حجاب از دیدگاه اسلام
به نام آنکه پاکتر از شبنم بهار است
در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.
یکی از این آیات، آیه ۵۹ سوره احزاب است:
«یَأَیُهَّا النَّبِىُّ قُل لّأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَالِکَ أَدْنىَ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَ کاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا(۵۹)»
(ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.)
جلباب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.
در سوره نور آیه ۳۱ نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.
مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن
حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیشتر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد که پرده، وسیلهی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.
حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمیتوان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.
اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب میتواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که میتواند از لغزشها و گناههای روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.
علاوه بر این،در قرآن ازانواع دیگرحجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی میکند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شدهاند.
هدف و فلسفه حجاب
هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیلهی تزکیهی نفس و تقوا به دست میآید:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛۱۳) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛
اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمیدانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطهی جهالت و گمراهی بودند.»
از قرآن کریم استفاده میشود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دستیابی به تزکیهی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی همچون:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشمها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.
حجاب چشم
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛۳۰) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛۳۱) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.
حجاب در گفتار
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:
فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛۳۲) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.
حجاب رفتاری
نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونهای راه نروند که با نشان دادن زینتهای خود باعث جلب توجه نامحرم شوند
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛۳۱) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.
از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده میشود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قائل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوهی پوشش، نگاه، حرف زدن و راه رفتن است.
بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزلهی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشهی لغوی عفت نیز وجود دارد.
حجاب و عفت
دو واژهی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترکاند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگیهای عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان،تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیشتر وبهترباشد ،این نوع حجاب درتقویت و پرورش روحیهی باطنی و درونی عفت ، تأثیر بیشتری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیشتر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیشتر و بهتر در مواجهه با نامحرم میگردد.
حجاب زنان سالمند
قرآن مجیدبه شکل ظریفی به این تأثیر وتأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه میدهدکه بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباسهای رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت میگوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباسهایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَهٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛۶۰)
علاوه بر رابطهی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطهی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانهای از مرحلهی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همهی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.
آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟
با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبههی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار میدهند آشکار میگردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهمترین و اساسیترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار میکند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزلهی سنگ بنای دیگر حجابها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهندهی رفتارهای اوست.
البته، همانگونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همهی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمیتوان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر میشود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامتها و نشانههای عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطهی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطهی عفاف و حجاب را از نوع رابطهی ریشه و میوه دانستهاند؛ با این تعبیر که حجاب، میوهی عفاف، و عفاف، ریشهی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلبها کار دارد»، خود را سرگرم میکنند؛ چنین انسانهایی باید در قاموس اندیشهی خود این نکتهی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک میپروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوهی ناپاکِ بیحجابی نخواهد شد.
تفسیر آیه ۵۷ سوره یونس ( آیه نمونه )
یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَهٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَای مردم ، برای شما از جانب پروردگارتان موعظه ای آمد و شفایی برای آن بیماریی ای که در دل دارید و راهنمایی و رحمتی برای مؤمنان
تفسیر نمونه
قرآن رحمت بزرگ الهى در قسمتى از آیات گذشته بحثهائى در زمینه قرآن آمده ، و گوشه اى از مخالفتهاى مشرکان در آنها منعکس گردیده بود، در این آیات به همین مناسبت سخن از قرآن به میان آمده نخست به عنوان یک پیام همگانى و جهانى ، تمام انسانها را مخاطب ساخته مى گوید:
اى مردم از سوى پروردگارتان ، موعظه و اندرزى براى شما آمد (یا ایها الناس قد جائتکم موعظه من ربکم ). ((و کلامى که مایه شفاء بیمارى دلها است )) (و شفاء لما فى الصدور). ((و چیزى که مایه هدایت و راهنمائى است )) (و هدى ). ((و رحمت براى مؤ منان است )) (و رحمه للمؤ منین ). در این آیه چهار صفت براى قرآن بیان شده است ، که براى فهم بیشتر باید نخست روى لغات آن تکیه کنیم . وعظ (و موعظه ) آنچنان که در مفردات آمده است ، نهى آمیخته به تهدید است ، ولى ظاهرا معنى موعظه وسیعتر از این باشد، همانگونه که از ((خلیل )) دانشمند معروف عرب در همان کتاب مفردات نقل شده : موعظه عبارت از تذکر دادن نیکیها است که تواءم بارقّت قلب باشد،در واقع هرگونه اندرزى که در مخاطب تاءثیر بگذارد، او را از بدیها بترساند و یا قلب او را متوجه نیکیها گرداند، وعظ و موعظه نامیده مى شود. البته مفهوم این سخن آن نیست که هر موعظه اى باید تاءثیر داشته باشد، بلکه منظور آن است که در قلبهاى آماده بتواند چنین اثرى بگذارد. منظور از شفا دادن بیمارى دلها و یا به تعبیر قرآن شفاى چیزى که در سینه ها است ، همان آلودگیهاى معنوى و روحانى است مانند بخل و کینه و حسد و جبن و شرک و نفاق و امثال اینها که همه از بیماریهاى روحى و معنوى است . منظور از ((هدایت )) راهیابى به سوى مقصود، یعنى تکامل و پیشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت است . و منظور از ((رحمت )) همان نعمتهاى مادى و معنوى الهى است که شامل حال انسانهاى شایسته مى شود همانگونه که در کتاب مفردات مى خوانیم ((رحمت)) هرگاه به خدا نسبت داده شود به معنى نعمت بخشیدن او است و هنگامى که به انسانها نسبت داده شود به معنى رقت قلب و عطوفت است . در واقع آیه فوق چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مى دهد. مرحله اول مرحله ((موعظه و اندرز)) است . مرحله دوم مرحله ((پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى)) است . مرحله سوم مرحله ((هدایت)) است که پس از پاکسازى انجام مى گیرد. و مرحله چهارم ((مرحله اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود)) و هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد و جالب اینکه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گیرد. قرآن است که انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است که زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها مى شوید، و قرآن است که نور هدایت را به دلها مى تاباند، و نیز قرآن است که نعمتهاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند. على (علیه السلام) در گفتار جامع خود در نهج البلاغه با رساترین تعبیرى این حقیقت را توضیح داده است آنجا که مى فرماید: … فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر والنفاق و الغى و الضلال: ((از قرآن براى بیماریهاى خود شفا بطلبید، و به آن براى حل مشکلاتتان استعانت بجوئید، چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردها است که آن درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است )). (۱)و این خود مى رساند که قرآن نسخه اى است براى بهبودى فرد و جامعه از انواع بیماریهاى اخلاقى و اجتماعى و این همان حقیقتى است که مسلمانان آن را بدست فراموشى سپرده و به جاى اینکه از این داروى شفا بخش بهره گیرند درمان خود را در مکتبهاى دیگر جستجو مى کنند،و این کتاب بزرگ آسمانى رافقط یک کتاب خواندنى قرار داده اند نه اندیشیدنى و عملکردنى .
در آیه بعد براى تکمیل این بحث و تاءکید روى این نعمت بزرگ الهى یعنى قرآن مجید که از هر نعمتى برتر و بالاتر است ، مى فرماید:
((بگو اى پیامبر این مردم به فضل پروردگار و به رحمت بى پایان او و این کتاب بزرگ آسمانى که جامع همه نعمتها است باید خشنود بشنوند، نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها و فزونى قوم و قبیله هاشان )) (قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا). زیرا این سرمایه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى کرده اند بهتر و بالاتر است و هیچیک از آنها قابل مقایسه با این نیست (هو خیر مما یجمعون ). در اینجا به دو نکته باید توجه کرد:
۱ – آیا قلب کانون احساسات است ظاهر آیه اول مورد بحث مانند بعضى دیگر از آیات قرآن این است که کانون بیماریهاى اخلاقى ، ((قلب )) است ، این سخن در ابتدا ممکن است تولید این اشکال کند که ما مى دانیم تمام اوصاف اخلاقى و مسائل فکرى و عاطفى به روح انسان بازگشت ، قلب یک تلمبه خود کار براى نقل و انتقال خون و آبیارى و تغذیه سلولهاى بدن بیش نیست . البته حق همین است ، که قلب تنها ماءموریت اداره جسم انسان را دارد و مسائل روانى مربوط به روح آدمى است ، اما نکته دقیقى در اینجا وجود دارد که با توجه به آن ، رمز این تعبیر قرآن روشن مى شود و آن اینکه در جسم انسان دو کانون وجود دارد که هر کدام مظهر بخشى از اعمال روانى انسان است ، یعنى هر یک از این دو کانون با فعل و انفعالات روانى فورا عکس العمل نشان مى دهد یکى((مغز))است و دیگرى((قلب)). هنگامى که در محیط روح مسائل فکرى را بررسى مى کنیم ، عکس العمل آن فورا در مغز آشکار مى شود، و به تعبیر دیگر مغز ابزارى است براى کمک به روح در مساءله تفکر، و لذا به هنگام تفکر خون سریعتر در مغز گردش مى کند، سلولهاى مغزى فعل و انفعال بیشترى دارند و غذاى بیشترى جذب مى کنند و امواج زیادترى مى فرستند، ولى به هنگامى که پاى مسائل عاطفى مانند عشق و محبت و تصمیم و اراده و خشم و کینه و حسد، عفو و گذشت به میان مى آید، فعالیت عجیبى در قلب انسان شروع مى شود،گاهى ضربان شدید پیدامى کند،گاهى ضربانش بقدرى سست مى شود گویا مى خواهد از کار بایستد، گاهى احساس مى کنیم که قلب ما مى خواهد منفجر بشود، اینها همه به خاطر پیوند نزدیکى است که قلب با این سلسله مسائل روانى دارد. از همین رو قرآن مجید ایمان را به قلب نسبت مى دهد (و لما یدخل الایمان فى قلوبکم ) – (حجرات – ۱۴) و یا جهل و لجاجت و عدم تسلیم در مقابل حق را به عنوان نابینائى قلب تعبیر مى کند (و لکن تعمى القلوب اللتى فى الصدور – حج – ۴۶). ناگفته نماند که این گونه تعبیرات مخصوص قرآن نیست ، در ادبیات زبانهاى گوناگون در زمانهاى گذشته و امروز نیز جلوه هاى مختلف این مساءله دیده مى شود، غالبا به کسى که علاقه داریم مى گوئیم در قلب ما جاى دارى و یا قلب ما متوجه تو است ، و یا قلب ما در گرو عشق تو است ، و همیشه سمبل عشق را ترسیمى از قلب انسان قرار مى دهند. همه اینها به خاطر آن است که انسان همواره این احساس را داشته است که به هنگام عشق و علاقه و یا کینه و حسد و مانند اینها تاءثیر و تاءثر خاصى در قلب خود احساس مى کند، یعنى نخستین جرقه این مسائل روانى به هنگام انتقال به جسم در قلب آشکار مى شود. البته علاوه بر همه اینها، سابقا اشاره کرده ایم که یکى از معانى قلب در لغت عقل و روح آدمى است و معنى آن منحصر به این عضو مخصوص که در درون سینه است نمى باشد و این خود تفسیر دیگرى براى آیات قلب مى تواند باشد اما نه براى همه آنها زیرا در بعضى تصریح شده قلبى که در سینه ها است (دقت کنید)
۲ – در اینکه میان ((فضل )) و ((رحمت )) که در آیه دوم به آن اشاره شده است چه تفاوتى است در میان مفسران گفتگو بسیار است :
الف – بعضى فضل الهى را اشاره به نعمتهاى ظاهرى ، و رحمت را اشاره به نعمتهاى باطنى دانسته اند، و یا به تعبیر دیگر یکى نعمت مادى و دیگرى نعمت معنوى را مى گوید (کرارا در آیات قرآن جمله و ابتغوا من فضله یا لتبتغوا من فضله به معنى تحصیل روزى و درآمد مادى آمده است ).
ب – بعضى دیگر گفته اند: فضل الهى آغاز نعمت ، و رحمت او و دوام نعمت است (البته با توجه به اینکه فضل به معنى بخشیدن نعمت مى باشد و با توجه به اینکه ذکر رحمت پس از آن باید چیزى اضافه بر آن بوده باشد، تفسیر فوق قابل درک است ) و اینکه در روایت متعددى مى خوانیم منظور از فضل الهى وجود پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و نعمت نبوت ، و منظور از رحمت پروردگار وجود على (علیهالسلام ) و نعمت ولایت است ، نیز شاید اشاره به همین تفسیر باشد، زیرا پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سر آغاز اسلام بود و على (علیهالسلام ) سبب بقا و ادامه حیات آن شد (یکى علت محدثه و ایجاد کننده و دیگرى مبقیه و بقا دهنده ).(۲)
بعضى دیگر احتمال داده اند که فضل اشاره به نعمتهاى بهشتى ، و رحمت اشاره به آمرزش از گناه است .
ج – این احتمال نیز داده شده که فضل اشاره به نعمت عام پروردگار به دوست و دشمن مى باشد و رحمت با توجه به کلمه ((للمؤ منین )) که در آیه قبل به صورت قید رحمت ذکر شده اشاره به رحمت ویژه او نسبت به افراد با ایمان است . تفسیر دیگرى که براى این دو ذکر شده این است که فضل پروردگار اشاره به مساءله ی ایمان ، و رحمت اشاره به قرآن مجید است که در آیه قبل از آن سخن گفته شد. البته غالب این معانى با هم تضادى ندارند و ممکن است همه در مفهوم جامع فضل و رحمت جمع باشد.
(۱) -نهج البلاغه خطبه ۱۷۶٫
(۲) -برای آگاهی از این روایات به تفسیر نورالثقلین جلد ۲ صفحه ۳۰۷ و ۳۰۸ مراجعه شود.
تفسیر آیه ۳۱ سوره نور (تفسیرالمیزان)
وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ وَ یحَفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلىَ جُیُوبِهِنَّ وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَائهِنَّ أَوْ ءَابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنىِ أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلىِ الْارْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُواْ عَلىَ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُواْ إِلىَ اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُم ْ تُفْلِحُونَ(۳۱)
و به زنان با ایمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبى فرو بندند و فرجهاى خویش را حفظ کنند و زینت خویش را جز آنچه آشکار است آشکار نسازند و باید که روپوش هایشان را به گریبان ها کنند و زینت خویش را نمایان نکنند مگر براى شوهرانشان، یا پدران و یا پدر شوهران یا پسران و یا پسر شوهران و یا برادران و یا خواهرزادگان و یا برادرزادگان و یا زنان و یا آنچه مالک آن شده اند یا افراد سفیه که تمایلى به زن ندارند و یا کودکانى که از اسرار زنان خبر ندارند، و مبادا پاى خویش را به زمین بکوبند تا آنچه از زینتشان که پنهان است ظاهر شود اى گروه مؤمنان همگى به سوى خدا توبه برید شاید رستگار شوید(۳۱).
کلمه (غضّ ) به معناى روى هم نهادن پلک هاى چشم است، و کلمه (ابصار) جمع بَصَر است که همان عضو بیننده باشد و از اینجا معلوم مى شود که کلمه(مِن) در جمله(من ابصارهم) براى ابتداى غایت است، و یا براى بیان جنس، و یا تبعیض باشد که هر یک را مفسرى گفته، و معنایش این است که مؤمنین چشم پوشى را از خود چشم شروع کنند.
دستور غضّ بصر و حفظ عورات
پس در جمله (قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم ) از آنجایى که کلمه (یغضوا) مترتب بر(قل – بگو)مى باشد نظیر ترتبى که جواب شرط بر شرط دارد قهرا دلالت مى کند بر اینکه قول در اینجا به معناى امر است، و معناى جمله این است که به مؤمنین امر کن که چشم خود را بپوشند، و تقدیر آن این است که : ایشان را امر به غض و چشم پوشى کن که اگر امر بکنى چشم خود را مى پوشند، و این آیه به جاى اینکه نهى از چشم چرانى کند، امر به پوشیدن چشم کرده و فرقى ندارد، آن امر این نهى را هم افاده مى کند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبى را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان تحریم فرموده.
و جمله (و یحفظوا فروجهم) نیز به معناى این است که به ایشان امر کن تا فرج خود را حفظ کنند و کلمه (فرجه ) و (فرج ) به معناى شکاف در میان دو چیز است که با آن از عورت کنایه آورده اند، ودر قرآن کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است همیشه این کنایه را استعمال کرده، به طورى که راغب گفته در عرف هم به خاطر کثرت استعمال مانند نصّ و اسم صریح براى عورت شده است.
و مقابله اى که میان جمله(یغضوا من ابصارهم)باجمله(یحفظوا فروجهم) افتاده،این معنا را مى رساند که مراد از(حفظ فروج) پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضى پنداشته اند، در روایت هم از امام صادق (علیه السلام) رسیده که فرمود: تمامى آیاتى که در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناى حفظ از زنا است، به غیر این آیه که منظور در آن حفظ از نظر است.
و بنابراین ممکن است جمله اولى از این دو جمله را با جمله دومى تقیید کرده، و گفت مدلول آیه تنها نهى از نظر کردن به عورت، و امر به پوشاندن آن است.
آنگاه به مصلحت این حکم اشاره نموده، و با بیان آن مردم را تحریک مى کند که مراقب این حکم باشند و آن اشاره این است که مى فرماید: (این بهتر شما را پاک مى کند، علاوه بر این خدا به آنچه مى کنید با خبر است).
کلام در جمله (و قل للمؤمنات…) همان است که در جمله (قل للمؤمنین…) گذشت. پس براى زنان هم جایز نیست نظر کردن به چیزى که براى مردان جایز نیست، و بر ایشان هم واجب است که عورت خود را از اجنبى – چه مرد و چه زن – بپوشانند.
امر به حجاب دارى و آشکار نساختن مواضع زینت و…
و اما اینکه فرمود:(و لا یبدین زینتهنّالا ما ظهر منها)کلمه(ابداء) به معناى اظهار است و مراد از(زینت زنان )، مواضع زینت است، زیرا اظهار(ظاهر کردن و نشان دادن)خود زینت از قبیل گوشواره و دست بند حرام نیست، پس مراد از اظهار زینت، اظهار محل آنها است.
خداى تعالى ازاین حکم آنچه را که ظاهر است استثناء کرده.و در روایت آمده که مقصود ازآنچه ظاهر است صورت و دوکف دست و قدمها مى باشد، که بحثش به زودى خواهد آمد. ان شاء الله.
(و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ)– کلمه (خُمُر) به دو ضمه – جمع (خمار) است، و خمار آن جامه اى است که زن سر خود را با آن مى پیچد، و زاید آن را به سینه اش آویزان مى کند. و کلمه (جیوب )جمع جیب – به فتح جیم و سکون یاء است که معنایش معروف است، و مراد از جیوب، سینه ها است، و معنایش این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه ها را به سینه هاى خود انداخته، آن را بپوشانند.
(و لا یبدین زینتهنّالا لبعولتهن… او بنى اخواتهنّ)– کلمه (بعوله) به معناى شوهران است. و طوایف هفتگانه اى که قرآن از آنها نام برده محرم هاى نَسَبى و سَبَبى هستند. و اجداد شوهران حکمشان حکم پدران ایشان، و نوه هاى شوهران حکمشان حکم فرزندان ایشان است. و اینکه فرمود:(نسائهنّ) و زنان را اضافه کرد به ضمیر زنان، براى اشاره به این معنا بوده که مراد از (نساء)زنان مؤمنین است که جایز نیست خود را در برابر زنان غیر مؤمن برهنه کنند، از روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) هم همین معنا استفاده مى شود.
اطلاق جمله (او ما ملکت ایمانهنّ) هم شامل غلامان مى شود و هم کنیزان، و از روایات نیز این اطلاق استفاده مى شود، همچنان که به زودى خواهد آمد، و این جمله یکى از مواردى است که کلمه ما در صاحبان عقل استعمال شده، و در معناى من – کسى که به کار رفته است.
(او التابعین غیر اولى الاربه من الرجال) – کلمه (اربه) به معناى حاجت است، و منظور از این حاجت شهوتى است که مردان را محتاج به ازدواج مى کند، و کلمه (من الرجال) بیان تابعین است. و مراد از این رجال تابعین افراد سفیه و ابلهى هستند که تحت قیمومت دیگران هستند و شهوت مردانگى ندارند.
(او الطفل الّذین لم یظهروا على عورات النساء) – الف و لام در (الطفل) براى استغراق است و کلیت را مى رساند، یعنى جماعت اطفالى که بر عورتهاى زنان غلبه نیافته اند یعنى آنچه از امور زنان که مردان از تصریح به آن شرم دارند، اطفال زشتى آن را درک نمى کنند، و این به طورى که دیگران هم گفته اند کنایه از حد بلوغ است.
(و لا یضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ)– پاهاى خود را محکم به زمین نزنند تا صداى زیور آلاتشان از قبیل خلخال و گوش واره و دستبند به صدا در نیاید.
(و توبوا الى اللّه جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون) – مراد از(توبه)به طورى که از سیاق بر مى آید بازگشت به سوى خداى تعالى است، به امتثال اوامر او، و انتهاء از نواهیش و خلاصه پیروى از راه و صراطش.
تفسیرآیه ۵۹ سوره احزاب ( تفسیر نمونه)
یَأَیهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَجِک وَ بَنَاتِک وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ ذَلِک أَدْنى أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً َّحِیماً(آیه۵٩ احزاب)
اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسرى هاى بلند) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه (از کنیزان و آلودگان ) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و (اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده ) خداوند همواره غفور و رحیم است .
تفسیر:
در تفسیر على بن ابراهیم در شان نزول آیه نخست چنین آمده است : آن ایام زنان مسلمان به مسجد مى رفتند و پشت سر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نماز مى گذاردند، هنگام شب موقعى که براى نماز مغرب و عشا مى رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مى نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مى دادند و مزاحم آنان مى شدند، آیه فوق نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور کامل رعایت کنند تا به خوبى شناخته شوند و کسى بهانه مزاحمت پیدا نکند.
در همان کتاب در شان نزول آیه دوم چنین مى خوانیم : گروهى از منافقین در مدینه بودند و انواع شایعات را پیرامون پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به هنگامى که به بعضى از غزوات مى رفت در میان مردم منتشر مى ساختند، گاه مى گفتند: پیامبر کشته شده ، و گاه مى گفتند: اسیر شده ، مسلمانانى که توانائى جنگ را نداشتند و در مدینه مانده بودند سخت ناراحت مى شدند، شکایت نزد پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آوردند، این آیه نازل شد و سخت این شایعه پراکنان را تهدید کرد.
اخطار شدید به مزاحمان و شایعه پراکنان !
به دنبال نهى از ایذاء رسولخدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و مؤ منان در آیات گذشته ، در اینجا روى یکى از موارد ایذاء تکیه کرده و براى پیشگیرى از آن از دو طریق اقدام مى کند:
نخست به زنان با ایمان دستور مى دهد که هر گونه بهانه و مستمسکى را از دست مفسده جویان بگیرند، سپس با شدیدترین تهدیدى که در آیات قرآن کم نظیر است منافقان و مزاحمان و شایعه پراکنان را مورد حمله قرار مى دهد.
در قسمت اول مى گوید: ((اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منین بگو روسریهاى بلند خود را بر خویش فرو افکنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگیرند)) (یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤ منین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤ ذین ).
در اینکه منظور از شناخته شدن چیست ؟ دو نظر در میان مفسران وجود دارد که منافاتى با هم ندارند.
نخست اینکه در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون مى آمدند، و از آنجا که از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آنها مى شدند، در اینجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد که حجاب اسلامى را کاملا رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانه اى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.
دیگر اینکه هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل انگار و بى اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى بند و بار که در عین داشتن حجاب آنچنان بى پروا و لاابالى هستند که غالبا قسمتهائى ازبدنهاى آنان نمایان است و همین معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مى کند.
در اینکه منظور از ((جلباب )) چیست مفسران و ارباب لغت چند معنى براى آن ذکر کرده اند:
۱ – ملحفه (چادر) و پارچه بزرگى که از روسرى بلندتر است و سر و گردن و سینه ها را مى پوشاند.
۲ – مقنعه و خمار (روسرى ).
۳ – پیراهن گشاد.
گرچه این معانى با هم متفاوتند ولى قدر مشترک همه آنها این است که بدن را به وسیله آن بپوشاند (ضمنا باید توجه داشت ((جلباب )) به کسر و فتح جیم هر دو قرائت مى شود).
اما بیشتر به نظر مى رسدکه منظور پوششى است که از روسرى بزرگتر و از چادر کوچکتر است چنانکه نویسنده ((لسان العرب )) روى آن تکیه کرده است .
و منظور از ((یدنین )) (نزدیک کنند) این است که زنان ((جلباب )) را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اینکه آن را آزاد بگذارند به طورى که گاه و بیگاه کنار رود و بدن آشکار گردد، و به تعبیر ساده خودمان لباس خود را جمع و جور کنند.
اما اینکه بعضى خواسته اند از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشانید هیچ دلالتى بر این معنى ندارد و کمتر کسى از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است .
به هرحال از این آیه استفاده مى شود که حکم ((حجاب و پوشش)) براى آزاد زنان(غیر برده و کنیز) قبل از این زمان نازل شده بود، ولى بعضى روى ساده اندیشى درست مراقب آن نبودند آیه فوق تاکید مى کند که در رعایت آن دقیق باشند.
و از آنجا که نزول این حکم ، جمعى از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان مى ساخت ، در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند همواره غفور و رحیم است )) (و کان الله غفورا رحیما).
هر گاه از شما تاکنون در این امر کوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشید، توبه کنید و به سوى او باز گردید، و وظیفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهید.
تفسیر آیه ۳۲ سوره احزاب (تفسیر المیزان)
“یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ” این آیه برابرى زنان پیغمبر با سایر زنان را نفى مىکند، و مىفرماید: شما با سایر زنان برابر نیستید اگر تقوى به خرج دهید، و مقام آنها را به همان شرطى که گفته شد بالا مىبرد، آن گاه از پارهاى از کارها نهى، و به پارهاى از کارها امر مىکند، امر و نهیى که متفرّع بر برابر نبودن آنان با سایر زنان است، چون بعد از آنکه مىفرماید شما مثل سایر زنان نیستید، با کلمه” فاء- پس” آن امر و نهى را متفرع بر آن نموده، فرموده، پس در سخن خضوع نکنید، (و چون سایر زنان آهنگ صدا را فریبنده نسازید)، و در خانههاى خود بنشینید، و کرشمه و ناز مکنید …، با اینکه این امور بین زنان پیغمبر و سایر زنان مشترک است. پس از اینجا مىفهمیم که آوردن جمله “شما مثل سایر زنان نیستید” براى تاکید است، و مىخواهد این تکالیف را بر آنان تاکید کند، و گویا مىفرماید شما چون مثل دیگران نیستید، واجب است در امتثال این تکالیف کوشش و رعایت بیشترى بکنید، و در دین خدا بیشتر از سایر زنان احتیاط به خرج دهید. مؤید و بلکه دلیل بر اینکه تکلیف همسران آن جناب سختتر و شدیدتر است، این است که پاداش و کیفرشان دو چندان است، همان طور که دیدید آیه قبلى آن را مضاعف خواند، و معقول نیست تکلیف از همه یکسان باشد ، ولى کیفر و پاداش از بعضى مضاعف، پس اگر کیفر و پاداش بعضى مضاعف بود، باید بفهمیم که تکلیف آنان مؤکد، و مسئوولیتشان سنگینتر است.
” فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ”- بعد از آنکه علو مقام، و رفعت منزلت همسران رسول خدا (ص) را به خاطر انتسابشان به آن جناب بیان نموده، این علو مقامشان را مشروط به تقوى نموده، و فرموده که فضیلت آنان به خاطر اتصالشان به رسول خدا (ص) نیست، بلکه به خاطر تقوى است، اینک در این جمله ایشان را از خضوع در کلام نهى مىکند، و خضوع در کلام به معناى این است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند، تا دل او را دچار ریبه، و خیالهاى شیطانى نموده، شهوتش را بر انگیزانند، و در نتیجه آن مردى که در دل بیمار است به طمع بیفتد، و منظور از بیمارى دل، نداشتن نیروى ایمان است، آن نیرویى که آدمى را از میل به سوى شهوات باز مىدارد. ” وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً”- یعنى سخن معمول و مستقیم بگویید، سخنى که شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسندیده دارد، و آن سخنى است که تنها مدلول خود را برساند، (نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کنى، تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود).
__________________________________
(۱) روح المعانى، ج ۲۲، ص ۲٫
(۲ و ۳) مجمع البیان، ج ۸، ص ۳۵۴٫ صفحهى ۴۶۱
___________________________________
پیدایش حجاب
آغاز و پیدایش حجاب و پوشش مربوط میشود به دوران زندگانی
حضرت آدم و حوا علیهما السلام. هنگامی که آن دو بزرگوار از درختی که خداوند میوهاش را ممنوع نموده بود تناول کردند.
«فَلمّا ذاتا الشَجره بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان علیما من ورق الجنه …؛ چون از آن درخت تناول کردند زشتیهایشان آشکار شد و برآن شدند تا ازبرگ درختان بهشت،خود رابپوشانند …» (سوره اعراف _ ۲۲)
در تفسیر آیه فوق آمده است که آدم و حوا علیهماالسلام ، قبل از ارتکاب این عمل، برهنه نبودند بلکه پوششی داشتند که درقرآن ، نامی از چگونگی این پوشش برده نشده ، اما هر چه بوده نشانهای بر شخصیت آدم و حوا و احترام آنها محسوب میشده که با نافرمانی ، از اندامشان فرو ریخته است.
به این ترتیب خوردن میوه ممنوعه توسط آدم وحوا علیهماالسلام صرف نظر از فلسفه و حکمت آن در نظام آفرینش، نخستین تحولی که در آنها بوجود آورد، این بود که آنها را در حریم «ستر» و عفاف با حقیقت برهنگی روبرو کرد و بلافاصله با برگ درختان بهشت خود را پوشاندند. این واقعیت تاریخی به سادگی نشان میدهد که حجاب و پوشش بعنوان یکی از مظاهر حیا و عفت ، امری فطری و طبیعی بوده و برای تامین سلامت روح و روان فرد و جامعه از کمال اهمیت برخوردار است.
فلسفه حجاب از دیدگاه قرآن کریم
قرآن کریم وقتی درباره حجاب سخن میگوید میفرماید : حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید و جنبه حیوانی ننگرند و این حرمت را مخصوص زنان مسلمان دانسته ، لذا نظر کردن به زنان غیر مسلمان را ، بدون قصد تباهی جایز میداند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمت بیبهرهاند. |
قرآن کریم وقتی مسئله لزوم حجاب را بازگو میکند علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنین بیان میفرماید: «ذلک اَدنی اَن یَعرِفنَ فَلا یُوذین»(سوره احزاب _ ۵۹)برای اینکه شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند» چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.
حجاب حق الهی
شبههای که در ذهنیت بعضی افراد هست این است که خیال میکنند حجاب برای زن محدودیت و حصاری است که خانواده برای او بوجود آورده و بنابراین حجاب نشانه ضعف و محدودیت زن است. راه حل این شبهه در بینش قرآن کریم این است که زن باید کاملا درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظرکردم همچنین مربوط به مرد هم نیست تا مرد بگوید من راضییم، و همینطور مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت دهند، حجاب زن حق الهی است.
حرمت زن نه به خود زن اختصاص دارد نه شوهر و نه خانواده، همه اینها هم اگر رضایت بدهند قرآن راضی نخواهد بود، چون حرمت زن به عنوان حق الله مطرح است وخدای سبحان زن را با سرمایه عاطفه آفرید که معلم رقت باشد و پیام عاطفه بیاورد و اگر جامعهای این درس رقت و عاطفه را ترک نمودند و به دنبال غریزه و شهوت رفتند به همان فسادی مبتلا میشوند که در غرب ظهور کرده. لذا کسی حق ندارد بگوید من به نداشتن حجاب رضایت دادم.
زن ازنظر قرآن به عنوان امین حق الله مطرح است یعنی این مقام و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست به زن داده و فرموده ای زن تو این حق مرا به عنوان امانت حفظ کن، آنگاه جامعه به صورتی در می آیدکه قرآن درآن حاکم است. جامعهای که قرآن در او حاکم است،جامعه عاطفه است وسرّش این است که نیمی ازجامعه رامعلمان عاطفه به عهده دارند وآنها مادران هستند و ما ، چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم اصول خانواده درس رافت و رقّت میدهد و رافت و رقت در همه مسائل کارساز است.
منبع : http://hejab-eslam.persianblog.ir/