مقدمه :
خدای سبحان هر عبادتی را عبودیت خود ندانسته و بر خلاف گفته رایج که: «راههای رسیدن به خدا به تعداد نفَسهای خلایق است». راههای مشخصی را توسط انبیاء واولیاء خود برای بندگی اش نشان داده و در برابر درخواست شیطان که گفته بود «خدایا مرا از سجده بر آدم معاف دار تا تو را عبادتی کنم که هیچ نبی مرسل یا مَلک مقربی تو را آن سان بندگی نکرده باشد» فرمود:
«إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ»[۱]
من می خواهم آنگونه عبادت بشوم که خود میخواهم، نه آن گونه که تو میخواهی (زیرا عبودیت دل خواه تو بندگی نفس توست نه بندگی من).
آری، اگر شعار :«راههای رسیدن به خدا به تعداد نفَسهای خلایق است»، در جامعه اسلامی، جا بیفتد، و مخصوصاً اگر با زبان روایت، دربین مردم رواج یابد، و دربین علما مورد استناد قرار گرفته و پذیرفته شود، حدّاقل میتواند دو هدف اساسی غلط را تأمین کند. آن دو هدف عبارتند از:
۱- حذف طریق واحدی که خداوند، مردم را به پیمودن آن موظّف فرموده است. زیرا اگر راههای شناخت خدا، یا راههای جلب رضای خدا، و یا راههای رسیدن به خدا، به تعداد نفسهای خلایق باشد، معنایش این است که همه این راهها، در عرض یکدیگر، میتوانند سه منظور فوق را تأمین کنند. یعنی انسان را بخدا (به هر معنایی که مورد نظر گویندگان این سخن باشد) برسانند، ویا معرفت خداوند را برای انسان تأمین کنند. و طریق هیچ یک ازاینها، منحصر و واحد نیست. بدینگونه فرستادن پیامبران و ابلاغ شریعتهای آسمانی امری بیهوده وعبث خواهد بود. زیرا در این صورت هر کسی می تواند به روش دلخواه خودش خدا را عبادت کند.
۲- رسمیّت یافتن هر مسلک و مرامی که هرکس به میل و هوای خود به بهانه رسیدن به خدا و یا جلب رضای خدا، و یا رسیدن به معرفت خدا، بپیماید، و به هر نتیجهای برسد. که روی دیگر این سکّه، رسمیّت داشتن تمام ادیان و مسلکها نزد خدای متعال است! یعنی هرکس با تشخیص خود به هر طریقی، خود را (ولو بهطور صوری) در وادی«الله» یافته، یا عارف بالله دانست، هدایت شده است. بنا براین، تمام مذاهب و مرامها و مسلکها که یک هدف به نام «وصول الی الله» یا «وصول الی معرفه الله» یا« فناء فی الله» را دنبال میکنند، به هر وسیلهای متمسّک شوند، چنانچه بسته به تشخیص خود یا مرشدشان آن هدف حاصل شود، به کمال مطلوب خداوند واصل شدهاند. به همین دلیل، جاعلان این سخن، یعنی صوفیّه، پس از طیّ مراحلی، به خیال اینکه عبادت برای تکامل مطلوب خداست، و آنان به این کمال رسیدهاند، و «عارف بالله» گشته و درذات خدا فانی شدهاند، تمام عبادتهای خود را ترک میکنند، و«وادی عرفان الهی» را ملوّث کرده و به دروغ، ملقّب به لقب «عارف» شده، و خود را «قطب» و یا «قطب الاقطاب» مینامند. نه تنها تمام عبادتها را ترک میکنند که به بهانه عشق با خدا، به هر ابتذالی دست میزنند. شاهد و امرد (غلام)، وجد و سماع، و هر ابتذال دیگر را «طریق وصول الی الحق» میدانند.
امّا وجدان نیالوده به هواهای نفسانی نشانگر این است که دین مورد رضایت خداوند تنها و تنها همان راهی است که خود خداوند نشان داده و رضایتش را از زبان نبیّ مکرّم اسلام که اسوه ی حسنه اوست معرفی فرموده وآیات کریمه قرآن نیز بیانگر آن می باشد.
اکنون بدنبال رسول حق برای رسیدن به محکمترین دست آویز ایمان راه می سپاریم.
محکمترین دستگیره ایمان/ راه نجات از هلاکت
روزی پیامبر اکرم (ص) به اصحابشان فرمودند:
«کدامیک از دست آویزهای ایمان محکمترین آنهاست؟» (تا انسان با تمسّک جستن به آن، خودش را از هلاکت و سقوط نجات بخشد.)
در جواب عرض کردند: خدا و پیامبرش بهتر میدانند؛
برخی از اصحاب گفتند: نماز؛
برخی دیگر گفتند: زکات؛
برخی دیگر گفتند:روزه؛
برخی دیگر گفتند:حجّ و عمره؛
برخی دیگر گفتند:جهاد؛
(هر یک از اصحاب با اینکه گفتند: خدا و پیامبرش بهتر میدانند؛ امّا اظهار نظری کردند. و بعد از اینکه اظهار نظرها تمام شد)
پیامبر خدا (ص) فرمودند: اینهایی که شما اسم بردید، همه دارای فضیلتی هستند و امّا محکمترین دست آویز ایمان نیستند. سپس فرمودند:
«وَ لَکِنْ اَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ»،
و لیکن محکمترین دست آویز ایمان دوستی(محبّت) برای خدا و دشمنی برای خدا می باشد(بغض: دشمنی و عداوت)،(دوستی بر محور خدا ودشمنی بر محور خدا) حضرت در ادامه فرمودند:
«وَ تَوَالِی اَوْلِیَاءِ اللَّهِ»، و قبول و پذیرش سرپرستی اولیاء الهی
اینجا دیگر صحبت از دوستی با دوستان خدا نیست زیرا در این صورت این سخن تکرار سخن قبلی خواهد بود که البتّه امری بی هوده می باشد. پس معلوم می شود دوستی و دشمنی در راه خدا، مقدمه ای برای پذیرش ولایتِ الهیِ اولیای خدامی باشد، تا بدینوسیله نشان داده شود که قبول سرپرستی خداوند متعال در گروِ قبول ولایت اولیای خدا است .
«وَ التَّبَرِّی مِنْ اَعْدَاءِ اللَّهِ»، و برائت و دوری جستن از دشمنان خدا.
یعنی محور قبول ولایت وسرپرستی انسان باید خدا باشد واز اینرو انسانِ مسلمان نباید نسبت به کسانی که ملاک گزینش آنها مخالفت با خدا است بیتفاوت باشد، بلکه باید از آنها تبرّی بجوید[۲] .
«تبرّی» : یعنی، نداشتن هیچ گونه رابطهای، چه درونی و چه بیرونی با دشمنان خدا.
شاهد و دلیل این برداشت از سخن رسول خدا این است که در صحیح مسلم که از معروفترین منابع دست اول اهل سنت میباشد تا آنجا که یکی از دو مهمترین کتب صحاح ششگانه محسوب میشود، از «زید بن ارقم» نقل میکند که گفت:
«قامَ رَسُولُ اللّه (ص) یَوْماً فینا خَطیباً بِماءٍ یُدعی خُمّاً ، بَیْنَ مَکَهَ وَ الْمَدینَهِ ، فَحَمَدَاللّهَ وَاثْنی عَلَیْهِ ، وَوَعَظَ وَ ذَکَرَ ، ثُمَ قالَ اَما بَعْدُ اَلا اَیُّهَا النّاسُ فَانَّما اَنَا بَشَرً ، یُوشَکُ اَنْ یَاْتِیَ رَسُولُ رَبّی فَاُجیبُ ، وَ اِنّی تارِکُ فیکُمْ ثِقْلَیْنِ اَوَلُهُما کِتابُ اللّهِ ، فیهِ الهُدی وَالنُّورُ، فُخُذُوا بِکِتابِ اللّه وَاسْتَمْسِکُوا بِه، فَحَثَّ عَلی کِتابِ اللّهِ وَرَغَّبَ فیهِ، ثُمَ قالَ وَاهْلِبَیْتی، اُذَکِّرُکُمُ اللّهَ فی اَهْلِبَیْتی، اُذَکِرُّکُمُ اللّهَ فی اَهْلِبَیْتی ، اُذَکِّرکُمُ اللّهَ فی اَهْلبَیْتی…»[۳]،
«رسول خدا (ص) در میان ما بپاخاست و خطبه خواند، در محلی که آبی بود که خم نامیده میشد (غدیر خم) و در میان مکه و مدینه قرار داشت (در پاورقی صحیح مسلم آمده است که غدیر خم سه میل تا جحفه فاصله دارد). پس حمد خدا را بجا آورد و بر او ثنا گفت و موعظه کرد و پند و اندرز داد ، سپس فرمود:
«امّا بعد، ای مردم من بشری هستم و بهزودی رسول پروردگار(عزرائیل) به سوی من خواهد آمد، و من باید دعوت حقّ را اجابت کنم. بدرستی من در میان شما دو بارسنگین به امانت میگذارم: یکی،کتاب خداکه درآن هدایت و نور است، کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسّک جوئید».- پیامبر(ص) تشویق و ترغیب فراوانی درباره ی قرآن کردند- سپس فرمودند: و اهل بیتم را به شما توصیه میکنم که خدا را درباره اهلبیتم فراموش نکنید، به شما توصیه میکنم که خدا را درباره اهلبیتم فراموش نکنید، به شما توصیه میکنم که خدا را درباره اهلبیتم فراموش نکنید.(اشاره به اینکه مسئولیت الهی خود را در مورد اهلبیت (ع)فراموش نکنید.)
قرار دادن اهلبیت (ع) در کنار قرآن، به عنوان دو یادگار گرانمایه ، و سه بار تأکید کردن بر یادآوردن مسئولیت الهی در مورد آنان ، نشان میدهد که این امر، با سرنوشت مسلمین و هدایت آنها و حفظ اصول اسلام، پیوند و ارتباط داشته و دارد، و گرنه در کنار هم قرار نمیگرفتند …
سفارش پیامبر خدا در باره ی پیروی از اهل بیت با صدها نوع و عبارات گوناگون بدست ما رسیده که از معروفترین و مستند ترین آنها حدیث معروف ثقلین است.
۱٫ در سنن ترمذی یکی دیگرازکتب ششگانه اهل سنّت آمده که پیامبرخدا فرمودند :
«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ وَ هُوَ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی وَ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا»
رسول خدا (ص) فرمود: من چیزى بین شما بر جاى مى نهم که اگر بدان چنگ زنید، بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد. یکى از آن دو از دیگرى عظیم تر است : کتاب خدا رشته اى است که از آسمان به زمین کشیده شده است. و دیگرى عترتم که اهل بیت من اند. این دو هرگز از هم جدا نمى گردند تا بر سر حوض (کوثر) نزد من وارد شوند. پس بنگرید بعد از من با ایشان چگونه رفتار مى کنید.
۲٫ در مسند احمد است که پیامبر فرمود: «من بعد از خود، دو جانشین نزد شما به یادگار میگذارم: یکی، کتاب خدا و دیگری، اهل بیتم و این دو از هم جدا نمیشوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند».
این کلام پیامبر خدا به گونه های مختلف و با عبارت«اهل بیتی»(ونه عبارت «سنّتی») در منابع معتبر و گوناگون اهل سنّت آمده و جالب اینکه مدارک حاوی عبارت «سنّتی» طبق اصول علوم روائی خود اهل سنّت ضعیف می باشند. ما دراینجا به نشانی قسمتی از معتبرترین منابع آنان با روایات مورد تایید علمای بزرگ خودشان ازنظر صحت اشاره می کنیم .
۱٫ سنن ترمذی، ج ۱۲، ص ۲۵۸ .
۲٫ مسند احمد بن حنبل، ج ۴۴، ص ۱۳۴٫٫
۳٫ المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۵، ص ۸۹ .
۴٫ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۰۹ .
۵٫ صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص ۷۵ .
۶٫ صحیح مسلم، ج ۲، ص ۴۴ .
۷٫ کنزالعمال، متقی هندی، ج ۱، ص ۴۷ .
۸٫ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۴۰؛
۹٫ تفسیر بغوی، ج۴، ص۱۲۵؛
۱۰٫تفسیر رازی، ج۸، ص۱۷۳؛
۱۱٫ تفسیر ابن کثیر، ج۴،ص۱۲۲؛
۱۲٫ الدر المنثور جلال الدین سیوطی، ج۲،ص۶۰؛
۱۳٫ تفسیر آلوسی، ج۴،ص۱۸؛
۱۴٫ الکامل ابن عدی، ج۶، ص۶۷؛
۱۵٫ تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۱۶؛
۱۶٫ اسد الغابه ابن اثیر، ج۲، ص۱۲؛
۱۷٫ سیر اعلام النبلا، ذهبی، ج۹، ص۳۶۵؛
۱۸٫ سبل الهدی و الرشاد صالحی شامی، ج۱۱،ص۴۴۴؛
۱۹٫ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۶۳٫
حدیث ثقلین در منابع روائی شیعه نیز به کرّات و با عبارات گوناگونی آمده است، که ما به جهت رعایت اختصار تنها به اشاره به یک منبع زیر بسنده می کنیم:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) :إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.[۴]
قرآن کریم نیز این سخن را به گونه ای دیگر به مسلمانان دستور می دهد، آنجائی که می فرماید:
]قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى[[۵]
«( ای رسول خدا ) بگو: از شما ( در برابر ابلاغ رسالتم ) هیچ پاداشى جز مودّت (دوستی و محبّت شدید ) نزدیکان (یعنى اهل بیتم) را نمىخواهم.»
اساس اسلام چیست؟
رسول خدا (ص) فرمودند: «أساس الاسلام حبّی و حبّ أهل بیتی». اساس اسلام، دوستی من و اهل بیت من است[۶].
و رسول خدا (ص) فرمودند:
«لِکُلِّ شَیْءٍأَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»
برای هرچیزی اساسی است،وپایه ی اسلام حبّ ما اهل بیت است[۷].
و خداوند متعال در قرآن کریم درباره اسلام چنین می فرماید که:
]وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَالْإِسْلَامِ دِینًافَلَنیُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِیالْآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ[[۸]
«و هر کس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است.»
]وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَى إِلَى الْإِسْلَامِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ[[۹]
«چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته در حالی که دعوت به اسلام میشود ؟! خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند!»
]أفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ[۱۰][
«آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها درگمراهی آشکاری هستند!»
پس اسلام یگانه مکتبی است که هر کس در آن درآید مورد حمایت خداوند است، و چنانکه نبی اکرم (ص) فرموند: اساس اسلام محبت اهل بیت (ع) است. از این دو سخن می توان نتیجه گرفت که: هر چه محبت الهی نسبت به اهل بیت (ع) در دل بنده شدت یابد در نتیجه درجات و کمالات وی کاملتر خواهد شد.
و بندگانی که سهمی از محبت اهل بیت علیهم السّلام ندارند، در نهایت از اسلام و عبادت خداوند متعال سهمی نخواهند داشت.
از این روست که رسول الله(ص) فرمودند:
«لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ عِتْرَتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ ذَاتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ ذَاتِه.»[۱۱]
هیچ بنده ای ایمان نیاورده، مگر اینکه من بنزدش بیشتر ازخودش ، و اهل بیتم از اهلش محبوب تر باشد، و عترتم را از عترتش بیشتر دوست بدارد، و ذات من از ذات او در نزد او محبوب تر باشد.
و در روایتی از امام صادق A آمده است که فرمودند:
«کَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا»[۱۲]
دروغ میگوید کسی که ادعای محبت و دوستی ما را دارد، اما از دشمن ما بیزاری نمیجوید.
و اینجاست که سرّ کلام رسول الله (ص) آشکار میشود که فرمودند:
«یَاعَلِیُ لَوْ أَنَّ أُمَّتِی صَامُوا حَتَّى یَکُونُوا کَالْحَنَایَا وَ صَلُّوا حَتَّى یَکُونُوا کَالْأَوْتَارِ ثُمَّ أَبْغَضُوکَ لَأَکَبَّهُمُ اللَّهُ عَلَى وُجُوهِهِمْ فِی النَّارِ.»[۱۳]
ای علی اگر امت من آنقدر روزه بگیرند تا آنجا که کمرشان همانند قوس و کمان خمیده شوند،و آن قدر نماز بخوانند تا چون زه کمان لاغر گردند، اما با تو دشمنی نمایند، خداوند آن ها را به رو (باصورت) در آتش می افکند.
و بسند متواتر از نبی اکرم(ص) نقل شده که فرمودند:
«مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ مَثَلُ سَفِینَهِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَکَ.»
مثل خاندان من در میان شما همانند کشتی نوح است، هرکس که وارد کشتی شد نجات پیدا کرد، و کسی که از سوار شدن سرباز زد نابود شد.
اهل بیت (ع)مکمل و متمم رسالت و اهداف عالى اسلام مى باشند و بدون آنان،در میان امت مسلمین، خلائی پدیدار مى گردد، که جبران آن نه تنها مشکل، بلکه محال است و لذا در هر برهه اى وجود امام معصوم یک ضرورت دینى و اجتماعى است، خواه آن امام در ظاهر باشد و یا در پس پرده ى غیبت، همانند آفتاب در پشت ابر. در این میان به آحاد مسلمین فرض است با عشق و علاقه درونى از این الگوهاى الهى پیروى نموده و کمال خویش را دو چندان کنند، زیرا بدون عشق و علاقه قلبى، تبعیت و پیروى ممکن نبوده و مفهوم واقعى نخواهد داشت. و دراین فرض، (محبت درونى) پیوند و همبستگى ناگسستنى در میان امام و ماموم و ملت و رهبر معصوم فراهم گردیده و هیچ حادثه و خطرى نمى تواند آن آیین و پیروانش را تهدید کند و به این نکته رسول خدا اشاره نموده و مى فرمایند:
«یا على! ان الاسلام عریان لباسه التقوى… و اساس الاسلام حبى و حب اهل بیتى.»[۱۴]
یا على! همانا اسلام عریان و بدون لباس است و تقوى و پرهیزکارى لباس آن را تشکیل مى دهد… و اساس اسلام با محبت من و اهل بیتم متصور است.
این حدیث با مختصر تفاوتى در منابع مکتب تشیع نیز آمده است:
«یَا عَلِیُّ الْإِسْلَامُ عُرْیَانٌ، وَ لِبَاسُهُ الْحَیَاءُ، وَ زِینَتُهُ الْوَفَاءُ، وَ مُرُوَّتُهُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ، وَعِمَادُهُ الْوَرَعُ، وَلِکُلِّ شَیْءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ
حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت.»[۱۵]
یا على! اسلام عریان و لباسش شرم و حیا است و زینتش وفادارى و جوانمردی اش عمل صالح و ستونش ورع و دورى از گناه و براى هر چیزى اساس و بنیانى است و محبت ما اهل بیت اساس اسلام است.
از این سخنان درر بار رسول خدا (ص) استفاده مى کنیم، که محبت اهل بیت (ع) زیربناى اسلام و آیین الهى است و بدون محبت آنان به حقیقت اسلام نمى توان رسید، زیرا،درخت ریشه دار اهل بیت از همان شجره ى پرقدرت رسالت که از منبع فیض الهى نشات گرفته است، سرچشمه مى گیرد و جدایى آنها حتى در یک واحدکوتاه زمانى هم ممکن نیست، چنانچه رسول گرامى اسلام مى فرمایند:
«…خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِیٌ مِنْ شَجَرَهٍ وَاحِدَهٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ عَلِیٌّ فَرْعُهَا [وَ فَاطِمَهُ لِقَاحُهَا] وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثِمَارُهَا وَ أَشْیَاعُنَا أَوْرَاقُهَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا نَجَا وَ مَنْ زَاغَ عَنْهَا هَوَى….»[۱۶]
من و على از یک درخت خلق شده ایم، من اصل و ریشه ى درخت و على شاخه ى تنومند آن مى باشد و دخترم فاطمه علیهاالسّلام عامل بارورى آن و فرزندانم حسن و حسین میوه هاى آنند. پیروان و
شیعیان ما برگهاى آن درختند. هرکس به آن درخت درآویزد نجات یافته
و هر کس از آن دورى گزیند هلاک مى گردد.
این حدیث، به صراحت، ولایت را از رسالت تفکیک ناپذیر دانسته و على g را جان و روح پیامبر (ص) مى داند.
]قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى[[۱۷]
«(ای رسول خدا) بگو: از شما(در برابر ابلاغ رسالتم) هیچ پاداشى جز مودّت (دوستی و محبّت شدید) نزدیکان (یعنى اهلبیتم) را نمىخواهم.»
در اینجا لازم است به نکته اى اساسى در فریضه محبت اهل بیت اشاره شود و آن اینکه عشق و علاقه به خاندان معصوم رسالت مصالح زیادى در پى دارد، که بیشتر آنها متوجه سالکان این راه است. پروردگار عالم مى فرماید:
]قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُم [۱۸][
«بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواسته ام به نفع خود شماست.»
یعنى: اگر از شما خواسته شده در برابر زحمات رسالت پیامبر، به خاندان معصوم اوعلاقه شدیدى داشته باشید، همگى به سود شما و برای شماست.
محبت اهل بیت (ع) :
محبّت اهل بیت (ع) آثار ارزشمندى در دنیا و آخرت براى پیروان آنان وسالکان این مکتب دارد.کسى که دوستدار اهل بیت است، پایگاه بسیار قوى و قدرتمند در دنیا دارد و در هنگام مرگ، ملائکه خدا به سراغ او می آیند و وى را از سکرات مرگ نجات داده و به بهشت جاویدان و درجات اخروى و همنشینى با خود آل محمد (ع) بشارت مى دهند. و پس از مرگ نیز در عالم برزخ و میزان و محشر و صراط و محاسبه ى اعمال به فریادش می رسند، و قبرش را مزار خود قرار داده و مانند کعبه طوافش می کنند، و دهها ثمرات شیرین و پربار دیگر از آثار این محبت که شاید براى افراد عادى و کم اطلاع موجب تعجب و احیانا باورنکردنى باشد. اینک ما دلائل این ادعاها که بیشتر آنها از منابع خود اهل سنت استفاده مى گردد، خدمتتان تقدیم مى داریم:
۱٫عنالنبى(ص) : أَثْبَتُکُمْ عَلَى الصِّرَاطِ أَشَدُّکُمْ حُبّاً لِأَهْلِ بَیْتِی.»[۱۹]
رسول خدا فرمودند: استوارترین شما در «صراط» کسى است که بیش از دیگران به اهل بیتم علاقه مند باشد.
۲٫ «عن على A: ان النبى(ص) و آله اخذ بیدالحسن و الحسین رضى اللَّه عنهما فقال: من احب هذین و اباهما و امّهما کان معى فى درجتى یوم القیامه.»[۲۰]
على (ع) مى فرمایند : رسول خدا دست حسن و حسین علیهم السلام را به دستشان گرفته و فرمودند: هرکس این دو فرزندم را با پدر و مادر آنان دوست بدارد، در روز رستاخیز در درجه من، با من محشور مى گردد.
۳٫ «قال رسول اللَّه (ص): یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَهَ فَهُوَ فِی الْجَنَّهِ مَعِی وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِی النَّارِ یَا سَلْمَانُ حُبُ فَاطِمَهَ یَنْفَعُ فِی مِائَهٍ مِنَ الْمَوَاطِنِ أَیْسَرُ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِیزَانُ وَ الْحَشْرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَه…»[۲۱]
رسول خدا فرمودند: اى سلمان! هرکس دخترم فاطمه علیها السلام را دوست بدارد، او در بهشت با من خواهد بود و چنانچه کسى او را به خشم آورد، جایگاهش آتش است.
یا سلمان! محبت فاطمه علیهاالسلام در صد جا اثر سودمند خواهد داشت، از آن جمله: در حال مرگ و عالم قبر و میزان و محشر و صراط و در پاى حساب اعمال….
۴- عن النبى (ص) :
«أَلَا مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً ،أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکْمِلَ الْإِیمَانِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّهِ وَ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ ،أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ یُزَفُّ إِلَى الْجَنَّهِ کَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى بَیْتِ زَوْجِهَا،أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَى الْجَنَّهِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِکَهِ الرَّحْمَهِ،أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَى السُّنَّهِ وَ الْجَمَاعَهِ ،أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَکْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ،أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ کَافِراً،أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ یَشَمَّ رَائِحَهَ الْجَنَّه،»[۲۲]
پیامبر خدا (ص) فرموند:
آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد صلى اللَّه علیه و آله از دنیا برود شهید از دنیا رفته و گناهانش بخشوده است و چنین شخصى با توبه و ایمان کامل دنیا را وداع گفته است.
آگاه باشید که هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود، فرشته ى مرگ او را به بهشت بشارت داده و سپس دو مامور سوال در «برزخ»،(نکیر و منکر) باز هم به او بشارت دهند.
آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود، او را با احترام به سوى بهشت مى برند. آنچنانکه عروس به خانه ى داماد.
آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد دنیا را ترک کند، قبر او مزار فرشتگان رحمت قرار مى گیرد.
آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود، بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته.
آنگاه در دنباله ى حدیث سه جمله منفى و عذاب آمده که:
آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا برود، روز قیامت در حالى وارد عرصه محشر شود که در پیشانى او نوشته شده: این مایوس از رحمت خدا.
آگاه باشید هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود، کافر از دنیا رفته.
آگاه باشید هر کس با کینه ى آل محمد از دنیا برود، بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد.
این احادیث چهارگانه که همه ى آنها از مدارک معتبر اهل سنت انتخاب گردید، نمونه ى صدها حدیث صحیح و مورد قبول عالم اسلام است که مى رساند دوستداران و پیروان مکتب ولایت و اهل بیت (ع)، چه مقام والایى دارند و چه موقعیت عظیمى را در پیشگاه خدا خواهند داشت که کنار پیامبر (ص) در بهشت جاویدان بنشینند و از هرگونه اضطراب و سکرات مرگ در امان بمانند و ملائکه را خدمتگزار خود کنند و به مقام شهدا نائل آیند، و در عرصه ى محشر در پناه خدا قرار گرفته و….
و بالعکس دشمنان اهل بیت در آتش جهنم گرفتار قهر خدا مى شوند و انواع عذابها را پذیرا گردند و آن چنان خوار و ذلیل مى گردند که در صف کفار قرار مى گیرند، زیرا : کسى که با بغض اهل بیت از دنیا برود، کافر از دنیا رفته (مات کافرا).
فراموش نکنیم که در حدیث ثقلین رسول خدا جدائی ناپذیری قرآن و اهل بیت (ع) را تا ورود در کنار حوض کوثر نوید دادند و این سخن بازهم به این معناست که همواره از اهل بیت نبی مکرم اسلام شخص معینی تا قیام قیامت در کنار قرآن و دارنده ی علم قرآن همراه خواهد بود. راستی در زمان ما او کیست؟
خلاصه مطالب تا اینجا این شد که:
۱- محکم ترین دست آویز ایمان که باعث جلو گیری از هلاکت انسان می گردد، دوستی ودشمنی در راه خداست
۲- دوستی ودشمنی در راه خدا، خود مقدمه ی پذیرش ولایت تعیین شده از سوی خداست .
۳- خداوند در قرآن کریم دوستی و محبّت شدید نسبت به اهل بیت را واجب قرارداده و آنها را از هرگونه زشتی و آلودگی بدور داشته است،
۴- این عصمت و پاکیزگی از گناهان و نیز جدانشدن آنان از قرآن به عنوان یکی از دو یادگار گرانبهای پیامبر عظیم الشّان اسلام، خود یکی از بهترین دلایل واجب بودن پیروی اهلبیت عصمت و طهارت می باشد.
ازسوی دیگرآیات زیر نشان می دهند که در همه زمانها مردم امامی دارند :
[۱] تفسیر القمی، ج۱، ص۴۲
[۲] (معانی الأخبار؛النص؛ص۳۹۸)
[۳] صحیح مسلم ۴/۱۸۷۳
[۴] کمال الدین و تمام النعمه؛ ج۱؛ ص۲۳۴
الشورى: ۲۳[۵]
[۶] کنز العمال، ج ۱۲، ص ۱۰۵، ح ۳۴۲۰۶٫ همچنین در المنثور، ج ۶، ص ۷٫
[۷] المحاسن، ج ۱، ص ۲۴۷ ح ۴۶۱٫
[۸] آل عمران/۸۵
صفّ/۱۷[۹]
[۱۰] زمر/۲۲
[۱۱] المعجم الکبیر، ج۷، ص ۸۶، ح۶۴۱۶؛ امالی صدوق، ص ۲۷۴، ح۹
[۱۲] بحار الأنوار (ط – بیروت) ؛ ج۲۷ ؛ ص۵۸
[۱۳] تاریخ دمشق ابن عساکر بخش امام امیرالمومنین ج۱ص۱۴۵ شماره ۱۷۹ به نقل از جابر بن عبدالله – مناقب ابن مغازلی ص۲۹۷ شماره ۳۴۰ – فرائد السمطین ج۱ص۵۱ شماره ۱۶ – کفایه الطالب ص۱۷۹و در چاپ دیگر ص۳۱۸.
[۱۴] کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۱۰۵ ش ۳۴۲۰۶٫
[۱۵] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۴۱، بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۹۱٫ با کمى تفاوت، مکارم الاخلاف ص ۴۳۹٫
[۱۶] مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۸ – ۲۹
[۱۷] الشوری/۲۳
[۱۸] سبا : ۴۷
[۱۹] جامع الصغیر سیوطى، ج ۱، ص ۳۰، ش ۱۵۹٫
[۲۰] فرائدالسّمطین، ج ۲، ص ۶۷، ش ۳۹۱٫
[۲۱] فرائد سمطین، ج ۲، ص ۶۷، ش ۳۹۱
[۲۲] کشاف،ج ۳۴،ص۸۲ ذیل آیه۲۳ شورى- فراید،ج۲،ص۲۵۵،ش۲۵۱- سفینه،ج۱،ص۲۰۱- نمونه ج۷ ۲۰ص۴۱۳٫
ادامه دارد…..