یکشنبه , 15 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » نمونه هائی از پندهای لقمان حکیم

نمونه هائی از پندهای لقمان حکیم

images (2)

نمونه هايي از حكمت لقمان:

لقمان در آغاز، برده خواجه اي توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عين جاه و جلال و ثروت و مكنت دچار شخصيتي ضعيف و در برابر ناملايمات زندگي بسيار رنجور بود و با اندك سختي زبان به ناله و گلايه مي گشود، اين امر لقمان را مي آزرد اما راه چاره اي به نظر او نمي رسيد، زيرا بيم آن داشت كه با اظهار اين معني، غرور خواجه جريحه دار شود و با او راه عناد پيش گيرد.

روزگاري دراز وضع بدين منوال گذشت تا روزي يكي از دوستان خواجه خربزه اي به رسم هديه و نوبر براي او فرستاد. خواجه تحت تأثير خصائل ويژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف كرد و لقمان با روي گشاده و اظهار تشكر آنها را تناول كرد تا به قطعه آخر رسيد، در اين هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد كه خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زياد رو به لقمان كرد و گفت: چگونه چنين خربزه تلخي را خوردي و لب به اعتراض نگشودي؟ لقمان كه دريافت زمان تهذيب و تأديب خواجه فرا رسيده است، به آرامي و با احتياط گفت: واضح است كه من تلخي و ناگواري اين ميوه را به خوبي احساس كردم اما سالهاي متمادي من از دست پر بركت شما، لقمه هاي شيرين و گوارا  را گرفته ام، سزاوار نبود كه با دريافت اولين لقمه ناگوار، شكوه و شكايت آغاز كنم.

خواجه از اين برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبوني خود در برابر ناملايمات پي برد و در اصلاح نفس و تهذيب و تقويت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شكيبايي بياراست.

روزي ديگر خواجه لقمان در سرايي، سفره اي گسترده بود و ميهمانان خود را در سايه جود و كرمش پذيرايي مي كرد. لقمان كه در خدمت ميهمانان و تهيه وسايل رفاه ايشان سعي وافر داشت از شنيدن سخنان بيهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتي بود تا عادت زشت آنها را گوشزد كند و در اصلاح و تهذيب آنها گامي بردارد. در اين هنگام گروهي از ميهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندي ذبح كند و غذايي از بهترين اعضاءِ گوسفند مهيا سازد. لقمان غذايي لذيذ  از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد ميهمانان آورد. روزي ديگر خواجه امر كرد، از بدترين اعضاءِ گوسفند، غذايي آماده سازد، لقمان بار ديگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهيا كرد.

خواجه با تعجب پرسيد: چگونه است كه اين دو عضو گوسفند هم بهترين و هم بدترين هستند؟ لقمان پاسخ داد: اين دو عضو مهمترين اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانكه اگر دل سرشار از نيت خير و زبان گوياي حكمت و معرفت و حلاّل مشكلات و مسايل مردم باشد، اين دو عضو بهترين اعضاء هستند و هر گاه دل بدانديش و پست نيت باشد، زبان گوياي غيبت و تهمت و محرك فتنه و فساد، هيچيك از اعضا، بدتر و زيان بارتر از اين دو عضو نخواهد بود.

images

لقمان نيك و بد هر كاري را مشروط به رضاي وجدان و خشنودي خداوند مي دانست و تمجيد و تحسين خلق را هدف خود قرار نمي داد و از خرده گيري و عيبجويي آنها نيز هراسي نداشت و اين موضوع را نيز همواره به فرزند خود گوشزد مي نمود، تا روزي به جهت اطمينان خاطر، تصميم گرفت اين حقيقت را نزد پسر خود مصور سازد.

لقمان به فرزند خود گفت: مركب را آماده ساز و مهياي سفر شو. چون مركب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پياده دنبال خود روان كرد. در اين حال گروهي كه در مزارع خود مشغول كار بودند آنها را نظاره كردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلي، خود سواره است و كودك معصوم را پياده به دنبال مي كشد.

سپس لقمان خود از مركب پياده شد و پسر را سوار بر مركب كرد تا به گروهي ديگر از مردم رسيد، اين بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بي ادب و بي تربيتي، پدر پير و ضعيف خود را پياده گذاشته و خود با نيروي جواني و تنومندي بر مركب سوار است. حقا كه در تربيت او غفلت شده است.

در اين حال لقمان نيز همراه فرزند خود سوار مركب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسيدند، مردم اين قوم چون آنها را ديدند گفتند: عجب مردم بي رحمي، هر دو چنين بار سنگيني را بر حيوان ناتوان تحميل كرده اند و هيچ يك زحمت پياده روي را به خود نمي دهند. در اين هنگام لقمان و پسر هر دو از مركب پياده شدند و راه را پياده ادامه دادند تا به دهكده ي ديگري رسيدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نكوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگريد، پير سالخورده و جوان خردسال هر دو پياده در پي مركب مي روند و جان حيوان را از سلامت خود بيشتر دوست دارند.

چون اين مرحله از سفر نيز تمام شد لقمان با تبسمي معني دار به فرزند خود گفت: حقيقت را در عمل ديدي، اكنون بدان كه هيچگاه خشنودي تمام مردم و بستن زبان آنها امكان پذير نيست؛ پس خشنودي خداوند و رضاي وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسين و تمجيد يا توبيخ و نكوهش ديگران توجهي نكن.

لقمان همواره رعايت اعتدال و ميانه روي را از شروط كاميابي و موفقيت در امور زندگي مي دانست و رعايت اين اصل را در كليه شئون زندگي لازم و ضروري مي شمرد و معتقد بود افراط و تندروي مي تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگي تبديل كند. لقمان براي درك صحيح اين موضوع، با بياني جالب و منطقي، فرزند خود را چنين نصيحت كرد:

مريدي خلاصه معرفت  و  روح حكمت لقمان را جويا شد وي گفت: خلاصه معرفت و روح حكمت من آن است كه از امور زندگي آنچه به عهده خالق است، تكلف و زحمتي بر خود روا نمي دارم و آنچه به عهده من است در آن سستي و كوتاهي نمي كنم.

صداي حمار:

لقمان حكيم در مواعظ خود، مسا‌يل عبادي، مانند به پاداشتن نماز، امر به معروف و نهي از منكر و بردباري و پايداري در حوادث و مصائب را براي فرزند خو‌يش بيان مي‎كند: “‌يا بني اقم الصلوة وأمر بالمعروف وآنْهَ عن المنكر واصبر علي ما اصابك ان ذلك من عزم الامور.”(1) صبر جزو عزم الامور است؛ ‌يعني از‌ اموري است كه انسان با‌يد درباره‌‌ آن تصميم بگيرد و ‌بدون عزم جدي نمي‎توان به آن نا‌يل آمد. بنابر اين صبر غير از سكوت است. صبر، ‌يعني مقاومت و پا‌يداري. در بيان اهمّيت و‌ نقش صبر، همين بس كه در جوامع روا‌يي، نسبت آن به ا‌يمان، به منزله‌‌ نسبت سر به پيكر ‌ياد شده است: “الصبر من الا‌يمان بمنزلة الرأس من الجسد.”(2)
آنگاه لقمان حكيم فرمود: “ولا تصعّر خدك للناس”(3)؛ صورتت را به تكبر برنگردان. برخـورد تحـقيرآميز با مردم نداشته باش. در اين باره خـداوند به پيامبـر اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: “واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين”(4)؛ بال خود را براي پرورش محرومان و‌ بي پناهان پهن كن و ‌مومنان پيرو خود را در سير و ‌سلوك رها مكن.

صبر غير از سكوت است. صبر، ‌يعني مقاومت و پا‌يداري. در بيان اهمّيت و‌ نقش صبر، همين بس كه در جوامع روا‌يي، نسبت آن به ا‌يمان، به منزله‌‌ نسبت سر به پيكر ‌ياد شده است: “الصبر من الا‌يمان بمنزلة الرأس من الجسد.”

لقمان چنين ادامه داد:”ولا تمش في الأرض مرحا”(5)؛ فـرحناك و ‌مسرور و‌ متبختـرانه راه نـرو، ز‌يرا: “انَّ الله لا ‌يحب كل مختال فخور”(6)؛ خدا، انسان‎هاي خيالباف، خيال‎زده و فخر‌فروش را دوست ندارد.

“مختال” ‌يعني خيال‎زده، و خيال‎زده در برابر عاقل است. عاقل در همه‌ي‌

شئون زندگي، مانند لباس پوشيدن، حركت كردن و حرف زدنش تواضع دارد، اما مختال در رفتـار و گفتـارش گردنكشي و گردن‎فـرازي مي‎كند.

در ادامه فرمود: “واقصد في مشيك واغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير”(7)؛ خطِ مشي تو هم در سلوك معنوي و هم در راه ظاهري و هم در طريق زندگي معتدل باشد، نه افراط و تندوري در آن باشد و نه تفر‌يط و كندروي. همچنين با صداي بلند حرف نزن، زيرا بدترين صدا، صداي حمار است. پس اعتدال در سخن گفتن به اين است كه در بلندكردن صدا به همان اندازه كه مخاطب يا مخاطبان بشنوند اكتفا شود.

بال خود را براي پرورش محرومان و‌ بي پناهان پهن كن و ‌مومنان پيرو خود را در سير و ‌سلوك رها مكن.

با توجه به اين ادب قرآني است كه بزرگان فرموده‌اند: شايسته و پسنديده نيست كه كسي در برابر آموزگار و استاد و پدرش، صدايش را بلند كند، به طوري كه بلندتر از صداي پدر يا استادش باشد. چنانكه همين نكته درباره‌‌ رعايت احترام رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است: “‌يا ا‌يها الذ‌ين امنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبي ولا تجهروا له بالقول.”(8) و ا‌ين مطلب اختصاص به زمان حيات آن حضرت ندارد. بنابر اين خواندن ز‌يارت با صداي بلند در مشاهد مشرفه روا نيست و برخلاف ادب آن محضر است.

پس در آغازِ حكمتِ آن بزرگ حكيم الهي، جهان بيني توحيدي آمده است كه خداوند ‌يگانه است. بعد مسئله قيامت، و سپس مسئله هدا‌يت د‌يگران به عنوان امر به معروف و نهي از منكر در پرتو اقامه‌ي‌ نماز بيان شده است و در پا‌يان نيز، در مورد چگونگي زندگي شخصي انسان مو‌من تأكيد شده است كه معتدل و متواضع باشد، به د‌يگران احترام بگذارد، فخرفروشي نكند، خيال‎زده نباشد و … . همه ا‌ينها از حكمت‎هاي لقمان بشمار مي‎آ‌يد كه برخي حكمت نظري و بعضي حكمت عملي است.

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*