دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » جدایی وجودی خالق و مخلوق در آیات و روایات(قسمت دوّم)

جدایی وجودی خالق و مخلوق در آیات و روایات(قسمت دوّم)

images (3)

معرفت فطری

شناخت فطری خداوند چگونه، و فرق آن با شناخت از راه عقل و نشانه های تکوینی چیست؟

شناخت خداوند، از راه نشانه های موجود در جهان متفاوت است و نیز درجات توجّه و تدبّر و تفکّر در خود نشانه ها تفاوت دارد و عقل انسانها در درک آنها و میزان تأیید الهی از افراد متفکّر در این‌ آیات نیز مختلف است؛ هرچند بر همهﯼ آنها حقیقتاً معرفت و شناخت گفته می شود؛ و نتیجهﯼ آن پیدایش تصدیق و ایمان به آفرینندهﯼ جهان و صفات کمالیّهﯼ اوست؛ ولی از این راه انسان خداوند متعال را نمی یابد و مشاهده نمی کند.

زیرا ما راهی بر وجدان و رسیدن علمی به چیزی، جز ادراکات ظاهری و باطنی نداریم و روشن شد که محال است از راه علم و عقل او را بیابیم و جمال او را مشاهده کنیم؛ ولی این امتناع در جایی است که معرّف و راهنمای ما علم و عقل باشند؛ ولی اگر راهنما و شناساننده، ذات حقّ به معنای شایستهﯼ آن، خود او باشد؛ دلیلی بر امتناع آن نیست؛ بلکه از آیات و روایات ظاهر می شود که این نوع شناخت عینی و وجدانی، نه تنها ممکن است بلکه تحقّق یافته و نمونه هایی از آن نیز دیده شده است؛ پس معرفت به وجدان و عیان و عرفان و وصول به حضرت الهی که در روایات آمده است، از راه دیگری غیر از قوای مدرکهﯼ ظاهری و غیر از راه تصوّر و توهّم و غیر از راه علم و عقل است.

این معرفت وجدانی همان است که در هنگام شدّت و گرفتاری و بریدن از همهﯼ اسباب مادّی برای انسان حاصل می شود و پروردگار خود را خالصانه می خواند و به درگاه او تضرّع می کند؛ بدون آنکه در آن حال چیزی را با قوای مدرکهﯼ ظاهری و باطنی درک کند و این حالت برای مؤمن و کافر هر دو روی می دهد و به این وسیله خداوند حجّت خود را بر بندگانش تمام می کند؛ ولی این کار از راه عقل و استدلال نیست؛ هرچند عقل پس از حصول این شناخت وجدانی و این دریافت درونی، حکم به صحّت نموده و تصدیق و اعتقاد به آن را واجب می کند.

این نوع معرفت وجدانی به طور ناخواسته و قهری و هنگام نا امیدی از همهﯼ اسباب مادّی که انسان در گردابهای هلاکت می افتد و از همهﯼ آیات و نشانه های الهی و از هر نوع تفکّر و تعقّلی غافل می شود، به انسان دست می دهد.

به عبارت دیگر، بعد از هوشیاری و بیرون آمدن از مستی و ناپدید شدن خیالات باطل برای انسان، جلوه های جلال الهی آشکار می گردد.

چنانکه این مطلب در روایت منسوب به کمیل بن زیاد احتمال می رود. آنجا که از امیر المؤمنین(ع) پرسید: حقیقت چیست؟ حضرت فرمود: تو را چه کار با حقیقت؟‌عرض کرد: مگر من صاحب سرّ و محرم و راز تو نیستم؟ فرمود: ولی آنچه از پیمانهﯼ وجود من سرزیر کند، بر تو ترشّح می کند (یعنی باید تو منتظر بمانی؛ هر موقع سخن گفتم، از آن استفاده کنی؛ نه آنکه پیشدستی کنی و قبل از هنگام بپرسی).

کمیل عرض کرد: آیا شخصیّتی مانند شما گدای در خانه اش را ناامید می کند؟ حضرت فرمود:‌ حقیقت عبارت از پرده برداری از جلال بی کم و کاست الهی، بدون اشاره به اوست. عرض کرد: بیشتر برایم توضیح دهید! فرمود: محو الموهوم و صحو المعلوم!؛ ناپدید شدن توهّم و خیال از صفحهﯼ جان و هشیاری از بادهﯼ مستی آنچه معلوم است. {روضات الجنّات خونساری ج۶ ص۶۲ از رجال نیشابوری}

به همین حقیقت و معرفت وجدانی در آیات ذیل اشاره، و بر ردّ کافران و مشرکان (به شرک جلّی و بت پرستی یا شرک خفّی و ریا) استدلال شده است:

«هنگامی که سوار بر کشتی می شوند، با دین خالص خدا را می خوانند و هنگامی که ایشان را به خشکی برده و نجات می دهد، به ناگهان شرک می ورزند».

(عنکبوت/۶۵)

«و هنگامی که فرا می گیرد آنان را موجی همچون توده های ابر، می خوانند خداوند را با دین خالص؛ ولی هنگامی که آنان را نجات داد و به خشکی رسانید، بعضی از آنان راه اعتدال را پیش گرفتند (و به ایمان خود وفادار ماندند؛ در حالی که بعضی دیگر راه کفر و عناد پیش گرفتند) ولی آیات ما را جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمی کنند».

(لقمان/۳۲)

«پروردگار شما کسی است که می راند برای شما کشتی را؛ تا از نعمت او بهره بردارید. همانا او با شما مهربان است و هنگامی که در دریا گرفتار (طوفان) می شوید؛ گم می شوند (از نظر شما)‌ کسانی که آنان را می خوانید؛ مگر او (خداوند یکتا). ولی وقتی که شما را نجات داد و به خشکی رسانید؛ روی برمی گردانید و انسان بسیار ناسپاس است».

(اسراء/۶۶)

«و او (خداوند) کسی است که در خشکی و دریا شما را گردش می دهد؛‌ تا هنگامی که در کشتی قرار می گیرید و آن کشتی با بادی ملایم و پاکیزه ای آنها را (سرنشینان) را حرکت می دهد و ایشان به آن جهت خوشحالند. ناگهان باد تندی می وزد و موج از هر طرف به ایشان روی می آورد و در آن حال گمان می برند که هلاک خواهند شد. خدا را از سر اخلاص می خوانند که اگر ما را از این ورطه نجات دهی، حتماً از سپاسگذاران خواهیم بود؛ اما همین که آنان را نجات دادیم، باز بر روی زمین ستم می کنند».

(یونس/۲۲)

«آنچه نعمت در اختیار شما هست، از خداوند است. سپس هنگامی که گرفتاری به شما می رسد؛ به سوی او ناله سر می  دهید (و کمک کی طلبید)؛ سپس وقتی گرفتاری را از شما برطرف کند؛ به ناگاه گروهی از شما برای پروردگارتان شریک قائل می شوید. (بگذار) تا نعمتهایی که به آنان دادیم کفران کنند. و از آن نعمتها بهره بگیرید؛ ولی به زودی (حقایق هولناک قیامت یا مرگ را) خواهید دانست».

(نحل/۵۵-۵۳)

«بگو چگونه می نگرید اگر عذاب الهی شما را فراگیرد یا قیامت شما را فرا رسد. (به من خبر دهید) آیا غیر از خداوند را می خوانید، اگر راستگو باشید؛ بلکه او را می خوانید و او اگر بخواهد برطرف می کند مشکلی را که به خاطر آن او را می خوانید و آنچه را (در این دنیا) شریک و همتای او قرار دادید، فراموش می کنید».

(انعام/۴۰)

«و هنگامی که گرفتاری به انسان می رسد؛ پروردگارش را با توجّه و آه و ناله می خواند؛ سپس وقتی (پروردگار) به او نعمتی می دهد (گرفتاریش را برطرف می کند)؛ آنچه را به خاطر آن قبلاً خداوند را می خواند فراموش می کند و برای خداوند همتایانی قرار می دهد؛ تا مردم را از راه او گمراه کند. بگو مدّت اندکی از کفرت بهره گیر (ولی بدان که) تو از اهل آتشی».

(زمر/۸)

«و هنگامی که به انسان گرفتاری برسد (در همه حال)، می خواند ما را در حالی که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده؛ ولی همین که گرفتاری او را برطرف ساختیم، چنان می رود که گویا هرگز ما را بر رفع مشکلش نخوانده بود. این گونه برای اسراف کاران عملکردشان زینت داده شد (که زشتی عمل خود را درک نکنند)».

(یونس/۱۲)

«پس هنگامی که به انسان گرفتاری می رسد، ما را می خواند؛ سپس وقتی ما به او نعمت خود را می دهیم (و گرفتاریش را برطرف می کنیم)، می گوید: این نعمت به خاطر دانش (و تدبیرم) به من داده شد. (نه چنین است) بلکه این نعمت فتنه و آزمایش اوست؛ ولی بیشتر آنها نمی دانند».

(زمر/۴۹)

با تدبیر در این آیات روشن می شود که این حالت رویکرد به خداوند در حال گرفتاری، بر اثر استدلال به عقل و آیات نیست؛ زیرا مورد این آیات معتقدین یه شرک جلّی می باشد و اختصاص به معتقدان به توحید ندارد.

چون دلالت آیات گذشته بر مقصود ما روشن است؛ در اینجا به ذکر یک روایت اکتفا می کنیم که محتوای غنیّ و معارف بلند آن، ما را از گفتگو دربارهﯼ سندش بی نیاز می کند.

و آن روایتی است که مرحوم صدوق از محمّد بن قاسم جرجانی مفسّر نقل می کند از ابویعقوب یوسف بن محمّد بن زیاد و ابو الحسن علی بن محمّد ابن سیّار که هر دو شیعهﯼ دوازده امامی بودند و هریک از پدرش نقل کرد از امام حسن بن علی عسکری(ع) دربارهﯼ «بسم الله الرحمن الرحیم»فرمود:‌الله، آن کسی است که هر مخلوقی در حوائج و گرفتاری ها هنگام ناچاری و ناامیدی از همه جا، با سرگشتگی به سوی او روی می کند و می گوید «بسم الله»؛ یعنی در همهﯼ کارهایم از خداوند کمک می طلبم؛ که عبادت جز برای او شایسته نیست. کسی که دادرس است، هنگامی که از او دادخواهی شود و پاسخ دهنده است، هنگامی که خوانده شد.

و او همان کسی است که شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: یابن رسول الله! خداوند چیست؟ مرا راهنمایی کن! و مرا از سرگردانی بِرَهان، که جدال کنندگان و متکلّمان در این باره مرا گیج و سرگردان کرده اند.

حضرت فرمود: ای بندهﯼ خداوند! آیا تو تا به حال کشتی سوار شده ای؟ پاسخ داد: آری. فرمود:‌ آیا شده است که کشتی تو در دریا بشکند و کشتی نجات دیگری هم در آنجا نباشد و با شنا هم نتوانی خود را نجات دهی؟ عرض کرد: آری . فرمود: آیا در آن حال قلب تو متوجّه چیزی که تو را از این گرداب نجات دهد می شود؟‌ عرض کرد: بلی. حضرت فرمود: او خداوند قادر است که نجات دهندهﯼ بندگان و دادرس آنهاست در جایی که ناجی و دادرسی نیست.

مردی خدمت علی بن الحسین؟ رسید و عرض کرد: معنای «بسم الله الرحمن الرحیم»را برایم بیان کن. حضرت فرمود:‌«پدرم از برادرش(امام حسن(ع))و او از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرد که آن حضرت در پاسخ مردی که همین سؤال را کرده بود، فرمود:‌ الله بزرگترین اسم خدای متعال است و آن همان اسمی است که شایسته نیست هیچ مخلوقی به آن نامیده شود و هیچ مخلوقی به آن نامیده نشده است.

آن مرد پرسید:‌معنای الله چیست؟ فرمود: آن کسی که هر مخلوقی به هنگامی ناامیدی از همه جا و نابودی همهﯼ اسباب و وسایل، سرگشته متوجّه او می شود؛ زیرا هر صاحب منصب و رئیسی در دنیا، هرچه سرکش و قدرتمند بوده و دیگران به او نیازمند باشند؛ باز مردم نیازهایی دارند که رئیس نمی تواند برآورده کند؛ همچنین این رئیس صاحب مقام، نیازهایی دارد که خودش نمی تواند برآورد و هنگامی که در تنگنا و فشار قرار گرفت، به درگاه خداوند پناه برده و آه و زاری می کند و همین که حاجتش برآورده شد، به حالت اوّلیّهﯼ شرک باز می گردد.

آیا نمی شنوی که خداوند می فرماید:

«آیا غیر از خداوند را می خوانید (در هنگام اضطرار) اگر راست می گویید (که به این بتها عقیده دارید)؛ بلکه تنها او (خداوند یکتا) را می خوانید و او آن را برطرف می کند و آنچه را شریک او قرار دادید، فراموش می کنید». (انعام/۴۱)

پس خداوند جلّ جلاله به بندگان فرمود:‌ ای فقیران درگاه رحمت من! همواره شما را نیازمند و ذلیل بندگی خود کردم؛ پس به من پناه آورید در هر کاری که شروع می کنید و امید تمام شدن آن را دارید؛‌زیرا اگر من بخواهم به شما نعمتهای خود را بدهم؛ کسی نمی تواند از شما باز دارد و اگر من آن را منع کنم؛ کسی نمی تواند به شما عطا کند.

پس من سزاوارترین کسی هستم که از او چیزی سؤال شود و به سوی او آه و زاری گردد؛ و در ابتدای هرکاری بگویید «بسم الله الرحمن الرحیم»؛ یعنی کمک می طلبم بر این کار از خداوندی که عبادت غیر او سزاوار نیست و فریادرس است هنگامی که از او دادخواهی شود و پاسخ دهنده است هنگامی که خوانده شود؛‌ بخشندهﯼ مهربانی است که روزی ما را گسترانید و در دین و دنیا و آخرت بر ما مهربان است. دین را بر ما آسان گردانید و با جداسازی ما از دشمنانش، بر ما ترحّم می کند. {توحید ص۲۳۰ و بحار ج۹۲ ص۲۳۳}

جلوهﯼ خداوند در دل موسی(ع)

همانند معرفت و جلوهﯼ خاصّی که خداوند در دلهای مؤمنان هنگام گرفتاری و تگنا می کند؛ تجلّی دیگری هنگام قرائت قرآن و دعا و یا عبادت می نماید، که باعث لذّت بی اندازه آنان از مناجات و انس با پروردگار است؛ و این نمونه ای برای مراتب عالی این حالات است، که برای اولیای خداوند در دنیا و آخرت دست می دهد و کرامت و لطفی از طرف خداوند بلند مرتبه است که برتر از همهﯼ الطاف مادّی او به اهل بهشت می باشد و گاهی نیز این لذّت، توأم با گریه و زاری است.

این معرفت و تجلّی مراتب زیادی از جهت شدّت و ضعف دارد و همچنین از جهت آنچه از کمالات و اوصاف پروردگار متعال، می یابد. در این حال گاهی خداوند بر قلب دعا کننده با رحمت  مهربانی جلوه می کند و امیدواری او را زیاد می کند و گاهی با کبریا و عظمت و عدالت بی پایانش جلوه می کند و ترس او را می افزاید؛ گاهی نیز به هر دو صفت تجلّی می کند.

جلوهﯼ دیگر هنگامی است که نیایشگر توجّه کند به اینکه او، از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و چشمهای خائن و آنچه را سینه ها پنهان دارد، می داند و همچنین او مطالب سرّی و مخفی تر از آن را می داند و همین آگاهی، شرم بنده از اعمال خودش و آه و زاری او را بیشتر می کند؛ چنانکه امام صادق(ع) به این مطلب اشاره می کند: «همهﯼ کارهای خداوند عجیب است؛ ولی او به آن مقداری که خودش را به شما معرّفی کرد، بر شما حجّت دارد و از شما مسؤولیّت می خواهد». {کافی ج۱ ص۸۶}

از سخنان امام زین العابدین(ع) است: «حمد خداوند را بر آنچه از معرفت خود به ما داد و آنچه از شکر خود به ما الهام کرد».[۱۲] البته «مِن» در اینجا تبعیضیّه است، نه بیّانیّه؛[۱۳] از دو جزء آینده ظاهر می شود.

در توحید صدوق با سند مؤلّف از ابن ابی نصر نقل می کند، از امام رضا(ع) که پیامبر اکرم؟فرمود: «هنگامی که مرا به معراج و به آسمان بردند؛ جبرئیل مرا به مکانی برد که به آنجا قدم نگذاشته بود؛ پس پرده ها از جلوی من کنار رفت و خداوند تا جایی که می خواست نور عظمتش را به من نشان داد». {بحار ج۴ ص۳۸ از توحید }

در همان کتاب، از یعقوب بن اسحاق نقل می کند: به ابومحمّد (امام حسن عسکری(ع)) نوشتم: چگونه بنده پروردگارش را عبادت کند، در حالی که او را نمی بیند؟ در پاسخ نوشت: «آقا و صاحب نعمت بر من و پدرانم و مولای ما، برتر از آن است که دیده شود». راوی می گوید پرسیدم: آیا پیامبر؟ پروردگارش را دید؟ فرمود: «خداوند متعال نور عظمتش را به قلب پیامبرش به مقداری که دوست داشت نشان داد». {بحار ج۴ ص۴۳ از توحید }

در توحید صدوق از امام صادق(ع) نقل شده: شخصی خدمت امیر المؤمنین(ع) رسید و پرسید: آیا پروردگارت را دیده ای؟ حضرت فرمود: وای بر حالت! من پروردگاری که نبینم عبادت نمی کنم. پرسید: چگونه او را دیده ای؟ فرمود: وای بر حالت! چشمها او را در نمی یابد؛ ولی دلها او را با حقایق ایمان می بینند. {بحار ج۴ ص۴۴ از توحید}

در همان کتاب آمده است که ابوبصیر از امام صادق(ع) پرسید: به من خبر ده آیا مؤمنان خداوند عزّوجلّ را در روز قیامت می بینند؟ (اهل سنّت چنین معتقدند) فرمود: آری؟ بلکه قبل از روز قیامت دیده اند. پرسیدم: کی؟ فرمود: هنگامی که به آنها فرمود «الست بربّکم؛ آیا پروردگار شما نیستم»، گفتند: آری. سپس لحظه ای ساکت شد و آنگاه فرمود: همانا مؤمنان او را در دنیا قبل از روز قیامت می بینند. آیا تو اکنون او را نمی بینی؟!

ابوبصیر پرسید: جانم فدایت باد. آیا این سخن را از شما نقل کنم؟! فرمود:‌ نه! زیرا اگر آن را نقل کنی، منکر نادان آن را به معنایی که تو می گویی قبول نمی کند و فکر می کند این عقیده باعث تشبیه و کفر است؛ در حالی که دیدن با قلب، مانند دیدن با چشم نیست؛ منزّه است خداوند از آنچه مشبّهان و ملحدان وی را توصیف می کنند. {بحار ج۴ ص۴۴ از توحید صدوق. با توجه به اینکه ابوبصیر نابینا بود، دیدن او با قلب بود، نه با چشم. (مترجم)

در مناجات، علی و فرزندان معصومش؟ آمده است: «خداوندا! نورانی کن چشمهای دل ما را به روشنایی نگاهش به تو؛ تا آنکه دیده های دل، حجابهای نو را بدرد و به معدن عظمت برسد و روح ما به عزّت مقدّست آویخته گردد». {بحار ج۹۴ ص۶۶ از اقبال سیّد ابن طاووس}

همچنین در دعای عرفهﯼ امام حسین(ع) آمده است: «ای معبود من! سرگردانی و گشتن من در آثار، باعث دوری من از زیارت تو می شود؛ پس مرا به خدمتی وادار کن که مرا به تو برساند … خدایا! این ذلّت من، نزد تو ظاهر است و این حال من، بر تو خفی نیست. از خودت، رسیدن به تو را می طلبم و خودت بر وجودت استدلال می کنم؛ پس مرا به نورت به سوی خودت هدایت کن…

خدایا! مرا به حقایق مقرّبانت آشنا ساز و مرا به سیرهﯼ شیفتگانت وادار ساز … تو هستی که غیر خودت را از دل دوستانت زایل کردی، به طوری که غیر تو را دوست نداشتند؛ تو مونس آنهایی؛ آنجا که محیطهای ظلمانی آنان را به وحشت انداخت تو هستی که آنان را هدایت نمودی تا راههای هدایت بر ایشان آشکار گشت… خدایا! چه یافته است کسی که تو را از دست داده؟ . چه گم کرده کسی که تو را یافت؟ ناکام شد کسی که به جای تو به کس دیگری راضی شد و خسارت کرد کسی که از غیر تو کمک جست… ای کسی که به دوستانش شیرینی انس خود را چشانید؛ آنان هم تملّق گویان در مقابل او برای عبادت به پا خواستند. تو یادآوری، قبل از یادآوران؛ تو آغاز کننده هر احسانی، قبل از آنکه عابدان توجّه به عبادت کنند. خدایا مرا به رحمت خود بطلب؛ تا به تو برسم و مرا جذب کن به منّت خود؛ تا به تو روی آورم». {بحار ج۹۸ ص۲۲۵ از بعضی نسخه های اقبال}

خلاصه

از مجموع این روایات استفاده می شود که خداوند بر صفت رحمت تجلّی می کند؛ گاهی نیز با صفت قهریّه تجلّی می کند؛ و بدین سان حالات بنده با تجلّیهای متفاوت، تفاوت دارد.

به زودی روایات دالّ بر این مطلب خواهد آمد؛ که در بعضی از آنها از این دریافت و معرفت، به معاینه و دیدن تعبیر شده است.

آنچه از امیر المؤمنین(ع) در کتاب احتجاج روایت شده شاهد بر این مطلب است: «او دلالت کنندهﯼ بر خودش با دلیل است و رسانندهﯼ دیگران به معرفت خودش می باشد». {بحار ج۴ ص۲۵۳ از احتجاج}

جملهﯼ اوّل اشاره به معرفت به آیات است و جملهﯼ دوّم اشاره به معرفت بالذّات اوست.

ارزیابی جلوهﯼ حق

تجلّی نوع دوّم که مخصوص مؤمنان است، گاهی بدون اختیار پدید می آید؛ چنانکه تجلّی قسم اوّل برای مؤمن و کافر، در تنگناها و گرفتاریهای خطرناک دست می دهد و خداوند با آن بر مردم اتمام حجّت می کند؛ در اینجا نقل دو روایت مناسب است.

از تحف العقول در روایتی که سُدَیر از امام صادق(ع) نقل می کند؛ فرمود: «تَعْرِفُه وَ تَعلَمُ علمه و تَعرِفُ نفسک به ولا تعْرِفُ نفسک بنفسک من نفسک و تَعلَمُ انّ ما فیه له و به؛[۱۴] سعی کن به درستی شناخت و علم به او پیدا کنی و خودت را در پرتو شناخت او بشناس؛ نه آنکه خودت را به وسیلهﯼ خودت بشناسی و بدانی آنچه در نفس توست برای خدا و وابستهﯼ به اوست»؛ چنانکه برادران یوسف به وی گفتند: «أانّک لانت یوسف قال انا یوسف و هذا اخی؛ آیا تو همان یوسفی؟ فرمود: آری من یوسفم و این هم برادر من است». (یوسف/۹۰) در اینجا برادران، یوسف را با مشاهده اش شناختند (اینجا معرفت عین شاهد قبل از توصیفش بود)؛‌نه آنکه یوسف را با توصیف او قبل از دیدن او بشناسند؛ یا او را قبل از دیدن در ذهن خود تصوّر نموده و برایش شخصیّت ذهنی اثبات کنند. {تحف العقول ص۳۲۸}

و در توحید صدوق از امام صادق(ع) نقل می کند: «هرکه معتقد باشد خداوند را با پرده ای یا صورتی یا مثالی می شناسد (یعنی مجهول الوصف یا مرکّب از اوصاف یا قابل تصوّر بداند)، او مشرک است؛ زیرا پرده، مثال و صورت غیر خداوند هستند؛ بلکه خداوند یکتا و تنهاست؛ پس چگونه موحّد است کسی که او را به غیر او شناخته؛ بلکه تنها کسی که خداشناس است  که خدا را به خودش می شناسد؛ پس هرکه او را به خودش نشناسد، او را نشناخته است؛ بلکه غیر او را شناخته. بین خالق و مخلوق چیزی فاصله نیست و خداوند خالق همه چیز، از هیچ است». {توحید ص۱۹۲ و بحار ج۴ ص۱۶۱ از همان}

آنچه گذشت، بهترین نوع شناخت، یعنی معرفت ذات الهی با تجلّی او در دل مؤمن بود.

پایین تر از آن از معرفت و دریافت روشنی است که از آن به روح ایمان تعبیر می شود . شاید هیچ مؤمن خالی از این مرتبه نباشد؛ مگر در حال معصیت؛ که روح ایمان از او سلب شده، سپس به وی بر می گردد؛ چنانکه روایات ما بر آن دلالت می کند. {بحار ج۶۹ ص۱۷۵ باب السکینه و روح الایمان}

ضعیفترین مرتبهﯼ ظهور حق، آن چیزی است که انسان براساس آن آفریده شده و از آن به «صبغه‌الله، (رنگ خدا)» تعبیر شده و مؤمن آن را با ایمانش ظاهر می سازد و کافر آن را با کفرش پوشانده و انکار می کند و متأسّفانه گاهی انسان بر اثر تلقینات گمراه کننده و گناهان، از آن غافل می شود؛ هرچند این فطرت الهی در اعماق جان انسان ریشه دارد.

پیامبر اکرم؟ فرمود: هر آدمی زاده با فطرت توحیدی متولّد می شود. {کافی ج۲ ص۱۳} و در روایت امام باقر(ع) آمده است: یعنی با شناخت اینکه خداوند خالق اوست. {کافی ج۲ ص۱۳} در روایتی زراره از امام صادق(ع) از تفسیر این آیه می پرسد: «روی کن… به فطرتی که خداوند مردم را براساس آن آفرید و هیچ تغییر(ذاتی) در خلقت خداوند نیست» (روم/۳۰) حضرت فرمود: خداوند همگی مردم را با فطرت توحیدی آفرید. {کافی ج۲ ص۱۲و۱۳} در روایت محمّد حلبی از امام صادق(ع) نیز مانند روایت گذشته آمده است. {کافی ج۲ ص۱۲و ۱۳}

در روایتی، هشام بن سالم می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم از معنای این آیه «فطره‌الله التی فطر الناس علیها». فرمود: یعنی آنان را بر فطرت توحیدی آفرید. {کافی ج۲ ص۱۲} در این زمینه روایات دیگری نیز در آینده خواهد آمد. ان شاء‌ الله تعالی.

یادآوری اثر پیمان

آثار آفرینش انسان بر اساس فطرت توحیدی، بعد از هدایت فرستادگان و پیامبران الهی ظاهر می شود؛ آنگاه که از انسانها خواستند پیمان فراموش شده ای که در عالم ذرّ با خدا بسته اند را ادا کنند.

چنانکه در خطبه امیر المؤمنین(ع) ضمن بیان فلسفهﯼ بعثت پیامبران آمده است: «خداوند آنان را برانگیخت تاپیمان فطرت مردم را از آنان مطالبه کنند و نعمت فراموش شده اش را به ایشان تذکّر دهند». {نهج البلاغه فیض، خطبهﻱ ۱}

مخصوصاً هنگامی که انسانها در قحطی و گرفتاری واقع می شوند؛ این فطرت توحیدی شکوفا می شود؛ هرچند قبل از آن، عهد الهی را فراموش کرده و تا آن لحظه در ضلالت به سر می برند؛ چنانکه در روایت عیّاشی از امام صادق(ع) در تفسیر این آیه آمده است: «کان الناس امّه واحده؛ همه مردم امّت واحدی بودند…» (بقره/۲۱۳) حضرت فرمود: این قضیّه قبل از بعثت نوح بود آنان امّتی واحد بودند خداوند اراده کرد و رسولانی قبل از بعثت نوح فرستاد. راوی پرسید: آیا این امّت هدایت یافته بودند یا گمراه؟ حضرت فرمود: گمراه بودند. مؤمن نبودند، ولی کافر و مشرک هم نبودند.[۱۵]

در روایت دیگر حضرت فرمود: :«هنگامی که آدم و فرزندان صالح او از بین رفتند؛ حضرت شیث، وصیّ او، به جا ماند؛ در حالی که قدرت بر اظهار دین الهی آدم و فرزندان صالحش نداشت؛ زیرا قابیل او را تهدید به قتل کرد؛ چنانکه قبلاً هابیل را تهدید کرده بود؛ در نتیجه با تقیّه و پنهان کاری رفتار می کرد و هر روز مردم گمراه تر می شدند؛‌ تا آنکه روی زمین، جز تعدای از سلف صالح همراه آنان باقی نماند؛ در این حال، وصیّ آدم (شیث) به جزیره ای در دریا رفت و به عبادت خداوند پرداخت؛ تا آنکه خداوند اراده کرد پیامبران را بفرستد».

راوی می گوید: پرسیدم: آیا مردم قبل از پیامبران گمراه یا هدایت شده بودند؟ حضرت فرمود: «هدایت نیافته بودند؛ ولی بر عقیدهﯼ فطری بودند که خداوند آنها را بر آن اساس آفریده بود؛ هیچ گونه تغییر در خلقت خداوند نیست. قابل هدایت نبودند، تا خداوند آنان را هدایت کند. آیا نمی شنوی که ابراهیم می فرماید: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، از گروه گمراهان خواهم بود؛ یعنی میثاق و عهد الهی را فراموش می کردم».

 علل الشّرایع از آن حضرت نقل کرده است: «خداوند مردم را آفرید، براساس فطرتی که آنان را ساخت؛ در حالی که به شریعتی ایمان نداشته و انکاری هم نداشتند؛ سپس خداوند پیامبران را برانگیخت؛ تا برای اتمام حجّت آنان را به ایمان به خدا دعوت کنند؛ بعضی از آنان را هدایت کرد؛ (در نتیجه به پیامبران ایمان آوردند) بعضی نیز از هدایت او محروم شدند». {تفسیر برهان ج۳ ص۲۶۳}

توضیح: ظاهراً مراد از «… کسانی که خداوند آنها را هدایت کرد…» هدایتهای خاصّ او به بندگانش می باشد (وگرنه هدایتهای عامّه؛ مثل: ادراک و ارسال پیامبران و کتب آسمانی، برای همهﯼ مردم است).

منشأ معرفت فطری

شناخت فطری که هر انسانی از آدم تا همهﯼ فرزندانش دارا هستند؛ در نتیجه بنده، خدایش را آن طوری که مناسب ذات مقدّس اوست می یابد. برای هر انسانی، در جهانی معروف به «عالَم ذرّ» قبل از این جهان حاصل شده است. و علّت نام گذاری آن به عالم ذرّ این است که حجم انسان در آغاز پیدایش به اندازه مورچه یا کوچکتر از آن بود.

چنانکه در این آیه اشاره می کند: «هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریّه (نسل) آنان را گرفت و ایشان را شاهد بر خودشان قرار داد؛ (و پرسید) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری؛ شهادت می دهیم. (این کار را از آن جهت کرد که) مبادا روز قیامت بگویید ما از آن (خدای یکتا) غافل بودیم یا آنکه بگویید جز این نیست که پدران ما قبلاً مشرک بودن و ما نسلهای پس از آنان بودیم؛ آیا ما را به آنچه اهل باطل (پدران ما) کردند هلاک می کنی؟». (اعراف/۱۷۳-۱۷۲)

همچنین این معرفت، در جهان ارواح، سایه ها و شبح ها، که قبل از بدنها آفریده شدند، در جان انسان به وجود آمد. در این مرحله بارها خداوند خود را به خوبی به انسان شناساند؛ که از آن در روایات به «دیدن دل» تعبیر و تفسیر شده است: «چشمها با مشاهدهﯼ دیدگان او را ندید؛ ولی دلها او را با حقایق ایمان دیدند. پس شناخت خود را در دلها ثابت نمود؛ ولی دیدن خود را از یاد آنان برد».

این معرفتی از طرف خدای متعال است که بندگانش نقشی در آن نداشته اند و (بنابر روایات) همین موضوع عهد و پیمانی است که در این آیهﯼ شریفه به آن اشاره شده است: «شما را چه می شود که به خداوند ایمان نمی آورید؛‌در حالی که پیامبر شما را می خواند، تا به پروردگارتان ایمان آورید؛ در حالی که از شما تعهّد گرفته بود؛ اگر مؤمن باشید». (حدید/۸) و نیز «نیافتیم رعایت پیمان را از اکثریّت آنان و همانا بیشتر آنان فاسقند». (اعراف/۱۰۲)

 در سورهﯼ آل عمران، آیه ۸۳ آمده است: «هرکس در آسمانها و زمین است به میل یا کراهت به او تسلیم شد و به سوی او برگردانیده می شود». و در سورهﯼ أنعام، آیهﯼ ۱۱۰ می فرماید: «و ما دگرگون می کنیم دلها و دیده های آنان را، چنانکه بار اوّل ایمان نیاوردند». و در سورهﯼ أعراف، آیه ۱۰۱ می فرماید: «چنان نیستند که ایمان بیاورند به آنچه قبلاً تکذیب کردند». و در سورهﯼ أنعام، آیه ۲۸ آمده است: «اگر هم به دنیا برگردانیده شوند، به آنچه از آن نهی شدند بر می گردند».

و در سورهﯼ نجم، آیهﯼ ۵۶ می فرماید: «این ترساننده ای از ترساننده های اوّلیّه است». و در سورهﯼ جن، آیهﯼ ۱۶ می فرماید: «اگر آنان بر طریقهﯼ حقّ استقامت ورزنده؛ ما آب فراوان به آنان می نوشانیم». و در سورهﯼ دهر، آیهﯼ ۱: «آیا گذشته است بر انسان روزگاری که شیء مذکوری نبود؟».

همهﯼ این آیات به معرفت فطری، تفسیر شده است. در این زمینه به تفاسیر برهان، نورالثقلین و تفاسیر قمی، صافی و عیّاشی مراجعه کنید.

پیمان عالم ذرّ و اظلّه

از مجموع روایات استفاده می شود که خداوند ارواح انسانها را قبل از بدنها آفرید، از این جهان به عالم اظلّه (سایه ها) و عالم اشباح (کالبدها) تعبیر می شود؛ پس از آن به آنها زندگی و عقل داد؛ آنگاه خود را به ایشان شناساند و همچنین پیامبران و حجّتهای خود را در حالی که در عالم ارواح بودند به ایشان معرّفی کرد؛ و از آنان بر نبوّت پیامبر اکرم اسلام؟ و خلافت امام دوازده گانه؟ و ولایت ایشان، تعهّد گرفت؛ پس از آنکه آنان را کاملاً به ایشان نشان داد.

پس از گذشت مدّتی (قبل از آفرینش بدن آدم از خاک) برای هر روحی بدنی در عالم ذرّ، از خاک مخصوص آفرید و ارواح به این بدنها تعلّق گرفت؛ آنگاها مجدداً خود را شناساند و از او تعهّد گرفت.

آنگاه جسد مسجود آدم را آفرید که بدن ذرّی وی در آن بود و بدنهای ذرّی فرزندان آدم را در صُلب او قرار داد.

سپس آنها را از صلب او خارج نمود و حیات دمید و بار دیگر خود را به ایشان شناساند و از ایشان پیمان گرفت.

پس اگر در مضمون روایات عالم ذرّ اختلافی هست؛ به خاطر اختلاف مراحل و ایستگاه های آن جهان است[۱۶] و این اختلاف نباید باعث تضعیف این روایات شود؛ چنانکه بعضی مرتکب شدند.

حکمت پیمان عالم ذرّ

فایدهﯼ شناسایی مکرّر خداوند و پیمان های متعدّد از انسان، تأکید بر اتمام حجّت است؛ از این رو، پیامبر اکرم؟ دوبار از اصحابش بیعت گرفت. علاوه بر آن، هر معرّفی خداوند و هر اطاعت و معصیتی از طرف بنده، باعث استحقاق مدح و مذمّت و ثواب و عقاب است. پس اگر با وجود این تعریف و تعهّد، بنده در هیچ یک از مراحل عالم ذرّ اطاعت نکند و تمایل نشان ندهد؛ حجّت خداوند برای دور کردن او از رحمتش تمام تر است؛ از این کار روز قیامت که روز کشف اسرار است پرده برداری می شود؛ چنانکه اشاره می کند:

«مبادا روز قیامت بگویید ما از آن (عقیدهﯼ حقّ توحیدی) غافل بودیم یا آنکه بگویید فقط پدران ما شرک ورزیدند».

(اعراف/۱۷۳-۱۷۲)

از طرفی معصیت صادره از بندگان در آن مرله از زندگی انسان (عالم ذرّ)؛ به جهت آنکه هوسها و انگیزه های دنیوی در او نیست، بیشتر باعث استحقاق مذمّت و عقاب است و حجّت بر او تمام تر است؛ چنانکه آیهﯼ شریفهﯼ گذشته دلالت می کند و در آینده توضیح بیشترش خواهد آمد. ان شاء الله.

دلایل نقلی تقدّم ارواح بر اجساد

دلیل موضوع فوق، روایات زیادی است که در کافی، معانی الأخبار، علل الشرایع، بصائر الدرجات و اختصاص (مفید) از پیامبر اکرم؟ ، امیر المؤمنین، امام باقر و امام صادق؟ نقل شده است.

از آن جمله است: خداوند روحها را دو هزار سال قبل از بندها آفرید؛ سپس آنها را بر ما عرضه کرد.

و نیز روایت شده: خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد آفرید؛ سپس دوست را، جدا از دشمن بر ما عرضه کرد.

از آن جمله است: ارواح شیعه دو هزار سال قبل از بدنهای ایشان آفریده شدند.

در روایتی آمده که امام به راوی فرمود: چه می گویی دربارهﯼ این حدیث که «ارواح لشکریان منظّم و آماده اند. هر کدام با یکدیگر آشنا باشند، الفت پیدا می کنندو هر کدام با هم نا آشنا درآیند، با هم دشمنی می کنند؟» راوی گفت: ما نیز همین حدیث را شنیده ایم! حضرت فرمود: درست است؛ همانا خداوند از بندگانش پیمان گرفت، در حالی که قبل از پیمان سپاری، آنان سایه هایی بودند…».

و در روایت دیگری، در بیان حدیث سابق آمده: «آنها که با هم در میثاق (عالم ذرّ) آشنا شدند، در این دنیا با هم اُنس و الفت می گیرند و کسانی که در آنجا با هم آشنا نشدند، در اینجا نیز با هم اختلاف خواهند داشت…».

و در روایت دیگری آمده است: خداوند از بندگان قبل از تولّد تعهّد گرفت در حالیکه آنان شبح ها و سایه هایی بودند هرکدام در آنجا با هم آشنا شدند با هم انس و الفت می گیرند و هر کدام در آنجا با هم مأنوس نشدند در اینجا نیز اختلاف پیدا می کنند.

و روایات دیگری غیر از آنها که مرحوم مجلسی (قدّس سرّه) نقل کرده است. هر که می خواهد به آن ها رجوع کند. {بحار ج۶۱ ص۱۳۱و۱۵۰}

دلالت می کند بر مقصود ما (علاوه بر آنچه گذشت) روایتی که عیّاشی از زرره نقل کرده است. می گوید: به امام محمّد باقر(ع) عرض کردم: آیا هنگامی که خداوند از ذرّاتی که در پشت آدم بودند پیمان گرفت و آنان را بر خود عرضه کرد؛ آیا آنها عین او را درک کردند؟

فرمود: «آری ی زراره؛ او را به عیان درک کردند؛ در حالی که آنان موجودات ریزی (چون مورچه) در خدمت او بودند و از آنان در آن حال،‌بر ربوبیّت خود و نبوّت حضرت محمّد؟ تعهّد گرفت. پس از آن، روزی آنان را بر عهدهﯼ خود گرفت و دیدار خود را از یاد ایشان برد و معرفت خود را در قلب آنان قرار داد. پس ناچار همهﯼ کسانی که از آنان پیمان گرفت، باید به دنیا بیایند؛ پس هرکس پیمانی را که در مورد حضرت محمّد؟سپرده، انکار کند؛ اعتراف او به خدایی پروردگارش نیز به او سودی نمی دهد و هرکس عهد و میثاق محمّد؟ را انکار کند؛ عهد خداوند به حال او سودمند است». {تفسیر عیّاشی ج۱ ص۱۸۱ و بحار ج۵ ص۲۵۴}

زراره از امام محمّد باقر(ع) سؤال کرد از معنای قول خداوند متعال «و اذ اخذ ربّک من بنی آدم…» (اعراف/۱۷۲) فرمود: «بیرون آورد از پشت آدم نسل او را تا روز قیامت؛ و آنها به صورت موجودات ریزی همچون مورچه بیرون آمدند. پس خود را به ایشان معرّفی کرد و به ایشان نشان داد و اگر این قضیّه نبود، کسی پروردگارش را نمی شناخت». {کافی ج۲ ص۱۲ و بحار ج۵ ص۲۵۸ از تفسیر عیّاشی}

علی بن معمّر از پدرش نقل می کند، از امام صادق(ع) پرسیدم، از معنای «هذا نذیر من النذر الاولی؛ این ترساننده ای از ترساننده های اوّلیّه است». (نجم/۵۶) فرمود: «هنگامی که خداوند خلق را در عالم ذرّ اوّل آفرید؛ آنان را به صفّ کرد. آن گاه خداوند محمّد؟ را برانگیخت؛ پس قومی به او ایمان آورده و قوم دیگری او را انکار کردند. از این رو خداوند فرمود: «هذا نذیر من النذر الاولی» منظور از این نذیر، حضرت محمّد؟ است؛ هنگامی که خداوند عزّوجلّ آنان را در عالم ذرّ اوّل دعوت کرد». {بحار ج۵ ص۲۳۴ از تفسیر قمی}

حسین بن نعیم صحّاف می گوید: از امام صادق(ع) دربارهﯼ این آیه پرسیدم «فمنکم کافر و منکم مؤمن» (تغابن/۲) فرمود: ایمان بعضی از آنان را، به ولایت ما و کفر بعضی را، با ترک ولایت ما دانست؛ روزی که از آنان پیمان گرفت؛ در حالی که آنان موجودات ریزی در پشت آدم بودند». {بحار ج۵ ص۲۳۴}

جابر می گوید: شنیدم از امام محمّد باقر(ع) دربارهﯼ این آیه «و ان لو استقاموا علی الطریقه لا سقیناهم مائاً غدقاً؛ اگر بر طریقهﯼ حقّ استقامت ورزند؛ ما آب فراوان به آنان می نوشاندیم» (جنّ/۱۶) می فرمود: «این آیه دربارهﯼ کسی است که چیزی از شرک شیطان در او جاری شده. «علی الطریقه» یعنی استقامت بر ولایت، در اصل خلقت، در عالم سایه ها؛ هنگامی که خداوند پیمان بنی آدم را گرفت. «اسقیناهم مائاً غدقاً» یعنی ما سیه ها آنان را در آب خوشگوار شیرین قرار دادیم». {بحار ج۵ ص۲۳۴ از تفسیر قمی}

علامه مجلسی می گوید: مقصود از روایت آن است که این آیهﯼ شریفه می گوید: اگر آنها در عالم سایه ها و ارواح، به ولایت اقرار می کردند؛ ارواح آنها را در بدنهایی که از آب خوشگوار آفریده شدند قرار می دادیم؛ پس منشأ اختلاف طینت انسان ها، همان تکلیف اوّلیّه در جهان ارواح، هنگام پیمان گرفتن است. {بحار ج۵ ص۲۳۵}

کنزالفوائد از عبدالله بن حمّاد از سماعه نقل می کند: شنیدم امام صادق(ع) می فرمود: «دربارهﯼ این سخن خدای عزّوجلّ «و ان لو استقاموا علی الطریقه لأسقیناهم مائاً غدقاً»؛ یعنی اگر آنان بر ولایت، در اصل خلقت، در عالم سایه ها، هنگامی که خداوند از فرزندان آدم پیمان گرفت استقامت می ورزیدند؛ ما آب فراوان به آنان می نوشاندیم؛ یعنی از آب خوشگوار شیرین. {بحار ج۲۴ ص۳۸}

حلبی از ابن سنان و او از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود: «اوّلین کسی که از پیامبران؟ در «بلی گفتن» بر دیگران سبقت گرفت، پیامبر اکرم؟بود؛ زیرا او نزدیک ترین مخلوق به خداوند متعال بود. او در جایی بود که وقتی جبرئیل او را در معراج به آسمان برد، به او گفت: پیش برو ای محمّد! زیرا تو در مقامی قدم گذاشته ای که هیچ فرشتهﯼ مقرّب و پیامبر مرسلی در آنجا گام ننهاده است و اگر روح و جان او از آن مکان نبود، نمی توانست به آنجا برسد؛ پس نسبت به خداوند به آنجا رسید که خداوند عزّوجلّ می فرماید: «قاب قوسین او ادنی؛ به قدر دو کمان یا نزدیکتر». (نجم/۹) بلکه آن حضرت نزدیکتر بود. هنگامی که امری از خداوند صادر شد، بر اولیائش قرار می گیرد». آنگاه امام صادق(ع) فرمود: «از آنان پیمان گرفته شد بر ربوبیّت خداوند و بر رسالت پیامبرش؟ و بر امام امیر المؤمنین و امامان؟؛ آنگاه خداوند فرمود:‌«الست بربّکم». گفتند: بله؛‌ بر این عقیده شهادت می دهیم. این پیمان را گرفت، تا مبادا روز قیامت بگویید ما غافل از این مطالب بودیم. {بحار ج۵ ص۲۳۶ از تفسیر عیّاشی}

داود رقّی از امام صادق(ع) نقل کرده: «هنگامی که خداوند اراده کرد خلق را بیافریند، آنان را آفرید و در مقابل خود منتشر ساخت و به آنها فرمود: چه کسی پروردگار شماست؟ اوّلین کسی که سخن گفت، پیامبر و امیر المؤمنین و ائمّه؟ بودند. گفتند: تو پروردگار مایی. پس از آن علم و دین را به آنان داد و به فرشتگان فرمود: اینها حاملان دین و علم من و امنای من در میان خلق هستند و آنان مورد سؤال خواهند بود.

آنگاه به فرزندان آدم فرمود: به ربوبیّت خداوند و ولایت و اطاعت این چند نفر اقرار و اعتراف نمایید. پاسخ دادند: آری اعتراف کردیم. سپس فرمود:‌شاهد باشید. فرشتگان نیز گفتند: شاهدیم.

این تعهّد را برای آن گرفت که مبادا فردای قیامت بگویید ما از این حقیقت غافل بودیم یا آنکه بگویید فقط پدران ما شرک ورزیدند؛ آیا ما را به عملکرد اهل باطل هلاک می کنی؟!

ای داود (راوی حدیث)! ولایت ما در میثاق عالم ذرّ بر آنها ثابت و مستحکم شده است. {بحار ج۵ ص۲۴۴ از علل الشرایع}

و نیز از کشف الغمّه از کتاب دلایل حمیری از ابوهاشم جعفری نقل می کند: نزد ابومحمّد امام حسن عسکری(ع) بودم. شخصی به نام محمّد بن صالح ارمنی از او دربارهﯼ این سخن خداوند عزّوجلّ پرسید: «و اذا ذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربّکم قالوا بلی…». (اعراف/۱۷۲) حضرت فرمود: «معرفت خداوند برای انسانها در آنجا حاصل شد؛ ولی آن جایگاه را در این دنیا فراموش کردند؛ ولی در آینده به یادشان خواهد آمد؛ واگر چنین نبود، کسی خالق و رازق خود را نمی شناخت».

ابوهاشم می گوید: پیش خود تعجّب می کردم از نعمت بزرگ و علم فراوانی که به ولیّ خود سپرده! امام(ع) رو به من کرد و فرمود: «مطلب عجیب تر از آن است که تو تعجّب می کنی. ای ابوهاشم! چه گمان می بری دربارهﯼ کسانی که هر که آنان را بشناسد، خداوند را شناخته و کسی که آنان را انکار کند، خدا را منکر شده! هیچ مؤمنی نیست، مگر آنکه آنان را تصدیق می کند و به معرفت آنان یقین دارد». {بحار ج۵ ص۲۶۰}

تفسیر عیّاشی از زراره و حمران از امام باقر و صادق(ع) روایت کرده که فرمودند: «خداوند مخلوقات را به صورت سایه هایی آفرید. در همان جهان، محمّد؟ را به سوی آنان فرستاد. بعضی از آنان ایمان آوردند؛ بعضی نیز وی را تکذیب نمودند. آنگاه وی را در آفرینش دیگر (دنیوی) به سوی آنان فرستاد. هرکه در جهان سایه ها به وی ایمان آورد، در این جهان نیز به وی ایمان آورد و هرکه او را در آن روز انکار کرد، در این جهان نیز او را انکار کرد». آنگاه حضرت این آیه را به عنوان شاهد فرمایش خود خواند: «فما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا به من قبل؛ پس چنان نیست که ایمان آورند به آنچه پیش از این تکذیب کردند». (یونس/۷۴)

ابوحمزهﯼ ثمالی از امام محمّد باقر(ع) روایت کرده است: «خداوند تبارک و تعالی در انبوهی از فرشتگان بر آدم در سرزمینی به نام روحاء فرود آمد، و آنجا بیابانی بین طایف و مکّه است؛ پس بر پشت آدم دست کشید؛ آنگاه فرزندان او را صدا زد. آنها همچون زنبور عسل از کندوهای خود بیرون آمدند و بر کنار بیابان جمع شدند. خداوند فرمود: ای آدم! بنگر چه می بینی؟ آدم گفت: موجودات ریز بسیاری را در کنارهﯼ بیابان می بینم. خداوند فرمود: ای آدم! اینها فرزندان و نسل تو هستند. آنها را از پشت تو بیرون آوردم؛ تا پیمان ربوبیّت خود و نبوّت محمّد؟ را از آنان بگیرم؛ چنانکه در آسمان از آنان پیمان گرفتم.

آدم پرسید: چگونه پشت من گنجایش همهﯼ اینها را دارد؟ خداوند فرمود: با صنعت لطیف و ظریف و قدرت نافذم این کار را می کنم. آدم پرسید: از آنها در این پیمان چه می خواهی؟ خداوند فرمود: اینکه چیزی را شریک من قرار ندهند…». {بحار ج۵ ص۲۵۹}

علامهﯼ مجلسی در توضیح «هبط الی الأرض؛ خداوند به زمین فرود آمد» در این حدیث می فرماید: یعنی فرمان و وحی خداوند همراه تعداد زیادی از فرشتگان فرود آمد. در اینجا امام فرشتگان زیاد و انبوه را به سایه ها تشبیه کرده است.

ظلل: جمع ظلّه (سایه) و آن عبارت از هر چیزی است که تو را سایه افکند؛ مانند ابر و غیر آن و این جملهﯼ حدیث، مانند ین سخن خدای متعال است«هل ینظرون الاّ ان یأتیهم الله فی ظلل من الغمام و الملائکه؛‌ آیا انتظار می کشند جز اینکه خداوند در میان سایه هایی (توده هایی) از ابرها و فرشتگان نزد ایشان بیاید». (بقره/۲۱۰)

و جمله مسح خدا به پشت آدم نیز کنایه از شمول لطف و رحمت الهی نسبت به حضرت آدم است. {بحار ج۵ ص۲۵۹ از تفسیر عیّاشی}

و در دعای روز غدیر (هجدهم ذی الحجّه) آمده است: «خداوندا! از تو می خواهم به خاطر اینکه حمد و ستایش مخصوص توست و شریکی برای تو نیست…؛ چنانکه شایستهﯼ شأن توست، اینکه بر من تفضّل و لطف نموده و مرا از اجابت کنندگان خود و اهل دین و اهل ملّتت قرار دادی، و مرا در ابتدای خلقتم از سر لطف و کرم و سخاوتت موفّق به این کار نمودی…؛‌ تا آنکه آن عهد و پیمان را پس از تجدید آفرینشم؛ تجدید نمودی، و من موجودی فراموش شده و فراموش کننده و غافل بودم». {بحار ج۹۸ ص۲۹۸ از اقبال}

حسن بن جهم می گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که می فرمود:‌امام محمّد باقر(ع) فرمود: نطفه به مدت چهل روز در رحم می ماند… هنگامی که چهار ماه آن کامل شد؛ خداوند دو فرشتهﯼ آفرینش گر می فرستد… و آن دو پیمان الهی را در بین دو دیدگانش می نویسند. هنگامی که خداوند مدّت حمل او را کامل کرد؛ فرشته ای می فرستد و او به شدّت جنین را (به بیرون رحم) می راند؛‌ درحالیکه او میثاق و پیمان(عالم ذرّ)را فراموش کرده است…». {بحار ج۶ ص۳۴۴ از کافی}

اصبغ بن نباته از امام علی(ع) روایت کرده است که ابن الکوّا (یکی از سران خوارج) خدمت حضرت رسیده و پرسید: یا امیر المؤمنین! آیا خداوند با کسی از فرزندان آدم قبل از موسی(ع) سخن گفت؟ حضرت فرمود: «خداوند با همهﯼ مخلوقاتش، خوب و بد آنها، سخن گفت و آنها نیز به او جواب دادند». این سخن بر ابن کوّا سنگین و بعید آمد و نتوانست آن را بفهمد.

پرسید: یا امیر المؤمنین! چگونه با آنها سخن گفت؟ حضرت فرمود: «آِیا نخوانده ای کتاب خدا را که به پیامبرش می فرماید: «و اذ اخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیّتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربّکم قالوا بلی» خداوند سخن خود را به آنان شنواند و ایشان نیز به او پاسخ دادند «بلی».

آنگاه فرمود: منم خداوندی که هیچ معبودی جز من نیست و منم خدای رحمان. پس به اطاعت و ربوبیّت او اقرار کردند  و پیامبران و جانشینان آنان را مشخّص نمود و خلق را به اطاعت آنان فرا خواند. آنان نیز به این مطالب اقرار نمودند. فرشتگان در این حال گفتند:‌ ای فرزندان آدم! شهادت می دهیم بر این پیمان شما. مبادا روز قیامت بگویید ما ازاین حقایق غافل بودیم». {بحار ج۵ ص۲۵۸ از تفسیر عیّاشی}

ابو بصیر می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: چگونه پاسخ دادند، در حالی که آنان موجودات ریزی بودند؟ حضرت فرمود: «در آنها نیرویی قرار داد که وقتی از آنان در پیمان عالم ذرّ سؤال شد، پاسخ دادند». {بحار ج۵ ص۲۵۸ از عیّاشی}

علامهﯼ مجلسی (قدّس سرّه) می گوید: منظور آن است که ارواح انسانها به همین اجسام ریز تعلّق گرفته و در آنها عقل و وسیلهﯼ شنوایی و گوایی قرار داد؛‌ به طوری که خطاب خداوند را فهمیده و با همان اجسام ریز پاسخ دادند… . {بحار ج۵ ص۲۵۷}

عبدالله فضل هاشمی می گوید: به امام صادق(ع) گفتم: به چه علّت خداوند ارواح را در بدنها (در دنیا) قرار داد؟ پس از آنکه در ملکوت اعلی در برترین محلّ قرار داشتند؟ حضرت فرمود: «خداوند می دانست که اگر ارواح با آن شرافت والا به حال خود رها شود؛ بیشتر آنها به ادّعای ربوبیّت در مقابل خداوند عزّوجلّ تمایل پیدا می کنند؛ پس در نتیجهﯼ لطف و رحمت، آنها را در بدنهایی که در ابتدای خلقت مقدّر کرده بود قرار داد و بعضی از آنان را به بعضی دیگر محتاج و بعضی را به بعض دیگر وابسته ساخت و درجات بعضی را بر بعضی دیگر برتری داد و بعضی را به بعضی دیگر کفایت نمود.

و پیامبر خود را به سوی ایشان فرستاد و حجّتهای بشارت دهنده و ترساننده برای آنها قرار داد. آنان نیز مردم را به بندگی پروردگار و تواضع در مقابل معبود، به همان روش که از آنان خواسته بود، فروا خواندند؛ و بر مخالفت اوامر خود، عقابهایی و بر اطاعت خود، ثوابهایی در دنیا و آخرت قرار داد؛ تا آنان را در کارهای خیر تشویق و از کارهای بد باز دارند.

علّت قرار دادن ارواح در اجسام دنیوی، آن است که آنان را با تلاش برای کسب معاش رام و ذلیل کند؛ تا بفهمند بندگان پروریده و مخلوقند؛  به عبادت او روی آورده و استحقاق نعمت ابدی و بهشت جاودان یابند و از تمایل به آنچه حقّ ندارند و حقّ نیست، ایمن شوند».

سپس فرمود:‌«ای پسر فضل! خداوند مصلحت بندگان را بهتر از خودشان می داند. مگر نمی بینی آنها را که همگی برتری بر دیگران را دوست دارند؛ به حدّی که بعضی از آنان ادّعای امامت می کنند؛ با آن همه نقص و عجز و ضعف و پستی و نیاز و درد و مصیبت و مرگ که بر آنها غالب است و آنان را بیچاره کرده است.

ای پسر فضل! خداوند متعال در حقّ بندگانش انجام نمی دهد، مگر بهترین و مناسب ترین کار را و به مردم ستم نمی کند؛ ولی خود مردم به خود ستم می کنند». {بحار ج۱ ص۱۳۳ از علل الشرایع}

همچنین روایاتی که عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) و هم این مسکان از زراره از امام محمّد باقر(ع) و نیز ابن بکیر از زراره از امام صادق(ع) و بزنطی از رفاعه از امام صادق(ع) و عمر بن اُذینه از زراره از امام محمّد باقر(ع) نقل کرده اند،‌ بر آنچه گفتیم، دلالت می کند.

مرحوم علامه مجلسی (قدّس سرّه) در باب طینت (گِل و سرشت)، بعد از نقل کلام شیخ مفید (قدّس سرّه) و طرح اشکالی که بر خاطر شریف ایشان در این مسئله بود، می فرماید: رد کردن ظاهر آیات و اخبار فراوان با اینگونه دلایل ضعیف و بیانهای پوچ، سرکشی و تقابل با خداوند متعال و ائمّه دین است؛ زیرا اگر شما در این دلایل ضعیف تأمّل کنید و اشکالات آن را بررسی نمایید؛ پی می برید که با امثال این دلایل واهی نمی توان خبر واحد را ردّ کرد؛ چه رسد به اخبار فراوانی که ظاهر آیات قرآنی نیز موافق آن است.

به زودی روایاتی دالّ بر تقدّم خلقت ارواح بر اجسام در کتاب «السماء‌و العالم» خواهد آمد[۱۷] و ما در توضیح آن مطالبی خواهیم گفت. {بحار ج۵ ص۲۶۷}

حال می گوییم: ‌تشکیک در مسئلهﯼ عالم ذرّ، توسّط شیخ مفید‌(قدّس سرّه)، منافاتی با جلالت شأن این بزرگوار ندارد؛ بلکه صدور اشتباه از این بزرگمرد و کشف خلاف آن، دلیل بر آن است که عصمت منحصر به پیامبر و امام است، که دلیل قطعی بر عصمت آنان دلالت می کند.

نظیر این اشتباه، فتوای خطای دیگری است که از این بزرگوار نقل شده، که زن مردهﯼ حامله را با جنین زنده اش دفن کنند!

مرحوم علامهﯼ مجلسی در همین زمینه، درباب دیگری، دربارهﯼ خلقت ارواح قبل از بدنها می گوید: آنچه از اخبار معتبره دراین باره گذشت و نیز روایات نزدیک به حدّ تواتر[۱۸] که در باب خلقت پیامبر و امامان رسیده است؛ همگی بر تقدّم خلقت ارواح بر بدنها دلالت می کند و ادلّه ای که منکرین این مسئله بر پیدایش ارواح پس از خلقت بدنها آورده اند؛ همگی مورد اشکال است و به خاطر آنها نمی توان این روایات را ردّ کرد. {بحار ج۶۱ ص۱۴۱}

همچنین اضافه می کنم که: در باب حدوث جهان {بحار ج۵۷} و باب تاریخ ولادت امیر المؤمنین(ع) {بحار ج۳۵} و غیر آن نیز روایات فراوانی بر آنچه گفتیم، دلالت می کند.

همچنین در باب علّت استلام حجرالأسود در کتاب الحجّ {بحار ج۹۹ ص۲۱۶} و باب خلقت و میثاق ائمّه؟ {بحار ج۲۵} از کتاب امامت و ابواب احوال آدم از کتاب النبوّه {بحار ج۱۱} و باب نامگذاری جمعه {بحار ج۵۸ ص۳۸۶ از کافی} و باب نامگذاری امیر المؤمنین {کافی ج۱ ص۴۱۲} و روایت تحاکم محمّد حنفیّه و امام زین العابدین(ع) به نزد حجر الأسود {بحار ج۴۶ ص۱۱۱ از بصائر و اختصاص} و غیر آن، همگی اخباری هستند که بر عالم ذرّ و پیمان سپاری انسانها در آنجا، دلالت می کند.

این اخبار را بسیاری از اصحاب مورد اعتماد ائمّه؟ و فقهای اهل بیت نقل کرده اند و جایی برای مناقشه در سند آنها نیست؛ بلکه از طریق اهل سنّت نیز روایاتی به همین مضمون رسیده است که مرحوم علامهﯼ مجلسی آن را در بحار نقل کرده است.

از طرفی روایات شیعه و سنّی در ثبوت عالم ذرّ و آفرینش قبلی انسان هم سخن هستند و دلیلی برای نادیده گرفتن آنها یا تفسیر آنها به معانی دیگر وجود ندارد.

به ویژه آنکه این مطلب در میان علمای اهل سنّت اختلافی است و اگر ائمّه؟ مخالف قول به ثوبت عالم ذرّ بودند، حتماً روایاتی در نفی آن از ایشان صادر می شد؛ در حالی که روایات اهل بیت؟ به اتّفاق و به روشنی بر ثبوت عال ذرّ دلالت می کند و قابل توجیه و تفسیر دیگر نیستند.

مگز آنکه بگوییم ائمّه؟ در مقام هدایت و تعلیم نبوده؛ بلکه در مقام بیان معمّاهای گیج گمراه کننده بودند. حقاً که ساحت قدس آن بزرگواران از این تهمت منزّه است.

مهمترین عاملی که بعضی از بزرگان را به تشکیک در عالم ذرّ، بلکه انکار آن، وا داشته؛ بعضی از مکاتب و نظریّات فلسفی در کیفیّت خلقت است و گرنه، کسی که به روایات ائمّه اطهار؟ در کیفیّت خلقت بنگرد؛ هیچ گونه شبهه ای در امکان مدلول این روایات نمی کند و نمی تواند یکی از این روایات را ردّ کند؛‌چه رسد به همهﯼ آنها! با اینکه بسیاری از آنها سند صحیح و دلالت واضح دارند و به زودی خلاصه ای از این روایات، بعد از بیان اشکالها و پاسخهای آن، خواهد آمد. ان شاء‌ الله تعالی.

پاورقی ها


[۱]: زیرا در روایت اوّل اراده از صفات ذات و قدیم شمرده نشد؛ بلکه از صفات فعل دانشته شد و در روایت دوّم، آفرینش جهان معلّق بر اراده شد. از این دو مقدّمه انفکاک جهان از ذات ازلی را نتیجه می گیریم پس جهان ازلی نیست. (مترجم)

[۲]: بحار ج۱۰ ص۳۱۰ از توحید و عیون صدوق. استدلال بر حدوث زمانی جهان به این حدیث، متوفق بر آن است که جملهﻱ (و لا یزال کذلک؛ همواره چنین خواهد بود) به جملهﻱ سابق (لم یزل کائنا شیء معه) نخورد که به این معناست که در ازل همراه او چیزی نبود و قید برای آن نباشد؛ بلکه مخصوص جملهﻱ اخیر (بلا حدود و لا اعراض؛ بی حد و عرض است) باشد. (مترجم)

[۳]: یعنی حقیقت وجود را مجرّد و عاری از اسماء و صفات مقدّسهﻱ کبریایی در نظر بگیریم و این یکی از اقسام ماهیّت نسبت به خواص خارج از آن است و سه قسم می باشد: ماهیّت بشرط شیء، بشرط لا و لا بشرط. (مترجم)

[۴]: چنانکه در استدلال فلاسفه آمد که: اگر بسیط الحقیقه همهﻱ اشیاء نباشد، مستلزم ترکیب اعتباری آن از وجود و عدم اشیاء دیگر است. (مترجم)

[۵]: احتمالاً مقصود ابن فارض مصری می باشد. (مترجم)

[۶]: اشاره به حدیث امام رضا(ع) است که دو اوصاف حقّ متعال فرمود: «باطن لا بمزایله؛ او نهان است، ولی نه به جدایی از مخلوق» بحار ج۴ ص۲۲۸٫

[۷]: خلاصهﻱ ادلّهﻱ اصاله الوجود و جواب آنها در کتاب (عارف و صوفی چه می گوید) نوشتهﻱ دوست و هم بحث مرحوم و گرامی ما، آیه الله میرزا جواد آقا تهرانی ـ قدس سرّه ـ آمده است. (مؤلّف)

[۸]: هشام بن حکم شیبانی از اصحاب خاصّ امام جعفر صادق(ع) و امام موسی بن جعفر؟ است. وی در کوفه متولّد شد و در واسط بغداد مشغول تجارت گردید و در سال (۱۹۹) در بغداد وفات کرد. بیش از بیست و شش کتاب دربارهﻱ اصول مذهب  تاریخ اسلام نوشته است و یکی از مؤسّسان علم کلام و از مدافعان حریم ولایت است. امام صادق(ع) دربارهﻱ او فرمود: هذا ناصرنا بقلبه ولسانه ویده. و با وجود آنکه جوان بود، وی را بر اصحاب بزرگسالش مقدّم می داشت. اما هشام بن سالم جوالیقی، از اصحاب امام صادق و امام کاظم؟ و بسیار موثق است و روایاتی که در انحراف فکری ایشان و هشام بن حکم رسیده، اعتباری ندارد. (معجم رجال الحدیث ج۱۹ ص۲۷۱٫ (مترجم)

[۹]: اصولیّون، خبر را به واحد و متواتر تقسیم نموده اند. متواتر آن است که تبانی ناقلین آن بر کذب، عادتاً محال می باشد و آن بر سه قسم است: لفظی، معنوی و اجمالی. خبر متواتر معنوی آن است که مضمون یک حدیث، نه لفظ آن، متواتر باشد. (مترجم)

[۱۰]: اصول فقه، ج۱ ص۱۳۲ دلالت اقتضا، دلالت التزامی بیّن بالمعنی الاعمّ است و آن دلالتی است که به حسب عرف مقصود متکلّم بوده و صدق کلام یا صحّت آن بر حسب عقل یا شرع یا لغت یا عادت، متوقّف بر آن باشد؛ مثل لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام، کع متوقّف بر تقدیر آثار و احکام ضرریّه است. یا واسئل القریه، متوقّف بر تقدیر اهل است. این نوع دلالت، مانند دلالت تنبیه، دلالتی سیاقی است و از باب حجّیّت ظواهر، حجّیّت دارند. (مترجم)

[۱۱]: روایت مستفیض، آن است که تعاداد روایان در تمام طبقات تا معصوم بیش از دو نفر باشد و تواتر معنوی، در مقابل تواتر لفظی، آن است که یک مطلب در الفاظ مختلف به حدّی رسیده باشد، که تبانی بر جعل و کذب آن عادتاً محال می باشد. (مترجم)

[۱۲]: صحیفهﻱ سجّادیّه، دعای اوّل : «الحمدلله علی ما عرّفنا من نفسه و الهمنا من شکره».

[۱۳]مِن، یکی از حروف جارّه است و معانی متعدّدی دارد و اگر بیانیّه بود، اینگونه معنا می دهد: «خداوندی، که خود را به ما شناسانید و شکر خود را به ما الهام کرد». (مترجم)

[۱۴]: از آنجا که متن مشکل بود، عربی آن را با اعراب آوردیمو. برای توضیح این روایت باید به فقرات قبل آن مراجعه کنیم ابتدا امام(ع) دو نوع شناخت را بیان می کند:

۱٫ معرفه عین الشاهد قبل صفته؛ مثل اینکه زید را قبل از توصیفش ببینیم. و این حقّ توحید است که ابتدا خدا را بشناسیم، سپس صفات ذاتیّه و فعلیّه را در پرتو او بشناسیم. سپس خود را به عنوان محتاج به او بشناسیم.

۲٫ معرفه صفه الغایب قبل عینه؛ به اینکه قبل از رؤیت زید، مشخّصات کلّی از او؛ مانند: سفیدی صورت بلندی قد و نرمی پوست و مو را از او بفهمیم. روشن است که این صفات او را از کلّیّت و ابهام خارج نساخته و آن را واحد جزئی نمی کند.

از این دو راه، روش اوّل شناخت حقیقی نزدیکتر است. راوی می پرسید: کیف نعرف عین الشاهد قبل صفته؟ چگونه ما عین شاهد را قبل از توصیفش بشناسیم؟ امام(ع) پاسخ می دهد: «… تعرفه و تعلم علمه…» اخبار در مقام انشاء است و علمه، مفعول مطلق نوعی است.

[۱۵]: تفسیر عیّاشی ج۱ ص۱۰۴ و تفسیر برهان ج۱ ص۲۱۰ ظاهراً مراد از اینکه گمراه بودند یعنی معرفت تفصیلی به دین و شریعت نداشته تا مؤمن و مهتدی باشند اما جحود و انکار نیز نداشتند تا کافر و مشرک باشند/ مترجم.

[۱۶]: پنج مرحله دز اینجا هست:

ـ آفرینش روح انسانها در جهان سایه ها و کالبدها

ـ معرفی خداوند خودش و حجتهایش را و گرفتن پیمان از ایشان بر ولایت آنان در آن حال

ـ آفرینش بدنهای ذرّی برای هریک از ارواح ذرّی و تعریف و تعهد مجدّد از آنها

ـ آفرینش بدن مسجود آدم، که شامل بدن ذرّی او بود و قرار دادن بدن های ذرّی فرزندانش در صلب او

ـ اخراج فرزندان آدم از صلب او به صورت ذرّی (موجودات ریز) و دمیدن روح حیات در آنها و عرضهﻱ آنان بر پروردگار و گرفتن پیمان برای سومین بار از ایشان.

آیهﻱ ۱۷۲ سورهﻱ اعراف به مرحلهﻱ اخیر اشاره می کند. (مترجم)

[۱۷]: مرحوم مفید در جواب مسائل سرویّه، مسئلهﻱ خلقت ارواح و اشباح قبل از خلقت آدم را انکار، و آن را به غلاه نسبت می دهد و منشأ آن را کتاب «اشباح و اظللّه» منسوب به محمّد بن سنان می داند. تنها می پذیرد که اسامی و صورت بی جان پنج تن، به عنوان علّت غایی آفرینش، در ساق عرش مکتوب و به نمایش گذاشته شده بود. رجوع کنید به بحار ج۵ ص۲۶۲٫ (مترجم)

[۱۸]: روایت بر دو قسم است: خبر واحد و متواتر. روایت متواتر خبری است که راویان آن در هر طبقه به حدّی می باشند که تبانی آنها بر کذب و اشتباه محال باشد.

منبع : http://www.seyyedan.com/Files/html/tanbihat/mabda/html/index2.htm

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*