پنج شنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » دورنمایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام

دورنمایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام

images

دورنمایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام

نویسنده : حبیب‏الله رجایى ‏زاده هرندى
منبع : مجله کوثر شماره ۱۵
آنچه در این مقاله ‏آمده دور نمایى است از زندگى امام هفتم‏ حضرت موسى بن جعفر علیه‏السلام که در سه بخش ولادت، امامت وشهادت;تنظیم شده است.

ولادت تا امامت
پیشواى هفتم; حضرت موسى بن جعفر علیه ‏السلام در روز هفتم ماه صفرسال صد و بیست و هشت هجرى در «ابواء» دیده به جهان گشود. پدر گرامى ‏اش امام ‏صادق علیه‏ السلام و مادر ارجمندش «حمیده‏» بربریه، یکى از زنان با فضیلت‏ بود. او به حدى از اصالت ‏خانوادگى و فضایل انسانى برخوردار بود که امام صادق‏ علیه‏ السلام درباره‏ اش فرمود: «حمیده مصفاه من الادناس، کسبیکه الذهب، مازالت‏الاملاک تحرسها حتى ادیت الى کرامه من‏الله لى و الحجه من بعدى; حمیده ازپلیدى‏ ها پاک است; مانند شمش طلا، فرشتگان همواره او را نگهدارى کردندتا به من‏ رسید، به خاطر کرامتى که خدا نسبت‏ به من و حجت پس از من فرمود.»

نامى که‏ براى این کودک انتخاب گردید، موسى بود که تا آن روز در خاندان رسالت و امامت ‏سابقه نداشت و یادآور مجاهدت‏هاى موسى بن عمران (ع) بود. آن حضرت با القاب ‏کاظم; عبد صالح و باب الحوائج و … نیز یاد مى ‏شد و مشهورترین کنیه ‏اش ابوالحسن‏ و ابو ابراهیم بود. امام کاظم (ع) در دوران کودکى تحت مراقبت و تربیت پدر ومادر گرامى ‏اش، مراحل رشد و کمال را پیمود و مدت بیست‏سال از دوران زندگى خودرا در محضر پرفیض و مکتب سازنده پدر سپرى کرد. آن حضرت در این مدت از سیره و عمل عالى و ارزنده پدر بزرگوارش الهام مى ‏گرفت واز علوم و دانش او بهره مى ‏جست; به طورى که امام صادق علیه‏السلام دستور داد زنان‏ مسلمان، براى فراگیرى مسایل دینى به او مراجعه کنند.

امامت تا شهادت امام 
موسى کاظم علیه السلام در سال صد و چهل و هشت هجرى که پدر بزرگوارش امام صادق(ع) توسط منصور، مسموم شد و به شهادت رسید به دستور الهى به منصب پرافتخارامامت نایل آمد.

تحکیم امامت 
در زمان امام صادق علیه ‏السلام عده ‏اى از یاران آن حضرت، اسماعیل،فرزند بزرگ ایشان را امام آینده خود مى ‏پنداشتند. اما آنگاه که اسماعیل در سنین ‏جوانى از دنیا رفت امام ششم از مرگ او خبر داد و حتى امام جنازه فرزندش را به‏ بزرگان قوم، نشان داد تا علت ریشه عقیده پیشوایى اسماعیل را بخشکاند. امام(ع) بعد از مرگ اسماعیل در فرصت‏هاى مناسب یارانش را به امام پس از خود، موسى ‏بن جعفر (ع) راهنمایى مى ‏کرد که به چند نمونه اشاره مى‏ کنیم:

۱ مفضل بن عمر مى ‏گوید: «کنت عند ابى عبدالله علیه‏السلام فدخل ابوابراهیم‏ موسى (ع) و هو غلام، فقال لى ابو عبدالله علیه ‏السلام: استوص به، و ضع امره عندمن تثق به من اصحابک; خدمت امام صادق (علیه‏السلام) بودم که ابو ابراهیم; موسى ‏بن جعفر که در سن جوانى بود، وارد شد. امام فرمود: وصیت مرا درباره این بپذیر و بدانکه او امام است و موضوع امامت‏ او را با هر یک از اصحاب خود که مورد اطمینان‏اند، در میان بگذار.

۲ اسحاق بن جعفر بن محمد (ع) مى‏گوید: «روزى خدمت پدرم بودم که على بن عمربن على; پسر امام چهارم (ع) از پدرم پرسید: قربانت گردم، بعد از شما به چه کسى‏ پناه ببریم؟ فرمود: کسى که دو لباس زرد پوشیده، و دو گیسو دارد و اکنون از طرف‏این در نزد تو مى ‏آید. او هر دو لنگه در را با دو دستش باز مى ‏کند. چیزى نگذشت که دیدیم دو دست دو لنگه در را گرفته، و آنها را گشود و ظاهر گشت. او ابو ابراهیم (ع) بود که روبروى ما قرار گرفته بود».

۳ صفوان جمال‏ مى ‏گوید: منصور بن حازم به امام صادق (ع) عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت، مرگ هر صبح و شام به سراغ جان‏ها مى ‏آید، اگر اتفاقى ‏افتاد، امام کیست؟ امام صادق (ع) در حالى که با دست ‏به شانه است ابوالحسن (ع)مى ‏زد، فرمود: اگر چنین شد، امام شما این است.

۴ على بن جعفر مى‏ گوید: پدرم امام صادق (ع) به گروهى از اصحابش فرمود: «سفارش مرا درباره فرزندم موسى بپذیرید; زیرا او از همه فرزندانم و از کسانى‏ که از من به یادگار مى‏ مانند، برتر است و جانشینم پس از من و حجت ‏خدا بربندگانش خواهد بود.»

دوران امامت 
دوران امامت امام موسى بن جعفر (علیه‏ السلام)از سال صد و چهل و هشت‏ شروع شد و تا سال صد و هشتاد و سه هجرى به طول انجامید. در مدت سى و پنج‏سال امامت ‏با خلیفه‏ هاى وقت; منصور دوانیقى، مهدى، هادى وهارون ‏الرشید معاصر بود. حضرت، پس از رحلت پدر، رهبرى و ارشاد علمى و فکرى را به عهده گرفت و گروه ‏زیادى از دانشمندان، محدثان، مفسران، فقها و متکلمان را پرورش داد. شرایط سیاسى و حکومت منصور ایجاب مى ‏کرد که امام (علیه‏السلام) مبارزه خود را ازابعاد علمى آغاز کند و از طریق نشر معارف به جلوگیرى از شیوع عقاید منحرف‏ بپردازد.

در همین راستا داستان ذیل را مى ‏خوانیم: منصور دوانیقى پس از این که امام صادق(علیه‏السلام) را مسموم کرد، زمینه را براى از میان برداشتن دیگر مخالفان مناسب‏دید; از این‏رو به فرماندار مدینه، محمد بن سلیمان نوشت: «اگر جعفر بن محمدشخصى را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن‏» فرماندار درپاسخ نوشت: جعفر بن محمد در وصیت نامه‏اش ۵ نفر را جانشین خود قرار داده است;منصور دوانیقى، محمد بن سلیمان فرماندار مدینه عبدالله بن جعفر، موسى بن‏جعفر و حمیده همسر آن حضرت. در پایان نامه فرماندار، از خلیفه کسب تکلیف کردکه کدام یک را گردن بزند. منصور که هرگز تصور نمى‏کرد با چنین وضعى روبه رو شود، به شدت خشمگین شد و گفت: اینها را نمى‏ توان کشت. البته مخفى نماند که امام صادق (علیه‏السلام) با تنظیم ‏چنین وصیت نامه سیاسى توانست ا زقتل امام موسى (ع) جلوگیرى کند و این‏گونه وصیت‏از باب تقیه بود; زیرا نزد شیعه لیاقت نداشتن چند نفرى که در وصیت نامه حضرت‏ ذکر شده‏ اند، واضح و روشن بود.

آن امام مظلوم به خاطر حق گویى و افشاگرى بر ضد خلفاى بنى عباس; مخصوصا هارون ‏الرشید همواره زندانى بود و بین چهار تا هفت‏ سال از عمر شریفش را در زندانهاى ‏مخوف به سر برد. در این راستا دو ماجراى ذیل مورد توجه تاریخ نگاران قرار گرفته است.

۱ مهدى عباسى، سومین خلیفه عباسى براى سرپوش گذاشتن بر جنایات خود، روزى‏ اعلام کرد، مى ‏خواهم مظالم مردم و حقوقى را که مردم بر گردنم دارند، به‏ صاحبانشان بدهم. امام کاظم (علیه‏السلام) این مطلب را شنید و نزد مهدى عباسى رفت. مهدى ظاهرا به اداى حقوق مردم اشتغال داشت، به او فرمود: چرا حقوق از دست‏رفته ما باز نمى ‏گردد؟ مهدى عباسى گفت: حقوق شما چیست؟ امام فرمود: «فدک‏». مهدى گفت: حدود فدک رامشخص کن تا به شما بازگردانم. امام (ع) فرمود: حد اول آن کوه احد، حد دوم عریش‏ مصر، حد سوم «سیف البحر» حدود شام و سوریه و حد چهارمش «دومه الجندل‏» (بین‏شام و عراق) است. مهدى پرسید همه اینها از حدود فدک است؟ امام کاظم (ع) پاسخ داد: آرى. به یکباره آثار خشم در چهره مهدى عباسى آشکارشد، چرا که امام فهماند حکومت همه دنیاى اسلام باید در دست ائمه باشد. پس خلیفه‏ از جا برخاست و از آنجا رفت در حالى که مى ‏گفت: «این حدود بسیار است، بایدپیرامون آن بیندیشم‏».

۲ روزى دیگر هارون از امام کاظم (ع) فدک را تقاضاکرد و گفت: فدک را بگیر تا رسما آن را به تو واگذار کنم. امام کاظم (ع) هیچ‏ عکس‏ العملى نشان نداد. هارون اصرار زیادى نمود تا اینکه حدود آن چه اندازه است؟ امام فرمود: اگر آن را مشخص کنم، در اختیار من نخواهى گذاشت. هارون اظهار داشت: به حق جدت قطعا آن را در اختیار تو مى ‏گذارم. امام (ع) فرمود: حد اول آن، «عدن‏» (قسمتى از یمن). چهره هارون عوض شد امام‏ ادامه داد: حد دوم آن «سمرقند» است; رنگ چهره هارون بیشتر تغییر کرد. امام‏ اضافه کرد: حد سوم آن، «آفریقا» است. هارون از این سخن به قدرى ناراحت‏ شد که ‏رنگش سیاه گشت امام فرمود: حد چهارم آن، «سیف البحر» است. هارون گفت: «فلم یبق لنا شى‏ء»; بنابراین چیزى براى ما باقى نمى‏ ماند. امام فرمود: من گفتم که تو آن را در اختیار من نخواهى گذاشت. هارون در همین هنگام تصمیم کشتن آن حضرت را گرفت.

شیوه مبارزاتى 
امام ‏علیه ‏السلام به روشهاى مختلف در برابر حکومت عباسى موضع‏گیرى مى ‏کرد و یارانش رادر این زمینه راهنمایى مى ‏فرمود. براى نمونه به دو مورد اشاره مى ‏کنیم:

۱ امام (ع) به صفوان فرمود: همه ویژگیهاى تو جز یک مورد پسندیده است چراشترهاى خود را به هارون کرایه مى‏ دهى. عرض کرد: براى سفر حج کرایه مى ‏دهم و خودم هم به دنبال شترها نمى ‏روم. فرمود: آیا دوست ندارى، هارون حداقل تا بازگشت از مکه زنده بماند تا کرایه ‏ات ‏را بپردازد؟ گفت: چرا. حضرت فرمود: «من احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم کان ورد النار; کسى که‏دوست دار بقاى ستمگران باشد، از آنان بشمار مى‏آید و هر کس با آنان باشد، جایش‏در آتش است.»

۲ به زیاد بن سلمه فرمود: اى زیاد; اگر از پرتگاه بلندى فروافتم و پاره پاره گردم، برایم بهتر است از این که در دستگاه جور منصبى ‏رابپذیریم; یا بر بساط یکى از آنان قدم بگذارم. امام کاظم (ع) با بر حذرداشتن یاران از پذیرفتن منصب دولتى که تقویت‏ حاکمان ظالم را در پى داشت و ضمن‏این که خط بطلانى بر مشروعیت دستگاه خلافت عباسى مى‏ کشید، زمامداران غاصب را به ‏انزوا کشانده، از داشتن پایگاه مردمى نیز محروم مى‏ساخت. البته امام با اشغال مناصب مهم توسط یاران شایسته و مورد اعتماد مخالفت ‏نمى ‏کرد; زیرا کسب این موقعیت از یک سو موجب نفوذ در دستگاه حکومتى مى‏شد و ازسوى دیگر باعث مى‏شد مردم تحت‏ حمایت کارگزاران نفوذى امام قرار بگیرند. به قدرت رسیدن «على به یقطین‏» در دستگاه خلافت در همین راستا بود. وى که از شاگردان‏برجسته امام و شخصیتى مورد اعتماد بود; از طرف هارون به وزارت برگزیده شد. على ‏بن یقطین در تمام مدت وزارت، دژى استوار و پناهگاهى مطمئن براى شیعیان محسوب‏ مى‏ شد و در آن شرایط دشوار براى تامین اعتبارات لازم به منظور حفظ حیات واستقلال اقتصادى یاران امام (ع) نقش مؤثرى ایفا مى‏ کرد. جالب این که وى چندین‏بار خواست از پست‏خود استعفا دهد، که امام (ع) او را از تصمیمش برگرداند.

سیره عملى و اخلاقى 
الف) عبادت 
شناخت ویژه امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (ع)از خداوند، او را به عبادتى افزون و راز و نیازى عاشقانه با پروردگار سوق‏ مى ‏داد. از این رو به محض فراغت از کارهاى اجتماعى، به عبادت و نیایش مى ‏پرداخت. هنگامى که امام به دستور هارون به زندان افتاد، عرض کرد: «پروردگارا! مدتهابود از تو مى‏ خواستم فراغت‏ براى عبادت به من عطا فرمایى، اینک خواسته‏ ام رابرآورده ساختى، تو را بر این نعمت سپاس مى ‏گویم.» در عبادت آن بزرگوار همین بس‏که در زیارتش مى ‏خوانیم: «… الذى کان یحیى اللیل بالسهر الى السحر بمواصله‏الاستغفار حلیف السجده الطویله و الدموع الغزیره و المناجات الکثیره و الضراعات‏المتصله‏» آن بزرگوارى که شب تا صبح به استغفار بیدار و شب زنده‏دار بود و درسجده طولانى با چشم اشک‏بار با خدا به مناجات و راز و نیاز و زارى به درگاه خدامشغول بود و این دعا را بسیار مى ‏خواند: «اللهم انى اسئلک الراحه عند الموت‏و العفو عند الحساب‏» خدایا! آسایش هنگام مرگ و بخشایش هنگام حساب را از تومى‏ خواهم.

ب) گذشت و بردبارى 
لقب «کاظم‏» براى حضرت گویاى همین خصلت و شهرت ایشان به ‏فرو خوردن خشم و غضب است. ابن حجر عسقلانى; دانشمند و محدث اهل سنت مى ‏نویسد: «موسى کاظم، وارث علوم پدر و داراى فضل و کمال او بود. در پرتو گذشت وبردبارى فوق ‏العاده ‏اى که در رفتار با مردم نادان از خود نشان داد، کاظم لقب‏یافت…»

نمونه‏اى از بردبارى حضرت 
مردى در مدینه با دشنام و توهین امام ‏علیه‏السلام را آزار مى‏داد. برخى از یاران امام (ع) پیشنهاد کردند او را از میان‏بردارند. اما امام (ع) آنان را از این کار منع کرد. و از محل کار او درمزرعه‏ اى بیرون مدینه بود، پرسید آنگاه به چهارپایى سوار شد و خود را به مزرعه‏او رساند. مرد با دیدن امام فریاد مى‏زد زراعت مرا پایمال نکن! اما حضرت‏ اعتنایى نکرد و همچنان جلوتر مى‏ آمد. وقتى روبروى مرد کشاورز رسید، پیاده شد وبا گشاده‏رویى پرسید: براى این مزرعه چقدر خرج کرده‏اى؟ گفت: صد دینار. فرمود: امیدوارى چقدر سود نصیب تو شود؟ گفت: دویست دینار. حضرت سیصد دینار به او داد و فرمود: زراعت هم از آن خودت; بدان آنچه را که ‏امیدوارى برداشت کنى، خدا به تو خواهد رسانید. آن مرد بى درنگ از جا برخاست و سر امام کاظم (ع) را بوسید و با نهایت پوزش ازامام خواست گناهش را نادیده بگیرد. امام (ع) تبسمى کرد و بازگشت … روز بعد آن شخص در مسجد نشسته بود که امام وارد شد. تا نگاه مرد به امام (ع)افتاد، گفت: خدا بهتر مى ‏داند رسالت‏خود را در کدام خاندان قرار دهد. دوستان باشگفتى پرسیدند که داستان چیست؟ تا دیروز به امام دشنام مى ‏گفتى. اودوباره امام (ع) را دعا کرد و با دوستانش به ستیزه برخاست. امام (ع) از یارانش پرسید: کدام بهتر است; نیت‏ شما یا رفتار من؟

ج) کار وتلاش 
موسى بن جعفر (ع) زمین زراعت داشت و خود به کشاورزى مى ‏پرداخت. حسن بن على; یکى از یاران و شاگردان آن حضرت از قول پدرش اینگونه نقل مى ‏کند: «موسى بن جعفر (ع) را در مزرعه‏ اش در حالى که در اثر شدت تلاش و فعالیت، عرق تاقدمهایش رسیده بود، ملاقات کردم. پرسیدم: فدایت‏ شوم مردان (کارگرانتان) کجاهستند که خود این گونه مشغول کار هستید؟ فرمود: اى على، بزرگوارتر از من و پدرم با دست‏ خودشان در امر زراعت کارمى‏کردند. عرض کردم آنان کیستند؟ فرمود: جدم رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین و پدران بزرگوارم سپس فرمود: کشاورزى ‏از کارهاى پیامبران و فرستادگان الهى و نیکوکاران است.»

د) سخاوت و کرم 
جود و سخاوت، از بارزترین صفات پیشواى هفتم (ع) بود. امام امکانات مالى خود را که‏ از راه زراعت و کشاورزى بدست آورده بود، در اختیار نیازمندان مى‏ گذاشت. این‏ جمله که «تعجب از کسى است که کیسه بخشش موسى به جعفر (ع) به او رسیده باشدولى باز اظهار تنگ‏دستى کند.» در مدینه به صورت ضرب‏المثل درآمده بود. آن بزرگوار، مواد غذایى و دیگر نیازمندى‏هاى ضرورى را به خانه مستمندان مدینه‏مى‏برد بى‏آنکه حتى خود مستمندان بدانند این نعمتها از کجا رسیده است.

توبه بشر حافی بدست امام کاظم (ع):

….صدای سازوآوازمی آمد….:

حضرت ازکنیزخانه سئوال فرمودند،صاحب این خانه بنده است یاآزاد؟

گفت : آزاد

امام(ع)فرمودند : راست گفتی اگر بنده بود ازمولای خود می ترسید.

وقتی بشر خبردارشد ….باگریه به خدمت امام آمد و توبه کرد.

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*