پنجشنبه , 12 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » آیا علم می تواند خدا را نفی کند؟

آیا علم می تواند خدا را نفی کند؟

علم و دین

علم و دین

دکتر مهدي گلشني، فيزيکدان و رئيس پيشين دانشکده فيزيک دانشگاه صنعتي شريف و رئيس کنوني و بنيانگذار گروه “فلسفه علم” دانشگاه صنعتي شريف : علم نمي تواند خدا را نفي کند

از زماني که گاليله و کوپرنيک و جوردانو برونو در برابر آموزه هاي طبيعت شناسانه کليساي کاتوليک قيام علمي کردند، تا به امروز که دانشمنداني چون ريچارد داوکينز و استيون هاوکينگ، اصل وجود خدا و يا آفرينش جهان توسط خداوند را زير سوال مي برند، درباره نسبت علم ( Science ) و دين سخنان فراواني بيان شده است.

به گزارش شفقنا(پايگاه بين المللي همکاري هاي خبري شيعه)، عصر ايران در گفتگو با دکتر مهدي گلشني، فيزيکدان و رئيس پيشين دانشکده فيزيک دانشگاه صنعتي شريف، نسبت علم و دين را از چشم انداز “رابطه مومنان و علم جديد” واکاوي کرده است.
دکتر مهدي گلشني، رئيس کنوني و نيز بنيانگذار گروه “فلسفه علم” دانشگاه صنعتي شريف است.

_ اگر يافته هاي علمي با آموزه هاي ديني در تضاد کامل قرار گيرد، مومنان عقلاً و منطقا چه موضعي را بايد اتخاذ کنند: پافشاري بر آموزه هاي ديني يا رهاکردن آنها با استناد به يافته هاي علمي؟

به نظر اينجانب رخ دادن تعارض بين يافته هاي علمي با آموزه هاي  ديني نتيجه تجاوز از حدود مجاز توسط يکي ازدو طرف است. کارعلمي در درجه اول با آزمايش و نظريه پردازي سر و کار دارد و اين دو امر حدّاقل از ديدگاه اسلام مورد تأييد است.
اشکال وقتي رخ مي دهد که يا نامسلّمات دين با نظرات رايج در علم مقايسه مي شود و يا عالمان از حدودي که علمي تجربي به آنها اجازه داده تجاوز کنند.
در توضيح امر اخير بايد عرض کنم که همه نظريه هاي علمي مملوّ از مفروضات فوق علمي ( متافيزيکي و … ) هستند؛ مفروضاتي که از خود علم تجربي نتيجه نمي شوند، بلکه از طرف علماء بر علم تجربي تحميل مي شود. اينجا است که پاي مفروضات ضدّ ديني در کار مي آيد. مثل اينکه بعضي از نظريه هاي علمي،  عالَم را بي هدف مي دانند. نداشتن هدف براي عالم، قابل اثبات نيست؛ زيرا نيافتن، دليل بر نبودن نيست.

امّا در علم روز در سطحي که تجربه به آن دسترسي ندارد گاه اين گونه مفروضات در کار آمده است. اگر علماء به محدوده صلاحيت علم تجربي درباره اظهار نظر در مورد امور عام عالم توجه کنند، کمتر اين گونه اشکالات پيش مي آيد.

_ فرد ديندار از آن حيث که ديندار است، آيا عقلاً موظف به پذيرش يافته هاي علمي است؟

فرد ديندار موظف است هرکاري را بر اساس عقلانيت و جهان بيني ديني انجام دهد. در پذيرش نظريه هاي علمي هم بايد توجه کند که آيا درعرضه کردن يافته هاي علمي، فرض هاي عام – غير قابل اثبات با تجربه – به کار رفته است يا نه؛ و اگر رفته آيا آن فرضيه هاي عام با جهان بيني ديني اش مي خواند يا نه؟ البته فرد غير ديندار هم بايد به کيفيت رسيدن به آن نتايج توجه کند.

_ بسياري از دينداران اگر يافته هاي علوم طبيعي را در تاييد اعتقادات خود ببينند، به آنها استناد مي کنند ولي اگر گزاره هاي علمي را مويد اعتقادات خود نبينند، آنها را ظني و نامعتبر و حتي گاه بي ارزش قلمداد مي کنند. اين رويکرد دوگانه به علم، منطقاً و اخلاقاً چه حکمي دارد؟

اولا بايد توجه کرد که در بسياري از موارد يافته هاي علم موقتي هستند و با گذشت زمان و تجارب بيشتر يا تغيير مي کنند و يا اصلاح مي شوند. بنابراين بنده شخصاً اعتقادي به اين ندارم که همواره بخواهيم يافته هاي علم را با متون ديني تطبيق دهيم و آنچه را که مطابق يافتيم بپذيريم و موارد تعارض را طرد کنيم.

به دليل موقتي و ناکامل بودن يافته هاي علمي، من معتقدم که بايد تجربه و نظريه پردازي را به کار برد و در مواردي که تعارض با متون ديني ديده مي شود به مفروضات نهاني فوق علمي که در کار بوده توجه کرد و در صورت تعارض با مفروضات متافيزيکي مورد تأييد دين، آن يافته علمي را قطعي تلقي نکرد.

_ برخي از دينداران، به تبعيت از کانت و همانند آکادمي ملي علوم آمريکا، معقتدند گزاره هاي علمي به هيچ وجه به کار نفي و اثبات اعتقادات ديني نمي آيند؛ چرا که علم از طبيعت و فيزيک سخن مي گويد و دين از مافوق طبيعت و متافيزيک. ولي در قرآن آمده است در طبيعت بنگريد تا به وجود خدا پي ببريد. آيا اين دو ديدگاه متضاد نيستند؟

اين طور نيست که دين فقط از ماوراء الطبيعه سخن بگويد. دين هم مانند علم هم از طبيعت سخن مي گويد و هم از ماوراء طبيعت. منتهي دين روش علمي ( تجربه و نظريه پردازي ) را تأييد مي کند و آن را دريچه ورود به فهم عالم طبيعت مي داند. در قرآن مکرراً به مطالعه نظري و تجربي طبيعت توصيه شده است . دليلش هم اين است  که قرآن فهم طبيعت را وسيله فهم مصنوعات الهي و درک عظمت خلقت مي داند.

امّا اينکه بعضي ، نظير آکادمي علوم آمريکا، معتقدند که گزاره هاي علمي به کار نفي و اثبات اعتقادات ديني نمي آيند درست نيست؛ زيرا به طور واضح مي توان نشان داد که بعضي از عالمان از بعضي گزاره هاي علمي استفاده کرده به نفي خداوند پرداخته اند. يعني از گزاره هاي علمي يک طرفه استفاده کرده اند؛ در حالي که در جهت عکس آن هم مي شد استفاده کرد.

_ اگر کسي در طبيعت منصفانه نظر کرد و به اين نتيجه رسيد که خدا وجود ندارد، آيا دينداران مي توانند بر او خرده بگيرند که چرا از دين خارج شدي؟

با نظر کردن به طبيعت هرگز نمي توان به اين نتيجه رسيد که خدا وجود ندارد. اين نظر در صورتي درست و موجه است که خداوند خود از جنس طبيعت باشد. البته در صورت اخير هم نيافتن دليل بر نبودن خدا نيست.

اينکه کسي ادعا کند که خدا وجود ندارد، صرفاً ادعاست و قابل اثبات نيست. البته يک فرد مي تواند بگويد که وجود خدا براي من ثابت نشده است. اين حالت لا ادري گرايانه در مورد بعضي از دانشمندان ملاحظه شده است، ولي اين فرق دارد با اينکه بگويد خدا وجود ندارد.

_ ويکتور جان استنجر، فيزيکدان آمريکايي، با اشاره به اين نکته که اکثريت (93 درصد) اعضاي آکادمي ملي علوم آمريکا به خدا اعتقاد ندارند، دليل اين امر را “علم آنها” مي داند. آيا با او در اين خصوص موافقيد که دليل خداناباوري اکثريت ساينتيست ها، آشنايي آنها با  science است؟

اينکه در صد بالائي از اعضاي آکادمي علوم آمريکا به خدا اعتقاد ندارند، ناشي از تفکري است که بر علمشان حاکم شده است؛ تفکري که فقط به داده هاي حسّي توجه دارد و طبيعت را در مادّه خلاصه مي کند.  به عبارت ديگر ،اين گونه اعتقادات از خود علم نتيجه نشده ، بلکه از جهان بيني حاکم بر علم نتيجه شده است.

البتّه دانشمندان بسيار برجسته اي هم در علم روز در آمريکا و ساير کشورهاي غربي وجود دارند که عميقاً به وجود خدا اعتقاد دارند و اين به دليل آن است که جهان بيني حاکم بر ذهن آنها وسيعتر از جهان بيني محدود سکولار است.

_ به نظر شما، آيا علم جديد اساساً مي تواند بر ايمان مومنان بيفزايد و يا حتي مبناي ايمان آنها باشد؟ چگونه؟

علم جديد هر روز وجه جديدي از طبيعت را کشف مي کند و عظمت آن را بيشتر و بيشتر نشان مي دهد.  پس مي تواند بر ايمان مؤمنان بيفزايد. اين نتيجه را به راحتي مي توان از قرآن نيز استنتاج کرد. چه قرآن نتيجه مطالعه طبيعت را “اعجاب از عظمت خلقت خداوندي” تلقي مي کند. پل ديويس، يکي از دانشمندان بنام معاصرانگليسي، مي گويد : هر چه علم پيش تر و پيش تر مي رود، انکار هدفداري طبيعت مشکل تر و مشکل تر مي شود.

_ ظاهراً نزاع علم و دين در جهان مسيحيت، بيشتر بر شمار ملحدان افزود تا مومنان. آيا اگر آتش چنين نزاعي در جهان اسلام نيز به تمامي برافروخته شود،بايد درانتظار رشد شمار خداناباوران جوامع اسلامي باشيم؟

اوّلا رابطه علم و دين در اسلام بسيار بيشتر از مسيحيت مورد تأکيد است و به همين جهت شما مي بينيد که بعد از ترجمه متون يوناني و …. به عربي، علوم طبيعي و فلسفه به سرعت در جهان اسلام رشد کرد.
ثانياً، پس از پيدايش علم جديد توسط گاليله و کپلر و نيوتون و بويل و نظاير اين ها در يک متن ديني، به زودي، در طي کمتر از 100 سال، اين علم وجهه ديني خود را از دست داد(گرچه بعضي از بزرگترين عالمان – نظير ماکسول – افرادي بسيار متدين بودند) و فلسفه هايي ( مثل فلسفه هيوم و کانت و … ) رواج يافت که جدائي علم از دين را تشديد کرد . در چند دهه اخير که گرايش بيشتري به دين و معنويات در غرب ديده مي شود، يک دليلش ظهور تعدادي فلاسفه دين مدار بوده است.

من چيزي را که در غرب باعث افزايش ملحدان شد ،در محيط هاي اسلامي پيش بيني نمي کنم. البته همانطور که رفتار نامناسب کليسا با علماء باعث جدائي آنها از کليسا شد، اگر اين گونه رفتارها در يک جامعه اسلامي ، آن هم به نام اسلام، رخ دهد، نتيجه آن دورشدن عالمان از دين خواهد بود.

_ آيا ممکن است روزي علم چنان بر دين غلبه يابد که دينداران عالم را به دئيست ها تقليل دهد؟

با توجه به روند پيشرفت علم در قرن بيستم و دهه اول قرن بيست و يکم، من چنين چيزي را پيش بيني نمي کنم ؛ زيرا در سالهاي اخير محدوديت هاي علم تجربي بيشتر و بيشتر مورد تأييد قرار گرفته است و عدّه بيشماري از بزرگان علم اقرار کرده اند که جواب همه سوالات مورد دغدغه بشري را نمي توان از علم گرفت.اين را شما در اوائل قرن بيستم مشاهده نمي کرديد، زيرا در آن زمان نظر عدّه زيادي اين بود که جواب تمام سوالات را علم خواهد داد.

_ وقتي به تاريخ تقابل و تعامل علم و دين نظر مي کنيد، به نظرتان اين دونهاد در زندگي بشر درحال واگرايي اند ياهمگرايي؟

با توجه به تحولات چند دهه اخير، به نظر مي رسد که دو نهاد علم و دين در حال همگرائي هستند. کافي است به تعداد سمينارهائي که بين اصحاب علم و اصحاب دين در زمان حاضر در غرب برگزار مي شود ، نظر افکنيد.  اين هم  بيشتر به دليل محدوديت هائي است که در مورد علم تجربي مشاهده شده است.

_ فرد ديندار از آن حيث که ديندار است، به علم چگونه بايد بنگرد که ايمانش از دست نرود؟آيااساساً چنين تضميني ممکن است؟

يک فرد دين دار بايد علم را وسيله کشف عالم خلقت و رموز آن و وسيله رفع نيازهاي مشروع بشري بداند. اگر او حدود و ثغور علم و نحوه دخالت موجه دين در حوزه علم را خوب فهميده باشد، دليلي نمي بينم که ايمانش را از دست بدهد. البته شرايط خاص اجتماعي ممکن است باعث از دست دادن دين شخص شود، ولي من اين را جزو حالات استثنائي مي دانم.

_ علم اگر نهايتاً ايمان را از بشر بگيرد و رفاه و پيشرفت را به او هديه کند، داوري دکتر گلشني درباره علم چه خواهد بود؟

به نظر بنده اولا علم نمي تواند در درازمدت ايمان رااز بشر بگيرد. ثانياً اگر علم ايمان را از بشر بگيرد و رفاه و پيشرفت را به او هديه بکند، هيچ تضميني نيست که جامعه بشري در امان بماند و هيچ چيزي باعث جلوگيري از تجاوزات ونابودي بشر نمي شود. من شخصاً رفاه مادي را وسيله ارضاي اشتهاي بشر نمي دانم و خلأ حاصل ازايمان ومعنويت را با هيچ چيز قابل پرکردن نمي دانم.

www.shafaqna.com/persian

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*