افـسـرده دل زجـرمـم و شـرمـنـده از گـنـاه غیر از تو ای کــریـم نباشد مرا پنــاه
در بـحـر رحـمـتت بـنـما شـسـتـشـوی مـن باز آمدم حضـورتو با سیل اشـک و آه
از لـطـف خـویـش گـر تو نبخشـی گـناه مـن رسوا شوم حضور خلایق من از گناه
عـالـم تـوئـی بـه سـرّ و خـفـیّات هر کسـی افکنده سر منم که بود نامه ام سیاه
از لـطف بـیـکـران خـود ای واهـب الـوجـود کـوه گـنـاه من ز کـرم کن تو پــــرّ کـاه
شد صرف این و آن همه عمرم در این جهان بر من ترحمی که شده عمر من تبـاه
سـرمـایه رفـت از کـف و دســتم بـود تـهـی گمــراه بوده ام تو برون آورم ز چـــــاه
لیکن سـرشک من شده جاری به اهل بیت باشد ولای فاطــــمه بهرم مقام و جاه
باشـد شـفـیـع من علی و آل او بـه حشـر برمن طریق ومشی علی(ع) شد طریق وراه
هستم گدای درگه وچشمم بسوی توست بنـما به من ز روی محبت تو یک نگاه