سه شنبه , ۶ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » تفاوت صدور و ایجاد

تفاوت صدور و ایجاد

images (2)

تفاوت صدور و ایجاد :

اهل‌بیت‌علیهم السلام در پاسخ سوال بزرگ «خداوند آن موجود اولیه را از چه چیزی خلق کرد؟» اعلام می‌دارند که اساس سوال غلط و سالبه به انتفای موضوع است: اساساً خداوند آن موجود اولیه را خلق نکرده است بل «ایجاد» کرده است.[۱] خداوند وجودی است که وجودهای دیگر را ایجاد کرده است. او موجودی[۲] است که موجودهای دیگر را ایجاد کرده است.

ایجاد یعنی: پدید آوردن چیزی بدون این‌که از چیز سابقی نشأت یافته باشد.

ایجاد (انشاء) یعنی همان «کن فیکون» که در قرآن آمده است. حضرت فاطمه‌علیها السلام در خطبه معروفی که در آغاز خلافت ابوبکر و در مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله خطابه فرموده است، می‌فرماید: ابتدع الأشیاء لا من شی‌ء کان قبلها وانشأها بلا احتذاء امثله امتثلها:[۳] اشیاء را ابداع کرد نه از چیزی که قبلاً وجود داشته است و بدون شکل‌هایی که از روی آنها شکل‌برداری کند.

امیر المومنین‌علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه می‌فرماید: انشاء الخلق انشاءً ابتدأه ابتداءً بلارویهٍ اجالها ولا تجربهٍ استفادها ولا همامه نفس اضطرب فیها…:

مخلوقات را (در آغاز) انشاء کرد یک انشاء کردنی، و ابداء کرد یک ابداء کردنی، بدون فکر و اندیشه‌ای که به کار گیرد، و بدون تجربه‌ای که از آن استفاده کند، و بدون آنکه حرکت اهتمامی در خود او ـ برای این کار ـ باشد.

خدا «مصدر» نیست بل «موجِد» است. خدا «منشأ» نیست بل «مُنشی‌ء» است.[۴]

آن پدیده اولیه «صادر» نیست بل «موجَد» است. آن پدیده اولیه «ناشی» نیست بل «مُنشا» است.

در مباحث آینده شرح بیشتری درباره فرق میان این مقوله‌ها خواهد آمد.

۶ـ قدم زمانی و موجَب بودن خداوند:

پیش‌فرض‌های چِهارگانه مذکور هرکدام یک فاجعه علمی هستند ولی پیش‌فرض شمول عقل و تعقل بشری بر وجود خداوند ـ که بحثش گذشت ـ بزرگتر از آنها است که روی هم‌رفته پنج پیش‌فرض می‌شوند و این پنج پیش فرض ششمین فاجعه را به وجود می‌آورد و آن «موجَب» و ناچار بودن خداوند است به نظر آنان خداوند هرگز نمی‌تواند و نمی‌توانسته بدون مخلوق باشد.

پیش‌فرض‌های پنج‌گانه ایجاب می‌کند ـ ایجاب در اصطلاح فلسفی که راه هر چاره و گریز را مسدود می‌کند ـ که فلسفه ارسطویی (در هر شکل، ماهیت و قالب که باشد) به وجود برخی از ممکنات که «قدیم» هستند، معتقد شود و آن‌ها را «مجردات» بنامد.[۵]

می‌گویند: خداوند هم قدیم ذاتی است هم قدیم زمانی و برخی از ممکنات در عین این که قدیم ذاتی نیستند قدیم زمانی هستند. یعنی این ممکنات (این پدیده‌ها) قبل از پدیده زمان وجود داشته‌اند تا خدا بوده این‌ها نیز بوده‌اند، تنها فرق‌شان با خدا در این است که این‌ها ذاتاً «ممکن» هستند و خداوند ذاتاً نیز قدیم است.

اینان توجه ندارند که «حدوث» یک رخداد، یک اتفاق، یک حادثه و یک «حرکت» است. حرکت از «حدّ استوای امکان» به «وجود».

شگفت است خودشان می‌گویند: هر ممکن الوجود در حدّ مساوی میان وجود و عدم است و نیازمند محرّک (عله) است تا او را از حدّ استواء به سوی وجود سوق دهد.

آیا «حرکت» غیر از «زمان» است؟ اساساً زمان یعنی حرکت و حرکت یعنی زمان. زمان، حرکت و تغییر همه اسامی یک حقیقت و یک واقعیت هستند. چگونه موجودات ممکن مذکور در ذات‌شان حادث شده‌اند در عین حال سابق بر زمان هستند؟

چرا ارسطوییان به این مغاک سهمگین اشتباه فرو افتاده‌اند؟ در جواب عوامل زیر را می‌توان شمرد:

۱ ـ خدای‌شان «فعل محض» است. تنها تماشاگر است نه دارای اراده به معنای اتّم.

۲ ـ خدای‌شان «مصدر» است نه «موجِد». و مصدریت عین ذات خداست پس او نمی‌تواند هرگز بدون صادر باشد. بنابراین هرگز بدون صادر نبوده و نمی‌تواند باشد.

۳ ـ به نظر خودشان با تمسک به «مجردات» و «ممکنات قدیمه» یک مشکل را حل کرده‌اند و از بن‌بست یک سوال معبری پیدا کرده‌اند.

سوال این است: خداوند قبل از آفریدن مخلوقات به چه کاری می‌پرداخت؟ آیا بی‌کار بود؟

پاسخ می‌دهند که خداوند هرگز بدون مخلوق نبود. بدین‌ترتیب آنان خدا را کارگر نمی‌دانند بلکه «کار محض» می‌دانند.

پاسخ مکتب اهل‌بیت‌علیهم السلام به این سؤال:

۱ـ کان اللَّه ولم یکن معه شی‌ءٌ.[۶]

این حدیث با عبارت «نکره در سیاق نفی» می‌گوید: خدا بود؛ ولی هیچ چیزی همراه او وجود نداشت. نه مجردی نه غیر مجردی.

و «عن محمد بن مسلم عن ابی جعفرعلیه السلام قال: سمعته یقول: کان اللَّه عزوجل ولا شی‌ء غیرهُ[۷]

امام باقرعلیه السلام فرمود: خداوند عزوجل بود و چیزی با او نبود…».

۲ ـ خداوند «مرید»، «مختار»، «فعال ما یشاء» و… است نه «فعل محض»، نه تماشاگر محض.[۸]

۳ ـ خداوند «مصدر» نیست «موجِد» است.

۴ ـ اول ایجاد کرده و سپس در بستر عله و معلول جریان «خلق» را به راه انداخته است.

۵ ـ همیشه در مقام اختیار، انتخاب، گزینش، ایجاد و خلق کردن است.

۶ ـ حتی قانون عله و معلول را که به راه انداخته به سر خود رها نکرده و در آن نیز دخل و تصرف می‌کند «کلّ یوم هو فی شأن[۹]« و «القدریّه مجوس امّتی:[۱۰] آنان که کار خدا را منحصر و محکوم به قانون علت و معلول می‌دانند مجوس امت اسلامی هستند» و نیز «آنان که قانون مذکور را مستقل و سرخود رها شده می‌دانند مجوس امت من هستند».

۷ ـ در پاسخ به سوال «خداوند قبل از آفرینش کائنات به چه کاری می‌پرداخت» می‌فرمایند: سوالت غلط است به لفظ «قبل» که در این پرسش به کاربردی توجه کن «قبل» از مقوله‌های زمان است. خود زمان پدیده است و مخلوق خدا است قبل و مفهوم و مصداقی که این لفظ دارد هر دو پدیده‌اند و مخلوق خدا هستند. در حقیقت تو می‌گویی «خداوند قبل از قبل به چه کاری مشغول بود» یا «خداوند زمانی که زمان نبود به چه کاری می‌پرداخت». اساس سوال، مصداق تناقض است و تناقض جوابی ندارد؛ زیرا غلط و صرفاً «فرض محال» است.

بلی باید اذعان کرد در اینجا چیزی در ذهن انسان هست که آن را با هر تعبیری بیان کند غلط و مصداق تناقض خواهد بود و هرگز نخواهد توانست این نکته ذهنی را در قالب الفاظ درآورد بنابراین هرگز پاسخ آن را نیز نخواهد شنید.

آیا انسان در این مسأله همیشه جاهل خواهد ماند؟ بلی.

اگر این سخن مصداق «تعطیل عقل» است پس شما سوالتان را با آن عقل غیر معطل که دارید تنظیم کنید و در قالبی قرار دهید که غلط نباشد آن‌وقت عقل معطل ما نیز جوابی برایش خواهد داشت.[۱۱]

این تعطیل عقل نیست این بیانگر و نشانگر «عدم اطلاق عقل» است فقط خداوند «مطلق» است و دو خدا وجود ندارد که یکی خدا نامیده شود و دیگری عقل؛ عقل مخلوق خدا بوده و محدود است.

اگر کسی می‌توانست آن نکته‌ای را که در ذهن تو هست در قالبی در بیاورد و نیز اگر کسی می‌توانست آن نکته را برای تو حل کند بی‌تردید چنین کسی خودش خدا می‌شد. فرق خدا و انسان همین است.

اگر عقل را از درک و تحلیل ذات خدا تعطیل نکنید خدا را تعطیل خواهید کرد و خدا «فعل محض» بل «فعلیت محض» خواهد شد؛ زیرا استدلال بر هر شی (مطابق منطق و روش ارسطوییان) قبل از هر چیز لازم گرفته «تصور» آن چیز را وگرنه قابل تصدیق و استدلال نخواهد بود پس باید ابتدا «خدا»، «تصور» شود (لامتناع التصدیق بلا تصور) بعد نوبت به تصدیق برسد حال باید سوال شود آیا تصورش امکان دارد یا نه؟

نتوان وصف تـو گفتن که تو در فهم نیائی

   نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نگنجی

 


[۱]. بنابراین «صدور» که برای فرار از پاسخ سوال فوق مصطلح شده چیز من درآورده‌ای است و سالبه بانتفاء موضوع می‌شود.

و وقتی از امام‌علیه السلام سوال می‌شود: من ای شی‌ء خلق اللَّه الاشیاء؟ قال‌علیه السلام من لا شی: خداوند از چه چیز اشیاء را آفرید؟ امام فرمود از هیچ چیز نیافریده است.   احتجاج، ج ۲ ص ۲۱۵٫

[۲]. علاوه بر این که در متون اسلامی لفظ «موجود» در مورد خداوند آمده است خود صدرا نیز در اولین مسأله کتاب عرشیه، خدا را «موجود» نامیده است.

[۳]. بحار، ج ۲۹ باب ۱۱٫

[۴]. در روایات دیگر نیز خداوند به نام «مُنشی‌ء» نامیده شده: الله المُنشی‌ء للارواح والصور. امّا مَنشأ نامیده نشده است.   احتجاج ج ۲ ص ۲۰۸٫

[۵]. ارسطوییان دوره اسلامی همیشه با این مشکل مواجه بودند که از سویی خدا را علت تامه و عالم هستی را معلول می‌دانستند و طبق منطق و فلسفه ارسطویی هرگاه علت تامه باشد باید معلولش نیز وجود پیدا کند و از سویی با عقیده اسلامی که قایل به حدوث عالم بود روبه‌رو می‌شدند که با هم تناقض داشت.

اینان برای حل این مشکل مسأله قدم زمانی را مطرح کردند که طبق این اصل مجردات قدیم زمانی بودند؛ زیرا از ازل از ذات باری‌تعالی صادر شده‌اند چرا که خداوند از ازل ذات خود را تعقل کرده است و عقیده داشتند و دارند که تنها فرق بین قدیم‌های زمانی و ذات باری‌تعالی، ممکن بودن قدیم‌های زمانی است و تأخر این ممکنات قدیم تنها به شرف و طبع و معلولیت می‌باشد. تاریخ فلسفه جهان اسلامی ص ۵۰۷

[۶]. رجوع شود به «تبیین جهان و انسان» بخش توحید.

و در حدیث دیگر: الحمد للَّه الذی کان اذلم یکن شی‌ء ـ همان مرجع. و نیز: بحار، ج ۳ ص ۳۰۰٫

[۷]. اصول کافی ج ۱ ص ۱۴۴٫

[۸]. خدای فارابی از مخلوقاتش فاصله زیاد دارد و جزبه تأمل و ریاضت صوفیانه بدان نتوان رسید همین امر در میان فرق اسلامی موجب یک سلسله جدال‌ها شد و فقهاء را به انکار فلسفه و فلاسفه برانگیخت؛ زیرا خدای قرآن به مخلوقات خود نزدیک است و به همه اعمال آن‌ها علم کامل دارد… فارابی این رای را که «خدا به کائنات علم ندارد و آن را تعقل نمی‌کند» از ارسطو گرفته است… تاریخ فلسفه در جهان اسلامی.

حدیث: عن عاصم بن حُمید عن ابی عبداللَّه‌علیه السلام قال قُلت: لم یزل اللَّه مریداً؟ قال: اِنّ المرید لا یکون الاّ لمُرادٍ معه؛ لم یزل اللَّه عالماً قادراً ثُمَّ اراد:

عاصم گوید: به امام صادق‌علیه السلام عرض کردم: خدا همیشه مرید (با اراده) است؟ فرمود: مرید نمی‌باشد مگر با بودن مراد (اراده شده) با او. خدا همیشه عالم و قادر است و سپس اراده کرده است. اصول کافی ج ۱ ص ۱۴۸

[۹]. سوره الرّحمن/۲۹

[۱۰]. بحار، ج ۵، ص ۶ ـ حدیث مورد قبول و اجماع مسلمین است.

[۱۱]. اصطلاح «تعطیل» و «معطّله» کاربردهای مختلف و متفاوتی در تاریخ کلام و فلسفه داشته است. اهل سنت تمام کسانی که نفی صفات و اسماء از خداوند می‌کنند را «معطله» می‌نامند و در نزد آنان اسماعیلیه به این نام معروف شده است.

امّا منظور از تعطیل عقل در این بحث این است که وقتی طبق احادیث گفته می‌شود در ذات خداوند تفکر نکنید برخی از فلاسفه اعتراض می‌کنند که شما عقل را تعطیل می‌کنید.

در جواب این گروه باید گفت: تعطیل زمانی مصداق پیدا می‌کند که عقل قدرت درک و فهم مسأله‌ای را داشته باشد و ما مانع از چنین درکی شویم؛ امّا وقتی عقل به‌دلیل محدود بودن، قدرت تعقل نامحدود و نامتناهی را ندارد این دیگر تعطیل نیست همان‌گونه که اگر مراد از لفظ «تعطیل» در حدیث زیر را مطابق نظر ارسطوئیان همان «تعطیل عقل» بدانیم به شرح زیر می‌شود:

سئل ابوجعفر الثانی‌علیه السلام: یجوز اَن یقال للَّه: اِنّه شی‌ءٌ؟ قال نعم یخرجه من الحدّین: حدّ التعطیل وحدّ التشبیه: از امام ابوجعفر دوم‌علیه السلام سوال شد: رواست که به خدا گویند چیزیست؟ فرمود: آری چیزی که او را از حدّ تعطیل و حدّ تشبیه خارج کند». اصول کافی ج ۱ ص ۱۰۹ و هم‌چنین در حدیث ۷ همان باب تکرار شده است. در این حدیث تعطیل زمانی گفته می‌شود که وجود خدا انکار شود؛ امّا همین اندازه که وجود خدا اثبات شد دیگر تعطیل عقل نیست.

پس اتهام تعطیل عقل فقط به هنگام انکار وجود خدا است؛ ااحد مّا بازداشتن عقل (که به محدود بودن و متناهی بودن آن باز می‌گردد) از تفکر در ذات خدا نه تنها تعطیل نیست بل که اکتفاء کردن به محل جولان عقل است و اگر از این حدّ تجاوز کنیم به حدّ تشبیه گرفتار خواهیم آمد.

آیا یکی دانستن وجود خدا و مخلوق تشبیه نیست؟ بل مرحله بالاتر از تشبیه است. تشبیه باطل است اما یکی و واحد دانستن خدا و همه اشیاء حق؟!!!

منبع :سایت بینش نو: نقد مبانی حکمت متعالیه (نقد منطق و فلسفه ارسطویی) = آیه الله مرتضی رضوی

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*