دمی که غنچۀ لب گل کند به مدحت تو
چگونه اشرف مخلوق آبرو مییافت اگر اراده نمیکرد حق به خلقت تو
تمام عمر چو خورشید فیض میبخشد اگر به ذره بیفتد نگاه رحمت تو
ز چشم فاطمه فردا نهان نمیماند دلی که گشت نهانخانۀ محبت تو
هنوز رنگ شفق مانده سرخ تا که مگر در التهاب بسوزد به پاس حرمت تو
حدیث درد تو را چون شنیدم از مادر ز کودکی شدمای دوست غرق محنت تو
مرا به مجلس سوگ تو داد مادر شیر که عادت است مرا گریه در مصیبت تو
چه کار کردهای ای روح گریۀ زینب که ریخت اشک پیمبر گه ولادت تو
تمام ترسش از این است آذری نکند بمیرد و نرسد عاقبت به ساحت تو
شاعر:حسین آذری
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
شيعتي مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذكروني (شيعيان من! هنگامي كه آب گوارا نوشيديد، مرا ياد كنيد.)
اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُوني (وياهنگامي كه ازغريبي يا شهيدي خبري شنيديد، برمن ندبه كنيد)
فـَاَنا السِّبْطُ الَّذي مِنْ غَيْرِ جُــرْمٍ قَتِلُوني (من، نواده [پيامبر] هستم كه مرا بي گناه كشتند.)
وَ بِجَرد الخَيْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُوني (و پس از آن از روي عمد، مرا پايمال سم اسبان كردند.)
لَيْتَكُم في يَوْمِ عاشــورا جميـعاَ تَنْظُروني (اي كاش، همگي در روز عاشورا بوديد و ميديديد.)
كَيْفَ اِسْتَسْقي لِطِفْـلي فَاَبوا اَن يّرْحَمُوني (كه چگونه براي كودك خردسالم،آب خواستم وآنان رحم نكردند)
وسقوهسهمبغــــیعوضالماءالمعین (و به جای آب، با تیر جفا او را سیراب کردند)
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
آیم به قتـــــــــلگاه که پیدا کنم تو را امشب وداع هــــجرت فردا کنم تو را
جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان با شوق و اضطراب تمـــــنّا کنم تو را
در حـــیرتم که از چه بجویم نشان تو نی سر،نه پیرهن،زچه پیدا کنم تو را؟
برگـــیرمت ز خاک و ببوسم گلوی تو خود نوحه مـادرانه چو زهرا کنم تو را
ریزم به حلق تشنهی تو اشک چشم خویش سیراب ، تا که ای گل حمرا کنم تو را
دشمن نداد آبت اگر غم مخور حسین صحــــــرا ز آب دیده چو دریا کنم تو را
ای آن که داغ های جگرسوز دیده ای اکنون به اشک دیده مـــداوا کنم تو را
خواهم که سیر بینمت امّاحسین من کـــوصبروطاقتی که تماشا کنم تو را؟
شمع تو گشته ام که بسوزم برای تو از عشق خویش قبلهی دل ها کنم تو را
هر جا روم لوای عـــــــزایت به پا کنم ماتم ســـــــرا ، سراسر دنیا کنم تو را
خون خداست خون تو پامال کی شود ؟ در شــام و کوفه محکمه برپا کنم تو را
گوئی حسان که میشنوم از گلوی او هر چیـز خواهی از کرم اعطا کنم تو را
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
ییخیلیب عباسیم نهر-ی- فرات اوسده ، بئلیم سیندی زینب ، علمدار ئولدی
بویانیب دور قانه ، وفالی سرداریم ، لوایِ قرآنه وفادار ئولدی
یارالی اصلانیم ، شهید قرآنیم ، امیدِ طفلانیم ، جوانیم لای لای
اوجا بوی سرداریم ، وزیر درباریم ، وفالی غمخواریم ، ابوالفضلیم وای
امان ای دل ای دل ای دل زینب . سینیب وآلله ، بئلیم ، بئلیم ، زینب
ئوزون ائیله آگه ، حیالی قیزلارون ، دئنن دَه یدی پیکان ، سو مشکین دَلدی
سیزه خاطیر گئچدی ، ایکی قول ، بیر گوزدن ، منی قویدی تنها، فلک دینجلدی
سینه سی اوسدونده ، نئیستانلار گویا ، یارالی اعضاسی تماماً اوخدی
ولی اوخلار دان چوخ ، کنارینده زینب، ندور عیلّت بولمم، آغیر داش چوخدی
چوخالیبدیر داشلار ، سینیبدی آئینه ، یانور غمدن سینه م، آخور گوز یاشیم
اوجابوی قارداشیم ، اولوبدی ال لرده یاتیپدی چوللرده قراریم یوخدی
کسیلیبدیرچاره م ، اولوبدی قارداشیم ، کومکسیز بیر شاهم، امیدیم ای وای
یاخامی اللرده ، قویان عباسیم وای ، شرفلی سردار رشیدیم ای وای
چوخالیب دور پیکان، حوروبدی گوز یاشین، گلن گورمور کیمدی، قالوب آواره
دیزیم اوسده باشین،آلیب توکدوم گوز یاش،دئدیم لای لای قارداش،شهیدیم ای وای
دئدیم آیا قارداش ، گئدورسن اخیامه ، دئدی سن گئت حوسئن، رقیه ن آغلار
دئدیم اوندا گئتسم ، سنی قویسام تنها ، چیخاندا جان لبدن ، گوزون کیم باغلار
باشیم اوسته بیر کس دئدی سن گئت اوغلوم،گوزون زهرا باغلار،عزاسین ساخلار
یئری وار بو غمدن ، سودان چیخسا ناله ، کول اولسا پروانه ، سو اولسا آغلار
دییون اصغر یاتسون ، یاتیپ پرچم داریم ، یارالی اعضاسی ، قالیب صحراده
عطشیندن یانسا ، دوداخلارین امسین دییر لر دشمنلر ، سو یوخ دریاده
سوسوز ئولسه اوغلوم ، اگر چی نیسگیلدی ، منه باش ایماخدان ، ولی آسان دیر
سویا خاطیر هرگز ، علی نین اولادی ، وئرر جان یالوارماز ، ولی صیاده
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
شعر: مرحوم احمد صالح تبریزی
من عباسم منه دریالر آغلار سوسوز احوالیمه سقالر آغلار چارهسیز قالانلار دردیلن یانانلار سسلسون اورکدن ایوای ابوالفضل
منـم امالبنینــون دلــرباسی علاجی اولمیان دردین دواسی غصهلی گرفتار هر نه مبتلاوار سسلسون اورکدن ایوای ابوالفضل
من عباسم هامی درده معالج منه سویلر هامی باب الحوائج جمله بینوالر درده مبتلالر سسلسون اورکدن ایوای ابوالفضل
منی کیم سسلسه فریاده گلم اونی تک قویمارام امداده گم اولسا هر مکاندا جان ویرن زماندا سسلسون اورکدن ایوای ابوالفضل
من عباسم سلیل مرتضایم علمدار شـه کـرب و بلایم تنگیده قالانلار حاجتین آلانلار سسلسون اورکدن ایوای ابوالفضل
منه کیم آغلاسا روز قیامت اونـا مـن ایلرم کُلاً شفاعت اولماسون پریشان اولسا غرق عصیان سسلسون اورکدن ایوای ابوالفضل
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
کار سقّایی
اى حرمت قبله حاجات ما ياد تو تسبيح و مناجات ما = تاج شهيدان همه عالمی دست على، ماه بنى هاشمى
ماه کجا روی دل آرای تو سرو کجا قامت رعنای تو ماهِ درخشنده تر از آفتاب مطلع تو جان و تن بو تراب
همقدم قافله سالار عشق ساقى عشاق و علمدار عشق سرور و سالار سپاه حسين داده سر و دست به راه حسين
عم امام و اخ و ابن امام حضرت عباس عليه السلام اى علم كفر نگون ساخته پرچم اسلام برافراخته
مكتب تو مكتب عشق و وفاست درس الفباى تو صدق و صفاست
مکتب جانبازی و سربازی است بی سری آنگاه سر افرازی است
شمع شده، آب شده، سوخته = روح ادب را، ادب آموخته= تشنه برون آمدی از شطّ آب = ای جگر آب برایت کباب
آب فرات از ادب تو ست مات = موج زند اشك به چشم فرات = ياد حسين و لب عطشان او= و آن لب خشكيده طفلان او
مَشکِ پر از آب حیاتت به دوش طفلِ حقیقت ز کفت آب نوش
ساقی کوثر پدرت مرتضی است کار تو سقّائیِ کرب و بلاست
درگه والای تو در نشاتین هست در رحمت و باب حسین
هر كه به دردى بغمى شد دچار گويد اگر يكصد و سى و سه بار
اى علم افراشته در عالمين اِكشف يا كاشف كرب الحسين
از كرم و لطف جوابش دهی تشنه اگر آمده ، آبش دهى
چون نهم ماه محرم رسيد كار بدانجا كه نباید كشيد
از عقب خيمه صدر جهان شاه فلك جاه ملك پاسبان
شمر به آواز تو را زد صدا گفت كجايند، بنو اختنا
تا برهانند ز هنگامهات داد نشان خط امان نامهات
رنگ پريد از رخ زيباى تو لرزه بيفتاد بر اعضاى تو
من به امان باشم و جان جهان از دم شمشير و سنان بى امان
دست تو نگرفت امان نامه را تا كه شد از پيكر پاكت جدا
مزد تو زين سوختن و ساختن دست سپر كردن و سر باختن
دست تو شد دست شه لافتى خط تو شد خط امان خدا
پنج امامى كه تو را ديدهاند دست علم گير تو بوسيدهاند
طفل بُدى، مادر والاگهر برد ترا ساحت قدس پدر
چشم خداوند چو دست تو ديد بوسه زد و اشك ز چشمش چكيد
با لب آغشته به زهر جفا بوسه به دست تو بزد مجتبى
ديد چون در كرب و بلا شاه دين دست تو افتاد به روى زمين
خم شد و بگذاشت سرديدهاش بوسه بزد با لب خشكيدهاش
حضرت سجاد هم آن دست پاک بوسه زد و كرد نهان زير خاك
حضرت باقر به صف کربلا بوسه به دست تو بزد بارها
مطلع شعبان همايون اثر بر ادب تو ست دليلى دگر
سوم اين ماه چو نور اميد شعشعه صبح حسينى دميد
چارم اين مه كه پر از عطر وبوست نوبت ميلاد علمدار اوست
شد بهم آميخته از مشرقين نور ابوالفضل و شعاع حسين
اى به فداى سر و جان و تنت وين ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت قدمى پشت سر وقت شهادت قدمى پيشتر
مدح تو اين بس كه شه ملك جان شاه شهيدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والا نژاد جان برادر به فداى تو باد
شه چو بقربان برادر رود كيست«رياضى»كه فدايت شود؟
شعر از : مرحوم سيد محمد على رياضى يزدى
شانی تبریزی- علمدار نوحه سی
بو مشکه دگن اوخ منی مایوس ایلدی چوخ ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
بستئیدی حیاتیم بو سووا جاندان اوساندیم سو مشگیمه اوخ دگدی اوزوم جانه دایاندیم
اصغر عطشه من شرر خجلته یاندیم ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
من جان بکفم وقفدی بو جانیم حسینه یوخ باکیم ئولومدن ولی ای لشکر کینه
ویر موشدی منه بو قوروموش مشگی سکینه ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
گوردوم عطشندن سارالوب صورت اصغر پوزدی پوزولان حالتیمی حالت اصغر
آز یاره ویرون بسدی منه خجلت اصغر ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
چون اهل وفا کوی وفاده منی یوخلار تصدیق ویروب احسن ائدر عشقنه چوخلار
بیر گلشن فردوس ایلیوب سینمی اوخلار ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
اوخ جسمیمه مایلدی منیم من اوخا مایل بو اوخ نیه بس گتدی خطا اولمادی حایل
مشگ اوسته دگوب زحمتیمی ایلدی زایل ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
جان ویرماقا جانانه بوگون تا هوسیم وار داد ائتسم حسینیم کیمی بیر دادرسیم وار
عجز ایلمرم دشمنیمه تا نفسیم وار ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
لایق دگیل هر چند بو جان بو باش حسینه اما منی ایتمیشدی آتام یولداش حسینه
من نوکرم هزگز دگلم قارداش حسینه ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
چوخ سعی و تلاش ایلدیم آخر اوز ایشیمده قردیم نقدر دشمنی بو بیر یریشمده
قول گتدی دیردیم آپاروم مشگی دیشیمده ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
تا سو اله گلدی غم و دردیم آزالیشدی مین همتیمون ضدینه بیر تیر آلیشدی
سو آخدی گوزوم باخدی اورک یاندی آلیشدی ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
سو وعده سینه چونکه دیمیشدیم گوزوم اوسته تا سو واریدی من واریدیم اوز سوزوم اوسته
قالسیدی سوقولسوز سورونردیم یوزوم اوسته ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
مین جانیم اولا ویرماقا بیر ذره یوخ اکراه لازمدی اولا باشدا نثار قدم شاه
قول گتدی باشیم قالدی بو دور علت دلخواه ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
بولمم یترم آخر عمرومده مرامه لطفیله گلور شه اوزو دیدار غلامه
خوشدور بو باشی اوندا قویام پای امامه ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
هر چند چوخالدوقجا یارا خجلیت آزالماز اما آزالور اوخ چوخی مندن صورا قالماز
دشمنده قالان اوخ مگر آراممی آلماز ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
چوخ سعی ایلدیم من بو سووون حفظنه مطلق شاهد سوزومه بو کسیلن الدی بو بیرق
مقصود دله اولمادیم افسوس موفق ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
(شانی ) اوزووی صدقیله بو درگهه سالدون مقصود دلون حضرت عباسدن آلدون
صد حیف بیر حسرتده او سرور کیمی قالدون ای کاش دگئیدی گوزومه مشکه دگن اوخ
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
ای بــه بنیــن تــو درود همـه
ای بــه بنیــن تــو درود همـه فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه بــاغ گــل یــاس سـلام علیک مـــادر عبــاس ســلام عـلیک ای همه ازخود سفرت تاحسین اذن دخـول حــرمت یاحسین سایـــهنشین حـــرم آفتــاب غــرق شــده در کــرم آفتاب فـــاطمه دوم حیــدر شــدی مادر یک ماه و سه اختر شدی طوبـی، طوبـی لک زیـن احترام دختـر زهـرا بـه تو گوید سلام قـدر تـو گـوی شرف از ناس برد ارث ادب را ز تــو عبــاس بــرد جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟ جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد جز تو که در کرب و بلای حسین چـار پسـر کــرده فـدای حسین چـار پســر دادی و زیــن افتخــار شــد حــرم چــار امــامت مــزار پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک لیـک جوانــان عــرب ره سپـــر در پـی تابـوت تــو همچـون پسر بــر لبشـان نالـــه یا فاطمه اشـک فشاندنـد بــرایت همـه دیــده اوتـاد بــرایت گـریست سیــدسجّاد بــرایت گــریست نیست عجب اینکه به ترفیع تو فاطمـه آیــد پــی تشییـع تو بـه غیـرت و وفا و احساس تو بـه خـون پیشانـی عبـاس تو ناله جانسوز تو در گوش ماست چوبۀ تابوت تو بر دوش ماست بـاز هـم آی ماه شهادت فروز مراسـم دفـن تـو مـیبود روز بـر در بیـت تـو شـرارت نشد بر گل روی تـو جسـارت نشد ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس کـاش شـود جـاری اشـک همه از حـرمت تــا حـرم فاطمه «میثــم» آلـــوده دل ســوخته چشم بـه سـوی حـرمت دوخته ذکر دل اوست به هر صبح شام تـا کـه دهـد بـر تو مکرر سلام بــاغ گــل یــاس سلام علیک مــادر عبـــاس ســلام علیک ——————————- شاعر :غلامرضا سازگار
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
امام جواد
طائر عرشم ولى پر بستهام یاد دلدارم ولى دلخستهام
آسمانم بى ستاره مانده است درد، من را سوى غربت رانده است
نالهها مانده است در چاه دلم قاتلى دارم درون منزلم
من رضا را همچو روحى بر تنم هستى و دار و ندار او منم
ضامن آهو مرا بوسیده است خندهام را دیده و خندیده است
بر رضا هرکس دهد من را قسم حاجتش را مىدهد بى بیش و کم
لالهاى در گلشن مولا منم غصه دار صورت زهرا منم
زهر کین کرده اثر رویم ببین همچو مادر دست بر پهلو، غمین
در میان حجرهاى در بستهام بى قرارم، داغدارم، خستهام
این طرف با فاطمه باشد جواد آن طرف دشمن ز حالش گشته شاد
این طرف درد و غم و آه و فغان آن طرف هم دخترانِ کف زنان
کس نباشد بین حجره یاورم من جوانمرگم، شبیه مادرم
ریشهها را کینهها سوزانده است جاى آن سیلى به جسمم مانده است
حال که رو بر اجل آوردهام یاد باباى غریبم کردهام
نیست یک درد آشنا اندر برم خواهرى نبود کنار پیکرم
تشنه لب در شور و شینم اى خدا یاد جدّ خود حسینم اى خدا
***جواد محمد زمانی***
همه جا بروم به بهانه تو که مگر برسم در خانه تو همه جا دنبال تو می گردم که تویی درمان همه دردم
نشوم به جز از تو گدای کسی بی ولای تو نکشم نفسی که تولیلای من مجنونی همه هست من دلخونی
اگرم نبود دل لایق تو نظری که دلم شده عاشق تو به خدا هستی همه هستم به تو دل بستم به تو دل بستم
دل خود زده ام گره بر در تو چه شود که رسم بر محضر تو من ناقابل به تو دل بستم نکشی دامان خود از دستم
یا ابا صالح مددی مولا
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
پناه بی پناهان خواهد آمد
خستگان عشق را ايام درمان خواهد آمد غم مخور! آخر طبيب دردمندان خواهد آمد
آنقدر از كردگار خويشتن اميدوارم كه شفابخش دل اميدواران خواهد آمد
باغبانا سختي دي ماه سي روز است و آخر نوبهار و نغمه مرغ خوش الحان خواهد آمد
بلبل شوريده دل را از خزان برگو ننالد باغ و صحرا سبز و اين دنيا گلستان خواهد آمد
دردمندان، مستمندان، بي پناهان را بگوييد مصلح عالم، پناه بي پناهان خواهد آمد
از خدا روز فرج را اي فلج كاران بخواهيد كاين جهان روزي كسي را تحت فرمان خواهد آمد
نيست شك از عمر اين دنيا اگر يك روز ماند ذات قائم حجت خلاق سبحان خواهد آمد
صبر كن يا فاطمه، اي بانوي پهلو شكسته قائمت با شيشه دارو و درمان خواهد آمد
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
ز هر کسی که گرفتم سراغ خانه تو ز من گرفت نشان از تو و نشانه تو
نگار من گل من سید من مولای من بگو کجا ز که گیرم سراغ خانه تو
دلم به حال دلم سوخت بس که هرشب و روز گرفت این دل غرقه به خون بهانه تو
یاابن الحسن یاابن حسن مولا….. عزیز علی ان اری الخلق و لا تری
یوسف گمشده فاطمه به هر کی گفتم خونه مولام کجاست ؟ …………
یه جوابی بهم داد شرمنده شدم : گفت تو می گی غلام مهدیم
اونوقت آدرس خونه اربابتو نداری بگو که از که بگیرم سراغ خانه تو ؟ …………..
دلم به حال دلم سوخت بس که هر شب و روز گرفت این دل غرق به خون ، بهانه تو ………..
آقا جان بگو جواب این دلمو چی بدم هر دم ازم سوال می کنه
هر دم ازم جواب میخواد حرف دلم اینه :
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
اي با خبر به درد دل مرتضي بيا…
اي منجي رهايي دين خدا بيا جبران دردهاي دل هل اتي بيا
اي آخرين سلام مظلوم اهل بيت آقا تو را به آبروي مصطفي بيا
از چاه هاي كوفه چه داري خبر بگو اي با خبر به درد دل مرتضي بيا
ام الائمه جوان منتظر تو راست اي محتواي مصحف زهرا بيا
از غربت غريب مدينه به ما بگو اي آشناي زخم دل مجتبي بيا
سنگين ترين مصيبت تو داغ كربلاست اي منتقم خامس آل عبا بيا
احياگر صحيفه سجاديه تويي اي شرح حال واقعه نينوا بيا
بي تو دم از وصيت باقر نمي زنيم اي ميزبان هيئت صحن مِنا بيا
شيخ الائمه گفت كه خدمتگذار توست اي مقتداي صادق آل عبا بيا
باب الحوائجي كه دخيل تو بسته است از چاه گفت يوسف زهرا تو را، بيا
تو نور چشم عالم آل محمدي سوگند بر پيمبر و جان رضا بيا
از كودكي جواد الائمه به ياد تو آقا قسم به گريه ابن الرضا بيا
تبعيدگاه هادي دين يك بهانه ماند ديگر تو بر نجات امام الهدي بيا
حاجت به غير تو حسن عسگري نداشت اي مانده از قديم ز بابا جدا بيا
سرداب سامرا، ز سحر تا سحر بسوز سر داده ايم سلام صباح و مساء بيا
حالا قسم به درد اسيري عمه ات با ذوالفقار حضرت مولا بيا
____________________________
زمین دلتنگ و مهدى بیقراراست فلک شیدا، پریشان روزگار است
دلا، آدیـــــــنه شد، دلبر نیـــــامد غـــروب انتـــظارم سرنــــــــیامد
همه دلــــــها پر از آه و غم و درد همه آلالهها پـــــــــــژمرده و زرد
نفسها خـــسته و در دل خموشـند فغانها بى صدا و پرخروشــــــــند
نه رنگى از عدالت ، نى صداقت در و دیوار دارد نقش ظــــــلمت
شده پرپر گـــــــــل مهر و محـبّت همــه دلـــــــها شده سرشار نفرت
شده شام یتیمان، نالــــــه و اشــک برد هرکــس به کاخ دیگرى رشک
شده پژمـــــــرده غنچه در چمنزار بگشت آواره گل در کوى گـــــلزار
نشسته دیو بر دلـــــــــــهاى خفته همه جا بذر نومــــــــــــیدى شکفته
زده زنـــــــــــگارها آئین و مذهب دمى ، رویى زسرور نیست یا رب
به اشک چشم و مهر و ماه، سوگند به آه و ناله دلــــــــــــــهاى دربند
اگر نرگس ز هجرت زار زار است شقایق تا قیامت دغـــــــــدار است
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
دورازحریم وصلت،گل رنگ وبوندارد سرچشمه طراوت ، آبی به جو ندارد
از آتش فراقت دیگر نمانده طاقت جز رؤیت جمالت ، دل آرزو ندارد
گرد ملال و هجران در آب ديده شويم الحق كه جزدراين آب دل شستشوندارد
بي اشك حسرت توهرگز مبادچشمي اين اشك اگر نباشد ، كس آبروندارد
جز شاهراه عشقت ، راهی به سوی حق نیست هر کس که از تو برگشت ، ره سوی او ندارد
اي جلوه گاه قرآن ، اي چلچراغ ايمان حيف است برد نامت ، هركس وضو ندارد
جزبازتاب نورت،نوري دراين جهان نيست زيرا چراغ هستي ، غير از تو سو ندارد
اي رشته ي خدائي ، در تار و پود عالم خلقت ز تو جدائي ، يك تار مو ندارد
اي نوح ملك ايمان ، تنها توئي نگهبان زيرا كه كشتي دل ، در گل فرو ندارد
حب تو نور رضوان،بغض تو نار نيران ديگر به روز محشر ، اين گفتگو ندارد
راه وصال بستي ، با ديگران نشستي روكن به هركه خواهي،گل پشت و روندارد
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
دلم ز جمله خوبان ترا گرفتار است اسير حسن توام ورنه حسن بسيار است
طواف كعبه چه حاجت كه چار ديوار است طواف كعبه من ديدن رخ يار است
اگر نشستن با من براي تو عار است بيا به باغ و ببين، همنشين گل خار است
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
با صد امید بر در این خانه آمدم اقرار می کنم که تو خوبی ومن بدم
لایق نبوده ام که کند دعوتم کسی مولا کریم بود که بی دعوت آمدم
مردودتر ز من، نبود بنده ای ولی باور نمی کنم که تو مولا کنی ردم
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
عشق تورابه قیمت دنیا نمی دهم دنیا کم است بلکه به عقبا نمی دهم
دهها هزاریوسف اگربخشدم جهان تاری زموی یوسف زهرا ، نمی دهم
یک قطره اشک نیمه شبم را زبهرتو بر صـد هـزار لوء لوءِ لا لا ، نمی دهم
یک ذرّه ای زخاک کفِ پایِ آن نگار من بر بهشت وکوثر وطوبی نمی دهم
یک لحظه گر نصیب شود دیدن رخت آن لحظه را ، به عمر دو دنیا نمی دهم
من طوق بندگی تو دارم به گردنم این رشته ر ا ، به عقد ثریّا نمی دهم
مشکوی باغ وصل توباشد بهشت من این عیش را به عیش مهنّا نمی دهم
يارمسيحا نفسيم
پرده اوزدن گوتور اي يار مسيحا نفسيم بوقدير درد وبلا سوز فراقوندا بسيم
ريشه مي كسماقا فوج غم آليب تيشه اله يوخدي سندن سوراداده يئتيشن دادرسيم
گوز ياشيم شوق وصالوندا عذاره آخالي دولدوروبدور بوغازيم چاتميري بير يانه سسيم
طورعشقونده اوركدن ارني سويلي يه لي لن دوداقوندن ائشيتماخليقا واردور هوسيم
لطفووي شامل ائله اي هامي بيكس لره كس منده بوعرصه ده يالقيزلاميشام يوخدي كسيم
بيرقانادسيز قوشا اوخشور قفس ايچره اورگيم گَل جمالين ايشيقيلاسينا بلكه قفسيم
تازه بيرجان گله بو عالم محنت توشه گلماقين مژده سيني گر گتيره پيك نسيم
ائيله سن گرمني مشمول عنايات نظر جان تاپار اودلاماقا، ظلم ائوين اودلونفسيم
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
آقا، تموم کن جدایی آقا جون کجایی بگو کی میایی ؟ بیا شکسته دل من غمت حاصل من شده مشکل من بیا
ببین زاری من گرفتاری من ،به دل داری من بیا بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو
تمام عمر دوختم دو چشم خود به راه تو بهشت را فروختم به نيمي از نـــــگاه تو
بدين اميد زنده ام كه گردم ازسپاه تو
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
كانون بشري – شيعه لرين – نگاري يا مهدي خورشيد محور دين – اهل دلين – شعاري يا مهدي
مسافر نگران – اميد منتظران گليبدي جان دوداغا – هايانداسان آقاجان
قوتار بو انتظاري تئز گل اوركلرين قراري تئز گل
* * *
سن زهرانين گولوسن – يابن الحسن – عزيز حيدرسن شهر غيبت ده نهان – جان جهان – يگانه دلبرسن
گل اي گل ازلي – مدينه نين گوزلي سفير دولت حق – عزيز جان علي
بلا دوتوب * دياري تئز گل اوركلرين قراري تئز گل
* * *
عاشقلر ديل ده نوا – سسلير آقا – اولوبدی قان گگلوم هانسي جمعه گلجاق – دينجه لجاق – بو قان اولام گگلوم
باخير بو شيعه يولا – كه يوم وصلین اولا دوباره غملي جهان – عدالتيله دولا
ولايت اعتباري تئز گل اوركلرين قراري تئز گل
* * *
عالم گوزلر گلسن – تا سيلسن – بو گوزلرين ياشين باشنده تاج يقين – اهل حقين – اوجالداسان باشين
هاياندادور حرمين – يخيلماسين علمين دولانما چوللري گل – گوز اوسته قوي قدمين
غم آلدي *روزگاري تئز گل اوركلرين قراري تئز گل
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
فقط دلیل جـــــــدایی ز تو گناه من است ثمراز این همه غفلت دل سیاه من است
همیشه ذكــــر تو را من به روی لب دارم كه نام تو گل زهـــــرا دلیل راه من است
ببین كه روز سپیدم ز هجر تو شام است بیا و نور فكن چهره تو ، مـــــاه من است
جدایی از تو بلایی عظیم و جانكاه است گواه قلب حــــزین سردی نگاه من است
بگـــو به آن دو ملك در سیاهی قــــــبرم كه این غـــلام قدیمیِّ بارگـــاه من است
فقط دلیل جـــــــدایی ز تو گناه من است ثمراز این همه غفلت دل سیاه من است
همیشه ذكــــر تو را من به روی لب دارم كه نام تو گل زهــــــرا دلیل راه من است
ببین كه روز سپیدم ز هجر تو شام است بیا و نور فكن چهره تو ، مـــــاه من است
جدایی از تو بلایی عظیم و جانكاه است گواه قلب حــــزین سردی نگاه من است
بگـــو به آن دو ملك در سیاهی قــــــبرم كه این غـــلام قدیمیِّ بارگـــاه من است
خداوند اجر اخروی عنایت فرمایند اشعار فوق العاده پر بهایئ است
من آه باطل به نظر اشکال تایپی باش آه باطن درستر است لطفا اصلاح شود. در پاراگراف ذیل:
او می نشست و من می نشستم= او روی سینه من در مقابل= او می کشید و من می کشیدم او از کمر تیغ من آه باطل
با سلام و تشکر از دقت جنابعالی مورد اصلاح شد
باسلام وعرض ادب وخسته نباشید
کارتون بسیار عالیه
اجرتون باحضرت. زهرا سلام الله علیها
بسیار ممنونم موفق باشید. ملتمس دعا هستم