امامان دوازدهگانه در منابع اهل سنّت و شيعه
جاي هيچ ترديدي نيست كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم روايات مختلفي درباره امامان دوازدهگانه بيان كرده است كه از طريق مجامع حديثي شيعه و سنّي به تواتر به ما رسيده است. يكي از مضامين آن روايات اين است كه «خلفاي بعد از من، دوازده نفرند كه تمام آنها از قريش يا بني هاشم هستند». اكنون فهرستي از عناوين اين نوع احاديث را ميآوريم و براي فزوني بصيرت، از هر عنوان، نمونه هايي از رواياتي كه از طريق منابع اهل سنّت رسيده است، بازگو ميكنيم.
الف. دوازده امام و تصريح بر آنان
مجموعه احاديثي كه به مضمون فوق از سنّي و شيعه به ما رسيده، 271 حديث است كه به ذكر چند نمونه بسنده ميكنيم:
1. صحيح بخاري از محمد بن المثني و او از غندر و به ترتيب از شعبه و عبدالملك نقل كرده است كه از جابر بن سمره شنيدم كه ميگفت: «سمعت النبي صلي الله عليه و آله و سلم يقول: «يكون اثناعشر اميراً» فقال كلمة لم أسمعها. فقال أبي: «يقول: كلهم من قريش» (ترمذي، همان: ج2، ص45)؛ در اين حديث، امامان دوازدهگانه به دوازده امير و رهبر تعبير شدهاند كه از تبار قريشند.
2. مسلم در صحيح خود، با سند صحيح از جابر بن سمره از پدرش نقل ميكند كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمود: «ان هذا الأمر لاينقضي حتي يمضي فيهم اثناعشر خليفة كلهم من قريش؛ قطعاً حاكميت اسلام تمام نميشود، مگر اين كه دوازده خليفه بر او بگذرد كه تمام آنها از نسل قريش باشند» (مسلم، بيتا: ج2، ص191).
3. ابوداوود نيز در صحيح خود از جابر بن سمره نقل ميكند: «سمعت رسول الله يقول: «لايزال الدين عزيزاً إلي اثني عشر خليفة فكبر الناس وضجّوا…»؛ شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «پيوسته دين اسلام، عزيز و سربلند خواهد بود، تا دوازده خليفه بر آن حكومت كنند. مردم تكبير گفتند و بلند گريستند» رسول اكرم پس از تكبير و گريه شوق اصحاب، كلمهاي فرمود كه آن را نشنيدم. از پدرم پرسيدم؛ گفت: «كلّهم من قريش؛ همگي از قريشند» (سجستاني، 1404: ج2، ص207).
به اين مضمون، روايات فراواني رسيده است كه از مجموع آنها به دست ميآيد كه حضرت، به صورت قضيه شرطيه فرموده است: در صورتي كه امامان دوازدهگانه با اراده مردم بر امت حكومت كنند، ملت اسلام پيوسته عزيز و پيروز خواهند بود و اگر آنان حكومت نكنند، هرج و مرج پيش خواهد آمد؛ چنان كه در حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدند: «ثم يكون ماذا؟ ثم يكون الهرج». چنان كه در بعضي از روايات ديگر به فتنههاي ويرانگري بعد از رحلت خود نيز اشاره كرده است.
در صحيح بخاري از طرق مختلف از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود: «يرد علي يوم القيمه رهط من أصحابي فيجلون عن الحوض فأقول: يا ربّ اصحابي. فيقول: إنك لاعلم لك بما أحدثوا بعدك. إنهم ارتدوا علي أدبارهم قهقري؛ در قيامت، گروهي از اصحابم به من وارد ميشوند. آنان را از حوض پراكنده و دور ميسازند. عرضه ميدارم: خدايا! اينها اصحاب من هستند. ميفرمايد: نميداني بعد از تو چه كردند؛ آنها مرتد شدند و عقب گرد كردند» (بخاري، 1407: ج18، ص148).
در صحيح مسلم نيز حديثي مشابه از عايشه نقل شده است.
ب. برابر بودن خلفاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با نقباي بني اسرائيل
در يك سلسله از روايات، آمده است كه خلفاي بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به عدد نقباي بني اسرائيل هستند. در اين باب، از طريق شيعه و سنّي مجموعاً چهل حديث رسيده است كه به نمونهاي از احاديث اهل سنت اكتفا ميكنيم:
حاكم در مستدرك از مسروق نقل ميكند: شبي در مسجد نشسته بوديم و قرآن ميخوانديم. كسي پرسيد: «اي أبا عبدالرحمن! آيا از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيديد كه چند نفر خليفه بر اين امت حكومت خواهند كرد؟» گفت: «آري؛ پرسيدم. فرمود: اثنا عشر عدد نقباء بني اسرائيل» (احمد حنبل، همان: ج4، ص501؛ سيوطي، همان: ج1، ص350؛ متقي هندي، همان: ح14971).
ج. قريشي بودن دوازده امام
بيش از سي روايت از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيده است كه ميفرمايد: خلفاي دوازدهگانه از قريش و تبار هاشم هستند. اكنون به دو نمونه از آنها كه از اهل سنّت نقل شده، اشاره ميكنيم:
1. ابن ابي الحديد معتزلي از امام علي عليه السلام نقل ميكند كه فرمود: «إن الأئمة من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم لاتصلح علي سواهم و لا تصلح الولاة من غيرهم؛ تحقيقاً امامان از نسل قريش در نسل بني هاشم كاشته شدهاند و غير آنان، صلاحيت امامت را ندارند و همچنين حاكمان از غير بني هاشم صلاحيت و شايستگي براي خلافت ندارند» (حاكم نيشابوري، همان: ج4، ص73).
ابن ابي الحديد مينويسد:
سخن امام علي عليه السلام با اصول معتزله نميسازد؛ ولي من سخن علي را قبول دارم؛ چرا كه به گونه متواتر ثابت است كه پيامبر در شأن او فرمود: «إنه مع الحق و إن الحق يدور معه حيث دار؛ علي، تحقيقاً با حق است، به هر سو بگردد، حق هم به همراه او ميگردد» (ابن ابي الحديد، 1404: ج2، ص287).
امامان دوازدهگانه كيانند؟
مطابق رواياتي كه امامان دوازدهگانه را از قريش و از تبار هاشم ميداند، ميتوان حكم كرد كه امامان دوازدهگانه از اهل بيت و عترت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميباشند؛ چنان كه شيخ سليمان قندوزي حنفي، از محققان اهل سنّت، در بيان مراد جدي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از احاديث اثنا عشر مينويسد:
مراد و مقصود حضرت رسول از روايات «اثنا عشر»، امامان دوازدهگانه از اهل بيت آن حضرت ميباشد و ممكن نيست آن را بر خلفايي از اصحاب حمل كرد؛ زيرا عدد آنها كمتر از دوازده است. همچنين نميتوان بر خلفاي بني اميه هم حمل كرد؛ زيرا عددشان بيشتر از دوازده ميباشد. مضاف بر اين، به دليل ظلم فاحشي كه آنها بر اولاد پيغمبر روا داشتند، بعيد است كه رسول اكرم آنها را خليفه خود بشناسد. دليل سوم اين كه آنان از بني هاشم نبودند.
ابوبكر بن عربي مينويسد:
اگر ما دوازده نفر را به حسب صورت شماره كنيم، به سليمان منتهي ميشود و حال آنكه خلفاي عباسي بيست و هفت نفرند. اگر از جهات معنوي آنها را رديف كنيم، پنج نفر ميشوند خلفاي اربعه و يكي هم عمر بن عبدالعزيز بوده من ديگر معنايي براي حديث سراغ ندارم (ابن عربي، بيتا: ج9، ص68).
وانگهي علي و يازده فرزندانش از اهل بيت هستند كه به اعتراف بزرگان اهل سنت با احدي از اصحاب و مردم قابل قياس نميباشند (ابن جوزي، بيتا: ص212؛ طبري، بيتا: ج3، ص180؛ حسكاني، بيتا: ج2، ص270).
د. ذكر نام اول و آخر امامان دوازدهگانه
يك سلسله احاديث است كه نام اول و آخر امامان در آن ذكر شده است. در اين باب، در مجموع، 94 حديث آمده است كه به يك نمونه از طريق اهل سنّت بسنده ميكنيم.
حافظ ابراهيم جويني با ذكر سند از عبدالله بن عباس نقل كرده است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
إن أوليايي و أوصيائي حجج الله علي الخلق بعدي اثناعشر أولهم أخي و آخرهم ولدي. قيل: «يا رسول الله! من اخوك؟» قال: «علي بن ابي طالب». قيل: «فمن ولدك؟» قال: «المهدي. إنه يملأها قسطا و عدلا كما ملئت جوراً و ظلماً»؛
خلفا و اوصياي من و حجتهاي خدا بعد از من، دوازده نفر خواهند بود كه نخستين آنها برادرم است و آخرين آنان، فرزندم. گفته شد: «اي رسول خدا! برادرت كيست؟ فرمود: «علي بن ابي طالب». گفته شد: «فرزندت كيست؟» فرمود: «مهدي؛ همان كسي كه دنيا را پر از عدل و داد كند، پس از اين كه پر از ظلم و جور شده باشد» (قندوزي، 1418: ص443).
ه. امامان دين از اهل بيت پيامبرند
رواياتي از طريق سني و شيعه وجود دارد كه نشان ميدهد امامان دوازدهگانه از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هستند. حافظ ابو منصور با سند خود از ابو سعيد خدري چنين روايت كرده است:
صلّي بنا رسول الله صلوة الأولي ثم أقبل بوجهه الكريم علينا: «يا معاشر اصحابي! إنّ مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح و باب حطة بني اسرائيل فتمسكوا بأهل بيتي، الأئمة الراشدين من ذريتي فإنكم لن تضلّوا أبداً». فقيل: «يا رسول الله! من الأئمة بعدك؟» قال: «اثناعشر من أهل بيتي» أو قال: «من عترتي»؛
پيامبر با ما نماز جماعت اقامه كرد. پس از نماز ظهر، روي خود را به ما كرد و فرمود: «اي گروههاي اصحاب من! بدانيد مَثَل اهل بيت من، ميان شما همانند كشتي نوح است؛ پس به اهل بيت من تمسّك نماييد؛ يعني امامان راشد از نسل من. اگر به ايشان تمسّك پيدا كنيد، قطعاً هرگز گمراه نخواهيد شد» (همان، صص240-242).
مرحوم اربلي ميگويد:
بر علماي اهل سنّت است كه اين دوازده نفر را براي ما مشخص كنند و آنان دو راه بيشتر ندارند: يا دوازده تن از غير امامان شيعه معيّن ميكنند كه چنين چيزي امكان ندارد؛ چرا كه حاكمان امر خلافت از صحابه و بني اميه و بني عباس، بيش از پنجاه تن هستند، يا اثبات كنند كه اخبار وارده در اين باب ـ با وجود تواتر و صحت سند ـ ضعيف و غير صحيح هستند و نبايد به آنها اعتماد كرد. در اين صورت، همه مسلمانها از آنان ميپذيرند.
يا ناگزير، به قسم سوم ملتزم ميشوند و چارهاي جز اعتراف به امامان دوازدهگانه (مطابق عقيده شيعه اماميه) ندارند. مذهب زيديه نيز بايد به اين عقيده ملتزم باشند؛ البته اگر انصاف و حق طلبي را راه و رسم خود قرار دهند و از عناد و لجاجت دست بردارند؛ چرا كه اسم و رسم امامان دوازدهگانه براي شيعه مشخص شده، آن هم با روايات متواتر و روشن كه شك و ترديدي در صدور آنها از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيست (اربلي، همان: ج2، ص146و148).
روايات اهل سنّت هم بر امامان دوازدهگانه تصريح دارند؛ با وجود آن كه آن بزرگواران را عملا از خلافت ظاهري بازداشتند و از منصب خدادادي شان بركنار كردند؛ اين امر، به عقيده اماميه ضرري نميرساند؛ چرا كه نشانه مظلوميت امامان شيعه است. بيجهت نيست كه حضرت علي عليه السلام فرمود: «و ما علي المؤمن من غضاضه في أن يكون مظلوماً مالميكن شاكاً في دينه…؛ براي مؤمن تازگي ندارد از اين كه مظلوم واقع شود، تا هنگامي كه در دين شك نكند (تستري، بيتا: ص98). چنان كه عمار بن ياسر در جنگ صفّين گفت: «والله لوضربونا حتي يبلّغونا سعفات هجر لعلمنا أنا علي الحق و انهم علي الباطل؛ به خدا سوگند! اگر ما را به قدري بزنند، تا به منطقه نخلستانهاي خرماي هجر برانند و عقب نشيني كنيم، هر آينه يقين خواهيم دانست كه بر حق هستيم و معاويه و اصحابش بر باطلند» (اربلي، 1381: ج2، ص146و148).
خطيب خوارزمي با ذكر سند، اين روايت را از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل ميكند كه خداوند متعال در شب معراج فرمود:
يا محمد! إني خلقتك و علياً و فاطمه و الحسن و الحسين و الأئمة من ولد الحسين من شبح نوري و عرضت ولايتكم علي أهل السموات و الأرض فمن قبلها كان عندي من المؤمنين و من جحدها كان عندي من الكافرين؛
اي محمد! من تو را و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين را از لمحهاي از نور خود آفريدم. آن گاه ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه داشتم. پس هركسي پذيرفت، نزد من از مؤمنان به شمار ميآيد و كسي كه انكار كرد، در شمار كافران قرار ميگيرد … (جويني، 1400:ج2، ص319؛ قندوزي، همان: ج3، باب93، ص160).
و. دوازده امام با ذكر نام و نشان
در منابع سنّي و شيعه در اين باب، پنجاه حديث رسيده است كه به ذكر يك نمونه اكتفا ميكنيم:
در كتاب فرائد السمطين از مجاهد و ابن عباس حديثي نقل شده است كه به ترجمه آن ميپردازيم:
يك نفر يهودي به نام «نعثل» به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمد و پس از پرسش درباره خداوند و پاسخ گرفتن، پرسيد: «اكنون از وصي و جانشين خودت بگو كه كيست؟ چرا كه پيغمبران اولواالعزم همگي وصي و خليفه داشتهاند و موسي، پيامبر ما يوشع بن نون را وصي خود قرار داد».
پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «وصي من، علي بن ابي طالب است و پس از وي دو سبط من حسن و حسين هستند و پس از آن دو، نه تن از امامان از صلب حسين خواهند بود».
يهودي عرض كرد: «اي محمد! نام و مشخصات آنها را برايم بيان كن». فرمود: «بعد از حسين، پسرش علي است و بعد از او فرزندش محمد و سپس فرزندش جعفر و بعد از او فرزندش موسي و بعد از وي فرزندش علي و بعد از او فرزندش محمد و پس از وي فرزندش علي و بعد از او و پس از او فرزندش حسن و پس از او فرزندش مهدي است؛ اينها هستند امامان دوازدهگانه».
يهودي گفت: «بگو تا بدانم علي و حسن و حسين، مرگشان چگونه است؟» فرمود: «علي با شمشيري كه بر فرقش زده ميشود، كشته ميشود و حسن، به زهر جفا و حسين، سرش از بدنش جدا ميشود».
يهودي پرسيد: «جايگاه آنان كجاست؟» فرمود: «در بهشت، در مقام من هستند».
يهودي فرياد زد: «شهادت ميدهم: معبودي جز خداوند نيست و اينكه تو رسول او هستي و شهادت ميدهم كه آنان بعد از تو اوصيايت هستند. من در كتابهاي پيشين و در آنچه موسي با ما عهد كرده بود، يافتم كه در آخر الزمان پيغمبري خواهد آمد كه به او احمد و محمد گفته ميشود. او خاتم همه پيامبران است و بعد از وي پيامبري نيست و نخواهد آمد و پس از او، اوصيايش دوازده نفرند. اول آنها پسر عمّ و شوهر دختر او است و دوم و سوم، دو برادرند از فرزندان پيغمبر، اولي را به وسيله شمشير ميكشند و دومي را به وسيله زهر و سومي را با عدهاي از اهل بيتش با لب تشنه در غربت، شهيد ميكنند…. نُه نفر از اوصياي پيغمبر اسلام از فرزندان سومي هستند. اوصياي پيامبر به عدد اسباط بني اسرائيل دوازده نفرند».
پيغمبر فرمود: «آيا اسباط را ميشناسي؟»
عرض كرد: بلي. اول از اسباط، لاوي بن برخيا است. هم او بود كه شريعت خويش را پس از فرسوده شدن، ظاهر ساخت و با قرطيساي ـ قرشيطا ـ پادشاه جنگيد تا او را كشت». سپس پيغمبر فرمود: «در امت من نيز همان واقع خواهد شد كه در بني اسرائيل رخ داد. امام دوازدهم از فرزندان من غيبت ميكند و ديده نميشود. او روزي ظاهر خواهد شد كه از اسلام، جز اسمي باقي نمانده باشد و از قرآن و كلام خدا مگر درسي باقي نباشد. در اين موقعيت است كه خداي متعال، اذن ظهور ميدهد، تا او اسلام را تجديد نمايد. خوشا به حال آنان كه او را دوست داشته باشند و از وي پيروي نمايند! و بدا به حال دشمنان و مخالفان وي و خوش به حال آنان كه از وي راهنمايي بجويند! (قندوزي، همان: ص440-442؛ جويني، همان: ج2، صص132و134).
منابع و مآخذ
1. آلوسي، ابوالفضل محمود، روح المعاني، تهران، جهان، بيتا.
2. ابن بيالحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه مرعشي نجفي، 1404ق.
3. ابن جوزي، شمس الدين مظفر يوسف، تذكرة الخواص، بيجا، بيتا.
4. ابن عربي، ابوبكر، عارضة الاحوذي، شرح سنن ترمذي، بيجا، بيتا.
5. ابن منظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق.
6. اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه في معرفة الائمة، تبريز، مكتبه بني هاشمي، 1381ش.
7. اسلمي، ابي عبدالرحمن محمدبن حسين بن موسي، حقايق التفسير، بيروت، دارالكتب العلميه، بيتا.
8. بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثت، 1417ق.
9. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دار ابن اكثير، 1407ق.
10. ترمذي، محمدبن عيسي، سنن ترمذي، بيروت، دار احياء التراث، بيتا.
11. تستري، نورا…، الصوارم المحرقة، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بيتا.
12. جصاص الرازي الحنفي، احمد بن محمد، احكام القرآن، بيجا، بيتا.
13. حاكم حسكاني، عبدا… بن عبدا… بن احمد، شواهد التنزيل، و قواعد التفضيل، بيجا، بيتا.
14. حمويني، علي بن محمد، فرايد السمطين، بيروت، 1400ق.
15. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في الفاظ القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418ق.
16. سجستاني، سليمان بن اشعث، سنن ابي داود، بيروت، دارالفكر، 1410ق.
17. سيوطي، عبدالرحمان ابوبكر، الجامع الصغير، بيروت، دارالفكر، بيتا.
18. سيوطي، عبدالرحمن بن ابوبكر، الاتقان، قم، شريف رضي، 1370ش.
19. شيباني، احمد حنبل، مسند احمد، مصر، مؤسسه قرطبه، بيتا.
20. صبحي صالح، نهج البلاغه، بيروت، بيجا، 1387ش.
21. طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361ش.
22. طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، قاهره، مكتبة ابن تميميه، بيتا.
23. طبري، ابوالعباس احمدبن عبدله بن محب الدين، رياض النضرة، بيجا، بيتا.
24. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نورالثقلين، قم، علميه، 1412ق.
25. فخر رازي، التفسير الكبير، بيروت، دار احياء التراث، چ2، 1411ق.
26. قندوزي، سليمان ينابيع المودة، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1418ق.
27. متقي هندي، علاء الدين علي، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت،مؤسسة الرسالة، 1409ق.
28. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
29. مستشيري،مسلمبنحجاج،صحيح مسلم،بيروت،داراحياءالتراث العربي،بيتا.
30. نهرواني مدني، عمر عارف، مناقب احمد بن حنبل، بيجا، بيتا.
31. هيتمي، ابن حجر، الصواعق المحرقه، بيروت، دارالمعرفة، 1418ق.
[1]. در اصطلاحات منطقي و عرفاني و متون سمبليكي گاهي براي كلمات معنايي است غير از معناي عرفي و لغوي و مراد نويسنده مربوط به معاني اصطلاحي است نه ظاهري و از باب استعاره و مجاز آمده است. و بسا ممكن است معناي ظاهري براي افراد معمولي گمراه كننده باشد مانند شعر حافظ
به مي سجّاده رنگين كن گرت پير مغان گويد كه سالك بيخبر نبود ز راه و رسم منزلها
«مي» در اصطلاح عرفان به معناي شراب نيست، بلكه هر جذبهاي كه سالك را متحول كند به آن «مي» گفته ميشود.
[2]. البته بابيت و بهائيت كه اديان ساختگي و پوچند، ماه را نوزده روز ميدانند و هر سال را 19 ماه كه سال ميشود 361 روز.
[3]. هر گروهي به پيشواي خودشان در قيامت خوانده مي شود.
http://www.entizar.ir/page.php?page=showarticles&id=410
مجله علمي تخصصي انتظار موعود – ويژه امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف