دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » امامان دوازده‌گانه علیهم السلام در قرآن و سنّت (قسمت دوّم و پایانی)

امامان دوازده‌گانه علیهم السلام در قرآن و سنّت (قسمت دوّم و پایانی)

امامان دوازده‌گانه در منابع اهل سنّت و شیعه

جای هیچ  تردیدی نیست که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایات مختلفی درباره امامان دوازده‌گانه بیان کرده است که از طریق مجامع حدیثی شیعه و سنّی به تواتر به ما رسیده است. یکی از مضامین آن روایات این است که «خلفای بعد از من، دوازده نفرند که تمام آن‌ها از قریش یا بنی هاشم هستند». اکنون فهرستی از عناوین این نوع احادیث را می‌آوریم و برای فزونی بصیرت، از هر عنوان، نمونه هایی از روایاتی که از طریق منابع اهل سنّت رسیده است، بازگو می‌کنیم.

الف. دوازده امام و تصریح بر آنان

مجموعه احادیثی که به مضمون فوق از سنّی و شیعه به ما رسیده، ۲۷۱ حدیث است که به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنیم:

۱٫ صحیح بخاری از محمد بن المثنی و او از غندر و به ترتیب از شعبه و عبدالملک نقل کرده است که از جابر بن سمره شنیدم که می‌گفت: «سمعت النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یکون اثناعشر امیراً» فقال کلمه لم أسمعها. فقال أبی: «یقول: کلهم من قریش» (ترمذی، همان: ج۲، ص۴۵)؛ در این حدیث، امامان دوازده‌گانه به دوازده امیر و رهبر تعبیر شده‌اند که از تبار قریشند.

۲٫ مسلم در صحیح خود، با سند صحیح از جابر بن سمره از پدرش نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمود: «ان هذا الأمر لاینقضی حتی یمضی فیهم اثناعشر خلیفه کلهم من قریش؛ قطعاً حاکمیت اسلام تمام نمی‌شود، مگر این که دوازده خلیفه بر او بگذرد که تمام آن‌ها از نسل قریش باشند» (مسلم، بی‌تا: ج۲، ص۱۹۱).

۳٫ ابوداوود نیز در صحیح خود از جابر بن سمره نقل می‌کند: «سمعت رسول الله یقول: «لایزال الدین عزیزاً إلی اثنی عشر خلیفه فکبر الناس وضجّوا…»؛ شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پیوسته دین اسلام، عزیز و سربلند خواهد بود، تا دوازده خلیفه بر آن حکومت کنند. مردم تکبیر گفتند و بلند گریستند» رسول اکرم پس از تکبیر و گریه شوق اصحاب، کلمه‌ای فرمود که آن را نشنیدم. از پدرم پرسیدم؛ گفت: «کلّهم من قریش؛ همگی از قریشند» (سجستانی، ۱۴۰۴: ج۲، ص۲۰۷).

به این مضمون، روایات فراوانی رسیده است که از مجموع آن‌ها به دست می‌آید که حضرت، به صورت قضیه شرطیه فرموده است: در صورتی که امامان دوازده‌گانه با اراده مردم بر امت حکومت کنند، ملت اسلام پیوسته عزیز و پیروز خواهند بود و اگر آنان حکومت نکنند، هرج و مرج پیش خواهد آمد؛ چنان که در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: «ثم یکون ماذا؟ ثم یکون الهرج». چنان که در بعضی از روایات دیگر به فتنه‌های ویرانگری بعد از رحلت خود نیز اشاره کرده است.

در صحیح بخاری از طرق مختلف از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: «یرد علی یوم القیمه رهط من أصحابی فیجلون عن الحوض فأقول: یا ربّ اصحابی. فیقول: إنک لاعلم لک بما أحدثوا بعدک. إنهم ارتدوا علی أدبارهم قهقری؛ در قیامت، گروهی از اصحابم به من وارد می‌شوند. آنان را از حوض پراکنده و دور می‌سازند. عرضه می‌دارم: خدایا! این‌ها اصحاب من هستند. می‌فرماید: نمی‌دانی بعد از تو چه کردند؛ آن‌ها مرتد شدند و عقب گرد کردند» (بخاری، ۱۴۰۷: ج۱۸، ص۱۴۸).

در صحیح مسلم نیز حدیثی مشابه از عایشه نقل شده است.

ب. برابر بودن خلفای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نقبای بنی اسرائیل

در یک سلسله از روایات، آمده است که خلفای بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به عدد نقبای بنی اسرائیل هستند. در این باب، از طریق شیعه و سنّی مجموعاً چهل حدیث رسیده است که به نمونه‌ای از احادیث اهل سنت اکتفا می‌کنیم:

حاکم در مستدرک از مسروق نقل می‌کند: شبی در مسجد نشسته بودیم و قرآن می‌خواندیم. کسی پرسید: «‌ای أبا عبدالرحمن! آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدید که چند نفر خلیفه بر این امت حکومت خواهند کرد؟» گفت: «آری؛ پرسیدم. فرمود: اثنا عشر عدد نقباء بنی اسرائیل» (احمد حنبل، همان: ج۴، ص۵۰۱؛ سیوطی، همان: ج۱، ص۳۵۰؛ متقی هندی، همان: ح۱۴۹۷۱).

ج. قریشی بودن دوازده امام

بیش از سی روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است که می‌فرماید: خلفای دوازده‌گانه از قریش و تبار هاشم هستند. اکنون به دو نمونه از آن‌ها که از اهل سنّت نقل شده، اشاره می‌کنیم:

۱٫ ابن ابی الحدید معتزلی از امام علی علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: «إن الأئمه من قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم لاتصلح علی سواهم و لا تصلح الولاه من غیرهم؛ تحقیقاً امامان از نسل قریش در نسل بنی هاشم کاشته شده‌اند و غیر آنان، صلاحیت امامت را ندارند و همچنین حاکمان از غیر بنی هاشم صلاحیت و شایستگی برای خلافت ندارند» (حاکم نیشابوری، همان: ج۴، ص۷۳).

ابن ابی الحدید می‌نویسد:

سخن امام علی علیه السلام با اصول معتزله نمی‌سازد؛ ولی من سخن علی را قبول دارم؛ چرا که به گونه متواتر ثابت است که پیامبر در شأن او فرمود: «إنه مع الحق و إن الحق یدور معه حیث دار؛ علی، تحقیقاً با حق است، به هر سو بگردد، حق هم به همراه او می‌گردد» (ابن ابی الحدید، ۱۴۰۴: ج۲، ص۲۸۷).

امامان دوازده‌گانه کیانند؟

مطابق روایاتی که امامان دوازده‌گانه را از قریش و از تبار هاشم می‌داند، می‌توان حکم کرد که امامان دوازده‌گانه از اهل بیت و عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌باشند؛ چنان که شیخ سلیمان قندوزی حنفی، از محققان اهل سنّت، در بیان مراد جدی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از احادیث اثنا عشر می‌نویسد:

مراد و مقصود حضرت رسول از روایات «اثنا عشر»، امامان دوازده‌گانه از اهل بیت آن حضرت می‌باشد و ممکن نیست آن را بر خلفایی از اصحاب حمل کرد؛ زیرا عدد آن‌ها کمتر از دوازده است. همچنین نمی‌توان بر خلفای بنی امیه هم حمل کرد؛ زیرا عددشان بیشتر از دوازده می‌باشد. مضاف بر این، به دلیل ظلم فاحشی که آن‌ها بر اولاد پیغمبر روا داشتند، بعید است که رسول اکرم آن‌ها را خلیفه خود بشناسد. دلیل سوم این که آنان از بنی هاشم نبودند.

ابوبکر بن عربی می‌نویسد:

اگر ما دوازده نفر را به حسب صورت شماره کنیم، به سلیمان منتهی می‌شود و حال آن‌که خلفای عباسی بیست و هفت نفرند. اگر از جهات معنوی آن‌ها را ردیف کنیم، پنج نفر می‌شوند خلفای اربعه و یکی هم عمر بن عبدالعزیز بوده من دیگر معنایی برای حدیث سراغ ندارم (ابن عربی، بی‌تا: ج۹، ص۶۸).

وانگهی علی و یازده فرزندانش از اهل بیت هستند که به اعتراف بزرگان اهل سنت با احدی از اصحاب و مردم قابل قیاس نمی‌باشند (ابن جوزی، بی‌تا: ص۲۱۲؛ طبری، بی‌تا: ج۳، ص۱۸۰؛ حسکانی، بی‌تا: ج۲، ص۲۷۰).

د. ذکر نام اول و آخر امامان دوازده‌گانه

یک سلسله احادیث است که نام اول و آخر امامان در آن ذکر شده است. در این باب، در مجموع، ۹۴ حدیث آمده است که به یک نمونه از طریق اهل سنّت بسنده می‌کنیم.

حافظ ابراهیم جوینی با ذکر سند از عبدالله بن عباس نقل کرده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

إن أولیایی و أوصیائی حجج الله علی الخلق بعدی اثناعشر أولهم أخی و آخرهم ولدی. قیل: «یا رسول الله! من اخوک؟» قال: «علی بن ابی طالب». قیل: «فمن ولدک؟» قال: «المهدی. إنه یملأ‌ها قسطا و عدلا کما ملئت جوراً و ظلماً»؛

خلفا و اوصیای من و حجت‌های خدا بعد از من، دوازده نفر خواهند بود که نخستین آن‌ها برادرم است و آخرین آنان، فرزندم. گفته شد: «ای رسول خدا! برادرت کیست؟ فرمود: «علی بن ابی طالب». گفته شد: «فرزندت کیست؟» فرمود: «مهدی؛ همان کسی که دنیا را پر از عدل و داد کند، پس از این که پر از ظلم و جور شده باشد» (قندوزی، ۱۴۱۸: ص۴۴۳).

ه‍. امامان دین از اهل بیت پیامبرند

روایاتی از طریق سنی و شیعه وجود دارد که نشان می‌دهد امامان دوازده‌گانه از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند. حافظ ابو منصور با سند خود از ابو سعید خدری چنین روایت کرده است:

صلّی بنا رسول الله صلوه الأولی ثم أقبل بوجهه الکریم علینا: «یا معاشر اصحابی! إنّ مثل أهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح و باب حطه بنی اسرائیل فتمسکوا بأهل بیتی، الأئمه الراشدین من ذریتی فإنکم لن تضلّوا أبداً». فقیل: «یا رسول الله! من الأئمه بعدک؟» قال: «اثناعشر من أهل بیتی» أو قال: «من عترتی»؛

پیامبر با ما نماز جماعت اقامه کرد. پس از نماز ظهر، روی خود را به ما کرد و فرمود: «‌ای گروه‌های اصحاب من! بدانید مَثَل اهل بیت من، میان شما همانند کشتی نوح است؛ پس به اهل بیت من تمسّک نمایید؛ یعنی امامان راشد از نسل من. اگر به ایشان تمسّک پیدا کنید، قطعاً هرگز گمراه نخواهید شد» (همان، صص۲۴۰-۲۴۲).

مرحوم اربلی می‌گوید:

بر علمای اهل سنّت است که این دوازده نفر را برای ما مشخص کنند و آنان دو راه بیشتر ندارند: یا دوازده تن از غیر امامان شیعه معیّن می‌کنند که چنین چیزی امکان ندارد؛ چرا که حاکمان امر خلافت از صحابه و بنی امیه و بنی عباس، بیش از پنجاه تن هستند، یا اثبات کنند که اخبار وارده در این باب ـ با وجود تواتر و صحت سند ـ ضعیف و غیر صحیح هستند و نباید به آن‌ها اعتماد کرد. در این صورت، همه مسلمان‌ها از آنان می‌پذیرند.

یا ناگزیر، به قسم سوم ملتزم می‌شوند و چاره‌ای جز اعتراف به امامان دوازده‌گانه (مطابق عقیده شیعه امامیه) ندارند. مذهب زیدیه نیز باید به این عقیده ملتزم باشند؛ البته اگر انصاف و حق طلبی را راه و رسم خود قرار دهند و از عناد و لجاجت دست بردارند؛ چرا که اسم و رسم امامان دوازده‌گانه برای شیعه مشخص شده، آن هم با روایات متواتر و روشن که شک و تردیدی در صدور آن‌ها از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیست (اربلی، همان: ج۲، ص۱۴۶و۱۴۸).

روایات اهل سنّت هم بر امامان دوازده‌گانه تصریح دارند؛ با وجود آن که آن بزرگواران را عملا از خلافت ظاهری بازداشتند و از منصب خدادادی شان برکنار کردند؛ این امر، به عقیده امامیه ضرری نمی‌رساند؛ چرا که نشانه مظلومیت امامان شیعه است. بی‌جهت نیست که حضرت علی علیه السلام فرمود: «و ما علی المؤمن من غضاضه فی أن یکون مظلوماً مالم‌یکن شاکاً فی دینه…؛ برای مؤمن تازگی ندارد از این که مظلوم واقع شود، تا هنگامی که در دین شک نکند (تستری، بی‌تا: ص۹۸). چنان که عمار بن یاسر در جنگ صفّین گفت: «والله لوضربونا حتی یبلّغونا سعفات هجر لعلمنا أنا علی الحق و انهم علی الباطل؛ به خدا سوگند! اگر ما را به قدری بزنند، تا به منطقه نخلستان‌های خرمای هجر برانند و عقب نشینی کنیم، هر آینه یقین خواهیم دانست که بر حق هستیم و معاویه و اصحابش بر باطلند» (اربلی، ۱۳۸۱: ج۲، ص۱۴۶و۱۴۸).

خطیب خوارزمی با ذکر سند، این روایت را از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌کند که خداوند متعال در شب معراج فرمود:

یا محمد! إنی خلقتک و علیاً و فاطمه و الحسن و الحسین و الأئمه من ولد الحسین من شبح نوری و عرضت ولایتکم علی أهل السموات و الأرض فمن قبلها کان عندی من المؤمنین و من جحدها کان عندی من الکافرین؛

‌ای محمد! من تو را و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین را از لمحه‌ای از نور خود آفریدم. آن گاه ولایت شما را بر اهل آسمان‌ها و زمین عرضه داشتم. پس هرکسی پذیرفت، نزد من از مؤمنان به شمار می‌آید و کسی که انکار کرد، در شمار کافران قرار می‌گیرد … (جوینی، ۱۴۰۰:ج۲، ص۳۱۹؛ قندوزی، همان: ج۳، باب۹۳، ص۱۶۰).

و. دوازده امام با ذکر نام و نشان

در منابع سنّی و شیعه در این باب، پنجاه حدیث رسیده است که به ذکر یک نمونه اکتفا می‌کنیم:

در کتاب فرائد السمطین از مجاهد و ابن عباس حدیثی نقل شده است که به ترجمه آن می‌پردازیم:

یک نفر یهودی به نام «نعثل» به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و پس از پرسش درباره خداوند و پاسخ گرفتن، پرسید: «اکنون از وصی و جانشین خودت بگو که کیست؟ چرا که پیغمبران اولواالعزم همگی وصی و خلیفه داشته‌اند و موسی، پیامبر ما یوشع بن نون را وصی خود قرار داد».

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «وصی من، علی بن ابی طالب است و پس از وی دو سبط من حسن و حسین هستند و پس از آن دو، نه تن از امامان از صلب حسین خواهند بود».

یهودی عرض کرد: «ای محمد! نام و مشخصات آن‌ها را برایم بیان کن». فرمود: «بعد از حسین، پسرش علی است و بعد از او فرزندش محمد و سپس فرزندش جعفر و بعد از او فرزندش موسی و بعد از وی فرزندش علی و بعد از او فرزندش محمد و پس از وی فرزندش علی و بعد از او و پس از او فرزندش حسن و پس از او فرزندش مهدی است؛ این‌ها هستند امامان دوازده‌گانه».

یهودی گفت: «بگو تا بدانم علی و حسن و حسین، مرگشان چگونه است؟» فرمود: «علی با شمشیری که بر فرقش زده می‌شود، کشته می‌شود و حسن، به زهر جفا و حسین، سرش از بدنش جدا می‌شود».

یهودی پرسید: «جایگاه آنان کجاست؟» فرمود: «در بهشت، در مقام من هستند».

یهودی فریاد زد: «شهادت می‌دهم: معبودی جز خداوند نیست و این‌که تو رسول او هستی و شهادت می‌دهم که آنان بعد از تو اوصیایت هستند. من در کتاب‌های پیشین و در آنچه موسی با ما عهد کرده بود، یافتم که در آخر الزمان پیغمبری خواهد آمد که به او احمد و محمد گفته می‌شود. او خاتم همه پیامبران است و بعد از وی پیامبری نیست و نخواهد آمد و پس از او، اوصیایش دوازده نفرند. اول آن‌ها پسر عمّ و شوهر دختر او است و دوم و سوم، دو برادرند از فرزندان پیغمبر، اولی را به وسیله شمشیر می‌کشند و دومی را به وسیله زهر و سومی را با عده‌ای از اهل بیتش با لب تشنه در غربت، شهید می‌کنند…. نُه نفر از اوصیای پیغمبر اسلام از فرزندان سومی هستند. اوصیای پیامبر به عدد اسباط بنی اسرائیل دوازده نفرند».

پیغمبر فرمود: «آیا اسباط را می‌شناسی؟»

عرض کرد: بلی. اول از اسباط، لاوی بن برخیا است. هم او بود که شریعت خویش را پس از فرسوده شدن، ظاهر ساخت و با قرطیسای ـ قرشیطا ـ پادشاه جنگید تا او را کشت». سپس پیغمبر فرمود: «در امت من نیز همان واقع خواهد شد که در بنی اسرائیل رخ داد. امام دوازدهم از فرزندان من غیبت می‌کند و دیده نمی‌شود. او روزی ظاهر خواهد شد که از اسلام، جز اسمی باقی نمانده باشد و از قرآن و کلام خدا مگر درسی باقی نباشد. در این موقعیت است که خدای متعال، اذن ظهور می‌دهد، تا او اسلام را تجدید نماید. خوشا به حال آنان که او را دوست داشته باشند و از وی پیروی نمایند! و بدا به حال دشمنان و مخالفان وی و خوش به حال آنان که از وی راهنمایی بجویند! (قندوزی، همان: ص۴۴۰-۴۴۲؛ جوینی، همان: ج۲، صص۱۳۲و۱۳۴).

منابع و مآخذ

۱٫  آلوسی، ابوالفضل محمود، روح المعانی، تهران، جهان، بی‌تا.

۲٫  ابن بی‌الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.

۳٫  ابن جوزی، شمس الدین مظفر یوسف، تذکره الخواص، بی‌جا، بی‌تا.

۴٫  ابن عربی، ابوبکر، عارضه الاحوذی، شرح سنن ترمذی، بی‌جا، بی‌تا.

۵٫  ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.

۶٫  اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، ۱۳۸۱ش.

۷٫  اسلمی، ابی عبدالرحمن محمدبن حسین بن موسی، حقایق التفسیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا.

۸٫  بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه بعثت، ۱۴۱۷ق.

۹٫  بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دار ابن اکثیر، ۱۴۰۷ق.

۱۰٫   ترمذی، محمدبن عیسی، سنن ترمذی، بیروت، دار احیاء التراث، بی‌تا.

۱۱٫   تستری، نورا…، الصوارم المحرقه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی‌تا.

۱۲٫   جصاص الرازی الحنفی، احمد بن محمد، احکام القرآن، بی‌جا، بی‌تا.

۱۳٫   حاکم حسکانی، عبدا… بن عبدا… بن احمد، شواهد التنزیل، و قواعد التفضیل، بی‌جا، بی‌تا.

۱۴٫   حموینی، علی بن محمد، فراید السمطین، بیروت، ۱۴۰۰ق.

۱۵٫   راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی الفاظ القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.

۱۶٫   سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰ق.

۱۷٫   سیوطی، عبدالرحمان ابوبکر، الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.

۱۸٫   سیوطی، عبدالرحمن بن ابوبکر، الاتقان، قم، شریف رضی، ۱۳۷۰ش.

۱۹٫   شیبانی، احمد حنبل، مسند احمد، مصر، مؤسسه قرطبه، بی‌تا.

۲۰٫   صبحی صالح، نهج البلاغه، بیروت، بی‌جا، ۱۳۸۷ش.

۲۱٫   طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش.

۲۲٫   طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، قاهره، مکتبه ابن تمیمیه، بی‌تا.

۲۳٫   طبری، ابوالعباس احمدبن عبدله بن محب الدین، ریاض النضره، بی‌جا، بی‌تا.

۲۴٫   عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نورالثقلین، قم، علمیه، ۱۴۱۲ق.

۲۵٫   فخر رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث، چ۲، ۱۴۱۱ق.

۲۶٫   قندوزی، سلیمان ینابیع الموده، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۱۸ق.

۲۷٫   متقی هندی، علاء الدین علی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت،مؤسسه الرساله، ۱۴۰۹ق.

۲۸٫   مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.

۲۹٫   مستشیری،­مسلم­بن­حجاج،صحیح مسلم،بیروت،داراحیاءالتراث العربی،بی‌تا.

۳۰٫   نهروانی مدنی، عمر عارف، مناقب احمد بن حنبل، بی‌جا، بی‌تا.

۳۱٫  هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقه، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۸ق.


[۱]. در اصطلاحات منطقی و عرفانی و متون سمبلیکی گاهی برای کلمات معنایی است غیر از معنای عرفی و لغوی و مراد نویسنده مربوط به معانی اصطلاحی است نه ظاهری و از باب استعاره و مجاز آمده است. و بسا ممکن است معنای ظاهری برای افراد معمولی گمراه کننده باشد مانند شعر حافظ

به می سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید  که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

«می» در اصطلاح عرفان به معنای شراب نیست، بلکه هر جذبه‌ای که سالک را متحول کند به آن «می» گفته می‌شود.

[۲]. البته بابیت و بهائیت که ادیان ساختگی و پوچند، ماه را نوزده روز می‌دانند و هر سال را ۱۹ ماه که سال می‌شود ۳۶۱ روز.

[۳]. هر گروهی به پیشوای خودشان در قیامت خوانده می شود.

http://www.entizar.ir/page.php?page=showarticles&id=410

مجله علمی تخصصی انتظار موعود – ویژه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*