*عجز انسان از شناخت ذات خـــــدا
الْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِى لا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ،
سپاس خدائی را که سخنوران در ستودن او در می مانند،
انسان کسی یا چیزی را که بطور کامل نمی شناسد نمی تواند مدح و ستایش کند.
وَ لا يُحْصِى نَعْماءَهُ الْعادُّونَ، وَ لا يُوَدِّى حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ،
وشمارگران شمردن نعمتهای او ندانند، وکوشندگان حَقِّ اورا گذاردن نتوانند،
شمارش نعمتها تنها بعد از شناخت آنها و نیز با محدودیت و قابل شمارش بودنشان امکان پذیر می باشد.
اَلَّذِى لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ،
خدائی که پای اندیشه تیز گام در راه شناسائی او لنگ است ،
یعنی شناسائی خدا برای بشر امکان پذیر نمی باشد.
وَ لا يَنالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ،
و غوّاصان درياى علوم و دانشها ، دستشان ازپى بردن به كمال هستيش كوتاهاست .
اینجا امیر المومنین بصراحت می فرمایند که شناخت خدا حتی برای عالمان بزرگ نیزمیسّر نمی باشد.درکلام دیگری از امام باقرالعلوم می بینیم که ایشان می فرمایند:و في كلام الإمام أبي جعفر محمد بن علي الباقرع إشارة إلى هذا المعنى حيث قال: كُلَّمامَيَّزتُموُهُ بِأَوهامُكُم في أَدَّقِّ مَعانِيهِمَخلوُقٌ مَصنوُعٌ مِثلُكُم مَردوُدٌ إِلَيكُم ولعل النمل الصغار تتوهم أن لله تعالى زبانيتين فإن ذلك كمالها ويتوهم أن عدمها نقصان لمن لا يتصف بهما وهذاحال العقلاء فيما يصفون الله تعالى به.((بحارالأنوار(ط-بيروت)،ج66، ص:293)
امام صادق علیه السّلام می فرمایند:قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِذَا انْتَهَى الْكَلَامُ إِلَى اللَّهِ فَأَمْسِكُوا- وَ تَكَلَّمُوا فِيمَا دُونَ الْعَرْشِ وَ لَا تَكَلَّمُوا فِيمَا فَوْقَ الْعَرْشِ، فَإِنَّ قَوْماً تَكَلَّمُوا فِيمَا فَوْقَ الْعَرْشِ فَتَاهَتْ عُقُولُهُمْ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ كَانَ يُنَادَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ – فَيُجِيبُ مِنْ خَلْفِهِ وَ يُنَادَى مِنْ خَلْفِهِ فَيُجِيبُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ قَوْلُهُ (ع) إِنَّهُ مَنْ تَعَاطَى مَأْثَمَةً هَلَكَ- فَلَا يُوصَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ عَزَّ وَجَل (تفسير القمي، ج1، ص: 26)
هنگامیکه سخن درباره خدا بمیان بیاید دست نگهدارید و درباره زیر عرش سخن بگوئید و از فوق عرش خدا سخن نگوئید.
اَلَّذِى لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ ، وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ ،
آنكس كه براى صفاتش حدى نيست و اوصاف كمالش را توصيف نتوان كرد،
وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ،
در زمان نمی گنجد و سرآمدی معین برایش وجود ندارد.
فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقَدْرَتِهِ، وَ نَشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدانَ اَرْضِهِ.
مخلوقاترا با قدرت خودآفريد،و با رحمتش بادها را پراکند،و اضطراب و لرزش زمينرا به وسيله كوهها،به مهار کشید .
در این جا امیر المومنین که بفرموده خودشان به راههای آسمان از راههای زمین آشناترند راه صحیح خدا شناسی واهمیت فوق العاده آنرا یاد آوری فرموده و نشان می دهند که بعد از اقرار به حیرت در شناخت خدا تنها این راه را باید از معصومین آموخت
*دین وشناخت خدا
اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقِ بِهِ . وَ كَمالُ الْتَصْديقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ . وَ کَمالُ تَوْحیدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ، وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ،
سرلوحه دين شناخت اوست،و درست شناختن او باورداشتن اوست،و درست باور داشتن او ، یگانه انگاشتن اوست ، ویگانه انگاشتن او ، او را بسزااطاعتنمودن است. و بسزا اطاعت نمودن او صفتها را از او زدودن است،
لِشَهادَهِ كُلِّ صِفَهٍ اَنَّها غَيْرُ الْمَوْصوفِ، وَ شَهادَهِ كُلِّ مَوْصوفٍ اَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَهِ.
چه اينكه هر صفتى گواهى مىدهدكه غير ازموصوف خود است و هر موصوفى شهادت مىدهد كه از صفت جداست ،
فَمَنْ وَصَفَ اَللّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ وَ مَنْ ثَنّاهُ فَقَدْ جَزَّاَهُ، وَمَنْ جَزَّاَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ، وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ اَشارَ اِلَيْهِ.
پس آنكس كه خداى پاک را با صفتی توصيف نماید وى را باقرینی پیوسته. و آن كس كه وى را مقرون به چيزى قرار دهد،تعدد در ذات او قائل شده، و هر كس تعدد در ذات او قائل شود ، اجزائى براى او تصور كرده ، و هر كس اجزائى براىاو قائل شود وى را نشناخته است. و كسى كه او را نشناسد ، به سوى او اشاره مىكند،
آری امام صادق علیه السّلام می فرمایند :225 عَنْهُ عَنْ مَرْوَكِ بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَرَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: أَيَّ شَيْءٍ اللَّهُ أَكْبَرُ فَقُلْتُ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ قَالَ وَكَانَ ثَمَّ شَيْءٌ فَيَكُونُ أَكْبَرَ مِنْهُ قُلْتُ وَ مَا هُوَ فَقَالَ:اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ. )هلالى، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، 2جلد، الهادى – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1405ق.(
خداوند برتر از آن است که به وصف درآید
وَ مَنْ اَشارَ اِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ قالَ «فِيمَ؟» فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قالَ «عَلامَ؟» فَقَدْ اَخْلى مِنْهُ.
و هر كس به سويش اشاره كند،برايش حدى تعيين كرده،و آن كه او را محدود بداند،وى را به شمارش آورده،و آن كسكه بگويد خدا در كجا است؟وى رادر ضمن چيزى تصور كرده،و هر كس بپرسد بر روىچه قرار دارد؟جائى را از او خالى دانسته،
كائِنٌ،لا عَنْ حَدَثٍ،مَوْجُودٌ،لا عَنْ عَدَمٍ،مَعَ كُلِّ شَىءٍ،لابِمُقارَنَهٍ،وَغَيْرُ كُلِّ شَىءٍ لابِمُزايَلَهٍ ،فاعِلٌ،لابِمَعْنَى الْحَرَكاتِ وَ الآلَهِ،بَصِيرٌ اِذْلامَنْظورَ اِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ اِذْلاسَكَنَ يَسْتَانِسُ بِهِ وَ لا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ،
همواره بوده است و از چيزى به وجود نيامده ، و وجودى است كه سابقه عدمبراى او نيست ، با همه چيز هست اما نه اينكه قرين آن باشد ، و مغاير با همه چيز است ، اما نه اينكه از آن تهی باشد ، هرچه خواهد پدید آرد و ، نیازی به جنبش و وسیلت ندارد . از ازل بيناست وتا به ابد یکتاست ، دمسازی نداشته تا از آن جدا افتد و بترسد که تنهاست .
خلاصه سخن اینکه همانگونه که رسول خدا ص فرمودند:قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِنَّ قَوْماً تَفَكَّرُوا فِي اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَالَ النَّبِيُّ ص:تَفَكَّرُوا فِي خَلْقِ اللَّهِوَلَاتَفَكَّرُوافِي اللَّهِ فَإِنَّكُمْ لَنْ تَقْدِرُوا قَدْرَهُ) مجموعة ورام ؛ ج1 ص250) (ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، 2جلد، مكتبه فقيه – قم، چاپ: اول، 1410 ق.)
توصیه امام امیرالمومنین نیز این است که انسان باید در آفریده های خدا تفکّر کند و نه در ذات خدا.
*راههای خــــــــــــــداشناسی
اوّل – آفرینش جهان
اَنْشَاَ الْخَلْقَ اِنْشاءً وَ ابْتَدَاَهُ ابْتِداءً،بِلا رَوِيَّهٍ اَجالَها.وَ لاتَجْرِبَهٍ اِسْتَفادَها،وَلا حَرَكَهٍ اَحْدَثَها، وَ لا هَمامَهِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فيها،
آفرينش راآغاز كرد وآفریدگان را به یکباره پدیدآورد. بی آنکه انديشه ای بکار برد یا از آزمایشی سودی بردارد یا جنبشی پدید آرد،و تصميم آميخته با اضطرابى دراو راه داشته باشد،
اَحالَ الاَشْياءَ لِاَوْقاتِها، وَ لاَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفاتِها، وَ غَرَّزَ غَرائِزَها وَ اَلْزَمَها اَشْباحَها عالِماً بِها قَبْلَ ابْتِدائِها مُحِيطاً بِحُدودِها وَ اِنْتِهائِها، عارِفا بِقَرائِنِها وَ اَحْنائِها.
پديد آمدن هر يك از موجودات را بوقت مناسب خود موكول ساختو در ميان موجودات، با طبايع متضاد هماهنگى برقرار نمود، و در هر كدام،طبيعتو غريزه مخصوص به خودشان آفريد،و آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانيد،او پيشاز آنكه آنها را بيافريند، از تمام جزئيات و جوانب آنها آگاه بود،و به حدود وپايان آنهااحاطه داشت،و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود.
کلام آخر اینکه خداوندهمه مفاهیم،حروف وکلام و اسماء را برای این آفرید که مخلوقاتش در رابطه با او بتوانند به سخن بیایند واین رابطه باید با اسماء وطریقی باشند که او مقرر فرموده است. همچنانکه امام صادق علیه السّلام می فرمایند که خداوند تبارک و تعالی در جواب ابلیس که از خداوند درخواست می کرد که اورا از سجده بر آدم معاف دارد تا او خدا را به احسن وجه عبادت کند وخداوند فرمود:
قَالَ الصَّادِقُ ع فَأَوَّلُ مَنْ قَاسَ إِبْلِيسُ وَ اسْتَكْبَرَ وَ الِاسْتِكْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِيَةٍ عُصِيَ اللَّهُ بِهَا- قَالَ فَقَالَ إِبْلِيسُ يَا رَبِّ اعْفُنِي مِنَ السُّجُودِ لِآدَمَ ع وَ أَنَا أَعْبُدُكَ عِبَادَةً لَمْ يَعْبُدْكَهَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ- قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى:لَاحَاجَةَ لِي إِلَى عِبَادَتِكَ- إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد) تفسير القمي ؛ ج1 ؛ ص42((قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، 2جلد، دار الكتاب – قم، چاپ: سوم، 1404ق).
مرا به عبادت تو نیازی نیست – همانا من خواسته ام عبادتم از طریقی صورت پذیرد که من می خواهم ، نه از راهی که تو می خواهی .