عصمت انبیاء در قرآن
کسانی که به ظاهر قرآن بسنده می کنند، معتقدند که انبیاء تنها در دریافت و ابلاغ وحی معصوم می باشند و در بقیه حالات اشتباه هم می کنند و خطاکار هستند . در حالیکه آيات متعددي در قرآن کریم عصمت انبياء عليهم السلام را تایید و آنان را در تمامی شوون دارای عصمت معرفی می نماید. تعبير قرآن کریم اين است كه انبياء عظام از بندگان مخلَص خداوند هستند . (مُخلَص=خالص شده) مثلاً در رابطه با حضرت ابراهيم ،اسحق و يعقوب ، یوسف و موسی تعبير اين آیات این است كه :
إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ.وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ.(ص /46و47.)
كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ .
( يوسف / 24)
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا.(مريم/51 )
مشابه اين آيات را در رابطه با ديگر انبياء نيز داريم . از طرف ديگر در سوره ص آيه 84 از قول شيطان به هنگامی كه از درگاه قرب خداوند رانده ميشود ، آمده است که وی قسم ميخورد :
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ .
(ص/82-83)
به عزتت سوگند همه بندگانت را گمراه ميكنم ؛ مگر بندگان مخلَص را .
وقتي اين دو دسته آيات را كنار هم ميگذاريم ، نتيجه ميگيريم كه شيطان به عباد مخلَص هيچ راهي ندارد. انبياء عليهم السلام هم طبق آيات صريح جزء بندگان مخلَص خدا هستند .
اشکال برمدعیان پیرو اهل سنت:
آيات متعددي از قرآن اطاعت انبياء را به صورت مطلق بر همگان لازم دانسته است . مثلاً خداوند در سوره نساء، آيه 64 ميفرمايد :
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ الله .(نساء/64)
ما هيچ پيامبري را نفرستاديم؛ مگر اين كه بيچون و چرا مورد اطاعت قرار گیرند .
مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ الله .(نساء/80) هرکس از پیامبر اطاعت کند به تحقیق از خداوند اطاعت کرده است
(یعنی اطاعت پيامبر، مساوي است با اطاعت خداوند.)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا الله وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ. نساء/59
ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا و رسول(خدا) و اولی الامر اطاعت کنید(پس، اطاعت خدا ، اطاعت پيامبر و اطاعت اولي الأمر به صورت امر وجوبي از ناحيه خداوند متعال صادر شده است.)
آقاي فخر رازي در تفسیر خود ميگويد:
آن كسي كه خداي عالم به صورت قاطعانه دستور داده از او اطاعت كنيم ، حتماً بايد از هر گونه خطاء (نه از هر گونه گناه) معصوم باشد. و اگر چنانچه اين شخص معصوم ازخطاء نباشد ،و دستور خطئي صادر كند و از روي اشتباه يك دستور الهي را خلاف به مردم ابلاغ كند ،اجتماع امر و نهي در يك فعل واحد لازم ميآيد؛ چون كار خطاء را خداي عالم از امتثالش نهي كرده است.و پيغمبرش هم اگر از روي خطائي دستوري بدهد ، دستور به اطاعت داده است ؛ پس انجام يك امر خطئي از ناحيه «اطيعو الرسول» واجب است ،و از ناحيه خداوندی که آن را نهی فرموده حرام است و چنين چيزي محال است (تفسير الرازي-الرازي-ج10-ص144)
از سوی دیگر پيامبران الهي هادي بشر به سوي خداي عالم هستند. و هدايت بشر به دستور شريعت صورت ميگيرد. اگر چنانچه پيغبمري از روي خطاء و نسیان يك امر غير شرعي را به صورت يك امر شرعي بيان كند، يا يك مطلب خلاف را در قالب شرع بيان كند ، نستجير بالله آن پيامبر كه باید هادي امت باشند، تبديل ميشوند به مضلّ امت (گمراه کننده) و حالت هدايت پيامبر به حالت ضلالت تبديل ميشود و اين اصلاً با فلسفه ارسال رسل و بعثت انبياء كاملاً منافات دارد. خداوند تبارک وتعالی در کریمه دیگری از قرآن کریم می فرماید:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ .بقره/124
امامت من به كسي كه متلبس به ظلم شده باشد ، نميرسد .عبارت « لا ينال عهدي الظالمين » مطلق است . پس اگر كسي از اول عمرش يك لحظه متلبس به ظلم بشود و ظلمي از او سر بزند ، امامت به او نخواهد رسيد .زیرا:
وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ الله فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ .(الطلاق / 1)
هر كس از حدود خدا تجاوز كند ، به نفسش ظلم كرده است .
حداقل مرتبه گناه ، ظلم به نفس خويش است . يعني كسي اگر در تمام عمرش يك بار گناه بكند ، با اين گناه به خود ظلم كرده است و مصداق ظالم ميشود و عهد الهي كه امامت باشد طبق آیه شریفه به متلبس به ظلم نميرسد .
تفسیر کلمه امام در قرآن
وقتی که در آیه 124 سوره بقره حرف از امام به عنوان راهنمای مردم می شود و با توجه به این آیه که می فرماید :
نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (نحل /89)
ما اين كتاب(آسمانى)را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.
باید معنی امام را که خود هادی بشر است پیدا کرد و ببینیم امام در جاهای دیگر قرآن چگونه تعریف شده است :
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ(الأنبياء/73).
وآنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما(مردم را)
هدايت ميكردند، و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم، و آنها فقط مرا عبادت ميكردند.
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ(سجده/24) و ازآنها امامان (و پيشوايانى) برگزيديم كه به فرمان ما(مردم را) هدايت مىكردند، بخاطر اينكه شكيبائى نمودند وبه آيات ما يقين داشتند.
طبق این آیات مشخص است كه اين انبياء و امامان در تمام عمرشان حتّی يك لحظه هم متلبّس به ظلم نشدهاند چرا که به فرمان خدا که فرمانش چیزی غیر از حق نیست، همواره عمل می کنند.آمدن کلمه «أَئِمَّةً» در کنار عبارت « يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا » در هر دو آیه دلیل صدق این کلام می باشد.
عصمت امری واجب برای فرستاده خدا:
وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَانَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.حشر/7
آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد واجرا كنيد، و آنچه را از آن نهى كرده خوددارى نمائيد، (و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند شديدالعقاب است.)
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى . وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى.النجم(/2-4)
مصاحب شما(رسول خدا)منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است.(2) و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد .(3) آنچه آورده چيزى جز وحى نيست كه به او وحى شده است.(4)
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.احزاب/21
آیه صراحت دارد كه پيامبر براي تمام مردم اسوه است. اسوه بودن پيامبر هم بايد محرز بشود. اسوه بودن پيامبر در صورتي ثابت ميشود كه پيغمبر خطا نكند، دچار اشتباه نشود، دچار لغزش نشود . اگر خداي ناكرده پيامبر از روي نسيان، یا غفلت و يا فراموشي و يا از روي جهل يا مخالفت امر الهي ، يك مطلب خلاف امر الهي را انجام بدهد، باعث ميشود يك امر خلاف به عنوان الگو براي مردم مورد تبعیت قرار گیرد؛ یعني پيغمبري كه بايد اسوه و الگو براي هدايت باشد ، اسوه و الگوی مسير ضلالت شود. اینجا این سوال را از معتقدان گناه کار بودن پیامبر داریم :
شما چگونه پیرو سنتی هستید که فاعل آن (پیامبر) می توانسته گناه کار باشد و هر عمل او ممکن است اشتباه یا خطا باشد ؟
آیا عمل خطا و اشتباه را خداوند می پذیرد ؟
چه دلیلی داریدکه همان سنتی که شما از آن پیروی می کنید نتیجه یکی از اشتباهات و گناهان پیامبر نبوده باشد ؟
عصمت در کتب اهل سنت
درکتب معتبر اهل سنت روایاتی مبنی بر گناه کار نبودن پیامبر وجود دارد که از آن میان یک حدیث معتبر برای نمونه آورده میشود .
روايتی از صحيح مسلم كه پيامبر می فرمود:
“هيچ انساني نيست؛مگراين كه شيطاني بر او موكل است ” عرض كردند : يا رسول الله ! حتي بر شما هم يك شيطاني گمارده شده است ؟ فرمود : بلي، مگر اين كه خداي عالم مرا بر شيطان من پيروز گردانيد و شيطان من به دست من مسلمان شد و مرا جز به خير دستور نميدهد.( صحيح مسلم – مسلم النيسابوري – ج 8 – ص 139)
شبهه اهل سنت بر وجوب عدم عصمت پیامبر در قرآن :
اهل سنت عصمت(مصونیت از گناه )را تنها در دریافت و تبلیغ وحی می دانند و در دیگر مراحل زندگی پیامبر معتقد به ارتکاب گناه و خطاکار بودن ایشان می باشند و با استناد به ظاهر آیاتی از قرآن، مثل : طه/121 – نساء/105 – احزاب/32 و …(برگرفته از کتاب عیانات فصل عصمت) که بزرگترین دلیلشان از آیات قرآن می باشد سخن خود را ظاهراً مستدل بیان می کنند. که برای نمونه به تعدادی از پاسخها اشاره می نمائیم و طالبان پاسخ شبهات دیگر می توانند به کتب تفاسیر شیعه مراجعه نمایند.
إِنَّافَتَحْنَالَكَ فَتْحًا مُبِينًا. لِيَغْفِرَ لَكَ الله مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا .(ترجمه دقیق آیات در زیر می آید)
اين آيات مستمسك افرادي قرار گرفته است كه اعتقاد به عصمت پيامبر اسلام ندارند .
آيا از اين آيه عدم عصمت پيامبر استفاده ميشود ؟ نظر علما و مفسران قرآن در اين باره چيست ؟
علامه طباطبائي ميفرمايند :
ما همواره با شنیدن واژه «ذنب»، معنی «گناه» به ذهنمان خطور ميكند . و حال آنكه معناي واقعي ذنب گناه نيست؛ بلكهآثار سوء است.و همچنین ازكلمه «غفران» هم ما معمولاً معنايبخشش را استفاده ميكنيم ؛ و حال آنكه معناي غفران پوشش است نه بخشش . و لذا در اين جا قرآن ميفرمايد :
اي پيامبر ! ما فتح مبيني را نصيب تو كرديم ، تا براي تو آنچه را از آثار سوء كه مقدم شده و آنچه كه تأخير افتاده بپوشانيم. خداي عالم نعمتش را با اين نعمت بر شما تمام كرده است .
در اين جا با توجه به قضيه صلح حديبيه و فتح مكه ، مراد از اين« ذنب » آثار سوئي است كه در نزد قريش نسبت به نبي مكرم بوده است ؛ چه قبل از هجرت ، وچه بعد از هجرت . پيغمبر اكرم، قبل از هجرت تمام بساط عقيدتي قريش را بهم زد و با مباني اعتقادي و بت پرستي آنها مبارزه كرد . و بعد از هجرت هم در غزوات متعدد شخصيتهاي برجسته قريش را به خاك مذلّت انداخت و لذا قريش نسبت به نبي مكرم،كينه ی سختی در دل داشتند و آثار سؤئي از اين عمل كرد نبي مكرم ؛ چه قبل از هجرت و چه بعد از هجرت ، در دل قريش بود؛
وهمین طورنیز در رابطه باحضرت موسي عليه السلام، وقتي که خداي عالم او را براي هدايت بني اسرائيل و قبطيان مأمور ميكند، خطاب به خداوند ميگويد :
وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ . الشعراء / 14.
من نسبت به قبطيان احساس ميكنم كه ذنبي دارم.
که در اینجا هم، ذنب به معنای گناه نيست. حضرت موسي آن قبطي ظالم را كه در حال تعدي و تجاوز نسبت به شیعه ی مومن حضرت موسی(ع ) بود، (و بدین جهت نیز، مهدور الدم بود )، ظلم او را دفع كرد . بنا بر این موسی (ع) نه تنها گناهي نكرد؛ بلكه به وظيفه بندگي و الهياش عمل كرد.لذا می فرماید به زعم و گمان آنها من مرتکب عملی شده ام که پیامد سوء آن ، آنها را بر علیه من می شوراند.
«وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ» يعني آثار سوئي ازاين عملكرد من در اذهان بني اسرائيل و قبطيان وفرعونيان است. «فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ»ميترسم اين قبطيان به خاطر اين آثار سوء مرا بكشند. و لذا در سوره فتح هم خداي عالم در مورد پیامبر اکرم می فرماید :
ای پيغمبر ! آثار سوئي كه از عملكرد تو؛ چه قبل از هجرت، و چه بعداز هجرت درنزد مشركان قريش بود که به آن دلیل از اين كار شما قريش در دل كينه داشتند، بطوری که تصميم گرفته بودند مادامي كه انتقام نگيرند از جا ننشينند ؛ ولي ما با اين فتحي كه نصيب تو كرديم ، و شوكتي كه براي تو دراين فتح عنايت كرديم، مشركان قريش را از هر گونه انتقامگيري،مأيوس کرد و ديگر آن آثار سوئي كه درنزد قريش نسبت به تو بود،خداي عالم همه را پوشش داد.
به همین گونه آیات دیگری که قرآنیان از اهل سنّت (بخصوص وهابیون ) از آنها استفاده کرده و تنها به ظاهر آیات اکتفا کرده و مرتکب قضاوتهای سطحی می شوند و عدم عصمت پیامبر را از آنها برداشت می کنند که از جمله این آیات : ازدواج پیامبر بازینب دختر عمّه خود رسول خدا، که ابتداء زن زید بن حارثه(پسرخوانده پیامبر) (احزاب /32) بود و خداوند متعال بعد از طلاق آنها، به پیامبر دستور ازدواج با او را می دهد. و امثال آنها که مورد ایراد آنهاست، همگی جوابهای روشنی دارند که ازجمله آنها داستان حضرت آدم وحوا میباشد، و در فرصت های آینده پاسخ آنها نیز ارائه خواهد گردید انشاءالله .
استغفار اهل بیت در دعاها
استغفار و توبه داراى مراتب و درجاتى متناسب با عاملين آن است. توبه گنهكاران ، از گناه است . و توبه مُخلَصین از پرداختن به غير خدا و توجه به غير ذات احدیّت ، و توبه و استغفار و اولياى كمل الهى مرتبهاى دارد فوق همه اينها . آنان چون مستغرق حبّ شدید الهی اند و توجه دائم به مقام ربوبى حضرت حقّ دارند، لذا وقتى به خود و اعمال خويش مىنگرند با تمام عظمت و بزرگى آن اعمال، آن را در برابرعظمت بینهايت الهى بسيار كوچك ومايه سرافكندگى و شرمندگى مىبينند . مانند آن کسی كه مهمترين دارايىاش مقدارى آب گلآلود بود و آن را براى سلطان هديه برد و چون فرّ وشكوه شاهى را بديد از آنچه آورده بود سخت شرمسار و سرافكنده گرديد. آرى على (ع) همان عبادتى را كه افضل از عبادت ثقلين است در برابر جمال و جلال الهى برگ سبز درويش مىبيند و سر به زير مىافكند و اين خود يكى از عالىترين مراتب عبوديت بندگان خاصّ خدای رحمان مىباشد.
همچنین آورده شد که « ذنب » لزوماً و در همه جا به معنای گناه و عصیان نیست .
نکته مهم دیگر اینکه نباید گفته شود که اهل بیت در دعا برای شیعیان و دوست داران خود و از طرف آنها عذر خواهی و پوزش می طلبیدند و برای آنها استغفار می کردند. که سخنی سخیف و اشتباه است و با حالات تباکی و بی قراری اهل بیت سازگار نیست. اما می توان گفت که وقتی حضرت امیر دعای کمیل را با آن حال می خوانند برای دوستان و شیعیان آن حضرت درسی است و باید مثل بقیه امور امام و ولی خود را همواره الگوی خود قرار دهیم . والسّلام