نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۱) – نقش شورا در خلافت
آقای دکتر در صفحه ۳۸ کتاب اسلام شناسی با عنوان «شورا» در حکومت میگوید:
– دو آیه در قرآن به صراحت، اصل «شور» را در امور اعلام میکند: «و شاورهم فی الأمر» و «امرهم شوری بینهم».
هنگامی که پیغمبر وفات یافت، کارگردانان سیاست اسلامی (غیر از علی بن ابی طالب و یارانش) بر اساس این حکم در ”سقیفه” گرد آمدند تا جانشین پیغمبر را برای رهبری مردم انتخاب کنند. ”اجماع” (یعنی توافق اکثریت در امری)، که امروز تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است یکی از اصول اجتماعی و سیاسی اسلام است. پیغمبر خود به شورا معتقد بود و بدان عمل میکرد. (که جنگ احد را بر اعتقاد پیامبر مثال میزند. بعد از چند سطر میگوید:)عمر نیز برای رعایت اصل “شور” انتخاب جانشین خود را به «شورا» واگذاشت و عثمان بدینصورت انتخاب شد.[۱]
پاسخ اول: اگر شورا دستور خداوند و تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است چرا ابوبکر که به اعتقاد دکتر در ایمان آوردن پیشگام بوده است، آن را اجرا نکرد و از اوامر الهی و اصول اجتماعی و سیاسی اسلام سرپیچی کرد و دموکراسی مورد قبول همگی را نقض و به مردم بیاعتناعی نمود و عمر را به خلافت منصوب کرد؟!
اگر عمل ابوبکر درست بود، چرا عمر از روش ابوبکر پیروی نکرد و خود امر خلافت را به گونهای خاص به شورا واگذاشت؟
دوم: ایشان در ص ۳۹ میگوید:
بر اساس این حکم در ”سقیفه” گرد آمدند تا جانشین پیغمبر را برای رهبری مردم انتخاب کنند. ”اجماع” (یعنی توافق اکثریت در امری)، که امروز تنها شکل مورد قبول همگی برای تحقق دموکراسی است.
در انتخاب ابوبکر، نه اجماع (توافق اکثریت) بود، نه شورا و نه دموکراسی. کتابهای علمای اهل سنت در تاریخ گواه خوب این مدعا است.
آنها مینویسند: عمردر بالای منبر مدینه گفت: بیعت ابوبکر فتنهای نابهنگام بود که خداوند ما را از شرّ آن نجات داد.[۲]
این بیان نشان میدهد که بیعت ابوبکر، شورا و دموکراسیای مطابق دستور خداوند نبوده است، که خداوند مسلمین را از شرّ آن نجات داده است. آن بیعت بیشتر به یک کودتا، شباهت داشت تا به شورا. ابتدا با تهدید شروع شد و سپس به خشونت گرایید. عمر بن خطاب و سعد بن عباده (رئیس قبیلهی خزرج) به همدیگر ناسزا گفتند و میان عمر و حباب بن منذر درگیری شد. عمر او را گرفت و بر شکمش لگدی زد و دهنش را از خاک پر کرد. سپس با دامن زدن به کینه و دشمنی قدیمی اوس وخزرج[۳] توانستند با پیشدستی عمر، با ابوبکر بیعت نمایند و با تطمیع قبیلهی بنی اسلم، که برای تهیهی آذوقه به مدینه آمده بودند، از مردم بیعت اجباری بگیرند.
عمر به رئیس قبیلهی بنی اسلم گفت: ما را در این امر یاری کنید تا مردم با ابوبکر بیعت کنند. بعد هر چه لازم دارید برای شما تهیه میکنیم. بنی اسلم ساکن مدینه نبودند تا شخصیّتها را بشناسند و به آنها بیاحترامی نکنند. یقهی هر کس را که میگرفتند به زور چماق وارد مسجد میکردند تا با ابوبکر بیعت نماید.
عمر بعدها اعتراف میکرد و میگفت: من با دیدن قبیلهی اسلم یقین کردم که پیروزی با ما است. همهی این رویدادها در تاریخ طبری و دیگر کتب موجود است.[۴]
سقیفه در حالی بر پا شد که هنوز بنی هاشم و علی علیه السلام مشغول تجهیز پیکر مقدّس پیامبر| بودند و در سقیفه حاضر نبودند تا بتوان ادّعا کرد اجماع و توافق اکثریت به وجود آمده است بزرگان صحابه نیز مانند: مقداد، ابوذر غفاری، براء بن عازب، زبیر بن عوام، عمار بن یاسر، سلمان فارسی، خالد بن سعید، سعد بن ابی وقاص، ابی بن کعب و بسیاری از صحابه در سقیفه حضور نداشتند. شماری از آنها پس از اطلاع ازحوادث، در خانهی حضرت زهرا (س) تحصن کردند، که به دستور ابوبکر باعث قشون کشی عمر به خانهی یگانه دختر رسول خدا شد.
تفصیل حمله مهاجمان را ابن قتیبه دینوری (متوفای ۲۷۶ ق.) عالم بزرگ اهل سنت در کتاب تاریخی خود الامامه والسیاسه معروف به تاریخ الخلفاء در صفحه ۱۲ به عنوان «کَیفَ کانَ بیعهُ علیٍ» و کتابهایی مثل شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، تاریخ طبری، سیره الحلبیه، عقدالفرید، لسان المیزان، ملل و نحل شهرستانی آورده شده است.
عقد الفرید در جلد ۵، صفحه ۱۳ میگوید: عمر پارهای آتش برداشت و به خانهی حضرت زهرا رفت تا خانه را به آتش بکشد. نزدیک در گفت: یا برای بیعت آماده شوید یا هر چه در خانه هست به آتش میکشم! گفتند: عمر! در این خانه حسن و حسین هستند. گفت: هر چند حسن و حسین باشند!
کتاب لسان المیزان، ج ۱، ص ۲۸ و ملل و نحل شهرستانی، در صفحه ۴۰ از نظّام نقل میکند که عمر لگدی بر دختر رسول خدا زد که محسنش سقط شد.
سوم: برخلاف نظر آقای شریعتی، که شورا و اجماع را مورد قبول همگان دانسته است، ابن ابی الحدید (از علمای بزرگ اهل سنت که برای نهج البلاغه ۲۰ جلد شرح نوشته است) همهی فسادهای امّت را بر گرفته از شورا میداند.
وی میگوید:
سبب دوم اختلاف (میان امت اسلامی) این بود که عمر مسئلهی خلافت را به شورا گذاشت و به هیچ کدام از آن افراد یا به یک شخص دیگر تنصیص ننمود و همه را مساوی معرفی نمود. بنابراین با منتخب نمودن آن شش نفر هرکدام از آنها به طمع خلافت افتادند. او این توقع را پیوسته در دل و فکر آنها جای داد، تا اینکه کار به اختلاف و کشته شدن عثمان انجامید.
بزرگترین عامل کشته شدن عثمان همانا طلحه بود. چه او تردیدی نداشت که مسئلهی خلافت بعد از عثمان حتماً به او خواهد رسید و چند دلیل او را بر این باور مطمئن میساخت:
- او پسر عموی ابوبکر بود
- در تصور طلحه این بود که وی شخصی بخشنده است.
- طلحه در حال حیات ابوبکر نیز با عمر در این مطلب نزاع داشت و به ابوبکر میگفت عمر لیاقت رهبری مسلمانان را ندارد و او را جانشین خود مکن.
به دنبال این بود که ابوبکر مسئلهی خلافت پس از خود را به او واگذار نماید. وی در زمان عثمان نیز به وسایل مختلف متشبّث شد و قلوب مردم را نسبت به عثمان تیره و آزرده مینمود مردم مدینه و بادیه نشینان را علیه عثمان میشورانید.
زبیر هم در این کار او را یاری میکرد. چون او هم توقّع داشت که خود پس از عثمان بر سر کار آید. [زیرا زبیر نیز داماد ابوبکر و همسر اسماء بود.]
و امید این دو نفر در رسیدن به خلافت کمتر از امید علی نبود. چون شخصیّت علی را دو نفر قبلی (ابوبکر و عمر ) کوبیده و او را از نگاه مردم ساقط کرده بودند. علی به طور کلّی به فراموشی سپرده شده بود و افرادی که در بارهی علی مقداری آگاهی داشتند از دنیا رفته بودند و حاضران از او چیزی نمیدانستند؛ جز اینکه پسر عموی پیامبر و داماد او است، بقیه مسایل از یادها رفته بود.
علاوه بر این، کینه و دشمنی که قریش با علی داشتند با هیچ کس دیگر نداشتند. بر عکس به همان میزان دشمنی با علی، به طلحه و زبیر محبّت داشتند. زیرا این دو در اواخر خلافت عثمان با قریش مهربانی میکردند و به آنها وعدهی بذل و بخشش میدادند. به همین علت هم در فکر خویش و هم در دیدگاه مردم خلیفهی آینده شناخته میشدند. علاوه بر این، عمر هم آن دو را نامزد خلافت معرفی کرده بود.
بنابر این پس از در گذشت عثمان، طلحه به خلافت حریص بود و در این راه تلاش داشت. اگر مالک اشتر و عدهای از شجاعان عرب نبودند مسئلهی خلافت هرگز به علی نمیرسید.
چون طلحه و زبیر به خواستهی خود نرسیدند به آن اختلاف بزرگ دامن زدند و عایشه را نیز با خود همراه ساختند و به سوی عراق روانه گشته، فتنه بر پا نمودند و جنگ جمل را به وجود آوردند. این جنگ (جمل) خود زمینه ساز جنگ صفّین گردید. اگر مسایلی که در بصره به وقوع پیوست (جنگ جمل) نبود معاویه برای بر پا کردن فتنه دستاویزی نداشت. اما او (معاویه) جنگ جمل را ابزار تبلیغات خود قرار داد و به اهل شام باوراند که علی علیه السلام در اثر جنگ با ام المؤمنین عایشه فاسق شده است [دور از شأن آن بزرگوار] وطلحه و زبیر را که بهشتی هستند[!] کشته است وهر کس مؤمنی را بکشد جهنمی است![۵] این فسادهای صفین و نتایج آن، شعبهای از فساد جنگ جمل بود و جنگ صفّین منشأ فسادهای بعدی گردید؛
حتی فتنه ابن زبیر هم [که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام در مکه اتّفاق افتاد و حجّاج با منجنیق کعبه را هدف قرار داد و پردهی کعبه در این جنگ آتش گرفت و سوخت] یک شعبه از این فسادها بود. او [عبدالله بن زبیر، پسر خواهر عایشه و نوهی ابوبکر] ادعا میکرد هنگامی که عثمان یقین کرد کشته خواهد شد مرا به خلافت تعیین کرد و یکی از شاهدان من مروان میباشد! ملاحظه میکنید که کارها چقدر به هم پیوسته و همه شاخههایی از یک درخت و شعلههایی از یک آتش میباشند. همهی اینها از سر شورایی بود که عمر بذر آن را کاشته بود.[۶]
چهارم: این دو آیه: «و شاورهم فی الامر» و «امرهم شوری بینهم» بر امور دنیوی دلالت دارد. با تأسف آقای دکتر آیه را کامل بیان نکرده است.
آیهی اول میفرماید: به [برکت] رحمت الهی، در برابر آنان [مردم] نرم [و مهربان] شدی و اگر خشن وسنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن. امّا هنگامی که تصمیم گرفتی [با استواری] بر خدا توکل کن. زیرا خداوند توکل پیشگان را دوست دارد.[۷]
آیهی دوم: و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده، نماز را بر پا میدارند و کارهایشان در میان خود به صورت مشورت است و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند.[۸]
از این دو آیه دانسته میشود که رسول خدا| وظیفه دارد در امور دنیوی، با آنان مشورت کند، امّا در مسایل دینی که خداوند باید وظیفه را تعیین کند موضوع به مشورت با مردم واگذار نمیشود.
پنجم: مسئلهی امامت بعد از پیامبر باید با معرفی پیامبر و دستور خداوند متعال باشد. این مسایل مشورت پذیر نیست. مسئله «تعیین امام از جانب خداوند» از نظر مذهب شیعه از بدیهیات و ضرورت مذهب است.
امام هشتم سلام الله علیه برای روشن نمودن اذهان مردم، آنها را به آیات سوره قصص توجه می دهد و میفرماید: پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند و [هر که را بخواهد] برمیگزیند و آنان در این موضوع اختیاری ندارند. منزه است خدا و از آنچه شریک میگرداند برتر است.[۹]
امام میفرماید: آفرینش و انتخاب پیشوا هر دو به دست خدای عالمیان است و هیچ مسلمانی نباید به خود حق دهد که به این وادی وارد شود و انتخاب مردم، در مقابل انتخاب خداوند، شرک است.
همچنین حضرت رضا علیه السلام به آیه ۳۶ سوره احزاب اشاره میکند: هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و رسولش چیزی را فرمان دهند برای آنان در کارشان اختیار و انتخابی باشد. هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند بی تردید دچار گمراهی آشکاری گردیده است.[۱۰]
امام هشتم با این آیات شریف افرادی که خود را در تعیین خلیفه دارای اختیار میدانند متنبّه میکند که چه راه خطرناکی را پیمودهاند و به ضلالت و گمراهی آشکار و عصیان و تمرّد بر خدا مرتکب شدهاند.[۱۱]
ششم: بنا بر کتب متعدد اهل سنت، پیامبر اکرم| به امامت حضرت علی علیه السلام تصریح نمودهاند و چیزی که در آن از جانب خداوند نص صریح موجود باشد، قابل مشورت کردن نیست.[۱۲]
دو آیه نامبرده دلالت دارند بر اینکه بعد از آنکه خداوند متعال در موردی دستور مشخصی صادر فرمود اگر کسی بخواهد آن را تغییر دهد، دچار شرک وگمراهی آشکار شده است. آیات تعیین خلافت امیرمومنان علیه السلام از جانب خداوند متعال و پیامبر اکرم| زیاد است، ولی ما به چند نمونه بسنده میکنیم مثل:
- وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ:[۱۳] و خویشانِ نزدیکت را هشدار ده.
وقتی آیهی «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» نازل شد پیامبر فرمود: هرکس پیش از دیگران به من ایمان بیاورد او وزیر و وصی و جانشین من خواهد شد. به غیر از علی علیه السلام کس دیگری ایمان نیاورد.[۱۴]
- وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ الله جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ:[۱۵] همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.
تمام تفسیرهای شِیعه و اکثر تفسیرهای اهل تسنن نوشتهاند: مراد خداوند از [ریسمان الهی] علی علیه السلام میباشد.
- یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ الله وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ… :[۱۶] ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید.
در این آیه نیز مراد از اولیای امر، علی علیه السلام و فرزندان معصوم آن میباشد.[۱۷]
- إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ الله وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ:[۱۸] ولیّ شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آوردهاند. همان کسانی که نماز بر پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
دوست و دشمن اقرار دارند که علی علیه السلام بود که در حال نماز انگشتر به مسکین داد و آیه در حقّ او نازل شد.
- مَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَهُ الله عَلَى الْکَاذِبِینَ:[۱۹] پس هر که در این [باره] پس از دانشی که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما، خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم. سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
تمام علمای شیعه و اهل تسنن نوشتهاند که پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را برای مباهله همراه بردند. در این آیه رسول خدا(ص) به دستور خداوند علی علیه السلام را با کلمهی انفسنا (نفس خود) یاد کرده است.
یکی از علمای اهل سنت به نام حافظ کبیر عبیدالله بن عبدالله بن احمد معروف به حاکم حسکانی حنفی مذهب در قرن پنجم هجری در کتاب شواهد التنزیل ۲۱۰ آیه در مقام و منزلت علی علیه السلام استخراج کرده است. اکثر بزرگان اهل سنت در فضیلت علی علیه السلام کتابهای مستقلی نوشتهاند.
- یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ الله لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ:[۲۰] ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرساندهای، و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.
پیامبراکرم (ص) بعد از نازل شدن این آیه، دستور داد حاجیان در مکانی به نام غدیر جمع شدند. خطبهای خواند و علی علیه السلام را به عنوان ولیّامر مسلمین معرّفی کرد و از مردم بیعت رسمی گرفت. دوست و دشمن اقرار دارند که پیامبر دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: خدایا، دوست بدار هر که علی را دوست داشته باشد و دشمن بدار هرکه با علی دشمنی کند… بعد از این رویداد، آیهی بعدی نازل شد.
- الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا:[۲۱] امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیین برگزیدم.
بر طبق این آیه با معرفی جانشینی پیامبر دین کامل شد و بدون جانشینی، دین ناقص است.
شریعتی چیزی را ادعا میکند که حتی علمای اهل تسنن هم به آن قائل نیستند. گویا علیبن ابی طالب علیه السلام مخالف شورا و اجماع و مخالف قرآن است و عملکرد برپا کنندگان سقیفه، موافق قرآن بوده است!
البته در پی انتقادات فراوان به ایشان، بعدها تصریح کرد که این مطالب عقیده اهل تسنن است و من عقیده خود را در جای دیگر آوردهام، که ابوبکر و عمر غاصب حق علی هستند![۲۲] اما هر نویسنده یا سخنرانی که هدایت مخاطب، اصلی ترین دغدغه او باشد این نکتهی ساده را رعایت میکند که هنگام نقل ادعای دیگران، ابتدا گویندهی آن سخن را مشخص مینماید و سپس آن را نقد میکند و اگر به هر دلیلی بخواهد نقد را به تاخیر اندازد، در همان سطور اضافه مینماید که من این مطلب را در فلان صفحه یا فلان کتاب رد کردهام. در غیر این صورت خوانندهای که به نویسنده اعتماد دارد، این مطالب را صحیح انگاشته، به انحراف کشیده میشود.
[۱]. چاپخانه طوس مشهد – شماره ثبت دفتر نگارش اداره کلّ فرهنگ و هنر خراسان، ۹۲- ۱۱/۱۰/۴۷٫ [۲]. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۶، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۲۹؛ ج ۱۱، ص ۱۳؛ ج ۱۲، ص ۸۵٫ [۳]. دو طایفهی اصلی ساکن در مدینه بودند که قبل از اسلام سالیانی با هم اختلاف قبیلهای داشتند و جوانانی از یکدیگر کشته بودند. آنها به برکت وجود پیامبر اسلام کینههای دیرینه را به ظاهر کنار گذاشته بودند. [۴]. به کتاب دیگر نویسنده (وصی پیامبر کیست؟) مراجعه فرمایید. [۵]. باید از طلحه پرسید: جنگ با خلیفه چه حکمی دارد؟ پیامبر در دهها مقام فرموده بود: ای علی، جنگ با تو جنگ با من است. ولی تا زمان معاویه اسلام به قدری واژگونه شده بود که جنگ کنندگان با آن حضرت بر طبق گفتهی علمای اهل سنت، بهشتی و پیشوای مسلمانان علی علیه السلام غیر بهشتی است. (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲۴٫) [۶]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۹، ص ۲۸ و ۲۹؛ ج ۱۱، ص ۱۱٫ [۷]. فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ الله لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى الله إِنَّ الله یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ. (سوره آلعمران، آیه ۱۵۹) [۸]. وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاهَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ. (سوره شوری، آیه ۳۸) [۹]. وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحَانَ الله وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ. (سوره قصص، آیه ۶۸٫) [۱۰]. وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى الله وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ الله وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُّبِینًا. (سوره احزاب، آیه ۳۶) [۱۱]. کمال الدین و تمام النعمه، ص ۶۷۹٫ [۱۲]. تذکره الخواص، ابن جوزی (متوفای ۶۰۴ ق) ص ۳۷، چاپ شریف الرضی. [۱۳]. سوره شعراء، آیه ۲۱۴٫ [۱۴]. تفسیر درالمنثور سیوطی و تفسیر ابن کثیر. [۱۵]. سوره آل عمران، آیه ۱۰۳٫ [۱۶]. سوره نساء، آیه ۵۹٫ [۱۷] .شواهد التنزیل ، ج ۱ ، ص ۱۸۹٫ [۱۸]. سوره مائده، آیه ۵۵٫ [۱۹]. سوره آل عمران، آیه ۶۱٫ [۲۰]. همان، آیه ۶۷٫ [۲۱]. همان، آیه ۳٫ [۲۲]. پرسش و پاسخ، دکتر علی شریعتی.منبع: http://selm.ir/5987
**************************************************************
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۲) – توحید ابوبکر!
در صفحه ۱۵۵ کتاب اسلامشناسی ، در پی عنوان بدر بلال مینویسد:
در این میان، بلال، مؤذن رسول، از دیگران همه، بیشتر کّر وفّر داشت، گویی روز روز اوست. این بردهی سیاه پوست حبشی که عمری را در بردگی و تحقیر گذرانده بود و بخصوص، پس از گرایش به اسلام در مکه شکنجههای هولناکی را تحمل کرده بود. اکنون، خود را مجاهد آزادی میبیند که همگام با یاران همفکرش شمشیر بدست، در برابر همهء اربابان و بخصوص خواجهء پلید و بیرحم خویش، امیه بن خلف ایستاده است.
جنگ بدر، برای سعد بن معاذ و ابوبکر و عمر و دیگران یک جنگ اعتقادی است، اما برای بلال، علاوه بر آن، جنگی انتقامی و آزادی بخش است، جنگ آزادی علیه بردهداری، علیه اسارت انسان.
توحید بلال تنها یک توحید فکری و فلسفی مجرد نیست، آنرا با همه گوشت و پوستش حس میکند، توحید ابوبکر بینش حق بین و عملی است، یک جهانبینی درست اعتقادی است. توحید بلال مسلک اجتماعی و سیاسی و حیاتی است که دامنهی آن تا کوچه و بازار و روابط فردی و گروهی و طبقاتی و حتی زندگی خصوصی او کشیده میشود و این اختلاف در بدر بخوبی تجلّی کرد.
پاسخ: جای پرسش است که چگونه آقای دکتر در توصیف توحید بلال به سوی ابوبکر کشیده میشود و میگوید: «توحید ابوبکر بینش حق بین و عملی است، یک جهان بینی درست اعتقادی است.» معلوم نیست آقای دکتر با چه انگیزهای به تمجید ابوبکر میپردازد. اگر منظور ارائه الگو است، که دوست و دشمن بر افضلیت حضرت علی (علیه السلام) اذعان دارند.
بهتر بود آقای شریعتی نمونهای از توحید ابوبکر را در اینجا ارائه میکرد تا بهتر متوجه ایمان ابوبکر میشدیم.
از امام صادق(علیه السلام) دربارهی انگیزهی اظهار ایمان ابوبکر پرسش شد که آیا وی با اشتیاق مسلمان شد یا از ترس؟ حضرت میفرماید: هیچ کدام! بلکه از طمع بود. چون خوابی دیده بود، به خاطر آن خواب مسلمان شد.[۱]
در مطلب آینده تجلّی بینش حقبین و جهانبینی درست ابوبکر را خواهیم دید.
[۱]. وذلک أنه کان تاجرا بالشام فرأی رؤیا فقصها على بحیرا الراهب (الغدیر، علامه أمینی، ج ۷ ص ۲۷۱؛ لوامع، صاحبقرانی، ج ۲، ص ۳۸۶؛ نزهه المجالس، صفوری شافعی، ج ۲، ص ۱۵۲ چاپ مصر.)منبع: منبع: http://selm.ir/5993
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۳) – تمجید از طلحه
آقای دکتر در تمجید از طلحه در ص ۱۸۰ اسلامشناسی میگوید:
پیغمبر در حالیکه از تیر عتبه بن ابی وقاص و ضربات عبدالله بن شهاب زُهری و ابن قَمئه دندانها و پیشانی و زیر چشمش شکسته و شکافته شده است و خون چشمش را گرفته و در گودالی که ابوعامر پنهانی حفر کرده بود، میافتد؛ علی دستش را میگیرد و طلحه بپایش میدارد. مالک بن سنان خون از چهرهاش میزداید و ابوعبیدهجراح دو حلقه زره را که در صورتش فرو رفته بود بیرون میآورد.
پیغمبر که در برابر محبّت بسیار حساس است از خلوص و مهربانی طلحه در این هنگام بشدت تحت تاثیر قرار گرفته میگوید: «هر که دوست دارد شهیدی بنگرد که روی زمین راه میرود به طلحه…نظر کند.»
پاسخ: این حدیث را اهل سنت در فضایل طلحه ساختهاند و سند پذیرفتهای ندارد. اگر این حدیث صحیح باشد با کلمات عمر در باره طلحه چگونه سازگاری دارد که به طلحه میگوید: طلحه، بگویم یا ساکت باشم؟ طلحه گفت: بگو، خداوند دهان شما را به خیر باز نکرده است.
عمر گفت: طلحه، یادت هست وقتی آیه حجاب زنان پیامبر بر رسول خدا| نازل شد، شما آن جملهی زشت و دور از ادب را گفتی که ای رسول خدا، هر چند آنها را در حجاب نگاه داری بعد از مردنت ما با آنها ازدواج نموده، همه جای آنها را خواهیم دید!! به خاطر حرف بیادبانهی تو، آیه تحریم ازدواج با زنان پیامبر نازل شد و پیامبر از توغضبناک شد و در حال غضب از تو رحلت کرد![۱]
عمر اقرار میکند که طلحه باعث اذّیت و غضب پیامبر اکرم| شده است و بر طبق آیهی ۵۷ سورهی احزاب:
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الله وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ الله فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا
آنها که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خداوند آنان را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور ساخته و برای آنها عذاب خوارکنندهای آماده کرده است. کسانی که باعث اذیت پیامبر اکرم| بشوند مورد لعن خداوند قرار میگیرند و جهنّمی خواهند بود.
چگونه آقای دکتر شریعتی به تبعیّت از کتب اهل تسنن و بدون تحقیق طلحه را شهید زنده و اهل بهشت میداند!
ابن ابی الحدید، سنی معتزلی مذهب، در جای دیگر میگوید: روزی بین اسماعیل، پسر امام صادق (ع) و قاسم نوه ی طلحه گفتگویی شد. قاسم به اسماعیل گفت: فضل و احسان ما بر شما بنی هاشم و بر بنی عبد مناف از دیر باز بوده است!
اسماعیل گفت: کدام فضل واحسان شما بر بنی عبد مناف سایه انداخته است؟!
- مگر پدر شما (طلحه) نبود که جدّ ما (پیامبر) را با کلماتش به غضب آورد وگفت: محمد خواهد مرد و ما… [همسرانش را تصاحب] خواهیمکرد! که خداوند بینی او را به خاک مالید و آیهی تحریم ازدواج زنان پیامبر را چنین نازل کرد: شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود در آورید، که این کار نزد خدا [گناهی] بزرگ است.[۲]
- مگر پسر عموی تو ابوبکر نبود که حقّ مادر ما حضرت صدّیقه (س) را از تمام ارث خود فدک و غیر فدک غصب کرد!
- مگر پدر تو طلحه نبود که در پی لشکرکشی عثمان را محاصره کرد و سر انجام او را کشت!
- مگر پدر تو طلحه نبود که پیمانش را با جدم علی (ع) شکست و بر روی او شمشیر کشید و قلوب مسلمین را نسبت به او فاسد کرد؟
اگر به غیر از اینها بر طایفهی عبد مناف احسان دارید که سایهاش همیشگی باشد به من معرفی فرما![۳]
امیرمومنان (ع) نیز درخطبه ۱۷۴ نهج البلاغه می فرماید: به خدا سوگند، طلحه برای خونخواهی عثمان شورش نکرد، جز اینکه میترسید خون عثمان از او مطالبه شود. زیرا او خود به کشتن عثمان متّهم است. در میان مردم از او حریص تر به کشتن عثمان یافت نمیشد. درحقیقت برای اینکه مردم را دچار تردید کند دست به این گونه ادعاهای دروغین زد.
اگر فرض کنیم که این حدیث (بهشتی بودن طلحه) صحیح و مربوط به زمان ایمان و صلاح طلحه است نویسندهای که عاقبت طلحه را میداند باید در پاورقی آن، بد فرجامی زندگی و اعتقادات طلحه را توضیح دهد تا برای خواننده گمراهی ایجاد نشود.
[۱]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۵ و ۱۸۶٫ [۲]. وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ الله وَلا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ الله عَظِیمًا.(سوره احزاب، آیه ۵۳٫) [۳]. شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج۹، ص۳۲۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص ۵۰۶٫منبع: http://selm.ir/6000
**************************************************************
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۴) – شرک پدران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم!
دکتر شریعتی در ص ۴۶۲ در توضیح ایمان پدران رسول گرامی اسلام (ص) این گونه توضیح میدهد:
ابراهیم، بت شکن تاریخ بشر، تربیت یافتهی آذر، بت تراش جامعه خویش، است… محمد در دامان بت پرستی رشد میکند. درست است که مورخین اسلام همه میکوشند تا دامان عبدالمطلب و ابوطالب را از شرک پاک سازند و این یک تمایل عمومی است که انسان دوست دارد قهرمان گرامی و مورد احترامش از خاندانی پاک، شریف و محترم باشد. همه قهرمانان ملی و اساطیری یا از خدایانند یا لااقل از خاندان امرا و قهرمانان، و این بصورت یک اصل کلّی در تراژدی و حماسه در آمده است.
عبد المطلب هر چند مردی است مهربان، محترم و شریف ولی نمیتوان انکار کرد که پرده دار کعبه و ساقی بتپرستان و پاسدار و متولی رسمی بتخانه است و محمد که باید بزودی این بتها را یکایک فرو ریزد در خانهی وی بزرگ میشود.
پاسخ
اول: آیا کاربرد لفظ بتخانه برای کعبه، توهین به بیت الله نیست؟ آیا این جمله در شأن یک عالم است؟
دوم: در مورد ایمان عبدالمطلب و ابوطالب‘، در زیارت وارث میخوانیم «یا مَولایَ یا اباعبداللهِ اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ نوراً فی الاصلابِ الشامِخَهِ وَ الاَرحام ِالمُطَهَّرَهِ لَم تُنَجِّسکَ الجاهِلِیَّهُ بِاَنجاسِها وَلَم تُلبِسکَ مِن مُدلَهِماتِ ثِیابِها…» ای مولای من، ای اباعبدالله، گواهی میدهم که تو نوری بودی در پشت مردان بلند مرتبه و در رحمهای پاک. دوران جاهلیّت، با همه پلیدیهایش تو را آلوده نکرد و از تیرگیهای جامههایش در بَر تو نکرد.
نیز در زیارت ششم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مفاتیح میخوانیم: اشهد انکّ طُهرٌ طاهرٌ مُطَهّر مِن طُهرٍِِ طاهرٍٍ مُطهّر: سلام به پیشگاهت، ای امیر مؤمنان، گواهی میدهم همان گونه که شما پاک و مقدس و منزه از هر آلودگی هستید از دودمانی پاک و مقدس و منزه از هر آلودگی متولد شدهاید.
همچنین امیرمؤمنان(علیه السلام) در خطبهی۱۶۱ نهج البلاغه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را این گونه توصیف میکند: أسرتُهُ خیر أسره و شجرتُهُ خیر شجره أغصانها معتدلهٌ و ثمارها متهدلهٌ: خانوادهی او (پیامبر) نیکوترین خانواده، درخت وجودش از بهترین درختان…. و تمامی این جملات بر ایمان همهی اجداد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دلالت کامل دارند. اگر مشرکان، بتی در خانه خدا گذاشته اند، نه میتوان خانهی خدا را بتخانه نامید و نه متولی آن را بت پرست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در دامان توحید رشد کرد و اجداد گرامی ایشان نیز به دین حنیف ابراهیمی خدا را پرستش میکردهاند.
یکی از دلایل دین ابراهیمی عبدالمطلب، سنتهایی بود که در زمان جاهلیت، مرسوم نمود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از بعثت، آنها را تصویب و تایید فرمود.
سوم: در حمله ابرهه به کعبه که تعدادی از شترهای عبدالمطلب توسط سپاه ابرهه ربوده شده بود، عبدالمطلب به نزد ابرهه آمد و درخواست کرد که شترهایش به وی باز گردانده شود. ابرهه گفت: من تصور کردم که درخواست تو این است که به کعبه حمله نکنیم. حضرت عبدالمطلب جملهای تاریخی به وی گفت که گویای اوج ایمان و توکل ایشان به خدای یکتا است. فرمود: أنا رَبُ الاِبِلِ وَ لهذا البیتُ ربٌّ یَمنَعُهُ: من صاحب شترانم و این خانه نیز خود صاحبی دارد که آن را حفظ خواهد کرد.[۱]
چهارم: سنتهای عبدالمطلب: پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی(علیه السلام) فرمود: ای علی، عبد المطلب در زمان جاهلیّت پنج سنت گذاشت که خداوند متعال آنها را در اسلام پذیرفت:
- در جاهلیّت پسران با زنان پدرانشان (مادر خوانده) ازدواج میکردند. عبد المطلب آن را حرام کرد و خداوند آیه ۲۲ سوره نساء را چنین نازل کرد: لاَ تَنکِحُواْ مَا نَکَحَ آبَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاء: با زنان پدرانتان ازدواج نکنید.
- وقتی گنجی مییافت خمس آن را جدا میکرد و صدقه میداد. خداوند آیه۴۱ سورهی انفال را نازل کرد: واعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُول: بدانید، هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا و برای پیامبر… است.
- وقتی زمزم را حفر کرد آن را ویژهی سیراب کردن حاجیان قرار داد. خداوند آیهی ۱۹ سوره برائت را نازل کرد: أَجَعَلْتُمْ سِقَایَهَ الْحَاجِّ وَعِمَارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِالله وَالْیَوْمِ الآخِرِ.
- عبد المطلب برای کشتن انسان صد شتر قرار داد و خداوند دیهی انسان را در اسلام صد شتر قرار داد.
- در جاهلیّت برای طواف عدد خاصی مشخص نبود. هر کس هر چه قدر دلش میخواست انجام میداد. عبد المطلب برای طواف هفت شوط قرار داد. خداوند نیز در اسلام هفت شوط قرار داد.[۲]
پنجم: توسل عبد المطلب بر پیامبر در دوران شیرخوارگی:
شهرستانی مینویسد: زمانی قحطی و خشکسالی سرزمین مکّه را فرا گرفت و ابرها از باریدن خوداری کردند. مردم مکّه در فشار شدید قرار گرفتند. عبدالمطلب قنداقهی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را روی دست گرفت و مقابل کعبه ایستاد و گفت: خدایا، به حق این نوزاد، باران رحمت خود را همواره بر ما بباران! ساعتی نگذشت که ابر سیاهی فضای مکّه را فرا گرفت و بارن شدیدی بارید، به گونهای که مردم ترس آن داشتند که خانهی خدا در معرض سیل قرار گیرد.[۳]
ابن حجر میگوید: بزرگان قریش همانند عبدالله جدعان و حرب بن امیّه، به عبدالمطلب اظهار داشتند: ای پدر حجاز، این مولود بر شما مبارک باشد.[۴]
یکی از بهترین دلایل بر توحید و ایمان حضرت عبدالمطلب نحوه مبعوث شدن ایشان در روز قیامت است.
امام صادق علیه السلا م میفرماید: خداوند عبد المطلب را در قیامت در سیمای پیامبران و در لباس شاهان مبعوث میکند.[۵] در حالی که در روز قیامت مجرمان و کفار با سیمایشان (که تجسم شرک و گناه آنها است) شناخته میشوند و کسی که به سیمای پیامبران مبعوث شود حتماً لحظهای را در شرک نگذرانده است.
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: عبد المطلب به تنهایی یک امّت مبعوث میشود و رونق سلاطین و هیئت پیغمبران دارد. و این به سبب آن است که او نخستین معتقد به بدا بود.[۶]
امام رضا علیه السلام نیز در خطاب به یکی از اصحاب خود در مورد ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام این چنین فرمودند: “آگاه باش که اگر اقرار نکنی به ایمان ابوطالب علیه السلام، جایگاه و منزگاه تو در آتش جهنم خواهد بود[۷]
[۱]. ترجمهی اصول الکافی، ج ۲ ، ص ۳۳۸٫ [۲]. وسائل الشیعه، ۳۰ جلدی، حر عاملی، ج ۲۰ ، ص ۴۱۶، حدیث ۲۵۹۶۶؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۹۳ ، ص۱۹۰، چاپ بیروت ، ج ۹۶، چاپ تهران. [۳]. الملل و النحل، ج ۲، ص ۲۴۹٫ [۴]. الاصابه، ج ۸، ص ۱۳۶، شماره ۱۱۱۸۳٫ [۵]. شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج ۱۴ ، ص ۶۸، اصول کافی، ج ۲ ، ص ۳۳۷، حدیث ۲۴٫ [۶]. ترجمهی اصول کافی، ج ۲، ص ۳۳۷، حدیث ۲۴٫ [۷] – «کتب أبان بن محمود ألی علیِّبن موسی الرضاعلیه السلام: جعلت فداک أنِّی قد شککت فی إسلام أبی طالب. فکتب إلیه: و من یشاقق الرَّسول من بعد ما تبیَّن له الهدی و یتَّبع غیر سبیل االمؤمنین . الآیه. و بعدها إنَّک إن لم تقرَّ بایمان أبی طالب کان مصیرک إلی النّار.» [ الغدیر، ج۷، ص ۳۸۱٫]منبع: http://selm.ir/6004
****************************************************************
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۵) – تمجید از خالد بن ولید!
دکتر شریعتی درپاورقی ص ۶۰۸ اسلامشناسی در مورد خالدبن ولید مینویسد:
پیامبر او را سیف الله [شمشیر خدا] لقب داد.
پاسخ: ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: سیف الله لقب خالد بن ولید است و در اینکه چه کسی این لقب را به او داده، اختلاف است. عدهای گفتهاند: این لقب را پیامبر اکرم| باو داده، ولی نظر صحیح آن است که ابوبکر این لقب را به او داده است.[۱]
خالد به خاطر کشتن مالک بن نویره و همبستر شدنش در همان شب با زن وی این لقب را از جانب ابوبکر جایزه گرفت. مالک نمایندهی مخصوص پیامبر در بین قوم خود بود و عمر بعد از مطّلع شدن از قضیه تلاش فراوانی کرد که برای حفظ جایگاه حکومت، خالد را سنگسار نماید. چون به زن مسلمانی تجاوز کرده بود؛ ولی ابوبکر از خالد پشتیبانی نمود و مانع اجرای حد شرعی گردید.
برای توضیح بیشتر به کتابهای تاریخ طبری، کنزالعمال و شرح نهج البلاغه و یا کتاب دیگر نویسنده (وصی پیامبر کیست؟) مراجعه کنید.
[۱]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۶،ص ۱۵۸ و ۱۵۹٫منبع: http://selm.ir/6010
************************************************************************
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۶) – مقامات عثمان!
در صفحه ۳۵۶ اسلامشناسی در تجلیل از عثمان، از پیامبر اکرم(ص)نقل میکند: خدایا، از عثمان راضی باش که من از او راضیم.
پاسخ: آیا رضایت پیامبر(ص) به خاطر فرار عثمان از جنگ احد بود که سه روز پس از خاتمه جنگ احد به مدینه آمد یا به خاطر کشتن همسرش رقیه؟! تاریخنویسان رقیه را دختر خواندهی رسول(ص) دانستهاند که به دست عثمان کشته شد و حضرت به همین خاطر نه بار عثمان را لعن کرد.[۱]
شخصی از علی(ع) تقاضا کرد که در بارهی عثمان وساطت کند. حضرت فرمود: به خدا قسم، او انواع خطایا را بر دوش دارد و منبع مفاسد است. سوگند به خدا که هرگز نزد او بر نخواهم گشت.[۲]
حضرت در خطبه شقشقیه درباره او میفرماید:
چون سومی به خلافت رسید، دو پهلویش از پر خوری باد کرد و همواره بین غذاخوری و دستشویی سرگردان بود. خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند؛ همانند شتر گرسنهای که به گیاه بهاری دست یابد. عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافتهی او باز شد و أعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت.
نیز حضرت درآخر خطبه۱۵۰ به سه تن که یکی نیز عثمان باشد چنین میفرماید:
خدا پیامبرش را نزد خود برد. [افسوس] که گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راههای گوناگون به گمراهی رسیدند. به دوستان منحرف خود پیوستند و از مودّت با مؤمنان بریدند؛ در حالی که به آن دوستی امر شده بودند. و بنیان اسلامی را تغییر داده، در جای دیگری بنا نهادند. آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه جو شدند، که سر انجام در سرگردانی فرو رفته، در غفلت و مستی به روش و آیین فرعونیان در آمدند، یا از همه بریده و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دینگسستند.[۳] [۱]. لوامع، صاحبقرانی، ج ۲، ص ۳۱۸٫
[۲]. شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج ۹، ص ۱۷٫ [۳]. شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج ۹، ص ۱۳۲٫منبع: http://selm.ir/6015
*****************************************************************
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۷) – خدمات و عدالت طلبی عمر!!
آقای دکتر در ص ۴۲۷ اسلامشناسی خلیفهی دوم را اینگونه تعریف میکند:
عمر مردی است بر خلاف ابوبکر خشن و متعصب و بسیار جدّی و به اصطلاح اروپاییها عنصری است اصولی، در اجرای آنچه عدل میداند و اصل،کمترین نرمش وگذشتی ندارد. خدماتش در اسلام روشن تر از آن است که به توصیف و استدلال نیازی داشته باشد،
ورود او به یاران اندک محمد در مکه آنان را نیرومند ساخت. هر گاه سخن از تصمیمی یا قضاوتی در بارهء دشمنی یا دشمنانی در میان بود که به اسارت مسلمانان افتاده بود، پیشنهاد ابوبکر آزادی و محبّت بود اما جملهای که همواره عمر در این مورد تکرار میکرد این بود: ای رسول خدا، اجازه بده تا گردنش را بزنم. اما وی به همان اندازه که یک مجری بسیار شایسته و جدی بود ابتکار و استنباط نداشت. روحی قوی و ایمانی سخت داشت اما فکرش سطحی بود.
پاسخ: سخنان آقای شریعتی را در مورد عمر به چند دسته تقسیم میکنیم:
الف) در مورد اخلاق شخصی عمر.
ب) …. عدالت وی.
ج) …. خدماتش به اسلام و ایمان وی.
د) …. استنباط فکری عمر (سطحی بود یا سیاسی؟).
۱. اخلاق وی
در تاریخ، در مورد اخلاق وی سخن فراوان است. ابن ابی الحدید معتزلی سنی میگوید:
عمر مردی خشن و درشتخو و درشتگو بود. از هیچ کس پروا نداشت و حال هیچ شخصیتی را رعایت نمیکرد. بزرگان صحابه از دیدار با او معذّب و از رویا رو شدن با او پرهیز داشتند.[۱] اعتراض طلحه به ابوبکر در انتخاب عمر برای جانشینی هم همین بود که آیا این شخص تلخ زبان و بد دهن را که مردم از او بیزارند و قلب ها از وی متنفرند، بر مردم مسلّط میکنی!؟[۲]
بر اساس گزارش طبری، علی(ع) ملاقات با ابوبکر را بعد از شش ماه به شرطی قبول کرد که عمر در آن مجلس حضور نداشته باشد.[۳] این شرط تأییدی بر اخلاق وی میباشد.
- مساوات عمر
تاریخنویس مشهور، یعقوبی، از تبعیض و بیعدالتی عمر خبر میدهد، ولی آقای دکتر شریعتی میگوید: عمر کوچکترین گذشتی در رعایت عدالت نداشته است!
یعقوبی مینویسد: در زمان عمر بن خطاب فتوحات اسلامی زیاد شد. عمر دستور داد دیوانی تشکیل دهند و چند نفر را مأمور کرد که اسامی تمام افراد مسلمانان سرشماری شود و به اندازهی فضیلتشان سهمیهای به آنها تعلق گیرد و دستور داد اول از بنی عبد مناف شروع کنند؛ چون به رسول خدا| نزدیکترند. ابوبکر و قومش را تابع ایشان نمایند و بعد عمر و کارگزارانش را در خلافت تابع ابوبکر نمایند. زمانی که عمر نظر کرد، گفت: سوگند به خدا، عمر آرزو میکرد که نزدیکترین افراد به رسول خدا باشد. اما آن کسانی که به رسول خدا نزدیکترند آنها را اوّل بنویسید و عمر را در آن مکان قرار دهید که خداوند قرار داده است.
پس نوشتند: پیشگام همهی مردم علی بن ابی طالب است.
۱. به علی بن ابی طالب، ابوسفیان، معاویه، عبداللهبن عمربنخطاب، صفیه و جویریّه (دو همسر پیامبر|) هر کدام ۵۰۰۰ درهم.
۲. حسن بن علی(ع) ، حسین بن علی(ع) ، عباس عموی پیامبر|، و همهی قریشیانی که در بدر شهید شدند، هر کدام ۳۰۰۰ درهم.
۳. به شهدای بدر که از انصار باشند و به خود عمر بن خطاب ۴۰۰۰ درهم.
۴. قریشیانی که در بدر شهید نشده اند و همچنین به همسران پیامبر| هر کدام ۶۰۰۰ درهم.
۵. به عایشه (دختر ابوبکر)، ام حبیبه (دختر ابوسفیان) و حفصه (دختر عمر بن خطاب) که زنان پیامبر| بودند، هر کدام ۱۲۰۰۰ درهم.
۶. برای اهل مکه، آنهایی که مهاجرت نکرده بودند و تا آخرین لحظهی فتح با پیامبر| عناد داشتند، بین ۶۰۰۰ تا ۷۰۰۰ درهم.
۷. برای اهالی یمن ۴۰۰ درهم.
۸. برای اهالی مصر ۳۰۰ درهم.
۹. برای اهالی ربیعه ۲۰۰ درهم.
۱۰. برای زنان مهاجر و دیگران به اندازهی فضلشان مقرری بدهید و سهم آنها بعضی ۲۰۰۰ و بعضی ۱۵۰۰ و بعضی ۱۰۰۰ درهم شد.
۱۱. اسماء بنت عمیس که بعدها همسر ابوبکر شد، ام کلثوم دختر عقبه بن ابی معیط و خوله دختر حکیم اوقص زن (عثمان بن مظعون) هر کدام ۲۰۰۰ درهم.
۱۲. کنیزان صاحب فرزند هر کدام ۱۵۰۰ درهم.
۱۳. اشراف عجم (بزرگان ایران )، فیروز پسر یزدگرد فرمانروای نهرالملک، نخیرخان، خالد بن ولید (به قول آقای دکتر: سیف الله)، جمیل بن بصبهری (فرمانروای فلوجه)، هرمزان، بسطام بن نرسی (فرمانروای بابل) و غینه عبادی هر کدام ۲۰۰۰ درهم.
اولین مالی که بین مردم تقسیم شد، مالی بود که ابوهریره از بحرین آورده بود و مبلغش به ۷۰۰۰۰۰ دینار میرسید.[۴]
از تاریخ چنین استفاده میشود که مقرری عایشه و حفصه و ام حبیبه تا آخر خلافت عمر ادامه داشت، ولی عثمان آن را قطع کرد و موجب خشم عایشه گردید و او را نعثل (پیر یهودی) نامید.[۵]
شیخ صدوق میفرماید: سنت پیامبر| به اتّفاق بین شیعه و سنی در این امور بر طبق دستور شرع مقدس اسلام باید بین مردم مساوی تقسیم شود. برتری دادن طایفهای و اعطای بیشتر به آنان از سنت نبوی نیست و برتری دادن انجام نمیشود، مگر اینکه صاحب حق را از حقش منع و مالش را غصب نمایی و مال را در جای دیگر مصرف کنید. اولین کسی که به این کار دست زد، که پیشگامان در پذیرش اسلام را بر غیر پیشگامان ترجیح داد و مهاجران قریش را بر غیر مهاجر قرشی، و مهاجر را بر انصار و عرب را بر عجم و اربابان را بر غلامان، عمر بن خطاب بود.
عمر همین روش تقسیم اموال را به ابوبکر نیز پیشنهاد داد، ولی او قبول نکرد. وقتی حکومت به خود عمر رسید برای اولین بار در تاریخ اسلام به این تبعیض دست زد و علی(ع) نیز مخالفت کرد؛ ولی کار به جایی نرسید. حضرت علی(ع) با برادرش عقیل که عایله مند بود ومقداری بیشتر از سهم خود را تقاضا کرد آن گونه رفتار کرد که میدانید. آهن را گداخت و به وی که نابینا بود داد و او را متوجه روز قیامت کرد.[۶]
- ایمان عمر و خدمات او به اسلام
راستی آیا خدمت عمر به اسلام چیزی جز تغییر دادن اسلام با رأی خود است؟! سنی و شیعه اعتراف دارند که در زمان رسول خدا| جملهی حی علی خیر العمل در اذان مسلمانان گفته میشد و عمر بن خطاب آن را حذف کرد.[۷] همچنین تحریم ازدواج موقت که بر طبق آیهی ۲۴ سورهی نساء فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً وَ لاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَهِ إِنَّ الله کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا» در بین مسلمانان رایج بود. و دیگر تحریم عمرهی تمتع، که تا پیش از جلوگیری عمر مسلمانان در مکه بین عمرهی تمتع و حجّ تمتع از احرام خارج میشدند و برقراری رابطهی جنسی با همسر برای آنان حلال بود؛ ولی به دستور عمر این کار حرام گردید.[۸]
در مورد تاثیر این بدعت عمر، امیر مؤمنان(ع) میفرمود: اگر عمر از ازدواج موقت جلوگیری نمیکرد جز تیره بخت هیچ کس در دنیا زنا نمیکرد. در این مورد میتوانید به اکثر تفاسیر اهل سنت به خصوص تفسیر کبیر فخررازی (تفسیر آیهی نامبرده) مراجعه نمایید.
عمر خود هنگام مرگ، از این بیعدالتی خود ابراز پشیمانی نموده است. علی(ع) میفرماید: عمر در هنگام مردن میگفت: از سه چیز به سوی خداوند توبه میکنم:
- غصب نمودن حکومت با همدستی ابوبکر.
۲. بدون در نظر گرفتن رأی مردم برای خود جانشین قرار دادیم.
۳. بین مردم به تبعیض قایل شدم.[۹]
بنابراین مهمترین خدمت عمر به اسلام، خارج کردن امت اسلام از مسیر صحیح ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) بود.
حضرت زهرا(س) در اینباره میفرماید:…[اگر مردم پیرو ولایت بودند] هیچ دو نفری در مورد خدا با هم اختلاف نمیکردند.[۱۰]
یعنی همهی کفر و بی دینی علایم معلول جدایی امت اسلام از امیرمؤمنان است. این است خدمت خلفا به اسلام!
- سطح فکر عمر یا سیاست او
آیا دکتر شریعتی از روش سیاسی عمر بن خطاب آگاه بود و وی را سطحی و بیسیاست یاد میکند یا نا آگاه بود؟ در هر دو صورت قضاوت ایشان چه ارزشی دارد! آیا ممکن است فردی کمترین اطلاعی از تاریخ اسلام داشته باشد و عمر بن خطاب و ترفندهای سیاسی او را نشناسد؟! سزاوار است اندکی از آن سیاستها یاد کنیم.
در زمان وی از خروج همهی صحابیان بزرگ پیامبر به بیرون از مدینه جلوگیری شد؛ مثل ابن مسعود، ابودرداء، ابوسعید خدری، و أبوذر.
در زمان وی کشور گشاییها همزمان با صدور بخشنامهی منع بیان و نگارش حدیث به بهانهی مشغول داشتن مردم به قرآن دنبال شد. نتیجه آن شد که مردم آن سامان از اسلام به جز ظاهر اسلام چیزی ندانستند.
سرانجام در طرح تعیین جانشین به گونهای رفتار کرد که در آینده هیچ کس وی را نسبت به خطاهای آیندهی خلیفهی بعدی مقصر نداند.
اینک بررسی طرح تعیین جانشین[۱۱]
چون خلیفه اطمینان یافت که از ضربت ابو لؤلؤ عافیت نمییابد در اندیشهی وصیّت برای تعیین جانشین بر آمد. در آن چند روز که وی در بستر بود هر دم سخنی تازه میگفت. گاه افسوس میخورد که ابوعبیده، معاذ بن جبل و سالم غلام ابیحذیفه زنده نیستند تا یکی از آنها را جانشین خویش سازد. زیرا دربارهی هر یک از ایشان جملهای از پیامبر| شنیده است که نشانگر شایستگی ایشان برای زمامداری است.[۱۲] زمانی هم برای شناسایی افراد، در این باره از آنها نظر خواهی میکرد تا بهتر بتواند جوانب طرح آینده خود را بسنجد. روزهای نخست چنین وانمود که درباره جانشین خود سرگردان است.
آن روزها گفتارهای خلیفه سراسر رمز و شگفتی بود. وی در جملهای با اشاره به علی بن ابی طالب میگوید: اگر این مرد را به پیشوایی برگزینید شما را به راه راست راهبری خواهد کرد. با این حال با یاد کرد از ابو عبیده و معاذ و سالم، مرده آنها را بر زندهی علی(ع) ترجیح میدهد.کمترین تأثیر گفتارهای وی آن بود که همهی معیارهای انتخاب زمامداری را در هم فرو ریخت. پس از آن اظهار نظرهای متناقض، تشخیص راه صحیح برای مردم کاری بسیار دشوار بود.
او در فرجام، طرحی پیشنهاد کرد که هر فرد زیرکی میتوانست از پیش بداند که علی بن ابی طالب(ع) زمامدار نخواهد شد و در صورتی که او بخواهد به مخالفت با زمامدار برخیزد کشته شود. عمر، ابوطلحه انصاری را نزد خود خواند و به او گفت:
پنجاه نفر از انصار را برگزین و این شش نفر: عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص و علی را در مکانی جمع کن و شما با شمشیرهای آخته بر درِ آن مکان بایستید. سه روز به آنها مهلت بده تا ایشان با مشورت هم یکی را از میان خویش اختیار کنند. اگر پنج نفر متّفق شدند و یکی مخالفت کرد، گردن او را بزن. اگر چهار کس اتفاق نمودند و دو کس مخالفت ورزید، دو مخالف را گردن بزن. اگر به دو دسته سه نفری تقسیم شدند، پسرم عبد الله هر گروه را انتخاب کرد حق به آنان داده شود. (تا برگزیده خود را اعلام کنند.) عبد الله از خود رأیی ندارد و فقط میتواند نظارت کند و در هنگام تساوی دو گروه، در جانب یکی از آنها باشد. اگر به قضاوت عبد الله رضایت ندادند به گفته گروهی عمل شود که عبدالرحمن در میان آنها است و سه نفر دیگر را اگر به مخالفت برخاستند، بکشید؛ اما اگر سه روز گذشت و کسی را انتخاب نکردند هر شش نفر را بکش و مسلمانان را رها ساز تا هر که را خواستند خلیفه گردانند.[۱۳]
جوانب طرح
تاریخ زندگی خلیفه دوم، سراسر جلوه سیاست پیشگی است. طرح شورای شش نفری خلافت از سوی خلیفهی دوم نشانی از اوج ابتکار و سیاست ایشان است. هر گاه جوانب طرح مورد بررسی و دقت قرار گیرد دانسته میشود که عمر بن خطاب تا چه حدّ چاره جو، فرصت سنج و به سیاست آشنا بوده است. معاصران تیز هوش وی نیز خوب میدانستند که خلیفه به چه علت چنین طرحی را پیشنهاد کرده است؛ جز اینکه تا زمان نگذشت ژرفای کردار او معلوم نشد.آینده نشان داد که خلیفه چه جوانبی را در نظر داشته است و وصیت او بر چه اموری تأثیر نهاد.
نخست باید دانست روابط خویشاوندی و عقیدتی این شش نفر با یکدیگر چگونه است!
- سعد بن ابی وقاص پسر عموی عبدالرحمن و هر دو از قبیله بنی زهرهاند. سعد سالها از علی× کینه در دل داشت. زیرا داییهای او از قبیله عبدشمس به دست ایشان کشته شده بودند.
- طلحه، مرد دیگر شورای خلافت، دشمن دیرینه علی(ع) و دوست ظاهری عثمان و پسر عموی ابوبکر بود. در جنگ بدر پدرش به دست علی(ع) کشته شد و پس از خلافت ابوبکر، روابط قبیله او (بنی تیم) و بنی هاشم به تیرگی گرایید.
- عبد الرحمن بن عوف (شوهر خواهر عثمان) از طایفه بنی زهره است که از دیرباز رقیب سر سخت بنی هاشم بود.
- عثمان بن عفّان از طایفه بنیامیّه.
- زبیر بن عوّام(پسر صفیه، عمهی رسول خدا| و شوهر اسماء، دختر ابوبکر).
- علی بن ابی طالب(ع) از طایفه بنیهاشم.
طرح شورای خلافت برخوردار از تدابیری است که به دو مورد آن اشاره می شود:
- تدبیرهای نهفته طرح، چنان در پوشش بی نظری و خیرخواهی ارائه شد که جز افراد بسیار هوشمند نتوانند به ژرفای آن پی ببرند
- خلیفه با اینکه بهتر از هر کس به جوانب طرح خود آشنا بود و میدانست با آن طرح چه کسی به خلافت میرسد از تعیین نام او و مسؤلیت سپاری به او خودداری کرد.[۱۴]
منبع: http://selm.ir/6019
**********************************************************************
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۸) – فضیلت دیگر ابوبکر!
در ص ۴۳۶ اسلامشناسی میگوید: رسول خدا سپس گفت: این درهایی را که به مسجد باز میشوند بنگرید جز در خانه ابوبکر، همه را ببندید.
پاسخ: عجیب است، فضیلتی که حتی به اعتقاد انبوهی از اهل تسنن مخصوص حضرت علی(ع) است، آقای شریعتی به ابوبکر نسبت داده است. پیش از این از ابن ابی الحدید آوردیم که: علّت عداوت عایشه با علی(ع) چند چیز بود.
یکی اینکه پیامبر به خاطر علی پدرش ابوبکر را از ابلاغ سورهی برائت بر کنار کرد.
دوم: به خاطر اینکه رسول خدا(ص) جز درِ خانهی علی(ع) تمام درهای خانهها را که به مسجد باز میشد، بست.[۱]
ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: وقتی علمای اهل سنت عملکرد شیعیان را دیدند که چه فضایلی بر علی بن ابی طالب(ع) نقل میکنند، به جعل احادیث پرداختند؛ مثل این احادیث «تمام درها را ببندید جز درِ خانهی ابوبکر.» یا «اگر ازمیان شما دوستی بر میگزیدم حتما ابوبکر را انتخاب میکردم.» و دهها حدیث دیگر.[۲] ولی از آنجائی که آقای شریعتی اهل فن وحدیث شناس نبودهاند؛ حدیث صحیح را رها کرده، و یک حدیث ساختگی را مطرح کرده است.
[۱]. ثم اتفق أن رسول الله صلى الله علیه وآله سد باب أبیها، إلى المسجد، وفتح باب صهره. [۲]. شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج ۱۱، ص ۴۸٫منبع: http://selm.ir/6022
*************************************************************************************
نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی (۹) – مغیره بن شعبه
آقای شریعتی در اسلامشناسی از صفحه ۳۷۵ تا ص ۳۷۷ مینویسد:
مغیره را یک قهرمان ملی و مذهبی قلمداد نموده و بعنوان بت شکن معرفی مینماید.
پاسخ: گذشته از آنچه در این باره گفتیم، اسلام آوردن مغیره خود موضوعی در خور تأمل است؛ تا چه برسد به قهرمان بودن او.
ابن ابی الحدید میگوید: خدا و مسلمانان میدانند که مغیره به خاطر خیانتی که به رفقایش کرد و آنها را به خاطر اموالشان کشت به پیامبر پناه آورد و در ظاهر اسلام آورد تا جانش را حفظ نماید و گر نه مغیره کجا و پا گذاشتن به مدینه کجا![۱]
نیز او می گوید: علی(ع) هر روز در قنوت نمازصبح و مغرب، معاویه، عمر، مغیره، ولید بن عقبه، أبا الاعور، ضحاک بن قیس، بسر بن أرطات، حبیب بن مسلمه، أبو موسى اشعری، مروان بن حکم را لعن میکرد.[۲]
مغیره همان شخصی است که با عمر و قنفذ حضرت فاطمه(س) را کتک زدند!!
مام حسن مجتبی(ع) در مجلس معاویه خطاب به مغیره چنین فرمود:
تو همان کسی هستی که دختر عزیز پیامبر را کتک زده، پیکر نازنین او را به خون رنگین ساختی و باعث شدی تا کودکش را سقط کند! تو در این اندیشهی شوم بودی که با این جنایت و خشونت، پیامبر را تحقیر کنی و با زیر پا نهادن فرمان او، حرمت آن بزرگوار را بشکنی! مگر نه این است که پیامبر به فاطمه÷ فرمود: «فاطمه جان! تو سالار بانوان بهشتی». هان ای مغیره، به هوش باش که فرجام تو آتش سوزان دوزخ خواهد بود![۳]
به گفتهی ابن ابی الحدید، مغیره یکی از کارگردانان اصلی و تأثیرگذار در انتقال حکومت از علی(ع) به دیگران بود.
[۱]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۴۱ و ۴۲٫ [۲]. همان، ج ۴، ص ۷۹٫ [۳]. اَنتَ الَذی ضَرَبتَ بِنت رَسوُلِ الله حَتّی اَدمَیتَها وَ اَلقَت ما فی بَطنها. (بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۷٫)
منبع: http://tazohor.com
به بقیه هم پیشنهاد میکنم این سایت رو دنبال کنن
طراحی سایت خوبی دارید موفق و پیروز باشید
مقاله بسیار آموزنده و جالبی بود.
سلام عرض ارادت
من از وجود این سایت بینهایت متشکرم
خوندن این مقاله خالی از لطف نیست به بقیه هم پیشنهاد میکنم این مقاله رو دنبال کنن
ممنون از توضیحات مفید و کاربردیتون
ممنونم بابت این مطلب خوب
جدیدا بحث تحریف در احادیث و روایت ها بیشتر شده
متشکرم ازاینکه باعث شدین سطح آگاهی من بالاتر برود
عاشق این وبسایت شدم من.عالی هستید شما
محتوای سایت کاملا کاربردی و مفید است امیدوارم در کارتون موفق باشید..
نظران و دیگاه های دکتر شریعتی خوبه
کلام دکتر شریعتی همیشه برای من جذاب و گیرا بوده
من از سخنان آقای شریعتی همیشه و همه جا لذت میبردم
از دست اندرکاران وبسایت به این خوبی
سپاسگزارم
مثل همیشه فوق العاده . ممنون و موفق باشید
ممنون.مطالب شما واقعا عالی و به روز هستند.خسته نباشید
سپاس تشکر از وبسایت عالی شما
خیلی عالی بود مرسی از اینهمه اطلاعات مفید
تمامی صفحاتتون عالی و پر محتواست
واقعا خسته نباشید ممنون
متشکر از مطالبی که درج کردین خیلی عالی بود مرسی از اینهمه اطلاعات مفید
تشکر بابت مطالب بسیارمفیدی که به اشتراک گذاشتین
موفق باشید
تشکر بابت مطالب مفیدی که درج کردین بسیار کاربردی بود به امید توفیق روز افزون برای شما
سلام.ممنون .خیلی خوب بود.از دست اندرکاران وبسایت به این خوبی
سپاسگزارم
بسیار عالی سپاس
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.موفق باشید
خیلی عالی بود متشکر
بسیار مفید بود مرسی
ممنون از موارد تاریخی که در این مقاله عنوان کردید .
مطلب جالبی در مورد فضیلت ابوبکر بود ممنون از شما
ممنون برای مطالب خوبتون
ممنون بابت مطالب خوبتون
با سلام و احترام بابت مطلب خوب و گویایی شما
برای مطالب خوبتون واقعا ممنون
سایت خیلی خوبی دارین
خیلی عالی ممنون از شما
سایت خیلی خوبیه
سایت خوبی دارین
به بقیه هم پیشنهاد میکنم این سایت رو دنبال کنن
سایت خوبیه ممنونم موفق
ممنون.مقالات شما واقعا عالی و به روز هستند.خسته نباشید
سلام و سپاس فراوان از اشتراک گذاریتون مطالب سایت عالیه
محتوا و مطالبی که به اشتراک میزارید بسیار آموزنده ست
ممنون از مطالب شما
تو زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین سایت ها هستید.