معمولا شبهه انگیزان برای رد اخلاق کریمانه پیامبر صلی الله علیه و آله و بی توجهی اسلام به رعایت قوانین در باره اسرای جنگی به چند موضوع استناد می کنند که یکی از آنها اعدام نضر بن حارث و عقبه ابن ابی معیط پس از اسارت در جنگ بدر است. در اینجا به برخی از سوابق سوء و خشونت آمیز این دو کافر حربی که دشمنی با پیامبر و مسلمانان را به منتها درجه خود رساندند اشاره و سپس در باره اینکه این اعدام واقعا حق آنها بوده یا خیر نظر می دهیم.
سوابق قبلی:
۱) ابن عباس گفته است: نضربن حارث، عقبه بن ابى معیط و عدهاى دیگر از سوى بزرگان قریش به نزد پیشوایان یهود مدینه فرستاده شدند تا از سخنان پیامبر و عقاید او پرس و جو کنند. پس از آن که اوصاف پیامبر و سخنان او را به احبار یهود گفتند. بزرگ ایشان خندهاى کرد و گفت: او همان پیامبر است که صفاتش در کتاب ما آمده و قبیلهاش با او از همه کس بیشتر دشمنى خواهند کرد.(۱)
۲) در شأن نزول سوره کهف آمده است: نضربن حارث و عقبه بن ابى معیط نزد احبار یهود مدینه رفتند تا در مورد صحت گفتار پیامبر از آنان سؤال کنند. گفتند اگر او پاسخ سه سؤال را داد پیامبرى از پیامبران خدا است والاّ دروغگویى بیش نیست.
الف) از او بپرسید: جوانانى که در غارى پنهان شدند و حکایت عجیبى دارند کیستند و حکایتشان چیست؟
ب) چه کسى به شرق و غرب عالم سفر کرد؟
ج) درباره روح از او بپرسید؟
آنان به مکه باز گشتند و از پیامبر سؤالات خود را پرسیدند. مدتى بعد سوره کهف نازل شد و پاسخ هر سه سؤال آنان را داد.(۲)
۳) تواریخ نوشتهاند: وقتى پیامبر دعوت خود را آغاز کرد و آئین اسلام علنى شد، مشرکان قریش غضبناک شدند و به دشمنى با پیامبر پرداختند. عدهاى از آنان به واسطه ملاحظاتى دشمنى خود را پنهان مى کردند و علناً اظهار نمىکردند. بر عکس گروهى دیگر علناً به دشمنى و آزار پیامبر مى پرداختند. این گروه عبارت بودند از: ابوجهل بن هشام، ابولهب بن عبد المطلب، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، نضربن الحارث، عقبه بن ابى معیط و… از میان اینان نیز آنان که دشمنى را به نهایت خود رسانده بودند: ابوجهل، ابولهب و عقبه بن ابى معیط بودند.(۳)
۴) ابولهب و عقبه ابن ابى معیط دو همسایه رسول خدا بودند که دائم به آزار و اذیّت ایشان مى پرداختند و پیامبر از آنان گلهمند بود.(۴)
۵) در شأ نزول سوره صاد مى خوانیم: روزى گروهى از بزرگان قریش مانند ابوجهل، ابولهب، نضربن حارث و عقبه بن ابى معیط و… به نزد ابوطالب رفتند و به او گفتند: ما آمدهایم معامله منصفانهاى بکنیم، اگر پول و ثروت، قدرت و خلاصه هر چه مى خواهى به تو مى دهیم. بهترین و زیباترین جوان خود را نیز به تو مى دهیم. تا فرزندت باشد. در عوض تو پسر برادرت را به ما بده تا او را بکشیم…!؟(۵)
هم چنین همین گروه به پیامبر پیشنهاد دادند که ازدواج با زیباترین زنان قریش را بپذیرد، پول و مقام و قدرت هر چه مى خواهد به او بدهند به شرط آن که دست از خدایان آنان بردارد و از تبلیغ دینش صرف نظر کند. آن جمله معروف پیامبر که اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهید هرگز از خداى خود دست بر نخواهم داشت. در پاسخ آنان بیان گردیده است.(۶)
۶) پس از بى اثر ماندن سخنان قریش در ابوطالب و پیامبر(ص)، نضربن حارث در میان آنان بپا خاست و گفت: اى جماعت قریش، به پروردگار سوگند، حادثهاى بر ما واقع شده که بعد از این به هیچ حیلتى از آن نه گریز دانیم و نه گریز توانیم کرد. محمد جوانى از ما بود که امانتدارترین، راستگوترین و پسندیدهترین قریش محسوب مى شد و او را بدین صفات مى شناختیم تا برایمان چیزى آورد که مى دانید و مى شناسید.(در مقام مبارزه) ابتدا گفتیم ساحر است. قسم به خدا که ساحر نبود، زیرا ما ساحران را دیده بودیم و انواع سحر را مى شناختیم.گفتیم کاهن است و قسم به خدا که کاهن نبود، چه که ما به کهانت و حیلت سازىهاى آن آگاهیم. گفتیم شاعر است و قسم به خدا که شاعر نبود، که ما به فنون شعر و صنایع آن واقفیم. سرانجام گفتیم مجنون است؛ و مجنون نیست. اى جماعت قریش! به فکر شأن و مقام خود باشید و از آن حفاظت کنید که واقعه، واقعهاى سخت و بزرگ و عظیم است.(۷)
۷) ارباب تاریخ و سیره نگاشتهاند: »و کان النضر من شیاطین قریش، ممن کان یوذى رسول اللَّه و ینصب له العداوه«.:نضر بن حارث از شیاطین قریش و از کسانی بود که پیامبر را می آزرد و به او دشمنی می ورزید.او به سرزمین حیره سفر کرده بود و داستان پادشاهان ایران و حیره را فرا گرفته بود. لذا هرگاه پیامبر درباره اقوام گذشته و سرنوشت آنان سخنى مى گفت تا مردم را عبرتى باشد، نضر مى آمد، مردم را جمع مى کرد و گفت: « انا واللَّه یا معشر قریش احسن حدیثا منه فهاموا فانا احدثکم احسن من حدیثه». آن گاه داستانهاى ملوک فارس را براى آنان تعریف مى کرد و در آخر مى گفت: « لماذا محمد احسن حدیثا منى».(۸)
۸) درباره اعمال نضر بن حارث و گفتههاى وى، آیاتى چند از قرآن نازل شده: مطففین / ۱۳، انعام / ۲۵، انفال / ۳۱، نحل / ۲۴، مؤمنون / ۸۳، فرقان / ۵، نمل / ۶۸، احقاف / ۱۷، قلم / ۱۵٫(۹)
۹) لشگر قریش در جنگ بدر ۳ پرچم داشت که هر یک به دست کسى بود. یکى را ابى عزیر بن عمیر، دیگرى را نضر بن حارث و سومى را طلحه بن ابى طلحه حمل مى کردند.(۱۰)
۱۰) در شب لیلهالمبیت که قریش قصد جان پیامبر را کرده بود و امیرمؤمنان(ع) به جاى آن حضرت در بستر ایشان خفت. عدهاى جلوى خانه پیامبر نشسته بودند و کمین مى کشیدند تا حضرت را بکشند، آنها عبارت بودند از: ابوجهل، حکم بن ابى العاص، نضر بن حارث، زمعه بن اسود، عقبه بن ابى معیط و… .(۱۱)
۱۲) پس از مهاجرت پیامبر به مدینه، قریش جهت جنگ با مسلمانان تجهیز شده راه مدینه را در پیش گرفت که این جنگ به جنگ بدر معروف است. تعداد مسلمانان در این جنگ ۳۱۳ نفر و تعداد مشرکین بالغ بر ۲۰۰۰ نفر بود که جناب نضربن حارث و عقبه بن ابى معیط هم در میان آنان بودند. در این جنگ ۷۰ نفر از مشرکین کشته و ۷۰ نفر دیگر اسیر شدند. عدهاى گفتهاند که عقبه بن ابى معیط در خلال جنگ کشته شد و عدهاى دیگر گفتهاند او جزء اسراء بوده. در مورد نضر بن حارث هم تواریخ اسارت او را پذیرفتهاند.
http://www.pasokhgoo.ir/fa/node/1286
پى نوشتها:
۱- طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۱۶۵٫
۲- سیره ابن اسحاق، ص ۲۰۲٫
۳- طبقات ابن سعد، ج ۱، ص ۲۰۰ – ۲۰۱ و سیره ابن اسحاق، ص ۱۴۴٫
۴- طبقات ابن سعد، ج ۱، س ۲۰۱٫
۵- تفسیر دررالمنثور، ذیل سوره صاد.
۶- سیره ابن اسحاق، ص ۱۹۷٫
۷- همان، ص ۲۰۰٫
۸- همان، ص ۲۰۱٫
۹- همان.
۱۰- طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۱۵٫
۱۱- همان، ج ۱، ص ۲۲۸٫
۱۲- ر.ک: سوره محمد (۴۷)، آیات ۲ تا ۴٫
دلایل اعدام این نضر بن حارث و عقبه ابن ابی معیط پس از جنگ بدر:
با توجه به سوابق قبلی این دو فرد و اتفاقاتی که پس از اسارت این دو رخ داده حداقل سه دلیل می توان برای اعدام این دو کافر ذکر کرد:
الف) نپذیرفتن شرایط پیامبر صلی الله علیه و اله برای ازادی اسرا و در عوض تداوم رفتار خصمانه و تهدید آمیز در دوران اسارت
ب) منطبق بودن رفتار این با مفهوم مفسد فی الارض
ج) قوانین بیولوژیک
حال در خصوص هر یکی از این دلایل توضیحاتی را ارائه می دهیم:
الف) نپذیرفتن شرایط پیامبر صلی الله علیه و اله برای ازادی اسرا و در عوض تداوم رفتار خصمانه و تهدید آمیز در دوران اسارت
پیامبر(ص) درباره اسراى بدر چنین حکم کرد: هر کس از آنان مسلمان شود، آزاد مى گردد و هر کس اسلام نیاورد از طرف خدا مختارم که یا بر او منّت گذاشته و یا در ازاى فدیه زندگىاش را به او ببخشم.(۱۲)عدهاى از مشرکین که در جنگ بدر اسیر شده بودند اسلام آوردند و آزاد شدند. عدهاى دیگر با دادن فدیه (خونبها) جان خود را خریدند و عدهاى مأمور به تعلیم خواندن و نوشتن به مسلمانان شدند (به جاى فدیه). حال شما فکر می کنید این دو شخصیت مفسد و جانی حاضر به دادن فدیه شده اند یا حاضر به سواد آموزی به مسلمانان یا ایمان آوردن بوده اند؟ قطعا خیر.در هیچ سند تاریخی ذکر نشده که آنها حاضر شدند به این شرایط تن دهند. آنها در همان شرایط اسارت نیز به گفتار کفرآمیز و رفتارهای تند و ناپسند خود با مسلمانان ادامه داده و آنها را تهدید می کردند. رفتار انها در دوره اسارت نشان می داد که آنها پس از اسارت مجددا به رفتارهای شوم خود ادامه خواهند داد و جان و مال مسلمین را با توطئه های خود تهدید خواهند کرد. به این دلیل چون پیامبر صلی الله علیه و اله از ایشان نا امید شد و حتی آنها نیز برای نجات از کشته شدن شرایط پیامبر صلی الله علیه و آله را نپذیرفتند حکم مفسد فی الارض در باره آنها صادر و آنها اعدام شدند. البته لازم به ذکر است که آنها در میدان جنگ و پس از آنکه تمامی تلاششان را برای نابودی مسلمانان انجام داده بودن اسیر شده بودند و در حالت عادی بسیاری از کشورها این دست از اسرا که جانانه تا آخرین لحظه جنگیده اند را اعدام می کنند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله این کار را نکرد بلکه برای آزادی آنها شرایطی قایل شد.
منطبق بودن رفتار و سوابق آن دو با مفهوم مفسد فی الارض:
اگر در حالت عادی و نه در میدان جنگ آنها به دست پیامبر صلی الله علیه و اله اسیر می شدند حکم آنها چه بود؟ آیا به اسانی آزاد می شدند؟ قطعا خیر. آنها نمونه کاملا واضح و آشکار از مفسدین فی الارض بودند و حتی اگر در این شرایط نیز به دست مسلمانان اسیر می شدند نیز منطقی بود که توسط پیامبر صلی الله علیه و آله به اعدام محکوم شوند.
مفهوم مفسد فی الارض:
براساس تعریف قانون مجازات اسلامی هر کس که برای ایجاد رعب و هراس و سلب آزادی و امنیت مردم دست به اسلحه ببرد، محارب و مفسد فی الارض است و میان سلاح سرد و سلاح گرم تفاوتی نیست.
«محاربه و افساد فی الارض» جزو جرائم و گناهانی است که دارای مجازات خاص و معین شرعی بوده و از این جهت، در حوزه حدود (مجازات هایی که کمیت و کیفیت آنها در شرع مشخص شده است) جای می گیرد.
حکم محاربه و افساد فی الارض و مجازات آنها در آیه ۳۳ سوره مائده بدین شکل بیان شده است: «همانا کیفر کسانی که به محاربه با خدا و رسولش برمی خیزند و در فساد روی زمین می کوشند، قتل یا مصلوب کردن یا بریدن دست ها و پاهایشان به صورت مخالف یا نفی بلد است. این مایه، خواری و رسوایی آنها را در این جهان است و در آخرت نیز عذاب بزرگی خواهند داشت.»
«مرحوم علامه طباطبایی» در تفسیر المیزان درباره این آیه می نویسد: «محاربه با خدا دارای معنای وسیعی است که بر مخالفت با هر حکم از احکام الهی صدق می کند؛ اما اضافه شدن رسول(ص) به خداوند، دلالت دارد که منظور از محاربه، مخالفت با اموری است که وجود حضرتش در آن دخالت داشته است. پس تقریباً مشخص می شود که منظور، به هدر دادن و باطل کردن اثر امور مورد ولایت و حکومت پیامبر(ص) است، همچون اخلال در امنیت عمومی که توسط پیامبر (ص) در حیطه حکومتش ایجاد شده است.»
تعریف محاربه و افساد فی الارض
براساس تعریف قانون مجازات اسلامی هر کس که برای ایجاد رعب و هراس و سلب آزادی و امنیت مردم دست به اسلحه ببرد، محارب و مفسد فی الارض است و میان سلاح سرد (همچون چاقو، قمه، شمشیر، نیزه و…) و سلاح گرم (تفنگ، هفت تیر، مسلسل و…) تفاوتی نیست.
البته کسی که به روی مردم سلاح بکشد ولی در اثر ناتوانی موجب هراس هیچ فردی نشود محارب نیست. همچنین اگر کسی سلاح خود را با انگیزه عداوت شخصی به سوی یک یا چند نفر مخصوص بکشد و عمل او جنبه عمومی نداشته باشد، محارب محسوب نمی شود.
باید توجه داشت مفهوم محاربه از مفاهیمی است که بدون قصد، تحقق پیدا نمی کند، اگر چه قتلی هم صورت گرفته باشد. همچنین محاربه محارب باید ظاهر و علنی باشد، زیرا در غیر این صورت عنوان محارب صدق نخواهد کرد. البته در صدق عنوان محاربه وقوع آن در شهر یا بیابان تاثیری ندارد؛ منتها باید سوءنیت (قصد مجرمانه) محارب ظهور و بروز پیدا کند تا عنوان محاربه صادق باشد.
در اینکه اسلحه ای که محارب به کار می برد قدیم یا جدید باشد یا رایج یا غیررایج باشد نیز تفاوتی وجود ندارد، حتی اگر ایجاد رعب و هراس با چوب دستی و سنگ هم حاصل شود، عنوان محاربهصادق است.
نکته مهم این است که هر فرد یا گروهی که برای مبارزه با محاربان و از بین بردن فساد در زمین دست به اسلحه برند محارب نیستند، زیرا عمل این گروه جنبه فساد ندارند بلکه عنوان دفع فساد دارد.
سارق مسلح و قطاع الطریق (راهزن) هرگاه با اسلحه امنیت مردم یا جاده را بر هم بزند و رعب و وحشت ایجاد کند محارب است. در واقع این دو عمل از مصادیق بارز محاربه و افساد فی الارض هستند.
هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند مادام که مرکزیت آن باقی است، تمام اعضاء و هواداران آن که موضع آن گروه یا جمعیت یا سازمان را می دانند و به نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش موثر دارند، محارب محسوب می شوند، اگر چه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند. همچنین هر فرد یا گروهی که طرح براندازی حکومت اسلامی را بریزد و برای این منظور اسلحه و مواد منفجره تهیه کند و نیز کسانی که با آگاهی و اختیار، امکانات مالی موثر و یا وسایل و اسباب کار و سلاح در اختیار آنها بگذارند، محارب و مفسد فی الارض هستند.
غیر از موارد فوق، هرکس در طول براندازی حکومت اسلامی خود را نامزد یکی از پست های حساس حکومت بداند و کودتا کند و نامزدی او در تحقق کودتا به نحوی موثر باشد، محارب و مفسد فی الارض است.
طرق اثبات محاربه و افساد فی الارض
محاربه و افساد فی الارض از راه های زیرثابت می شود:
الف) با یک بار اقرار به شرط آن که اقرار کننده بالغ و عاقل بوده و اقرار او با قصد و اختیار باشد.
ب) با شهادت فقط دو مرد عادل
البته شهادت مردمی که مورد تهاجم محاربان قرار گرفته اند به نفع همدیگر پذیرفته نیست، منتها شهادت اشخاصی که مورد تهاجم قرار گرفته اند اگر به منظور اثبات محارب بودن مهاجمان باشد و شکایت شخصی محسوب نشود، پذیرفته است.
همچنین هرگاه عده ای مورد تهاجم محاربان قرار گرفته باشند، شهادت اشخاصی که بگویند به ما آسیبی نرسیده است نسبت به دیگران پذیرفته خواهد شد، زیرا از این شهادت تهمت و اتهامی که مانع شهادت باشد ناشی نمی شود به عبارت دیگر در مسئله مقروض، تهمت عداوت مانند تهمت تبانی منتفی می باشد، زیرا کسانی که به نفع آنها شهادت داده شده است به نفع شهود شهادت نداده اند.
نکته مهم این است که شهادت زنان در اثبات محاربه و افساد فی الارض قبول نیست چه اینکه شهادت زنان به تنهایی باشد و چه اینکه به انضمام شهادت مردان انجام گیرد.
مجازات محاربه و افساد فی الارض
حد محاربه و افساد فی الارض یکی از چهارچیز زیر است: قتل، آویختن به دار، اول قطع دست راست و سپس پای چپ و نفی بلد.
البته انتخاب هر یک از این امور چهارگانه به اختیار قاضی است خواه محارب کسی را کشته یا مجروح کرده یا مال او را گرفته باشد و خواه هیچ یک از این کارها را انجام نداده باشد.
حد محاربه و افساد فی الارض با عفو صاحب حق ساقط نمی شود، زیرا محاربه از حقوق الله است و اگرچه ممکن است برخی اعمالی که از محارب صادر می شود جنبه حق الناسی داشته باشد و از این حیث قابل عفو و بخشش باشد، لیکن جنبه محارب بودن او جدای از این جنبه است.
به گزارش فارس محاربی که تبعید (نفی بلد) می شود باید تحت مراقبت قرار گیرد و بادیگران معاشرت و مراوده نداشته باشد. مدت تبعید نیز در هر حال کمتر از یک سال نیست، اگر چه محارب بعد از دستگیری توبه کند.
در صورتی که توبه نکند همچنان در تبعید باقی خواهد ماند. «صاحب جواهر» (ره) یک روایت از امام رضا (ع) و یک روایت از امام صادق (ع) در رابطه با کیفیت نفی بلد نقل کرده است که در هر دو قید یک سال ذکر شده است. اما مصلوب کردن مفسد فی الارض و محارب به صورت زیر انجام می گیرد:
الف) نحوه بستن موجب مرگ او نشود،
ب)بیش از سه روز بر صلیب نماند ولی اگر دراثنای سه روز بمیرد می توان او را پایین آورد،
ج) اگر بعد از سه روز زنده بماند نباید او را کشت.
لینک منبع مطلب تعریف مفسد فی الارض: گروه جامعه سایت تبیان زنجان
ج) قوانین بیولوژیک
در بدن انسان اگر سلولی از حالت عادی خارج و شروع به تقسیمات متوالی کند به سرعت توسط سلولهای کشنده طبیعی شناسایی و کشته می شود. در بدن انسان از این گونه رفتار های قاطعانه با سلولهای پیر و غیر قابل کنترل به وفور وجود دارد و مرگ برنامه ریزی شده سلول ها Programmed cell death یا کشته شدن سلولهای فاسد به دست سلولهای کشنده طبیعیNatural killer از این دست امور تلقی می شود و اصولا این اتفاقات است که سبب می شود عمر انسانها طولانی شده و به هفتاد و هشتاد سال برسد و الا اگر این دست از امور کنترل کننده نبود عمر بشر بسیار کوتاهتر می شد. سلولهای فاسد که حیات سلولهای دیگر را در معرض خطر قرار می دهند به حکم قوانین حاکم بر طبیعت به سرعت کشته و لاشه آنها نیز منهدم می شود. حال چگونه می توان تصور کرد پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه دهد که چنین افراد افراطی که حتی در شرایط اسارت نیز از رفتار خشونت آمیز و تهدید گرانه نسبت به مسلمانان دست بر نمی دارند را آزاد کند؟
ماجرای اعدام
بسیاری از مورخین ذکر می کنند که نضر به دست امام علی ابن ابی طالب اعدام شد. ابن هشام می نویسد: در خبر است که چون نضر بن حارث به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به قتل رسید خواهرش در مرثیه او قصیده گفت که از جمله این سه بیت است :
اَمُحَمَّدٌ (اءَمحمَّدٌ یا خیر ضنْءِ کریمهٍ نسخه بدل ) وَلاَ نْتَ نَجْلُ نَجیبَهٍ
فی قَوْمِها وَالْفَحْلُ فَحْلُ مُعْرقٌ (نجیب و اصیل)
ما کانَ ضَرَّکَ لَو مَنَنْتَ وَرُبَّما
مَنَّ الْفَتى وَ هُوَ الْمُغیظ الْمُحْنَقُ
اَلنَّضْرُ اَقْرَبُ مَنْ اَسَرْتَ قِرابَهً
وَاَحَقُّهُمْ اِنْ کانَ عِتْقٌ یُعْتَقُ
خلاصه معنی این شعر این است : که آیا محمد(صلی الله علیه و آله) نضر را کشت در حالی که او(محمد) در میان قوم خود به شرافت و نجابت و اصالت معروف است؟ چه می شد اگر منت می گذاشت و از سر خون نضر می گذشت زیرا سابقه قرابت و فامیلی نضر به پیامبر بیش از اسیرانی بودند که آزاد شدند و او به آزادی ،بیش از دیگران محق بود.
چون مرثیه او به سمع مبارک حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم رسید فرمود لَوْ کُنْتُ سَمِعْتُ شِعْرَها لَما قَتَلْتُهُ: اگر این اشعار را قبل از کشته شدن نضر شنیده بودم او را نمی کشتم (سیره النبوّیه ابن هشام، ۳/۴۳) . قاعدتا تکه آخر این شعر یعنی صرفنظر کردن از قتل نضر با آن سابقه طولانی در عداوت به دلایل بسیار زیادی احتیاج داشته و لذا صحت انتساب این شعر به پیامبر صلی الله علیه و اله زیاد منطقی به نظر نمی رسد.
[ سید محمود میرافضلی سریزدی ]