وقایع ماه ذی الحجه الحرام ذی الحجه الحرام ماه ذى الحجه بسیار پر حادثه و پر خاطره است . روزهاى ماندگارى از شیرین ترین روزهاى تاریخ اهل بیت (علیهم السلام )، در کار وقایعى جانسوز در این ماه جمع شده است . روزهاى ۱،۶،۷،۸،۹،۱۰،۱۱،۱۳،۱۴،۱۵،۱۸،۲۰،۲۲،۲۴،۲۷،۲۹،۳۰ حامل این اتفاقات هستند که آنها را مرور مى کنیم . عید غدیر، ولادت امام هادى (علیه السلام )، عید قربان ، خلافت ظاهرى امیر المؤ منین (علیه السلام )، روز مباهله ، روز خاتم بخشى امیر المؤ منین (علیه السلام )، نزول سوره هل اتى ایام سرور شیعیان در این ماه است . شهادت امام باقر (علیه السلام )، بردن امام کاظم (علیه السلام ) به زندان بصره ، شهادت حضرت مسلم و هانى در کوفه ، شهادت عبد الله محض و جمعى از آل حسن (علیهم السلام )، شهادت میثم تمار، وفات على بن جعفر (علیه السلام ) روزهاى حزن آل محمد (علیهم السلام ) در این ماه به شمار مى آید. مرگ پدر ابوبکر، مرگ هند مادر معاویه ، قتل عمر، قتل عثمان ، انقراض دولت هزار ماهه بنى امیه ، مرگ منصور دوانیقى روزهایى است که برائت از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام ) را در دلها تجدید مى کند. روز عرفه ، شق القمر، ازدواج امیر المؤ منین و حضرت زهرا (علیهم السلام )، جنگ سویق ، نامه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به پادشاهان بزرگ ، بیعت عقبه ، بخشیدن فدک به حضرت زهرا (علیها السلام )، عزل ابوبکر از تبلیغ سوره برائت ، روز سد ابواب به مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله )، افشاء سر ولایت توسط عایشه ، توطئه ترور امام حسین (علیه السلام )، دعوت عمومى حضرت مسلم (علیه السلام ) در کوفه ، حرکت امام حسین (علیه السلام ) از مکه به عراق ، روز نوشتن دعاى صباح ، اولین نماز جمعه امیر المؤ منین (علیه السلام )، آغاز نامه ها براى جنگ صفین ، واقعه حره ، خروج ابراهیم بن مالک اشتر براى جنگ با ابن زیاد، هر یک فرازهاى مهم و بیاد ماندنى از تاریخ اسلامى است .
۱ ذى الحجه ۱٫ عزل ابوبکر از تبلیغ سوره برائت در این روز در سال نهم هجرت ، ابوبکر از تبلیغ سوره برائت عزل شد. سپس پیامبر (صلى الله علیه و آله ) امیر المؤ منین (علیه السلام ) را روانه فرمود که آیات برائت را از ابوبکر بگیرد و خود بر اهل مکه قرائت فرماید. آغاز ماجرا این بود که در سال ۹ ه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ابوبکر را به مکه فرستاد تا آیات اوایل سوره برائت را بر کفار بخواند. پس از رفتن او جبرئیل نازل شد: ((یا رسول الله ، اداى این امر باید به دست شما یا به دست مردى که از شما یا به دست مردى که از شماست انجام شود)). به روایت دیگر: ((باید على (علیه السلام ) از جانب تو تبلیغ کند)). پیامبر (صلى الله علیه و آله ) امیر المؤ منین (علیه السلام ) را که به منزله جانش بود معین کردند و به او فرمودند: شتاب کن و آیات را از ابوبکر بگیر و در موسم حج بر مردمان قرائت کن . فرستادن امیر المؤ منین (علیه السلام ) و بازگشت ابوبکر آن حضرت ناقه غضباء را به امیر المؤ منین (علیه السلام ) داد و آن حضرت همراه جابر بن عبد الله حرکت فرمود، و در روز دوم به ابى بکر رسید و آیات برائت را از وى گرفت و اختیار آمدن یا برگشتن را به خود او واگذار کرد. ابوبکر به مدینه بازگشت و به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) عرض کرد: ((مرا براى کارى لایق دانستى که دیگران مشتاق آن بودند، ولى مقدارى که رفتم مرا معزول نمودى ))؟ حضرت فرمود: ((من تو را معزول نساختم بلکه خدا تو را معزول ساخت )). تبلیغ سوره برائت توسط امیر المؤ منین (علیه السلام ) امیر المؤ منین (علیه السلام ) آیات را در سه روز ایام تشریق در منى که مجمع کفار و مشرکین بود و از بغض و عداوت على (علیه السلام ) آکنده بودند، هر صبح و شام همراه با فرمایشات پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بر مردم قرائت مى نمود و سپس به مدینه مراجعت فرمود. از هنگامى که على (علیه السلام ) به مکه رفته بود، از فراق او آثار حزن بر صورت مبارک پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ظاهر گشته بود. صحابه با خود مى گفتند: شاید خبر فوت آن حضرت از آسمان رسیده ، یا از ما دلتنگ شده باشد. ابوذر (رحمه الله ) نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) داراى مقام و منزلتى بود و لذا او را نزد آن حضرت فرستادند. ابوذر کلمات اصحاب را عرضه داشت ، و آن حضرت فرمود: ((حزن و اندوه من براى مفارقت على است )). بازگشت امیر المؤ منین (علیه السلام ) از تبلیغ برائت: ابوذر براى اطلاع از حال على(علیه السلام)از مدینه به استقبال آن حضرت حرکت کرد، و در اثناى راه به امیر المؤ منین (علیه السلام ) رسید و با آن حضرت دیدن کرد و عرض کرد: پدر و مادرم فداى شما باد، آهسته تشریف بیاورید تا من پیشتر بروم و بشارت آمدن شما را به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بدهم . ابوذر به سرعت خود را به پیامبر(صلى الله علیه و آله)رسانید و آمدن على (علیه السلام) را به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بشارت داد. آن حضرت با اصحاب به استقبال على (علیه السلام ) آمدند و چون به آن جناب رسیدند، پیاده شده آن حضرت را در آغوش گرفتند و صورت مبارک خود را بر شانه على (علیه السلام ) گذاشتند و از شوق دیدار گریستند و امیر المؤ منین (علیه السلام ) نیز گریستند. پس پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به على (علیه السلام ) فرمود: ((پدر و مادرم به قربانت ، در مکه چه کردى ))؟ امیر المؤ منین (علیه السلام ) از آنچه انجام شده بود به آن حضرت خبر داد. ۲٫ آغاز نامه ها براى جنگ صفین چون دو روز از ورود امیر المؤ منین (علیه السلام ) به صفین گذشت ، در اول ذى حجه حضرت براى معاویه نامه نوشتند و او را موعظه فرمودند، ولى آخر الامر قرار بر آن شد که روز اول صفر بعد از ماه حرام جنگ شروع شود و روز اول صفر جنگ شروع شد.. به نقلى ورود آن حضرت در ۲۲ محرم بوده است. ۵ ذى الحجه ۱٫ جنگ سویق در این ماه در سال ۲ ه غزوه سوبق به وقوع پیوست. ابوسفیان بعد از واقعه بدر نذر کرد که با زنى نزدیکى نکند و روغن به خود نمالد تا انتقام خویش را از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بگیرد. به این منظور همراه دویست نفر به عریض از نواحى مدینه رفتند و دو خانه و چندین نخل را آتش زدند و دو نفر از بزرگان انصار را در آنجا کشتند تا او به نذر خود عمل کرده باشد. چون خبر به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) رسید ابولبابه را در مدینه گذاشته همراه با دویست نفر از مهاجرین و انصار و در راءس آنها امیر المؤ منین (علیه السلام ) به سوى عریض حرکت کردند ابوسفیان چون با خبر شد که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) با عجله به آنجا مى آید، به لشکر خود دستور داد تا انبانهاى سویق را که براى آذوقه با خود آورده بودند ریخته و سبکبار فرار کنند. مسلمانان وقتى رسیدند آنان گریخته بودند. لذا انبانهاى سویق را برداشته مراجعت نمودند. به همین دلیل این غزوه را ((ذات السویق )) گویند. ۶ ذى الحجه ۱٫ ازدواج امیر المؤ منین (علیه السلام ) و حضرت زهرا (علیها السلام ) در این روز در سال ۲ ه آقا و سرور ما خاتم الانبیا (صلى الله علیه و آله )، امیر المؤ منین (علیه السلام ) را به سیده نساء عالمیان فاطمه زهرا بتول عذراء (علیها السلام ) تزویج فرمود.. این ماجرا بعد از رجوع از جنگ بدر ۱۶ روز بعد از وفات رقیه دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در روز سه شنبه ۶ ذى الحجه واقع شده است . امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((اگر خداوند متعال امیر المؤ منین (علیه السلام ) را خلق نمى کرد، در تمام زمین انسانى که کفو و شایسته همسرى با حضرت فاطمه (علیها السلام ) باشد یافت نمى شد. خواستگارى از فاطمه (علیها السلام ) هنگامى که سن مبارک بتول عذراء حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (علیها السلام ) نه سال کامل شد، از اطراف و اکناف اهل مدینه و عظماى قبایل و رؤ ساى عشایر و صاحبان ثروت و مکنت به خواستگارى حضرت آمدند. عده اى از منافقین نیز این جرئت را به خود دادند که با کمال بى شرمى به خواستگارى آن حضرت بیایند. هنگام خواستگارى بعضى از آنها رسول اکرم (صلى الله علیه و آله ) بسیار ناراحت شدند، و به عده اى از منافقین که اعتراض کردند، فرمودند: ((من شما را رد نکردم ، بلکه خدا شما را رد کرده و امر فاطمه (علیها السلام ) از جانب خداوند متعال معین مى شود)). آنان غافل از این بودند که این گوهر گرانبها را خداوند در سایه عزت و حراست خود حفظ فرموده و او را در خور استعداد ابناء دنیا از ملوک و رعایا و ارباب فقر و غنا قرار نداده است ؛ بلکه او را براى وصى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) على بن ابى طالب امیر المؤ منین (علیه السلام ) ذخیره فرمود است. از امام حسین (علیه السلام ) روایت شده که فرمود: روزى حضرت رسول (صلى الله علیه و آله ) در خانه ام سلمه بود. فرشته اى با هیبت خاصى بر آن حضرت نازل شد که با لغات گوناگون که به یکدیگر شباهتى نداشت مشغول تسبیح و تقدیس خداوند بود. او عرض کرد: من صر صائیلم . خداوند مرا نزد شما فرستاده که به شما بگویم : ((نور را به نور تزویج کن )). حضرت فرمود: ((چه کسى را با چه کسى ))؟ گفت : ((فاطمه را با على بن ابى طالب )). لذا پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فاطمه (علیها السلام ) را در حضور جبرئیل و میکائیل و صر صائیل به عقد على (علیه السلام ) در آورد و این عقد در زمین بود. در این هنگام پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به میان شانه هاى صر صائیل نگریست و دید نوشته است : لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على بن ابى طالب مقیم الحجه . فرمود:اى صر صائیل ، از کى این جمله بین شانه هاى تو نوشته شده ؟ گفت : دوازده هزار سال پیش از آنکه خداوند متعال دنیا را بیافریند. مراسم عروسى هنگامى که حضرت فاطمه (علیها السلام ) را در شب ازدواج به خانه على (علیه السلام ) مى بردند، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از جلو ایشان ، جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ ایشان ، و هفتاد هزار فرشته پشت سر حضرتش حرکت مى کردند و در آن حال خدا را تسبیح مى گفتند و تقدیس مى کردند، و این تقدیس و تسبیح آنها تا طلوع فجر ادامه داشت. جبرئیل زمام ناقه اى که آن حضرت را مى بردند و اسرافیل رکاب و میکائیل دنبال آن را گرفته بود، و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) جامعه هاى فاطمه (علیها السلام ) را منظم مى کرد، و هفتاد هزر ملک با دیگر فرشتگان تکبیر مى گفتند؛ اما به حسب ظاهر سلمان زمام ناقه را گرفته بود و حمزه و عقیل و جعفر از اهل بیت از قفاى حضرت فاطمه (علیها السلام ) و بنى هاشم با شمشیرهاى کشیده مى آمدند، و همسران پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از پیش روى مى آمدند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آنها را به مسجد طلبید و دست فاطمه (علیها السلام ) را در دست على (علیه السلام ) نهاد و فرمود: بارک الله فى ابنه رسول الله ؛ و نیز فرمود: هذه ودیعتى ؛ و بعد از مراسمى مخصوص ، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در حق آنها و نسل ایشان دعا کرد. سپس فرمود: مرحبا ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان . سپس پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از نزد ایشان بیرون آمد و چهار چوب در را گرفت و فرمود: طهرکما الله و طهر نسلکما، انا سلم لمن سالمکما و حرب لمن حاربکما، استودعکما الله و استخلفه علیکما. آنگاه همه به منازل خود رفتند و از زنان جز اسماء کسى نزد فاطمه (علیها السلام ) نماند، و این به خاطر وصیت حضرت خدیجه (علیها السلام ) بود که هنگام وفات گریست و از اسماء عهد و پیمان گرفت که در شب عروسى حضرت فاطمه (علیها السلام ) آن حضرت را تنها نگذارد. اسماء هم به عهد خود وفا کرد، و چون ماجرا را براى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نقل کرد، آن حضرت یاد خدیجه (علیها السلام ) کرد و گریست و در حق اسماء دعا فرمود.. مهریه حضرت زهرا (علیها السلام ) در مقدار و نوع مهریه آن حضرت روایات مختلفى وارد شده است : – یک لباس مشکى بلند و یک پوست گوسفند و مقدارى عطر. – یک لباس نرم و ملایم و یک زره خطى که ساخت بحرین است . – چهار صد و هشتاد درهم. – چهار صد مثقال نقره. – پانصد درهم ، که علامه مجلسى (رحمه الله ) مى فرماید: اصح اقوال همین قول است. – زره حطمى که ارزش آن سى در هم بود و پوست قوچ یا میش. – درع حطمى . – یک شتر. – یک پنجم زمین . پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((در آسمان معین شده که مهریه زهرا یک پنچم زمین است . پس هر که در زمین را برود در حالى که با او و فرزندانش دشمن باشد، قدم زدن او تا روز قیامت در زمین حرام است . امام باقر (علیه السلام ) فرمود: مهر فاطمه (علیها السلام ) یک پنجم دنیا و دو سوم بهشت است ، و در زمین چهار نهر فرات ، نیل ، نهروان و بلغ براى حضرت فاطمه (علیها السلام ) است . خداوند به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((اى محمد، تو فاطمه را به مهریه پانصد درهم به ازدواج على در آور تا سنتى در بین امت تو باشد.. در روایت دیگر: ((یک چهارم دنیا و بهشت و جهنم است ، که دوستان خود را داخل بهشت مى کند و دشمنان خود را به جهنم روانه مى نماید. در روایت دیگر مهریه آن حضرت نصف دنیا ذکر شده است. ولیمه عروسى اثاث منزل و ولیمه عروسى حضرت زهرا (علیها السلام ) چنین بود که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمود: ((زره خود را بفروش )). آن حضرت زره را فروخت و پول آن را خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آورد. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) مقدارى را جهت تهیه غذاى عروسى به ام سلمه دادند. بنابر بعضى روایات نصف از لوازم غذا را پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و نصف دیگر را امیر المؤ منین (علیه السلام ) تهیه نمودند. جهازیه حضرت زهرا (علیها السلام ) مقدارى را هم به بلال و عمار دادند که از بازار لوازم خانه را خریدارى کنند. یک پیراهن ، یک عدد روسرى ، قطیفه سیاه خیبرى یا عباى سیاه ، پرده نازک پشمى ، یک عدد حصیر از بافته هاى قریه هجر، آسیاى دستى ، یک عدد طشت مسى ، مشک براى آب آوردن ، کاسه اى سفالین ، مشکى مخصوص خنک کردن آب ، ابریقى که طرف بیرونش رنگ شده بود، کوزه سفالین ، پوست گوسفند. امیر المؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: در آن شب که دختر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به خانه من آمد، بسترمان جز یک پوست گوسفند نبود. در جاى دیگرى از آن حضرت نقل شده که فرمود من از فاطمه (علیها السلام ) در حالى ازدواج کردم که جز یک پوست گوسفند چیزى نداشتیم که شب بر روى آن مى خوابیدیم و روز علوفه شترمان را بر روى آن مى ریختیم و خدمتگزارى در خانه نداشتیم. در روایتى دیگر مى فرماید: پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به خانه ما آمد در حالى که ما بر روى خود قطیفه اى انداخه بودیم که اگر از طول آن را به روى خود مى کشیدیم ، پهلویمان خالى مى شد و اگر از عرض مى انداختیم سر و پاهایمان بدون روپوش مى ماند. بعضى از اهل سنت نقل کرده اند: هنگامى که فاطمه (علیها السلام ) به خانه على (علیه السلام ) رفت ، در خانه آن حضرت چیزى جز ریگ پهن شده ، کوزه سفالین ، بالش و ظرفى براى آب نیافت . بنابر نقلى دیگر دو کوزه کوچک ، ظرف مخصوص شیر که از چوب مى تراشیدند، سبویى سبز رنگ که روغن یا آرد در آن مى ریختند، چهار بالش یا متکا یا پشتى با رویه اى از پوست پر از گیاه خشک سبز رنگ ، از اثاثیه منزل بود. عروسى و شرکت کنندگان در بعضى روایات آمده است که بعد از خرید، ۲۹ یا سى روز، امیر المؤ منین (علیه السلام ) صبر کرد تا اینکه جعفر و عقیل به آن حضرت گفتند: از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) خواهش مى کنیم که شما همسرت را بیاورى . پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((ما انتظار داریم خود او بیاید و از ما در خواست کند)). امیر المؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: عرض کردم : ((حیا مانع من مى شود)). پیامبر (صلى الله علیه و آله ) اجازه مجلس عروسى و ولیمه را فرمودند، و به امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمودند: ((هر کس را دوست دارى دعوت کن )). زنان به کار زنها و امیر المؤ منین (علیه السلام ) و عمار و بلال و چند نفر دیگر به کار مجلس مردها که در مسجد بود، مى رسیدند. اصحاب با هدایاى خود در جشن عروسى آن دو نور الهى شرکت کردند، و از ولیمه عروسى که به دستور پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فراهم آمده بود، میل کردند. در آن مجلس ۴۰۰۰ نفر از آن طعام خوردند و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) غذایى براى امیر المؤ منین و فاطمه (علیها السلام ) فرستاد، در حالیکه چیزى از آن غذا کم نشد و همچنان به جاى ماند، با وجود اینکه سه روز از آن تناول مى کردند. شب با مراسمى مخصوص ، حسب الامبر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آن دو بزرگوار را به حجره ام سلمه آوردند. ام سلمه مى گوید: هنگامى که خورشید غروب کرد، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((فاطمه را بیاور)). من رفتم و دست فاطمه (علیها السلام ) را گرفته در حالى که لباسش بر زمین کشیده مى شد و از خجالت و شرم عرق از چهره اش جارى بود، آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش آوردم . هنگامى که خدمت آن حضرت رسید، از شدت خجالت پایش لغزید. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((خداوند تو را از لغزشهاى دنیا و آخرت نگه دارد)). هنگامى که پیش روى آن حضرت قرار گرفت ، چادر را از صورت فاطمه (علیها السلام ) کنار زد تا على (علیه السلام ) چهره او را ببیند. سپس دست او را در دست على (علیه السلام ) قرار داد و این گونه بود که این زندگى نورانى آغاز شد. ثمره ازدواج نورانى ثمره این ازدواج مبارک و نورانى و الهى پنج فرزند بود. دو امام معصوم (علیهم السلام )، آقا و مولایمان حضرت مجتبى (علیه السلام ) و سرور شهیدان حضرت اباعبدالله (علیه السلام )، دو دختر حضرت عقیله بنى هاشم زینب کبرى و جناب ام کلثوم (علیهم السلام )، که این فرزندان در زمان حیات پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در مدت نه سال به دنیا آمدند. آخرین فرزند ایشان حضرت محسن (علیه السلام ) بود که بعد از شهادت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به مدت چند روز به وسیله ضربه هاى بین در و دیوار و کتک هاى منافقین و ظالمین به شهادت رسید. حضرت فاطمه (علیها السلام ) نه سال و ۷۵ روز یا ۹۵ روز در منزل امیر المؤ منین (علیه السلام ) زندگى کرد تا آنکه بعد از شهادت حضرت محسن (علیه السلام ) به شهادت رسید. ازدواج آسمانى بین ازواج آن حضرات در آسمان و تزویج آنها در زمین چهل روز فاصله بود. در اول یا ششم ذى الحجه . در حالى که طرف ایجاب عقد خداوند متعال و طرف قبول جبرئیل و خطبه خوان را حیل بود. شاهدان حاملان عرض و ۷۰ هزار نفر از فرشتگان بود. نثار کننده نقل این عروسى رضوان خزانه دار بهشت ، و آنچه نثار شد در و یاقوت و مرجان ، و حجله دار این زفاف اسماء بود. اقوال در روز ازدواج حضرت اقوال در ازدواج چنین است : عقد در صفر و ازدواج در ذى الحجه . عقد در ماه رمضان و ازدواج در ذى الحجه .، عقد در صفر و ازدواج در ربیع الاول ، عقد در رجب و ازدواج بعد از بگشت امیر المؤ منین (علیه السلام ) از بدر.، عقد در ربیع الاول و ازدواج . در ربیع الاول ، عقد در اول یا ششم ذى الحجه.، عقد در اول ذى الحجه و ازدواج در ششم ذى الحجه .، یک سال بعد از هجرت عقد و یک سال بعد از آن ازدواج .، عقد در ۲۸ سفر و چهار ماه بعد از آن ازدواج.، عقد در محرم و ازدواج در ذى الحجه.، عقد چند روز از شوال گذشته و ازدواج روز سه شنبه ششم ذى الحجه. یا نیمه رجب. ۲٫ مرگ منصور دوانیقى در این روز در سال ۱۵۸ ه، منصور دوانیقى بخیل بى رحم ، در سفر حج به هلاکت رسید و در حجون دفن شد.. منصور در بنى عباس شباهت تامى به هشام بن عبد الملک در بنى امیه داشت ، و از او تقلید مى نمود. او مردى خونریز بود، و بر خلاف برادرش سفاح عداوت و ظلم تمام نسبت به آل ابوطالب داشت . از آن بزرگواران افراد زیادى را کشت و بزرگترین جنایت منصور به شهادت رساندن امام صادق (علیه السلام ) بود. عبدالله محض و حسن مثلث و بسیار از بنى الحسن را نیز او شهید کرد. ۷ ذى الحجه ۱٫ شهادت امام باقر (علیه السلام ) در چنین روزى مصادف با دوشنبه ، در سال ۱۱۴ ه امام باقر (علیه السلام ) توسط هشام بن عبد الملک مسموم و شهید شد.. در شب شهادت به امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: ((من امشب جهان را بدرود خواهم گفت . هم اکنون پدرم على بن الحسین را دیدم که شربتى گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سراى جاوید و دیدار حق بشارت داد)). در روایت دیگرى فرمودند: ((اى فرزند گرامى ، مرگ نشنیدى که حضرت على بن الحسین از پس دیوار مرا ندا کرد: ((اى محمد بیا، زود باش که ما انتظار تو را مى کشیم )). آن حضرت چندین روز و به قولى سه روز در حالت درد از اثر سم به سر مى بردند تا به شهادت رسیدند. فرداى آن روز بدن مطهر و پاک آن دریاى بیکران دانش خدایى را در خاک بقیع کنار مزار امام مجتبى و امام سجاد (علیها السلام ) به خاک سپردند. آن حضرت هشتصد درهم براى تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود. حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند: پدرم فرمود: ((اى جعفر، از مال من مقدارى وقف کن براى ندبه کنندگان که ده سال در منى در موسم حج بر من گریه کنند، و مراسم ماتم را تجدید نمایند. آقا و مولایمان حضرت باقر (علیه السلام ) در کربلا شرف حضور داشت . شب یازدهم ، بازار کوفه کنار سرهاى مطهر، اسارت شام و مجلس یزید را دیده است و هر زمان که متذکر شهادت حسین بن على (علیه السلام ) و اسارت عمه هایش مى شد، اشک از چشم مبارکش مانند در جارى مى گشت . ۲٫ بردن امام کاظم (علیه السلام ) به زندان بصره در این روز امام کاظم (علیه السلام ) را در حالى که در غل و زنجیر بسته بودند، به بصره بردند و مدت یکسال نزد عیسى بن جعفر بن ابى جعفر منصور محبوس کردند و سپس حضرت را به بغداد بردند. عیسى آن حضرت را در یکى از حجرات خانه خود که نزدیک به دیوانخانه بود محبوس کرد و مشغول فرح و سرور گردید. از یکى از کاتبان او که نصرانى بود نقل شده که مى گفت : ((این عبد صالح و بنده شایسته خدا یعنى موسى بن جعفر (علیه السلام ) در ایامى که در این خانه محبوس بود چیزهایى از لهو و لعب شنید که گمان ندارم هرگز بر خاطر شریف آن حضرت خطور کرده باشد)). آقا و مولایمان حضرت کاظم (علیه السلام ) مدت یک سال در بصره محبوس بودند، و بعد از یکسال آن حضرت را به بغداد بردند و نزد فضل بن ربیع حبس کردند. ۸ ذى الحجه ۱٫ توطئه ترور امام حسین (علیه السلام ) در این روز در سال ۶۰ هجرى به دستور یزید لعین سى نفر از شیاطین بنى امیه از شام براى دستگیرى و یا کشتن امام حسین (علیه السلام ) به بهانه حج وارد مکه شدند. ۲٫ دعوت عمومى حضرت مسلم (علیه السلام ) در کوفه در این روز در سال ۶۰ ه روز سه شنبه حضرت مسلم (علیه السلام ) دعوت خود را براى امام حسین (علیه السلام ) در کوفه آشکار کرد و از طرفى کوفیان نفاق خود را نمودار کردند. ۳٫ حرکت امام حسین (علیه السلام ) از مکه به عراق در این روز در سال ۶۰ ه امام حسین (علیه السلام ) از مکه متوجه عراق شدند، و این قول مشهور بین محدثین و ارباب مقاتل است.. بنابر قولى آن حضرت در روز نهم از مکه به طرف عراق حرکت فرمودند. ۹ ذى الحجه ۱٫ روز عرفه در روز عرفه زیارت امام حسین (علیه السلام ) مستحب است ، چه اینکه خداوند ابتدا به زوار امام حسین (علیه السلام ) نظر مى کند زیرا همه حلال زاده اند، و بعد به زوار با معرفت خویش در عرفات نظر مى کند. ۲٫ شهادت حضرت مسلم و هانى در این روز در سال ۶۰ ه محمد بن کثیر و پسرش در کوفه به جرم مهماندارى و طرفدارى از مسلم بن عقیل (علیه السلام ) به شهادت رسیدند. در شب عرفه جناب مسلم بن عقیل (علیه السلام ) به منزل طوعه رفتند. در روز عرفه سال ۶۰ ه که چهارشنبه بود جناب مسلم بن عقیل و هانى بن عروه را در کوفه شهید کردند. خاندان حضرت مسلم نام مبارکش مسلم و پدرش عقیل ، و مادرش علیه ، و همسر آن حضرت رقیه دختر امیر المؤ منین (علیه السلام ) است. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((چشم مؤ منان بر او گریان است ، و ملائکه مقرب الهى بر او درود مى فرستند)). امام حسین (علیه السلام ) هنگامى که آن حضرت را به سوى کوفه فرستادند، در قسمتى از نامه به اهل کوفه چنین فرمودند: ((برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اطمینان از اهل بیتم را نزد شما فرستادم )). هنگامى که امام حسین (علیه السلام ) خبر شهادت آن حضرت و هانى را شنید، چند بار فرمود: ((انا لله و انا الیه راجعون )). سپس فرمود: ((خبرى در زندگى بعد از آنها نیست )). از جمله وصایاى آن حضرت به ابن سعد این بود که کسى را به نزد امام حسین (علیه السلام ) بفرستند که آن حضرت به سوى کوفه نیاید. شهادت و دفن بدن حضرت مسلم در غربت و مظلومیت آن حضرت همین بس که از پشت بامها دسته هاى نى را آتش مى زدند و بر سر آن حضرت مى ریختند. همچنین زمانى که چشم ابن زیاد بر آن حضرت افتاد، زبان به جسارت امیر المؤ منین و امام حسین (علیهم السلام ) و عقیل گشود. در بالاى دار الاماره بالب تشنه سر از بدن نازنینش جدا کردند و بدنش را از بالاى قصر به پایین انداختند. بعد از شهادت ریسمان به پاى مبارکش بسته و در میان بازار کوفه مى کشیدند. سپس بدن مارکش را به دار زده و سر مطهرش را به دمشق فرستادند. در دفن بدن مطهر دو نظر است : یکى اینکه جمعى از قبیله هانى آمدند و بدنهاى مطهر مسلم بن عقیل و هانى را دفن کردند.. دیگر اینکه نیمه شب زوجه میثم تمار به همراهى چند نفر از جمله همسر هانى بن عروه ، بدنها را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردن. هانى بن عروه اما جناب هانى که پدرش عروه است ، از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و از بزرگان و خواص شیعه و مخلصین در محبت امیر المؤ منین (علیه السلام ) بود، و در جنگهاى صفین ، جمل و نهروان در خدمت آن حضرت بود. جناب هانى بزرگ طایفه مذحج بود و در قبیله خود داراى نفود فراوانى بود. هنگامى که اهل کوفه عهد و پیامان خود را شکستند و بى وفایى خود را نسبت به اهل بیت (علیهم السلام ) و مسلم بن عقیل ثابت کردند، جناب هانى بن عروه آن حضرت را پناه داد. پس از آن محمد بن اشعث خیبث جناب هانى و عده اى از شیعیان را دستگیر کرد. بعد از شهادت مسلم بن عقیل و شکستن سر و بینى جناب هانى توسط ابن زیاد ملعون ، آن خبیث دستور داد سر جناب هانى را در بازار گوسفند فروشان از بدنش جدا کردند و با طنابى که به پاى آن بزرگوار بسته بودند همراه با بدن جناب مسلم بن عقیل (علیه السلام ) در بازار کوفه روى زمین کشیدند و سپس به دار زدند، و سپس بدن هانى همراه با بدن مسلم دفن شد. ۳٫ روز سد ابواب در این روز به امر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) همه درهاى منازل اصحاب به طرف مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بسته شد، جز در خانه امیر المؤ منین (علیه السلام ) که به دستور خاص الهى آن را نبستند. عده اى از اصحاب عرض کردند: یا رسول الله ، چرا همه دربها را جز در خانه على (علیه السلام ) بستید؟ حضرت فرمودند: ((من تابع وحى پروردگار هستم ))، و در روایتى دیگر است که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) خطبه اى ایراد فرمود و در ضمن آن فرمود: ((اى مردم ، خداوند متعال به موسى و هارون امر فرمود خانه هایى بنا کنند، و امر فرمود که جنب در آن خانه ها بیتوته نکنند و زنها داخل آنها نشوند مگر هارون و ذریه هارون . على بن ابى طالب (علیه السلام ) براى من به منزله هارون است براى موسى . پس براى احدى از زنها و جنب حلال نیست که به مسجد من داخل شود)). پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ایستادند و فرمودند: ((عده اى رضایت قلبى ندارند که على بن ابى طالب (علیه السلام ) پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ایستادند و فرمودند: ((عده اى رضایت قلبى ندارند که على بن ابى طالب (علیه السلام ) در همه وقت و هر حالتى ساکن مسجد باشد در حالى که آنها بیرون شده اند. بخدا قسم که من آنها را بیرون نکرده ام و على (علیه السلام ) را من ساکن مسجد قرار نداده ام ، بلکه خداوند آنها را بیرون نمود و على (علیه السلام ) را ساکن مسجد قرار داده است ، و منزلت او نزد من مانند منزلت هارون نزد موسى (علیه السلام ) است . سپس در فضایل على (علیه السلام ) کلماتى بیان فرمودند، تا آنجا که فرمودند: ((هر کس از این موضوع ناراحت است برود آنجا))، و اشاره به طرف شام کردند. ۱۰ ذى الحجه ۱٫ عید قربان روز عید اضحى است ، و در این روز حجاج بیت الله الحرام براى رمى جمرات و قربانى کردن در منى به سر مى برند. ۲٫ شهادت عبد الله محض و جمعى از آل حسن (علیهم السلام ) در این روز در سال ۱۴۵ ه جناب عبد الله محض بن حسن مثنى بن امام حسن مجتبى (علیه السلام ) در سن ۵۷ سالگى همراه با جمعى از برادران و پسر عموهاى خود در زندان منصور دوانیقى لعنه الله علیه به شهادت رسیدند. زندان آنان به گونه اى بود که روز و شب در آن مشخص نبود. برادران عبد الله محض حسن و ابراهیم بودند، مادر این دو بزرگوار فاطمه بنت الحسین (علیه السلام ) بود. فرزندان عموى عبد الله محض ، یعقوب ، اسحاق ابو الحسن على العابد، عباس و عبد الله بودند. بعضى از این بزرگواران مثل ابراهیم بن حسن زنده دفن شدند. بعضى دیگر هنگامى که داخل خانه بودند سقف را روى آنها خراب کرد و شهید شدند. مرقد آل حسن (علیه السلام ) در هاشمیه نزدیک بغداد است ، که مشهور به قبور سبعه است. منصور به خاطر عدوات خاصى که با اهل بیت (علیهم السلام ) داشت ، مدتى قبل از شهادت آن بزرگواران ، در سال ۱۴۴ ه دستور داد آل حسن (علیهم السلام ) را با غل و زنجیر بر گردن و پا، بر مرکبهاى چموش و بدن روانداز سوار کرده و به ربذه ببرند. آنان را با این حال در مقابل آفتاب با بدن برهنه در مقابل منصور نگه داشتند. عبد الله محض خطاب به منصور فرمود: ((آیا ما در روز بدر با اسراى شما چنین کردیم ))؟ این کلام بر منصور گران آمد و برخاست و رفت . هنگامى که آن بزرگوار را با این حال از مدینه بیرون مى بردند امام صادق (علیه السلام ) از پس پرده اى به آنان نگاه کرد و آنقدر گریست که اشک بر محاسن شریفش جارى شد و فرمود: بخدا قسم بعد از این جماعت حرمتى براى خداوند حفظ نکرده اند. ۳٫ نماز عید امام رضا (علیه السلام ) در خراسان در این روز آقا و مولایمان حضرت ثامن الحجج (علیه السلام ) به خواهش ماءمون ، در خراسان براى نماز عید تشریف فرما شدند. ماءمون با دیدن ازدحام مردم براى شرکت در نماز به امامت حضرت ، دستور داد از نیمه راه بازگردند، چرا که ترسید مردم بر او شورش کنند. در مراجعت از این نماز بود که حضرت رضا (علیه السلام ) از خداوند تقاضاى مرگ فرمود. ۱۱ ذى الحجه ۱٫ روز نوشتن دعاى صباح در این روز امیر المؤ منین (علیه السلام ) به تعلیم پیامبر (صلى الله علیه و آله ) دعاى شریف صباح را به دست مبارک خود نوشتند. ۲٫ افشاء سر ولایت توسط عایشه در این روز در سال دهم هجرت در حجه الوداع پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به حفصه سرى را بیان فرمود و به او تذکر داد که اگر این سر را به کساى بازگو کنى ، لعنت خدا و ملائکه و تمامى مردم بر تو باد. حفصه بلافاصله آن سر را به عایشه گفت. عایشه هم آن را به ابوبکر بازگو کرد و ابوبکر هم عمر را در جریان قرار داد. کار به جایى رسید که آن چهار زن و مرد تصمیم گرفتند پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را مسموم کنند. جبرئیل پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را باخبر کرد و آن حضرت آنها را از توطئه و افشاء سر خبر داد. سپس حفصه را طلاق دادند، ولى بعدا به اصرار بعضى رجوع فرمودند و آیات سوره تحریم نازل شد. این دو زن چه کرده بودند که خداوند در سوره تحریم آنها را به زن نوح و لوط (علیهم السلام ) تشبیه نموده است ؟. در آخر آیه ۴ این سوره آمده است : اگر شما دو زن یاور هم شوید براى قتل آن حضرت ، خداوند و جبرئیل و صالح المؤ منین یعنى امیر المؤ منین (علیه السلام ) و ملائکه یاور پیامبر (صلى الله علیه و آله ) هستند. ((تظاهرا)) در آیه شریفه خطاب به عایشه و حفصه است ، و معنایش این است که آنان تعاون بر اذیت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نموده سر آن حضرت را فاش کردند و زنان آن حضرت را اذیت نمودند. عمر مى گوید: مراد از این دو زن که در اذیت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) هم پیامبر (صلى الله علیه و آله ) هم پیمان بودند عایشه و حفصه است . ۱۳ ذى الحجه ۱٫ شق القمر در شب ۱۴ ذى الحجه واقعه شق القمر به اعجاز پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در مکه رخ داد.بعضى این واقعه را در شب ۱۸ این ماه گفته اند. قریش از آن حضرت معجزه طلب کردند، و حضرت با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهى دو نیم شد و باز به هم پیوست ؛ و آیه نازل شد: اقتربت الساعه و انشق القمر. ابو بجهل گفت : ((این سحر است ! بفرستید از شهرهاى دیگر هم بپرسند که آیا آنها هم دیدند که ماه دو نیم شد. چون از اهل شهرهاى دیگر پرسیدند. آنها نیز خبر دادند که نیمى از ماه پشت خانه کعبه و نیمى بر کوه ابو قبیس افتاد. ۱۴ ذى الحجه ۱٫ بخشیدن فدک به حضرت زهرا (علیها السلام ). در این روز یا شب آن در سال هفتم هجرت ، فدک به حضرت زهرا (علیها السلام ) بخشیده شد، و حضرت رسول (صلى الله علیه و آله ) بر این بخشش شاهد گرفتند. قول دیگر در این باره ۱۵ رجب است . فتح فدک پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت ، حدود چهار سال قبل از شهادت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) جبرئیل نازل شد، و دستور فتح فدک توسط پیامبر و امیر المؤ منین (علیهم السلام ) را آورد. آن دو بزرگوار در تاریکى شب با اسلحه لازم به سرزمین فدک آمدند، و حسب دستور پیامبر (صلى الله علیه و آله )، امیر المؤ منین (علیه السلام ) بر کتف پیامبر (صلى الله علیه و آله ) قرار گرفت و آن حضرت بر خاست و امیر المؤ منین (علیه السلام ) را با خود بلند کرد. به معجزه الهى مولى الموحدین (علیه السلام ) در حالى که شمشیر رسول الله (صلى الله علیه و آله ) همراهش بود، از دیوار قلعه فدک بالا رفت و بالاى دیوار صداى مبارکش را به اذان بلند کرد. یهودیان قلعه فدک گمان کردند که مسلمین حمله کرده اند و روى دیوارها هستند. خواستند از در قلعه فرار کنند، ولى بیرون قلعه مقابل در آن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را در برابر خود دیدند و از طرفى امیر المؤ منین (علیه السلام ) پایین آمد و با آنان درگیر شد و ۱۸ نفر از بزرگان آنان را کشتند، و بقه تسلیم شدند. زنان و فرزندان آنان را اسیر کردند و غنایم را همراه خود آوردند. امر بر این قرار گرفت که هر کس از اهل فدک مسلمان شود، خمس اموال او را بگیرند و هر کس بر دین خود باقى ماند همه اموالش را بگیرند. این گونه بود که بدون لشکر کشى و کوچکترین دخالت مسلمین قلعه فدک فتح شد. و طبق آیه مبارکه سوره حشر. سرزمینهایى که بدون لشکر کشى مسلمین فتح شود، حتى اگر اهل آنجا خودشان به عنوان تسلیم نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بیایند، این مناطق و غنایم و اسراى آن ملک خاص حضرت است و مانند اموال شخصى خود مى تواند هر تصمیمى درباره آنها بخواهد بگیرد، و مسلمین هیچ حقى در آنها ندارند. اعطاى فدک به فاطمه (علیها السلام ) بعد از این ماجرا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: و آت ذا القربى حقه : ((حق خویشان را به آنان بده . پیامبر (صلى الله علیه و آله ) پرسید: منظور چه کسانى هستند، و این حق کدام است ؟ جبرئیل از طرف خداوند عرضه داشت : فدک را به فاطمه (علیها السلام ) عطا کن . پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به حضرت زهرا (علیها السلام ) فرمودند: ((خداوند فدک را براى پدرت فتح کرد، و چون لشکر اسلام آن را فتح نکرده مخصوص من است . خداوند دستور داده آن را به تو بدهم . از سوى دیگر مهریه مادرت حضرت خدیجه (علیها السلام ) بر عهده پدرت مانده و پدرت در قبال مهریه مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا مى کند. آن را براى خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش )). حضرت زهرا (علیها السلام ) عرض کرد: ((تا شما زنده اید بر من و مال من صاحب اختیار هستید)). پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ترس آن دارم که نااهلان تصرف نکردن تو را در زمان حیاتم ، بهانه اى قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع کنند. حضرت صدیقه (علیها السلام ) عرض کرد: آن گونه که صلاح مى دانید عمل کنید. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) امیر المؤ منین (علیه السلام ) را فراخواند و فرمود: ((سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطایى پیامبر بنویس و ثبت کن )). على (علیه السلام ) آن را نوشت و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و ام ایمن شهادت دادند و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ام ایمن زنى از اهل بهشت است . در آمد فدک رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) مردم را در منزل حضرت زهرا (علیها السلام ) جمع نمود و به آنان خبر داد که فدک از آن فاطمه (علیها السلام ) است و از درآمد فدک به عنوان اعطایى فاطمه (علیها السلام ) بین مردم تقسیم کرد. در آمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته اند. هر سال چشمان بسیارى از نیازمندان منتظر سر رسیدن در آمد فدک بود. غصب فدک بعد از رحلت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ماءموران ابوبکر به دستور او نماینده حضرت صدیقه (علیها السلام ) را از فدک اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور کامل براى مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند. حضرت صدیقه (علیها السلام ) همان نوشته و سند فدک را که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمودند و آن حضرت ثبت کرد، عینا نزد ابوبکر آورد، ولى ابوبکر نه سند را قبول کرد و نه شاهدان را. بعد از ۱۵ روز که از شهادت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) گذشته بود، حضرت صدیقه شهیده (علیها السلام ) همراه با جمعى از زنان بنى هاشم به مسجد تشریف بردند و خطبه اى ایراد فرمودند که دریایى از معارف ، حقایق بلاغت و فصاحت و شرایع اسلامى در آن است . ابوبکر نامه اى دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت ، ولى هنگامى که فاطمه زهرا (علیها السلام ) آن سند را در دست داشت و به منزل باز مى گشت با عمر روبرو شد و او نوشته ابوبکر را با جسارت به ساحت ملکوتى حضرت از او گرفت . ۱۵ ذى الحجه ۱٫ ولادت امام هادى (علیه السلام ) امام هادى (علیه السلام ) بنابر مشهور در چنین روزى از سال ۲۱۲ یا ۲۱۴ ه، در قریه صریا نزدیکى مدینه به دنیا آمد ولادت آن بزرگوار در ۲۷ جمادى الاخر و ۲ و ۳ و ۵ و ۱۳ رجب هم نقل شده است. نام مبارک آن حضرت ((على ))، نام پدرشان جواد الائمه (علیه السلام )، و نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه معروف به سیده به کنیه ام الفضل است . کنیه شریفش ابوالحسن ثالث است. القاب حضرت : نجیب ، مرتضى ، هادى ، نقى ، عالم ، فقیه ، امین ، مؤ تمن ، الطیب ، عسکرى ، فقیه عسکرى و ابن الرضا بود. ۱۸ ذى الحجه ۱٫ عید غدیر در این روز در سال دهم هجرت واقعه غدیر در بازگشت از حجه الوداع به وقوع پیوست ، و طى سه روز که کاروان صد و بیست هزار نفرى حجاج در غدیر خم توقف داشتند پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در بلندترین خطبه خود على بن ابى طالب و یازده امام (علیهم السلام ) بعد از او را به عنوان امامان مردم تا روز قیامت معرفى کردند و از همه آن جمعیت بیعت گرفتند. عید بزرگ آل محمد (علیهم السلام ) این روز بزرگترین عید آل محمد (علیهم السلام ) به شمار مى آید، چرا که واقعه اى مهم و عظیم بعد از زحمات انبیاء و اوصیاء و اولیاء است ، و طى آن به دستور الهى اعلان عمومى به وصایت بلافصل امیر المؤ منین على بن ابى طالب (علیه السلام ) شده است. این روز عید مبارک آسمانى است . روزى است که خداوند متعال حضرت ابراهیم (علیه السلام ) را از آتش نجات داد. روزى است که توبه حضرت آدم (علیه السلام ) قبول شد. روزى است که خداوند متعال حضرت موسى (علیه السلام ) را بر ساحران غلبه داد. روزى است که حضرت موسى (علیه السلام ) در حضور امت خود یوشع بن نون را وصى خود گردانید. روزى است که حضرت عیسى (علیه السلام ) شمعون الصفا را جانشین خود گردانید. روزى که حضرت سلیمان (علیه السلام ) رعیت خود را بر جانشینى آصف بن برخیا گواه گرفت. روز عقد اخوت بستن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بین اصحابش است . در این روز پیامبر جانشینان خود را معین مى نمودند، و زیارت امیر المؤ منین (علیه السلام ) در این روز وارد شده است. شرکت کنندگان در مراسم غدیر ماجراى غدیر چنین بود که در روز شنبه ، چهار یا پنج روز مانده به آخر ذى القعده سال ۱۰ ه، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) غسل نمودند و همراه با ۱۲۰ هزار نفر از مسلمانان ، از مدینه خارج شدند. در این سفر حضرت علیا مخدره صدیقه طاهره فاطمه زهرا (علیها السلام )، ام هانى خواهر امیر المؤ منین (علیه السلام )، فاطمه بنت حمزه ، ام سلمه و سایر همسران پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از جمله عایشه و حفصه حضور داشتند.. امیر المؤ منین (علیه السلام ) هم از یمن با عده اى وارد مکه شدند. دستور الهى براى مراسم غدیر بعد از انجام اعمال حج دستور الهى رسید که علم و ودایع انبیاء را به امیر المؤ منین (علیه السلام ) تحویل دهند و امر ولایت آن حضرت را به مردم تبلیغ نمایند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بسیار گریست ، به طورى که محاسن مبارکش از اشک تر شد. حضرت از خداوند خواستند که ایشان را از شر منافقین فرماید. در منى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) دو بار خطبه ایراد فرمودند، و اشاره کلى به ولایت امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمودند در مسجد خیف جبرئیل نازل شد که خداوند مى فرماید: ((ولایت على (علیه السلام ) را به مردم برسان ولى وعده محافظت از شر دشمنان را براى آن حضرت نیاورد. در کراع الغمیم ، بار دیگر جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد که فلعلک تارک بعض ما یوحى الیک و ضائق به صدرک : ((شاید تو ترک کنى بعضى از امورى را که به تو وحى مى شود و سینه تو به خاطر آن گرفته باشد. باز این بار هم امر ولایت مورد تاءکید قرار گرفت ، ولى آیه اى دال بر محافظت آن حضرت از شر دشمنان نیامد. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) مطالب منافقین را به جبرئیل فرمود و کوچ کردند. اوایل روز ۱۸ ذى الحجه به غدیر هم رسیدند و بار دیگر جبرئیل نازل شد و آیه ۶۷ سوره مائده را آورد که شامل تبلیغ ولایت مولى الموالى امیر المؤ منین (علیه السلام ) و در امان بودن آن حضرت از شر منافقین بود: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لایهدى القوم الکافرین : ((اى پیامبر تبلیغ کن به مردم آن امرى را که درباره على (علیه السلام ) از جانب خدا بر تو فرستاده شد و اگر این کار را انجام ندهى رسالت الهى را تبلیغ نکرده اى ، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى نماید. خداوند کافران را هدایت نمى کند)). پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بر فراز منبر غدیر هنگامى ظهر، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بعد از نماز جماعت ، بالاى منبرى که زیر دو درخت کهنسال بود و توسط سلمان و ابوذر و مقداد و عمار ساخته شده بود رفتند و امیر المؤ منین (علیه السلام ) را بر فراز منبر یک پله پایین تر قرار دادند، در حالى که عده اى از منافقین مقابل منبر بودند. بعد از بیان کلمات درربار خویش در توحید و صفات کمال حق تعالى و بیان قسمت عمده اى از احکام حلال و حرام دین خدا، گذشته عرب و زندگى و عقاید آنان و زحماتى که آن حضرت کشیده اند را بیان داشتند. سپس فرمودند: بین قرآن و اهل بیت (علیهم السلام ) اتصال ناگسستنى است و از یکدیگر جدا نمى شوند تا روز قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. سپس قسمتى از فضایل و مناقب امیر المؤ منین (علیه السلام ) را بیان فرمودند، و درباره امامت و ولایت آن حضرت و اولادشان تا حضرت مهدى (علیه السلام ) چند بار تاءکید کردند. آنگاه فرمودند: بر من وحى شده است : بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک …. سپس فرمودند:اى مردم ، من در تبلیغ آنچه خدا بر من نازل کرده کوتاهى نکرده و من سبب نزول این آیه را بیان مى کنم . جبرئیل دوباره بر من نازل شده و از جانب خداوند متعال به من امر کرد که در این مکان به هر سفید و سیاهى از هر قبیله اى اعلام کنم که على بن ابى طالب وصى و جانشین و امام بعد از من است . او بعد از خدا و رسولش ولى و صاحب شما و اولى بر همه شما از خود شماست . در این باره خداوند بر من آیه اى نازل نموده است : انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤ تون الزکاه و هم راکعون. سپس فرمودند: من از جبرئیل خواستم که از خداوند بخواهد مرا از تبلیغ این امر معذور بدارد، چون به کمى مؤ منین و زیادى منافقین و استهزاء کنندگان به اسلام آگاهم . آنگاه فرمودند: معاشر الناس هو الامام المبین ، روى بر مگردانید از ولایت او. فهو الذى یهدى الى الحق و یعمل به . اوست که هدایت به حق مى کند و عمل به آن مى نماید. او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است .اى مردم ، او امام از طرف خداست . منکر ولایت او آمرزیده نخواهد شد و توبه اش قبول نمى شود. بعد از من افضل از همه زنان و مردان على است . ملعون و مورد غضب الهى است کسى که قول مرا رد کند و موافق آن نباشد. بدانید جبرئیل خبر داد که خداوند متعال مى فرماید: هر کس با على دشمنى کند و او را دوست نداشت باشد لعنت و غضب من بر او باد. بعد فرمودند: خداوندا، تو شاهد باش . من رسالتم را ادا کردم . من رساندنم آنچه فرموده بودى . من بر همگان واضح نمودم . آگاه باشید، غیر از برادرم على بن ابى طالب (علیه السلام ) دیگرى امیر المؤ منین نیست . امارت مؤ منین بعد از من براى احدى جز على بن ابى طالب (علیه السلام ) حلال نیست . معرفى على بن ابى طالب (علیه السلام ) در اینجا بازوى على (علیه السلام ) را گرفتند و در همین حال على (علیه السلام ) دستان مبارکش را به طرف آن حضرت بلند کرد. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آن حضرت را بالا برد به حدى که پاهاى مبارک حضرت تا سر زانوهاى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) رسید. سپس فرمود: الست اولى بکم من انفسکم ؟ همه گفتند: ((الهى بلى )). فرمودند: هذا عل اخى و وصیى ، من کنت مولاه فهذا على مولاه و هو على بن ابى طالب . هرکس که من مولى و صاحب اختیار اوست . مکان و منزلت او مثل مکان و منزلت من نزد شماست . بار الها، دوست بدار هر کس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد، و کلماتى دیگر براى تاءکید فرمان الهى و اقرار مردم بیان نمودند. سپس فرمودند: خبر غدیر را حاضرین به غایبین و پدران به فرزندان به فرزندان تا روز قیامت برسانند. بیعت لسانى و عملى همین که آن حضرت از منبر پایین آمدند، مردم با صداى بلند با زبان و دست بیعت کردند و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) مى فرمود: هنثونى هنثونى . به من تبریک بگویید. بعد دستور دادند تا چادرى جداگانه براى امیر المؤ منین (علیه السلام ) زدند و فرمود: همه بروند و به آن حضرت سلام کنند و بگویند: السلام علیک یا امیر المؤ منین . عمر آمد و سلام کرد و گفت : بخ بخ یابن ابى طالب ، اءصبحت مولاى و مولى کل مؤ من و مؤ منه. ابوبکر نیز در این تهنیت با عمر شریک بود. بیعت سه روز طول کشید و در این سه روز نماز ظهر و عصر را با هم مى خواندند. بعد از نماز بیعت تا غروب ادامه داشت ، و نماز مغرب و عشاء را نیز با هم مى خواندند. بیعت زنان براى بیعت زنان ، ظرف آبى زیر پرده اى قرار دادند، به طورى که نصف ظرف در طرفى و نصف دیگر آن در طرف دیگر پرده قرار داشت . یک طرف امیر المؤ منین (علیه السلام ) دست مبارک خود را داخل ظرف آب قرار داده بودند، و طرف دیگر زنها دست خود را مى گذاشتند و ضمن تبریک مى گفتند: ((السلام علیک یا امیر المؤ منین )). حضور حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام ) زینت بخش مراسم بود. از سوى دیگر بیعت عایشه این سابقه او را در اذهان ثبت کرد تا روزى که جنگ جمل را بر پاکرد، و در مقابل صاحب غدیر صف آرایى نمود و با خوارى و ذلت از لشکر ولایت شکست خورد. بعد از اعلام ولایت در غدیر، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا(۸۵۸): ((امروز براى شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان دین شما راضى شدم )). ۲٫ قتل عثمان در این روز در سال ۳۴ ه عثمان بن عفان بعد از محاصره خانه او توسط مسلمین در سن ۸۱ یا ۹۰ سالکى به دست مردى از اهل مصر کشته شد.. عثمان را بعد از کشتن از خانه اش بیرون آوردند و در یکى از مزبله هاى مدینه انداختند. از ترس مهاجرین و انصار کسى او را دفن نمى کرد، تا بعد از سه روز با نیرنگ او را به مقبره یهودیان مدینه به نام ((حش کوکب )) بردند و دفن کردند. معاویه در دوران خلافتش خانه هاى بین این قبرستان و بقیع را خراب کرد، و آن را به قبرستان مسلمین متصل کرد. خلافت غاصبانه عثمان عثمان بعد از عمر بن خطاب به جاى او نشست . عمر در زمان حیات خود بارها گفته بود که بعد از من خلافت آن عثمان است .ولى به ظاهر امر خلافت را به شورى گذاشت ، و آن را به گونه اى پیش بینى کرد که سرانجامش خلافت عثمان شود. بدعتهاى عثمان عثمان در ایامى که حکومت را به دست داشت خلافهاى بزرگى انجام داد: ۱٫ منازلى وسیع و زیبا از سنگ و آجر و ساروج و دربهایى از چوبهاى هندى و خوشبو و گران قیمت ساخت . باغها و زمینها و چشمه هاى زیادى را مالک شد، و اموال بسیارى را در خزانه خود جمع آورى کرد. هنگامى که کشته شد صد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون در هم نزد خازن او بود. اضافه بر زمینهاى اطراف حنین که صد هزار دینار قیمت داشت ، و گاو و گوسفند و شتر فراوانى که از او بر جاى مانده بود. ۲٫ به گروهى چون عبدالرحمن بن عوف و زبیر بن عوام آن قدر مال و باغ و زمین داد که آنها هم خانه هاى سنگى و آجرى و گچ کارى شده بنا کردند. فقط زبیر بعد از مرگ پنجاه هزار دینار، هزار غلام و هزار اسب از خود بر جاى گذاشت. ۳٫ عبید الله بن عمر را به خاطر قتل سه مسلمان قصاص نکرد بعد از دفن عمر بن خطاب ، عبید الله پسر عمو چون دسترسى به ابولؤ لؤ پیدا نکرد، بر در خانه او دختر کوچکش را کشت . هرمز عجمى مسلمان و جفینه غلام سعد بن ابى وقاص را هم کشت ، به جرم اینکه چند روز قبل از کشته شن عمر آن دو نفر را دیده بود با فیروز در حال گفتگو هستند. سعد و قاص عبید الله بن عمر را به زمین زد و شمشیرش را گرفت و به غلامانش دستور داد او را حبس کردند، تا امر شورى تمام شود. عثمان که خلیف شد، على بن ابى طالب (علیه السلام ) و دیگران گفتند: ((او را قصاص کن )). عثمان او را آزاد کرد و گفت : دیروز پدرش کشته شده ، امروز پسرش را بکشم ؟ من به عنوان خلیفه مسلمین ، عبید الله را بخشیدم . ۴٫ حکم بن ابى العاص پدر مروان که دشمن خدا و رسول بود با احترام به مدینه آورد. او عموى عثمان بود که به عداوت با پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و اهل بیت (علیهم السلام ) مشهور بود. حکم به خاطر جسارتهایى که به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نموده بود، از طرف آن حضرت به طائف تبعید شد. بعد از شهادت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ابوبکر و عمر شفاعت عثمان را براى حکم قبول نکردند. همین که حکومت به دست عثمان رسید، عموى خود حکم و مروان را با اطرافیان آنها به مدینه آورد و مخالفت صریح با امر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نمود. دیرى نگذشت که به جاى حکم ، ابوذر را بعد از ضرب و شتم بسیار تبعید کرد. از سوى دیگر صد هزار درهم از اموال مسلمین را به حکم داد. همچنین خمس افریقیه را که صد هزار دینار بود و همه مسلمین در آن شریک بودند، با فدک به مروان داد! و نیز مروان را براى وزارت و کتابت اسرار خود انتخاب کرد و حال اینکه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) مروان و حکم را بارها لعنت فرموده بود. ۵٫ ولید بن عقبه را که پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((اهل آتش است ))، والى کوفه کرد. ولید مردى فاسق و شارب الخمر بود و شبى تا صبح باکنیزان و مغنیه ها مشروب خورد و صبح همان حال به مسجد رفت و نماز صبح را چهار رکعت خواند و گفت : دوست دارید بیشتر بخوانم ! او در حالتى که سجده را طول داده بود مى گفت : ((اشرب و اسقنى . قتل عثمان به دست مردم آخر الامر تعداد زیادى از مردم کوفه و مصر و بصره به عنوان اعتراض نزد عثمان آمدند و چون او اوضاع را خطرناک دید با واسطه قرار دادن امیر المؤ منین (علیه السلام )، وعده داد که به درخواست آنها عمل کند، و حکام را تعویض و حسن سیره و عدل را پیشه کند. اما هنگامى که معترضین به شهرهاى خود باز مى گشتند، پیک مخصوص عثمان را دیدند که از بیراهه مى رود. او را گرفتند و نامه اى از طرف عثمان دیدند که به والى مصر نوشته است : به محض آمدن اینها، یکى را بکش ، و دست دیگرى را قطع کن … . آنان برگشتند و افراد زیادى در مسیر همراه آنها به مدینه آمدند و حدود پنجاه روز خانه او را محاصره کردند. عثمان در ایام محاصره ، از امیر المؤ منین (علیه السلام ) آب طلبید. حضرت سه مشک آب سرد بردند، ولى آخر الاءمر معترضین به منزل او ریختند و مردى مصرى عثمان را کشت . گرچه بنى هاشم مانع شدند، و بنابر نقلى امام حسن (علیه السلام ) جراحت مختصرى برداشت و سر قنبر زخمى شد. ۳٫ خلافت ظاهرى امیر المؤ منین (علیه السلام ) در روز قتل عثمان در سال ۳۴ ه مردم با امیر المؤ منین (علیه السلام ) بیعت کردند. ۲۰ ذى الحجه ۱٫ خروج ابراهیم بن مالک اشتر براى جنگ با ابن زیاد هنگامى که کوفه را جناب مختار (رحمه الله ) از قتله سید الشهداء (علیه السلام ) پاک کرد، در این روز ابراهیم بن مالک اشتر با ۱۲۰۰۰ یا به روایت ابن نما با کمتر از ۲۰۰۰۰ نفر براى جنگ با ابن یاد از کوفه خارج شد و مختار به مشایعت او رفت . لشکر ابراهیم تا کنار نهر خازر در پنج فرسخى موصل رفت ، و آن مکان را لشکرگاه کرد. عبیدالله به موصل آمد و آنجا را باسى هزار یا هشتاد هزار سواره تصرف کرد و آماده جنگ با لشکر ابراهیم شدند. شبى که فردایش جنگ شروع مى شد، خواب به چشمان ابراهیم بن مالک نیامد و این کلمات را بارها براى لشکرش تکرار کرد: ((ایها الناس ، شمایید انصار دین و شیعه امیر المؤ منین (علیه السلام )، و این است عبید الله بن مرجانه قاتل حسین بن على (علیه السلام ). این است که پسر فاطمه زهرا (علیها السلام ) را از جرعه اى آب منع کرد در حالى که عیالات و اطفال او فریاد ((العطش )) مى زدند. او بود که مانع شد که پسر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به جایى برود، و اطراف او را گرفتند تا با لب تشنه شهیدش کردند و عیالات او را مانند کنیزان بر شتران سوار کرده به شام بردند. بخدا قسم فرعونیان با بنى اسرائیل نکردند آنچه این ملاعین با ذریه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) کردند)). سپس ابراهیم دعا کرد که خداوند نصر و پیروزى را نصیبت ما فرماید، چون ما براى خونخواهى اهل بیت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) غضب کرده ایم . صبح قسمتهاى مختلف لشکر و پرچم ها را بازدید نمود و جنگ آغاز شد. سرانجام بعد از چند روز جنگ ، و فرار لشکر عبید الله بن زیاد، در روز عاشوراى سال ۶۷ ه عبید الله به دست ابراهیم بن مالک اشتر نخعى به درکات جهنم شتافت و سر او را براى مختار فرستادند. ۲۲ ذى الحجه ۱٫ شهادت میثم تمار در این روز در سال ۶۰ ه میثم تمار به دلیل وفادارى به امام حسین (علیه السلام ) به دست ابن زیاد به دار آویخته شد و به شهادت رسید. تاریخ شهادت میثم ۱۹ ذى الحجه و روز عاشورا نیز نقل شده است. ۲۴ ذى الحجه ۱٫ روز مباهله این روز از یک سو روز مباهله اهل بیت (علیهم السلام ) با نصاراى نجران است و از سوى دیگر نزول آیه تطهیر در شاءن اهل بیت (علیها السلام ) در این روز بوده است. هنگامى که این آیه نازل شد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام ) را فراخواند و فرمود: اللهم هؤ لاء اهلى : ((بارالها اینان اهل من هستند. نامه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به نصارى نجران در سال دهم هجرى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نامه اى به نصارى نجران فرستادند، به این مضمون که خداوند یکتا را عبادت کنند و مسلمان شوند، یا به مسلمین جزیه بدهند و به مذهب خود باشند و گرنه آماده جنگ باشند. بنى نجران در کلیساى بزرگ خود به مشورت پرداختند، عده اى مانند سید که از بزرگان قوم بود و عاقب که اسقف نجران بود مخالفت خود را با تسلیم در برابر خواسته پیامبر (صلى الله علیه و آله ) اعلام کردند. در مقابل عده اى مانند ابو حارثه اسقف اعظم نجران که ۱۲۰ سال عمر داشت و در باطن مسلمان بود با امر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) موافق بودند. بعد از دو روز مشورت قرار شد کتاب ((جامعه )) را که صفات پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بعد از حضرت عیسى (علیه السلام ) را ذکر کرده بود، و صحیفه حضرت شیث (علیه السلام ) را بخوانند. در حضور جمع مسیحیان و فرستادگان پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فصلهاى جامعه قرائت شد و با اذعان به آنچه در جامعه آمده بود تصمیم گرفتند هفتاد نفر از جمله سید و عاقب و ابو حارثه را براى تحقیق به مدینه بفرستند. نجرانیان در مدینه آنان به مدینه آمدند و خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) شرفیاب شدند. هر چه آن حضرت دلیل و برهان آورد آنان قبول نکردند و امر به مباهله واگذار شد. جبرئیل (علیه السلام ) نازل شد و این آیه را آورد: فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع اءبنائنا و اءبنائکم و نسائنا و نسائکم و اءنفسنا و اءنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله على الکاذبین . ((اگر کسى با تو مجادله کند بعد از علمى که نزد تو آمده ، بگو بیایید تا فراخوانیم پسران خود و زنهاى خود و کسى که به منزله جان ماست . آنگاه نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم )). لذا قرار بر مباهله شد و سید و عاقب به محل اردوى خود در خارج مدینه رفتند. آنان با یکدیگر مشورت کردند و بعضى از علماى آنها گفتند: ((اگر فردا محمد با اصحاب و جمعى کثیر براى مباهله حاضر شود این روش پادشاهان است و ترسى به خود راه ندهید. ولى اگر خواص اهل بیت خود را آورده این کار انبیاء است )). مراسم مباهله روز دیگر هنگام بالا آمدن آفتاب ، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) دست على بن ابى طالب (علیه السلام ) را گرفت و از حجره بیرون آمد. امام حسن و امام حسین (علیهم السلام ) را پیش رو روانه فرمود و حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا (علیها السلام ) از پشت سر آمدند، تا بین دو درختى که قبلا تعیین شده بود رسیدند. قبلا به دستور حضرت زیر آن دو درخت را جارو زدند، و به عنوان سایه بان عباى سیاهى بالاى درخت قرار دادند. مسلمانان مدینه هم آمدند، بنى نجران هم با فرزندان خود آمدند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) کسى را نزد سید و عاقب فرستاد که ما آماده ایم . اسقف با همراهان آمد و گفت : با چه کسانى با ما مباهله مى کنید؟ پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((با بهترین اهل زمین و نیکوترین جهانیان نزد خداوند متعال زیرا که از طرف خداوند متعال امر شده ام که آنها را بیاورم ))، و اشاره به آل عبا (علیهم السلام ) فرمودند. سید و عاقب و اسقف همین که چشمشان به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و آل عبا (علیهم السلام ) افتاد، وحشت کردند به حدى که چهره هایشان زرد شد. ابوحارثکه میل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده ، پا پیش گذاشت و دست سید و عاقب را گرفته پس کشید و آنها را نصیحت کرد و از عواقب این مباهله مطلع کرد و گفت : صفات او و اهل بیت او را در کتابها خوانده اید. این محمد همان پیامبر است ، مگر نمى بینید ابرهاى سیاه را، و دگرگونى آفتاب را، و شاخه هاى درختان را که خم شده ، و صداى مرغان ، و دود سیاه اطراف و آثار زلزله را که در کوهها نمودار شده است . آن بزرگواران منتظرند که دست به دعا بردارند. به خدا قسم اگر سخنى گویند از ما نشانى نمى ماند. برویم و با او صلح کنیم . پرهیز نجرانیان از مباهله او را فرستادند و ابو حارث مسلمان شد و عرض کرد: مردم نجران پشیمان شده اند. حضرت فرمود: اسلام بیاورند. گفت : قبول نمى کنند. فرمود: آماده جنگ باشند. گفت : قدرت این کار را ندارند، ولى حاضرند جزیه را قبول کنند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمودند: ((شرایط ذمه و مقدار آن را به آنها بگویید)). بعد از معین نمودند جزیه و شرایط آن ، امیر المؤ منین (علیه السلام ) آنها را نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آوردند، و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمودند: ((اگر با من و این جماعت اهل بیت من مباهله مى نمودید، به صورت میمون و خوک مى شدید و این وادى بر شما آتش مى شد و یک سال نمى گذشت که تمامى نصارى نابود مى شدند. . ۲ روز خاتم بخشى در این روز امیر المؤ منین (علیه السلام ) در مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) انگشتر خود خود را در حالت رکوع به سائل بخشید، و آیه مبارکه انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤ تون الزکاه و هم راکعون . در شاءن آن حضرت نازل شد.. از امیر المؤ منین (علیه السلام ) معناى این آیه شریفه را سؤ ال کردند که مى فرماید: یعرفون نعمه الله ثم ینکرونه.: ((نعمت خداوند را مى شناسند و سپس آن را انکار مى کنند)). حضرت فرمودند: هنگامى که آیه مبارکه انما ولیکم الله نازل شد، عده اى اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در مسجد مدینه جمع شدند. بعضى به بعض دیگر گفتند: درباره این آیه چه مى گویید؟ بعضى گفتند: اگر منکر این آیه بشویم سایر آیات را هم باید منکر شویم و اگر ایمان به این آیه بیاوریم و قبول کنیم براى ما ذلت است ، زیرا على بن ابى طالب (علیه السلام ) بر ما مسلط مى شود. عده اى از منافقین گفتند: ما مى دانیم که محمد در آنچه مى گوید صادق است . او را به ظاهر دوست داریم ، ولى از على در آنچه امر مى کند اطاعت نمى کنیم . حضرت فرمودند: در این هنگام این آیه نازل شد: یعرفون نعمه الله ثم ینکرونها…، یعنى : ولایت على بن ابى طالب (علیه السلام ) را مى شناسند و حال اینکه اکثر آنها که آن را مى شناسند نسبت به ولایت آن حضرت کافرند. بعضى از مخالفین گفته اند: براى کسى اتفاق نیفتاده که در یک زمان جمع بین دو عبادت مالى و بدنى بنمایند مگر على بن ابى طالب (علیه السلام )، و براى احدى نیامده از فضایل مثل آنچه براى على (علیه السلام ) آمده است . در این روز امیر المؤ منین (علیه السلام ) در مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) انگشتر خود خود را در حالت رکوع به سائل بخشید، و آیه مبارکه انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤ تون الزکاه و هم راکعون.در شاءن آن حضرت نازل شد.. از امیر المؤ منین (علیه السلام ) معناى این آیه شریفه را سؤ ال کردند که مى فرماید: یعرفون نعمه الله ثم ینکرونها.: ((نعمت خداوند را مى شناسند و سپس آن را انکار مى کنند)). حضرت فرمودند: هنگامى که آیه مبارکه انما ولیکم الله نازل شد، عده اى اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در مسجد مدینه جمع شدند. بعضى به بعض دیگر گفتند: درباره این آیه چه مى گویید؟ بعضى گفتند: اگر منکر این آیه بشویم سایر آیات را هم باید منکر شویم و اگر ایمان به این آیه بیاوریم و قبول کنیم براى ما ذلت است ، زیرا على بن ابى طالب (علیه السلام ) بر ما مسلط مى شود. عده اى از منافقین گفتند: ما مى دانیم که محمد در آنچه مى گوید صادق است . او را به ظاهر دوست داریم ، ولى از على در آنچه امر مى کند اطاعت نمى کنیم . حضرت فرمودند: در این هنگام این آیه نازل شد: یعرفون نعمه الله ثم ینکرونها…، یعنى : ولایت على بن ابى طالب (علیه السلام ) را مى شناسند و حال اینکه اکثر آنها که آن را مى شناسند نسبت به ولایت آن حضرت کافرند. بعضى از مخالفین گفته اند: براى کسى اتفاق نیفتاده که در یک زمان جمع بین دو عبادت مالى و بدنى بنمایند مگر على بن ابى طالب (علیه السلام )، و براى احدى نیامده از فضایل مثل آنچه براى على (علیه السلام ) آمده است . ۳٫ نزول سوره هل اتى در این روز سوره ((هل اتى )) در شاءن امیر المؤ منین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین (علیه السلام ) نازل شده است . این مهم بعد از سه روز روزه آنان و اعطاى افطارشان به مسکین و یتیم و اسیر بود که طعام بهشتى نازل شده . بنابر نقلى روز ۲۵ ذى الحجه سوره مبارکه نازل شد. امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: آن کاسه اى که طعام از بهشت آوردند و آن بزرگواران میل کردند نزد ماست و حضرت صاحب الامر (علیه السلام ) آن را ظاهر خواهد کرد، و طعام بهشتى از آن تناول خواهند فرمود. ۲۵ ذى الحجه ۱٫ اولین نماز جمعه امیر المؤ منین (علیه السلام ) این روز مقارن است با اولین جمعه اى که امیر المؤ منین (علیه السلام ) بعد از بیعت مردم با آن حضرت نماز جمعه خواندند. ۲۷ ذى الحجه ۱٫ مرگ مروان در این روز در سال ۱۳۳ ه مروان بن محمد بن مروان بن حکم معروف به مروان حمار آخرین خلیفه بنى امیه کشته شد، و دولت هزار ماهه بنى امیه منقرض شد. بعد از قیام بنى عباس به ریاست سفاح ، عبد الله بن على عموى خویش را براى جنگ با مروان فرستاد. مروان به بوصیر که نواحى فیوم در مصر بود گریخته بود، در طول مسیر هر کس از بنى امیه را که مى دیدند مى کشتند. در کنار نهر اردن جماعت بسیارى را کشتند و روى آنها سفره انداختند و غذا خوردند. عبد الله عموى سفاح گفت : ((هر چه انجام دهیم تلافى روز شهادت حسین بن على (علیه السلام ) نمى شود)). از آنجا عده اى را همراه با عمر بن اسماعیل براى دفع شر مروان فرستاد. در بوصیر مروان را در کلیسایى سر بریدند و زبان او را قطع کردند و زبانش را گربه اى خورد. جالب اینکه روز قبل مروان زبان غلامى را قطع نموده بود و همان گربه خورده بود. سپس زن و بچه او را اسیر کرده نزد سفاح فرستادند. بعضى این واقعه را در ۲۱ این ماه ذکر کرده اند. ۲٫ واقعه حره در این روز واقعه حره در چهارشنبه سال ۶۳ ه به وقوع پیوست ، که تعبیر روایت سه روز به آخر ذى الحجه مانده ۲۷ یا ۲۸ است. در این روز بود که به امر یزید ملعون قتل و غارت اهل مدینه صورت گرفت و پس از کشتن بیش از ۴۰۰۰ نفر، مسرف (مسلم ) بن عقبه اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر لشکر خود مباح کرد. این واقعه مشهور به واقعه حره است و دو ماه و نیم قبل از مرگ یزید ملعون اتفاق افتاده است . ۳٫ وفات على بن جعفر (علیه السلام ) در این روز در سال ۲۱۰ ه على بن جعفر (علیه السلام ) وفات کرد. امامزاده جلیل القدر جناب على بن جعفر الصادق (علیه السلام ) سیدى بزرگوار، شدید الورع ، کثیر الفضل و عالمى عامل و یکى از بزرگترین روات موثق شمرده شده است . او امام صادق و حضرت موسى بن جعفر و امام رضا و حضرت جواد (علیهم السلام ) را درک نموده است . جناب على بن جعفر (علیه السلام ) از سایر برادران خود کوچکتر بود، و پس از فوت پدر بزرگوارش همواره ملازمت برادر خود حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) را اختیار کرده بود. معالم دین و احادیث بسیارى از آن حضرت اخذ نموده و روایت مى کرد که از جمله آنها کتاب ((مسائل على بن جعفر)) است . همچنین ((مسائل الحلال و الحرام )) و ((المناسک )) منسوب به آن بزرگوار است . احترام على بن جعفر به مقام امامت محمد بن حسن عمار مى گوید:. مدت ۱۰ سال در مدینه طیبه محضر على بن جعفر (علیه السلام ) را درک کرده احادیثى را که از برادر خود حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) اخذ نموده بود شنیده و مى نوشتم . روزى خدمتش بودم که حضرت جواد (علیه السلام ) وارد مسجد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) شد. على بن جعفر (علیه السلام ) تا آن حضرت را دید از جاى برخاست و بدون کفش و رداء به خدمتش شتافت و دست او را بوسید و او را تعظیم و تکریم نمود. آن حضرت فرمودند: عمو بنشین ، خداوند تو را رحمت کند. على بن جعفر (علیه السلام ) فرمود: آقاى من ، چگونه بنشینم با اینکه شما ایستاده اید. هنگامى که آن حضرت به او اجازه فرمودند، به جاى خود بازگشت و در مجلس نشست . اصحابش او را سرزنش کردند که تو عموى پدر او هستى ! چگونه با وى این سان معامله مى کنى ؟ على بن جعفر (علیه السلام ) فرمود: ساکت شوید! پس دست را بالا برد و محاسن خود را گرفت و فرمود: حق تعالى مرا با این محاسن اهلیت امامت نداده ، ولى این جوان را اهلیت بخشیده و امامت را به او تفویض فرموده ، با این حال چگونه فضل او را انکار کنم و چگونه به او احترام نگذارم . با اینکه من بنده او هستم ؟ از این روایت پیداست که آن جناب تا چه حدى نسبت به امام زمان خود معرفت داشته و از جمله رواتى است که تمامى علماء رجال ایشان را ستایش بلیغ نموده اند. مسافرتهاى على بن جعفر مسکن آن جناب در قریه عریض در چهار میلى مدینه طیبه بوده است ، و از این جهت به آن حضرت عریضى مدنى گویند، و فرزندان او را عریضیون مى خوانند. نسل آن حضرت از چهار پسرش محمد و احمد و حسن و جعفر است . على بن جعفر (علیه السلام ) در عریض یا مدینه بود که اهل کوفه از ایشان در خواست کردند در کوفه نزول اجلال فرمایند. آن حضرت قبول فرموده و چندى در کوفه به نشر معالم دین و احادیث سید المرسلین و ائمه هدى (علیهم السلام ) پرداخت . بعد از چندى مردم قم از ایشان خواستند به قم تشریف فرما شوند. آن بزرگوار از کوفه به قم مهاجرت فرمود و در قم ماند تا به حرمت الهى پیوست و در خارج قم نزدیک دروازه جنوبى دفن شد. در دو مکان دیگر قبرى منسوب به ایشان وجود دارد: یکى در عریض یک فرسخى مدینه و دیگرى در خارج شهر سمنان. مسعودى روز وفات آن حضرت را ۲۷ ذى الحجه و سال وفات را ۲۳۳ ه و عمر آن حضرت را ۷۲ سال مى داند. آخر ذى الحجه ۱٫ مرگ پدر ابوبکر در آخر سال ۱۳ ه ابو قحافه عثمان بن عامر، پدر ابوبکر در سن ۹۷ یا ۹۹ یا ۱۰۴ سالگى از دنیا رفت . ابو قحافه در روز فتح مکه اسلام آورد، و در زمان عمر، بعد از شش ماه و چند روز از مرگ ابوبکر مرد.. ۲٫ مرگ هند جگر خوار در سال ۱۳ ه در روز مرگ ابوقحافه ، هند جگر خوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه بدرکات جحیم شتافت. هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود.، اما از صاحبان پرچم بود که مردها به او مراجعه مى کردند، و میل زیادى به غلامان سیاه داشت ، ولى هر گاه بچه سیاهى مى زایید او را مى کشت . معاویه را به چهار کس نسبت مى دهند: مسافر بن ابى عمرو، عماره بن ولید بن مغیره ، عباس و صباح که این ملعون مغنى عماره بن ولید و جوانى خوش سیما بود و کارگرى ابوسفیان مى نمود. هند با او الفتى خاص داشت و لذا علماى انساب عتبه بن ابى سفیان را هم از صباح مى دانند. هنگامى که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید. لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان مى گوید: لمن الصبى بجانب البطحاء فى التراب ملقى غیر ذى مهد. فرزندى که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روى زمین رها شده از آن کیست ؟!! سوابق سوء خاندان معاویه با اسلام از این زن و شوهر و فرزندش معاویه و نوه اش یزید، اذیتها و جسارتها به پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و امیر المؤ منین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام ) رسید که در کتب تاریخ و روایات به تفصیل ذکر شده است . از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احدى براى جنگ با پیامبر (صلى الله علیه و آله )، هند قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب (علیها السلام ) را نبش کند و جسارت کند، چه اینکه پدر و مادر و عموى هند در بدر کشته شده بودند. ولى کفار قریش مانع شدند و گفتند ((این رسم مى شود و مردگان ما را هم این چنین مى کنند)). هند گفت : باید محمد یا على یا حمزه را بکشم ؟ این بود که وحشى را بر این کار گماشت و وعده هایى به او داد. وحشى گفت : ((قادر به کشتن پیامبر و على نیستم ولى براى حمزه کمین مى کنم ))، با این مقدمه بود که آن بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند. به دستور هند وحشى سینه مبارک حضرت حمزه (علیه السلام ) را شکافت ، و جگر آن بزرگوار را خارج کرد و مانند سگ به دندان گرفت ، ولى جگر مانند سنگ نقره اى رنگ شد و دندانش کارگر نشد، و آن را روى زمین انداخت و از آن روز ملقب به ((آکله الاکباد)) شد. بعد خودش با خنجر گوش ، بینى و… حضرت حمزه را برید و به گرد آویخت . با این جنایت ، دل مبارک پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را آزرد و آن حضرت و امیرالمؤ منین (علیهم السلام ) و فاطمه الزهرا (علیها السلام ) و صفیه عمه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و خواهر حمزه و دیگران گریستند. با این همه جنایت ، پیامبر (صلى الله علیه و آله ) اسلام هند و همسرش را که با اکراه مسلمان شده بودند پذیرفت . ابن ابى الحدید مى گوید: هند با عده اى از زنها قریش خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) آمدند در حالى که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر کارهایى که بر ضد پیامبر (صلى الله علیه و آله ) انجام داده بود، مخصوصا شهادت جناب حمزه (علیه السلام ) و مى ترسید که آن حضرت او را مؤ اخذه فرماید. حضرت عهد و پیمان از آنها گرفت که به خداوند متعال شرک نورزند و مطالبى دیگر را نیز شرط فرمود و آنها قبول کردند. هند کلامى گفت که معلوم شد همسر ابوسفیان است . حضرت فرمودند: آیا تو هندى ؟ گفت : بله و به ظاهر شهادتین را بر زبانش جارى نمود و تقاضاى بخشش نمود. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمودند: دیگر نباید زنا کنى . هند گفت : مگر زن حره زنا مى کند؟! پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمودند: و نباید بچه را بکشى ! هند گفت : به جان خودم سوگند من بچه ها را بزرگ کردم و شما آنها را در بدر کشتید. تتمه ذى الحجه ۱٫ نامه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به پادشاهان بزرگ در این ماه در سال ۶ ه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نامه هایى به عنوان دعوت به اسلام و یکتاپرستى به پادشاهان کشورهاى مختلف نوشته ، همراه با نمایندگى براى آنها فرستادند. ۲٫ رحلت حضرت ابوذر در این ماه در سال ۳۲ ه جناب ابوذر در ربذه رحلت نمود.. او سوم یا چهارم یا به قولى پنجمین کسى بود که اسلام آورد و سپس به قبیله خود مراجعت نمود. لذا در بدر و احد و خندق حاضر نبود. بعد از این سه جنگ به خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله ) رسید و در کنار آن حضرت بود تا زمانى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) به شهادت رسید. مکان و منزلت ابوذر نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) زیاده از آن است که ذکر شود. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) ابوذر را صدیق امت و شبیه عیسى بن مریم (علیه السلام ) در زهد مى دانست . آنچه از اخبار خاصه و عامه استفاده مى شود آن است که بعد از رتبه معصومین (علیهم السلام ) در میان صحابه کسى به جلالت قدر و رفعت شاءن سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد نبوده است . امام کاظم (علیه السلام ) مى فرماید: در روز قیامت منادى از جانب رب العزه ندا مى کند: ((کجایند حواریان و مخلصان محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله )، که بر طریقه آن حضرت مستقیم بودند و پیمان او را نشکستند))؟ سلمان و ابوذر و مقداد بر مى خیزند. هنگامى که عثمان خلافت را غصب کرد ابوذر در شام بود. او دنیاپرستى و ظلم معاویه را مى دید و نمى توانست ساکت باشد. لذا زبان به توبیخ و سرزنش معاویه گشود و مردم را به ولایت خلیفه بر حق پیامبر (صلى الله علیه و آله ) حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فراخواند و مناقب آن حضرت را براى اهل شام بیان کرد، به نحوى که بسیارى از ایشان را به تشیع مایل گردانید. معاویه احوال ابوذر را به عثمان گزارش داد. عثمان در پاسخ او نوشت که ابوذر را بر مرکبى تندرو همراه با راهنمایى تندخو با شتاب به سوى مدینه روانه کن . معاویه ابوذر را که پیرمردى لاغر و بلند قد بود به ترتیبى که عثمان گفته بود روانه مدینه کرد. هنگامى که ابوذر به مدینه رسید از شدت راه و بى جهازى شتر رانهایش خونى شده بود و با بدنى کبود بر عثمان وارد شد و عثمان به او جسارتها کرد و به کسى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) او را رستگو خطاب نموده بود نسبت کذب داد. سرانجام دستور تبعید او را به ربذه صادر کرد. در ضمن گفت : ابوذر حق ندارد احکام دین را براى مردم بیان کند، و هنگام خروج از مدینه کسى حق ندارد او را همراهى یا با او تکلم کند. ابن خبر به امیر المؤ منین (علیه السلام ) که رسید آنقدر گریست که محاسن شریفش از اشک چشم مبارک خیس شد و فرمود: ((ایا با صحابى رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) چنین مى کنند؟ انا لله و انا الیه راجعون ))! سپس حضرت همراه دو نور دیده خود امام حسن و امام حسین (علیهم السلام ) و عقیل و عمار یاسر به مشایعت ابوذر رفتند و هر یک با کلماتى ابوذر را دلدارى مى دادند، اگر چه مروان مى خواست مانع شود ولى امیر المؤ منین (علیه السلام ) او را دور کردند. به این صورت ابوذر به همراه خانواده خود به ربذه رفت ، و در آنجا فرزندش و همسرش که دختر عموى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بود وفات کرده و به دخترش خبر از وفات خود داد که رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) در بازگشت از تبوک به او فرموده بود. بعد از رحلت ابوذر، کاروانى از عراق آمد و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند، و به دست مالک اشتر کفن و دفن شد. ۳٫ مرگ ابوموسى اشعرى در ماه ذى الحجه سال ۴۴ ه (و به قولى سال ۴۲ و یا ۵۲) عبدالله بن قیس مشهور به ابوموسى اشعرى به درک واصل شد. او بعد از هجرت در سالهاى آخر عمر رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) به ظاهر اسلام آورد، و آن قدر در نفاق و همدلى با عمر مشهور بود که او را جزء حزب عمر شمرده اند. ابوموسى در لیله المبیت در شب هجرت و در لیله العقبه در جنگ تبوک و نیز در بازگشت از غدیر در عقبه هرشى ، جزء کسانى بود که قصد قتل پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را داشتند و اقدام کردند، ولى خدا پیامبرش را حفظ کرد. او اولین کسى بود که به عمر ((امیر المؤ منین )) خطاب کرد. عمر هم به خاطر اعتمادى که به ابوموسى داشت او را چهار سال والى بصره قرار داد، با اینکه بیش از یک سال کسى را در راءس کارى قرار نمى داد. ابوبکر به او مسئولیتى نداد و عثمان او را از حکومت بصره عزل کرد. او در واقعه جمل مانع از رفتن مردم براى یارى امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مى شد تا آنکه امام حسن (علیه السلام ) آمده مردم را به یارى حضرت دعوت کردند و مردم هم اجابت نمودند. سرانجام در ماجراى حکمین در دومه الجندل با عمروعاص تبانى کرده امیر المؤ منین (علیه السلام ) را از خلافت خلع کرد. بعد از آن از ترس اصحابامیر المؤ منین (علیه السلام ) به مکه گریخت و در آنجا به درک واصل شد. ۴٫ وفات زراره در این ماه در سال ۱۴۸ ه دو ماه بعد از شهادت آقا و مولایمان حضرت صادق (علیه السلام ) جناب زراره بن اعین وفات کرد.. او در روز شهادت امام صادق (علیه السلام ) در بستر بیمارى بود.بعضى وفات زراره را در سال ۱۵۰ ه گفته اند.. او از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام کاظم (علیهم السلام ) بود، و نزد آن بزرگوران داراى منزلت و مقام خاصى بود. مردى فقیه ، متکلم ، شاعر و ادیب بود، و مشهور است که آن بزرگوار از اولین فقهاى اصحاب ائمه (علیهم السلام ) بود. اسم آن بزرگوار عبدربه ، و لقب او زراره ، و کنیه اش ابوالحسن و گاهى نیز ابوعلى خوانده مى شود. پدرش اعین بن سنسن نام دارد. اولاد زراره حسن ، حسین ، رومى ، عبید، عبدالله و یحیى هستند. او مردى خوش سیما و جسیم بود، که آثار عبادت از پیشانى او ظاهر بود و هیبتى خاص و نیکو داشت . مردم براى دیدن او جمع مى شدند و انتظار مى کشیدند، و گاهى چنان ازدحام بود که زراره به خانه باز مى گشت . ابن ابى عمیر که از بزرگان شیعه است ، مى گوید: زمانى که از محضر جمیل بن دراج (رحمه الله ) استفاده مى کردم به او گفتم : ((چه نیکوست محضر تو و چه زینت دارد افاده از مجلس تو))! جمیل گفت : ((اما به خدا قسم ما نزد زراره به منزله اطفال مکتبى هستیم ، که نزد معلم خود باشند). منبع : وبلاگ زیبای http://hoseinabbasi.blogfa.com/