سه شنبه , 10 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » اى حرمت قبله حاجات ما (ابالفضل العبّاس)

اى حرمت قبله حاجات ما (ابالفضل العبّاس)

کار سقّائی
اى حرمت قبله حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهيدان همه عالمی
دست على، ماه بنى هاشمى
ماه کجا روی دل آرای تو
سرو کجا قامت رعنای تو
ماهِ درخشنده تر از آفتاب
مطلع تو جان و تن بو تراب
همقدم قافله سالار عشق
ساقى عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسين
داده سر و دست به راه حسين
عم امام و اخ و ابن امام
حضرت عباس عليه السلام
اى علم كفر نگون ساخته
پرچم اسلام برافراخته
مكتب تو مكتب عشق و وفاست
درس الفباى تو صدق و صفاست
مکتب جانبازی و سربازی است
بی سری آنگاه سر افرازی است
شمع شده، آب شده، سوخته
روح ادب را، ادب آموخته
تشنه برون آمدی از شطّ آب
ای جگر آب برایت کباب
آب فرات از ادب تو ست مات
موج زند اشك به چشم فرات
ياد حسين و لب عطشان او
و آن لب خشكيده طفلان او
مَشکِ پر از آب حیاتت به دوش
طفلِ حقیقت ز کفت آب نوش
ساقی کوثر پدرت مرتضی است
کار تو سقّائیِ کرب و بلاست
درگه والای تو در نشاتین
هست در رحمت و باب حسین
هر كه به دردى بغمى شد دچار
گويد اگر يكصد و سى و سه بار
اى علم افراشته در عالمين
اِكشف يا كاشف كرب الحسين
از كرم و لطف جوابش دهی
تشنه اگر آمده ، آبش دهى
چون نهم ماه محرم رسيد
كار بدانجا كه نباید كشيد
از عقب خيمه صدر جهان
شاه فلك جاه ملك پاسبان
شمر به آواز تو را زد صدا
گفت كجايند، بنو اختنا(2)
تا برهانند ز هنگامه‏ات
داد نشان خط امان نامه‏ات
رنگ پريد از رخ زيباى تو
لرزه بيفتاد بر اعضاى تو
من به امان باشم و جان جهان
از دم شمشير و سنان بى امان
دست تو نگرفت امان نامه را
تا كه شد از پيكر پاكت جدا
مزد تو زين سوختن و ساختن
دست سپر كردن و سر باختن
دست تو شد دست شه لافتى
خط تو شد خط امان خدا
پنج امامى كه تو را ديده‏اند
دست علم گير تو بوسيده‏اند
طفل بُدى، مادر والاگهر
برد ترا ساحت قدس پدر
چشم خداوند چو دست تو ديد
بوسه زد و اشك ز چشمش چكيد
با لب آغشته به زهر جفا
بوسه به دست تو بزد مجتبى
ديد چون در كرب و بلا شاه دين
دست تو افتاد به روى زمين
خم شد و بگذاشت سرديده‏اش
بوسه بزد با لب خشكيده‏اش
حضرت سجاد هم آن دست پاک
بوسه زد و كرد نهان زير خاك
حضرت باقر به صف کربلا
بوسه به دست تو بزد بارها
مطلع شعبان همايون اثر
بر ادب تو ست دليلى دگر
سوم اين ماه چو نور اميد
شعشعه صبح حسينى دميد
چارم اين مه كه پر از عطر وبوست
نوبت ميلاد علمدار اوست
شد بهم آميخته از مشرقين
نور ابوالفضل و شعاع حسين
اى به فداى سر و جان و تنت
وين ادب آمدن و رفتنت
وقت ولادت قدمى پشت سر
وقت شهادت قدمى پيشتر
مدح تو اين بس كه شه ملك جان
شاه شهيدان و امام زمان
گفت به تو گوهر والا نژاد
جان برادر به فداى تو باد
شه چو به قربان برادر رود
كيست «رياضى» كه فدايت شود؟
شعر از : مرحوم سيد محمد على رياضى يزدى

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*