شبهه:آیا بين اعتقادات شيعه در جانشيني پيامبر و اعتقادات يهود در جانشيني يوشع بن نون ارتباط وجوددارد؟
جواب:
يكي از سنتهاي الهي كه در اسلام و امتهاي پيشين بوده است، مسئله و صايت و تعيين وصي براي پيامبران ميباشد و كتابهاي تاريخي، اسامي اوصياي پيامبران را نوشتهاند؛ البته بنابر گفتة خداوند سنتهاي الهي تغيير ناپذير است؛ «لن تجد لسنة الله تبديلا»[1].
مسعودي نام اوصياي پيامبران خدا را از حضرت آدم(عليهالسّلام) تا حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) پشت سر هم آورده است و مينويسد: وصي آدم (عليهالسّلام) هبة الله (عليهالسّلام)، وصي ابراهيم (عليهالسّلام) و اسماعيل (عليه السلام) و وصي يعقوب (عليهالسّلام) يوسف (عليهالسّلام) وصي موسي (عليهالسّلام) يوشع بن نون و وصي خاتم پيامبران علي ابن ابيطالب و يازده فرزند او ميباشند.[2]
داستان جانشيني يوشع بن نون، وصي حضرت موسي(عليهالسّلام) در تورات، كتاب قاموس، واژه يوشع آمدهاست و در پايان، اصحاب بيست و هفتم،از سفر عدد، انتصاب ازسوي خداوند به عنوان وصي حضرت موسي (عليهالسّلام) آمده است.
يعقوبي مينويسد: چون مرگ موسي(عليهالسّلام) فرا رسيد، خداوند عزوجل به او فرمان داد تا يوشع بن نون را درون قبه الرمان بخواند و دست خود را بر اندام او بگذارد تا بر كتش به اندام يوشع بن نون منتقل شود و او را وصي خود گرداند و امور بني اسرائيل را به او بسپارد.[3]
البته بين وصي خاتم پيامبران و وصي حضرت موسي به عنوان وصي حضرت موسي(عليهالسّلام) يوشع بن نون كه همراه حضرت موسي(عليهالسّلام) در كوه سينا حضور داشت و آلوده به گوساله پرستي نشد و خداوند به حضرت موسي(عليهالسّلام)فرمان دادتااورا وصي خود گرداند تا سپس از او گروه خدا پرستان را رهبري كند و حضرت علي(عليهالسّلام) نيز همراه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در غار حرا حضور داشت وهرگز بتي رانپرستيد و خداوند هم به خاتم پيامبران دستور داد تا هنگام بازگشت از حجة الوداع در برابر حاجيان او را به عنوان وصي خود معرفي كند، وجه تشابه وجود دارد.[4] همچنين بين برخي احكام و قوانين دين اسلام و اديان سابق تشابهاتي وجود دارد، از جمله اينكه اديان الهي در اصول دعوت انسانها به توحيد و يكتا پرستي و نبوت و معاد يكساناند، اما وجه تمايز اسلام با اديان ديگر الهي، عدم تحريف آن است و اينكه بعضي احكام در امتهاي پيشين بوده و در اسلام نسخ شدهاست، اما امر وصايت در امتهاي پيشين بوده و نسخ هم نشده، بلكه روايات زيادي از پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسيدهاست كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1ـ پيامبر گرامي اسلام ميفرمايد: «ليأتين علي امتي ما اتي علي بني اسرائيل حذو النعل بالنعل»؛[5] هر چه بر امت موسي آمدهاست، بر امت من خواهد آمد نظير آن؛ و وصايت حضرت موسي (عليهالسّلام) به يوشع بن نون يكي از امور واقع دربني اسرائيل بودهاست و وصايت علي (عليهالسّلام) هم در امت اسلام واقع شده كه در حديث منزلت به آن اشاره شده است.
2ـ حضرت محمد ( صلي الله عليه وآله ) ميفرمايد : « انت مني بمنزلةهارون من موسي الا انه لا نبي بعدي » ؛ [6] همان گونه كه حضرت موسي ( عليه السّلام) وصيي به نام هارون داشت من هم وصي دارم. آنگاه روي به حضرت علي (عليه السّلام) كرد و فرمود : تو به منزله هارون براي موسي هستي، گرچه هارون قبل از موسي ( عليه السّلام ) از دنيا رفت ، ولي يوشع بن نون وصي بعد از رحلت حضرت موسي (عليه السّلام) بود.
3ـ طبراني از قول سلمان فارسي آورده است كه به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) گفتم: «هر پيامبري وصي داشته است، وصي بعد از تو كيست؟» سلمان ميگويد: «پاسخم را نداد، بعد از مدتي مرا ديد و فرمود: سلمان!» به خدمت او شتافتم و گفتم: بلي، فرمود: «ميداني وصي موسي چه كسي بودهاست؟» گفتم: « آري يوشع بن نون » فرمود : چرا ؟ عرض كردم : « ازآن جهت كه ازهمه مردم آن روزگار داناتر بود » . فرمود : «همين طور هم وصي من و مخزن الاسرار من و بهترين يادگار من كه وظيفه مرا به عهده ميگيرد و دينم را ادا ميكند، علي بن ابيطالب است».[7]
4ـ بريده صحابه ميگويد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: «لكل نبي وصي و وارث و انّ عليا وصي و وارثي».[8] ورسول خدا (صلي الله عليه وآله) از اول بعثت و از روزي كه عشيره و اقربين خود را جمع كرد، بحث وصايت را مطرح كرد و در سخنان صحابه آن حضرت و خود علي بن ابيطالب ( عليه السّلام ) هم زياد است كه فرمود : « انا اخو رسول الله ووصيه».[9] و در كلام امام حسن (عليه السّلام) هم آمدهاست كه فرمود : « انا الحسن بن علي و انا ابن النبي و انا ابن الوصي»[10] كه خود را امام حسن ( عليه السّلام ) فرزند وصي و فرزند نبي معرفي ميكند وخود حضرت هم به اين لقب مشهور بودهاند. در تاج العروس ذيل واژه وصي آمدهاست:« الوصي كفني لقب علي » (رضي الله عنه) وصي لقب حضرت علي (عليه السّلام) است».[11]
و لسان العرب در ذيل وصي آورده است كه به حضرت علي (عليه السّلام) وصي
ميگفتند. مبرد در كتاب الكامل آورده است:« وصي همان كسي است كه ابن ملجم با كشتن او كاخ آمال امت را درهم كوبيد».[12]
با توجه به آنچه گفته شد،روشن ميشود كه هر پيامبري وصي داشته است و خود پيامبر هم وصي دارد و آنچه بر امت موسي (عليه السّلام) آمدهاست، در اين امت هم خواهد آمد و سخن آن حضرت تصريح دارد كه وصي حضرت موسي (عليه السّلام)يوشع بن نون بوده و وصي آن حضرت،حضرت علي (عليه السّلام) است.
اينكه شيعه معتقد به وصايت است، مبدأ اين تشابه و اعتقاد سخنان حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) است كه كلام وحي است: «وما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي» و اينكه در امتهاي پيشين نيز بوده و حضرت موسي هم براي خود وصي معين نمودهاند، اين تشابه با دين الهي حضرت موسي (عليه السّلام) و اينكه در اين مورد نسخ حكم وصايت نيامده است، هيچ گونه منقصتي را ايجاد نميكند و ما مكلف به اخذ اعتقادات و عمل به احكام اسلام هستيم و تشابه و عدم آن با احكام امتهاي پيشين موجب رد حكم الهي يا قبول آن نيست و اين تشابه نه تنها شبه آفرين نيست، بلكه مؤيد و مؤكد و نشانگر اين مطلب است كه تعيين وصي براي پيامبران ازسنتهاي الهي است و از اصول ثابت همه اديان الهي ميباشد كه در امتهاي پيشين و انبياي قبل از نبي اكرم (صلي الله عليه وآله) جاري بودهاست و در امت اسلام و نبوت پيامبر (صلي الله عليه وآله) هم جاري شدهاست.
منبع : http://www.yarogaye.blogfa.com/post-41.aspx
****************************
[1] ـ احزاب/62.
[2] ـ مسعودي، اثبات الوصيه، چاپ حيدريه، نجف ص 75 ـ70.
[3] ـ تاريخ يعقوبي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، ج1، ص73.
[4] ـ امام احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 237.
[5] ـ علامه مرتضي عسكري، معالم المدرستين، ج 1، ص 292.
[6] ـ مسلم صحيح، ج 6، ص 120، باب فضائل.
[7] ـ هيثمي، مجمع الزوائد، ج 9، 113.
[8] ـ ابن عساكر، تاريخ، ج 3، 5.
[9] ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، 28.
[10] ـ هيثمي، مجمع الزوائد، ج 9، 146.
[11] ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 2، 175.
[12] ـ مبردالكامل،ج2،152،به نقل ازمعالم المدرستين،تاليف علامه عسكري، ج 1، 324.