نظریه ی فطرت در بوته نقد
چکیده:
نویسنده در این مقاله با برشمردن ویژگیهای امر فطری از دیدگاه استاد شهید مطهری، به نقد آرای آن شهید در باب فطرت پرداخته است.
متن:
نظریه فطرت جایگاه مهمی را در میان آرای متفکران مسلمان به خود اختصاص داده است. راز این اهمیت آن است که قبول یا ردّ این نظریه بر داوریها در خصوص پارهای مباحث بنیادین در دینشناسی معاصر نظیر: خاستگاه دین و اخلاق، منشاء و علل دینداری و مبانی رسالت انبیاء تأثیر بهسزایی خواهد گذاشت. در میان معاصران، علامه طباطبایی و شهید مطهری عنایت ویژهای به مبحث مذکور داشتند.
در گذشته ـ و البته در دوران کنونی با شدت بیشتری ـ بسیاری از منتقدان اندیشه دینی صدق اعتقاد به وجود خدا را مورد تشکیک قرار دادهاند. مدافعان اندیشه دینی نیز متقابلاً کوشیدهاند به شکلهای مختلف از آن دفاع کنند. توجه ویژه شهید مطهری به نظریه فطرت نیز متأثر از تشکیک های فوق بوده است.
بسیار بایسته است با دقت نظر، مبادی ورود ایشان به بحث مذکور و اهداف ایشان، بازخوانی گردد؛ چه اینکه با برکتترین بزرگداشت یک بزرگوار و تجلیل از مقام رفیعش، همان تجلیل آراء اوست. آنچه در پی میآید برخاسته از همین باور است.
نظریه فطرت تماما بر آن است تا نشان دهد شناخت خدا و اعتقاد و گرایش به او (پرستش) مشترک همه انسانهاست. اعتقاد به وجود «فطریات» یا «امور فطری» پیش فرض این نظریه است. در آثار شهید مطهری فطرت «گونه خاصی از آفرینش است که در بدو خلقت خدا به انسان داده است.» و اینگونه خاص، واجد ویژگیهایی از قبیل: موافق و ملایم بودن با طبع و ساختمان ویژه انسان؛ غیراکتسابی بودن در مقابل سایر معلومات و معارف اکتسابی؛ آگاهانه بودن که وجه تمایز فطرت از غریزه است، به نظر شهید مطهری، هرچند غریزه و فطرت هر دو منشاء تکوینی دارند، اما فطرت آگاهانه بوده، در قلمرو مسائل ماوراء حیوانی معنا و ظهور مییابد و وسیله نیل آدمی به غایات کمالی است.
چنین تعریفی از فطرت، با ویژگیهای فوق مستلزم پذیرش پیشفرضهایی است که از آن جملهاند:
الف. پیشاپیش برای انسان طبع و ساختمانی ویژه فرض شده است. قائل شدن به طبیعت خاص و یک ذات برای اشیاء یا موجودات(Essentialism) نگرهای ارسطویی است که بعد از او سخت مورد تردید واقع شد، چرا که اساسا قائل شدن به ذات و طبع برای هر چیزی و ادعای کشف آن ذات یا طبع ویژه، مبنای روشنی حتی در منطق ارسطویی هم ندارد؛ زیرا این کشف جز از طریق تعریف تمام (حد تام) که منجر به شناسایی کامل اشیاء میشود، به دست نمیآید و عاجز بودن انسان از دستیابی به حد تام نکتهای است روشن که شارحان مسلمان فلسفه ارسطو بر آن صحه گذاشتهاند.
ب. حتی به فرض وجود امکان دستیابی به این ساختمان ویژه، رهیافت وصول به آن باید دقیقا مشخص گردد. فیالمثل اگر میگوییم انسان مدنیالطبع است و یا تشکیل خانواده، فطری انسان است؛ اعتبار این گزارهها از طریق تجربه اثبات شده است یا رهیافتی عقلی یا نقلی بدان حجیت بخشیده است. شهید مطهری به شکلی پراکنده از همه این رهیافتها در تبیین رأی خویش بهره میجوید. فراموش نکنیم که بر اساس همین رهیافتها نظریات رقیب و مخالفی از بطن و متن منابع معرفتی ما قابل استخراج است.
ج ـ در چارچوب بینش غایت انگارانه، غایت فطرت، کمالی خاص برای انسان منظور کرده است (کمالطلبی) این رأی، خود برگرفته از اندیشهای دروندینی است و به مانند نظریهای مقدم بر دیانت و پیشینی که بتوان فطریات را در جهت آن معنی کرد، مشکوک است و بیانگر نوعی انسانشناسی دینی است.
ایشان گاهی با استناد به نظریهای علمی ـ فلسفی میگوید: قدمای ما از طریق استدلالی و اشراقی وجود چنین عشقی را در سراسر موجودات از جمله انسان اثبات میکردند و علمای امروز نیز تجربیات روانی را دلیل بر این مطلب میگیرند.
نکات عدیدهای حول این رهیافت وجود دارد از آن جمله:
وقتی گزاره «x فطری است» را علمی به حساب میآوریم، پذیرفتهایم که در اثبات، تایید یا ابطال گزاره مذکور تابع علم و روش علمی هستیم. بنابراین اگر فرضیات رقیبی در آن عرصه مطرح شد، باید در مقام یک عالم تجربی با زبان علم به معارضه با آنها پرداخته و داوری علمی را گردن نهیم. واپسین نکته که این نوشته بدان میپردازد «قلمرو» و حدود امور فطری است. ایشان در توجیه و تبیین پارهای از آداب و ارزشهای احکام علمی دین به فطری بودن آنها استناد میکند. فیالمثل در جایی «عقیده توحید» و در جای دیگر «زناشویی» موافق طبع بشر و از امور فطری قلمداد شده است؛ حال آنکه دلیل پیشین مبنی بر اینکه کل دین ـ مجموعه اصول اعتقادی، ارزشهای اخلاقی و احکام حقوقی ـ فطری باشند، یافت نمیشود یا دستکم اکنون شک نداریم «امضایی یا تأسیسی» بودن احکام فقهی و «مولوی یا ارشادی» بودن آنها، پذیرش فراخی و گستردگی قلمرو امور فطری را از اعتبار ساقط میکند.
اشاره
۱٫ نویسنده محترم در اولین نقد خود آوردهاند که پیشفرض اعتقاد به امور فطری، اعتقاد به طبع و سرشتی خاص برای انسان است و قائل شدن به طبیعت خاص و یک ذات برای اشیاء یا موجودات، نگرهای ارسطویی است که مورد تردید واقع شده است؛ زیرا کشف ذات جز از طریق تعریف تمام (حد تام) ناممکن است. دسترسی به حد تام نیز ناممکن است، پس کشف ذات ناممکن میباشد. با صرفنظر از کلیشهای بودن این نقد، در پاسخ به دو نکته اشاره میشود. نکته نخست آنکه کشف و شناسایی به دو صورت است:
الف. کشف و شناسایی تام و کامل.
ب. کشف و شناسایی اجمالی.
بر فرض که دستیابی به حد تام ممکن نباشد، اما برای فرقگذاری میان دو پدیده، کشف اجمالی کافی است. برای مثال هرچند ممکن است تمام حقیقت یک سنگ را ندانیم، اما برای آنکه سنگ را از آب شناسایی کنیم، دانستن اینکه سنگ جامد است و آب مایع، یا سنگ سخت است و آب نرم، کافی است. نکته دوم آنکه از منظر فلسفی این پرسش که تمایز موجودات به چیست، پرسشی جدی است. از آنجا که وجود، در همه موجودات مشترک است؛راهی باقی نمیماند، جز آنکه از اساس تمایز میان موجودات را انکار کنیم و بگوئیم که یک موجود، همه موجودات است و همه موجودات، یک موجود یا آنکه بگوئیم تمایز موجودات به چیستی، سرشت، ماهیت آنهاست و این همان اثبات ذات خاص برای موجودات است.
۲٫ راه وصول به ذاتیات علاوه بر عقل و تجربه و نقل، مستند به عقل است، همانگونه که استاد شهید مطهری از این سه راه برای رسیدن به فطریات بهره بردهاند، اما این نکته که شاید برخی از این سه راه نتایج دیگری گرفته باشند یا بگیرند، نه تنها مطلبی جدید و تعجبآور نیست، که همواره اتفاق افتاده و میافتد. مهم آن است که با روشی مناسب به ارزیابی این نتایج بپردازیم، دلایل و شواهد هر یک را بسنجیم و نتیجه درست را برگزینیم.
۳٫ این نکته که انسان موجودی کمال طلب است، بیش و پیش از آنکه دروندینی باشد، بروندینی است و از طریق زیست انسانشناسی، زیست جامعهشناسی و انسانشناسی قابل اثبات است. آنچه ادیان گفتهاند این است که گاه انسانها در تشخیص مصداق کمال خود، دچار اشتباه میشوند و کمال غیر واقعی را واقعی میپندارند.
۴٫ نویسنده محترم با منحصر ساختن علم و گزاره علمی به گزارههای تجربی، در این بحث دچار دو خطا گشتهاند. خطای نخست آن است که بر خلاف گفته نویسنده محترم «وقتی گزاره x فطری است» را علمی به حساب میآوریم، بدان معنا نیست که روش اثبات یا ابطال این گزاره را تنها روش تجربی بدانیم، چه آنکه سه روش اثبات پذیری، تأییدپذیری یا ابطالپذیری پوزیتویستی خود دچار اشکالات متعدد هستند. امّا خطای دوم آن است که گاه یک اندیشمند در بحث خود پس از استدلالهای اصلی، شواهد و قراینی از باب تأثیر و تقویت میآورد. در اینحال روشن است که رد این شواهد و قرائن به اصل استدلال او خدشهای وارد نمیسازد.
۵ . استاد شهید مطهری در هیچجا نگفتهاند که همه دین (حتی احکام جزئی و بسیار فرعی فقهی یا برخی از آداب و احکام اخلاقی) فطریاند. آنچه آن بزرگوار فرمودهاند این است که اصل اساسی دینی یعنی خداگرایی، توحید، نیاز به پرستش و حقیقتجویی فطری است هرچند دین حق هیچ حکمی که مخالف فطرت باشد، ندارد.
منبع: بازتاب اندیشه ۱۳۸۲ شماره ۳۸
نویسنده : محرم برهانی
بسیار ممنوم ازتون
سایت خوبیه ممنون
خیلی خوب بود.از دست
اندرکاران وبسایت به این خوبی سپاسگزارم
ممنون از اشترک گذاری این مقاله عالی بود
سپاس
سایت خوبی دارید کار فرهنگی خوبی رو شروع کردید
متشکرم ازاینکه باعث شدین سطح آگاهی من بالاتر برود
متشکر از محتوای مفید سایتتون