بده ای دوست به من دیده ی بینای دگر
خوشترم دیده ی بیناست به اشیای دگر
بده آن دیده که در راه تو گردد بی نور
غیر این سود ندارم سر سودای دگر
انتظار تو کشد هر فرقی در عالم
همه خوانند تو را لیک به اسماء دگر
===================
تمناي لقا
جز در خانه ي تو در نزنم جاي دگر
نروم از سر کوي تو به ماواي دگر
خاک عالم بسرم گر طلبم در همه عمر
از خدا غير لقاي تو تمناي دگر
منکه بيمار غم هجر توام مي دانم
جز وصال تو مرا نيست مداواي دگر
چشم محروم ز ديدار رخت، بينا نيست
چه شود لطف کني ديده ي بيناي دگر
پيش ما بي تو بود دوزخ و جنت يکسان
بي وجود تو نيم طالب دنياي دگر
غير عرفان تو از ساحت قدس ازلي
عاشق دلشده را نيست تقاضاي دگر
بخت برگشته بود «ملتجي» ار بگزيند
جز تو يابن الحسن (عج) او سرور و مولاي دگر