جمعه , ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!! (قسمت پانزدهم)

فرضیه ی تکامل؛ منطقه ی ممنوعه!!! (قسمت پانزدهم)

  • در یکی از این مطالعات که طی سال های اخیر که بر روی « فسیل » بر جای مانده از یک « دایناسور » موسوم به « دیسالاتوساوروس لتوووربکی : Dysalotosauruslettowvorbecki » انجام شده و در سال ۲۰۱۱ میلادی منتشر گردیده است، به تغییرات بعضی از استخوان های مهره ای این دایناسور در اثر Osteitisdeformans »، اشاره شده است!:(۲۲۴)591بسم الله الرحمن الرحیملزوم بازنگری در مورد سایر فسیل های مکشوفه!به دلیل جلوگیری از تکرار مکررات، بسیاری از استدلال ها و انتقادات مربوط به سایر « فسیل ها » که به مراتب از « توالی فسیلی اسب ها » و « توالی فسیلی انسان ساها (Hominids) » از اهمیت کمتری برخوردارند را در این مقاله بررسی نمی نماییم؛ چرا که بسیاری از ایرادات، ابهامات و اشکالات ذکر شده در مورد « توالی فسیلی اسب ها » و « توالی فسیلی انسان سا ها (Hominids) »، در مورد سایر فسیل های نیز صدق می نماید! به عبارت دیگر ما در این قسمت از « سلسله مقالات »، مهمترین توالی های فسیلی را مورد نقد و بررسی قرار دادیم تا با مشخص شدن ضعف ها، کاستی ها و سستی های آن ها، بقیه ی فسیل ها که به مراتب، از اهمیت کمتری قرار دارند نیز در بوته ی نقد قرار گیرند! به قول ضرب المثل معروف: « چون که صد آید، نود هم پیش ما است! ».

    اما نکته ی مهم و حائز اهمیت، این است که بسیاری از فسیل های دیگر نیز می بایست تحت بررسی، بازبینی و کنکاش مجدد قرار گیرند تا ماهیت واقعی آن ها بیشتر مشخص گردد؛ چرا که بسیاری از فسیل های کشف شده و طبقه بندی شده توسط « دیرینه شناسان » و « تکامل شناسان »، بسیار ساده انگارانه و کودکانه مورد بررسی قرار گرفته اند!

    برای مثال، بسیاری از فسیل های منتسب به انواع مختلف « دایناسور ها »، ممکن است اشتباهاً و به صورت سطحی طبقه بندی شده باشند و با بررسی بیشتر آن ها، مشخص گردد که طبقه بندی انجام شده در مورد « دایناسور ها » نیز با اشتباهات جدی مواجه بوده باشد!

    در واقع بسیاری از « دایناسورها » بدون توجه به تفاوت های « درون گونه ای » و « بین نژادی » – که کاملاً طبیعی نیز می باشد -، طبقه بندی شده اند! همچنین بسیاری از « دایناسور ها » بدون در نظر گرفتن تفاوت های موجود بین جنس نر و ماده ی حیوانات، تفاوت های بین سنین مختلف حیوانات و …، طبقه بندی گردیده اند و در گونه هایی مجزا قرار گرفته اند!

    وجود ۲ تجربه ی جالب در این زمینه، می تواند به درک بهتر این مسئله، کمک بیشتری نماید:

    الف) دسته ای از « دایناسورها » با عنوان « هادروساوری ها : Hadrosaurians » وجود دارند که در ابتدا به « گونه های متعددی » همچون « کوریثوساروس کازواریوس : Corythosauruscasuarius »، « کوریثوساروس اکسکاویتوس : Corythosaurusexcavatus »، « کوریثوساروس اینترمدیوس : Corythosaurusintermedius »، « کوریثوساروس بیکریستاتوس : Corythosaurusbicristatus »، « کوریثوساروس بروی کریستاتوس : Corythosaurusbrevicristatus »، « کوریثوساروس فرونتالیس : Corythosaurusfrontalis »، « لامبئوساروس لامبئی : Lambeosauruslambei »، « لامبئوساروس کلاوینیتیالیس : Lambeosaurusclavinitialis » و « کوریثوساروس مگنی کریستاتوس : Lambeosaurusmagnicristatus » طبقه بندی می شدند و این طبقه بندی ها، تا سال ۱۹۷۵ میلادی ادامه داشت:(۲۲۳)

    تنوع ظاهری و فنوتیپی در فسیل های منتسب به برخی « دایناسور » های خانواده ی « هادروساوری ها : Hadrosaurians ».592

    اما در مطالعات انجام شده طی سال های ۱۹۷۰ الی ۱۹۸۰ میلادی، مشخص گردید که بسیاری از دایناسورهای خانواده ی « هادروساوری ها : Hadrosaurians » که تا سال ۱۹۷۴ میلادی به عنوان گونه های مجزا طبقه بندی می شدند، در اصل « دایناسورهایی » متعلق به ۳ « گونه » ی « کوریثوساروس کازواریوس : Corythosauruscasuarius »، « لامبئوساروس لامبئی : Lambeosauruslambei » و « کوریثوساروس مگنی کریستاتوس : Lambeosaurusmagnicristatus » بوده اند و تفاوت های ظاهری آن ها نیز به دلیل تفاوت های بین « جنس نر و ماده » و تفاوت های ظاهری ناشی از سنین مختلف عمر همچون « نوجوانی »، « جوانی » و « بلوغ » بوده است!:(۲۲۳)

    در مطالعات انجام شده طی سال های ۱۹۷۰ الی ۱۹۸۰ میلادی، مشخص گردید که بسیاری از دایناسورهای خانواده ی « هادروساوری ها : Hadrosaurians » که تا سال ۱۹۷۴ میلادی به عنوان گونه های مجزا طبقه بندی می شدند، در اصل « دایناسورهایی » متعلق به ۳ « گونه » ی « کوریثوساروس کازواریوس: Corythosauruscasuarius »، « لامبئوساروس لامبئی : Lambeosauruslambei » و « کوریثوساروس مگنی کریستاتوس : Lambeosaurusmagnicristatus » بوده اند و تفاوت های ظاهری آن ها نیز به دلیل تفاوت های بین « جنس نر و ماده » و تفاوت های ظاهری ناشی از سنین مختلف عمر همچون « نوجوانی »، « جوانی » و « بلوغ » بوده است! در جدول فوق، اسامی دایناسورها که با « کادر و خط قرمز رنگ » مشخص شده اند، اسامی هستند که به غلط قبل از سال ۱۹۷۵ میلادی استفاده می شدند! اما اسامی دایناسورهایی که با « کادر و خط آبی رنگ » مشخص گردیده اند، اسامی صحیح و اصلاح شده ای هستند که با توجه به تفاوت های ظاهری ناشی از « تفاوت جنس نر و ماده »، « تفاوت های سنی » و ارایه گردیده اند!593

    بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، با در نظر گرفتن تفاوت های ناشی از اختلاف جنس « زن و مرد »، « تفاوت های سنی » و …، طبقه بندی های قبلی انجام شده در مورد بسیاری از « دایناسور ها » قابل تغییر است!
    B) علاوه بر تفاوت های ظاهری ناشی از اختلافات ظاهری « جنس زن و مرد »، « تفاوت های ناشی از سن » و …، یکی دیگر از مواردی که باید در مورد « دایناسور ها » مورد توجه قرار گیرد، مسئله ی تغییر شکل های اسکلتی و استخوانی ناشی از بیماری های مختلف است!  گرچه در وهله ی اول این سخن ممکن است عجیب به نظر برسد، اما واقعیت این است که « دایناسورها « نیز مانند انسان ها، سایر جانوران و از جمله « خزندگان »، در معرض ابتلا به انواع بیماری ها، از جمله بیماری های استخوانی همچون « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’s disease of bone » یا « استئیت دفورمانس : Osteitisdeformans »  قرار داشته اند!:(۲۲)

    تغییرات واضح اسکلتی و استخوانی در بیماران مبتلا به « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’s disease of bone ».594

    « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’s disease of bone » یا « استئیت دفورمانس : Osteitisdeformans » در یک مار پیتون؛ تصویر چپ، مقطع یک مهره ی این مار را با استفاده از CT Scan نشان می دهد.595

    اما بسیار جالب است که بدانیم، در طی سال های اخیر، شواهدی از ابتلای دایناسورها به برخی از بیماری های استخوانی همچون « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’s disease of bone » یا « استئیت دفورمانس : Osteitisdeformans »، به دست آمده است!(۲۲۴)

    در یکی از این مطالعات که طی سال های اخیر که بر روی « فسیل » بر جای مانده از یک « دایناسور » موسوم به « دیسالاتوساوروس لتوووربکی : Dysalotosauruslettowvorbecki » انجام شده و در سال ۲۰۱۱ میلادی منتشر گردیده است، به تغییرات بعضی از استخوان های مهره ای این دایناسور در اثر ابتلا به « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’s disease of bone » یا « استئیت دفورمانس : Osteitisdeformans »، اشاره شده است!:(۲۲۴)

    در یکی از این مطالعات که طی سال های اخیر که بر روی « فسیل » بر جای مانده از یک « دایناسور » موسوم به « دیسالاتوساوروس لتوووربکی : Dysalotosauruslettowvorbecki » انجام شده و در سال ۲۰۱۱ میلادی منتشر گردیده است، به تغییرات بعضی از استخوان های مهره ای این دایناسور در اثر ابتلا به « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’s disease of bone » یا « استئیت دفورمانس : Osteitisdeformans »، اشاره شده است!596

    لازم به ذکر است که فسیل مذکور، در طی حفاری های انجام شده در محدوده ی زمانی سال های ۱۹۱۰ الی ۱۹۱۲ میلادی در منطقه ی « تنداگورو : Tendaguru » کشور « تانزانیا »، کشف گردیده و به موزه ی « Naturkunde » در شهر « برلین » کشور « آلمان » منتقل شده است؛(۲۲۵) اما از هنگام کشف فسیل موسوم به « دیسالاتوساوروس لتوووربکی : Dysalotosauruslettowvorbecki » در سال ۱۹۱۰ میلادی(۲۲۵) تا زمان مطالعه ی فوق – که به کمک ابزار های پیشرفته ای همچون میکرو سی تی اسکن : Micro CT » در حوالی سال ۲۰۱۱ میلادی انجام شد -(۲۲۴)، مسئله ی ابتلای « دایناسور » مذکور به « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’s disease of bone » یا « استئیت دفورمانس : Osteitisdeformans »، مکشوف نشده، و حدود ۱۰۰ سال، این راز بزرگ از دید پژوهشگران، مخفی مانده بود!

    درسی که این اکتشاف برای محققین « دیرینه شناس » دارد، این است که با توجه به درک بیشتر دانشمندان از بیماری های مختلف، کشف و اختراع روش های پیشرفته ی تشخیصی در دهه های اخیر و …، بسیاری از فسیل های « دایناسورها » که قبلاً تحت مطالعه قرار گرفته بودند، نیاز به بررسی و مطالعه ی مجدد به کمک این ابزار ها و دیدگاه های جدید دارند و چه بسا بسیاری از وِیژگی های مشاهده شده در فسیل های دایناسورها، به دنبال ابتلا به برخی بیماری ها ایجاد شده باشد!

    همچنین ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که با توجه به پیشرفت های علمی اخیر و کشفیات جدید در حوزه ی « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » و مشخص شدن غلط بودن مفروضات قبلی در این حوزه(۲)، تمامی فسیل های مربوط به دایناسورها، می بایست حتی از نظر محدوده ی زمانی که در آن می زیسته اند، مورد بررسی و کنکاش مجدد قرار گیرند! چه بسا دایناسوری که قبلاً تصور می شد در دوره ی زمین شناسی حدود ۱۰۰ میلیون سال می زیسته، عملاً در دوره ی زمانی حدود ۷۰ میلیون سال پیش می زیسته است و بالعکس (جهت مطالعه ی بیشتر، به مقاله ی شماره ی ۴ از همین سلسله مقالات مراجعه فرمایید)!(۲)

    به صورت خلاصه، باید متذکر گردیم که تمامی عرصه های مربوط به « دیرینه شناسی »، « زیست شناسی » و « زمین شناسی »، نیاز به بازبینی مفروضات قبلی خود دارند! چرا که با توجه به پیشرفت های علمی و کشفیات جدید، متزلزل بودن فرضیات خام و کودکانه ی قبلی، بیش از پیش هویدا شده است!

    « تورش (Bias) ها » در مطالعات فسیل شناسی و عوارض آن ها

    یکی از مشکلات بزرگ مطالعات فسیل شناسی، مسئله ی وجود « تورش (Bias) ها » در مطالعات فسیلی است!(۲۲۶) « تورش : Bias » ها، انحرافات، قضاوت های غلط و پیشداروی های عجولانه و فاقد دقت کافی هستند که در مطالعات فسیلی، به دلایل متعددی بروز می یابند و متاسفانه، تکامل شناسان دانسته یا نادانسته، به دفعات مرتکب آن می شوند!(۲۲۶)

    « تورش : Bias » ها و عوامل ایجاد کننده ی پیشداوری های ناصحیح در مطالعات فسیل شناسی، دلایل مختلفی دارند که بسیاری از آن ها موجب می گردند تا فسیل ها به صورت یکسان و استاندارد تحت مطالعه قرار نگیرند و ادراک « دیرینه شناسان » و « تکامل شناسان » از واقعیات « زمین شناسی » و « دیرینه شناسی »، دچار اشتباهات و ساده انگاری های فراوان شود! برخی از مهم ترین عوامل ایجاد کننده ی « تورش : Bias » ها که موجب می شوند تا فسیل ها به صورت یکسان و استاندارد مورد مطالعه قرار نگیرند، به شرح زیر می باشند:(۲۲۶)

    A) آناتومی (کالبد شناسی):(۲۲۶)
    الف) حیواناتی که بدن آن ها دارای بخش های سخت تری است، نسبت به حیواناتی که بدن آن ها تنها از اجزای نرم تشکیل شده است، احتمال بیشتری دارد که بقایایشان به صورت فسیل حفظ شود.
    ب) حیواناتی که بدن آن ها دارای بخش های سخت، اما شکننده است، نسبت به حیواناتی که بدن آن ها دارای بخش های سخت و محکم است، امکان کمتری دارد که بقایایشان به صورت فسیل حفظ شود.
    ج) حیواناتی که بدن آن ها از بخش های سخت و مستحکم، اما قابل حل در آب و مایعات اطراف، تشکیل شده است، احتمال کمتری دارد که بدنشان به صورت فسیل حفظ شود.
    د) برخی از حیوانات یا گیاهان، از بدن، بافت ها و برگ ها یا ساقه هایی تشکیل شده اند که بعد از مرگشان شکننده و ترد بوده و احتمال کمتری دارد که این بقایا تبدیل به فسیل شوند.
    ه) برخی از حیوانات مانند لارو حشرات و امثالهم، در مراحلی از زندگی پوست اندازی می کنند که پوست جدا شده ی آن ها اگر سخت باشد، می تواند فسیل هایی تشکیل دهد که با شکل بالغ این جانوران متفاوت باشد. این فسیل ها می توانند به صورت کاذب به صورت یک فسیل مجزا حفظ شوند که کاشفانشان را فریب داده و ممکن است آن ها تصور نمایند که گونه ای مجزا کشف نموده اند!

    B) اندازه:(۲۲۶)
    الف) فسیل های بزرگتر، راحت تر کشف می گردند.
    ب) صدف ها و استخوان های بزرگتر، محکم ترند و به دلیل احتمال تخریب کمتر، معمولاً بهتر حفظ می شوند.
    ج) فسیل های بزرگتر ، معمولاً راحت تر از صخره ها بیرون می زنند.
    د) حیوانات و گیاهان بزرگتر معمولاً کم تعدادترند و به همین دلیل از نظر آمار و احتمالات، تعداد کمتر آن ها ممکن است موجب گردد تا احتمال کشفشان کمتر شود! (البته دلایل (الف) و (د) بسته به شرایط هر کدام ممکن است نقش پر رنگ تری نسبت به دلیل دیگر، ایفا کنند.)

    C) محل زندگی:(۲۲۶)
    الف) حیوانات و گیاهانی که در کوهستان ها و مناطق مرتفع زندگی می کنند، نسبت به حیوانات و گیاهانی که در مناطق جلگه ای و نزدیک آب های کم عمق زندگی می کنند، احتمال کمتری دارد که پس از مرگ، بقایایشان در زیر رسوبات مدفون شده و به صورت فسیل، باقی بماند.

    D) محیط رسوبی:(۲۲۶)
    الف) محیط رسوبی محل زندگی جانوران و گیاهان، ممکن است در محل کشف فسیل در آینده، موثر باشد! برای مثال، جانوران یا درختانی که در « بیابان » یا نواحی کم آب زندگی می کنند، معمولاً در همان محل می میرند و مدفون می گردند و فسیل آن ها نیز  در همان محل کشف می گردد! اما حیوانات و گیاهانی که در نزدیکی رود ها زندگی می کنند، ممکن است بعد از مرگ، لاشه ی آن ها در جریان آب افتاده و کیلومتر ها دورتر دفن و تبدیل به فسیل شود! این مسئله می تواند موجب تخمین اشتباه یابندگان فسیل ها در مورد محل زیست جانوران صاحب آن ها شود!

    E) تاریخچه ی زمین شناسی:(۲۲۶)
    الف) در صورتی که جانوران و گیاهان، در محل های نزدیک به فعل و انفعال های زمین شناسی همچون « آتش فشان » قرار داشته باشند، احتمال دارد که پس از مرگ و حتی مراحل اولیه ی تشکیل فسیل، گرفتار مواد مذاب و ماگما شده و بقایای آن ها از بین برود! بنابراین احتمال کمتری دارد که بقایای آن های باقی بماند.

    F) زمان:(۲۲۶)
    الف) هر چه جانوران و گیاهان، در زمان های دورتر و قدیمی تری نسبت به زمان حاضر زندگی کرده باشند، در طی زمان، احتمال بیشتری دارد که بقایای آن ها نابود شده باشد! بر عکس، فسیل هایی که در زمان های نزدیک تری به عصر حاضر زیسته باشند، احتمال بیشتری دارد که بقایا و فسیل هایشان باقی مانده باشد!

    G) وضعیت جغرافیایی محل کشف:(۲۲۶)
    الف) فسیل هایی که در مناطق دور از سکنه، مدفون گردیده اند، احتمال کمتری دارد که توسط  دانشمندان و یا افراد معمولی کشف گردند. بر عکس فسیل های که در مناطق پرتردد و آباد وجود دارند، احتمال بیشتری دارد که مکشوف گردند.
    ب) معمولاً دیرینه شناسان و فسیل شناسان، برای مطالعه در مورد فسیل ها، به مناطقی می روند که حدس می زند در آن جا، فسیل های بیشتری خواهند یافت! بنابراین به محل هایی که حدس می زنند احتمالاً فسیل زیادی در آن جا وجود ندارد، نخواهند رفت و بالطبع شانس دست یافتن به تعدادی از فسیل ها را از دست خواهند داد!
    ج) فسیل هایی که در محل های مشهور از نظر مطالعات فسیل شناسی وجود دارند، بیشتر در معرض کشف قرار دارند؛ برای مثال اگر تپه ی خاصی وجود داشته باشد که قبلاً فسیل های زیادی از آن جا کشف شده باشد، احتمال کشف فسیل های بعدی نیز از آن محل بیشتر است؛ چرا که بقیه ی فسیل شناسان و دیرینه شناسان نیز به آن محل ها برای کشف فسیل های بیشتر، هجوم می آورند!

    H) تورش مشاهده گر:(۲۲۶)
    الف) حتی دانشمندان و دیرینه شناسان نیز در مورد فسیل های تحت مطالعه شان، تصوراتی دارند که موجب می شود تا به قضاوت های پیش دستانه، دست بزنند!

    عوامل مختلفی می تواند موجب « تورش : Bias » در مطالعات فسیل شناختی شوند که فقط برخی از آن ها در تصویر فوق، ارایه شده اند!597

    این عوامل، موجب می گردند تا موجودات زنده ی ماقبل تاریخ و فسیل های آن ها، به صورت یکنواخت، یکسان و استاندارد، در اختیار دانشمندان عصر حاضر قرار نگیرند!(۲۲۶) یک مثال جالب در مورد عوامل ایجاد کننده ی « تورش : Bias » در مطالعات فسیلی، مسئله ی نادر بودن فسیل های منتسب به « لیسه ها (حلزون بدون صدف) : Slugs »، به دلیل نداشتن استخوان یا عضو سخت، می باشد!:(۲۲۷)  598

    عوامل مختلفی وجود دارند که موجب می گردند تا موجودات زنده ی ماقبل تاریخ و فسیل های آن ها، به صورت یکنواخت، یکسان و استاندارد، در اختیار دانشمندان عصر حاضر قرار نگیرند! یک مثال جالب در مورد عوامل ایجاد کننده ی « تورش : Bias » در مطالعات فسیلی، مسئله ی نادر بودن فسیل های منتسب به برخی « لیسه ها (حلزون بدون صدف) : Slugs »، به دلیل نداشتن استخوان یا عضو سخت، می باشد!599

    با توجه به مطالب گفته شود، می توان دریافت که فسیل های مکشوفه تا کنون، آیینه ی مناسبی از تنوع، گستردگی و پیچیدگی حیات در ادوار و قرون گذشته، نیستند! بلکه میلیون ها « گونه » ی موجود زنده وجود داشته اند که به دلایلی همچون نداشتن استخوان و بافت نرم، زیستن در محیط های نامساعد برای فسیل شدن، و … امروزه شواهدی از حیات آنان در دست نیست! و حتی یک فسیل یا رد و اثر از آن ها موجود نمی باشد!

    اما بسیار شگفت انگیز است که تکامل شناسان، با بی توجهی سهوی یا عمدی نسبت به این واقعیت، ادعا می نمایند که شواهد فسیلی مناسبی دارند که به « اثبات » فرضیه ی تکامل کمک می کند! به راستی چه تضمینی وجود دارد که در موجودات زنده ی « نرم تن »، فاقد استخوان و فاقد بافت های سخت که امروزه فسیلی از آن ها در دست نداریم، شواهدی علیه فرضیه ی تکامل وجود نداشته باشد؟! از کجا معلوم که ترتیب و توالی زیستن جانوران « نرم تنی » که امروزه فسیلی از آن ها در دست نداریم، کاملاً مغایر با مقالات و فیلم های مستندی که تکامل شناسان به نمایش می گذارند، نباشد؟!

    در واقع چنین به نظر می رسد که فضایی که تکامل شناسان از موجودات زنده ی ماقبل تاریخ به نمایش می گذارند، تصویری خیالی، کودکانه، وهم آلود، کاریکاتور وار و ناقص از موجودات زنده ی ماقبل تاریخ است! این در حالی است که جهان ماقبل تاریخ، بسیار پیچیده تر، شگفت انگیز تر و زیباتر از آن چیزی است که تکامل شناسان معرفی می نمایند!

    به گفته ی یکی از « دیرینه شناسان »، اکثر موجودات زنده ای که تاکنون در این کره ی خاکی می زیسته اند، در موزه های « دیرینه شناسی »، قابل مشاهده نخواهند بود! چرا که رد و اثری از آن ها در دسترس نیست!:(۲۲۸)560

    به گفته ی یکی از « دیرینه شناسان »، اکثر موجودات زنده ای که تاکنون در این کره ی خاکی می زیسته اند، در موزه های « دیرینه شناسی »، قابل مشاهده نخواهند بود! چرا که رد و اثری از آن ها در دسترس نیست!561562

    مشکلی که « داروین » از آن می ترسید!

    یکی از چالش ها و مشکلاتی که از دیرباز، تکامل شناسان، با آن دست به گریبان بوده اند، مسئله ی « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion » می باشد!(۲۲۹)

    مسئله ی « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion » به این نکته اشاره می نماید که طبق ادعای « دیرینه شناسان » اولین نشانه های حیات بر روی زمین از ۴ میلیارد سال قبل شروع شده است؛ اما از آن هنگام تا حدود ۵۴۰ میلیون سال قبل (به مدت ۵/۳ میلیارد سال)، تنها تعداد کمی از موجودات زنده و آن هم از  گونه های بسیار ساده و ابتدایی وجود داشته اند اما از دوره ی « زمین شناسی » موسوم به « کامبرین : Cambrian » که – طبق روش پر اشکال و پر ایراد « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating »!(۲) – زمانی حدود « ۵۴۰ الی ۴۸۰ میلیون سال قبل » را تشکیل می داده است، در طی حدود ۱۰ میلیون سال، تعداد زیادی از موجودات زنده ی پیچیده و از « گونه های متعدد » بر روی کره ی زمین پدیدار شده اند.(۲۲۹) به دلیل سرعت بالای این پدیدار شدن فسیل های « گونه های مختلف »، از آن با عنوان « انفجار » یاد شده و « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion » نامیده می شود:(۲۲۹)

    مسئله ی « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion » به این نکته اشاره می نماید که طبق ادعای « دیرینه شناسان » اولین نشانه های حیات بر روی زمین از ۴ میلیارد سال قبل شروع شده است؛ اما از آن هنگام تا حدود ۵۴۰ میلیون سال قبل (به مدت ۵/۳ میلیارد سال)، تنها تعداد کمی از موجودات زنده و آن هم از  گونه های بسیار ساده و ابتدایی وجود داشته اند اما از دوره ی « زمین شناسی » موسوم به « کامبرین : Cambrian » که – طبق روش پر اشکال و پر ایراد « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating »! – زمانی حدود « ۵۴۰ الی ۴۸۰ میلیون سال قبل » را تشکیل می داده است، در طی حدود ۱۰ میلیون سال، تعداد زیادی از موجودات زنده ی پیچیده و از « گونه های متعدد » بر روی کره ی زمین پدیدار شده اند. به دلیل سرعت بالای این پدیدار شدن فسیل های « گونه های مختلف »، از آن با عنوان « انفجار » یاد شده و « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion » نامیده می شود!

    این ظهور ناگهانی موجودات پیچیده در دوره ی زمین شناسی موسوم به « کامبرین : Cambrian »  و آن هم با ابعاد و تعداد زیاد، یکی از مواردی است که تکامل شناسان از بدو ارایه ی « فرضیه ی تکامل »، با آن مشکلات جدی داشته اند! چرا که بر اساس بسیاری از الگوهای تکاملی ارایه شده، انتظار می رفت تا روند پیدایش حیات، روندی تدریجی و آهسته باشد؛ نه این که در مدتی کوتاه، حجم انبوهی از موجودات زنده ی پیچیده، به دنبال موجودات زنده ی ساده تر پدید آیند!(۲۲۹)

    ظهور ناگهانی موجودات پیچیده در دوره ی زمین شناسی موسوم به « کامبرین : Cambrian »  و آن هم با ابعاد و تعداد زیاد، یکی از مواردی است که تکامل شناسان از بدو ارایه ی « فرضیه ی تکامل »، با آن مشکلات جدی داشته اند! چرا که بر اساس بسیاری از الگوهای تکاملی ارایه شده، انتظار می رفت تا روند پیدایش حیات، روندی تدریجی و آهسته باشد؛ نه این که در مدتی کوتاه، حجم انبوهی از موجودات زنده ی پیچیده، به دنبال موجودات زنده ی ساده تر پدید آیند!563

    نگرانی در مورد مسئله ی « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion »، حتی از زمان شخص « چارلز داروین : Charles Darwin » نیز وجود داشته است!(۲۲۹و۲۳۰) به نحوی که خود وی نیز در صفحات ۳۰۶ الی ۳۰۸ کتاب خود با عنوان « در مورد منشأ گونه ها : On the Origin of Species »، نگرانی خود را در این زمینه، عنوان نموده و از آن به عنوان عامل اصلی اعتراض به « فرضیه ی تکامل » نام برده است!:(۲۲۹و۲۳۰)564

    نگرانی در مورد مسئله ی « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion »، حتی از زمان شخص « چارلز داروین : Charles Darwin » نیز وجود داشته است! به نحوی که خود وی نیز در صفحات ۳۰۶ الی ۳۰۸ کتاب خود با عنوان « در مورد منشأ گونه ها : On the Origin of Species »، نگرانی خود را در این زمینه، عنوان نموده و از آن به عنوان عامل اصلی اعتراض به « فرضیه ی تکامل » نام برده است!

    نکته ی مهم در رابطه با مسئله ی « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion » این است که تکامل شناسان هنوز هم بعد از گذشت ۵/۱ قرن نتوانسته اند توضیح، استاندارد، دقیق و واضحی برای علت این امر بیابند!

    البته واقعیت این است که مسئله ی « انفجار کامبرین :  Cambrian Explosion » یک عامل تضعیف کننده برای « فرضیه ی تکامل » می باشد، اما نمی توان یقیناً آن را رد کننده ی « فرضیه ی تکامل » دانست. اما مشکل اصلی در این زمینه کماکان پابرجاست و هنوز « تکامل شناسان » نتوانسته اند توضیح کامل و جامعی در این رابطه ارایه کنند و توضیحات آنان در این مورد، خام، ناهماهنگ، متناقض و دارای مثال های نقض بی شمار است!
    مسایل متفرقه ی دیگر در باب فسیل شناسی

    به جز مطالب ذکر شده در بالا، مسایل دیگری نیز وجود دارند که رد کننده ی « فرضیه ی تکامل » نیستند، اما آن را تضعیف می نمایند. مسایلی همچون ثابت و بدون تغییر  ماندن بسیاری از جانوران و گیاهان در طول زمان های بسیار طولانی، از آن جمله می باشد.

    در بخش های قبلی مقاله، به ماهی « سیلاکانت : Coelacanth »(۵۷) که فسیل های آن، از حدود ۳۶۰ الی ۴۰۰ میلیون سال قبل موجود بوده و در عصر حاضر نیز زنده می باشد، اشاره نمودیم. اما این مسئله، تنها به ماهی « سیلاکانت : Coelacanth »(۵۷) محدود نمی شود، بلکه فسیل های بسیاری از موجودات زنده ی مختلف، اعم از گیاهان و جانوران یافت شده اند که در طی « میلیون ها سال » بدون تغییر مانده اند! فسیل های متعددی از این گونه « موجودات زنده »، چه در سنگ ها و چه در داخل « کهربا : amber » یافته شده است که حاکی از بدون تغییر ماندن بسیاری از موجودات در طی میلیون ها سال می باشد!

    تعداد زیادی از حشرات، جانوران دریایی همچون « خرچنگ نعل اسبی : Horseshoe Crab »(۲۳۱)، ماهیان دهان گرد همچون « لامپری : Lamprey »(۲۳۲)، « کوسه ها »، « میگوها »، لاک پشت ها و … یافت شده اند که در طی میلیون ها سال، بدون تغییر مانده و امروزه نیز بر روی زمین می زیند! در این قسمت، تنها به معرفی ۳ نمونه از این جانوران دیرینه، می پردازیم. (پیشاپیش به این نکته اشاره می نماییم که مطابق کشفیات علمی جدید که در مقاله ی « فرضیه ی تکامل: منطقه ی ممنوعه! – ۴ »(۲) مفصلاً به آن ها اشاره شد، اعداد ذکر شده در مورد سن فسیل ها که بر اساس روش « زمان سنجی رادیومتریک : Radiometric Dating » و بر اساس مفروضات غلط، محاسبه شده است، فاقد دقت کافی می باشد!(۲) اما به ناچار و به دلیل این که مقالات مربوطه، از این روش و این اعداد استفاده نموده اند، مجبور به ذکر آن ها هستیم!!!):

    الف) حشره ی موسوم به « سوسک پوست خوار : Bark Beetle »(۲۳۳) که یکی از آفات درختان به حساب می آید و در عصر حاضر نیز به وفور یافت می شود، از جمله جانورانی است که آثار فسیل های آن تا ۱۰۰ میلیون سال قبل، ردگیری شده است.(۲۳۴) از جمله ی این فسیل ها، فسیل کاملاً محصور شده در « کهربا : amber » می باشد که از حفاری های مناطق شمالی کشور « میانمار » کشف گردیده است و ضمن محاسبه ی طول عمر ۱۰۰ میلیون ساله برای آن (البته باز هم با همان روش مشکل دار « زمان سنجی رادیومتریک »!!!)(۲)، تفاوت های چندانی بین فسیل مذکور با « سوسک های پوست خوار » عصر حاضر، ملاحظه نگردیده است: (۲۳۴)

    حشره ی موسوم به « سوسک پوست خوار : Bark Beetle » که یکی از آفات درختان به حساب می آید و در عصر حاضر نیز به وفور یافت می شود، از جمله جانورانی است که آثار فسیل های آن تا ۱۰۰ میلیون سال قبل، ردگیری شده است. از جمله ی این فسیل ها، فسیل کاملاً محصور شده در « کهربا : amber » می باشد که از حفاری های مناطق شمالی کشور « میانمار » کشف گردیده است و ضمن محاسبه ی طول عمر ۱۰۰ میلیون ساله برای آن (البته باز هم با همان روش مشکل دار « زمان سنجی رادیومتریک »!!!)، تفاوت های چندانی بین فسیل مذکور با « سوسک های پوست خوار » عصر حاضر، ملاحظه نگردیده است!565

    ب) ماهی دهان گرد بدون آرواره که « لامپری : Lamprey »(۲۳۲) نامیده می شود، جانوری دریایی به شمار می رود و در عصر حاضر نیز یافت می شود. این جانور، گهگاه به عنوان انگل جانوران دیگر همچون سایر ماهی ها، زندگی می کند، و از جمله جانورانی است که آثار فسیل های آن تا میلیون ها سال قبل نیز ردگیری شده است. یکی از این فسیل ها که قدمتی در حدود ۳۶۰ میلیون سال دارد (البته باز هم با همان روش مشکل دار « زمان سنجی رادیومتریک »!!!)(۲)، تفاوت چندانی با لامپری های امروزی، نشان نمی دهد:(۲۳۵)

    ماهی دهان گرد بدون آرواره که « لامپری : Lamprey » نامیده می شود، جانوری دریایی به شمار می رود و در عصر حاضر نیز یافت می شود. این جانور، گهگاه به عنوان انگل جانوران دیگر همچون سایر ماهی ها، زندگی می کند، و از جمله جانورانی است که آثار فسیل های آن تا میلیون ها سال قبل نیز ردگیری شده است. یکی از این فسیل ها که قدمتی در حدود ۳۶۰ میلیون سال دارد (البته باز هم با همان روش مشکل دار « زمان سنجی رادیومتریک »!!!)، تفاوت چندانی با لامپری های امروزی، نشان نمی دهد!566567

    ج) بندپایی موسوم به « خرچنگ نعل اسبی : Horseshoe Crab »(۲۳۱) که جانوری دریایی به شمار می رود و در عصر حاضر نیز یافت می شود، از جمله جانورانی است که آثار فسیل های آن تا میلیون ها سال قبل نیز ردگیری شده است.(۲۳۶) یکی از این فسیل ها که قدمتی در حدود ۴۴۵ میلیون سال دارد (البته باز هم با همان روش مشکل دار « زمان سنجی رادیومتریک »!!!)(۲)، تفاوت چندانی با خرچنگ های نعل اسبی امروزی، نشان نمی دهد:(۲۳۶)

    بندپایی موسوم به « خرچنگ نعل اسبی : Horseshoe Crab » که جانوری دریایی به شمار می رود و در عصر حاضر نیز یافت می شود، از جمله جانورانی است که آثار فسیل های آن تا میلیون ها سال قبل نیز ردگیری شده است. یکی از این فسیل ها که قدمتی در حدود ۴۴۵ میلیون سال دارد (البته باز هم با همان روش مشکل دار « زمان سنجی رادیومتریک »!!!)، تفاوت چندانی با خرچنگ های نعل اسبی امروزی، نشان نمی دهد!568

    جانورانی که در بالا به آن ها اشاره شد، تنها بخش کوچکی از جانورانی هستند که میلیون ها سال بدون تغییر، بر روی کره ی زمین زندگی کرده اند و علاقمندان می توانند برای مطالعه در این زمینه، عبارات « Amber fossils »، « Living Fossils » و … را در منابع علمی و حتی اینترنت جستجو نمایند.

    اما آشنایی با این « موجودات زنده » که میلیون ها سال بدون تغییر مانده اند، چه اهمیتی دارد؟

    کشف موجودات زنده ای که میلیون ها سال بدون تغییر بر روی کره ی زمین زندگی می کرده اند، بر خلاف تصور بسیاری از منتقدان داروینیسم، لزوماً نقض کننده ی قطعی « فرضیه ی تکامل » نیست (تعجب نکنید!)! بلکه کشف این گونه موجودات زنده، از این جهت حائز اهمیت است که جهل تکامل شناسان را پیرامون وقایع رخ داده در جهان خلقت طی چند مییلیون الی چند میلیارد سال خلقت موجودات زنده، بیش از پیش آشکار می سازد!!!

    در واقع با توجه به این که تکامل شناسان امروزه دیگر از توالی های فسیلی خطی در محیط های آکادمیک، چندان استفاده نمی کنند، یافتن موجودات بدون تغییر در طی چند میلیون سال، مانع ادعای آن ها نمی شود! چرا که سریعاً شاخه ی جدیدی رسم می کنند و می گویند، پروسه ی تکامل در شاخه ی مد نظر، کند تر اتفاق افتاده، اما از طریق شاخه های دیگر، پروسه ی تکامل، با سرعت بیشتری ادامه یافته است!!! بدین ترتیب آن ها همچون ماهی که در دست ماهیگیر خود می لغزد، از این مهلکه نیز عبور می نمایند و توجیهات جدیدی ارایه می نمایند تا به ادعاهای منبعث از « فرضیه ی تکامل »، خدشه ای وارد نشود:

    با توجه به این که تکامل شناسان امروزه دیگر از توالی های فسیلی خطی در محیط های آکادمیک، چندان استفاده نمی کنند، یافتن موجودات بدون تغییر در طی چند میلیون سال، مانع از ادعای آن ها نمی شود! چرا که سریعاً شاخه ی جدیدی رسم می کنند و می گویند، پروسه ی تکامل در شاخه ی مد نظر، کند تر اتفاق افتاده است، اما از طریق شاخه های دیگر، پروسه ی تکامل، با سرعت بیشتری ادامه یافته است!!! بدین ترتیب آن ها همچون ماهی که در دست ماهیگیر خود می لغزد، از این مهلکه نیز عبور می نمایند و توجیهات جدیدی ارایه می نمایند تا به ادعاهای فرضیه ی تکامل، خدشه ای وارد نشود! البته چنین توجیهاتی در مقابل بسیاری از انتقادات، قابل دفاع نیست! (به متن مراجعه فرمایید!)569

    با توجه به این توجیهات و لغزیدن « تکامل شناسان » از دست « منتقدان »!، می توان گفت که یافتن فسیل موجودات زنده ای با قدمت چندین میلیون ساله که بدون تغییر مانده اند، به صورت قطعی نمی تواند ادعاهای آنان را در خصوص موارد ذکر شده، رد نماید! اما وجود چنین موجودات زنده ای، از چند جهت بسیار حائز اهمیت می باشد:

    الف) کشف موجودات زنده ای که میلیون ها سال بدون تغییر مانده اند، این نکته را متذکر می شوند که حتی گذشت میلیون ها سال هم لزوماً نمی تواند موجب تغییر موجودات زنده و « تحول گونه ای » شود! چرا که اگر چنین بود، می بایست جانوران با قدمت ۴۴۵ میلیون ساله نیز دچار تغییرات می شدند!

    تکامل شناسان، تغییر و تحولاتی را که به فسیل های مربوط به « توالی اسب ها » نسبت می دهند، در مدت ۵۰ میلیون سال، ممکن می دانند(۴۹) و این مدت زمان از نظر آن ها کفایت لازم را برای تغییرات « شبه اسب ها » دارد!(۴۹) حال آن که جانوران ۴۴۵ میلیون ساله ای مثل « خرچنگ های نعلی اسبی »(۲۳۶)، در طی مدتی حدود ۹ برابر مقدار نامبرده، تغییر چندانی نداشته اند! بنابراین گذشت زمان، لزوماً برای تغییر موجودات زنده کافی نیست!

    ب) گرچه بررسی مسئله ی تأثیرات محیطی و « انتخاب طبیعی : Natural Selection »(۲۳۷) در دستور کار این مقاله نیست و در مقالات آتی مورد بررسی قرار خواهد گرفت، اما ممکن است که تکامل شناسان در پاسخ به مسئله ی تغییر کردن یا ثابت ماندن برخی « گونه ها »، از آن به عنوان عامل « تغییر گونه ها » نام ببرند و بگویند که « عوامل محیطی » در طی چند میلیون سال، موجودات زنده ی سازگار با خود را به همان وضع قبلی نگاه داشته و موجودات زنده ی ناسازگار با خود را حذف نموده یا آن ها را در جهت سازگاری بیشتر با محیط، « انتخاب » نموده است و جهش های مفید آنان را در جهت سازگاری با تغییرات محیطی، حفظ نموده و موجب تغییر « گونه ها » شده است!

    گرچه این مسئله، توضیح و توجیه زیرکانه ای به نظر می رسد، اما کفایت لازم را در پاسخ گویی ندارد! چرا که به چند علت، قادر به توضیح کافی در مورد سوالات و شبهات پیش آمده نیست:

    ۱) تغییرات محیطی متفاوتی در « دریا ها »، « خشکی ها » و « قاره های مختلف » طی چند میلیون سال به وجود آمده اند که می توانسته اند بر زندگی موجودات زنده، تأثیر بگذارند. بسیار جالب است که علی رغم بروز تغییرات به وجود آمده در یک محیط خاص، برخی از موجودات زنده ی موجود در همان محیط  و به همان وضعیت قبلی باقی مانده، برخی دیگر منقرض شده اند و برخی دیگر طبق ادعای تکامل شناسان!، تکامل یافته اند! حال باید از تکامل شناسان پرسید، چه عاملی موجب شده است که برای مثال در اقیانوس ها و دریاهای گرم، جانور A بدون تغییر مانده ،جانور B منقرض شده و جانور C به قول تکامل شناسان! تکامل یافته است؟!

    ما پاسخ صریح و دقیق آن را از تکامل شناسان می خواهیم! چرا که آن ها ادعا می کنند که « فرضیه ی تکامل » یک مسئله ی علمی بسیار دقیق و اثبات شده است!!!  و حتی از آن به عنوان « تئوری : Theory » و « واقعیت : Fact » نام می برند! به همین دلیل هم ما از آن ها می خواهیم که دقیقاً دلیل این که در یک محیط « دریایی »، جانور A بدون تغییر مانده ،جانور B منقرض شده و جانور C به قول تکامل شناسان! تکامل یافته است را مشخص نمایند!

    این مسئله که تکامل شناسان عنوان نمایند که یک عامل محیطی موجب این امر شده است، اما ندانند چه عاملی موجب آن شده است، نشان می دهد که فعلاً آن چه که از گذشته ی موجودات زنده می دانند، بسیار خام، ابتدایی و ساده انگارانه است و آن چه در این زمینه ها عنوان می کنند، « داستان سرایی : Confabulation » بیش نیست! و با عبارات و گزاره های دقیق و مستند علمی، بسیار فاصله دارد! این امر نشان می دهد که برخلاف ژست روشنفکرانه ی تکامل شناسان، آن ها در جهل عمیقی به سر می برند و از گذشته ی زمین، اطلاع چندانی ندارند!

    ۲) فرار از پاسخگویی به منتقدان در پاسخ به پرسش پیرامون علت « بدون تغییر ماندن » موجودات زنده ای همچون ماهی « سیلاکانت : Coelacanth »(۵۷)، « خرچنگ نعل اسبی : Horseshoe Crab »(۲۳۱)، « سوسک پوست خوار : Bark Beetle »(۲۳۳)، ماهی دهان گرد و بدون آرواره ی « لامپری : Lamprey »(۲۳۲) و … با این توجیه که « پروسه ی تکاملی در شاخه های مربوط به موجودات زنده ی نامبرده، کندتر از سایر موجودات زنده، رخ داده است! »، ضعیف ترین پاسخ ممکن به این سوال بوده و کاملاً مطلوب ما منتقدان می باشد! چرا که بهانه و گزک به دست ما می دهد تا انتقادات خود را با شدت و ابعاد بیشتری ادامه دهیم! در تصویر زیر، ملاحظه می فرمایید که تکامل شناسان، در طی مقاله ای ادعا نموده اند که « سیر تکاملی » در خانواده ی « خرچنگ های نعل اسبی : Horseshoe Crabs » کند بوده است!:(۲۳۸)

    یافتن موجودات بدون تغییر در طی چند میلیون سال، مانع ادعای تکامل شناسان نمی شود! چرا که سریعاً شاخه ی جدیدی رسم می کنند و چنین عنوان می کنند که، پروسه ی تکامل در شاخه ی مد نظر، کند تر اتفاق افتاده است، اما از طریق شاخه های دیگر، پروسه ی تکامل، با سرعت بیشتری ادامه یافته است!!! مقاله ی فوق که در مورد « خرچنگ های نعل اسبی : Horseshoe Crabs » نگاشته شده است نیز به چنبن توجیهاتی دست زده و سیر تکاملی و سرعت تغییرات مربوط به شاخه ی  « خرچنگ های نعل اسبی : Horseshoe Crabs » را کند دانسته است!!!570

    البته این مسئله، تنها به « فسیل های بدون تغییر » اختصاص ندارد! بلکه حتی در مطالعات ژنتیکی نیز هر جا که تکامل شناسان در توجیه « درخت های فیلوژنتیک » مشکل داشته باشند، به حربه های مختلفی متوسل می شوند که یکی از آن ها بحث « کندتر بودن سیر تکاملی » یا « تند تر بودن سیر تکاملی » است!!! در تصاویر زیر، ۲ نمونه ی دیگر از این گونه توجیهات را درباره ی « کند تر دانستن » سیر تکاملی برخی موجودات در برخی از مقالات تکامل شناسان، ملاحظه می فرمایید:(۲۳۹)

    تکامل شناسان در مطالعات ژنتیکی نیز هر جا که در توجیه « درخت های فیلوژنتیک » به مشکل برخورد کنند، به حربه های مختلفی متوسل می شوند که یکی از آن ها بحث « کندتر بودن سیر تکاملی » است!!! در مقاله ی فوق، تکامل شناسان ادعا نموده اند که مطابق یک مطالعه ی مبتنی بر « DNA میتوکندریال (mtDNA) »، ملاحظه کرده اند که « سیر تکاملی » در « سگ های آبی :  Beavers » در مقایسه با سایر جوندگان « کندتر » بوده است!!!571

    تکامل شناسان در مطالعات ژنتیکی نیز هر جا که در توجیه « درخت های فیلوژنتیک » به مشکل برخورد کنند، به حربه های مختلفی متوسل می شوند که یکی از آن ها بحث « کندتر بودن سیر تکاملی » است!!! در مقاله ی فوق، تکامل شناسان ادعا نموده اند که مطابق یک مطالعه ی مبتنی بر « DNA هسته ای »، ملاحظه کرده اند که « سیر تکاملی » در « گیاهان مرتفع و بلند » در مقایسه با سایر گیاهان، « کندتر » بوده است!!! جالب این که در همین مقاله، به این نکته اشاره شده است که « سرعت تکاملی » در گونه های مختلف تفاوت داشته و علت این تفاوت ها هنوز ناشناخته مانده است!572

    بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، تکامل شناسان در مواجهه با موجودات زنده ای که میلیون ها سال بدون تغییر مانده اند، به این توجیه متوسل می شوند که « سیر تکاملی » در خانواده و شاخه ی موجودات زنده ی مذکور، « کند تر » می باشد!

    اما این توجیهات نه تنها قانع کننده نیستند، بلکه مشکلات بزرگتری را نیز برای « تکامل شناسان » پدید می آورند! چرا که هنگامی که تکامل شناسان در توجیه ثابت ماندن برخی موجودات زنده در طول میلیون ها سال، می گویند که « علت این بدون تغییر ماندن برخی موجودات زنده، سرعت پایین روند تکاملی در آن ها بوده است! »، منتقدان نیز می توانند بگویند که با این اوصاف، بسیاری از ادعاهای تکامل شناسان پیرامون « درخت های فیلوژنتیک » مربوط به موجودات زنده، با همین توجیهات، قابل رد می باشد!!!

    در واقع منتقدان « فرضیه ی تکامل »، با استناد به توجیهات تکامل شناسان در متغیر دانستن سیر تکاملی موجودات زنده ی مختلف، می توانند عنوان کنند که در موجوداتی که با یکدیگر « قرابت ژنتیکی » دارند، این قرابت های ژنتیکی آن ها به این معنا نیست که با یکدیگر « خویشاوندی نزدیک » دارند! همچنین با عنایت به همین گونه توجیهات، می توان گفت که موجودات زنده ای که از نظر ژنتیکی به اصطلاح از یکدیگر « دورتر » هستند، لزوماً « خویشاوندی دورتر » ی ندارند!  به عبارت دیگر منتقدان می توانند این سوال را بپرسند که از کجا معلوم، این تفاوت های ژنتیکی بیشتر، به دلیل سرعت تکاملی بیشتر نباشد؟! از کجا معلوم که برخی گروه ها که به ظاهر از نظر فنوتیپی (ظاهری) و ژنوتیپی (ژنتیکی) با یکدیگر فاصله دارند، در اصل، خویشاوندی نزدیکی داشته اند، اما به دلیل سرعت بالای پروسه ی تکاملی در آن شاخه ها، در ظاهر تغییرات بیشتری داشته اند؟! برای درک بیشتر این شبهات و اهمیت آن ها، به توضیحات زیر، توجه فرمایید:

    همان گونه که می دانیم، در مقایسه بین « انسان »، « شامپانزه » و « خرس »، چنین عنوان می شود که « انسان » و « شامپانزه »، شباهت ژنتیکی بیشتری دارند و به همین دلیل قرابت و خویشاوندی داشته و جد مشترک آن ها نسبت به جد مشترکشان با « خرس ها » و سایر « پستانداران »، در فاصله ی نزدیکی از زمان حاضر وجود داشته است! این مسئله گرچه در ظاهر بدون مشکل به نظر می رسد، اما هنگامی که مجدداً نیم نگاهی به ادعاهای « تکامل شناسان » در مورد « سرعت متغیر» پروسه ی « سیر تکاملی » در جانوران و گیاهان مختلف می اندازیم، چنین توجیهی با ابهامات و ایرادات جدی مواجه می گردد!!! چرا که چنین می توان ادعا کرد که با توجه به متغیر بودن سرعت « سیر تکاملی » موجودات زنده، ممکن است در اصل « خرس ها » با « انسان ها » نیای مشترک جدیدتر و با فاصله ی کمتر نسبت به زمان حاضر داشته باشند، اما به دلیل سرعت بالای « سیر تکاملی » و « سرعت جهش ها » در شاخه ی تکاملی « خانواده ی خرس ها »، آن ها به سرعت در طول زمان، تغییر کرده و نسبت به انسان ها تفاوت های زیادی پیدا کرده اند!!! اما شامپانزه ها از « خرس ها » نسبت به انسان دورتر بوده اند، ولی به دلیل این که « سرعت سیر تکاملی » در « انسان ها » و « شامپانزه ها » کندتر بوده است، این دو « موجود زنده » بیشتر شبیه به هم مانده اند!!!

    هنگامی که تکامل شناسان در توجیه بدوت تغییر ماندن موجودات زنده ای هچون « خرچنگ نعل اسبی » در طول میلیون ها سال، از این توجیه استفاده می نمایند که « سرعت « سیر تکاملی » در « خرچنگ نعل اسبی « و موجودات زنده، ی مشابه، کندتر از سایر موجودات زنده می باشد! »، باید منتظر تبعات این توجیهات ضعیف هم باشند!!!:  همان گونه که می دانیم، در مقایسه بین « انسان »، « شامپانزه » و « خرس »، چنین عنوان می شود که « انسان » و « شامپانزه »، شباهت ژنتیکی بیشتری دارند و به همین دلیل قرابت و خویشاوندی داشته و جد مشترک آن ها نسبت به جد مشترکشان با « خرس ها » و سایر « پستانداران »، در فاصله ی نزدیکی از زمان حاضر وجود داشته است (تصویر A)! این مسئله گرچه در ظاهر بدون مشکل به نظر می رسد، اما هنگامی که مجدداً نیم نگاهی به ادعاهای « تکامل شناسان » در مورد « سرعت متغیر» مسئله ی « سیر تکاملی » در جانوران و گیاهان مختلف انداخته می شود، با ابهامات و ایرادات جدی مواجه می گردد!!! چرا که می توان چنین ادعا کرد که با توجه به متغیر بودن سرعت « سیر تکاملی » موجودات زنده، ممکن است در اصل « خرس ها » با « انسان ها » نیای مشترک جدیدتر و با فاصله ی کمتر نسبت به زمان حاضر داشته باشند، اما به دلیل سرعت بالای « سیر تکاملی » و « سرعت جهش ها » در شاخه ی تکاملی « خانواده ی خرس ها »، آن ها به سرعت در طول زمان، تغییر کرده و نسبت به انسان ها تفاوت های زیادی پیدا کرده اند!!! اما شامپانزه ها از « خرس ها » نسبت به انسان دورتر بوده اند، ولی به دلیل این که « سرعت سیر تکاملی » در « انسان ها » و « شامپانزه ها » کندتر بوده است، این دو « موجود زنده » بیشتر شبیه به هم مانده اند (تصویر B)!!! البته هیچ یک از دو دیدگاه فوق، مورد تأیید ما نیست و در سلسله مقالات آتی به آن مفصلاً اشاره خواهد شد!573

    البته هیچ یک از دیدگاه های نامبرده، مورد تأیید ما نیست! بلکه در این بخش از مقاله، تنها به تبعات توجیهات کودکانه و ضعیف تکامل شناسان اشاره گردید که بسیاری از این توجیهات ضعیف، بیش از هر چیز، دامان خود تکامل شناسان را گرفته و موجب بروز شبهات جدی در سایر ادعاهای ارایه شده از سوی آن ها می گردد! مسئله ی توجیه « بدون تغییر ماندن برخی جانوران در طول میلیون ها سال » به وسیله ی « متغیر دانستن سرعت سیر تکاملی در موجودات زنده ی مختلف » از جمله توجیهات ضعیف و ناپخته ای می باشد که بهانه ی لازم برای شبهه افکنی و زیر سوال بردن بسیاری از « درخت های فیلوژنتیک » ارایه شده از سوی تکامل شناسان را فراهم می نماید و به منتقدان « فرضیه ی تکامل » یاری می رساند!

    در نهایت به صورت خلاصه متذکر می گردیم که گرچه وجود فسیل های با قدمت بیش از ۴۴۵ میلیون سال از موجودات زنده ای که در عصر حاضر زندگی می کنند، به صورت قطعی « فرضیه ی تکامل » را رد نمی نماید، ولی از این جهت حائز اهمیت است که جهل تکامل شناسان را در خصوص جهان ما قبل تاریخ نشان می دهد!

    در واقع تکامل شناسانی که هر دم ادعای « اثبات شده » بودن « فرضیه ی تکامل » را تکرار می کنند، هنوز دلایل بدون تغییر ماندن بسیاری از موجودات زنده را در طی میلیون ها سال نمی دانند و گهگاه که دست به توجیه در این زمینه ها می زنند، مطالب مضحکی را بیان می کنند که بیش از هر چیز، سایر ادعاهای خودشان را زیر سوال می برد! بدین ترتیب کماکان جهل و تناقض گفتار تکامل شناسان، در این زمینه نیز مسجل می گردد!

    ادامه دارد

    خادم الامام (عج) – وعده صادق

    بخش بعد: مباحث پایانی (مثالی برای خوش خیال ها! – دعوت از دانشگاهیان، دانشجویان و دانش پژوهان جهت تفکری دوباره! …)

    ابتلا به « بیماری پاژه ی استخوان : Paget’s disease of bone » یا « استئیت دفورمانس :

 

منابع و مآخذ

Hopson, J. A., 1975.The evolution of cranial display structures in hadrosaurian dinosaurs, Paleobiology, 1, 21–۴۳٫

Witzmann F, Claeson KM, et al. (2011).Paget disease of bone in a Jurassic dinosaur.Curr. Biol. 21 (17): R647-8.

Witzmann F, Claeson KM, et al. (2011).Paget disease of bone in a Jurassic dinosaur.Curr. Biol. 21 (17): R647-8. (Supplemental information)

History of Life  (E-Book), Richard Cowen, Wiley-Blackwell; 5 edition (April 1, 2013), (Pages 18 & 19).
http://mygeologypage.ucdavis.edu/cowen/~GEL107/biases.html

Medina, M., S. Lal, Y. Valles, T. Takaoka, B. Dayrat, J. L. Boore and T. Goslinger, 2011 Crawling through time: Transition of snails to slugs dating back to the Paleozoic based on mitochondrial phylogenomics. Marine Genomics 4: 51-59.

History of Life  (E-Book), Richard Cowen, Wiley-Blackwell; 5 edition (April 1, 2013), (Page 19).

http://www.answers.com/topic/cambrian-explosion
http://en.wikipedia.org/wiki/Cambrian_explosion#cite_note-OriginOfSpecies-13

On the origin of species by means of natural selection  (E-Book), Charles Robert Darwin, John Murray (24 November, 1859), (Pages 306 – 308).

http://www.answers.com/topic/limulidae-1
http://en.wikipedia.org/wiki/Horseshoe_crab

http://www.answers.com/topic/lamprey
http://en.wikipedia.org/wiki/Lamprey

http://www.answers.com/topic/bark-beetle
http://en.wikipedia.org/wiki/Bark_Beetle

Cognato A. I., Grimaldi D. (2009) 100 million years of morphological conservation in bark beetles (Coleoptera: Curculionidae: Scolytinae). Syst. Entomol. 34, 93–۱۰۰٫

Gess, R.W., Coates, M.I. &Rubidge, B.S. (2006).A lamprey from the Devonian period of South Africa. Nature 443: 981-984.
http://www.uchospitals.edu/news/2006/20061026-lamprey.html

Biology and Conservation of Horseshoe Crabs  (E-Book), John T. Tanacredi, Mark L. Botton, David R. Smith, Springer; 2009 edition (July 6, 2009), (Page 26).

http://www.answers.com/topic/natural-selection
http://en.wikipedia.org/wiki/Natural_selection

Matthias Obst, SørenFaurby, SomchaiBussarawit, Peter Funch, Molecular phylogeny of extant horseshoe crabs (Xiphosura, Limulidae) indicates Paleogene diversification of Asian species, Molecular Phylogenetics and Evolution, 2012, 62, 1, 21.

Horn, S.; Durka, W.; Wolf, R.; Ermala, A.; Stubbe, A.; Stubbe, M. &Hofreiter, M. (2011): Mitochondrial geno¬mes reveal slow rates of molecular evolution and the timing of speciation in beavers (Castor), one of the lar¬gest rodent species. PloS ONE 6 (1): e14622. doi:10.1371/journal.pone.0014622.
Lanfear R., Ho S. Y. W., Jonathan Davies T., Moles A. T., Aarssen L., Swenson N. G., Warman L., Zanne A. E., Allen A. P., 2013  Taller plants have lower rates of molecular evolution. Nature Communications 4: 1879. doi: 10.1038/ncomms2836.

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*