با عنایت به مطالب ذکر شده، چه تضمینی وجود دارد که از روی فسیل های جانوران ماقبل تاریخ، بتوان ویژگی های ظاهری آنها را حدس زد؟!!! تصاویر تخیلی که تکامل شناسان و هنرمندان مرتبط با آن ها ارایه می دهند، واقعاً چقدر با وضعیت واقعی جانوران مذکور مطابقت دارد؟!!! آیا عدم اشاره به این مشکل بزرگ، خود نوعی فریب مخاطب نیست؟!!!در واقع به نظر می رسد که آن چه که در موزه های تاریخ طبیعی…
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه ی مبحث فسیل شناسی « نئاندرتال ها »
H) یکی از روش های پرکاربرد فریب مخاطب توسط تکامل شناسان، استفاده از مجسمه ها، نقاشی ها و تصاویر خلق شده به وسیله ی « هنرمندان دیرینه شناسی :Paleoartists » می باشد!(۱۴۶) در این روش، « تکامل شناسان »، از هنرمندان مجسمه ساز، نقاش و … کمک می گیرند تا تصورات و ادعاهای خود پیرامون فسیل ها را در قالب مجسمه ها و نقاشی ها، به خورد مخاطب دهند:
نقاشی ها و مجسمه های خلق شده به دست « هنرمندان دیرینه شناسی : Paleoartists »، یکی از ایزارهای تکامل شناسان جهت جلب اعتماد مخاطبان می باشد.
گرچه این ترفند، بسیار باورپذیر و جذاب می نماید، اما در اکثریت مواقع، از قاعده و قانون مشخصی تبعیت نمی کند! یعنی با دست کاری در فرم عضلات، ضخامت پوست، وضعیت موها و حتی فرم لب ها، « هنرمندان دیرینه شناسی : Paleoartists » که همکاری نزدیکی با تکامل شناسان دارند و معاش آن ها نیز از همین راه تأمین می شود، مجسمه ها و نقاشی هایی به دلخواه تکامل شناسان می سازند! بسیار جالب است که بدانیم، بر اساس هنر، خلاقیت و دلخواه « هنرمندان دیرینه شناسی : Paleoartists »، مجسمه ها و نقاشی های بعضاً متفاوتی از یک نوع فسیل مانند « نئاندرتال ها » یا « استرالوپتیکوس ها » و … پدید می آید:(۱۴۷)
تصور چند « هنرمند دیرینه شناس : Paleoartis » از « نئاندرتال ها »! از راست به چپ، یک « انسان سا : Hominid » وحشی، کودن، جنگجو تا خردمند! (بیچاره نئاندرتال ها که این همه تصاویر مختلف، به آن ها نسبت داده شده است!!!)
البته این گونه شارلاتان بازی های به ظاهر علمی، تنها مربوط به « نئاندرتال ها » نمی شود؛ بلکه در مورد « انسان ساها : Hominids » دیگر همچون جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » نیز به چشم می خورد! جالب این که در مورد جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »، در حالی که هنوز تا سال ۲۰۱۳ میلادی نیز بر سر یک « گونه » ی مجزا بودن یا ابتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » آن بحث و چالش جدی وجود دارد(۱۰۷) (در بخش های قبلی همین سلسله مقاله، به آن اشاره شد)، تکامل شناسان و « هنرمندان دیرینه شناسی : Paleoartists » فرصت طلب، دست به ارایه ی چهره ی نقاشی شده از این جمجمه و انتساب آن به یک انسان ساها : Hominid » مستقل زده اند!:(۱۴۸)
در حالی که هنوز تا سال ۲۰۱۳ میلادی نیز بر سر یک « گونه » ی مجزا بودن یا ابتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » بحث و چالش جدی وجود دارد، تکامل شناسان و « هنرمندان دیرینه شناسی : Paleoartists » فرصت طلب، دست به ارایه ی چهره ی نقاشی شده از این جمجمه و انتساب آن به یک « انسان ساها : Hominid » مستقل زده اند!
این مسئله در حالی به وقوع می پیوندد که می دانیم تا زمان کنونی نیز بین دانشمندان، در مورد جمجمه ی منتسب به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » اختلاف نظر جدی وجود دارد؛(۱۰۷) اما تکامل شناسان مثل همیشه، سیاست فریب و سوء استفاده ی خود را به خوبی پیش می برند!
البته مثال هایی از این دست زیادند و مطالعه ی آن ها بر عهده ی مخاطبان محترم گذاشته می شود.
این که از روی یک « اسکلت فسیل شده »، چه مجسمه ای ساخته شود، بیش از آن که به وضعیت اسکلت کشف شده – که معمولاً هم ناقص و دارای استخوان های مفقود شده یا ناکامل بسیاری است – ارتباط داشته باشد، به حجم بافت نرمی که « هنرمندان دیرینه شناسی : Paleoartists » بر روی اسکلت های مکشوفه قرار می دهند و بر روی مجسمه ها و نقاشی های خود به نمایش می گذارند، بستگی دارد. مثال زیر به درک بهتر این مسئله کمک می کند:
تصاویر زیر، چهره و اندام یک بیمار مبتلا به بیماری « ایدز : AIDS » که مرحله ی پیشرفته ی ابتلا به ویروس « HIV » است را قبل و بعد از دریافت درمان دارویی ضد ویروس « HIV » نشان می دهد:(۱۴۹)
تصاویر فوق، یک بیمار مبتلا به « AIDS/HIV » با نام « Joseph » را قبل و بعد از درمان داروهای ضد ویروس « HIV » نشان می دهد. همان گونه که ملاحظه می فرمایید، علی رغم این که اسکلت و استخوان بندی بیمار تغییری نیافته است، اما به دلیل اصلاح وضعیت عضلانی و چربی های زیر پوستی و احشایی، تفاوت های فاحشی در چهره و اندام وی پدید آمده است!
مثال دیگر در این زمینه، بیماری « آنورکسیا نروزا (بی اشتهایی عصبی) : Anorexia Nervosa » است که در مانکن ها و دختران جوان بسیار شایع است. تصاویر زیر، یک خانم جوان را قبل و بعد از ابتلا به این بیماری نشان می دهد:
تصاویر فوق، یک خانم جوان مبتلا به بیماری « آنورکسیا نروزا (بی اشتهایی عصبی) : Anorexia Nervosa » را قبل و بعد از ابتلا به این بیماری نشان می دهد. همان گونه که ملاحظه می فرمایید، علی رغم این که اسکلت و استخوان بندی بیمار تغییری نیافته است، اما به دلیل اصلاح وضعیت عضلانی و چربی های زیر پوستی و احشایی، تفاوت های فاحشی در چهره و اندام وی پدید آمده است!
همان گونه که ملاحظه فرمودید، علی رغم این که اسکلت و استخوان بندی بیماران فوق، تغییری نیافته است، اما به دلیل تغییر وضعیت عضلانی و چربی های پوستی و احشایی آن ها، تفاوت های فاحشی در چهره و اندامشان پدید آمده است!
بدین ترتیب در مورد فسیل ها نیز تنها وضعیت اسکلتی و استخوانی، نمی تواند چهره ی واقعی موجودات زنده ی صاحب آن ها را پیش بینی نماید؛ بلکه بر اساس میزان عضله و بافت چربی زیر پوستی که در اکثر فسیل ها خبری از آن ها نداریم، وضعیت ظاهری چهره می تواند متفاوت باشد!
البته ما در بخش های قبلی همین مقاله، در مورد « تاپیر ها » به این موضوع اشاره کردیم که « تاپیر ها » دارای خرطومی هستند که تنها اجزای بافت نرم دارد و هیچ جزء استخوانی در آن یافت نمی شود!(۶۴) به همین دلیل، صرفاً از روی اسکلت « تاپیر ها » نمی توان وجود « خرطوم » را در آن ها حدس زد؛ چرا که « خرطوم » موجود در « تاپیر ها »، هیچ بخشی از جمجمه ی آن ها را تشکیل نمی دهند.(۶۴)
اسکلت جانوران، آینه ی مناسبی از آناتومی آن ها نیست؛ زیرا همان گونه که در تصاویر ملاحظه می گردد، « تاپیر ها » دارای خرطومی هستند که تنها اجزای بافت نرم دارد و هیچ جزء استخوانی در آن یافت نمی شود؛ به همین دلیل، صرفاً از روی اسکلت « تاپیر ها » نمی توان وجود « پوزه » و « خرطوم » را در آن ها حدس زد!
با عنایت به مطالب ذکر شده، چه تضمینی وجود دارد که از روی فسیل های جانوران ماقبل تاریخ، بتوان ویژگی های ظاهری آن ها را حدث زد؟!!! تصاویر تخیلی که تکامل شناسان و هنرمندان مرتبط با آن ها ارایه می دهند، واقعاً چقدر با وضعیت واقعی جانوران مذکور مطابقت دارد؟!!! آیا عدم اشاره به این مشکل بزرگ، خود نوعی فریب مخاطب نیست؟!!!
در واقع به نظر می رسد که آن چه که در موزه های تاریخ طبیعی، رسانه های عمومی و امثالهم از چهره ی فسیل های ماقبل تاریخ و به خصوص چهره های منتسب به « انسان ساها : Hominids » به تصویر کشیده می شود، نه تصاویر حقیقی و صحیح، بلکه تصاویری تخیلی و بی پایه و اساس از موهومات تکامل شناسان و « هنرمندان دیرینه شناسی : Paleoartists » می باشد!
I) یکی از مواردی که در مورد ادعاهای تکامل شناسان پیرامون فسیل ها تشکیک ایجاد می نماید، مسئله ی احتمال بروز فریبکاری ها، دروغ ها و پنهان کاری ها در ارایه ی فسیل های مورد ادعای آن ها است! این امر به خصوص در مورد فسیل های منتسب به « انسان ساها : Hominids » (شامل نئاندرتال ها)، و با توجه به وضعیت استراتژیک این فسیل ها، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
متاسفانه نمونه ی چنین فریبکاری هایی قبلاً به وقوع پیوسته است! به نحوی که در یکی از این نمونه ها، فسیل منتسب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان پیلت داون : Piltdown Man »،به مدت طولانی (بیش از ۴۰ سال)، رسانه های گروهی، جامعه ی علمی و حتی برخی از زیست شناسان را فریب داده است!:(۱۵۰)
فسیل منتسب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « انسان پیلت داون : Piltdown Man »، مجموعه ای از استخوان های ناحیه ی سر بود که از جمجمه و فک پایین (مندیبل : Mandible) تشکیل شده بود و به همراه چند ابزار سنگی تراشیده شده، در سال ۱۹۰۸ در طی حفاری های منطقه ی « Piltdown » کشور انگلستان به دست آمده و در سال ۱۹۱۲، از سوی « چارلز داوسون : Charles Dawson »، باستان شناس انگلیسی به جامعه ی علمی و رسانه ها معرفی شده بود:(۱۵۰)
فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » (سمت راست)، مدل بازسای شده (وسط) و چهره ی منتسب به انسان پیلت داون : Piltdown Man » (سمت چپ).
به دلیل شباهت زیاد « فک پایین » فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » با « فک پایین » میمون ها و شباهت « جمجمه » ی آن با « جمجمه » ی انسان های امروزی، مجامع زیست شناسی و دیرینه شناسی آن دوران، اهمیت زیادی برای این کشف قائل شده بودند؛ به نحوی که آن را یکی از موارد نشان دهنده ی تغییر و تبدیل فرم های اولیه ی « انسان سا : Hominid » ها با آرواره و « فک » مشابه میمون ها، به فرم های تکامل یافته تر « انسان سا : Hominid » های مشابه انسان های امروزی می دانستند!(۱۵۱)
جالب این که حتی در مقالات و کتب آن زمان، جایگاه ویژه ی تکاملی برای « انسان پیلت داون : Piltdown Man » در نظر گرفته شده بود:(۱۵۲)
به دلیل شباهت زیاد « فک پایین » فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » با « فک پایین » میمون ها و شباهت « جمجمه » ی آن با « جمجمه » ی انسان های امروزی، مجامع زیست شناسی و دیرینه شناسی اوایل و اواسط قرن ۲۰، اهمیت زیادی برای این کشف قائل شده، و آن را یکی از موارد نشان دهنده ی تغییر و تبدیل فرم های اولیه ی « انسان سا : Hominid » ها با آرواره و « فک » مشابه میمون ها، به فرم های تکامل یافته تر « انسان سا : Hominid » های مشابه انسان های امروزی می دانستند! جالب این که حتی در مقالات و کتب آن زمان، جایگاه ویژه ی تکاملی برای « انسان پیلت داون : Piltdown Man » در نظر گرفته شده بود!
اما رقابت هایی که در آن دوران بین دیرینه شناسان « بریتانیایی »، « اروپایی » و « آمریکایی » وجود داشت، موجب گردید تا تعدادی از « دیرینه شناسان »، به ماهیت ادعایی » فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » مشکوک شوند و نهایتاً در سال ۱۹۵۳ میلادی، متوجه شوند که آن چه که در طی مدت بیش از ۴۰ سال، به عنوان « انسان پیلت داون : Piltdown Man » شناخته می شد، چیزی جز یک شعبده، فریب و دروغ بزرگ نیست!(۱۵۰)
رقابت هایی که در ابتدای قرن ۲۰ بین دیرینه شناسان « بریتانیایی »، « اروپایی » و « آمریکایی » وجود داشت، موجب گردید تا تعدادی از « دیرینه شناسان »، به ماهیت ادعایی » فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » مشکوک شوند و نهایتاً در سال ۱۹۵۳ میلادی، متوجه شوند که آن چه که در طی مدت بیش از ۴۰ سال، به عنوان « انسان پیلت داون: Piltdown Man » شناخته می شد، چیزی جز یک شعبده، فریب و دروغ بزرگ نیست!
بله! آن چه که در طی مدت بیش از ۴۰ سال، به عنوان « انسان پیلت داون : Piltdown Man » در مجامع علمی، رسانه های گروهی و نشریات منتشر شده بود و انتقادات پراکنده ی برخی زیست شناسان نیز نتوانسته بود در مورد ماهیت آن تشکیک ایجاد نماید، چیزی جز جمجمه ی یک انسان امروزی در کنار « فک پایین » و « آرواره ی اورانگوتان » نبود!(۱۵۰) که نهایتاً در طی مقاله ای که در سال ۱۹۵۳ میلادی در نشریه ی معروف « TIME » منتشر گردید، به عنوان « دروغ بزرگ » معرفی گردید و طومار آن در هم پیچیده شد!(۱۵۰)
جالب این که جاعلان فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man »، تنها به قرار دادن « جمجمه » ی انسان مدرن در کنار « آرواره ی اورانگوتان » مبادرت نورزیده بودند! بلکه در جهت واقعی نشان دادن فسیل های مورد ادعا، با هنرمندی، دندان انسان را بر روی « فک پایین » اورانگوتان تعبیه و جایگزین نموده، و جمجمه ی انسان و « فک پایین » اورانگوتان را با رنگ « دی کرومات پتاسیم : Potassium Dichromate » و « قهوه ای ون دایک : Van Dyke Brown » (که حاوی عنصر آهن است)، رنگ آمیزی نموده بودند تا کهنگی ظاهری فسیل، بیشتر شده و طبیعی تر به نظر برسد!(۱۵۰)
جاعلان فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man »، تنها به قرار دادن « جمجمه » ی انسان مدرن در کنار « آرواره ی اورانگوتان » مبادرت نورزیده بودند! بلکه در جهت واقعی نشان دادن فسیل های مورد ادعا، با هنرمندی، دندان انسان را بر روی « فک پایین » اورانگوتان تعبیه و جایگزین نموده، و جمجمه ی انسان و « فک پایین » اورانگوتان را با رنگ « دی کرومات پتاسیم : Potassium Dichromate » و « قهوه ای ون دایک : Van Dyke Brown » (که حاوی عنصر آهن است)، رنگ آمیزی نموده بودند تا کهنگی ظاهری فسیل، بیشتر شده و طبیعی تر به نظر برسد!
همچنین ملاحظه گردید که چند تکه ابزار سنگی همراه فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man »، به وسیله های چاقو ها و ابزارهای مدرن فلزی امروزی، کنده کاری شده و با زیرکی در کنار فسیل های جعلی قرار داده شده بودند!(۱۵۰)
با بررسی های بیشتر، مشخص گردید که چند تکه ابزار سنگی همراه فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man »، به وسیله های چاقو ها و ابزارهای مدرن فلزی امروزی، کنده کاری شده و با زیرکی در کنار فسیل های جعلی قرار داده شده بودند!
بدین ترتیب، بعد از گذشت بیش از ۴۰ سال از معرفی فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » و حضور این فسیل در کتب، مقالات و رسانه های گروهی تکامل شناسان، نهایتاً جعلی بودن آن، بر همه آشکار شد و فرضیات قبلی تکامل شناسان پیرامون قرارگیری « انسان پیلت داون : Piltdown Man » در توالی های خطی و شاخه ای تکامل انسان، باطل گردید!
البته حسادت ها و رقابت های بین دیرینه شناسان « بریتانیایی »، « اروپایی » و « آمریکایی » در ابتدا و اواسط قرن ۲۰،کمک بسیاری به کشف این دروغ بزرگ نمود و اگر این احساس رقابت وجود نداشت، احتمالاً فسیل جعلی منتسب « انسان پیلت داون : Piltdown Man »، مدت های بسیار بیشتری در کتب، مقالات و رسانه ها خودنمایی می نمود!!!
گرچه پرونده ی « انسان پیلت داون : Piltdown Man »، مدتی است که بسته شده است، اما توجه به وقایع پیرامون این جعل بزرگ و دروغ شاخدار علمی از چند جهت، حائز اهمیت است:
الف) با توجه به این که بسیاری از فسیل های مورد ادعای تکامل شناسان، در دسترس همه ی دانشمندان قرار ندارد، احتمال بروز وقایعی همچون آن چه که در مورد « انسان پیلت داون : Piltdown Man » رخ داد، در هر عصر و دوره ای می رود و بالطبع نمی توان به تمامی فسیل های مورد ادعای تکامل شناسان، اعتماد کرد! چه بسا ممکن است در برخی از این گونه فسیل ها، دستکاری هایی رخ داده باشد!
ب) بسیاری از فسیل های مورد ادعای تکامل شناسان، جدیداً کشف شده اند که از آن جمله می توان به کشف فسیل جمجمه ی منتسب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »(۱۱۳) در سال ۲۰۰۳ میلادی، کشف ۲ فسیل منتسب به « جنوبی کپی سدیبا : Australopithecus sediba »(۸۶) و نیز فسیل منتسب به یک « انسان سا : Hominids » موسوم به « انسان های دنیسووا : Denisovahominins »(۱۵۳) در سال ۲۰۰۸ میلادی اشاره کرد. بسیار جالب است که با وجود این که هنوز مدت زیادی از کشف چنین فسیل هایی نمی گذرد و حتی صحت و سقم این فسیل ها و ادعاهای کاشفان آن ها توسط دانشمندان مناطق مختلف جهان، مورد بررسی قرار نگرفته است؛ اما با این حال، این فسیل ها مشتاقانه توسط تکامل شناسان، پذیرفته شده و ترویج می گردد. نکته ای که در این خصوص باید مورد توجه قرار بگیرد، این است که با توجه به وجود سوابق بد در جعل فسیل ها توسط تکامل شناسان، که فسیل موسم به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » تنها یکی از این موارد است، اطمینان به فسیل های جدیداً کشف شده که بعضی از آن ها تنها ۵ سال از اکتشافشان می گذرد، معقول نمی باشد و می بایست بررسی های جدی تری در این خصوص صورت بگیرد! به خصوص که با توجه به خصومت ذاتی تکامل شناسان با محققین مستقل و غیر وابسته به مافیای حامی آنان، معمولاً چنین فسیل هایی در اختیار این دانشمندان مستقل قرار نمی گیرد.
ج) گرچه امروزه جعلی بودن فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » مسجل شده است و حتی تکامل شناسان نیز در این زمینه مخالفتی ندارند؛ اما نگاهی به وقایع گذشته و مرور مسیری که در مورد فسیل منتسب به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » طی شده است، درس های زیادی برای حال و آینده به همراه دارد!
بدین ترتیب که نشان می دهد همواره تکامل شناسان خود را حق به جانب نشان و ادعاهای خود را قطعی و دقیق جلوه می دهند و همان گونه که زمانی فسیل جعلی موسوم به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » را به عنوان یک فسیل واقعی پذیرفته و به مدت بیش از ۴۰ سال، در کتب و مقالاتشان در این زمینه به داستان سرایی و ارایه ی توالی های فسیلی و خطی می پرداختند، ممکن است ادعاهای امروزشان نیز علی رغم قیافه ی حق به جانب و سر و صداهای فراوانشان، در عمل پوچ و بیهوده بوده و اشتباه بودن سخنان امروزشان در آینده مسجل شود! حال باید از آنان پرسید که به چه مجوزی همواره سخنان خود را بر حق دانسته و به منتقدانشان حمله ور می شوند؟ حال آن که اگر عالم و دانا باشند و احتمال تغییرات جدی در دانسته ها، مفروضات و اطلاعات را قبول داشته باشند، نباید بیش از حد بر ادعاهای امروزشان پافشاری نمایند! چرا که با توجه به پیشرفت های علمی ممکن است، مفروضات به ظاهر قطعی و دقیق آن ها، در آینده غلط و نادرست از آب در آید!!!
مثال مربوط به جمجمه ی منتسب به « انسان سا : Hominid » موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis »(۱۱۳) – که در بخش های قبلی مقاله به آن اشاره نمودیم -، یکی از مواردی است که گفته ی ما را تأیید می کند! زیرا همان گونه که قبلاً عرض کردیم، علی رغم این که جمجمه ی موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » در سال ۲۰۰۳ میلادی کشف گردیده است(۱۱۳)، تکامل شناسان از همان تاریخ، آن را به عنوان « گونه ای » جدید از « انسان سا ها : Hominids » معرفی نموده اند؛(۱۱۳) حال آن که از سال ۲۰۰۶ تا زمان فعلی، تردیدهای جدی و فراوان در مورد ماهیت این « فسیل » و احتمال ابتلا به ناهنجاری « میکروسفالی » در این « جمجمه » وجود دارد و تا زمان کنونی نیز مقالات پینگ پونگی! بین موافقان و مخالفان این مسئله منتشر می شود!(۱۰۷) اما باز هم می بینیم که تکامل شناسان امروزه با چنان جدیت و قطعیتی از یک « گونه ی مجزا » بودن « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » صحبت می کنند که مخاطبان عام تصور می نمایند، هیچ ابهامی در مورد این فسیل ها وجود ندارد!(۱۱۵) البته مسئله ی فریب تاریخی فسیل جعلی موسوم به « انسان پیلت داون : Piltdown Man »، به ما یادآوری می کند که آن چه امروز تکامل شناسان، آن را به عنوان مسئله ای بدیهی می شمرند، ممکن است در آینده ای نزدیک، غلط بودن آن مسجل گردد و جمجمه ی موسوم به « LB1؛ هومو فلورسینسیس : LB1, Homo floresiensis » نیز از این قاعده، مستثنی نیست!!!
بنابراین به مخاطبان محترم، گوشزد می کنیم که فریب ظاهر جدی، مصمم و حق به جانب تکامل شناسان را نخورند و بدانند که تکامل شناسان در هر عصر و زمانی ادعای صحت و دقت سخنانشان را دارند و فراموش می کنند که یکی از ویژگی های علم، پیشرفت و احیاناً رد یا تعدیل مفروضات قبلی است! فسیل جعلی موسوم به « انسان پیلت داون : Piltdown Man » از جمله مواردی است که می تواند در این زمینه، درس های جدی برای حال و آینده داشته باشد.
J) یکی از مواردی که احتمالاً مخاطبان محترم با آن ها برخورد داشته اند، بحث در مورد زندگی اجتماعی برخی از « انسان سا ها : Hominids » همچون « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » و ساخت ابزار و وسایل توسط آن ها می باشد.
در تعدادی از مقالات و کتب، به وجود زندگی اجتماعی در « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »، استفاده از ابزار ها و وسایل، آتش و حتی ساخت « قایق » توسط آن ها اشاره شده است:(۱۵۴)
نمونه هایی از ساخت و استفاده ی « نئاندرتال ها » از ابزارها.
نمونه هایی از ساخت و استفاده ی « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »از ابزارها و احتمالاً ساخت قایق توسط آن ها.
وجوذ شواهدی از استفاده ی « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس : Homo (Erectus » از آتش.
امروزه حتی خود تکامل شناسان نیز بر این باورند که « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » نیز از ابزار ها بهره می بردند و در دسته ها و گروه های اجتماعی می زیستند.
اما اشاره « دیرینه شناسان » و حتی « تکامل شناسان » به مسایلی همچون ساخت ابزار، استفاده از آتش و زیستن در گروه های اجتماعی از سوی « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »، از چند جهت حائز اهمیت بوده و به مباحث این مقاله، مربوط می شود:
الف) پذیرفتن این مسئله که در کنار فسیل های « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »، شواهدی از ساخت ابزار، ساخت قایق، استفاده از آتش و زیستن در گروه های اجتماعی وجود دارد، نشان می دهد که فسیل های مذکور، مربوط به مردمانی هوشمند می باشد که واجد بسیاری از خصوصیات انسان به اصطلاح « مدرن » امروزی بوده اند! در واقع شاید بتوان گفت که درجه ی سازمان یافتگی و هوشمندی آنان به نوعی از برخی اقوام و قبایل انسان های امروزی، بیشتر بوده باشد!!!
برای مثال، در مناطق دور افتاده ی جنگل های آمازون در برزیل، اقوام بومی موسوم به « هتا : Heta » وجود دارند که از نظر ابزار سازی هنوز هم همچون فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »، از ابزار های سنگی، چوبی و استخوانی (مانند تبر سنگی) استفاده می کنند!(۱۵۵)
در مورد برخی از قبایل منطقه ی « پاپوا : Papua » یا « گینه ی نو » واقع در اقیانوس آرام، وضعیت مشابهی به چشم می خورد! برخی از قبایل این ناحیه نیز همچنان از ابزار های سنگی (همچون تبر سنگی) و گهگاه ابزار های چوبی بهره می برند و با فلزات، آَشنایی ندارند!!!(۱۵۶)
تصاویر زیر، مردم برخی از قبایل منطقه ی « پاپوا : Papua » را نشان می دهد (به دلیل نامناسب بودن اکثر تصاویر، تنها بخش کوچکی از آن ها به نمایش درآمده است):(۱۵۶)
تصاویری از مردم برخی قبایل بومی منطقه ی « پاپوا : Papua » یا « گینه ی نو »؛ تصویر راست و وسط، به ترتیب رییس قبیله و یکی از مردان قبیله ی « کومبای : Kombai » را در حال درست کردن « تبر سنگی » نشان می دهد! تصویر سمت چپ، دو نفر از افراد کوتاه قد موسوم به « پیگمی : Pygmy » را در کنار یک کاوشگر نشان می دهد!
شباهت ابزارسازی ها، نحوه ی زندگی و حتی سازماندهی اجتماعی قبایل مناطق دور از دسترس همچون قبایل « کومبای : Kombai »، و افراد کوتاه قد موسوم به « پیگمی : Pygmy » منطقه ی « پاپوا : Papua (گینه ی نو) » و بومیان « هتا : Heta » در جنگل های آمازون، نشان می دهد که صرف گفتن این که پیشرفته تر بودن ابزارسازی و سازمان اجتماعی در انسان های به اصطلاح « مدرن » امروز، نسبت به ابزارسازی و سازمان اجتماعی فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »، نشان دهنده ی یک سیر تکاملی بوده، و فرایندهای بیولوژیک تکاملی در انسان های به اصطلاح « مدرن » امروزی، موجب تمایز تکاملی انسان های به اصطلاح « مدرن » از صاحبان فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » گشته است، چندان صحیح نیست! چرا که بومیان قبایل دور افتاده ی امروز که در بالا به آن ها اشاره کردیم نیز از نظر سازمان دهی اجتماعی و قدرت ابزارسازی همانند فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » هستند، حال آن که این قبایل امروزی نیز همانند خود ما « انسان » و از « گونه » ی انسان می باشند! بنابراین قبایل مناطق دورافتاده ی امروز و وضعیت ابزارسازی و سازماندهی اجتماعی آنان، شاهد خوبی برای رد ادعاهای تکامل شناسان در مورد فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »، با استفاده از دستاویزهایی همچون وضعیت ابزارسازی و اجتماعی این فسیل ها می باشد!
ب) وجود تفاوت در هوشمندی، سازماندهی اجتماعی و مسایلی از این دست میان « انسان های به اصطلاح امروزی » و فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » و …، لزوماً به این معنا نیست که آن ها در « گونه » ای جدا از انسان های امروزی به سر می برده اند! بلکه تفاوت های جزئی در هوشمندی و سازمان دهی اجتماعی، می تواند دلایل دیگری داشته باشد که اتفاقاً بعضاً موجب بروز تفاوت های مشابهی در انسان های به اصطلاح امروزی نیز می شود! در این قسمت به چند نمونه از این تفاوت ها اشاره می نماییم:
A) زیستن یک قبیله، گروه و یا جمعیت در یک منطقه یا پهنه ی سرزمینی خاص، می تواند موجب تأثیر پذیری جدی از وضعیت محیطی و تغذیه ای شده و حتی موجب بروز تفاوت در هوش و سازماندهی اجتماعی گردد.
یکی از مثال های شناخته شده در این زمینه، کاهش ضریب هوش و شاخص IQ در مناطقی است که دچار فقر « ید : Iodine » در منابع تغذیه ای و محیطی هستند!(۱۵۷) به نحوی که جمعیت ساکن در آن مناطق، به صورت محسوس، دچار افت ضریب هوشی و اختلالات یادگیری نسبت به مناطق دارای ید کافی می شوند!(۱۵۷) همچنین اختلالات « روانی – اجتماعی : Sociopsychologic » نیز در افرادی که در مناطق دچار کمبود « ید » زندگی می کنند، بیشتر است!:(۱۵۷)
طبق مطالعات انجام شده، نشان داده شده است که جمعیت ساکن در مناطق دچار فقر « ید : Iodine »، به صورت محسوس، دچار افت ضریب هوشی (IQ) و اختلالات یادگیری نسبت به مناطق دارای ید کافی می شوند! همچنین اختلالات « روانی – اجتماعی : Sociopsychologic » نیز در افرادی که در مناطق دچار کمبود « ید » زندگی می کنند، بیشتر است!
لازم به ذکر است که کمبود « ید » در برخی موارد و به خصوص در انواع شدید، می تواند موجب کوتاهی چشمگیر قد گردد که نمونه ی بارز آن در برخی بومیان منطقه ی « پاپوا (گینه ی نو) : Papua » به چشم می خورد.(۱۵۸) این افراد که به صورت کلی « پیگمی : Pygmy » نامیده می شوند، از قد و جثه ی کوچکی برخوردارند:
کمبود « ید » در برخی موارد و به خصوص در انواع شدید، می تواند موجب کوتاهی چشمگیر قد گردد که نمونه ی بارز آن در برخی بومیان منطقه ی « پاپوا (گینه ی نو) : Papua » به چشم می خورد. این افراد، « پیگمی : Pygmy » نامیده می شوند. البته تحقیقات جدیدی بر روی « پیگمی : Pygmy » ها در حال انجام است که در طی آن ها، احتمال تأثیر عوامل ژنتیکی (علاوه بر مقوله ی « کمبود ید ») بر کوتاه قدی این افراد، بررسی می گردد.
کمبود « ید » در برخی موارد و به خصوص در انواع شدید، می تواند موجب کوتاهی چشمگیر قد گردد که نمونه ی بارز آن در برخی بومیان منطقه ی « پاپوا (گینه ی نو) : Papua » به چشم می خورد. این افراد، « پیگمی : Pygmy » نامیده می شوند. البته تحقیقات جدیدی بر روی « پیگمی : Pygmy » ها در حال انجام است که در طی آن ها، احتمال تأثیر عوامل ژنتیکی (علاوه بر مقوله ی « کمبود ید ») بر کوتاه قدی این افراد، بررسی می گردد.
البته تحقیقات جدیدی بر روی « پیگمی : Pygmy » بررسیها در حال انجام است که در طی آن ها، احتمال تأثیر عوامل ژنتیکی (علاوه بر مقوله ی « کمبود ید ») بر کوتاه قدی این افراد، بررسی می گردد.
لازم به ذکر است که کمبود « ید » در این زمینه تنها یکی از مثال های موجود در این زمینه می باشد و عوامل محیطی دخیل دیگر و حتی عوامل اجتماعی همچون ارتباط یا عدم ارتباط با مردم مناطق دیگر و انتقال تجارب نیز می توانند بسیار موثر باشند. بنابراین ممکن است مردم یک « منطقه » به دلایل محیطی و تغذیه ای همچون « فقر ید » و امثالهم، نسبت به مردم مناطق دیگر یا قبایل دیگر، ضریب هوشی پایین تر و سازماندهی اجتماعی ضعیف تری داشته باشند و این به معنای این نیست که آن ها « گونه » ای جدا از ما هستند! بدین ترتیب حتی اگر « نئاندرتال ها » و « انسان راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » نیز ضریب هوشی پایین تر یا سازماندهی اجتماعی ضعیف تری نسبت به ما داشته باشند، لزوماً به این معنا نیست که آن ها در « گونه » ای جدا از ما « انسان ها » طبقه بندی می شوند!
B) زیستن در دسته ها و گروه ها، نتایج دیگری را نیز به همراه دارد. بدین نحو که افراد موجود در گروه ها، قبایل، دسته ها و مناطق پراکنده و دورافتاده ی جغرافیایی، معمولاً تمایل به ازدواج با اعضای دیگر همان گروه، یا گروه ها و قبایل متحد دارند. این امر می تواند موجب تشدید به ارث رسیدن برخی ویژگی های ژنتیکی خاص در هر منطقه و گروه، و تمایز آنان از سایر گروه ها گردد.
چنین مسئله ای حتی در عصر امروز نیز رایج است و به خصوص در گروه های مذهبی و فرقه ای خاص، بسیار چشمگیر و قابل توجه می باشد. برای مثال، « یهودیان اشکنازی : Ashkenazi Jews »(۱۵۹) که عمدتاً تمایل به ازدواج های درون جمعیتی دارند و در اغلب موارد از ازدواج با افراد خارج از فرقه ی خود، اجتناب می نمایند، با یک افزایش چشمگیر شیوع در بیماری های ژنتیکی مواجه اند! برای مثال، میزان بروز بیماری های بافت عصبی کشنده همچون « تی – ساکس : Tay – Sachs »(۱۶۰) و « نیمن پیک : Niemann Pick »(۱۶۱) و نیز برخی بیماری های دیگر چند اندامی همچون بیماری « گوشه : Gaucher »(۱۶۲)، در جمعیت « یهودیان اشکنازی : Ashkenazi Jews »، به میزان قابل توجهی از بقیه ی جمعیت ها و گروه ها، بالاتر است:(۱۶۳)
میزان بروز بیماری بافت عصبی کشنده همچون « تی – ساکس : Tay – Sachs » و « نیمن پیک : Niemann Pick » و نیز برخی بیماری های دیگر چند اندامی همچون بیماری « گوشه : Gaucher »، در جمعیت « یهودیان اشکنازی : Ashkenazi Jews »، به میزان قابل توجهی از بقیه ی جمعیت ها و گروه ها، بالاتر است!
البته فقط بیماری ها نیستند که در جوامع کوچکو دارای ازدواج های فراوان درون جمعیتی، افزایش شیوع دارند؛ بلکه بسیاری از خصوصیات ژنتیکی غیر مرتبط با بیماری ها نیز در درون جمعیت های خاص، شایع ترند. برای مثال تصویر زیر، آنالیز های ژنتیکی جمعیت های مختلف انسانی را در دو مطالعه که یکی در سال ۲۰۰۲ میلادی و دیگری در سال ۲۰۰۶ میلادی انجام شده است، نشان می دهد که در این آنالیز ها، تفاوت های ژنتیکی در ژن های مورد مطالعه، به صورت طیف های مختلف رنگی به نمایش در آمده اند:(۱۶۴)
تصاویر زیر، آنالیز ژنتیکی جمعیت های مختلف انسانی را در دو مطالعه که یکی در سال ۲۰۰۲ میلادی و دیگری در سال ۲۰۰۶ میلادی انجام شده است، نشان می دهد که در این آنالیز ها، تفاوت های ژنتیکی در ژن های مورد مطالعه، به صورت طیف های مختلف رنگی به نمایش در آمده اند؛ همان گونه که ملاحظه می فرمایید، در بین جمعیت های مختلف سراسر جهان، جمعیت موسوم به « کالاش : Kalash » که از اهالی شمال پاکستان هستند و با کادر قرمز رنگ و فلش قرمز رنگ به نمایش درآمده اند و نیز جمعیت های ساکن « پاپوا (گینه ی نو) : Papua » و اهالی « ملانزی : Melanesians » که با کادر آبی رنگ مشخص شده اند، طیف های رنگی متمایزی را نسبت به سایر جمعیت ها و نژادهای جهان نشان داده اند و تفاوت های فاحشی با سایر جمعیت های جهان، در ژن های مورد مطالعه داشته اند که بخش مهمی از این پدیده، به دلیل تمرکز ازدواج های درون جمعیتی در این گروه ها می باشد.در این میان، جمعیت موسوم به « کالاش : Kalash » که از اهالی شمال پاکستان هستند و با کادر قرمز رنگ و فلش قرمز رنگ به نمایش درآمده اند، جمعیتی در حدود ۴۱۰۰ نفر دارند و به دلیل ویژگی های خاص ژنتیکی، مورد علاقه ی دانشمندان علم ژنتیک هستند.
همان گونه که ملاحظه فرمودید، در بین جمعیت های مختلف سراسر جهان، جمعیت موسوم به « کالاش : Kalash »(۱۶۵) که از اهالی شمال پاکستان هستند و با کادر قرمز رنگ و فلش قرمز رنگ به نمایش درآمده اند و نیز جمعیت های ساکن « پاپوا (گینه ی نو) : Papua »(۱۶۶) و « اهالی ملانزی : Melanesians »(۱۶۷) که با کادر آبی رنگ مشخص شده اند، طیف های رنگی متمایزی را نسبت به سایر جمعیت ها و نژادهای جهان نشان داده اند و تفاوت های فاحشی با سایر جمعیت های جهان، در ژن های مورد مطالعه داشته اند که بخش مهمی از این پدیده، به دلیل تمرکز ازدواج های درون جمعیتی در این گروه ها می باشد. در این میان، جمعیت موسوم به « کالاش : Kalash » که از اهالی شمال پاکستان هستند(۱۶۵) و با کادر قرمز رنگ و فلش قرمز رنگ به نمایش درآمده اند، جمعیتی در حدود ۴۱۰۰ نفر دارند(۱۶۵) و به دلیل ویژگی های خاص ژنتیکی، مورد علاقه ی دانشمندان علم ژنتیک هستند.
با توجه به مطالب فوق، این نتیجه به دست می آیدکه بسیاری از صفات و ویژگی های ژنتیکی و ظاهری (فنوتیپی) که در حالت عادی، ممکن است « نادر » باشند، در اثر ازدواج های درون جمعیتی، ازدیاد می یابند و حتی در جمعیت های به خصوصی شایع می شوند!
مثال هایی که در مورد شیوع چندین برابری بیماری هایی مانند « تی – ساکس : Tay – Sachs »(۱۶۰)، « نیمن پیک : Niemann Pick »(۱۶۱) و « گوشه : Gaucher »(۱۶۲)، در جمعیت « یهودیان اشکنازی : Ashkenazi Jews »(۱۵۹) بیان گشت و نیز شیوع بالای برخی ویژگی های ژنتیکی در جمعیت های دور افتاده و ایزوله ای همچون « کالاش : Kalash » ها(۱۶۵)، این مسئله را به ذهن متبادر می سازد که زیستن فسیل های منتسب به « نئاندرتال ها » و انسان های « راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » در دسته ها و گروه ها، ممکن است منجر به شیوع بالای برخی ویژگی های خاص، همچون کوتاهی یا بلندی قد، شیوع برخی ناهنجاری های اسکلتی و … دراین جمعیت ها و گروه ها شده باشد و برخی از ویژگی های ظاهری که در فسیل های منتسب به این گروه ها نسبت به جمعیت عادی انسان های امروزی، تفاوت دارد، در اثر تشدید بروز ویژگی هایی باشد که به دلیل ازدواج های درون جمعیتی افراد صاحب فسیل های نامبرده، به وجود آمده باشد! کما این که امروزه نیز جمعیت های دور افتاده و دارای ازدواج های درون جمعیتی همچون « کالاش : Kalash » ها، جمعیت های ساکن « پاپوا (گینه ی نو) : Papua »(۱۶۶) و « اهالی ملانزی : Melanesians »(۱۶۷) نیز ویژگی هایی دارند که با بقیه ی انسان های دیگر روی کره ی زمین متفاوت می باشد، اما این بدین معنا نیست که « کالاش ها » یا اهالی ساکن « پاپوا (گینه ی نو) : Papua »(۱۶۶) و « اهالی ملانزی : Melanesians »(۱۶۷)، جدا از « گونه » ی « انسان » هستند! بلکه این جمعیت ها نیز همانند خود ما از « گونه » ی انسان می باشند! حتی اگر تفاوت های ظاهری و ژنتیکی فاحشی با دیگر انسان های کره ی زمین داشته باشند
تصاویری از جمعیت « پیگمی : Pygmy » های منطقه ی « پاپوا (گینه ی نو) : Papua »؛ علی رغم وجود برخی از ویژگی های کاملاً متمایز بعضی از مردم این منطقه نسبت به سایر مناطق جهان (از جمله کوتاهی قد)، باز هم مردم این منطقه، از « گونه » ی انسان بوده و قابلیت توالد و تناسل بارور با سایر انسان های کره ی زمین دارند.
تصاویری از جمعیت « کالاش : Kalash » های ساکن در منطقه ی « چیترال : Chitral » پاکستان؛ علی رغم وجود برخی از ویژگی های کاملاً متمایز ژنتیکی بعضی از مردم این منطقه نسبت به سایر مناطق جهان، باز هم مردم این منطقه، از « گونه » ی انسان بوده و قابلیت توالد و تناسل بارور با سایر انسان های کره ی زمین دارند. (متاسفانه، علی رغم این چهره های به ظاهر معصوم و زیبا، به دلیل دور افتادگی و ایزوله بودن « کالاش : Kalash » ها نسبت به اقوام مسلمان اطراف خود، بخش زیادی از « کالاش : Kalash » ها عقاید کفرآمیز « چند خدایی : Polytheism » داشته و لاقیدی زیادی در مصرف « شراب » و ارتباط با جنس مخالف (حتی زنان شوهردار) دارند و به همین دلیل از قرن ها قبل، توسط همسایگانشان، « کفار سیاه پوش » نامیده می شوند!)
به هر حال آن چه که از این مطالب استنباط می گردد، این است که حتی اگر چند فسیل منتسب به « نئاندرتال ها » و انسان های « راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus »، ویژگی های ظاهری و ژنتیکی متفاوتی نسبت به اکثر انسان های به اصطلاح مدرن امروزی داشته باشند، باز هم این مسئله نمی تواند لزوماً به این معنا باشد که آن ها « گونه » ای جدا از انسان های امروزی بوده اند؛ بلکه به دلیل ازدواج های درون جمعیتی جمعیت های « نئاندرتال ها » و انسان های « راست قامت (هومو ارکتوس) : Homo Erectus » که اتفاقاً در انسان های ادوار باستان، بسیار شایع تر هم بوده است، ممکن است تفاوت های مذکور، یک امر کاملاً طبیعی باشد که در جمعیت های ایزوله و دورافتاده ی کنونی هم مشابه آن ها را ملاحظه می نماییم. بنابراین، این مسئله نیز نمی تواند به عنوان دستاویزی برای ادعاهای تکامل شناسان قرار بگیرد!
ادامه دارد …
خادم الامام (عج) – وعده صادق
بخش بعد: فسیل های « نئاندرتال ها » و مطالعات ژنتیک …
منابع و مآخذ
http://www.answers.com/topic/paleoart http://en.wikipedia.org/wiki/Paleoart
www.abroadintheyard.com/evolution-of-neanderthals-over-last-100-years-says-more-about-us/
http://www.sci-news.com/othersciences/anthropology/science-homo-floresiensis-01226.html
http://pih.r-esourcecenter.com/Event/index.asp?Page_ID=35 http://www.livetolearn.org/2011/01/global-health-availability-of-appropriate-and-affordable-medicines/ Goulden, M. Goulden, M. (2007) `Bringing Bones to Life: How Science Made Piltdown Man Human’, Science as Culture , 16(4): 333-57. Goulden, M. (May 2009). “Boundary-work and the human–animal binary: Piltdown man, science and the media”. Public Understanding of Science 18 (3): 275–۲۹۱٫ http://content.time.com/time/magazine/article/0,9171,823171,00.html http://www.clarku.edu/~piltdown/map_intro/famous_pilthoax.html http://www.clarku.edu/~piltdown/map_intro/faked_foss_prim.html http://www.clarku.edu/~piltdown/map_expose/piltdown_hoax.html http://www.clarku.edu/~piltdown/map_prim_suspects/teilhard_de_chardin/Chardin_defend/teilhardandpilthoax%28lukas%29.html http://www.answers.com/topic/piltdown-man http://en.wikipedia.org/wiki/Piltdown_Man
http://www.clarku.edu/~piltdown/map_report_finds/earliest_english.html http://www.clarku.edu/~piltdown/map_gen_hist_surveys/menoldstoneage.html http://www.clarku.edu/~piltdown/the_piltdown_inquest/chapters/chapter15.html Goulden, M. Goulden, M. (2007) `Bringing Bones to Life: How Science Made Piltdown Man Human’, Science as Culture , 16(4): 333-57. Goulden, M. (May 2009). “Boundary-work and the human–animal binary: Piltdown man, science and the media”. Public Understanding of Science 18 (3): 275–۲۹۱٫ http://www.clarku.edu/~piltdown/map_intro/famous_pilthoax.html http://www.clarku.edu/~piltdown/map_expose/piltdown_hoax.html
http://www.clarku.edu/~piltdown/map_prim_suspects/teilhard_de_chardin/Chardin_defend/teilhardandpilthoax%28lukas%29.html http://www.answers.com/topic/piltdown-man http://en.wikipedia.org/wiki/Piltdown_Man Goulden, M. Goulden, M. (2007) `Bringing Bones to Life: How Science Made Piltdown Man Human’, Science as Culture , 16(4): 333-57. Goulden, M. (May 2009). “Boundary-work and the human–animal binary: Piltdown man, science and the media”. Public Understanding of Science 18 (3): 275–۲۹۱٫ http://www.clarku.edu/~piltdown/map_report_finds/earliest_english.html http://www.clarku.edu/~piltdown/map_gen_hist_surveys/menoldstoneage.html http://www.clarku.edu/~piltdown/the_piltdown_inquest/chapters/chapter15.html
http://www.answers.com/topic/denisova-hominin http://en.wikipedia.org/wiki/Denisovan
Gibbons, A. )1998(. Ancient island tools suggest Homo erectus was a seafarer. Science 279:1635-1637. Soressi, M, et al. Neandertals made the first specialized bone tools in Europe PNAS 2013 110 (35) 14186-14190; published ahead of print August 12, 2013, doi:10.1073/pnas.1302730110 Berna, F et al. 2012. Microstratigraphic evidence of in situ fire in the Acheulean strata of Wonderwerk Cave, Northern Cape province, South Africa. Proc. Natl. Acad. Sci. 109: E1215-E1220. Hierarchy in the Forest: The Evolution of Egalitarian Behavior (E-Book), Christopher Boehm, Harvard University Press, 2001, (Page 176 & 198). http://acateamazon.org/forgotten-tribes/forgotten-tribes-amazon-heta-brazil/
http://www.papuatrekking.com/
Tiwari BD, Godbole MM, Chattopadhyay N, Mandal A, Mithal A. Learning disabilities and poor motivation to achieve due to prolonged iodine deficiency. Am J ClinNutr 1996;63(5):782–۷۸۶٫
Tommaseo-Ponzetta M, Mona S, Calabrese F, Konrad G, Vacca E, Attimonelli M. Mountain pygmies of Western New Guinea: a morphological and molecular approach. Hum Biol. 2013 Feb-Jun;85(1-3):285-308. Migliano, Andrea Bamberg; Romero, Irene Gallego; Metspalu, Mait; Leavesley, Matthew; Pagani, Luca; Antao, Tiago; Huang, Da-Wei; Sherman, Brad T.; Siddle, Katharine; Scholes, Clarissa; Hudjashov, Georgi; Kaitokai, Elton; Babalu, Avis; Belatti, Maggie; Cagan, Alex; Hopkinshaw, Bryony; Shaw, Colin; Nelis, Mari; Metspalu, Ene; Mägi, Reedik; Lempicki, Richard A.; Villems, Richard; Lahr, Marta Mirazon; and Kivisild, Toomis (2013) “Evolution of the Pygmy Phenotype: Evidence of Positive Selection from Genome-wide Scans in African, Asian, and Melanesian Pygmies,” Human Biology: Vol. 85:Iss. 1, Article 12. http://www.thyroidmanager.org/chapter/the-iodine-deficiency-disorders/#toc-iodine-deficiency-in-the-neonate
www.answers.com/mt/ashkenazi-jews http://en.wikipedia.org/wiki/Ashkenazi_Jews
http://www.answers.com/topic/tay-sachs-disease http://en.wikipedia.org/wiki/Tay_Sachs
http://www.answers.com/topic/niemann-pick-disease-2 http://en.wikipedia.org/wiki/Niemann%E2%80%93Pick_disease
http://www.answers.com/topic/gaucher-s-disease http://en.wikipedia.org/wiki/Gaucher Bach G, Tomczak J, Risch N, Ekstein J. Tay-Sachs screening in the Jewish Ashkenazi population: DNA testing is the preferred procedure. Am J Med Genet 2001;99(1):70–۷۵٫ Levran O, Desnick RJ, Schuchman EH: Niemann-Pick disease: a frequent missense mutation in the acid sphingomyelinase gene of Ashkenazi Jewish type A and B patients. ProcNatlAcadSci U S A. 1991 May 1;88(9):3748-52. Diaz, George A.; Gelb, Bruce D.; Risch, Neil, 2000: Gaucher disease: the origins of the Ashkenazi Jewish N370S and 84GG acid b-glucosidase mutations. Am J Hum Genet 66(6): 21-32.
Rosenberg NA, Mahajan S, Gonzalez-Quevedo C, Blum MGB, Nino-Rosales L, et al. (2006) Low Levels of Genetic Divergence across Geographically and Linguistically Diverse Populations from India. PLoS Genet 2(12): e215. doi:10.1371/journal.pgen.0020215 Rosenberg NA, Pritchard JK, Weber JL, Cann HM, Kidd KK, et al. (2002) Genetic structure of human populations. Science 298: 2381–۲۳۸۵٫
http://www.answers.com/topic/kalash-people http://en.wikipedia.org/wiki/Kalash_people
http://www.answers.com/topic/papuan-people http://en.wikipedia.org/wiki/Papuan_people
http://www.answers.com/topic/melanesians http://en.wikipedia.org/wiki/Melanesian
منبع : http://www.alvadossadegh.com/fa/vijhe-13/17113-217113.html