پس از عروج حضرت عیسی(ع)، جامعة کوچک مسیحی که حضرت عیسی(ع) با چند حواری وشاگردپیریزی کرده بودند به مرور زمان رو به گسترش نهاد . از نظر تاریخ نگاران ، نقش پولس که پس از سالها مسیحی شده بود، در ترویج مسیحیت بسیار مهم است .
جامعه مسیحیت که وصف آن در کتاب عهد جدید آمده است،کلیسای رسولان نامیده میشود و مقصود از آن ، جامعه رسولان و نسل اول مسیحیت است.این جامعه ازنظرزمانی تقریباً بین سالهای30م تا100م را دربرمیگیرد. سال 100 میلادی،تقریباً سال تدوین آخرین بخش کتاب مقدس است.
در اورشلیم جامعهای ازمسیحیان یهودیالاصل به رهبری یعقوب رسول و پطرس پایهگذاری شد. تعداد افراد این جامعه در اورشلیم و در دیگر مناطق فلسطین گسترش یافت.به بنیانگذاران این جامعه،یهودی – مسیحی میگفتند. آنها اعتقاد داشتند که برای ایمان به مسیح در ابتدا میبایست یهودی بود و شریعت یهود را به جای آورد و سپس به عیسی (ع) ایمان آورد. با این اعتقاد، گروهی از یهودیان از دیگر یهودیان مشخص شدند. ویژگی این گروه این بود که هم به شریعت یهود کاملاً پایبند بودند و هم عیسی را پیامبری میدانستند که به عنوان منجی آمده است. ایشان اقوام دیگر را نیز به آیین مسیحیت میپذیرفتند اما داعیه جهانی بودن پیام حضرت عیسی(ع) را نداشتند.
از اناجیل بر میآید که حضرت عیسی(ع) برای دوره بعد از خود برنامه داشته و مسئولیت رهبری پس از خود را به پطرس، اولین فردی که به حضرت عیسی (ع) ایمان آورد و سپس بزرگترین حواری او گردید،داده است. حضرت عیسی خطاب به این فرد میگوید:
ای شمعون،. . . تو پطرس}صخره} هستی و من بر این صخره کلیسا{امت} خود را بنا میکنم ونیروهای مرگ هرگزبرآن چیره نخواهد شد و کلیدهای پادشاهی آسمانی را به تو میدهد.آنچه را که تو در زمین منع کنی در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را که بر زمین جایز بدانی،درآسمان جایز دانسته خواهد شد.
در فقره ای دیگر از کتاب مقدس که مربوط به اندکی قبل از صعود آن حضرت است، میگوید:
« بعد از صبحانه عیسی به شمعون پطرس گفت : ای شمعون پسر یونا ، آیامرا بیش ازاینها محبت مینمایی ؟ پطرس جواب داد: آری ای خداوند{ارباب} تو میدانی که تو را دوست دارم. عیسی گفت:پس به برههای من خوراک بده.بار دوم پرسید:ای شمعون پسر یونا، آیامرامحبت مینمایی؟پطرس پاسخ داد:ای خداوند،تومیدانی که تو را دوست دارم.عیسی به او گفت: پس، از گوسفندان من پاسداری کن.
در دنباله این فقره برای بار سوم سوال عیسی و پاسخ پطرس تکرار میشود و حضرت عیسی(ع) به او میگوید به گوسفندان من خوراک بده. منظور از گوسفندان، امت است، کما اینکه در جاهای دیگر عهد جدید به این معنا به کار رفته است. به هر حال از دو فقره فوق به خوبی بر میآید که رهبری امت مسیحی و زعامت دینی آنان بر عهده پطرس نهاده شده است. از اولین فصل های کتاب اعمال رسولان بر میآید که پطرس این وظیفه را انجام میداده و حتی در این راه به زندان افتاده است.
بر اساس آیات کتاب مقدس، شخصیت دیگری پیدا میشودکه نام عبری او شائول و نام یونانی او پولس است. او یهودی بود که در آغاز مسیحیان را شکنجه و آزار میداد و دشمن سرسخت آنهاتلقی میشد. برخی ازمسیحیان از اورشلیم به دمشق گریخته بودند و پولس از طرف کاهن اعظم یهود مأموریت یافت که آنان را دستگیر کرده، بازگرداند. به گفته کتاب اعمال رسولان، در نزدیکی دمشق نوری میبیند و صدایی میشنود و او به زمین میافتد و آن صدا که صدای عیسی است، به او میگوید که چرا بر من جفا میکنی و بعد به او دستور میدهد که به شهر برود و منتظر دستور مسیح باشد. چون به شهر میرسد،عیسی از طریق فردی دستورات لازم را به او می دهد. پولس تغییر کیش میدهد و شروع به تبلیغ آیین جدید خود میکند. اما نمیتواند به اورشلیم برود؛چراکه درآنجامسیحیان راشکنجه میکرده است. پس مجبورمیشودبه دیگرقسمتهای امپراتوری روم رفته، آیین خود را تبلیغ کند.
پولس هنگامیکه وارد آیین مسیحیت شد با رسولان مخالفت کرده و عمل به شریعت حضرت موسی(ع) را لازم ندانسته است. او در این زمینه با رسولان بحث و منازعههای متعددی داشته که درکتاب اعمال رسولان و نامههای پولس منعکس شده است. سرانجام مقرر شد که رسولان حضرت مسیح به تبلیغ میان یهودیان بپردازند، ولی پولس رسول و مبلِّغ مسیح در میان غیر یهودیان (رومیها، یونانیها و . . .) باشد و نیز مقرر شد که غیریهودیان برای ایمان به عیسی مسیح(ع) ملزم به عمل به شریعت موسی(ع) نباشند و تنها از خوردن قربانی کفاره خودداری کنند و نیز از خون قربانی، حیوانات خفه شده و انجام زنا بپرهیزند. پولس به عنوان مسیحیت جهانی بودن پیام حضرت عیسی (ع) را اعلام کرد و به واسطه تلاش او مسیحی شدن بتپرستان در همه مناطق امپراتوری روم افزایش یافت و تعداد مسیحیان غیر یهودی زیاد شد.
تعالیم پولس ازدو جهت با تعالیم دیگرحواریان و در رأس آنان پطرس متفاوت بود:
نخست اینکه عقایدی که او ترویج میکرد با عقاید یهودی سازگاری نداشت، و دوم اینکه اوپایبندی به شریعت موسوی رالازم نمی دانست. به گفته بسیاری از نویسندگان مسیحی او به اندازهای مسیحیت را تغییر داده که باید او را مؤسس دوم این دین به شمار آورد. ازموارد متعددی ازعهد جدید، به ویژه رسالههای
پولس بر میآید که بین پولس از یک سو وحواریان عیسی ودر رأس آنهاپطرس ،از سوی دیگر نزاع سختی در جریان بوده است.
پولس گاهی از دست حواریان و پطرس خشمگین میشود و به آنان میتازد و حتی پطرس را به نفاق و دو رویی متهم میسازد . او گاهی چنان خشمگین میشود که به مسیحیان برخی از شهرها، که از گروه حواریان اطاعت میکردند میتازد و حتی به آنان توهین میکند.
اما سوال مهم و اساسی این است که اگر پولس در حدود سال 40 میلادی یعنی حدود 10سال پس از حیات زمینی عیسی به مسیحیان گروید ودراین مدت رهبری مسیحیان بر عهده پطرس بود ، او چگونه میتوانست برای خود جایی باز کند و حتی با پطرس مخالفت کند؟ پاسخ این سوال آن است که او مقام پطرس و مسئولیتی که عیسی به او داده بود، نفی نکرد، بلکه مسئولیت او را محدود کرد. او مدعی شد که مسئولیتی که عیسی به پطرس داده ، بشارت به یهودیان است، اما همان عیسی در راه دمشق بشارت غیر یهودیان را به من سپرده است. بدین ترتیب مأموریت پطرس محدود به یهودیان شد و پولس نه تنها مقامیمساوی با او یافت، بلکه از آنجا که حوزه ماموریت او غیر یهودیان بود و سراسر امپراتوری را در بر میگرفت، به زودی تعداد پیروان او بسیار بیشتر از پیروان پطرس گردیدند. علاوه بر این، نوع مسیحیتی که پولس تعلیم میداد با مسیحیت یهودی متفاوت و پذیرش آن برای مشرکان امپراتوری آسانتر بود. او از یک سو انجام اعمال شریعت رابرای غیریهودیان لازم نمیدانست وازسوی دیگرنظام الهیاتی او که مشتمل بریک مسیح الوهی بودکه جسم گرفته تا فدای جان گناهان انسانها شود، برای پیروان ادیان یونان – رومیمأنوس و قابل پذیرش بود؛ اما آنان با نظام الهیاتی یهود بیگانه بودند.
این امور باعث شد که پولس و اندیشههایش به تدریج غلبه یابد و از اهمیت حواریان و مسیحیان یهودیگرا هر روزکاسته شود. در اواخر قرن اول از درون مسیحیان یهودیگرا، فرقهای بوجود امد که« ابیونیها» خوانده میشدند. اینان بر شریعت یهود سخت پایبند بودند و پولس را به خاطر اینکه برای مسیح الوهیت قائل بود، کافر میدانستند. پطرس و پولس در سال 64 میلادی در شهر رُم اعدام شدند، اما اندیشههای پولس به تدریج غلبه یافت. بر اساس منقولات سنتی، پطرس نخست در اورشلیم و سپس در انطاکیه و
سرانجام در رم به رهبری جامعه رسولان برگزیده شد و اعدام وی در عهد نرون در شهر رم رخ داد و در همین شهر دفن شد . آرامگاه پطرس در تپه واتیکان شهر رم قرار داد و از گذشته دور مرکز مسیحیت کاتولیک بوده است.
تاريخچه يهود :
يعقوب فرزند إسحاق، كه او را اسرائيل (بنده خدا) مىگويند دوازده فرزند داشت كه چهارمين فرزند او (يهوذا) بود.
يهوذا و برادرانش با پدر خود يعقوب، در كنعان (فلسطين) سكونت داشتندو
پس از واقعه مشهور حضرت يوسف كه يهوذا هم در آن شركت داشت، در سال1740 قبل از ميلاد، كنعان را به عزم مصر ترك گفتند.
آنروزهامصرمملكت پرجمعيّت وباثروتى بودوهركس بر آن حكومت مىكرد، چنان بود كه بر جهان حكومت مىكند.
هنگامى كه برادران يوسف وارد اين سرزمين شدند حضرت يوسف پادشاه آن بود، از اين جهت آنها زندگى بسيار با شكوهى بهم زدند. و كمكم تعدادشان از
هزار تجاوز كرده و قبائل متعددى را تشكيل دادند.
اين قبيلهها سالهاى درازى رادرأمن وأمان بسر بردند،تا آنكه زمان (فرعون) فرا رسيد و چون ميان او و قبيلههاى بنى اسرائيل دشمنى هائى ازگذشته بود،آنهاراذليل كرده وبه گفته قرآن(مردهايشان راكشته وزنانشان رابه اسيرى برد) (1).
پيش از آنكه حضرت موسى(ع) به پيامبرى مبعوث گردد، بنى اسرائيل سختترين روزهاى خود را زير شكنجههاى طاقت فرسا و فشارهاى گوناگون فرعون بسر مىبردند. ولى چون موسى (ع) در حوالى سال1213 قبل از ميلاد مبعوث شد، روحهاى پژمرده آنها را جوان كرده و به جانهاى دربند شده آزادى بخشيد. امّا اين پيامبر بزرگ، در برابر اين خدمات از آنها چه ديد و آنها چه پاداشى باو دادند ؟ براى مثال يكى از آن پاداشهاى ننگين را تاريخ چنين مىنويسد: شبانگاه حضرت موسى (ع) باتفاق بنى اسرائيل، مصر را مخفيانه ترك گفتند و به رود نيل رسيدند، موسى(ع) با عصاى خود آبها را فرمان داد تا اينكه در ميان رود راهى نمايان شد.موسى(ع) أمر كرد تا همگى آن راه را در پيش گرفته و از نيل عبور كنند ولى آنها يك صدا گفتند: ما از دوازده قبيلهايم و هر قبيلهاى عادات و رسوم خاص خود را دارد، بايداين راه به دوازده قسمت تقسيم شود يعنى براى هريك از قبائل يك راه و يك مسير خصوصى باشد، تا فرمانت را اجرا كنيم. موسى(ع) به دريا ندا داد : تا دوازده مسير باز كند و به فرمان خداوند چنين شد. ولى آنها يك قدم بجلو نرفتند و عذرشان اين بود:
ممكن است كه در ميان راه ما را با يكديگر احتياجى افتد، پس دريا را بگو تا چون پنجرهها سوراخهائى در ميان ديوارهاى آب باز كند، تا هر قبيلهاى بتواند قبائل ديگر را ببيند و با آنها گفتگو كند، و چنين شد.ولى باز هم برجاى خود ايستاده حركت نكرده و فرياد زدند:
پاهاى ما برهنه است و زمين دريا رطوبت دارد و تا امر نكنى زمين خشك شود ما از آنجا عبور نخواهيم كرد.
خداوند امر كرد… زمين خشک شد ولى باز هم برجاى خود ايستادند و اين بار بىادبى و وقاحت را به منتهى درجه رساندند و با يكديگر چنين گفتند:
موسى ما را از شهر آواره كرده و اينك مىخواهد كه در دريا نابودمان كند تا ثروت و اندوختههاى ما را بتصرّف خويش در آورد. موسى (ع) با يك دنيا دهشت،درحاليكه لبخندتلخى برلبانش نقش بسته بودپابه رود نهاده و پيشاپيش آنها به راه افتاد.اين نخستين تجربه و آزمايش تلخى بود كه بنى اسرائيل به موسى(ع) نشان دادند.
باز تاريخ مىنويسد: چون بنى اسرائيل، از رود نيل خارج شده و به صحراى سينا رسيدند، به موسى(ع) گفتند:
ما را از آشيانه خود بيرون آورده و در صحرائى شن زار، سكونت دادى؟ اين چه رفتارى است كه با ما مىكنى؟ مگر ما سنگ هستيم، مگر ما احتياج به آب و غذا نداريم؟
خدا امر كرد تا از آسمان براى آنها طعام فرستاده و ابرى بر آنها سايه افكند و سنگى را امر فرمود تا به آنها آب دهد.
زمانى به همين منوال گذشت تا آنكه روزى به موسى(ع) گفتند:
ماطعامهاى آسمانى نمىخواهيم به خدايت بگو،همان پيازوعدس رابراى مابفرستدزيرا ماآنها را بهتردوست مىداريم.
موسى(ع) گفت: به نزديكترين قريهها كه رسيديد: آنچه مىخواهيد، خود
بكاريد و خداوند ديگر براى شما طعامى نخواهد فرستاد.
نافرمانى آنها آنقدر زياد شد، كه خدا عذابى بر آنها نازل كرد و آن اين بود كه مدّت چهل سال در صحراها و بيابانها سرگردان بودندوآنهاكه باموسى (ع) از مصر بيرون آمدند، آرزوى شهر را بگور بردند و نوهها و نوادههايشان با يوشع بن نون سال1050 قبل از ميلاد وارد شهر كنعان شدند(2).
نخستين دولت يهودى هنگامى تشكيل شد كه (طالوت) يا (شأوول) در بين سالهاى 1095 ـ 1055 قبل از ميلاد پادشاه گشت، و پايتخت را در سال 1049 قبل از ميلاد به يبوس (بيتالمقدّس) تغيير داد.
سليمان فرزند داود، كه پس از پدرش به مقام پادشاهى و نبوّت رسيد، از بزرگترين پادشاهان آنها شناخته شد، در زمان او همه از آرامش و سعادت برخوردار بودند، مىگويند كه بناى هيكل سليمان را او ساخت و مدّت هفت سال مهندسين مصر، الجزيره و فينيقيا در آن ساختمان كار مىكردند(3 ).
پس از مرگ سليمان (بين سال932 قبل از ميلاد) دولت آنها به دو قسمت تقسيم شد، يكى در شمال كه پايتختش سامره (نابلس) بود و ديگرى در جنوب كه پايتختش اورشليم (بيتالمقدّس) بوده است(4).
اين دو دولت مدّت200 سال باهم جنگيدند تا آنكه (سرجون) امپراطور آشوريها 722( قبل از ميلاد) بر آنها پيروز گشت و فرمان داد تا همه يهود را از آن منطقه خارج سازند(5).
پس از آنكه نينوى بدست كلدانيها سقوط كرد (614 قبل از ميلاد) يهود براى بهم زدن ميان آنها و مصريها كه بر كنعان حكومت داشتند سخت مشغول فعاليّت شدند، در اثر آن جنگ دامنهدارى ميان آنها واقع شد بالاخره (نبوخذ نصر) پادشاه بابل در سال (562 قبل از ميلاد) پيروز شد و براى انتقام از يهود اورشليم را خراب كرد و هيكلها را نابود نمود و همه را دست بسته به بابل حركت داد (586 قبل از ميلاد) مدّت زيادى را در اسيرى گذراندند، تا آنكه (كورش) پادشاه ايران، آنها را كه به (اُسراى بابل) مشهور بودند، نجات داده و دوباره هيكل را بنا كرد (516 قبل از ميلاد)(6).در ايّام (هيلين) يهود مورد حملههاى بسيارى قرار گرفتند و آخرين آنها وقتى بود كه رهبر معروف رومانى (قيطس) اورشليم راخراب كرده،هرچه يهودى بود اسير كرد و به (رم) فرستاد، اين حادثه در سال70 ميلادى واقع شد.
و در سال125م (ادريانوس) امپراطور رومانى بر آنها حمله كرد اورشليم را
خراب نمود و تعداد پانصد هزار يهودى را كشته و پنجاه هزار نفر از آنها را اسير كرد(7).
در عهد (تراجان ـ 106م) تعداد زيادى از يهود مخفيانه وارد اورشليم شده و بناى خرابكارى را گذاردند و چون (ادريانوس)پادشاه روم شد.(117 ـ 138م) اورشليم را به تصرف درآورد و انجام دادن مراسم مذهبى را بر يهود آزاد كرد.
يهود به رهبرى باركوخيا (135م) شورش كردند، ولى پيروز نشدند، در اين واقعه بيش از580 هزار يهودى بقتل رسيد وآنهاكه جان سالم بدر بردند، شهر را ترك كرده ادريانوس مجددا اورشليم راخراب كرده و به جاى آن شهر (ايليا) بنا كرد (8) .
پس از اين تاريخ، يهود خرابكاریهاى زيادى كردند و بدنبال آن چندين بارقتل عام شدندكه خود مسبب همه آنها بودند (9) .
1- سوره بقره، آيه49.
2- (موقف علماء الاسلام مناليهود)، چاپ كربلا، صفحه10.
3- مجله العربى چاپ كويت7، شماره 109، سال1967.
4- فلسطين والضمير الانسانى، صفحه54.
5- مجله العربى شماره109 صفحه54.
6- تاريخ الاسرائيلين ـ تأليف شاهين مقاريوس، چاپ المقتطف1904.
7- مجله العربى109، صفحه55.
8- تاريخ القدس، تأليف عارف المعارف، چاپ دارالمعارف1951.
9- براى توضيح بيشتر به كتاب (خطراليهودية العالمية)، تأليف عبدالله التل مراجعه شود.