توحید از دیدگاه امام علی بن ابی طالب(ع)
مقاله حاضر به موضوع توحید از دیدگاه امام علی بن ابی طالب(ع) می پردازد. از این رو، مباحث دیگر مقوله خداشناسی، که آن امام پاک نهاد از آن ها سخن گفته است، در این مقاله گنجانیده نشده اند.
آنچه در زیر می آید، عنوان های مباحث مقاله است که کوشیده شده است با بهره جویی از روایات امام علی(ع) به بحث و بررسی درباب آنها پرداخته شود:
۱) اهمیت و آثار توحید؛
۲) معنا و اقسام توحید؛
۳) ادله توحید؛
۴) ویژگیهای توحید.
الف) اهمیت و آثار توحید
بی گمان، اصل توحید از جایگاهی والا در میان اصول اعتقادی دینی برخوردار است به گونه ای که دیگر اصول اعتقادی، بر این اصل استوار گشته اند. بنابر همین حقیقت است که امام علی(ع) بر توحید و نیز آثار و پیامدهای اعتقاد به توحید بسی ارج می نهد و از آن بسیار سخن می گوید.
در روایتی، آن حضرت از رسول خدا(ص) نقل می فرماید: «التوحید نصف الدین»(۱) و خود نیز می فرماید:
« خداوند در میان اعضای بدن آدمی، مقام زبان را افزون کرده است و قرآن را به توحید گویا نموده است.»(۲)
امام(ع) در برخی احادیث فضیلت و پاداشی بسیار ارجمند برای یکتاپرستی و ایمان به یگانگی خداوند برشمرده است؛ چنان که می فرماید:
« هیچ بنده مسلمانی زبان به لا اًله الا الله نمی گشاید مگر آن که این گفتارش هر سقفی را فرو می شکافد و فرا می رود و به گناهی از او نمی رسد مگر آن که از میانش برمی دارد و از حرکت باز می ایستد تا سرانجام به همچون خودی رسد و آرام گیرد.»(۳)
امام رضا(ع) در پایان حدیث سلسله الذهب به واسطه علی(ع) از پیامبر اسلام(ص) نقل می کند که جبرئیل امین از خداوند متعال نقل کرده است:
« من خداوند یگانه ام. بندگان! مرا بپرستید بدانید که هر کس مخلصانه لا اله الا الله گوید و نزد من آید، به دژ من درآمده است و هر کس به دژ من درآید، از کیفرم در امان است. از امام رضا(ع) پرسیدند: ای فرزند رسول خدا، مراد از اخلاص چیست؟ فرمود: اطاعت از خدا و پیامبرش و سر نهادن به ولایت اهل بیت»(۴)
در روایتی دیگر حضرت علی(ع) به نقل از رسول خدا(ص) ثمره اعتقاد به توحید را دخول به بهشت می داند و می فرماید: « مَنْ مَاتَ لَا یُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئاً أَحْسَنَ أَوْ أَسَاءَ دَخَلَ الْجَنَّه.»(۵)
در جایی دیگر می فرماید: «از رسول خدا(ص) شنیدم که در باره آیه «هل جزأ الاًحسان الا الاًحسان» الرحمن/ (ص)۰ فرمود:
«خداوند عز و جل می فرماید: آن کس را که به توحید گرامی داشتم، جز بهشت پاداشش ندهم.»(۶)
امام(ع) در روایاتی دیگر از پیامدهای دیگر توحید سخن گفته است؛ از جمله در خطبه دوم نهج البلاغه می فرماید:
«شهادت می دهم که خداوندی جز ا خدای یکتا نیست. یگانه است و بی شریک. شهادت می دهم؛ شهادتی که خلوصش از آزمون به نیکی برآمده است و باور به آن با صفای نیت همراه است. همواره بدان چنگ در می زنم تا آن گاه که ما را زنده می دارد و آن را می اندوزیم برای روزهای هولناکی که در پیش داریم. چنین شهادتی نشان از عزم استوار ما در ایمان است و سرلوحه نیکوکاری و خشنودی خداوند است و سبب دور شدن شیطان است.»
در روایت گوهرین بالا، برخی پیامدهای ایمان به یکتایی پروردگار از قرار زیر است:
دست آویز رهایی و وسیله نگهداری است؛
ذخیره ای برای رویارویی با سختی های آینده است؛
نشانه استواری ایمان است؛
سرلوحه احسان و نیکوکاری است؛
مایه خشنودی خداوند متعال است؛
وسیله جنگ با شیطان است.
امام(ع) در جایی دیگر کلمه اخلاص را از بهترین وسایل برای رسیدن به خدا می داند:
« بهترین وسیله برای آنان که وسیله ای به سوی خدای سبحان می جویند، ایمان به خداو رسول او و جهادو…کلمه اخلاص[لا اله الا الله]است که بر فطرت الهی است.» (۷)
نیز در جایی دیگر به ارتباط میان حقوق مسلمانان و توحید می پردازد و می فرماید:
« خدای تعالی با اخلاص و توحید، ارتباط حقوق مسلمانان را با یکدیگر استوار کرده است.»(۸)
سخن درباره فضیلت، اهمیت و آثار اعتقاد به توحید بیش از این است، لیک مقاله حاضر را گنجایش ذکر همه آن ها نیست. از این رو، بحث را به پایان می بریم و به دیگر مباحث می پردازیم.
ب) معنا و اقسام توحید
مراد از توحید چیست؟ این پرسش از آن رو اهمیت می یابد که شناخت درست توحید، شرط لازم برای اسلام و ایمان آدمی محسوب می شود. در حقیقت، ارزش و آثار توحید نیز بر درک درست از توحید استوار است که برگرفته از اصول مسلم عقلی و قطعیات کتاب و سنت است. معنای توحید در میان گروه های فکری اسلامی اعم از متکلمان، عارفان و فیلسوفان به گونه های بس گوناگون بیان شده است و این حقیقت اهمیت موضوع را دو چندان می کند. در این فصل در پرتو گفتار گوهرین علی(ع)، معانی مطرح شده درباره توحید را ذکر می کنیم و می کوشیم به برداشتی صحیح و مقبول از آن دست یابیم.
توحید به معنای یگانگی باری تعالی است. این یگانگی از جنبه های مختلفی شایسته بررسی است که مهم ترین آن ها توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و توحید عبادی است. در این مقاله به همین چهار قسم از توحید خواهیم پرداخت.
۱) توحید ذاتی
از دیدگاه حضرت علی(ع) توحید ذاتی به معنای نفی شریک، شبیه و جزء از ذات مقدس ربوبی است. از این رو، معانی دیگر توحید اعم از توحید عددی و توحید نوعی درباره خداوند درست نیست.
امام علی(ع) در روایتی ارزشمند، اقسام معانی واحد را برشمرده و معانی مقبول در این باره را مشخص کرده است. شریح بن هانی گوید: در جنگ جمل، مردی اعرابی از امیرمؤ منان(ع) پرسید: «آیا خداوند واحد است؟» اصحاب بر او تاختند و گفتند: «اکنون چه جای این پرسش است که علی در حال جنگ است؟!»
حضرت امیر(ع) فرمود: «بگذارید بپرسد که جنگ ما نیز بر سر همین است.» آن گاه فرمود:
« یا أعرابی ان القول فی أن الله واحد علی أربعه أقسام: فوجهان منها لا یجوزان علی الله عزوجل، و وجهان یثبتان فیه، فأما اللذان لا یجوزان علیه، فقول القائل: واحد یقصد به باب الاعداد، فهذا ما لا یجوز، لانَّ ما لا ثانی له لا یدخل فی باب الاعداد، اما تری انه کفر من قال: ثالث ثلثه و قول القائل: هو واحد من الناس، یرید به النوع من الجنس، فهذا ما لا یجوز علیه لانه تشبیه، و جل ربُّنا عن ذلک و تعالی. و أما الوجهان اللذان یثبتان فیه فقول القائل هو واحد لیس له فی الاشیأ شبه، کذلک ربُّنا و قول القائل انه عزوجل أحدی المعنی، یعنی به أنه لا ینقسم فی وجود و لا عقل و لا وهم کذلک ربنا عز و جل.»(۹)
بنا بر این روایت، واحد را چهار معنا است: واحد عددی، واحد نوعی، واحد به معنای موجود بی نظیر و واحد به معنای موجود تجزیه ناپذیر. دو معنای اول، درباره خداوند ناروا و دو معنای دیگر روا است. اینک به توضیح آن ها می پردازیم.
توحید عددی
« واحد عددی» آن واحدی است که تکثر و تعددپذیر است، هرچند این کثرات با یکدیگر مجانس نباشند. چون برای موجودی عدد «یک» را به کار می بریم، این موجود قابلیت «دو»، «سه» و … شدن را نیز دارا است. این گونه واحد را نمی توان برای خداوند متعال به کار برد؛ زیرا ذات مقدس حضرت حق تعددبردار نیست. این سخن کفرآمیز نصارا که می گویند: «اَنا ثالث ثلاثه» مائده/ (ع)۳ در حقیقت به معنای اعتقاد به عددی بودن و احدیت خدا است.
حضرت امیر(ع) با تعابیری گوناگون وحدت عددی را برای باری تعالی نفی کرده است. گذشته از تعبیرهایی که نقل شد، می توان به تعبیرهایی دیگر اشاره کرد که همگی از اویند:
« واحدٌ لا بعددٍ؛ یگانه است نه به شماره.»(۱۰)
« الاحدٌ بلا تأویل عددٍ؛ یگانه است نه به معنای شماره.»(۱۱)
« واحدٌ لا من عددٍ؛ یگانه است نه به شماره.»(۱۲)
توحید نوعی
مراد از واحد نوعی، واحدی است که تعدد بردار است و با افراد دیگر مجانس است. «نوع» در لغت عرب به گروهی از افراد مشابه و مجانس می گویند؛(۱۳) مثلاً چون می گویند: «لیس هذا من نوع ذاک»، منظور این است که این دو چیز مشابه و هم جنس یکدیگر نیستند.(۱۴) همچنین، وقتی درباره کسی می گویند «واحد من الناس» مقصود این است که آن شخص یکی از افراد مشابه و هم جنس مردم است. بنابراین، در وحدت نوعی تعدد و تشابه هست و واحد نوعی با افراد دیگر نوع هم جنس و مشابه است. بدین سان، نمی توان گفت خدا واحد نوعی است، زیرا لازمه آن تشابه خدا با دیگر موجودات است. از این رو، هرگاه ائمه اطهار: می فرمایند: «الله شی»، بی درنگ می افزایند: «لا کالاشیأ؛»(۱۵) یعنی خداوند، چیزی است، اما نه همچون دیگر چیزها.
توحید به معنای بی شبیه بودن
امام علی(ع) پس از نفی وحدت عددی و وحدت نوعی، دو معنای دیگر را برای خدای تعالی اثبات می کند که یکی عبارت است از: واحد به معنای بی شبیه: واحد لیس له فی الأ شیأ شبیه.
در بحث درباره ویژگی های توحید به این معنای توحید بیش تر می پردازیم.
توحید به معنای تجزیه ناپذیر
دومین معنای مقبول برای واحد، نفی هر گونه تجزیه و تقسیم از ذات اقدس الهی است؛ یعنی هرگونه تقسیم اعم از تقسیم خارجی، تقسیم عقلی و تقسیم وهمی (۱۶) درباره خداوند منتفی است؛ چنان که علی(ع) می فرماید:
« و لاتناله التجزئهُ و التَّبعیض؛ جزء جزء شدن و پاره پاره گشتن در او راه ندارد.»(۱۷)
و نیز می فرماید:
« لا یوصف بشی من الاجزا و لا بالجوارح والاعضأ، و لا بعرض و لا بالغیریه و الابعاض؛ نه جزئی دارد که به آن وصفش کنند و نه جوارح دارد و نه اعضا و عرض و نه توانند بدین وصفش کنند که بگویند غیر از دیگران است و بعض بعض است.»(۱۸)
از این واقعیت روشن می شود که ترکیب در ذات خدای تعالی به هیچ وجه راه ندارد و او تجزیه و تحلیل پذیر نیست و فاعلیت حق متعال، فاعلیت ارادی و خلقت او از لامن شی است نه این که خلقت به صدور و فیضان باشد و وجودات همه موجودات هم سنخ وجودی خدای تعالی و بلکه عین وجود او باشند.
۲) توحید صفاتی
مراد از توحید صفاتی آن است که چنان که باری تعالی در مقام ذات، یگانه و بی همتا است، در صفات کمالیه خود نیز یگانه و یکتا است و همانند و نظیری برای صفاتش نیست. امیرمؤ منان علی(ع) می فرماید:
« کلُّ عزیزٍ غیرهُ ذلیلٌ و کلُّ قوی غیره ضعیفٌ، و کلُّ مالٍ غیره مملوٌ و کلُّ عالمٍ غیره متعلٍّمٌ و کلُّ قادرٍ غیره یقدرُ و یعجزُ؛ هر غیر او ذلیل است و هر نیرومندی جز او ناتوان است و هر مالکی جز او مملوک است و هر عالمی جز او نوآموز است و هر توانایی جز او گاه توانا و گاه ناتوان است.»(۱۹)
از این روایت استفاده می شود که اوصاف خدای تعالی شخصاً ویژه اویند و کسی در آن ها با او شریک نیست. عالم و قادر و مالکی در عرض او نیست و همه به او عالم و قادر و مالک اند و این سخن بدان معنا نیست که صفات و کمالات همه اشیا صفات حق اند و جز حق را مطلقاً هیچ صفت و کمالی نیست؛ زیرا وجدان و برهان دلالت می کند که اوصاف کمالی انسان مانند قدرت و حیات مربوط به خود اوست نه اینکه صفات خدا بوده باشد. به عبارت دیگر صفات و کمالات موجودات از خدا و به اراده اوست ولی صفات خداوند نیستند.
۳) توحید افعالی
مراد از توحید افعالی آن است که در دار تحقق هیچ فعلی و انفعالی انجام نمی گیرد مگر اینکه تحت سلطنت حضرت حق و به مشیت و اراده و اذن اوست پر واضح است که این امر هیچگونه منافاتی با اختیاری بودن افعال انسان ندارد زیرا از جمله مقدمات فعل اختیاری، خود اختیار است که خدای تعالی قدرت این اختیار را به انسان تملیک کرده و اراده و مشیت او بر فعل اختیاری انسان تعلق گرفته است.
در زمینه توحید افعالی، تحلیل های دیگری وجود دارد که از سوی برخی مکاتب فلسفی و عرفانی ارائه شده که صحیح به نظر نمی رسد. از جمله:
اراده خدای تعالی بلکه ذات الهی علت تامه همه موجودات از جمله افعال انسان ها باشد، روشن است که بندگان در افعال خود مجبور بوده و جایی برای اختیار وجود نخواهد داشت. از سوی دیگر، بنابر وحدت وجود و موجود هم چون غیریتی در کار نیست نسبت فعل به انسان نسبتی مجازی و جبر و تفویض موضوعاً منتفی است. لاهیجی در شرح گلشن راز در بیان مراتب توحید شهودی که یکی از آنها توحید افعالی است می نویسد:
« آنکه حضرت حق به تجلی افعالی بر سالک متجلی شود و سالک صاحب تجلی، جمیع افعال و اشیا را در افعال حق فانی یابد و در هیچ مرتبه هیچ شیئی را غیر از حق
متعال فاعل نبیند و غیر از او مؤ ثر نشناسد.»(۲۰)
۴) توحید عبادی
امام علی(ع) در تفسیر فرازهای اذان می فرماید:
«أما قوله «أشهد أن لا اله الا ا»…کأنَّه یقول: أعلم أنَّه لا معبود اً لا ا عز و جل و أنَّ کلَّ معبود باطلٌ سوی ا عزَّ و جل.»(۲۱)
و در سخنی دیگر یکی از اهداف مهم بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) را سوق دادن مردم به عبادت خدای تعالی دانسته می فرماید:
«فانَّ ا بعث محمَّداً صلی ا علیه و آله بالحقٍّ لیخرج عباده من عباده عباده الی عبادته؛ همانا خدای تعالی محمد صلی ا علیه و آله را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود درآورد.»(۲۲)
عبادت به معنای خضوع و خشوع و افتادگی است. هیچک از بندگان و مخلوقات الهی را نسبت به دیگر مولویت و مالکیت نیست تا خضوع و خشوع در مقابل او لازم باشد. زیرا پرستش و افتادگی کردن فقط از شؤ ون استحقاقی مولا و مالک حقیقی می باشد. و این عبادت و افتادگی ملازم با اطاعت و پیروی هم می باشد و به همین جهت است که امام صادق(ع) در تفسیر آیه: « و اتخذوا من دون الله آلهه لیکونوا لهم عز اً کلا یکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضد اً»(۲۳) می فرماید:
« آنان که غیر از خدای تعالی، خدایانی برای خود ساخته اند، در روز رستاخیز خدایانشان با آنان به مخالفت برخاسته، از آنان و عبادتشان بیزاری خواهند جست. سپس فرمود: پرستش و عبادت، سجده و رکوع نیست؛ بلکه پرستش همان اطاعت است. هر که مخلوقی را در نافرمانی و معصیت خدای تعالی اطاعت کند او را پرستیده است.»(۲۴)
ج) ادله توحید
۱) فطرت
بنابر ادله و منابع دینی، خداشناسی امری فطری است. خداوند متعال با فضل و احسان خویش، فطرت همه آدمیان را به معرفت خویش سرشته است و از این رو، همه آدمیان زمانی که به دنیا می آیند، دارای گونه ای معرفت از ذات و اسما و صفات خداوندند. این معرفت پیشین به وسیله اسباب مختلف، مانند تذکر دادن پیامبران و مطالعه در اسرار خلقت به یاد آدمی می آید.
امام علی(ع) در گفتاری زیبا یکی از وظایف پیامبران را بازخواست میثاق فطرت و یادآوری نعمت فراموش شده که همان موهبت معرفت ا است:
«خداوند رسولان خود را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پی درپی گسیل کرد تا میثاق فطرت خداوندی را از ایشان باز پس گیرند و نعمت فراموش شده را به یادشان آورند.»(۲۵)
در این معرفت فطری، معرفت به توحید و یگانگی خداوند نیز جای گرفته است. خداوند خود را به عنوان خداوند یگانه به آدمیان شناسانیده است و متعلق معرفت فطری، خدای واحد است و ناگزیر تذکر و توجه به این معرفت فطری، توجه به خدای یگانه است؛ چنان که در کتاب توحید به نقل از ابوهاشم جعفری آمده است:
«از امام جواد(ع) پرسیدم: معنای واحد چیست؟ فرمود: آن که همگان بر یگانگی اش متفقند؛ هم چنان که خداوند عَز وَ جَل می فرماید: و اگر از ایشان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است، بی گمان خواهند گفت: خدا.»(۲۶)
در روایتی، حضرت امیر(ع) فطری بودن توحید را چنین بیان کرده است:
«بی گمان بهترین وسیله ای که جویندگان بدان چنگ می زنند و به خدای سبحان متوسل می شوند…، کلمه اخلاص است که همان فطرت الهی است.»(۲۷)
۲) هماهنگی و وحدت تدبیر
از ادله توحید باری تعالی، همانا وحدت و هماهنگی نظام هستی است. با اندکی مطالعه در مظاهر ربوبیت خداوند در طبیعت می توان به یگانگی آفریدگار دانا و توانا پی برد. قرآن کریم آدمیان رابه تدبر در آیات تکوینی فرامی خواند تا از این گذر به آفریننده آیات و وحدت و یگانگی اش راه یابند؛ چنان که در هر یک از آیات ۶۰ تا ۶۴ سوره مبارکه نمل، برخی نعمت ها و موهبت های الهی را برمی شُمارد و آن گاه با جمله «أ اًلهٌ مع الله» بر وحدت خداوند پای می فشارد. برای مثال، در آیه ۶۴ می فرماید:
« أمَّن یبدأ الخلق ثم یعیده و من یرزقکم من السَّمأ و الأ رض أاله مع الله قل هاتوا برهانکم اًن کنتم صادقین. [یا کیست] آن که خلق راآغاز می کند و سپس آن را باز می آورد و آن کس که از آسمان و زمین به شما روزی می دهد؟! آیا معبودی باخدا است؟! بگو: اگر راست می گویید، برهان خویش بیاورید.»
امیرمؤ منان(ع) نیز، که پرورش یافته مکتب قرآن است، از سویی برخی اسرار آفرینش زمین، آسمان، کوه ها(۲۸) و … را باز می گوید و از سوی دیگر تذکر می دهد که آفریدگار همه آفریدگان خدای یگانه متعال است. از جمله در خطبه ۱۸۵می فرماید:
« اگر راه های تفکر را در پیش گیری تا به ژرفای تفکر خویش برسی، اندیشه ات تو را به یکتایی آفریدگار می رساند؛ زیرا در خواهی یافت که آفریننده مورچه، همان آفریدگار نخل است و در خواهی یافت که همه موجودات ریز و درشت، لطیف و غلیظ و ضعیف و قوی همه در خلقت ،به سان یکدیگرند.»
در حقیقت، هماهنگی موجودات جهان با یکدیگر، و دقت و استواری خلقت، نشانه حاکمیت نیرویی یگانه بر جهان هستی است.
۳) نبود نشانه های شریک
برهان سوم در گفتار حضرت علی(ع)، بر نفی شریک باری تعالی، از طریق نفی آثار و نشانه های شریک سامان یافته است؛ بدین بیان که اگر خدای واحد بی همتا شریکی می داشت، آثار صنع و تدبیر او نیز در عرصه هستی پدیدار می گشت و چون چنین نیست، آشکار می شود که جز او، خدایی دیگر در میان نیست. امیر مؤ منان(ع) در نامه ای خطاب به امام حسن(ع) این برهان را به شکلی زیبا باز ساخته است:
«و اعلم یا بنی أنَّه لو کان لربٍّک شری لأ تتک رسله و لرأیت آثار ملکه و سلطانه و لعرفت أفعاله و صفاته و لکنَّه الهٌ واحد کما وصف نفسه؛ پسرکم! اگر پروردگارت را شریکی می بود، رسولانش به سوی تو می آمدند و آثار ملک و سلطه اش را می دیدی و افعال و اوصافش را می شناختی، ولی او هم چنان که خود را وصف فرموده است خدای یکتا است.»(۲۹)
وجود آثار و نشانه ها بر پدیدآورنده آن ها دلالت می کند. از این رو، آدمی با دقت در مخلوقات و نظم و تدبیر حاکم بر آن ها به خالق و صانع این مخلوقات رهنمون می شود. حال، همین آثار و مخلوقات گذشته از این که بر خالق گواهی می دهند، بر یگانگی خالق نیز دلالت دارند؛ زیرا چنان که در برهان پیش گذشت، نظم و هماهنگی مخلوقات، خبر از خدای واحد می دهد و جز مخلوقات موجود، مخلوقات و آثاری دیگر در میان نیست تا بر خالقی دیگر دلالت کنند.
از آثار خداوند که حضرت علی(ع) نیز از آن ها سخن گفته است، ارسال رسولان است. با توجه به این که پیامبران از خدای واحد خبر می دهند و وجود خدای دیگری را نفی می کنند، اگر خدایی دیگر در میان باشد، پیامبران کاذب خواهند بود؛ در حالی که صداقت پیامبران از حقایق ضروری است. اگر کسی بگوید: ممکن است جهان، آفریده چند خالق باشد و آنان در تدبیر جهان با یکدیگر به توافق رسیده و مثلاً قلمرو خویش را مشخص کرده باشند، در پاسخ می گوییم: این فرض، بر نقص و محدودیت خدایان فرض شده گواهی می دهد و نقص و محدودیت از صفات مخلوقات است و خالق دارای چنین صفاتی نیست.
د) شرط های توحید
با تأمل در سخنان علی(ع) درمی یابیم که توحید راستین که در کتاب و سنت مطرح است و در گفتار آن امام همام(ع) نیز نمود یافته است دارای شرط هایی است برای باز شناختن و راه یافتن به توحید راستین، وجود همه این شرط ها ضروری است و نبود هر یک از آن ها به معنای نفی توحید است. شرط عبارتند از:
۲) وصف ناپذیری؛
۳) بینونت و عدم سنخیت.
۱) تشبیه ناپذیری
شرط تحقق معنا و حقیقت توحید نفی هر گونه مثل، نظیر و شبیه برای ذات اقدس الهی است. این را می توان درگفتار علی(ع)باز یافت که همواره بر آن پای می فشارد؛ مثلاً درجایی می فرماید:«آن که ازآفریدگان جدااست وهیچ چیز ماننداو نیست.»(۳۰) در جایی دیگر می فرماید: «نظیر و شبیهی برای خدا نیست تا همسانش باشد.» (۳۱) در جایی دیگر می فرماید: «یگانه ای است که همچون دیگر چیزها نیست.» (۳۲)
همچنین می فرماید:«بروجودخویش به نیروی خلقتش گواه است وبر ازلیت خویش به حدوث آفریدگانش گواه است وبرهمسان ناپذیری اش به همسانی آفریدگان.»(۳۳)
این گفتار گوهرین حضرت امیر(ع) بدین معنا است که خداوند از هرگونه همسانی و شباهتی با آفریدگان به دور است و همه اشیا از آن روکه حادثند، ناگزیر پدید آورنده ای می خواهند.پس همه آنها در نیازمندی به پدیدآورنده، همسانند، ولی چون حقیقت باری تعالی ازلی و غنی است، نیازی به پدیدآورنده ندارد.
« لیس له مثلٌ فیکون ما یخلق مشبهاً به و مازال عند أهل المعرفه به عن الاشباه و الاضداد منزَّ هاً. کذب العادلون با اذ شبهوه بمثل أصنافهم. و حلُّوه حلیه المخلوقین بأوهامهم؛ خداوند را همسانی نیست تا آنچه می آفریند، مانندش باشد. او همواره نزد خداشناسان، از اشباه و اضداد پیراسته است.»
۲) توصیف ناپذیری
باید بدین نکته عنایت ورزید که آن گاه می توان حقیقتی را به تعریف و وصف آورد که نخست آن را به ادراک آوریم و باز شناسیم، ولی ذات باری تعالی به دلیل قدس و ظهور و نورانیت نامتناهی، از تیررس خردهای نافذ و تعقل و تفکر به دور است.(۳۴) حضرت امیر(ع) وصف کردن خدای تعالی را همسان محدود ساختن او دانسته است. او می فرماید:
« هر کس خدا را وصف کند، اورا محدود کرده است وکسی که خدای را محدود کند، او را به شمارش آورده است و هر کس که او را به شمارش درآورد ازلیت او را باطل ساخته است و کسی که از چگونگی اش بپرسد، در پی وصفش رفته است.»(۳۵)
پس لازمه وصف کردن خدای تعالی، محدود ساختن او است و پیش تر بیان شد که توحید عددی برای خدای تعالی به کار نمی رود. برای روشن شدن نادرستی این کار، می کوشیم ادله خویش را به بیان آوریم و سپس گفتار امام علی(ع) در این باره را نقل می کنیم.
اول. این که ذات حق تعالی را نمی توان به تعقل درآورد، با توجه به شرط بعدی (عدم سنخیت میان خالق و مخلوق) حقیقتی بدیهی است. ذات حق تعالی وجودی است که حقیقتش با دیگر حقایق ناهمگون است و با تمامی موجودات دیگر مباین است. روشن است که مباین را راهی به مباین نیست. انسان چگونه می تواند او را درک کند، در حالی که هیچ راهی به بدو ندارد؛ زیرا حقیقت انسان، مباین حقیقت خداوند است؟!
دوم. انسان محدود است و موجود محدود را به حقیقت لایتناهی و نامحدود راهی نیست. بنابر این، احاطه به حضرت حق یا به تعبیری وصول به کنه ذات مقدس امکان پذیر نیست.
سوم. ذهن و اندیشه انسان به وسیله صور و مفاهیم به حقایق راه می یابد. از سوی دیگر، هر مفهومی حد خاصی را برمی تاباند و از آن جا که خداوند هیچ حد و قیدی ندارد، نمی توان از او مفهومی درست در اندیشه داشت.
موضوع وصف ناپذیری حق تعالی در آیات و روایاتی بسیار مورد تأکید قرار گرفته است:
ـ «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» انعام/ ۱۰۳
ـ «سبحان ربٍّ ربٍّ العزَّه عما یصفون» صافات/ ۱۸۰
ـ «و ما قدروا ا حقَّ قدره» انعام/ ۹۱
ـ «و أنَّ الی ربٍّ المنتهی» نجم/ ۴۲
علی(ع) در خطبه نخست نهج البلاغه می فرماید:
« سرلوحه دین معرفت خدا است وکمال معرفت خدا، تصدیق او است و کمال تصدیق ،توحید او است وکمال توحید،اخلاص برای او است وکمال اخلاص، نفی وصف از او است؛ زیرا هر وصفی گواه است که غیر از موصوف است و هر موصوفی گواهی می دهد که غیر از وصف است. پس هر که خدای سبحان را وصف کند او را [به چیزی] نزدیک کرده است و هر کس او را [به چیزی] نزدیک کند، او را دو گانه کرده است و هر کس او را دوگانه کند، تجزیه اش کرده است. و هر که تجزیه اش کند، او را نشناخته است و هر کس او را نشناسد، به او اشاره می کند و هرکس به او اشاره کند، محدودش کرده است و هر که او را محدود کند، معدود ساخته است.»(۳۶)
در جایی دیگر می فرماید:
« سرلوحه عبادت خدا معرفت او است و اصل معرفت خدا توحید او است و نظام توحید نفی صفات از او است. بزرگ است از این که صفات بدو راه یابند؛ زیرا عقل ها گواهند بر این که صفات هر کس راه یابند، او مصنوع و مخلوق است و خردها گواهی می دهند که خدای جل جلاله صانع است نه مصنوع.»(۳۷)
وصف ناپذیری باری تعالی در روایت زیر به گونه ای آشکارتر مطرح شده است:
« او را صفتی نیست که نیل و ادراک شود و حد ی نیست که برایش مثل ها زده شود، واژگان در برابر صفات او وامی مانند و وصف های گوناگون در ساحت او بازمی مانند. در ملکوت الهی ژرف ترین اندیشه ها حیرانند و تفاسیر جامع پیش از رسوخ در شناخت خدا از هم گسلند. منزه است او. خدا همان گونه است که خود وصف کرده است و دست وصف کنندگان از دامان وصفش به دور است.»(۳۸)
از امام صادق(ع) نقل است که حضرت امیر(ع) در مسجد کوفه سخن می گفت که مردی به پاخاست و گفت: «یا امیرمؤ منان خدا را برای ما وصف کن تا محبت و معرفت ما بدو افزون گردد. حضرت خشمناک شدند و فرمودند: الصلاه جامعه. مردم گرد آمدند و مسجد آکنده از جمعیت شد. حضرت خشمگین و برافروخته بر منبر شد. حمد خدای سبحان به جای آورد و بر پیامبر(ص) درود فرستاد. سپس فرمود:
« ذات حق هیچ گاه در ظرف اندیشه اندیشه مندان جای نمی گیرد. اندیشه های نافذ و افکار ژرف از رسیدن به کنه حضرت حق ناتوانند و حتی نمایه ای از جلال و عظمت او به فکر و ذهن وقلب انسان راه نمی یابد؛ زیرا او به فراچنگ قوای ادراکی آفریدگان محدود در نمی آید که او چیزی دیگر است و آفریدگان، چیزی دیگر. بی گمان هر چیز به سان چیزی است که همسان آن است، ولی آنچه همسانی ندارد، چگونه به چیزی شباهت می یابد؟!»(۳۹)
این بحث را با کلامی از امام(ع) درباره نفی هر گونه تصور و توهم (که گونه ای وصف کردن است) به پایان می بریم:
« التوحید أن لا تتوهمه؛ توحید آن است که خدا را در وهم نیاوری.»(۴۰)
۳) بینونت و عدم سنخیت
سومین شرط بنیادین توحید عبارت است از وجود تمایز و تباین ذاتی و صفتی میان خالق و مخلوق. منظور از تباین ذاتی و وصفی خدا و خلق آن است که باری تعالی در ذات و تمامی صفات و شئون، حقیقتاً از آفریدگان خود متمایز بوده است و هیچ گونه سنخیت و مشارکتی میان خالق و مخلوق نیست. این موضوع از مسلمات و قطعیات کتاب و سنت در باب خداشناسی است. در این جا برخی از سخنان مولای متقیان(ع) را نقل می کنیم که از این حقیقت پرده برمی دارد:
« دلیل خدا، نشانه های آشکار او است و وجودش، بودن او است و معرفتش یگانه دانستن او است و توحید، متمایز ساختنش از آفریدگان او است و حکم تمایز، جدایی وصفی است نه دوری مکانی. خدا پروردگار آفریننده است نه پرورش یافته و آفریده. هر آنچه به تصور در آید، به خلاف او است.»(۴۱)
نیز می فرماید:
« ستایش خدای را است که به آفریدگانش بر خویش دلالت می کند… از آفریدگان جدا است، ولی نه آن که از آن ها به مسافتی دور باشد… جدایی اش از چیزها با غلبه
و قدرت است و جدایی چیزها از او با خضوع و بازگشت به سوی او است.»(۴۲)
در جایی دیگر می فرماید:
« ستایش خدای را است که وهم ها را از این که جز بر وجود او دست یابند، ناتوان ساخته است و خِرَدها را از تصور ذاتش که بی شبیه است باز داشته است. در ذات او تفاوتی نیست و با عدد، هر چند کامل باشد، به شمارش و تجزیه درنمی آید. از چیزها جدا است ولی نه آن که دور باشد.»(۴۳)
نیز می فرماید:
« ستایش خدای واحدِ احدِ صمدِ یگانه را است که از چیزی وجود نیافته است و آفریدگانش را از چیزی نیافریده است. به وسیله قدرتش از چیزها جدا است و چیزها از او جدایند. چیزها را هنگام آفرینش محدود ساخت تا ناهمسانی شان با خویش و ناهمسانی خویش را با آن ها آشکار کند.»(۴۴)
در جایی دیگر می فرماید:
ستایش خدای را است که از چیزی وجود نیافته است و موجودات را از چیزی نیافریده است… در صفات، از آنچه آفریده است جدا است».(۴۵)
مفهوم حدیث بالا آن است که خداوند متعال با تمامی مخلوقات جدایی و بینونت دارد و روشن است که بینونت میان خالق و مخلوق، ملازم با نفی سنخیت است. مراد از جدایی در صفات، این نیست که میان خالق و مخلوق تنها در صفات مباینت برقرار است و در ذات مباینت موجود نیست؛ زیرا صفت در این حدیث به معنای «توصیف شدن» است؛ یعنی خداوند در وصف شدن با آنچه آفریده است، مباین است و از آن جا که صفات خداوند عین ذات اویند در حقیقت حدیث شریف بر مباینت ذاتی نیز پا می فشارد.
افزون بر این، تعبیر یاد شده به خوبی از بینونت ذاتی خالق و مخلوق پرده برمی دارد؛ زیرا فرض سنخیت در ذات، به معنای وصف کردن باری تعالی به همانندی و همسانی با مخلوقات است، در حالی که روایت تمامی وصف ها را از ساحت ربوبی نفی می کند. نتیجه آن که، حدیث بر نفی سنخیت دلالت دارد.
در حدیثی دیگر می خوانیم که از امیرمؤ منان(ع) پرسیدند: «پروردگارت را با چه شناختی؟» فرمود: «با آن چه خود فرموده است.» پرسیدند: «خداوند چگونه خود را معرفی کرده است؟» فرمود:
«لا تشبهه صوره و لا یحسُّ بالحواس و لا یقاس بالناس، قریبٌ فی بعده، بعیدٌ فی قربِه، فوق کل شیی و لا یقال: شیی فوقه، أمام کلٍّ شیی و لا یقال: له أمام، داخل فی الاشیأ لا شیی فی شیی داخل، و خارج من الاشیأ، لا شیی من شیی خارج، سبحان من هو هکذا و لا هکذا غیره و لکل شیی مبتدءٌ.»(۴۶)
پیام امام(ع) در این روایت آن است که خداوند سبحان شبیه ندارد و به هیچ صورتی حتی وهمی همسان نیست و هیچ گونه شباهتی میان او و موجودات و مخلوقات نیست و میان او و آفریدگان بینونت کامل برقرار است.
گویایی این تعبیرها در بینونت میان خالق و مخلوق، آن ها را از توضیح بی نیاز ساخته است. آنچه در این جمله ها مورد تأکید امام(ع) است، آن که ساحت قدس ربوبی از هرگونه شباهت و سنخیتِ قابل تصور و توهم، به دور است.
جمله های بعدی امام(ع) از لطافت بیش تری برخوردارند به گونه ای که اگر سنخیت را پذیرفته باشیم، هرگز نمی توانیم آن ها را معنا کنیم. این که امام می فرماید: «قریب فی بعده و بعید فی قربه»، آشکار می کند که سنخیت در میان نیست؛ زیرا معنا ندارد چیزی که دور است نزدیک هم باشد و چیزی که نزدیک است دور هم باشد. امام علی(ع) در جایی دیگر می فرماید:
« قریبٌ من الاشیأ غیر ملامس، بعید منها غیر مباین، متکلم لا برویه مریدٌ لا بهمَّه، صانع لا بجارحه.»(۴۷)
از عبارت «قریب من الأ شیأ غیر ملامس و بعید منها غیر مباین» دست کم به دو حقیقت می توان رسید: نخست آن که در خارج دو حقیقت هست و عینیتی در کار نیست. این تعبیرها و تمامی روایاتی که بدین مضمون نقل شده اند، بر وجود دو حقیقت که یکی قائم به خود و دیگری نیازمند و قائم به غیر است دلالت می کنند.
دوم آن که سنخیتی میان خالق و مخلوق نیست و هر گونه تشابهی که به ذهن آید، منتفی است. از این رو ایست که امام می فرماید: «قریب من الأ شیأ غیر ملامس.» دو چیز که به یکدیگر نزدیکند، میانشان ملاصقتی است، ولی ذات پروردگار، با این که به اشیا نزدیک است و از رگ گردن به انسان نزدیک تر است، هیچ گونه ملاصقتی با مخلوقات ندارد. اما از آن رو که قیام اشیا به او است، در حقیقت، او به اشیا از خود آن ها نیز نزدیک تر است: قریب من الأ شیأ.ولی در همان حال، غیر از آن ها است: غیر ملامس. از اشیا دور است، اما نه به گونه بُعد مکانی که خداوند در جایی و اشیا در جایی دیگر باشند. مباینت به معنای جدایی مکانی نیست، بلکه بینونت حقیقی و ذاتی است.
امام(ع) در ادامه حدیث شریف به دفع توهم شباهت میان خالق و خلق در صفات می پردازد. پروردگار، متکلم است، نه چونان که مخلوق، متکلم است و می اندیشد و سپس سخن می گوید. خداوند دارای اراده است، ولی نه همچون آدمی که نیازمند به فراهم آمدن مقدماتی مانند تصور، تصدیق، شوق و عزم باشد. خداوند خالق است، ولی نه آن سان که مخلوقات، به وسیله ابزار و ادات، چیزی می آفرینند.(۴۸)
وحدت شخصی وجود و توحید خدای تعالی
مجموع روایاتی که در فصل شرط های توحید و به ویژه در بحث نفی سنخیت گذشت و نیز احادیث فراوان دیگر، هماهنگ و همنوا، بر نفی سنخیت میان خدا و خلق گواهی می دهند. بر این اساس، نادرستی نظریه برخی عرفا در عینیت خالق و خلق و این که موجود حقیقی، منحصر در وجود لا شریک است و آنچه متکثر دیده می شود، ظهورات و در حقیقت عین او است، آشکار می گردد.
ابن عربی در فصوص الحکم می گوید: «عارف کسی است که خدا را در همه چیز، بلکه عین همه چیز می بیند.»(۴۹)
همو در جایی دیگر می نویسد: «منزه است کسی که اشیا را آشکار ساخته است و خود، عین آن ها است.»(۵۰)
و صدرالدین شیرازی می گوید:
« این چنین پروردگارم مرا با برهان آسمانی به صراط مستقیم راه نمود که وجود و موجود و آنچه هست منحصر در یک حقیقت است و … در دار حقیقت موجودی جز خداوند نیست. آنچه در عالم وجود، غیر واجب معبود، به نظر می آید، تنها عبارت از ظهور ذات و تجلی صفات او است که در حقیقت، آن هم عین ذات او است؛ چنان که در لسان عرفابر این حقیقت تصریح شده است.»(۵۱)
آیه الله سیدجعفر سیدان
پینوشتها
.۱ شیخ صدوق، التوحید، ص ۲۸، ح ۲۴.
.۲ بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۳، ص ۱۳، ح ۳۱.
.۳ التوحید، ص ۲۱ ح ۱۲.
.۴ بحارالانوار، ج ۳، ص ۱۴، ح ۳۹.
.۵ التوحید، ص ۳۰، ح ۳۲. در احادیث دیگر شروط لازم – مانند ولایت – یادآوری شده است.
.۶ التوحید، ص ۲۸، ح ۲۹.
.۷ نهج البلاغه، خطبه ۱۰(ص).
.۸ همان، خطبه ۱(ص)۲.
.۹ التوحید، ص ۸۳، ح ۳.
.۱۰ نهج البلاغه: خطبه ۱۸۰.
.۱۱ همان: خطبه ۱۴۸.
.۱۲ التوحید: ص (ع)۰ ح ۲(ص).
.۱۳ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۲(ع)۰.
.۱۴ همان، ص ۳(ع)۰.
.۱۵ کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص .
.۱۶ تقسیم خارجی مانند تقسیم انسان به بدن و روح. تقسیم عقلی مانند تقسیم انسان به حیوان و ناطق. و تقسیم وهمی مانند تقسیم انسان به دو نصف.
.۱۷ نهج البلاغه، خطبه ۸۱.
.۱۸ همان، خطبه ۱(ع)۹.
.۱۹ همان، خطبه (ص)۵.
.۲۰ شرح گلشن راز، ص ۲(ص)۸.
.۲۱ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص ۳۹.
.۲۲ ثقه الاسلام کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۳۸(ص).
.۲۳ مشرکان غیر از خدای تعالی خدایانی برای خود گرفتند تا موجب عزتشان باشند، چنین نیست! بزودی آن خدایان، پرستش آنان را انکار کرده و دشمن آنان خواهند شد.(مریم، آیه ۸۱ و ۸۲).
.۲۴ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۵۵.
.۲۵ نهج البلاغه، خطبه ۱.
.۲۶ التوحید، ص ۸۳، ح ۲.
.۲۷ نهج البلاغه: خطبه ۱۰(ص).
.۲۸ برای نمونه بنگرید به خطبه ۱ و ۸(ع) و ۱۰۸.
.۲۹ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
.۳۰ التوحید، ص ۳۲، ح ۱.
.۳۱ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۱.
.۳۲ التوحید، ص ۸۳.
.۳۳ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
.۳۴ ر.ک: ملکی میانجی، محمدباقر، توحید الاًمامیه، فصل ششم و هفتم.
.۳۵ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۵.
.۳۶ نهج البلاغه، خطبه ۱. قریب به این مضمون در کلام امام رضا(ع) نیز آمده است بنگرید به: التوحید، ص ۳۴، ح ۲.
.۳۷ الأحتجاج، ج ۱، ص ۲۹۸.
.۳۸ التوحید، ص ۴۲، ح ۳.
.۳۹ التوحید، ص ۵۲، ح ۱۳؛ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۸(ع).
.۴۰ نهج البلاغه، حکمت ۴(ع)۰.
.۴۱ الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۹۹.
.۴۲ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
.۴۳ التوحید، ص (ع)۳، ح ۲(ع).
.۴۴ همان، ص ۴۱، ح ۳.
.۴۵ التوحید، ص (ص)۹، ح ۲(ص).
.۴۶ التوحید، ص ۲۸۵، ح ۲.
.۴۷ نهج البلاغه، خطبه ۱(ع)۹.
.۴۸ درباره بحث سنخیت به کتاب تنبیهات حول المبدء و المعاد، ص ۵۳ – ۹۵ مراجعه شود.
.۴۹ شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۴۳(ص).
.۵۰ الفتوحات المکیه، ج ۲، ص (ص)۰۴.
.۵۱ الأسفار الأربعه، ج ۲، ص ۲۹۲.
منبع: http://www.ahl-ul-bayt.org/fa.php/page,2185A78041.html