یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » گفتم : که روی ماهت ، از من چرا نهان است …

گفتم : که روی ماهت ، از من چرا نهان است …

download (1)

گفتم : که روی ماهت ، از من چرا نهان است …

گفتم  : که روی ماهت ، از من چرا نهان است …

گفتا : تو خود حجابی ، ورنه رخم عیان است ! …

گفتم : که از که پرسم ، جانانشان کویت …

گفتا : نشان چه پرسی ، آن کوی بی نشان است ! …

گفتم : مراغم تو ، خوشتر زشادمانی …

گفتا : که در ره ما ، غم نیز شادمان است ! …

گفتم که سوخت جانم ، از آتش نهانم …

گفت آنکه سوخت او را ، کی ناله یا فغان است ! …

گفتم : فراق تا کی گفتا که تا توهستی ! …

گفتم : نفس همین است گفتا سخن همان است ! …

گفتم : که حاجتی هست ، گفتا بخواه از ما! …

گفتم : غمم بیفزا ، گفتاکه رایگان است ! …

گفتم : زفیض بپذیر ، این نیم جان که دارد …

گفتا : نگاه دارش ، غمخانه تو جان است !…

فیض کاشانی

گفتم که ای امامم از ما چرا نهانـی

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم

گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم

گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم

گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم

گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند

گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم

گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند

گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم

گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو

گفتا که من شب و روز در انتظار یارم

گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری

گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم

گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی

گفتا به چشم محرم همواره آشکارم

گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری

گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم

خبرنامه آرمان مهدویت

یک نظر

  1. شعر دوم حتی از شعر فیض هم زیبا تر بود یا علی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*