سؤال :
۱٫ آیا پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بلند کردن قبور از سطح زمین را نهی کرده اند؟
۲٫ آیا پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از مسجد بنا کردن بر قبور نهی فرموده اند؟
۳٫ و آیا پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از زیارت قبور نهی فرموده اند؟
۴٫ آیا مردگان در قبر قابلیت ادراک خود را از دست داده اند و هیچ چیز را نمی فهمند؟
۵٫ نهی از توسل به غیر خدا
اما در مورد پرسشهای اول تا چهارم . نخست باید این نکته را بدانیم که بر فرض دلالت روایتی را که در این مورد وجود دارد بپذیریم, این مطلب دلیل بر آن نمی شود که این کار شرک باشد. به بیان دیگر فرض کنید کسی برخلاف نهی پیامبر(ص) بر قبر او مسجد بنا کرد و یا قبر او را بالاتر از زمین قرار دارد و یا به زیارت قبرپیامبر(ص) رفت. حداکثر چیزی که او مرتکب شده است آن است که معصیت خدا را کرد ه است و باید توبه کند ولی این مسئله هرگز به معنای شرک نیست. یعنی نمی توان گفت که چنین شخصی مشرک است. زیرا شرک که امری اعتقادی و قلبی است و مبانی خودش را می طلبد.
اما در مورد نهی از این قبیل امور می گوییم:
اتفاقا باید گفت که در احادیث فراوانی پیامبر اکرم(ص) تشویق به زیارت قبور فرمود ه اند. هرچند وهابیها زائران قبر رسول خدا را کافر مى دانند با آنکه رسول خدا به زیارت قبور مؤمنین امر کرده و سیره رسول خدا بر زیارت قبوربوده است چه رسـد بـه زیـارت قـبـر رسول خدا که بالاترین مؤمن است و بهترین مصداق امر بزیارت قبور است. زیارت قبور مؤمنان، خصوصا زیارت بستگان و آشنایان، یکى از اصول اسلامى است که براى خود آثار سازندهاى دارد، زیرا مشاهده وادى آرام قبرستان که چراغ زندگى انسانها در آنجا به خاموشى گراییده، دل و جان را تکان مىدهد، و براى انسانهاى عبرت آموز درس عبرت مىشود، این گروه با خود مىگویند، این زندگى موقت که پایان آن پنهان شدن در زیر خروارها خاک است ارزش تلاشهاى ناروا را ندارد. و سرانجام این افراد در برنامه زندگى خود تجدید نظر مىکنند و تحولى در روح و روان آنها پدید مىآید،
پیامبر گرامى صلى الله علیه واله وسلم در حدیثى به این نکته اشاره کرده و مىفرماید: «زوروا القبور فانها تذکرکم الآخره»: قبرها را زیارت کنید، زیرا یاد آور سراى دیگر مىباشد. گذشته از این، زیارت بزرگان دین، نوعى ترویج از دین و مقامات معنوى است، و توجه مردم به مدفن بزرگان، این فکر را تقویت مىکند که معنویت آنان مایه این گرایشها است، و گرنه صاحبان قدرت و مکنت ولى فاقد معنویت، زیر خاک خفته و کسى به آنها توجهى ندارد.
رسول گرامى صلى الله علیه واله و سلم در آخرین روزهاى عمر خود به قبرستان بقیع رفت و درباره اصحاب قبور، طلب آمرزش کرد و فرمود: پروردگارم دستور داده است که به سرزمین بقیع بیایم و براى آنان طلب مغفرت کنم، آنگاه فرمود: هرگاه به زیارت آنها شتافتید بگویید:
«السلام على اهل الدیار من المؤمنین و المسلمین رحم الله المستقدمین منا و المستاخرین و انا ان شاءالله بکم لاحقون» : درود بر ساکنان این وادى از مؤمنان و مسلمانان، رحمتخدا بر گذشتگان از ما، و بازماندگان و ما به خواستخدا به شما مىپیوندیم. در کتابهاى حدیثى، زیارت قبور اولیاء الهى و پیشوایان دین به صورت یک مستحب مؤکد آمده وپیوسته ائمه اهل بیت به زیارت رسول خدا، ودیگر امامان متقدم بر آنها مىرفتند، و پیروان خود را بر انجام آن دعوت مىنمودند. به بعضی از نقلهای که در این مورد از اهل سنت رسیده است توجه کنید:
پیامبر خدا راجع به زیارت قبور فرمود : «فزوروا القبور – وزوروها» مـسـلم در باب اضاحى آنرا نقل مى کند و نیر ترمذی ونسائی و ابن ماجه و ابن داود درابواب جنائز ودر سنن خود آنرا نقل مى کند واحمد در مسندش و نیز دیگران …
و لذا همه ی حجاج بیت اللّه الحرام پس از اداء حج مکه و مسجدالحرام را که نماز درمسجدالحرام بالاترین ثـواب نـمـاز در مـسـاجد را دارد آن را براى زیارت قبر رسول خداترک مى کنند تا به ثواب زیارت عـظیم قبر رسول اللّه نایل شوند و این سیره خلفاء وصالحین از سلف بوده و تا حال ادامه دارد (البته تنها ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب ازمؤسسین وهابیت در کتابهایشان و از معصرین هم «ابن باز» در کتابش بـنـام الـتـحقیق و الایضاح صفحه ۶۹ با سفر به قصد زیارت رسول اللّه مخالفت کرده اند و زوار قبر رسـول اللّه راجـُهّال و کفار مى دانند, [کتاب الرد على الاخنانى لابن تیمیه : لا یقصد الى القبر (قبر النبی – ص -) الا جاهل او کافر]. ابن تیمیه و پیروانش , همچون مادّیون, مردن را معدوم شدن مى دانند و به گفته قرآن وسنت به ایـنکه ارواح مردگان از زنده گان شنواترند و رسول خدا با ارواح مردگان حرف مى زند, و شهداء سلام زائرین را مى شنوند و جواب آنرا مى دهند, و… اعتقادى ندارند:
الـف – مـسلمانان طبق احادیث صحیح نبوى در آخر نماز از راه دور و نزدیک خطاب به رسول اللّه سـلام مـى کـنـند و در هر کجاى جهان که باشند مى گویند: السلام علیک ایهاالنبی ورحمه اللّه وبرکاته .
و در احادیث نبوى است که سلام شما به من مى رسد و من جواب شما را مى دهم
ب – در احـادیـث دیـگـرى هم آمده است که رسول خدا (ص ) اهل قبور بقیع را همچون زندگان مورد خطاب قرار مى داد و با آنان سخن مى گفت که در اینجا به بعضى از آنهااشاره مى کنیم :
۱ – حدثنا هوده بن خلیفه قال : حدثنا عوف عن الحسن ان النبی (ص ) قام على اهل البقیع فقال : الـسـلام علیکم یا اهل القبور من المؤمنین والمسلمین , لو تعلمون ما نجاکم اللّه منه مماهو کائن بعدکم , ثم نظر الى اصحابه فقال هؤلاء خیر منکم
هوده بن خلیفه مى گوید که عوف بن حسن گفت : پیامبر (ص ) به اهل بقیع خطاب کرد وفرمود: السلام علیکم یا اهل القبور من المؤمنین والمسلمین , اگر بدانید که خداوند شمارا از چیزى که بعد از شما وجود دارد, نجات داده است .سپس روى به اصحاب کردندو فرمودند: اینان (شهداء) از شما بهترند
۲ – رسـول خدا (ص ) مى فرماید: به میت خطاب کنید و تلقین نمائید که وقتى از توسئوال کردند در قبر بگو لا اله الا اللّه لقنوا موتاکم لا اله الا اللّه
۳ – و نیز رسول خدا (ص ) مى فرماید: ان المیت یعرف من یحمله ومن یغسله ومن یدلیه فی قبره .
میت مى شناسد کسى که او را حمل مى کند, کسى که او را غسل مى دهد و کسى که او رادر قبرش مى گذارد.
۴ – از عـبـداللّه بـن عمر است که ارواح شهداء, سلام زائران را مى شنوند و جواب سلام را مى دهند.
تاریخ مدینه تالیف ابن شبه باب جنائز حـدثـنا ابو غسان قال حدثنا عبد اللّه بن نافع عن اسامه بن زید عن عبد اللّه بن ابی عروه , عن رجل حدثه عن عبد اللّه بن عمر قال : من مر على هؤلاء الشهداء فسلم علیهم لم یزالوا یردون علیه الى یوم القیامه .
ابـوغسان به اسناد خود از عبداللّه بن عمر نقل مى کند: هرکس بر شهداء بگذرد و بر آنان سلام کند, سلام او را پاسخ مى دهند
۵ – در حـدیث آمده است که پیامبر (ص ) شهداى احد را مخاطب قرار مى داد و برارواح آنان سلام مى کرد و مى گفت :(سلام علیکم بما صبرتم , فنعم عقبى الدار … سـلام بر شما به خاطر آن همه شکیبائى که ورزیدید, سراى آخرت , چه سراى نیکویى است .
و قرآن نـیز شهدا را زنده نامیده در سوره بقره , آیه ۱۵۴ (و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون ).
۶ – از رسول خدا (ص ) روایت شده است : العبد اذا وضع فی قبره وتولى وذهب اصحابه حتى انه لیسمع قرع نعالهم … هـنـگـامـى کـه فردى را در قبر مى گزارند و بستگانش مى روند, او حتى صداى به زمین خوردن کفشهایشان را مى شنود
۷ – در صـحـیح بخارى آمده است که پیغمبر خدا در پایان جنگ بدر کشته شدگان مشرکان را با ایـن آیه صدا مى زد: (ونادى اصحاب الجنه اصحاب النار ان قد وجدنا ماوعدنا ربنا حقا …). اصحاب گـفـتـند: یا رسول اللّه مردگان را صدا مى زنى ؟ پیغمبرفرمود: شما از آنها شنواتر نیستید ولى نمى توانند جواب بدهند
۸ – در سـنن نسائى آمده است که پیغمبر (ص ) فرمود: بر من , زیاد درود بفرستید که درود شما بر من عرضه مى شود, گفتند: یا رسول اللّه چگونه درود بر شما عرضه مى شود در حالى که بدن شما پـس از مـرگ پـوسـیـده خـواهـد شد.آن حضرت فرمودند:پیغمبر خدا زنده است و از خدا روزى مى گیرد
۹ – عـلـى بـن ابـیـطـالـب بعد از وفات پیامبر (ص ) به آن حضرت متوسل مى شد و خطاب به آن بزرگوار مى گفت : بابی انت وامی اذکرنا عند ربک واجعلنا من بالک .پدر و مادرم فدایت باد ما را در پیشگاه پروردگارت بیاد آور و در خاطرت نگهدار یعنى براى ما در پیشگاه خدا دعا کن
۱۰ – عـلـى بـن ابـیـطالب روایت مى کند که پس از سه روز که رسول خدا از دنیا رفته بود,مردى اعـرابـى آمـد و خـود را بـر روى قـبـر رسـول خـدا (ص ) انداخت و از خاک قبر بر سرمى ریخت و مى گفت : یا رسول اللّه قلت فسمعنا قولک , ووعیت عن اللّه سبحانه فوعینا عنک , وکان فیما اءنزل علیک : (ولو انـهـم اذ ظـلـمـوا انـفـسـهـم جـاؤوک ), وقـد ظلمت وجئتک تستغفر لی .
فنودی من القبر: قد غفرلک. یعنی سپس از قبر ندا آمد که تو بخشیده شدی
۱۱ – دارمـى در کتاب صحیح خود باب ما اکرم اللّه نبیه بعد موته از ابوالجوزاء روایت کرده است که اهل مدینه دچار قحطى شدیدى شدند و به عایشه شکایت کردند.عایشه گفت : نگاه به قبر پیغمبر کنید و طورى آن را وسیله قرار دهید که میان آن وآسمان سقفى نباشد, آنها چنین کردند و باران آمد و علف رویید.
در پایان, بعضى از عبارات زیارت پیامبر (ص ) را به روایت فاکهى و دیگران ذکر مى کنیم : ۱ – وآته نهایه ما ینبغی ان یساله السائلون ۲ – در زیـارت مـجـمع الازهر آمده است که : واتوسل بک الى اللّه تعالى فی ان اموت مسلما على ملتک وسنتک ۳ – و در زیـارت دیـگـرى کـه شـرنـبلالى حنفى در المراقى آورده , آمده است که : وجئنامن بلاد شـاسـعـه وامکنه بعیده بقصد زیارتک لنفوز بشفاعتک … فاشفع لنا الى ربک واساله ان یمیتنا على سنتک … الشفاعه الشفاعه یا رسول اللّه .۴ – احـسـن مـا یـقـول : نحن وفدک یا رسول اللّه , زوارک جئناک لقضاء حقک , وللتبرک بزیارتک , والاستشفاع بک مما اثقل ظهورنا واظلم قلوبنا.۵ – قـسـطـلانـى در الـمـواهـب اللدنیه آورده است که : وینبغی للزائر له (ص ) ان یکثر من الدعاء والتضرع والاستغاثه والتشفع والتوسل به (ص ), وجدیر بمن استشفع له ان یشفعه اللّه فیه .۶ – زقانى در کتاب شرح المواهب مى گوید که : ولیتوسل به صلى اللّه علیه , ویسال اللّه تعالى بجاهه فی التوسل به .
اما در مورد اینکه پیامبر اکرم(ص) از این که قبرش محل زیارت قرار گیرد و بر آن مسجد بنا شود نهی فرموده عرض می کنیم :
اتفاقا این که پیامبر دستور دادند که در خانه شان دفن شوند, نه در قبرستان عمومی مکه, با آن که می دانیم خانه پیامبر اکرم(ص) دارای سقف بوده است و طبیعتا تبدیل به زیارتگاه می شده است, دلیل بر آن است که پیامبر اکرم(ص) می خواسته اند که محلی به غیر از قبرستان عمومی به ایشان اختصاص یابد تا زیارتگاه شود و این نکته از سیره صحابه در تاریخ آشکار است به نمونه هایی از آن توجه کنید:
وقتى رسول خدا (ص ) از دنیا رفت , صحابه طبق وصیت خود ایشان که فرموده بود: هر پیغمبرى در هـمـان جایى که از دنیا مى رود دفن مى شود پیغمبر خدا (ص ) را درزیر سقف همان اتاق دفن کردند و به قبرستان بقیع , که قبرستان عمومى مسلمانان بود,نبردند صـحـابه رسول خدا (ص ) به روایت قاسم بن محمد بن ابى بکر و روایات دیگر به احترام قبر پیغمبر خـدا (ص ), مـیـان اتـاق , دیـوارى ساختند تا آن نصف اتاق که قبر پیغمبر خدادر آن است به چهار دیـوارى مـحـفـوظ گـردد و حرمى مستقل براى مزار رسول اللّه (ص )شود
و لذا مى توان گفت : صحابه رسول خدا اولین کسانى بودند که اقدام به بناء براى حریم مزار قبر رسول خدا کردند سـپـس عـمـر بن الخطاب براى آن خانه , دیوارى ایجاد کرد که سایر صحابه آن دیوار رابزرگتر و بلندتر کردند و سپس بنى امیه و بنى عباس و… پـس مـى تـوان گفت بانى ساختمان حریم قبر رسول خدا در مرحله اول , خود آن حضرت بود که چنین وصیتى کرد که در اتاق خودش دفن شود و بعد صحابه بودند که به بناء آن افزودند قـاسـم پـسـر محمد بن ابى بکر, یعنى برادرزاده عایشه , روایت مى کند که من بر عایشه وارد شدم , گـفتم : از شما مى خواهم پوششى را که بر روى قبر رسول خدا و شیخین است , بردارى تا قبرها را بـبـیـنم .عایشه آن پوشش را برداشت و من سه قبر را دیدم که در کنار هم قرار دارند.نه از زمین بـسـیـار بلندند که مشرف باشند و نه با زمین یکنواخت هستند که زیر پا روند.
همچنین مشاهده کردم که قبرها با سنگ و گل قرمززینت شده بودند. الـبته اینکه قبر رسول اللّه مشرف نبوده به جهت دستورى است که رسول خدا به على بن ابیطالب از مـشرف بودن قبر نهى فرموده بودند و منظور از مشرف بودن قبر باملاحظه روایات قبر پـیغمبر و معنى اشراف و روایات قاسم بن ابى بکر و بعض زوجات پیغمبر (ص ) بر اینکه قبر پیغمبر خـدا مـشـرف نـبوده این است که روى قبر را همچون ستونى بالا نـبـرند که مشرف گردد, اما اینکه مقدار کمى اززمین بلندتر باشد که پایمال نشود و نیز از اینکه قبر در اتاق باشد نهى نشده است در طبقات ابن سعد آمده است : در زمان رسول اللّه خانه آن حضرت دیوارى نداشت .
اولین کسى که براى آن خانه , که قبر آن حضرت در اتاقى از آن بود دیوار بنا کرد, عمربن خطاب بین سالهاى ۱۳ – ۲۳ بود عبیداللّه بن ابى زیاد مى گوید: خانه پیامبر, دیوار کوتاهى داشت سپس عبداللّه بن زبیر آن دیوار را بالاتر برد و بر آن افزود. بخارى مى گوید: هنگامى که در زمان ولید بن عبدالملک (۸۶ – ۹۶) آن دیوار فروریخت , مجددا آن رابنا کردند
سقف و حرم سازى براى مزار ام حبیبه زوجه رسول خدا توسط صحابه :
هـنـگـامى که عقیل بن ابى طالب در خانه اش چاهى حفر مى کرد به سنگى برخورد که برروى آن نـوشـته بود: قبر ام حبیبه بنت صخر بن حرب پس عقیل آن چاله را پر کرد وبر روى آن اتاقى بنا کرد. یزید بن سائب مى گوید: من بر آن خانه داخل شدم و آن قبر را در آنجا دیدم.
قبه ذوى القربى , معروف به قبه العباس یا خانه عقیل :
ابـن شـعبـه مـى گوید: عباس بن عبدالمطلب در کنار قبر فاطمه بنت اسد دفن شد که درابتداى مقبره هاى بنى هاشم و در منزل عقیل است.
مـحـب طـبرى , محدث حجاز مى گوید: حسن بن على در کنار مادرش (مادر بزرگش )فاطمه , دفن شد و قبر این دو در قبه عباس است.
– شیخین نیز در زیر سقف دفن شدند.
و حسن بن على (علیهم السلام) نیز وصیت کرد در کنار قبر رسول خدا (که زیر سقف بود) دفن شود.
در این مورد که پیامبر فرمود بر قبر من مسجد نسازید, عبارت حدیث این چنین است: «لاتتخذوا قبری قبله و لا مسجدا» این سخن به این معناست که قبر مرا قبله قرار ندهید, چون قبله ی همه ی مسلمین خانه ی کعبه است و نیز قبر مرا سجده گاه خود قرار ندهید یعنی بر قبر من سجده نکنید.
اما در مورد پرسش آخرینتان عرض می کنیم که:
زندگی بشر براساس بهرهگیری از وسائل و اسباب طبیعی استوار است که هر یک آثار ویژه خود را دارند. همه ما هنگام تشنگی آب مینوشیم و هنگام گرسنگی غذا میخوریم چه، رفع نیاز توسط وسائل طبیعی، به شرط آنکه برای آنها «استقلال در تاثیر» قائل نشویم، عین توحید است. قرآن یادآور میشود که: ذوالقرنین در ساختن سد از مردم درخواست کمک کرد: (فاعینونی بقوه أجعل بینکم و بینهم ردما) (کهف / ۹۵): با قدرت خویش مرا یاری کنید تا میان شما و آنان (یاجوج و ماجوج) سدی بر پا سازم.
کسانی که شرک را به معنی «تعلق و توسل به غیر خدا» تفسیر میکنند، حرفشان تنها در صورتی صحیح است که ما برای ابزار و وسائط موجود، «اصالت و استقلال» قائل شویم، و گرنه چنانچه آنها را وسایلی بدانیم که، به مشیت و اذن الهی، ما را به نتیجه میرسانند از مسیر توحید خارج نشدهایم و اصولا زندگی بشر از روز نخست بر این اساس، یعنی استفاده از وسائل و وسائط موجود، استوار بوده و پیشرفت علم و صنعت نیز در همین راستا صورت گرفته و میگیرد.
ظاهرا توسل به اسباب طبیعی مورد بحث نیست سخن درباره اسباب غیرطبیعی است که بشر جز از طریق وحی راهی به شناخت آنها ندارد. هر گاه در کتاب و سنت چیزی به عنوان وسیله معرفی شده باشد، تمسک به آن همان حکمی را دارد که در توسل به امور طبیعی جاری است. بنابراین، ما زمانی میتوانیم با انگیزه دینی به اسباب غیر طبیعی تمسک جوییم، که دو مطلب ملحوظ نظر قرار گیرد:
۱٫ از طریق کتاب و سنت، وسیله بودن آن چیز برای نیل به مقاصد دنیوی یا اخروی ثابتشود.
۲٫ برای اسباب و وسائل، هیچ گونه اصالت و استقلالی قائل نشده و تاثیر آنها را منوط به اذن و مشیت الهی بدانیم.
قرآن کریم، ما را به بهره گرفتن از وسائل معنوی دعوت کرده میفرماید: (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون) (مائده /۳۵): ای افراد با ایمان خود را ازخشم و سخط الهی واپایید، و برای تقرب به او وسیلهای جستجو کنید، و در راه وی جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
باید توجه نمود که وسیله به معنای تقرب نیست، بلکه چیزی است که مایه تقرب به خدا میگردد و یکی از طرق آن، جهاد در راه خداست که در آیه ذکر شدهاست و در عین حال میتواند، چیزهای دیگری نیز وسیله تقرب باشد.
در اصل گذشته ثابتشد که توسل به اسباب طبیعی و غیر طبیعی (به شرط اینکه، رنگ استقلال در تاثیر به خود نگیرند) عین توحید است. شکی نیست که انجام واجبات و مستحبات، همچون نماز و روزه و زکات و جهاد و غیره در راه خدا، همگی وسایل معنوییی هستند که انسان را به سر منزل مقصود، که همان تقرب به خداوند است میرسانند. انسان در پرتو این اعمال، حقیقت بندگی را مییابد و در نتیجه به خدا نزدیک میشود. ولی باید توجه نمود که وسایل غیرطبیعی، منحصر به انجام امور عبادی نیست. بلکه در کتاب و سنتیک رشته وسایل معرفی شده که توسل به آنها استجابت دعا را به دنبال دارد که ذیلا برخی از آنها را یادآور میشویم:
۱٫ توسل به اسما و صفات حسنای الهی که در کتاب و سنت وارد شده است، چنانکه میفرماید: (ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها) (اعراف / ۱۸۰) اسماء حسنی مخصوص خداوند است، پس خداوند را به وسیله آنها بخوانید. در ادعیه اسلامی، توسل به اسما و صفات الهی فراوان وارد شده است.
۲٫ توسل به دعای صالحان که برترین نوع آن توسل به ساحت پیامبران و اولیای خاص خداوند است تا برای انسان از درگاه الهی دعا کنند.
قرآن مجید به کسانی که بر خویشتن ستم کردهاند (گنهکاران) فرمان میدهد سراغ پیامبر روند و در آنجا هم خود طلب مغفرت کنند، و هم پیامبربرای آنان طلب آمرزش کند. و نوید میبخشد که: در این موقع خدا را توبه پذیر و رحیم خواهند یافت، چنانکه میفرماید:(ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤوک فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما) (نساء / ۶۴) در آیه دیگر، منافقان را نکوهش میکند که چرا هرگاه به آنان گفته شود سراغ پیامبر بروند تا درباره آنان از خداوند طلب آمرزش کند، سرپیچی میکنند؟! چنانکه میفرماید: (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤوسهم و رایتهم یصدون و هم مستکبرون) (منافقون / ۵).
از برخی از آیات بر میآید که در امتهای پیشین نیز چنین سیرهای جریان داشته است. فیالمثل، به صریح قرآن، فرزندان یعقوب علیه السلام از پدر خواستند بابت گناهانشان از خدا برای آنان طلب آمرزش کند و یعقوب نیز درخواست آنان را پذیرفت و وعده استغفار داد: (یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین قال سوف استغفر لکم ربی انه هو الغفور الرحیم) (یوسف / ۹۷-۹۸).
ممکن است گفته شود: توسل به دعای صالحان، در صورتی عین توحید (و یا لااقل مؤثر) است که کسی که به او توسل میجوییم در قید حیات باشد، ولی اکنون که انبیا و اولیا از جهان رخت بربستهاند، چگونه توسل به آنان میتواند مفید و عین توحید باشد؟
در پاسخ به این سؤال یا ایراد، دو نکته را بایستی یادآور شویم:
الف – حتی اگر فرض کنیم شرط توسل به نبی یا ولی حیات داشتن آنهاست، در این صورت توسل به انبیا و اولیای الهی پس از مرگ آنان، تنها کاری غیرمفید خواهد بود، نه مایه شرک; و این نکتهای است که غالبا از آن غفلتشده، و تصور میگردد که حیات و موت، مرز توحید و شرک است! در حالیکه بر فرض قبول چنین شرطی (حیات انبیا و اولیا در هنگام توسل دیگران به آنان)، زنده بودن شخص نبی و ولی، ملاک مفید و غیر مفید بودن توسل خواهد بود، نه مرز توحیدی بودن و شرک آمیز بودن عمل!
ب – مؤثر و مفید بودن توسل دو شرط بیشتر ندارد:
۱٫ فردی که به وی توسل می جویند، دارای علم وشعود و قدرت باشد;
۲٫ میان توسل جویندگان و او ارتباط برقرار باشد و در توسل به انبیا و اولیایی که از جهان در گذشتهاند، هر دو شرط فوق (درک و شعور و وجود ارتباط میان ما و آنان به دلایل روشن عقلی و نقلی، تحقق دارد.
وجود حیات برزخی یکی از مسایل مسلم قرآنی و حدیثی است. در جایی که به تصریح قرآن، شهدای راه حق حیات و زندگی دارند، مسلما پیامبران و اولیای خاص الهی که بسیاری از ایشان خود نیز شهید شدهاند از حیات برتر و بالاتری برخوردارند. بر وجود ارتباط میان ما و اولیای الهی دلایل بسیاری در دست است که برخی را ذیلا یاد آور میشویم:
۱٫ همه مسلمانان در پایان نماز شخص پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله و سلم را خطاب قرار داده و میگویند: السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته; آیا آنان براستی کار «لغوی» انجام میدهند و پیامبر این همه سلام را نمیشنود و پاسخی نمیدهد؟!
۲٫ بخاری در صحیح خود آورده است: روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در گذشت، ابوبکر وارد خانه عایشه شد. سپس به سوی جنازه پیامبر رفته، جامه از صورت پیامبر بر گرفت و او را بوسید و گریست و گفت: بابی انتیا نبی الله لا یجمع الله علیک موتتین، اما الموته التی کتبت علیک فقد متها». پدرم فدای تو باد ای پیامبر خدا، خدا دو مرگ بر تو ننوشته است. مرگی که بر تو نوشته شده بود، تحقق یافت. چنانچه رسول گرامی حیات برزخی نداشته و هیچگونه ارتباطی میان ما و او وجود ندارد، چگونه ابوبکر به او خطاب کرده و گفت:یا نبی الله.
۳٫ امیر مؤمنان علی علیه السلام آنگاه که پیامبر را غسل می داد به او چنین گفت: بابی انت و امی یا رسول الله لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النبوه و الانباء و اخبار السماء… بابی انت و امی اذکرنا عند ربک و اجعلنا من بالک» پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا، با مرگ تو چیزی منقطع گردید، که با مرگ دیگران منقطع نگردیده بود; با مرگ تو رشته نبوت و وحی گسسته شد… پدر و مادرم فدای تو باد، ما را نزد خدایت به یادآور، ما را به خاطر داشته باش.
از این که پاسخ طولانی شد عذر می خواهیم و اگر باز هم مسئله ای باقی ماند حاضر به پاسخگویی هستیم منتها خواهش ما آن است که یکی یکی سؤال فرمایید و دقیقا محل اشکال را مشخص نمایید.
برای پاسخ کاملتر و مفصلتر شما را به کتابهای زیادی که اهل سنت وشیعه هردو در رد عقاید وهابیون نوشته اند ارجاع می دهیم از جمله کتاب «آیین وهابیت» نوشته آیت الله جعفر سبحانی.
منبع : http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=78685&consultationid=116038