شنبه , 14 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » على را وصف، در باور نيايد

على را وصف، در باور نيايد

images

على را وصف، در باور نيايد *** زبان هرگز ز وصفش بر نيايد
على تركيبى از زيباترينهاست *** على تلفيقى از شيواترينهاست
على راز شگفت روز آغاز *** على روح سبكبالى و پرواز
زبان عشق را گوياترين *** بود طريق درد را پوياترين بود
دل دريايى‏اش درياى خون بود *** ضميرش چون شهادت لاله‏گون بود
صداقت از وجودش رشك مى‏برد *** اصالت از حشورش غبطه مى‏خورد
صلابت ذره‏اى از همتش بود *** شجاعت در كمند هيبتش بود
سلاست در زبانش موج مى‏زد *** كلامش تكيه را بر اوج مى‏زد
غبار عشق، خاك كوى او بود *** عبير و مشك، مست از بوى او بود
على با درد غربت آشنا بود *** على تنهاترين مرد خدا بود
على در آستين دست خدا داشت *** قدم در آستان كبريا داشت‏
نواى عشق از ناى على بود *** اذان سرخ، آواى على بود
شهادت از وجودش آبرو يافت *** شهادت هر چه را دارد از او يافت
‏على سوز و گدازى جاودانه است *** على راز و نيازى عاشقانه است
تپش در سينه‏اش حرفى دگر داشت *** حديث خوردن خون جگر داشت
شگفتا! عشق از او وام گيرد *** محبت آيد و الهام گيرد
تلاطم پيش پايش سخت آرام *** تداوم در حضورش بى سرانجام
توان در پيش پايش ناتوان است *** فصاحت در حضورش بى زبان است
خطر مى‏لرزد از تكرار نامش *** سفر گم مى‏شود در نيم گامش‏
يورش از ذوالفقارش بيم دارد *** تهاجم صحبت از تسليم دارد
كفش خونين‏ترين گل پينه را داشت *** ضميرش صافى آيينه را داشت
من او را ديده‏ام در بى كرآنها *** فراتر از تمام كهكشانها
من او را ديده‏ام آن سوى بودن *** فراز لحظه ناب سرودن
من او را ديده‏ام در فصل مهتاب *** درون خانه مهتابى آب
على را از گل «لا»«آفريدند *** براى عشق، مولا آفريدند
سخن هر چند گويم ناتمام است *** سخن در حد او سوداى خام است
ز دريا قطره آوردن هنر نيست *** زبانم را توانى بيشتر نيست
ولى تا با سخن گردد دلم جفت *** بگويم آنچه آن شوريده مى‏گفت
«على را قدر، پيغمبر شناسد *** كه هر كس خويش را بهتر شناسد»
______________________
ای شیر خدا شاه ولایت مددی *** ای بحر سخا خان عنایت مددی
در وادی بی کفایتی حیرانم *** ای صاحب رتبه کفایت مددی

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*