چهارشنبه , 11 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » چرا اكثركشورهاي اسلامي عقب مانده‏ اند؟

چرا اكثركشورهاي اسلامي عقب مانده‏ اند؟

اگر دين مانع پيشرفت نيست، چرا اكثركشورهاي اسلامي عقب مانده ‏اند؟

دين وعقب ماندگي کشورهاي اسلامي
در ابتدا لازم است ميان دو موضوع، تفكيك قائل شويم؛

يكي دين اصيل و ناب و خالص كه از طرف خداوند به عنوان برنامه‏اي كامل براي زندگي بشر آمده است

و ديگري، عقايدي موهوم و خرافات كه ساخته دست بشر بوده و به عنوان دين معرفي گرديده است؛ (همانند عقايد موهوم ارباب كليسا دربارة خداوند و تعاليم آنها دربارة علم و نحوة زندگي مردم اروپا در قرون وسطا). اين تفكيك از آن رو لازم است كه نفس دين ـ كه درجهت رشد وتعالي و تكامل و پيشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگي است و بر علم و دانش و كار و تلاش نيز توصيه و تأكيد دارد ـ هرگز نمي‏تواند عامل عقب‏ماندگي و انحطاط باشد.
شواهد و دلايل بسياري را مي‏توان براي اثبات اين موضوع اقامه کرد، از جمله:
1- پيشينه تمدن مسلمانان در طي قرون متمادي و صدور آن به كشورهاي ديگر ـ از جمله كشورهاي اروپايي ـ نشان مي‏دهد كه نه تنها دين موجب عقب ماندگي نمي‏شود؛ بلكه اعتقاد به دين در كنار عمل به آن، سبب رسيدن به درجات بالايي از پيشرفت و رشد مي‏گردد.
2- تنها مسلمانان و كشورهاي اسلامي نيستند كه به اين گرفتاري مبتلايند؛ بلكه كشورهاي غير اسلامي بسياري نيز به دلايلي ـ از جمله سلطه استعمار ـ در فقر مطلق يا نسبي باقي مانده‏اند.
3- در كشورهاي پيشرفته نيز به رغم در اختيار داشتن منابع فراوان و دسترسي به ارقام بالايي از رشد اقتصادي، رفاه همگاني تحقق نيافته است و به طور معمول، گروه خاصي از رهاورد توسعه بهره مي‏گيرند و عده بسياري در فقر زندگي مي‏كنند.
4- علي‏رغم رشد و ترقّي تمدن غرب در برخي از زمينه‏ها، انحطات و بحران‏هاي جدي ديگري در كنار آن پديد آمد و بشريت را در ورطه خطرناكي قرار داده و فرياد متفكران و انديشمندان را بلند كرده است. پيشرفت غرب به دليل تک ساحتي بودن، پيشرفت انسانيت و در خدمت بشر نبوده است؛ بلکه پيشرفت صنعت و تکنولوژي و خارج از هويت و وجود انسان صورت گرفته است! آيا در کشورهاي پيشرفته، پيشرفت اخلاق، ايمان و رفتارهاي انسان صورت پذيرفته است؟
اين چه پيشرفتي در انسانيت و تمدن است که به جهت نفت و سلطه بر جهان، خون هزاران انسان‏هاي بي گناه ريخته مي‏شود؟ آيا جنگ جهاني اول و دوم؛ انفجار اتمي هيرو شيما وناکازاکي، کشتار وسيع مردم ويتنام، فقر وفلاکت کشورهاي جهان سومي ـ به خصوص کشور‏هاي آفريقايي ـ و اشغال غيرقانوني عراق و فجايع زندان‏هاي ابوغريب و…. براي بيان سياه بودن تمدن غربي کفايت نمي‏کند؟!
5- بسياري از دانشمندان غربي و پديد آورندگان تمدن جديد غرب نيز دين‏گرا هستند؛ هر چند اين تمدن نو، بر پايه دين‏گرايي بنيان نهاده نشده است.
بر اين اساس روشن مي‏شود که نه دين سبب عقب‏ماندگي است و نه پيشرفت غرب محصول دين‏گريزي است. برعكس، رگه‏هايي از دين‏گريزي كه در اوان پيدايش تمدن غرب رخ نمود، يكي از آسيب‏هاي جدي و نواقص تمدن غرب به شمار مي‏آيد كه متفكّران و انديشمندان غربي، به سرعت متوجه اين خلأ گرديده و كوشيده‏اند گرايش به دين را همواره زنده نگه دارند. با اين حال، مشكل اساسي جهان غرب اين است كه دين حاكم بر آن، از اصالت، جامعيت، وثاقت و خردپذيري كافي برخوردار نيست و راه يافتن تحريف در آن، مشكلات بسياري را پديد آورده است.

علل عقب‏ماندگي
دربارة اينكه چرا كشورهاي اسلامي عقب افتاده‏اند، بايد گفت: اين مسئله علل و ريشه‏هاي تاريخي مختلفي دارد و بررسي جامع و همه جانبه آن، نيازمند کاوش هايي ژرف و گسترده است. با اين حال مي‏توان به چهار عامل اساسي در اين زمينه اشاره کرد:
1- مسلمانان بر اساس انگيزش و هدايت‏هاي ديني، مسير رشد تعالي را پوييدند و بر اثر انحراف از دين و آلودگي به مفاسد دنياپرستي و سستي و كاهلي، به انحطاط و عقب ماندگي گراييدند.
2- نظام‏هاي سياسي فاسد و استبدادي نيز نقش مهمي در اين زمينه داشتند. اين نظام‏ها به جاي همّت در جهت رشد و پيشرفت مسلمانان، فقط به فكر حفظ قدرت خويش و صرف هزينه‏هاي عمومي مسلمانان در جهت خوش‏گذراني و رفاه خود بودند. وجود اين نظام‏ها و حاكمان فاسد، خود ناشي از انحرافات سياسي صدر اسلام پس از رحلت پيامبر عظيم‏الشأن و انحرافات اعتقادي و اجتماعي بعد از آن بود. اين نظام‏هاي سياسي، بر شخصيت و منش انسان‏ها و فرهنگ اين جوامع آثار زيان باري نهاد.
3- بيگانگان و استعمارگران براي عقب نگاه داشتن كشورهاي جهان سوم ـ از جمله مسلمانان ـ و استثمار منابع انساني و طبيعي تهاجم گسترده اي به اين کشورها داشتند.
4- سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگ‏هاي داخلي و جانشين ساختن شعارهاي استعماري ـ همچون ناسيوناليزم و پان‏عربيزم ـ به جاي تكيه بر اصول‏گرايي و اتحاد بين‏الملل اسلامي، از ديگر علل عقب ماندگي مسلمانان است.

علل پيشرفت غرب
عوامل بسياري مي‏تواند موجب پيشرفت و ركود شود كه اساسي‏ترين آنها تلاش و فعاليت در جهت شناخت سنن و قوانين حاكم بر جهان هستي و استفاده درست از امكاناتي است كه خداوند در اختيار بشر نهاده است. علت پيشرفت غرب هرگز دين‏گريزي نبوده است؛ بلكه در آنجا خرافاتِ در لباس دين، آنان را به عقب ماندگي وا مي‏داشت و پشت پا زدن به آن خرافات، نقش مانع زدايي در جهت رشد و ترقي را ايفا نمود. پيشرفت علمي و صنعتي غرب، مرهون عوامل بسياري است كه بررسي تمام موارد آن مجالي وسيع مي‏طلبد؛ ولي به اختصار به بعضي از آنها اشاره مي‏شود:

  • آشنايي غربي‏ها با تمدن اسلامي و شرقي در طول جنگ‏هاي صليبي و نيز مسافرت‏هاي جهانگرداني مانند ماركوپولو وانتقال دانش وفرهنگ اسلامي به غرب.
  • رنسانس فكري در اروپا (با توجه به مجموعه عواملي كه اين تحول فكري را ايجاد كرد) و مبارزه با خرافات و عقايد موهومي كه در بين مردم آن ديار رايج بود.
  • كنار گذاشتن كليسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهاي جديدي براي اداره آن به اعتراف دانشمندان و صاحب نظران، دنياي غرب با چپاولگري و غارتگري ملل ديگر، آنها را استثمار کرد و با استعمار آن کشورها و گماشتن مزدور در رأس آنها، از يک طرف مانع پيشرفت اين کشورها شده و از طرف ديگر با استفاده از ثروت‏ها و سرمايه‏هاي انساني و طبيعي آنها، صنايع خود را بهبود بخشيد… خلاصه اينکه کشورهاي اسلامي و اکثر کشورهاي جهان سوم عقب مانده نيستند؛ بلکه عقب نگه داشته شده اند.
    گفتني است اروپا در قرون وسطا، غرق در تاريكي جهل و خرافه بود. ارباب كليسا با تلقين برخي عقايد موهوم، اجازه رشد علم و دانش را نمي‏دادند؛ در حالي كه در همان زمان، دانشمندان اروپايي تحت تأثير تمدن اسلامي قرار داشتند كه تا قلب اروپا پيش رفته بود (آندلس يا اسپانياي امروزي و شبه جزيره بالكان). اينان خواهان تحوّل در اروپا و نگرش جديد به علم و دانش شده بودند؛ چرا كه ارباب كليسا با تفتيش عقايد، حتي اظهار نظر درباره پديده‏هاي جهان را گمراهي تلقي مي‏كردند؛ چنان‏كه گاليله در همين دوران محاكمه شد و صدها دانشمند به همين دليل محكوم گرديدند! اين وضعيت در حالي بود كه مراكز علمي جهان اسلام در آن زمان، محل فراگيري دانش و ساخت ابزارهاي دقيق (مانند ساعت و لوازم جراحي و…) بود. ده‏ها دانش‏پژوه اروپايي در اين مراكز مشغول به تحصيل بودند. تعاليم اسلامي همگان را به علم، دانش و تفكر در آفرينش دعوت مي‏كرد و آيات قرآني، خود پيشگام در بيان حقايق هستي و چگونگي رخدادهاي آن بود. در همين وضعيت بود كه اروپا تحت تأثير قرار گرفت و خيزشي علمي در آن سامان شكل داده شد.
    غرض از بيان اين مقدمات آن است كه آنچه مورد انكار پيشقراولان رنسانس در اروپا قرار گرفت، عقايد موهوم ارباب كليسا دربارة خداوند و تعاليم آنها دربارة علم و نحوة زندگي مردم بود؛ وگرنه اصل خداي جهان، كمتر مورد انكار دانشمندي فرهيخته قرار گرفته است. آنچه مايه تأسف است، اينكه برخي از تازه واردان به عالم فكر و انديشه ـ كه هنوز در وادي نخست آن نيز فرود نيامده‏اند ـ با تمثيلي بي‏مورد و جاهلانه، از آنچه در قرون وسطا اتفاق افتاده است، كپي برداري كرده و همان نسخه‏ها را براي امروز جهان ما مي‏پيچند. اين كپي‏برداري كه حدود يك قرن است آغاز گشته و تقريباً دوران زوال خود را مي‏گذراند، تاريخي بس عجيب و غريب دارد؛ تا آنجا كه بسياري از كساني كه خود روزي منادي آن بودند، به اشتباه خود پي برده و سعي در جبران آن کرده‏اند. براي نمونه، در اين زمينه مي توان به كتاب ارزشمند «در خدمت و خيانت روشنفكران» اثر جلال آل احمد مراجعه کرد.

منبع : http://www.erfan.ir/farsi/44215.html

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*