جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » لزوم خلیفه و جانشین پیامبر خداصلى اللَّه علیه و آله‌

لزوم خلیفه و جانشین پیامبر خداصلى اللَّه علیه و آله‌

آیت الله سید علی میلانی

لزوم خلیفه و جانشین پیامبر خداصلى اللَّه علیه وآله‌

این موضوع را با این پرسش آغاز مى‌کنیم که آیا بعد از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ لازم است جانشین و خلیفه‌اى براى آن بزرگوار باشد، یا لازم نیست؟
در پاسخ این پرسش مى‌گوییم:

همه امّت اسلام بر وجوب و لزوم امامت بعد از پیامبر اکرم‌ صلى اللَّه علیه وآله‌ اتفاق نظر دارند. این مطلب از سخنان بسیارى از دانشمندان شیعه و سنّى ظاهر بوده؛ بلکه به آن تصریح کرده‌اند. براى مثال حافظ ابن حزم اندلسى در کتاب‌ الفِصَل فی الأهواءِ والمِلَلِ والنِّحَل‌ مى‌نویسد:
اتَّفَقَ جَمیعُ فِرَقِ اهْلِ السُّنَّهِ وَجَمیعُ فِرَقِ الشّیعَهِ وَجَمیعُ الْمُرْجِئَهِ وَجَمیعُ الْخَوارِجِ عَلى وُجُوبِ الإِمامَهِ؛۱
همه فرقه‌هاى اهل سنّت، فرقه‌هاى شیعه، تمامى مرجئه و همه خوارج بر وجوب و لزوم امامت اتّفاق نظر دارند.
بنابراین، اختلافى نیست که بعد از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ امامى باشد.

امامت چیست؟
همه اهل نظر از شیعه و سنّى، امامت را این گونه تعریف کرده‌اند:
الْإِمامَهُ هِیَ الرِّئاسَهُ الْعامَّهُ فی جَمیعِ امُورِ الدّینِ وَالدُّنْیا نِیابَهً عَنْ رَسُولِ اللَّهِ‌ صَلّى اللَّه علیه وآله؛۲
امامت، ریاست عمومى است بر امّت در همه کارهاى دنیا و دین به نیابت از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله.
علماى شیعه و اهل سنّت، امامت را چنین تعریف و بیان کرده‌اند.۳ بنابراین امام، نایب رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ و مورد اطاعت افراد امّت در همه موارد است.
بنابراین تعریفِ مورد قبول همه، اختلافى نیست که امام باید نایب رسول خدا (صلى اللَّه علیه وآله) باشد و امامت، نیابت از پیامبر است تاخلأ نبوّت پر گردد و امام، کار پیامبر را در میان افراد امّت انجام مى‌دهد، با این تفاوت که او پیامبر نیست.

امامت و دیدگاه شیعه‌

با تعریفى که براى «امام» و «امامت» شده است، شیعه امامیّه به لوازم این تعریف پایبند بوده و آن‌ها را از معتقدات خود به شمار مى‌آورد؛ ولى پیروان مکتب سقیفه و توجیه‌گران قضایاى پس از رحلت پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله‌، از پذیرش آن و التزام به لوازم تعریفى که خود به صحّت آن اعتراف دارند، سر باز زده‌اند.
شیعه مى‌گوید: بنابر تعریفى که براى امامت شده است، آن چه براى پیامبر ثابت است ناگزیر باید براى امام نیز ثابت باشد، مگر منصب نبوّت؛ که در نتیجه، امام نیز همانند پیامبر هم داراى ولایت تکوینى و هم تشریعى خواهد بود.
امام ولایت تکوینى دارد به این معنا که به اذن و عطاى خداوند متعال، در امور جارى در جهانِ هستى تصرّف مى‌کند و این قدرت و حقّ را از طرف خداوند متعال دارد که در موجودات تصرّف نماید.
امام ولایت تشریعى دارد به این معنا که حقّ امر و نهى در همه امور دین و دنیا ـ به حسب تعریفى که براى امامت شده است ـ بر جمیع‌افراد امّت براى او ثابت است و کسى نمى‌تواند از فرمان او سرپیچى نماید.
البتّه در میان علماى اهل سنّت، آنان که داراى مذاق و مشرب عرفان بوده و به تصوّف گرایش دارند، مقام ولایت تکوینى را براى ائمّه ما علیهم السلام‌ قائل هستند؛ چراکه آنان این مقام را براى مطلق «اولیاء اللَّه» ثابت مى‌دانند و ائمّه ما را گرچه «امام» نمى‌دانند، ولى از اولیاى بزرگ به شمار مى‌آورند.
سوّمین مقامى که شیعه براى امامان‌ علیهم السلام‌ قائل است، مقام حکومت و فرمانروایى و اجراى احکام و قوانین الهى است. حکومت بُعدى از ابعاد امامت است، نه این که امامت و حکومت یک حقیقت باشند و مترادف دانستن این دو واژه، اشتباه محض است.
حکومت، شأنى از شؤون امامت است که گاهى در دست امام بوده و به دست او واقع گردیده، مانند حکومت امیر مؤمنان على‌ علیه السلام‌ و حکومت امام حسن مجتبى‌ علیه السلام‌ و گاهى هم چنین نبوده، مانند حال بقیّه ائمّه‌ علیهم السلام‌ که در زندان‌هاى حکومت جابر و ظالم وقت بوده‌اند و یا تحت فشار آن‌ها بوده، و یا مثل زمان ما که امام‌ علیه السلام‌ در پسِ پرده غیبت است، که به حسب ظاهر امام‌ علیه السلام‌ بسط ید و نفوذ کلمه ندارد، ولى در عین حال امامتش محفوظ است.

امامت و اصول دین‌

پیش‌تر اشاره شد که شیعه با اهل سنّت در مسأله امامت اختلافاتى دارند، یکى از موارد اختلاف این است که آیا امامت، از اصول دین است یا فروع؟
بنا بر عقیده شیعه، امامت از اصول دین است. براى تثبیت این اعتقاد، چند دلیل مى‌توان ارائه کرد که ساده‌ترین آن‌ها چنین است:

۱٫ بدون تردید بحث از امامت، بحث از نیابت از نبوّت است و از تعریفى که براى امامت شده به وضوح و بدون هیچ ابهامى این معنا استفاده مى‌شود؛ چرا که در تعریف آمده: «امامت، نیابت و خلافت از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ است» که مفاد این عبارت همان است که بیان شد.
پس بحث از امامت، بحث از شؤون نبوّت است، نظیر بحث از عصمت و هر بحثى که از شؤون نبوّت و اعتقاد به آن واجب باشد، از اصول دین خواهد بود.
۲٫ دلیل دیگر بر این که امامت اصلى از اصول دین است، حدیث معروفى است که از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ نقل شده است.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ فرمود:
مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ امامَ زمانِهِ ماتَ میتَهً جاهِلیَّهً؛۴
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است.
دانشمندان شیعه و اهل سنّت این حدیث را در کتاب‌هاى خود از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ نقل کرده‌اند.
روشن است که منظور از مرگ جاهلیّت، مرگ کفر و نفاق است و چیزى که جهل به آن، فرجام کار انسان را به کفر و نفاق مى‌انجامد، باید با اصل دین ارتباط داشته باشد، وگرنه جهل به مسائل فروع هیچ گاه انسان را به این سرحدّ نمى‌رساند.
البتّه در بین دانشمندان صاحب نظر اهل سنّت، کسانى هستند که به آن‌ها نسبت داده شده که امامت را از اصول دین مى‌دانند. براى نمونه قاضى ناصرالدّین بیضاوى از بزرگان و مشاهیر اهل سنّت در تفسیر و کلام، امامت را از اصول دین مى‌داند.
ولى اکثر قریب به اتّفاق اهل سنّت، در برابر شیعه، قائلند که امامت از فروع دین است. هر چند بعضى به طور قطع به این مسأله‌تصریح نمى‌کنند، بلکه مى‌گویند: فروع بودن امامت انسب است، ولى در عین حال به این که امامت از اصول دین باشد نیز تصریح نمى‌کنند.
در هر صورت، چه امامت اصلى از اصول دین باشد؛ آن سان که شیعه معتقد است، یا از فروع دین باشد؛ آن سان که اهل سنّت مى‌گویند، باید بحث کرد که امام چه کسى است تا او را بشناسیم و از او پیروى کنیم، بر اوامر و نواهى او گردن نهیم و بر گفتار و کردار او ترتیب اثر بدهیم؛ چون او را نایب و خلیفه پیامبر مى‌دانیم.

پاسخ از یک شبهه‌

گفتنى است که گاهى شنیده مى‌شود که برخى مى‌گویند: بحث از امامت، بحث تاریخى صرف است و اکنون امّت اسلامى با این مباحث کارى ندارند، آنان را امور مهمّى است که باید بدان‌ها بپردازند و اوقات گران‌بهاى عمر را در آن‌ها صرف کنند.
این چه کلام بى‌اساسى است؟! سخنى است از راهزنان افکار، ساده‌لوحان و بى‌خبران از مبانى دین. چگونه مى‌شود که از طرفى اعتقاد به امام را واجب و اطاعت و سرسپردگى نسبت به او را در خُرد و کلان از امور، بر همه افراد امّت لازم مى‌دانید و سرپیچى از فرمان‌هاى او را کفر یا فسق به شمار مى‌آورید و پیروى از او را موجب وصول انسان به سرّ خلقت و هدف آفرینش قلمداد مى‌کنید و از طرف دیگر بحث در پیرامون آن را در شمار مباحث تاریخى صرف به شمار آورده و بحثى بى‌ثمر مى‌دانید؟!
عزیزترین امور نزد انسان، عقیده اوست، بحث از امام و امامت آثار عملى فراوانى دارد، انسان مى‌خواهد او را بشناسد؛ چرا که جهل به او اصل ایمانش را زیر سؤال مى‌برد. مى‌خواهد او را بشناسد تا او را دوست داشته باشد؛ چرا که در روایتى امام باقر علیه السلام‌ فرمود:
هَلِ الدّینُ الَّا الْحُبُّ وَالْبُغْضُ؛۵

آیا دین جز دوست داشتن و دشمنى ورزیدن است؟

انسان مى‌خواهد امام را بشناسد تا در مقام عمل، از او تبعیّت کند؛ زیرا انسان است و مکلّف و مانند بهائم یله و رها نیست و چون امامت، نیابت از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ است، پس امام است که مى‌تواند براى انسان در مقام انجام وظایف فردى و اجتماعى و انجام وظایف بندگى نسبت به خداى متعال، تعیین تکلیف نماید.
از این رو انسان باید امام را بشناسد و از حقّانیّت مدّعى این مقام تحقیق کند تا از او پیروى نماید و در مقام بندگى، بارى که بر دوش دارد به سرمنزل مقصود برساند.
حال مى‌توان قائل شد که بحث در پیرامون چنین موضوع مهمّى یک بحث تاریخى صرف و فاقد ارزش است؟
آرى، بى‌خبران از هدف غایى خلقت و عوامل تأمین کننده وصول به آن هدف، جا دارد این بحث را فاقد ارزش و یا غیر ضرورى قلمداد نمایند؛ ولى نزد فراگیرندگان ارشادهاى قرآنى و رهنمودهاى رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ درباره طریق وصول به هدف آفرینش، از بحث امامت و شئون و مقامات امام ارزشمندتر یافت نمى‌شود.

وحدت در سایه امامت‌

شاید گفته شود که بحث در پیرامون امامت به وحدت مسلمانان ضرر مى‌رساند، از این رو باید این مباحث ترک شود.
ما در این باره به تفصیل در مباحث گوناگون خود سخن گفته‌ایم، خلاصه پاسخ از این دیدگاه چنین است:
بحث از امامت نه تنها به وحدت مسلمانان و اتّحاد کلمه آن‌ها مضر نخواهد بود؛ بلکه به برهان عقلى و نقلى، بهترین، بلکه تنها راه تحقّق این آرمانِ گران قیمت و پرارزش، روشن ساختن موضعِ امامت و منصب منیعِ خلافت و نیابت از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ است.۶
سخن در این است که منظور از وحدت چیست؟ و راه تحقّق آن کدام است؟
برخى از معاصرین براى تحقّق وحدت این گونه پیشنهاد مى‌کنند که شیعه و اهل سنّت باید تمام کتاب‌هاى تفسیرى، حدیثى و فقهى خود را با توافق یک‌دیگر از نو بنویسند؛ چون تنها علّت اختلافات، راهیابى اباطیل، اساطیر و اکاذیب در کتاب‌هاى شیعه و اهل سنّت است و با شناسایى امور خلافِ واقع و جدا کردن حقایق از اکاذیب، چهره واقعى دین، نمایان شده و مورد اتّفاق همگان قرار خواهد گرفت؛ زیرا کسى با حقّ، نزاع واختلاف ندارد، در نتیجه تمام اختلافات از بین خواهد رفت.
در پاسخ ابتدایى به این پیشنهاد این پرسش‌ها مطرح مى‌شوند:
۱٫ کسانى که باید کتاب‌هاى شیعه و اهل سنّت را بررسى کنند چه افرادى و از چه گروهى باشند؟
۲٫ معیار و ملاک براى شناخت حقّ، از باطل و راست، از دروغ چیست؟
۳٫ آیا اهل سنّت حاضرند از کتاب‌هایى را که از آغاز تا فرجام صحیح مى‌دانند و با آن‌ها معامله وحى منزل مى‌کنند (مانند صحاح ششگانه یا دست کم دو کتاب‌ صحیح‌ بخارى و صحیح‌ مسلم) و تمام مبانى و عقایدشان را بر پایه مندرجات آن‌ها بناگذارى کرده‌اند، دست بردارندو آن‌ها را بازنویسى کنند؟
برخى دیگر پیشنهاد مى‌کنند که باید مشترکات دو فرقه اخذ گردد.
در پاسخ این پیشنهاد مى‌گوییم: مشترکات کدامند؟
آیا توحید و عقیده به یگانگى بارى تعالى است؟
در همین مقام، نخستین نزاع بر سر صفات بارى تعالى است، آیا خداوند متعال جسم است؟
اهل سنّت مقامى را براى ابوبکر قائلند که براى احدى قائل نیستند، مى‌گویند: خداوند متعال براى او به خصوص تجلّى خواهد کرد و او خدا را آن چنان که هست، خواهد دید.۷ البتّه خودشان در سند این حدیث خدشه مى‌کنند، ولى باید دانست که جاعلان این گونه اباطیل چه کسانى هستند؟ ملاک و معیار شناخت این افراد چیست؟
از مشترکات، همین مسأله امامت است. پس دست کم بایستى اهل سنّت قائل شوند که بحث از امامت و تحقیق از امام واقعى که نایب رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ است، بحث از یکى از مشترکات بوده و از اسباب تقریب بین مذاهب است. پس چرا آن را از اسباب تفرقه به حساب مى‌آورند؟
آرى، عدّه‌اى بحث از امامت را بحثى غیر ضرورى مى‌دانند و با
این وجود ما را به تقریب بین مذاهب فرا مى‌خوانند و این درست در زمانى است که گروهى از آنان هنوز شیعیان را مسلمان نمى‌دانند (!!)
آرى، آنان فرقه‌هاى مجسّمه، مرجئه و خوارج را مسلمان مى‌دانند، ولى نسبت به ما، نه این که در اسلام ما شکّ داشته باشند، بلکه ما را مسلمان نمى‌دانند.
شاهد این که در این اخیر در عربستان سعودى کتابى به نام‌ مسأله التّقریب بین أهل السّنّه والشّیعه نوشته شده، که به مؤلّف کتاب به جهت تألیف این کتاب، مدرک تحصیلى اعطاء شده است (!!)
نگارنده این کتاب پس از ورود به مباحث و ذکر مطالبى، چنین مى‌نویسد:
راهى براى تقریب بین ما (یعنى اهل سنّت) و بین شیعه نیست، مگر این که شیعیان مسلمان شوند (!!) و تا اینان مسلمان نشوند تقریب معنا ندارد (!!)
ولى ما در حقّ آنان چنین نمى‌گوییم؛ بلکه مى‌گوییم: بیایید به کتاب خدا و سنّت قطعى رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‌ که خود معترف به آن هستید، عمل کنید! ما در بحث از سند و دلالت «حدیث ثقلین» به تفصیل در این باره سخن گفته‌ایم.۸
برگرفته از کتاب جانشین پیامبر کیست؟
اثر آیت الله سید علی حسینی میلانی

۱٫ الفصل فی الاهواء والملل والنحل: ۴/ ۷۲
۲٫ شرح المقاصد: ۵/ ۲۳۲٫ به رغم این که در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارک پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمایش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل آورده‌ایم‌
۳٫ براى آگاهى بیشتر ر. ک: تجرید الاعتقاد و شروح آن، شرح المواقف، شرح المقاصد و دیگرمنابع کلامى‌
۴٫ این حدیث با این متن در شرح المقاصد، و شرح العقائد النّسفیّه آمده است. امّا به متون دیگر در بسیارى از کتاب‌هاى کهن تفسیرى، کلامى، حدیثى روایت شده است. ر. ک: الإمامه فی أهم الکتب الکلامیه: ۱۵۴
۵٫ مستدرک الوسائل: ۱۲/ ۲۲۷
۶٫ براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر. ک: نگاهى به حدیث ثقلین: ص ۵۰، از همین نگارنده‌
۷٫ الدر النضید: ۹۷
۸٫ ر.ک نگاهى به حدیث ثقلین: ۳۱- ۵۳

منبع : پایگاه اطلاع رسانی ایت الله سید علی میلانی

برچسب ها: ایت الله میلانی ، امام ، پیامبر ، شیعه ، سنی ، امامت

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*