جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » سفارش امام کاظم علیه السّلام به هشام و توصیف ایشان از «عقل»

سفارش امام کاظم علیه السّلام به هشام و توصیف ایشان از «عقل»

download

سفارش امام کاظم علیه السّلام به هشام و توصیف ایشان از «عقل»

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏ بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ‏ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏[۱]

همانا خداوند تبارک و تعالى خردمندان و فهمیدگان را در کتابش بشارت داده و فرموده است : «پس بشارت ده به آن بندگانم که به سخن(سخنان اهل بیت = زیرا آنان امنای وحی، خزّان علم الهی، خلیفه خدا بر روی زمین، اوتواالعلم، راسخان در علم، و…هستند ولا غیر) گوش فرا می ‏دهند و از آن (به) بهترین (وجهی) پیروى می ‏کنند، اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان».

یَا هِشَامَ بْنَ الْحَکَمِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَکْمَلَ لِلنَّاسِ‏ الْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ أَفْضَى إِلَیْهِمْ بِالْبَیَانِ وَ دَلَّهُمْ عَلَى رُبُوبِیَّتِهِ بِالْأَدِلَّاءِ فَقَالَ‏ وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ‏[۲] إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِلَى قَوْلِهِ‏ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‏[۳]

اى هشام بن حکم به راستى خداوند عزیز و جلیل به وسیله عقلها حجت‏ها را بر مردم تمام کرد و بیان حجت‏ها را به آنان رسانید و با برهان، آنان را به پروردگارى خویش راهنمایى کرد و فرمود: «و معبود شما، معبودى یگانه است که جز او هیچ معبودى نیست * راستى که در آفرینش آسمان‏ها و زمین و در پى یک دیگر آمدن شب و روز- تا آنجا که می ‏فرماید:- براى گروهى که می ‏اندیشند نشانه‏ هاى [گویا] وجود دارد».

یَا هِشَامُ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ دَلِیلًا عَلَى مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّراً فَقَالَ‏ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ[۴] وَ قَالَ‏ حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ. إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[۵] وَ قَالَ‏ وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ[۶]

اى هشام! بی ‏گمان خداوند عزیز و جلیل این امور را برهانى براى شناساندن خویش نهاده به این گونه که براى آنان چاره ساز باشد و فرموده است: «و شب و روز و خورشید و ماه را براى شما رام گردانید و ستارگان به فرمان او مسخّر شده ‏اند. مسلّما در این [امور] براى مردمى که اندیشه می ‏کنند نشانه‏ هاست». و فرموده: «حاء، میم.* سوگند به کتاب روشنگر* ما آن را قرآنى عربى قرار دادیم، باشد که بیندیشند». و فرمود: «و از نشانه ‏هاى او [اینکه‏] برق را براى شما بیم ‏آور و امید بخش می ‏نمایاند و از آسمان به تدریج آبى فرو می ‏فرستد که به وسیله آن زمین را پس از مرگش زنده می ‏گرداند. در این [امر هم‏] براى مردمى که خردورزی می ‏کنند قطعا نشانه‏ هایى است».

یَا هِشَامُ ثُمَّ وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِی الْآخِرَهِ فَقَالَ‏ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ[۷] وَ قَالَ‏ وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ[۸]

اى هشام! پس آنگاه خداوند خردمندان را پند داده و آنان را مشتاق آخرت گردانده و فرموده است:

« و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست و قطعا سراى بازپسین براى کسانى که پرهیزگارى می ‏کنند بهتر است. آیا نمی ‏اندیشند؟». و فرموده: « و هر آنچه به شما داده شده است متاع زندگى دنیا و زیور آن است. و [لى‏] آنچه پیش خداست بهتر و پایدارتر است، پس آیا تعقّل نمی کنید؟!!».

یَا هِشَامُ ثُمَّ خَوَّفَ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ عَذَابَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ. وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ وَ بِاللَّیْلِ  أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏[۹]

اى هشام! سپس آنان را که به عذاب خدا نمى‏اندیشند بیم داده و خداى عزیز و جلیل فرموده است: «سپس دیگران را هلاک کردیم* و در حقیقت، شما بر آنان، صبحگاهان* و شامگاهان مى‏گذرید. پس آیا تعقّل نمی کنید؟!!

یَا هِشَامُ ثُمَّ بَیَّنَ أَنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ فَقَالَ‏ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ[۱۰]

اى هشام! پس آنگاه روشن ساخته که عقل همراه دانش است و فرموده است: «و این مثل‏ها را براى مردم می ‏زنیم و [لى‏] جز دانشوران [در] آن‏ها تعقّل نمی کنند!».

یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ فَقَالَ‏ وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ[۱۱] وَ قَالَ‏ إِنَ‏ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ[۱۲] وَ قَالَ‏ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ[۱۳] ثُمَّ ذَمَّ الْکَثْرَهَ فَقَالَ‏ وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏[۱۴] وَ قَالَ‏ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ[۱۵]وَأَکْثَرُهُمْ لَایَشْعُرُونَ[۱۶]

اى هشام! سپس آنان را که تعقل نمی کنند نکوهش کرده و فرموده است: «و چون به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید»، می‏گویند «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته ‏ایم، پیروى می ‏کنیم». آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمی ‏کرده و به راه صواب نمی ‏رفته‏ اند باز هم در خور پیروى هستند». و دیگر بار فرموده است: «قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى ‏اند که تعقل نمى کنند». و باز هم فرموده: و اگر از آنان بپرسى «چه کسى آسمان‏ها و زمین را آفریده است؟ مسلما خواهند گفت: «خدا». بگو: «ستایش از آن خداست». ولى بیشترشان نمی ‏دانند». سپس اکثریت را نکوهش کرده و فرموده است: «و اگر از بیشتر کسانى که در این سرزمین می ‏باشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه می ‏کنند». و باز هم فرمود: «لیکن بیشتر آنان نمی ‏دانند». و بیشتر آنان نمی ‏فهمند.

یَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّهَ فَقَالَ‏ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ[۱۷] وَ قَالَ‏ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ[۱۸] وَ قَالَ‏ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ[۱۹]

اى هشام! پس آنگاه [گروه‏] اندک را ستوده است و فرموده: «و از بندگان من اندکى سپاسگزارند». و فرموده : «و ایشان اندکند» و[دیگر بار] فرموده: «و با او جز [عده‏] اندکى ایمان نیاورده بودند».

یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَکَرَ أُولِی الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّکْرِ وَ حَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْیَهِ فَقَالَ‏ یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ[۲۰]

اى هشام! سپس خداوند عقلورزان را به نیکوترین حالت یاد نموده و به زیباترین زیور آراسته و فرموده است: «خدا به هر کس که بخواهد حکمت می ‏بخشد و به هر کس حکمت داده شود به یقین خیرى فراوان داده شده است، و جز خردمندان کسى پند نمی ‏گیرد».

یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ- إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ[۲۱] یَعْنِی الْعَقْلَ وَ قَالَ‏ وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَه[۲۲] قَالَ الْفَهْمَ وَ الْعَقْلَ

اى هشام! همانا خداوند فرموده است: «قطعا در این [عقوبت‏ها] براى هر صاحبدل عبرتى است». یعنى آن که خردمند است و فرموده است: «و به راستى لقمان را حکمت دادیم». یعنى درک و عقل.

یَا هِشَامُ إِنَّ لُقْمَانَ قَالَ لِابْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَکُنْ أَعْقَلَ النَّاسِ‏ یَا بُنَیَّ إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهِ عَالَمٌ کَثِیرٌ فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَى اللَّهِ وَ حَشْوُهَا الْإِیمَانَ‏[۲۳] وَ شِرَاعُهَا التَّوَکُّلَ وَ قَیِّمُهَا الْعَقْلَ وَ دَلِیلُهَا الْعِلْمَ وَ سُکَّانُهَا الصَّبْرَ

اى هشام! همانا لقمان به پسرش گفت: براى حقّ فروتنى نما تا خردورزترین مردم باشى. اى فرزند عزیزم! به راستى دنیا دریایى عمیق است که مردمى بسیار در آن غرقه‏ اند؛ پس می ‏بایست کشتى تو پرهیزگارى از خداوند باشد و بارش از ایمان و بادبانش توکل و ناخدایش عقل و راهنمایش دانش و لنگرش شکیبایى باشد.

یَا هِشَامُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ دَلِیلٌ وَ دَلِیلُ الْعَاقِلِ التَّفَکُّرُ وَ دَلِیلُ التَّفَکُّرِ الصَّمْتُ وَ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مَطِیَّهٌ وَ مَطِیَّهُ الْعَاقِلِ التَّوَاضُعُ‏ وَ کَفَى بِکَ جَهْلًا أَنْ تَرْکَبَ مَا نُهِیتَ عَنْهُ

اى هشام! هر چیزى را نشانه ‏اى است و نشانه خردورز، تفکّر و نشانه تفکّر، سکوت است. و هر چیزى را مرکبى است و مرکب خردورز، فروتنى است ودرنادانى تو همین کافى باشد که بر مرکبى سوار شوى که تو رااز آن بازداشته ‏اند.

یَا هِشَامُ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ جَوْزَهٌ وَ قَالَ النَّاسُ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ مَا کَانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَهٌ وَ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَهٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَهٌ مَا ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَهٌ

اى هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم گویند که در دستت مروارید است، تو را سودى ندهد در حالى که می ‏دانى آن، گردو است و چون در دستت مرواریدى باشد و مردم گویند آن، گردو است تو را زیانى نرساند و حال آن که می ‏دانى آن، مروارید است.

یَا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمْ اسْتِجَابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَهً لِلَّهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَعْقَلُهُمْ‏ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَهً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ

اى هشام! خداوند انبیاء و پیامبران را به سوى مردم نفرستاد جز براى اینکه در باره خدا بیندیشند. پس آنان که خداى را نیکوتر پذیرفته‏ اند کسانی اند که خداى را بهتر شناخته ‏اند و آنان که به امر خدا داناترند کسانی ‏اند که خردورزترند و خردورزترین آنان، کسانی ‏اند که در دنیا و آخرت بلند مرتبه ‏ترند.

یَا هِشَامُ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ مَلَکٌ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهِ فَلَا یَتَوَاضَعُ إِلَّا رَفَعَهُ اللَّهُ وَ لَا یَتَعَاظَمُ إِلَّا وَضَعَهُ اللَّهُ

اى هشام! هیچ بنده‏ اى نیست جز آن که فرشته‏ اى موى پیشانی ‏اش را به دست گرفته است [یعنى زمام او را در دست دارد]؛ پس او براى خدا فروتنى نکند جز آن که فرشته او را بالا برد و او بر خدا تکبر نورزد جز آن که فرشته او را پست سازد.

یَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّهً ظَاهِرَهً وَ حُجَّهً بَاطِنَهً فَأَمَّا الظَّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّهُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَهُ فَالْعُقُولُ

اى هشام! به راستى خدا را بر مردم دو حجت است: حجتى آشکار و حجتى نهان. و امّا حجّت آشکار فرستاده ‏شدگان و پیغمبران و امامان هستند و امّا حجت نهان عقلهایند.

یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ الَّذِی لَا یَشْغَلُ الْحَلَالُ شُکْرَهُ وَ لَا یَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَهُ

اى هشام! به راستى عاقل کسى است که حلال، او را از سپاسدارى باز ندارد و حرام بر شکیب او چیره نشود.

یَا هِشَامُ مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورَ فِکْرِهِ‏[۲۴] بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ‏ نَفْسِهِ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ

اى هشام! هر که سه چیز را بر سه چیز مسلط سازد. گویى که در نابودى عقل خویش هواى نفسانی ‏اش را یارى رسانده است: هر که با آرزوى دراز، روشنى عقلش را تاریک کند و با پرگویى، نکات جالب انگیز حکمتش را محو نماید و با شهوت‏هاى نفسانى، روشنى عبرت را خاموش کند؛ در نتیجه ،گویى هواى نفسانی ‏اش را بر نابودى عقلش یارى رسانده و آن کس که عقلش را نابود کند دین و دنیاى خویش را تباه کرده است.

یَا هِشَامُ کَیْفَ یَزْکُو عِنْدَ اللَّهِ عَمَلُکَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ عَقْلَکَ عَنْ أَمْرِ رَبِّکَ وَ أَطَعْتَ هَوَاکَ عَلَى غَلَبَهِ عَقْلِکَ

اى هشام! چگونه کردارت در پیشگاه خدا پاک باشد و حال آن که عقل خویش را از فرمان پروردگارت بازداشته ‏اى و در غلبه بر عقل خویش از هواى نفست فرمان برده ‏اى.

یَا هِشَامُ الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَ الرَّاغِبِینَ فِیهَا وَ رَغِبَ فِیمَا عِنْدَ رَبِّهِ وَ کَانَ اللَّهُ آنِسَهُ فِی الْوَحْشَهِ وَ صَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَ غِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَ مُعِزَّهُ فِی غَیْرِ عَشِیرَهٍ[۲۵]

اى هشام! شکیبایى بر تنهایى نشانه نیروى عقل است؛ پس هر که با (نوری از) خداى تبارک و تعالى تعقل کند، از اهل دنیا و مشتاقان به آن، دورى جوید و به آنچه نزد پروردگارش باشد مشتاق گردد و خداى، هنگام ترس از بی ‏کسى، مایه آرامش او و در تنهایى همراه او و در تنگدستى باعث توانگرى او و در بی ‏کسى، عزّت دهنده به اوست.

یَا هِشَامُ نُصِبَ الْخَلْقُ لِطَاعَهِ اللَّهِ‏[۲۶] وَ لَا نَجَاهَ إِلَّا بِالطَّاعَهِ وَ الطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ[۲۷] وَ لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ وَ مَعْرِفَهُ الْعَالِمِ بِالْعَقْلِ

اى هشام! آفریدگان براى فرمانبردارى از خدا آفریده شده ‏اند و نجاتى جز در فرمانبردارى نیست و فرمانبردارى با دانش و دانش با یادگیرى و یادگیرى با عقل استوار گردد و دانش جز از دانشمند ربّانى به دست نیاید و شناخت دانشمند به عقل حاصل گردد.

یَا هِشَامُ قَلِیلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعَاقِلِ مَقْبُولٌ مُضَاعَفٌ وَ کَثِیرُ الْعَمَلِ مِنْ أَهْلِ الْهَوَى وَ الْجَهْلِ مَرْدُودٌ

اى هشام! کردار اندک از خردورز چند برابر پذیرفته آید و کردار بسیار از هوسباز و نادان پذیرفته نیاید.

یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ رَضِیَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْیَا مَعَ الْحِکْمَهِ وَ لَمْ یَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الْحِکْمَهِ مَعَ الدُّنْیَا فَلِذَلِکَ‏ رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ‏

اى هشام! به راستى خردورز به اندک از دنیا که همراه حکمت باشد خشنود شود و به حکمت اندک که همراه دنیا باشد خشنود نشود و به همین سبب تجارتش سودآور است.

یَا هِشَامُ إِنْ کَانَ یُغْنِیکَ مَا یَکْفِیکَ فَأَدْنَى مَا فِی الدُّنْیَا یَکْفِیکَ وَ إِنْ کَانَ لَا یُغْنِیکَ مَا یَکْفِیکَ فَلَیْسَ شَیْ‏ءٌ مِنَ الدُّنْیَا یُغْنِیکَ

اى هشام! اگر آنچه تو را کافى است، بی ‏نیازت کند، پس اندک‏ترین چیز دنیا تو را کافى باشد و چون آنچه که تو را کافى است بی ‏نیازت نکند پس دیگر هیچ چیز از دنیا تو را کافى نخواهد بود.

یَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ تَرَکُوا فُضُولَ الدُّنْیَا فَکَیْفَ الذُّنُوبُ وَ تَرْکُ الدُّنْیَا مِنَ الْفَضْلِ وَ تَرْکُ الذُّنُوبِ مِنَ الْفَرْضِ‏[۲۸]

اى هشام! همانا خردورزان زیاده بر نیازشان را رها کرده‏ اند تا چه برسد به گناهان. رها کردن دنیا فضیلت است، و رها نمودن گناهان از واجبات.

یَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی الْآخِرَهِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا طَالِبَهٌ وَمَطْلُوبَهٌ وَالْآخِرَهَ طَالِبَهٌ وَمَطْلُوبَهٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَهَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیَا حَتَّى‏ یَسْتَوْفِیَ مِنْهَارِزْقَهُ وَمَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا طَلَبَتْهُ الْآخِرَهُ فَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَآخِرَتَهُ

اى هشام! به راستى خردورزان در دنیا پارسایى کردند و به سراى واپسین دل بستند؛ چرا که آنان فهمیدند که دنیا، خواهان است و خواسته شده و آخرت نیز خواهان است و خواسته شده. پس هر که خواهان آخرت باشد، دنیا جویاى او شود تا اینکه او روزیش را از دنیا برگیرد و هر که دنیا را بخواهد آخرت، او را بجوید؛ پس مرگش در رسد و دنیا و آخرتش را تباه کند.

یَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ الْغِنَى بِلَا مَالٍ وَ رَاحَهَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلَامَهَ فِی الدِّینِ فَلْیَتَضَرَّعْ إِلَى اللَّهِ فِی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یُکَمِّلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ اسْتَغْنَى وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِمَا یَکْفِیهِ لَمْ یُدْرِکِ الْغِنَى أَبَداً

اى هشام! هر که خواهان توانگرى بدون دارایى و آسودگى دل از حسد و سلامت دین است می ‏بایست براى درخواست آن، در درگاه خداوند گریه و زارى کند که عقلش را کامل کند، پس هر که بیندیشد، به آنچه او را کافى است قناعت کند و هر که به آنچه او را کافى است قناعت کند بی ‏نیاز گردد و هر که به آنچه او را کافى است قناعت ننمود هرگز بی ‏نیاز نگردد.

یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ حَکَى عَنْ قَوْمٍ صَالِحِینَ أَنَّهُمْ قَالُوا- رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ‏[۲۹] حِینَ عَلِمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ تَزِیغُ وَ تَعُودُ إِلَى عَمَاهَا وَ رَدَاهَا[۳۰]

اى هشام! به راستى خداوند جلیل و عزیز از مردمى درست پیشه حکایت کرد که آنان گفتند: «پروردگارا، پس از آن که ما را هدایت کردى دل‏هایمان را دست خوش انحراف مگردان و از جانب خود، رحمتى بر ما ارزانى دار که تو خود بخشایشگرى». این سخن، آن هنگام بود که فهمیدند دل‏ها منحرف می ‏شوند وبه کورى و تباهى خود بازمی گردند.

إِنَّهُ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ لَمْ یُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَى مَعْرِفَهٍ ثَابِتَهٍ یُبْصِرُهَا وَ یَجِدُ حَقِیقَتَهَا فِی قَلْبِهِ وَ لَا یَکُونُ أَحَدٌ کَذَلِکَ إِلَّا مَنْ کَانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلَانِیَتِهِ مُوَافِقاً لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَدُلَ‏ عَلَى الْبَاطِنِ الْخَفِیِّ مِنَ الْعَقْلِ إِلَّا بِظَاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْهُ

به راستى هر که (به نوری) از خدا تعقل نکند از او بیمناک نباشد و هر که(به نوری) از خدا تعقل نکند دلش بر معرفتى پایدار که بینایش سازد و حقیقتش را در دلش دریابد پایبند نشود و هیچ کس این چنین نخواهد شد جز آن کس که سخنش کردارش را تأیید کند و نهانش با عیانش یکسان باشد؛ چرا که خداوند بر باطن نهان عقل گواهى قرار نداده جز با ظاهر و سخن گفتن از آن.

یَا هِشَامُ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ عُبِدَ اللَّهُ بِهِ‏[۳۱] أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى یَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ شَتَّى

اى هشام! امیر مؤمنان علیه السّلام بارها می ‏فرمود: هیچ چیزى که خداوند با آن فرمانبردارى شود برتر از عقل نیست و عقل مرد، کامل نگردد جز آن که شش ویژگى گوناگون را دارا باشد:

الْکُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ‏[۳۲] وَ الرُّشْدُ وَ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ‏[۳۳] وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَکْفُوفٌ نَصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا الْقُوتُ وَ لَا یَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَیْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَیْرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الشَّرَفِ یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَیْرِهِ وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَرَى النَّاسَ کُلَّهُمْ خَیْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِی نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ[۳۴]

(مردم) از کفر و شرّ او در امان باشند و هدایت و نیکى از او خواسته شود و زیادى دارایی ‏اش [به دیگران‏] بخشیده شود و زیادى گفتارش بازداشته شده باشد، سهمش از دنیا همان قوت روزانه ‏اش باشد و هرگز از علم آموزى سیر نشود، خوارى همراه با خداوند برایش محبوبتر از ارجمندى همراه دیگرى است و فروتنى برایش محبوبتر از اشرافی گرى است. احسان اندک دیگران را بسیار و احسان بسیار خویش را اندک شمارد و همگان را بهتر از خود و خویشتن را پست‏ترین مردم بداند و این تمام کار است.

یَا هِشَامُ مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکَا عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زِیدَ فِی رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإِخْوَانِهِ وَ أَهْلِهِ مُدَّ فِی عُمُرِهِ

اى هشام! آن کس که راست زبان باشد پاک کردار گردد و کسى که نیک نیت باشد روزیش فزون گردد و آن که با برادران و خانواده ‏اش خوش اخلاق باشد عمرش طولانى شود.

یَا هِشَامُ لَا تَمْنَحُوا الْجُهَّالَ الْحِکْمَهَ فَتَظْلِمُوهَا[۳۵] وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ

اى هشام! حکمت را به نادانان یاد ندهید که به حکمت ستم کرده ‏اید و آن را از اهلش باز ندارید که به آنان ستم روا داشته ‏اید.

یَا هِشَامُ کَمَا تَرَکُوا لَکُمُ الْحِکْمَهَ فَاتْرُکُوا لَهُمُ الدُّنْیَا[۳۶]

اى هشام! همان طور که [دنیا پرستان‏] حکمت را براى شما واگذاشتند شما [نیز] دنیا را براى آنان واگذارید.

یَا هِشَامُ لَا دِینَ لِمَنْ لَا مُرُوَّهَ لَهُ وَ لَا مُرُوَّهَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِی لَا یَرَى الدُّنْیَا لِنَفْسِهِ خَطَراً[۳۷] أَمَا إِنَّ أَبْدَانَکُمْ لَیْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّهُ فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا[۳۸]

اى هشام! آن کس که جوانمردى ندارد دین ندارد و [نیز] آن کس که جوانمردى ندارد عقل ندارد و عالى قدرترین مردم کسى است که دنیا را براى خویش ارزش نداند. هان! همانا جسم‏هاى شما را بهایى جز بهشت نباشد؛ پس آنها را به چیز دیگرى نفروشید.

یَا هِشَامُ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع کَانَ یَقُولُ‏[۳۹] لَا یَجْلِسُ فِی صَدْرِ الْمَجْلِسِ إِلَّا رَجُلٌ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ یُجِیبُ إِذَا سُئِلَ وَ یَنْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْکَلَامِ وَ یُشِیرُ بِالرَّأْیِ الَّذِی فِیهِ صَلَاحُ أَهْلِهِ فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ

اى هشام! به راستى امیر مؤمنان بارها می ‏فرمود: «در بالاى مجلس کسى ننشیند جز مردى که سه ویژگى را دارا باشد: چون از او چیزى پرسیده شود [به درستى‏] پاسخ گوید. وآن هنگام که مردم ازسخن ناتوان شدند اوسخن گوید ونظرى بدهد که به صلاح مردم باشد؛ پس هرکه هیچ یک ازاین ویژگی ‏ها را دارا نبود و در بالاى مجلس نشست احمق است»

وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع إِذَا طَلَبْتُمُ الْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا قِیلَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا قَالَ الَّذِینَ قَصَّ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ ذَکَرَهُمْ فَقَالَ‏ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ‏[۴۰] قَالَ هُمْ أُولُو الْعُقُولِ

و حسن بن على علیهما السّلام فرمود: اگر نیازهایى را درخواست کردید از اهل آن درخواست کنید پرسیده شد : اى فرزند پیامبر خدا، اهل آن چه کسانی ‏اند؟  فرمود: آنان که خدا در کتابش داستانشان را نقل کرده و از آنان یاد نموده و فرموده است: «تنها صاحبدلان اند که پند پذیرند» فرمود: آنان خردمندانند.

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع مُجَالَسَهُ الصَّالِحِینَ دَاعِیَهٌ إِلَى‏ الصَّلَاحِ وَ أَدَبُ الْعُلَمَاءِ زِیَادَهٌ فِی الْعَقْلِ وَ طَاعَهُ وُلَاهِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزِّ وَ اسْتِثْمَارُ الْمَالِ‏[۴۱] تَمَامُ الْمُرُوَّهِ وَ إِرْشَادُ الْمُسْتَشِیرِ قَضَاءٌ لِحَقِّ النِّعْمَهِ وَ کَفُّ الْأَذَى مِنْ کَمَالِ الْعَقْلِ وَ فِیهِ رَاحَهُ الْبَدَنِ عَاجِلًا وَ آجِلًا

و امام علىّ بن حسین علیهما السّلام فرمود: همنشینى با صالحان به صلاح انجامد و ادب آموزى از دانشمندان عقلفزا است و فرمانبردارى از حاکمان عادل کمال بزرگ منشى است و به دست آوردن سود از دارایى کمال جوانمردى و راهنمایى مشورت جو، به انجام رساندن حقّ نعمت است و خوددارى از آزار رسانى، کمال عقل و آسودگى تن در دنیا و آخرت است.

یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا یُحَدِّثُ مَنْ یَخَافُ تَکْذِیبَهُ وَ لَا یَسْأَلُ مَنْ یَخَافُ مَنْعَهُ وَ لَا یَعِدُ مَا لَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ لَا یَرْجُو مَا یُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ‏[۴۲] وَ لَا یَتَقَدَّمُ عَلَى مَا یَخَافُ الْعَجْزَ عَنْهُ‏[۴۳]

اى هشام! به راستى خردمند با کسى که بیم دارد تکذیبش کند سخن نمی ‏گوید و از کسى که بیم مضایقه دارد درخواست نمی ‏کند و بر آنچه نتواند وعده نمی ‏دهد و بر آنچه که به خاطر امیدواریش نکوهیده گردد امید نبندد و بر آنچه که بیم ناتوانى از آن را دارد گام برندارد

وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یُوصِی أَصْحَابَهُ یَقُولُ أُوصِیکُمْ بِالْخَشْیَهِ مِنَ اللَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ وَ الْعَدْلِ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الِاکْتِسَابِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنَى وَ أَنْ تَصِلُوا مَنْ قَطَعَکُمْ وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکُمْ وَ تَعْطِفُوا عَلَى مَنْ حَرَمَکُمْ

و امیر مؤمنان علیه السّلام بارها به یاران خود سفارش می ‏فرمود و می ‏گفت: شما را به خدا ترسى در نهان و آشکار و دادگرى هنگام خشنودى و خشم‏گیرى و به دست آوردن [حلال و ثواب‏] در تهیدستى و توانگرى سفارش می ‏کنم‏ و اینکه با کسى که با شما قطع رابطه کرده پیوند دارید و از آن کس که بر شما ستم روا داشته درگذرید و به کسى که از شما مضایقه کرده محبت کنید،

وَلْیَکُنْ نَظَرُکُمْ عَبَراً وَصَمْتُکُمْ فِکْراً وَ قَوْلُکُمْ ذِکْراً وَ طَبِیعَتُکُمُ السَّخَاءَ[۴۴] فَإِنَّهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ بَخِیلٌ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ سَخِیٌّ

و می ‏بایست نگاه شما عبرت آموز و سکوت شما فکر و سخن شما ذکر و طینت شما سخاوت ‏ورزى باشد؛ چرا که تنگ نظر به بهشت و سخاوت ورز به دوزخ درنیاید.

یَا هِشَامُ رَحِمَ اللَّهُ مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ فَحَفِظَ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى‏[۴۵] وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى وَ عَلِمَ أَنَّ الْجَنَّهَ مَحْفُوفَهٌ بِالْمَکَارِهِ‏[۴۶] وَ النَّارَ مَحْفُوفَهٌ بِالشَّهَوَاتِ

اى هشام! خدا رحمت کند کسى را که آن گونه که باید، از خدا حیا کند؛ پس سر و آنچه را که در بر دارد و شکم و آنچه را که در آن جاى می ‏دهد [از حرام‏] نگهدارد و مرگ و پوسیدگى [بدن‏] را یاد آورد و بداند که بهشت در میانه ناخوشایندی‏ها و دوزخ در میانه شهوت‏ هاست.

یَا هِشَامُ مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ أَقَالَهُ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النَّاسِ کَفَّ اللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ

اى هشام! هر که از ریختن آبروى مردم خوددارى کند خداوند از خطاى او در روز رستاخیز بگذرد و هر که از خشم‏گیرى بر مردم خوددارى کند خداوند از خشم‏گیرى بر او در روز رستاخیز خوددارى نماید.

یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَا یَکْذِبُ وَ إِنْ کَانَ فِیهِ هَوَاهُ

اى هشام! همانا عاقل دروغ نمی ‏گوید هر چند دلش بخواهد.

یَا هِشَامُ وُجِدَ فِی ذُؤَابَهِ[۴۷] سَیْفِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ أَعْتَى النَّاسِ عَلَى اللَّهِ مَنْ ضَرَبَ غَیْرَ ضَارِبِهِ وَ قَتَلَ غَیْرَ قَاتِلِهِ وَ مَنْ تَوَلَّى غَیْرَ مَوَالِیهِ فَهُوَ کَافِرٌ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ ص وَ مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً[۴۸] أَوْ آوَى مُحْدِثاً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا

اى هشام! بر روى بند شمشیر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله [این نوشته‏] یافت شد که: به راستى گردن کش‏ترین مردم کسى است که آن کس را که او را نزده بزند و کسى را که [قصد] کشتن او را نداشته بکشد و هر که ولایت کسى جز ولایت امامش را بپذیرد به آنچه که خدا بر پیامبرش محمّد صلّى اللَّه علیه و آله فرستاده کفر ورزیده و هر که بدعتى تازه گزارد و یا بدعت‏گذارى را پناه دهد خداوند در روز رستاخیز از او بازگشت و فدیه ‏اى نپذیرد.

یَا هِشَامُ أَفْضَلُ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الْمَعْرِفَهِ بِهِ الصَّلَاهُ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ تَرْکُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ

اى هشام! برترین تقرّب‏جویى بنده به سوى خداوند پس از شناخت او، نماز و نیکى به پدر و مادر و دورى‏جویى از حسد و خود بزرگ بینى و به خود بالیدن است.

یَا هِشَامُ أَصْلَحُ أَیَّامِکَ الَّذِی هُوَ أَمَامَکَ فَانْظُرْ أَیُّ یَوْمٍ هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الْجَوَابَ فَإِنَّکَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ وَ خُذْ مَوْعِظَتَکَ مِنَ الدَّهْرِ وَ أَهْلِهِ فَإِنَّ الدَّهْرَ طَوِیلَهٌ قَصِیرَهٌ فَاعْمَلْ کَأَنَّکَ تَرَى ثَوَابَ عَمَلِکَ لِتَکُونَ أَطْمَعَ فِی ذَلِکَ وَ اعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ انْظُرْ[۴۹] فِی تَصَرُّفِ الدَّهْرِ وَ أَحْوَالِهِ فَإِنَّ مَا هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنْیَا کَمَا وَلَّى مِنْهَا فَاعْتَبِرْ بِهَا

اى هشام! روزهاى پیش روى خویش را اصلاح کن و نگاه کن که آن چه روزى است و پاسخ را آماده کن؛ چرا که تو در بازداشت و بازپرسى خواهى بود و از زمانه و مردمش پند بگیر؛ زیرا زمانه طولانى است و [براى مردمش‏] کوتاه است. به گونه ‏اى کارى را انجام بده که گویا پاداش کردارت را می ‏بینى تا به آن کار حریص‏تر گردى و عقل را از خدا دریافت کن و در دگرگونى زمانه و حالت‏هاى آن نظر افکن، پس به راستى آنچه در دنیا بیاید همان است که از دنیا رفته پس، از آن عبرت گیر،

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِنَّ جَمِیعَ مَا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَحْرِهَا وَ بَرِّهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا عِنْدَ وَلِیٍّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ أَهْلِ الْمَعْرِفَهِ بِحَقِّ اللَّهِ کَفَیْ‏ءِ الظِّلَالِ ثُمَّ قَالَ ع أَ وَ لَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَهَ لِأَهْلِهَا[۵۰] یَعْنِی الدُّنْیَا فَلَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّهُ فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْیَا فَقَدْ رَضِیَ بِالْخَسِیسِ.

و على بن حسین علیهما السّلام فرمود: همانا هر آنچه که در شرق و غرب دنیا از دریا گرفته تا خشکى دشت و کوه آن کوه خورشید بر آن تابیده نزد دوستى از دوستداران خدا و معرفت داران به حقّ خدا همچون بازگشت سایه است. پس آنگاه فرمود: آیا آزاده‏ اى نیست که این ته‏مانده جویده شده- یعنى دنیا- را براى اهلش واگذارد؟ جان‏هاى شما را قیمتى جز بهشت نباشد؛ پس به غیر آن نفروشید؛ چرا که هر که از خدا به دنیا خشنود شود بی ‏گمان به چیزى پست خشنود شده است.

یَا هِشَامُ إِنَّ کُلَّ النَّاسِ یُبْصِرُ النُّجُومَ وَ لَکِنْ لَا یَهْتَدِی بِهَا إِلَّا مَنْ یَعْرِفُ مَجَارِیَهَا وَ مَنَازِلَهَا وَ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تَدْرُسُونَ الْحِکْمَهَ وَ لَکِنْ لَا یَهْتَدِی بِهَا مِنْکُمْ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهَا

اى هشام! به راستى همه مردم ستارگان را می ‏بینند ولى جز آن کس که راه‏ها و منزلگاه‏هاى ستارگان را می ‏داند به آنها رهنمون نمی ‏شود و همین طور شما حکمت را می ‏خوانید ولى جز آن کس که به آن عمل می ‏کند کسى به آن رهنمون نمی ‏شود.

یَا هِشَامُ إِنَّ الْمَسِیحَ ع قَالَ لِلْحَوَارِیِّینَ یَا عَبِیدَ السَّوْءِ یَهُولُکُمْ طُولُ النَّخْلَهِ[۵۱] وَ تَذْکُرُونَ شَوْکَهَا وَ مَئُونَهَ مَرَاقِیهَا وَ تَنْسَوْنَ طِیبَ ثَمَرِهَا وَ مَرَافِقَهَا[۵۲] کَذَلِکَ تَذْکُرُونَ مَئُونَهَ عَمَلِ الْآخِرَهِ فَیَطُولُ عَلَیْکُمْ أَمَدُهُ‏[۵۳] وَ تَنْسَوْنَ مَا تُفْضُونَ إِلَیْهِ مِنْ نَعِیمِهَا وَ نَوْرِهَا وَ ثَمَرِهَا

اى هشام! همانا مسیح علیه السّلام به حواریون فرمود: اى بندگان بد! بلندى نخل شما را به هراس می ‏اندازد و خار و سختى بالا روى از آن را به یاد می ‏آورید و شیرینى و منافع ثمره نخل را از یاد می ‏برید؛ همین طور سختى کار آخرت را به یاد می ‏آورید و روز فرا رسیدنش بر شما طولانى می ‏آید و نعمت و روشنى و سودى که به آنها دست می ‏یابید را از یاد می ‏برید.

یَا عَبِیدَ السَّوْءِ نَقُّوا الْقَمْحَ وَ طَیِّبُوهُ وَ أَدِقُّوا طَحْنَهُ تَجِدُوا طَعْمَهُ وَ یَهْنِئْکُمْ أَکْلُهُ کَذَلِکَ فَأَخْلِصُوا الْإِیمَانَ وَ أَکْمِلُوهُ تَجِدُوا حَلَاوَتَهُ وَ یَنْفَعْکُمْ غِبُّهُ‏[۵۴]

اى بندگان بد! گندم را پاک سازید و تمیز نمایید و آن را به خوبى آرد کنید تا مزه‏ اش را دریابید و خوردنش بر شما گوارا باشد همین طور ایمان را خالص کنید و کامل نمایید تا شیرینی ‏اش را دریابید و از سرانجامش بهره برید.

بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَوْ وَجَدْتُمْ سِرَاجاً یَتَوَقَّدُ بِالْقَطِرَانِ‏[۵۵] فِی لَیْلَهٍ مُظْلِمَهٍ لَاسْتَضَأْتُمْ بِهِ وَ لَمْ یَمْنَعْکُمْ مِنْهُ رِیحُ نَتْنِهِ کَذَلِکَ یَنْبَغِی لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا الْحِکْمَهَ مِمَّنْ وَجَدْتُمُوهَا مَعَهُ وَ لَا یَمْنَعْکُمْ مِنْهُ سُوءُ رَغْبَتِهِ فِیهَا

از روى حقّ به شما می ‏گویم: اگر چراغى را بیابید که با روغن قطران [روغنى بدبو] در شبى تاریک روشنایى دهد از نورش استفاده می ‏کنید و بوى بدش شما را از آن باز نمی ‏دارد همین طور سزاست که حکمت از هر که یافتید برگیرید و بی ‏میلى او به یاد دادن حکمت، شما را از آن باز نمی ‏دارد.

یَا عَبِیدَ الدُّنْیَا بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَا تُدْرِکُونَ شَرَفَ الْآخِرَهِ إِلَّا بِتَرْکِ مَا تُحِبُّونَ فَلَا تُنْظِرُوا بِالتَّوْبَهِ غَداً فَإِنَّ دُونَ غَدٍ یَوْماً وَ لَیْلَهً وَ قَضَاءَ اللَّهِ فِیهِمَا[۵۶] یَغْدُو وَ یَرُوحُ

اى بندگان دنیا! از روى حقّ به شما می ‏گویم: به شرف سراى واپسین دست نیابید جز با رها کردن آنچه دوست دارید. و براى توبه کردن منتظر فردا نباشید؛ چرا که تا فردا روز و شبى مانده و قضاى الهى در این صبحگاهان و شامگاهان در آمد و رفت است.

بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ إِنَّ مَنْ لَیْسَ عَلَیْهِ دَیْنٌ مِنَ النَّاسِ أَرْوَحُ وَ أَقَلُّ هَمّاً مِمَّنْ عَلَیْهِ الدَّیْنُ وَ إِنْ أَحْسَنَ الْقَضَاءَ وَ کَذَلِکَ مَنْ لَمْ یَعْمَلِ الْخَطِیئَهَ أَرْوَحُ هَمّاً مِمَّنْ عَمِلَ الْخَطِیئَهَ وَ إِنْ أَخْلَصَ التَّوْبَهَ وَ أَنَابَ وَ إِنَّ صِغَارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّرَاتِهَا[۵۷] مِنْ مَکَایِدِ إِبْلِیسَ یُحَقِّرُهَا لَکُمْ وَ یُصَغِّرُهَا فِی أَعْیُنِکُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَکْثُرُ فَتُحِیطُ بِکُمْ

از روى حقّ به شما می ‏گویم: به راستى هر که از مردم بدهى بر عهده ندارد آسوده‏ تر و کم ‏غصه ‏تر از کسى است که از مردم بدهى بر عهده دارد و اگر چه بدهی ‏اش را به نیکى اداء کند و همین طور کسى که گناهى را مرتکب نشده آسوده ‏تر و کم ‏غصه ‏تر از کسى است که مرتکب گناهى شده و اگر چه با اخلاص توبه کند و بازگردد و همانا گناهان عقل و کوچک از دام‏هاى ابلیس است. آنها را در چشم شما عقل و کوچک نشان دهد تا انباشته شوند و بسیار گردند و شما را فراگیرند.

بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ إِنَّ النَّاسَ فِی الْحِکْمَهِ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ أَتْقَنَهَا بِقَوْلِهِ وَ صَدَّقَهَا بِفِعْلِهِ وَ رَجُلٌ أَتْقَنَهَا بِقَوْلِهِ وَ ضَیَّعَهَا بِسُوءِ فِعْلِهِ

فَشَتَّانَ بَیْنَهُمَا فَطُوبَى لِلْعُلَمَاءِ بِالْفِعْلِ وَ وَیْلٌ لِلْعُلَمَاءِ بِالْقَوْلِ

از روى حقّ به شما می ‏گویم: به راستى مردم در حکمت دو دسته‏ اند: مردى که آن را با سخن خویش استوار دارد و با کردارش تصدیق نماید و مردى که با سخن خویش آن را استوار دارد و با کردارش تباه کند، پس بین این دو چقدر فاصله است! پس خوشا به حال دانایان با کردار و بدا به حال دانایان [تنها] با سخن.

یَا عَبِیدَ السَّوْءِ اتَّخِذُوا مَسَاجِدَ رَبِّکُمْ سُجُوناً لِأَجْسَادِکُمْ وَ جِبَاهِکُمْ وَ اجْعَلُوا قُلُوبَکُمْ بُیُوتاً لِلتَّقْوَى وَ لَا تَجْعَلُوا قُلُوبَکُمْ مَأْوًى لِلشَّهَوَاتِ إِنَّ أَجْزَعَکُمْ عِنْدَ الْبَلَاءِ لَأَشَدُّکُمْ حُبّاً لِلدُّنْیَا وَ إِنَّ أَصْبَرَکُمْ عَلَى الْبَلَاءِ لَأَزْهَدُکُمْ فِی الدُّنْیَا

اى بندگان بد! مساجد پروردگارتان را زندان‏هایى براى بدن‏ها و پیشانی ‏هاى خود کنید و دل‏هایتان را منزل پرهیزگارى سازید و دل‏هایتان را جایگاه شهوت‏ها قرار ندهید، به راستى بی ‏قرارترین شما هنگامه مصیبت، دنیا دوست‏ترین شماست و همانا بردبارترین شما هنگامه مصیبت پارساترین شما در دنیاست.

یَا عَبِیدَ السَّوْءِ لَا تَکُونُوا شَبِیهاً بِالْحِدَاءِ الْخَاطِفَهِ[۵۸] وَ لَا بِالثَّعَالِبِ الْخَادِعَهِ وَ لَا بِالذِّئَابِ الْغَادِرَهِ وَ لَا بِالْأُسُدِ الْعَاتِیَهِ کَمَا تَفْعَلُ بِالْفَرَائِسِ‏[۵۹] کَذَلِکَ تَفْعَلُونَ بِالنَّاسِ فَرِیقاً تَخْطَفُونَ وَ فَرِیقاً تَخْدَعُونَ وَ فَرِیقاً تَغْدِرُونَ بِهِمْ‏[۶۰]

 اى بندگان بد! همانند پرنده گوشت ربا و روبهان فریب دهنده و گرگان حیله ‏گر و شیران درنده نباشید که همان گونه که آنان با شکار خود می ‏کنند. شما نیز با مردم همان کنید. گروهى را بربایید و به گروهى نیرنگ زنید و به گروهى خیانت ورزید.

بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَا یُغْنِی عَنِ الْجَسَدِ أَنْ یَکُونَ ظَاهِرُهُ صَحِیحاً وَ بَاطِنُهُ فَاسِداً کَذَلِکَ لَا تُغْنِی أَجْسَادُکُمُ الَّتِی قَدْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ قَدْ فَسَدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ مَا یُغْنِی عَنْکُمْ أَنْ تُنَقُّوا جُلُودَکُمْ وَ قُلُوبُکُمْ دَنِسَهٌ لَا تَکُونُوا کَالْمُنْخُلِ‏[۶۱] یُخْرِجُ مِنْهُ الدَّقِیقَ الطَّیِّبَ وَ یُمْسِکُ النُّخَالَهَ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تُخْرِجُونَ الْحِکْمَهَ مِنْ أَفْوَاهِکُمْ وَ یَبْقَى الْغِلُّ فِی صُدُورِکُمْ

از روى حقّ می ‏گویم: بدن‏هایى که ظاهرش درست و درونش تباه است ثمرى ندارد، همین طور بدن‏هایتان که شما را پسند آمده‏ اند در حالى که دل‏هایتان تباه است ثمرى ندهد و شما را سودى ندهد که ظاهرتان را پاکیزه سازید و دل‏هایتان لکه ‏دار باشد. همچون غربال نباشید که آرد نرم را خارج می ‏کند و نخاله را نگه می ‏دارد. همین طور شما حکمت را از دهانتان خارج می ‏کنید و ناخالصى در سینه ‏هایتان بجا می ‏ماند.

یَا عَبِیدَ الدُّنْیَا إِنَّمَا مَثَلُکُمْ مَثَلُ السِّرَاجِ یُضِی‏ءُ لِلنَّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَهُ

اى بندگان دنیا! به راستى مثل شما همچون چراغى است که به مردم نور دهد و خودش را بسوزاند.

یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ زَاحِمُوا الْعُلَمَاءَ فِی مَجَالِسِهِمْ وَ لَوْ جُثُوّاً عَلَى الرُّکَبِ‏[۶۲] فَإِنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْقُلُوبَ الْمَیْتَهَ بِنُورِ الْحِکْمَهِ کَمَا یُحْیِی الْأَرْضَ الْمَیْتَهَ بِوَابِلِ الْمَطَرِ[۶۳]

اى بنى اسرائیل! در محافل دانشمندان ازدحام و انبوهى نمایید هر چند بر روى زانو نشینید؛ چرا که خداوند دلها را با روشنى حکمت، زنده کند همان گونه که زمین بایر و خشک را با باران تند زنده کند».

یَا هِشَامُ مَکْتُوبٌ فِی الْإِنْجِیلِ طُوبَى لِلْمُتَرَاحِمِینَ أُولَئِکَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ طُوبَى لِلْمُصْلِحِینَ بَیْنَ النَّاسِ أُولَئِکَ هُمُ الْمُقَرَّبُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ طُوبَى لِلْمُطَهَّرَهِ قُلُوبُهُمْ  أُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ طُوبَى لِلْمُتَوَاضِعِینَ فِی الدُّنْیَا أُولَئِکَ یَرْتَقُونَ مَنَابِرَ الْمُلْکِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ

اى هشام! در انجیل نوشته شده که «خوشا به حال مهرورزان، آنان کسانی ‏اند که در روز رستاخیز مهربانى بینند. خوشا به حال اصلاح دهندگان میان مردم، آنان در روز رستاخیز همان مقربانند. خوشا به حال پاک دلان، آنان در روز رستاخیز همان پارسایانند. خوشا به حال فروتنان در دنیا، آنان در روز رستاخیز بر جایگاه‏هایى شاهانه برآیند.

یَا هِشَامُ قِلَّهُ الْمَنْطِقِ حُکْمٌ عَظِیمٌ فَعَلَیْکُمْ بِالصَّمْتِ فَإِنَّهُ دَعَهٌ حَسَنَهٌ وَ قِلَّهُ وِزْرٍ وَ خِفَّهٌ مِنَ الذُّنُوبِ فَحَصِّنُوا بَابَ الْحِلْمِ فَإِنَّ بَابَهُ الصَّبْرُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ الضَّحَّاکَ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَ الْمَشَّاءَ إِلَى غَیْرِ أَرَبٍ‏[۶۴]

اى هشام! اندک گویى بزرگ حکمتى است؛ پس بر شما باد به [رعایت‏] سکوت؛ زیرا شیوه ‏اى نیکو و مایه کم گناهى وسبکى گناهان است ودر بردبارى رامحکم کنیدکه درش صبر است وبه راستى خداى عزیز وجلیل کسى را که بی ‏سبب ، بسیار بخندد و بدون هدف، بسیار پرسه زند را دشمن می ‏دارد

وَ یَجِبُ عَلَى الْوَالِی أَنْ یَکُونَ کَالرَّاعِی لَا یَغْفُلُ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ لَا یَتَکَبَّرُ عَلَیْهِمْ فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْکَلِمَهَ مِنَ الْحِکْمَهِ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَیْکُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أَنْ یُرْفَعَ وَ رَفْعُهُ غَیْبَهُ عَالِمِکُمْ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ

و بر حاکم واجب است که همچون چوپان باشد؛ از مردمش بی ‏خبر نباشد و بر آنها بزرگى ننماید. در خلوت خویش از خداوند حیا کنید همان گونه که در آشکار خود از مردم حیا می ‏کنید و بدانید که [حتى‏] یک کلمه از حکمت گمشده مؤمن است؛ بر شما باد به علم آموزى پیش از آن که [از میان‏] برداشته شود و برداشته شدن علم همان از دست رفتن دانشمند از میان شماست.

یَا هِشَامُ تَعَلَّمْ مِنَ الْعِلْمِ مَا جَهِلْتَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ مِمَّا عُلِّمْتَ عَظِّمِ الْعَالِمَ لِعِلْمِهِ وَ دَعْ مُنَازَعَتَهُ وَ صَغِّرِ الْجَاهِلَ لِجَهْلِهِ وَ لَا تَطْرُدْهُ وَ لَکِنْ قَرِّبْهُ وَ عَلِّمْهُ

اى هشام! آنچه را که از دانش نمی ‏دانى یادگیر و آنچه را که یاد گرفته ‏اى به نادان یاد ده، دانشمند را به سبب دانش او، بزرگ دار و مجادله با او را رها کن و نادان را به سبب نادانی ‏اش کوچک شمار ولى او را [از خویش‏] مران بلکه او را بخود نزدیک کن و یاد ده.

یَا هِشَامُ إِنَّ کُلَّ نِعْمَهٍ عَجَزْتَ عَنْ شُکْرِهَا بِمَنْزِلَهِ سَیِّئَهٍ تُؤَاخَذُ بِهَا

اى هشام! به راستى درسپاسدارى هرنعمت که کوتاهى کنى همانند گناهى باشد که به آن بازخواست شوى

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً کَسَرَتْ قُلُوبَهُمْ خَشْیَتُهُ فَأَسْکَتَتْهُمْ عَنِ الْمَنْطِقِ‏[۶۵] وَ إِنَّهُمْ لَفُصَحَاءُ عُقَلَاءُ یَسْتَبِقُونَ إِلَى اللَّهِ بِالْأَعْمَالِ الزَّکِیَّهِ لَا یَسْتَکْثِرُونَ لَهُ الْکَثِیرَ وَ لَا یَرْضَوْنَ لَهُمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ بِالْقَلِیلِ یَرَوْنَ فِی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ أَشْرَارٌ وَ إِنَّهُمْ لَأَکْیَاسٌ وَ أَبْرَارٌ[۶۶]

و امیر مؤمنان صلوات اللَّه علیه فرمود: همانا براى خداوند، بندگانى است که از بیم او شکسته دل شده‏اند [بیمناک شده ‏اند] و آنان را از سخن بازداشته در حالى که سخن‏ورانى خردورزند؛ با کردارهاى پاک در پیشگاه خداوند [از یک دیگر] پیشى گیرند؛ [کردار] بسیار را در پیشگاه او زیاد نشمارند؛ به اندک کردارشان خرسند نباشند؛ خویشتن را بد بدانند و حال آن که آنان بی ‏گمان هوشیاران و نیکوکاران هستند.

یَا هِشَامُ الْحَیَاءُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْإِیمَانُ فِی الْجَنَّهِ وَ الْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ وَ الْجَفَاءُ[۶۷] فِی النَّارِ

اى هشام! حیا از ایمان باشد و ایمان در بهشت است و بی ‏حیایى از درشتى است و درشتى در دوزخ است.

یَا هِشَامُ الْمُتَکَلِّمُونَ ثَلَاثَهٌ فَرَابِحٌ وَ سَالِمٌ وَ شَاجِبٌ‏[۶۸] فَأَمَّا الرَّابِحُ فَالذَّاکِرُ لِلَّهِ وَ أَمَّا السَّالِمُ فَالسَّاکِتُ وَ أَمَّا الشَّاجِبُ فَالَّذِی یَخُوضُ فِی الْبَاطِلِ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّهَ عَلَى کُلِّ فَاحِشٍ بَذِی‏ءٍ قَلِیلِ الْحَیَاءِ لَا یُبَالِی مَا قَالَ وَ لَا مَا قِیلَ فِیهِ

اى هشام! سخن گویان سه گونه ‏اند: سود برنده و سالم و بیهوده‏ گو؛ امّا سود برنده همان یادکننده خداوند است و امّا سالم همان ساکت است و امّا بیهوده‏ گو کسى است که در باطل غرق می‏شود. به راستى خداوند بهشت را بر هر ناسزاگوى بد زبان بی ‏حیا که از هر چه گوید و بر او گویند باکى ندارد حرام کرده است.

وَ کَانَ أَبُوذَرٍّ ‏ رَضِیَ اللَّهُ عَنْه‏ یَقُولُ یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ إِنَّ هَذَا اللِّسَانَ مِفْتَاحُ خَیْرٍ وَ مِفْتَاحُ شَرٍّ فَاخْتِمْ عَلَى فِیکَ کَمَا تَخْتِمُ عَلَى ذَهَبِکَ وَ وَرِقِکَ

و ابو ذر- رضى اللَّه عنه- بارها می ‏فرمود: اى خواهنده دانش به راستى این زبان هم کلید نیکى است و هم کلید بدى؛ پس همان گونه که بر طلا و نقره ‏ات مهر می ‏زنى بر دهانت نیز مهر بزن.

یَا هِشَامُ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذَا وَجْهَیْنِ وَ ذَا لِسَانَیْنِ یُطْرِی أَخَاهُ إِذَا شَاهَدَهُ‏[۶۹] وَ یَأْکُلُهُ إِذَا غَابَ عَنْهُ إِنْ أُعْطِیَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ إِنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَوَاباً الْبِرُّ وَ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَهً الْبَغْیُ وَ إِنَّ شَرَّ عِبَادِ اللَّهِ مَنْ تُکْرَهُ مُجَالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ وَ هَلْ یَکُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِی النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ وَ مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْکُ مَا لَا یَعْنِیهِ

اى هشام! چه بد باشد آن بنده ‏اى که دو رو و دو زبان است. برادرش را جلوى رویش می ‏ستاید و در پشت سرش گوشتش را [با غیبت از او] می ‏خورد، اگر به برادرش چیزى بخشیده شود بر او رشک برد و هنگامى که دچار بلایى شود وارهاندش. به راستى سریع‏ترین نیکى در پاداش‏گیرى احسان است و سریع‏ترین بدى در کیفر دهى، ستم است و همانا بدترین بندگان خدا کسى است که به خطر بد زبانیش همنشینى با او را ناخوشایند می ‏دارى. آیا مردم را چیزى جز دروشده زبان‏هایشان به دوزخ واژگون می ‏کند؟ از مسلمانى مرد رها کردن سخن بیهوده است.

یَا هِشَامُ لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ خَائِفاً رَاجِیاً وَ لَا یَکُونُ خَائِفاً رَاجِیاً حَتَّى یَکُونَ عَامِلًا لِمَا یَخَافُ وَ یَرْجُو

اى هشام! مرد، مؤمن نباشد تا اینکه هراسناک امیدوار باشد و هراسناک امیدوار نباشد تا اینکه به آنچه هراس و امید دارد عمل نماید.

یَا هِشَامُ قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ قُدْرَتِی وَ بَهَائِی وَ عُلُوِّی فِی مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ الْغِنَى فِی نَفْسِهِ وَ هَمَّهُ فِی آخِرَتِهِ وَ کَفَفْتُ عَلَیْهِ فِی ضَیْعَتِهِ‏[۷۰] وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَهِ کُلِّ تَاجِرٍ

اى هشام! خداوند جلیل و عزیز فرمود: به عزت وبزرگى وقدرت و آبرو و فرازمندى مقامم سوگند که بنده‏ اى خواست مرا برخواست خود برتر ندارد جز آن که او را درنزد خودش بی ‏نیاز نمایم و همتش را در آخرت قرار دهم و درکسب و حرفه ‏اش او را تأمین کنم و آسمان‏ها و زمین را ضامن روزیش کنم و بالاتر از تجارت هر تاجرى سودى نصیبش سازم.

یَا هِشَامُ الْغَضَبُ مِفْتَاحُ الشَّرِّ وَ أَکْمَلُ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ إِنْ خَالَطْتَ النَّاسَ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُخَالِطَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا مَنْ کَانَتْ یَدُکَ عَلَیْهِ الْعُلْیَا[۷۱] فَافْعَلْ

اى هشام! خشم کلید بدى است و کامل‏ترین مؤمنان در ایمان، خوش اخلاق‏ترین آنان است. و اگر خواهى که با مردم نشست و برخاست داشته باشى؛ پس اگر می ‏توانى با هیچ کس نشست و برخاست نداشته باشى جز با کسى

که دست بالاترى [در احسان‏] بر او داشته باشى، پس همان گونه کن.

یَا هِشَامُ عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ فَإِنَّ الرِّفْقَ یُمْنٌ وَ الْخُرْقَ شُؤْمٌ إِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ یَعْمُرُ الدِّیَارَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ

اى هشام! بر تو باد به نرم رفتارى؛ چرا که نرم رفتارى خجسته و تندخویى شوم است. همانا نرم رفتارى و نیکى و نیک خویى خانه ‏ها را آباد سازد و روزى را فزون کند.

یَا هِشَامُ قَوْلُ اللَّهِ‏ هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ‏[۷۲] جَرَتْ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْکَافِرِ وَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ مَنْ صُنِعَ إِلَیْهِ مَعْرُوفٌ فَعَلَیْهِ أَنْ یُکَافِئَ بِهِ وَلَیْسَتِ الْمُکَافَأَهُ أَنْ تَصْنَعَ کَمَا صَنَعَ حَتَّى تَرَى فَضْلَکَ فَإِنْ صَنَعْتَ کَمَا صَنَعَ فَلَهُ الْفَضْلُ بِالابْتِدَاءِ[۷۳]

اى هشام! این سخن خداوند: «مگر پاداش احسان جز احسان است؟» در مؤمن و کافر و نیکوکار و بزهکار جارى است. هر که به او احسانى شود باید آن احسان را جبران کند و جبران کردن، این نیست که همان گونه که او احسان کرده تو احسان کنى تا اینکه احسان خویش را به او بنمایانى پس اگر همان گونه احسان کردى که او با تو احسان کرده بود او با آغازیدن احسان، بر تو برترى دارد.

یَا هِشَامُ إِنَّ مَثَلَ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّهِ مَسُّهَا لَیِّنٌ وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ الْقَاتِلُ یَحْذَرُهَا الرِّجَالُ ذَوُو الْعُقُولِ وَ یَهْوِی إِلَیْهَا الصِّبْیَانُ بِأَیْدِیهِمْ

اى هشام! به درستى مثل دنیا، همانند مارى است که دست ساییدن بر آن نرم است و درونش زهر کشنده دارد. مردان خردمند از آن پروا دارند و کودکان در دستشان بگیرند.

یَا هِشَامُ اصْبِرْ عَلَى طَاعَهِ اللَّهِ وَ اصْبِرْ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَإِنَّمَا الدُّنْیَا سَاعَهٌ فَمَا مَضَى مِنْهَا فَلَیْسَ تَجِدُ لَهُ سُرُوراً وَ لَا حُزْناً وَ مَا لَمْ یَأْتِ مِنْهَا فَلَیْسَ تَعْرِفُهُ فَاصْبِرْ عَلَى تِلْکَ السَّاعَهِ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا فَکَأَنَّکَ قَدِ اغْتَبَطْتَ‏[۷۴]

اى هشام! در فرمانبردارى از خداوند شکیبایى پیشه کن و [در دورى‏] از نافرمانى او شکیبا باش؛ چرا که بی ‏گمان دنیا ساعتى است و از آنچه از دنیا رفته شادى و حزنى نیابى و از آنچه که هنوز نیامده آگاهى ندارى؛ پس بر همین ساعتى که در آن هستى صبر پیشه ‏دار که گویا تو مورد حسرت دیگران هستى.

یَا هِشَامُ مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى یَقْتُلَهُ

اى هشام! مثل دنیا همانند آب دریاست. هر چه [شخص تشنه‏] از آن نوشد تشنگى او فزون گردد تا اینکه او را بکشد.

یَا هِشَامُ إِیَّاکَ وَ الْکِبْرَ فَإِنَّهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّهٍ مِنْ کِبْرٍ الْکِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ رِدَاءَهُ أَکَبَّهُ اللَّهُ فِی النَّارِ عَلَى وَجْهِهِ

اى هشام! از بزرگى فروشى دورى گزین؛ زیرا هر که در دلش به اندازه دانه‏اى بزرگى فروشى باشد به بهشت نرود و بزرگى فروشى جامه خداست [یعنى ویژه اوست‏]. هر که بر سر جامه خدا با او ستیزه کند، خداوند او را به رو در دوزخ اندازد.

یَا هِشَامُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ مِنْهُ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْهِ

اى هشام! از ما نیست هر که در هر روز بر خویش حسابرسى نکند که اگر عملى نیکو انجام داده آن را افزون کند

و چون گناهى مرتکب شده از خدا آمرزش جوید و به سوى خداوند بازگردد

یَا هِشَامُ تَمَثَّلَتِ الدُّنْیَا لِلْمَسِیحِ ع فِی صُورَهِ امْرَأَهٍ زَرْقَاءَ فَقَالَ لَهَا کَمْ تَزَوَّجْتِ فَقَالَتْ کَثِیراً قَالَ فَکُلٌّ طَلَّقَکِ قَالَتْ لَا بَلْ کُلًّا قَتَلْتُ قَالَ الْمَسِیحُ ع فَوَیْحُ لِأَزْوَاجِکِ الْبَاقِینَ کَیْفَ لَا یَعْتَبِرُونَ بِالْمَاضِینَ

اى هشام! دنیا به شکل زنى چشم آبى بر حضرت مسیح علیه السّلام مجسم شد، پس حضرت مسیح علیه السّلام به او فرمود: چند شوهر کرده‏اى؟ او گفت: بسیار. آن حضرت پرسید: و همه آنان تو را طلاق داده‏اند؟ او گفت: نه بلکه همگى را کشتم. حضرت مسیح علیه السّلام فرمود: پس واى بر شوهران باقى مانده‏ات، چطور از پیشینیان از خویش عبرت نمى‏گیرند.

یَا هِشَامُ إِنَّ ضَوْءَ الْجَسَدِ فِی عَیْنِهِ فَإِنْ کَانَ الْبَصَرُ مُضِیئاً اسْتَضَاءَ الْجَسَدُ کُلُّهُ وَ إِنَّ ضَوْءَ الرُّوحِ الْعَقْلُ فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ عَاقِلًا کَانَ عَالِماً بِرَبِّهِ وَ إِذَا کَانَ عَالِماً بِرَبِّهِ أَبْصَرَ دِینَهُ وَ إِنْ کَانَ جَاهِلًا بِرَبِّهِ لَمْ یَقُمْ لَهُ دِینٌ وَ کَمَا لَا یَقُومُ الْجَسَدُ إِلَّا بِالنَّفْسِ الْحَیَّهِ فَکَذَلِکَ لَا یَقُومُ الدِّینُ إِلَّا بِالنِّیَّهِ الصَّادِقَهِ وَ لَا تَثْبُتُ النِّیَّهُ الصَّادِقَهُ إِلَّا بِالْعَقْلِ

اى هشام! به راستى نور تن در چشم است، پس چون چشم نورانى باشد تمام تن نورانى شود و همانا نور جان خرد است، پس چون بنده خردورز باشد به پروردگارش شناخت یابد و آنگاه که به پروردگارش شناخت یافت نسبت به دینش بینا گردد و اگر شناختى به پروردگارش نداشته باشد دینى براى او پابرجا نماند و همان گونه که تن جز با جان پابرجا نماند دین نیز جز با قصد راستین بجا نماند و قصد راستین جز با خرد پاینده نشود.

یَا هِشَامُ إِنَّ الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا[۷۵] فَکَذَلِکَ الْحِکْمَهُ تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَهَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَهِ الْجَهْلِ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ مَنْ شَمَخَ إِلَى السَّقْفِ‏[۷۶] بِرَأْسِهِ‏

شَجَّهُ‏[۷۷] وَ مَنْ خَفَضَ رَأْسَهُ اسْتَظَلَّ تَحْتَهُ وَ أَکَنَّهُ وَ کَذَلِکَ مَنْ لَمْ یَتَوَاضَعْ لِلَّهِ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ

اى هشام! به راستى کشت در زمین هموار بروید و در سنگلاخ نروید و همین طور حکمت در دل فروتن سکنى گزیند و در دل خودخواه ستمگر ساکن نشود؛ زیرا خداوند فروتنى را وسیله خرد و خودخواهى را وسیله نادانى قرار داد.

آیا نمى‏دانى هر که سرش را به سقف بکوبد سرش را بشکند و هر که سر فرود آورد سقف بر او سایه اندازد و در پناهش گیرد و همین طور هر که در درگاه خداوند فروتنى نکند خداوند او را پایین آورد و هر که در درگاه خداوند فروتنى کند خداوند او را بر فراز دارد.

یَا هِشَامُ مَا أَقْبَحَ الْفَقْرَ بَعْدَ الْغِنَى وَ أَقْبَحَ الْخَطِیئَهَ بَعْدَ النُّسُکِ وَ أَقْبَحُ مِنْ ذَلِکَ الْعَابِدُ لِلَّهِ ثُمَّ یَتْرُکُ عِبَادَتَهُ

اى هشام! چه زشت است تنگدستى پس از توانگرى و گناهکارى پس از عبادت و از آن زشت‏تر این است که عبادت‏کننده خدا، عبادت را وارهاند.

یَا هِشَامُ لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ إِلَّا لِرَجُلَیْنِ لِمُسْتَمِعٍ وَاعٍ وَ عَالِمٍ نَاطِقٍ

اى هشام! در زندگى جز براى دو کس سعادتى نباشد: شنونده‏اى پذیرنده و دانایى گوینده.

یَا هِشَامُ مَا قُسِمَ بَیْنَ الْعِبَادِ أَفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ نَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا عَاقِلًا حَتَّى یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ جَهْدِ الْمُجْتَهِدِینَ وَ مَا أَدَّى الْعَبْدُ فَرِیضَهً مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ‏[۷۸]

اى هشام! چیزى برتر از خرد میان بندگان تقسیم نشده است و خواب خردورز برتر از شب‏زنده‏دارى نادان است و خداوند هیچ پیامبرى را برنینگیخت جز آن که خردورز بود تا آنجا که خردش از تلاش همه تلاشگران برتر بوده است‏

و بنده هیچ واجبى از واجبات را به جا نیاورد تا اینکه به آن تعقل کند.

یَا هِشَامُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ یُلْقِی الْحِکْمَهَ وَ الْمُؤْمِنُ قَلِیلُ الْکَلَامِ کَثِیرُ الْعَمَلِ وَ الْمُنَافِقُ کَثِیرُ الْکَلَامِ قَلِیلُ الْعَمَلِ

اى هشام! فرستاده خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: چون مؤمنى را دیدید که خموش است به او نزدیک شوید؛ چرا که او [به شما] حکمت بیاموزد و مؤمن کم گوى و پرعمل، و منافق پرگوى و کم عمل است.

یَا هِشَامُ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع قُلْ لِعِبَادِی لَا یَجْعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّهُمْ عَنْ ذِکْرِی وَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی وَ مُنَاجَاتِی أُولَئِکَ قُطَّاعُ الطَّرِیقِ مِنْ عِبَادِی إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَهَ مَحَبَّتِی‏[۷۹] وَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِمْ

اى هشام! خداى تعالى به داود وحى کرد: به بندگانم بگو که میان من و خویشتن دانشمند فریفته دنیا را ننهند که آنان را از یاد من و از راه دوستدارى من و مناجات با من باز مى‏دارد، آنان راهزنان بندگانم هستند، به راستى کمترین کارى که با آنان کنم این است که شیرینى دوستدارى من و مناجات با من را از دلهایشان بردارم.

یَا هِشَامُ مَنْ تَعَظَّمَ فِی نَفْسِهِ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِکَهُ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَکَبَّرَ عَلَى إِخْوَانِهِ وَ اسْتَطَالَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ‏[۸۰] وَ مَنِ ادَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ فَهُوَ أَعْنَى لِغَیْرِ رُشْدِهِ‏[۸۱]

اى هشام! هر کس خویشتن را بزرگ داند فرشتگان آسمان و فرشتگان زمین بر او لعنت کنند و هر کس بر برادرانش بزرگى نماید و تکبر ورزد بى‏گمان به مقابله با خدا برخاسته و هر کس چیزى را ادعا کند که ندارد در خلاف جهت رشدش، خویش را به سختى و دشوارى افکنده است.

یَا هِشَامُ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ ع یَا دَاوُدُ حَذِّرْ وَ أَنْذِرْ[۸۲] أَصْحَابَکَ عَنْ حُبِّ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّ الْمُعَلَّقَهَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَوَاتِ الدُّنْیَا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَهٌ عَنِّی

اى هشام! خداى تعالى به داود علیه السّلام وحى فرمود: اى داود! یارانت را از دوستدارى شهوات دور دار و بترسان؛ زیرا دلبستگان شهوات دنیا، دل‏هایشان از [یاد] من در حجاب است.

یَا هِشَامُ إِیَّاکَ وَ الْکِبْرَ عَلَى أَوْلِیَائِی وَ الِاسْتِطَالَهَ بِعِلْمِکَ فَیَمْقُتُکَ اللَّهُ فَلَا تَنْفَعُکَ‏ بَعْدَ مَقْتِهِ دُنْیَاکَ وَ لَا آخِرَتُکَ وَ کُنْ فِی الدُّنْیَا کَسَاکِنِ دَارٍ لَیْسَتْ لَهُ إِنَّمَا یَنْتَظِرُ الرَّحِیلَ

اى هشام! از بزرگى کردن بر دوستان من و تکبرورزى به دانش خویش بپرهیز که خداوند تو را سخت دشمن دارد و پس از دشمنى خداوند از دنیا و آخرت خویش سودى نبرى : و در دنیا همانند کسى باش که در خانه‏اى سکنى گزیده که براى او نیست و فقط در انتظار کوچ کردن است.

یَا هِشَامُ مُجَالَسَهُ أَهْلِ الدِّینِ شَرَفُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ مُشَاوَرَهُ الْعَاقِلِ النَّاصِحِ یُمْنٌ وَ بَرَکَهٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّهِ فَإِذَا أَشَارَ[۸۳] عَلَیْکَ الْعَاقِلُ النَّاصِحُ فَإِیَّاکَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ الْعَطَبَ‏[۸۴]

اى هشام! همنشین با دینداران، بزرگى دنیا و آخرت است و مشورت‏جویى از خردورز خیرخواه خجستگى و برکت و رشد و توفیقى از خداوند است؛ پس چون خردورز خیرخواه مشورتى به تو داد از مخالفت با او بپرهیز؛ چرا که در آن نابودى باشد.

یَا هِشَامُ إِیَّاکَ وَ مُخَالَطَهَ النَّاسِ وَ الْأُنْسَ بِهِمْ إِلَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عَاقِلًا وَ مَأْمُوناً فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سَائِرِهِمْ کَهَرَبِکَ مِنَ السِّبَاعِ الضَّارِیَهِ[۸۵] وَ یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَنْ یَسْتَحْیِیَ مِنَ اللَّهِ وَ إِذَا تَفَرَّدَ لَهُ بِالنِّعَمِ أَنْ یُشَارِکَ فِی عَمَلِهِ أَحَداً غَیْرَهُ‏[۸۶]

اى هشام! از معاشرت و الفت با مردم بپرهیز مگر آن که در میانشان خردورزى درستکار بیابى، پس با او الفت گیر و از دیگران همچون گریز از درندگان شکارى بگریز و خردورز را سزاست که چون عملى را انجام دهد از خدا حیا کند و آن هنگام که فقط به او نعمتى دهند دیگرى را در کارش [استفاده از نعمت‏] شرکت دهد

وَ إِذَا مَرَّ بِکَ‏[۸۷] أَمْرَانِ لَا تَدْرِی أَیُّهُمَا خَیْرٌ وَ أَصْوَبُ فَانْظُرْ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى هَوَاکَ فَخَالِفْهُ فَإِنَّ کَثِیرَ الصَّوَابِ فِی مُخَالَفَهِ هَوَاکَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْلِبَ الْحِکْمَهَ وَ تَضَعَهَا فِی أَهْلِ الْجَهَالَهِ[۸۸]

و چون دو کار بر تو پیش آمد که نمى‏دانى کدام بهتر و درست‏تر است. نگاه کن که کدامین از آن دو به هواى نفست نزدیک‏تر است پس با آن مخالفت ورز؛ زیرا به راستى بسیار از درستى‏ها در مخالفت‏جویى با هواى نفست است و بپرهیز از اینکه حکمت را به دست آورى و به دست نادانان سپارى.

قَالَ هِشَامٌ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنْ وَجَدْتُ رَجُلًا طَالِباً لَهُ غَیْرَ أَنَّ عَقْلَهُ لَا یَتَّسِعُ لِضَبْطِ مَا أُلْقِی إِلَیْهِ قَالَ ع فَتَلَطَّفْ لَهُ فِی النَّصِیحَهِ فَإِنْ ضَاقَ قَلْبُهُ فَلَا تَعْرِضَنَّ نَفْسَکَ لِلْفِتْنَهِ وَ احْذَرْ رَدَّ الْمُتَکَبِّرِینَ فَإِنَّ الْعِلْمَ یَدِلُّ عَلَى أَنْ یُمْلَى عَلَى مَنْ لَا یُفِیقُ‏[۸۹]

هشام گفت: به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم: اگر مرد جویاى آن را بیابم ولى درکش ظرفیت نگهدارى آموخته‏ هایم را نداشته باشد[چه کنم‏] ؟ امام علیه السّلام فرمود: دراندرزگویى به او نرمى و مهربانى نما واگر[در اندرز آموزى‏] دلتنگ شد، خویشتن را در اندرزگویى به او به سختى بسیار نینداز و از علم ناپذیرى خودخواهان برحذر باش؛ چرا که علم خوار مى‏شود که بر ناهوشیاران عرضه شود.

قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَجِدْ مَنْ یَعْقِلُ السُّؤَالَ عَنْهَا قَالَ ع فَاغْتَنِمْ جَهْلَهُ عَنِ السُّؤَالِ حَتَّى تَسْلَمَ مِنْ فِتْنَهِ الْقَوْلِ وَ عَظِیمِ فِتْنَهِ الرَّدِّ وَ

اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَرْفَعِ الْمُتَوَاضِعِینَ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ وَ لَکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجْدِهِ وَ لَمْ یُؤْمِنِ الْخَائِفِینَ بِقَدْرِ خَوْفِهِمْ وَ لَکِنْ آمَنَهُمْ بِقَدْرِ کَرَمِهِ وَ جُودِهِ وَ لَمْ یُفَرِّجِ الْمَحْزُونِینَ‏[۹۰] بِقَدْرِ حُزْنِهِمْ وَ لَکِنْ بِقَدْرِ رَأْفَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ

عرض کردم: پس اگر کسى را نیافتم که توان فهم سؤال از آن را داشته باشد [چه کنم‏]؟ امام علیه السّلام فرمود: نادانى در باره سؤال را غنیمت شمار تا از بلاى سخن [در یاد دادن علم‏] و بزرگ بلاى ناپذیرفتن در امان باشى و بدان که خداوند فروتنان را به اندازه فروتنى ایشان، بر فراز نمى‏دارد بلکه به اندازه بزرگى و فرازمندى خویش بر فراز دارد و هراسناکان را به اندازه هراس ایشان آسوده ندارد بلکه به اندازه کرم و بخشش خویش آنان را آسودگى دهد و اندوهناکان را به اندازه اندوه ایشان فرج حاصل نکند بلکه به اندازه مهر و رحمتش بدهد.

فَمَا ظَنُّکَ بِالرَّءُوفِ الرَّحِیمِ الَّذِی یَتَوَدَّدُ إِلَى مَنْ یُؤْذِیهِ بِأَوْلِیَائِهِ فَکَیْفَ بِمَنْ یُؤْذَى فِیهِ وَ مَا ظَنُّکَ بِالتَّوَّابِ الرَّحِیمِ الَّذِی یَتُوبُ عَلَى مَنْ یُعَادِیهِ فَکَیْفَ بِمَنْ یَتَرَضَّاهُ‏[۹۱] وَ یَخْتَارُ عَدَاوَهَ الْخَلْقِ فِیهِ.

پس چه مى‏پندارى در باره مهربان بخشایشگرى که به آنان که دوستانش را آزار مى‏رساند مهر ورزد تا چه برسد به کسى که به خاطر خدا [از دیگران‏] آزار مى‏بیند؟ و چه مى‏پندارى در باره توبه پذیر بخشایشگرى که دشمن خویش را مى‏بخشد تا چه برسد به آن کس که خرسندى خدا را مى‏جوید و به خاطر او دشمنى مردم را برمى‏گزیند.

یَا هِشَامُ مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا ذَهَبَ خَوْفُ الْآخِرَهِ مِنْ قَلْبِهِ وَ مَا أُوتِیَ عَبْدٌ عِلْماً فَازْدَادَ لِلدُّنْیَا حُبّاً إِلَّا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ بُعْداً وَ ازْدَادَ اللَّهُ عَلَیْهِ غَضَباً

اى هشام! هر که دوستدار دنیا شد هراس روز رستاخیز از دلش برود و به هیچ بنده‏اى دانشى داده نشد که دوستدارى دنیا را فزون کند جز آن که دورى از خدا را فزون نماید و خداوند خشمش را بر او بیشتر کند.

یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ اللَّبِیبَ مَنْ تَرَکَ مَا لَا طَاقَهَ لَهُ بِهِ وَ أَکْثَرُ الصَّوَابِ فِی خِلَافِ الْهَوَى وَ مَنْ طَالَ أَمَلُهُ سَاءَ عَمَلُهُ

اى هشام! به راستى خردورز فرزانه کسى است که آنچه را که توانش را ندارد وارهاند و درستى بیشتر در مخالفت‏ورزى با هواى نفس است و هر که آرزویش دراز شود کردارش بد شود.

یَا هِشَامُ لَوْ رَأَیْتَ مَسِیرَ الْأَجَلِ لَأَلْهَاکَ عَنِ الْأَمَلِ

اى هشام! اگر راه مرگ را ببینى بى‏گمان تو را از آرزو باز دارد.

یَا هِشَامُ إِیَّاکَ وَ الطَّمَعَ وَ عَلَیْکَ بِالْیَأْسِ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحٌ لِلذُّلِ‏ وَ اخْتِلَاسُ الْعَقْلِ وَ اخْتِلَاقُ الْمُرُوَّاتِ‏[۹۲] وَ تَدْنِیسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهَابُ بِالْعِلْمِ وَ عَلَیْکَ بِالاعْتِصَامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوَکُّلِ عَلَیْهِ وَ جَاهِدْ نَفْسَکَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَیْکَ کَجِهَادِ عَدُوِّکَ

اى هشام! از زیاده خواهى بپرهیز و مى‏بایست از [درخواست‏] دارایى مردم ناامید شوى و زیاده خواهى از آفریدگان را در خویشتن بکش؛ چرا که زیاده خواهى کلید پستى و ربوده شدن خرد و فرساینده جوانمردى‏ها و لکه‏دارى آبرو و از کف رفتن دانش است و مى‏بایست به پروردگارت پناه ببرى و بر او توکل کنى و با نفست ستیز کن تا از امیال و خواسته‏هایش بازگردانى؛ چرا که این ستیزه‏جویى همچون ستیز با دشمنت بر تو واجب است.

قَالَ هِشَامٌ فَقُلْتُ لَهُ فَأَیُّ الْأَعْدَاءِ أَوْجَبُهُمْ مُجَاهَدَهً قَالَ ع أَقْرَبُهُمْ إِلَیْکَ وَ أَعْدَاهُمْ لَکَ وَ أَضَرُّهُمْ بِکَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَکَ عَدَاوَهً وَ أَخْفَاهُمْ لَکَ شَخْصاً مَعَ دُنُوِّهِ مِنْکَ وَ مَنْ یُحَرِّضُ‏ أَعْدَاءَکَ عَلَیْکَ وَ هُوَ إِبْلِیسُ الْمُوَکَّلُ بِوَسْوَاسٍ مِنَ الْقُلُوبِ فَلَهُ فَلْتَشْتَدَّ عَدَاوَتُکَ‏ وَ لَا یَکُونَنَّ أَصْبَرَ عَلَى مُجَاهَدَتِهِ لِهَلَکَتِکَ مِنْکَ عَلَى صَبْرِکَ لِمُجَاهَدَتِهِ فَإِنَّهُ أَضْعَفُ مِنْکَ رُکْناً فِی قُوَّتِهِ‏[۹۳] وَ أَقَلُّ مِنْکَ ضَرَراً فِی کَثْرَهِ شَرِّهِ إِذَا أَنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیتَ‏ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏

هشام گفت: به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم:ستیز با کدامین از دشمنان واجب‏تر است؟ امام علیه السّلام فرمود: نزدیک‏ترین و دشمن‏ترین و آسیب زننده‏ترین و عداوت‏مندترین و پنهان‏ترین دشمنى که در همان حال به تو نزدیک است و آن کس که دشمنانت را بر علیه تو مى‏شوراند و او [همان‏] ابلیس است که براى وسوسه اندازى در دل‏ها گماشته شده است؛ پس باید با او به شدّت دشمنى کنى و نبایستى ابلیس در تلاش براى هلاکت تو از شکیبایى تو در ستیزه با او شکیباتر باشد؛ چرا که او در قوت خویش از تو سست بنیان‏تر و با همه بدى‏هایش از تو کم ضررتر است و چون به خدا پناه آورى بى‏گمان به راهى راست هدایت شوى.

یَا هِشَامُ مَنْ أَکْرَمَهُ اللَّهُ بِثَلَاثٍ فَقَدْ لَطُفَ لَهُ:

اى هشام! هر آن کس که خدا سه چیز به او عنایت کند به راستى که به او لطف نموده است:

عَقْلٌ یَکْفِیهِ مَئُونَهَ هَوَاهُ وَ

خردى که او را از دشوارى هواى نفسش دور دارد و

عِلْمٌ یَکْفِیهِ مَئُونَهَ جَهْلِهِ وَ

دانشى که از دشوارى نادانى او را برکنار دارد و

غِنًى یَکْفِیهِ مَخَافَهَ الْفَقْرِ.

توانگرى‏اى که هراس از تنگدستى را از او دور سازد.

یَا هِشَامُ احْذَرْ هَذِهِ الدُّنْیَا وَ احْذَرْ أَهْلَهَا فَإِنَّ النَّاسَ فِیهَا عَلَى أَرْبَعَهِ أَصْنَافٍ :

اى هشام! از این سراى و مردمانش پروا کن؛ زیرا مردم چهار دسته‏اند:

رَجُلٍ مُتَرَدٍّ مُعَانِقٍ لِهَوَاهُ وَ

مردى نابود و هم آغوش هواى نفسانى‏اش و

مُتَعَلِّمٍ مُقْرِئٍ‏[۹۴] کُلَّمَا ازْدَادَ عِلْماً ازْدَادَ کِبْراً یَسْتَعْلِی‏[۹۵] بِقِرَاءَتِهِ وَ عِلْمِهِ عَلَى مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ

یادگیرنده‏اى قرآن خوان که هر چه دانش او فزون گردد تکبرش بیشتر شود که با قرآن خواندن و دانش خویش بر آن کس که پایین دست اوست تکبر ورزد و

عَابِدٍ جَاهِلٍ یَسْتَصْغِرُ مَنْ هُوَ دُونَهُ فِی عِبَادَتِهِ یُحِبُّ أَنْ یُعَظَّمَ وَ یُوَقَّرَ وَ

عبادت پیشه نادانى که آن کس را که پایین دست اوست در عبادت کوچک مى‏شمارد، دوست دارد که بزرگ داشته شود و محترم انگاشته شود و

ذِی بَصِیرَهٍ عَالِمٍ عَارِفٍ بِطَرِیقِ الْحَقِّ یُحِبُّ الْقِیَامَ بِهِ فَهُوَ عَاجِزٌ أَوْ مَغْلُوبٌ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى الْقِیَامِ بِمَا یَعْرِفُهُ فَهُوَ مَحْزُونٌ مَغْمُومٌ بِذَلِکَ فَهُوَ أَمْثَلُ أَهْلِ زَمَانِهِ‏[۹۶] وَ أَوْجَهُهُمْ عَقْلًا

صاحب بصیرتى دانا و آگاه به راه حقّ که دوست دارد در راه خدا به پا خیزد ولى ناتوان یاشکست خورده است وتوان بپا خیزى براى آنچه که مى‏داند را ندارد؛ پس او اندوهناک و غمگین است و او بهترین مردم زمانه خویش و نیک‏خردترین آنان است.

یَا هِشَامُ اعْرِفْ الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَکُنْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ قَالَ هِشَامٌ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ ع

اى هشام! خرد و لشکریانش و نادانى و لشکریانش را بشناس تا از هدایت یافتگان باشى. هشام گفت: پس به امام کاظم علیه السّلام عرض کردم: فدایت گردم، ما چیزى جز آنچه به ما یاد داده‏اید نمى‏دانیم.

یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ‏[۹۷]– عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ‏[۹۸] فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِی

اى هشام! همانا خداوند خرد را آفرید و آن نخستین آفریده از روحانیّین است که خداوند از سمت راست عرش از نور خویش بیافرید، پس به او فرمود: برگرد پس برگشت، آنگاه به او فرمود: پیش رو اى پس پیش‏رو آمد. پس خداى جلیل و عزیز فرمود: تو را مخلوقى بزرگ آفریدم و بر تمام آفریدگانم تو را ارجمند داشتم،

ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ الظُّلْمَانِیِّ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ فَقَالَ لَهُ اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ

پس آنگاه نادانى را از دریایى تلخ و تیره آفرید. پس به او فرمود: برگرد پس برگشت، آنگاه فرمود: پیش رو آى و آن پیش رو نیامد، پس به او فرمود: خود را بزرگ داشتى، پس او را لعنت نمود

ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَهً وَ سَبْعِینَ جُنْداً

سپس براى خرد هفتاد و پنج لشکر نهاد.

فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا کَرَّمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَهَ فَقَالَ الْجَهْلُ یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّهَ لِی بِهِ أَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى نَعَمْ فَإِنْ عَصَیْتَنِی بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ جِوَارِی وَ مِنْ رَحْمَتِی فَقَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ اللَّهُ خَمْسَهً وَ سَبْعِینَ جُنْداً

پس چون نادانى دید که خداوند چگونه به خرد ارج مى‏نهد و چه به او بخشیده است دشمنى او را به دل گرفت و نادانى گفت: پروردگارا! این آفریده‏اى همانند من است که او را آفریدى و ارج نهادى و توانایش ساختى و من ضدّ اویم و توان و نیرویى ندارم. همانند لشکرى که به او ارزانى داشته‏اى به من نیز ارزانى نما، پس خداوند تبارک و تعالى فرمود: آرى! ولى اگر از این پس، از فرمانم سر باززنى تو و لشکرت را از پیشگاه و رحمت خویش بیرون رانم. پس نادانى گفت: به راستى پذیرفتم. پس خداوند به او هفتاد و پنج لشکر داد.

فَکَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَهِ وَ السَّبْعِینَ جُنْداً الْخَیْرُ وَ هُوَ وَزِیرُ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَ هُوَ وَزِیرُ الْجَهْلِ.

و یکى از هفتاد و پنج لشکرى که خداوند به خرد عطا نمود خیر بود که وزیر خرد است و ضدّ آن را شرّ قرار داد که وزیر نادانى است.

جنود العقل و الجهل‏

لشکریان خرد و نادانى‏

الْإِیمَانُ، الْکُفْرُ؛ التَّصْدِیقُ، التَّکْذِیبُ؛ الْإِخْلَاصُ، النِّفَاقُ؛ الرَّجَاءُ، الْقُنُوطُ؛ الْعَدْلُ الْجَوْرُ؛

ایمان، کفر؛ باور دارى، ناباورى؛ پاکدلى، دورویى؛ امیدوارى، ناامیدى؛ دادگرى، بیدادگرى؛

الرِّضَا، السُّخْطُ؛ الشُّکْرُ، الْکُفْرَانُ؛ الْیَأْسُ، الطَّمَعُ؛ التَّوَکُّلُ، الْحِرْصُ؛ الرَّأْفَهُ، الْغِلْظَهُ؛

خرسندى، ناخرسندى؛سپاسدارى، ناسپاسى؛ امید گسستن [از مردم‏]، چشم داشت [از مردم‏]؛ توکّل، آز؛ نرم رفتارى، تندى؛

الْعِلْمُ، الْجَهْلُ؛ الْعِفَّهُ، التَّهَتُّکُ؛ الزُّهْدُ، الرَّغْبَهُ؛ الرِّفْقُ، الْخُرْقُ؛ الرَّهْبَهُ، الْجُرْأَهُ؛

دانش، نادانى؛ پاکدامنى، پرده درى؛ پارسایى، شوق به دنیا؛ مدارا، تندخویى؛ بیم، گستاخى؛

التَّوَاضُعُ، الْکِبْرُ؛ التُّؤَدَهُ[۹۹]، الْعَجَلَهُ؛ الْحِلْمُ، السَّفَهُ؛ الصَّمْتُ، الْهَذَرُ[۱۰۰]؛ الِاسْتِسْلَامُ، الِاسْتِکْبَارُ؛

فروتنى، بزرگى؛ آهسته کارى، شتابزدگى؛ بردبارى، نابردبارى؛ سکوت، پرگویى؛ پذیرفتن، گردن فرازى؛

التَّسْلِیمُ التَّجَبُّرُ؛ الْعَفْوُ الْحِقْدُ؛ الرَّحْمَهُ الْقَسْوَهُ؛ الْیَقِینُ الشَّکُّ؛ الصَّبْرُ الْجَزَعُ؛

فرمانبرى، گردنکشى؛ گذشت، کینه‏توزى؛ نرم دلى، سنگدلى؛ یقین، شک؛ شکیبایى، بى‏قرارى؛

الصَّفْحُ الِانْتِقَامُ؛ الْغِنَى الْفَقْرُ؛ التَّفَکُّرُ السَّهْوُ؛ الْحِفْظُ النِّسْیَانُ؛ التَّوَاصُلُ الْقَطِیعَهُ؛

بخشش، انتقام؛ بى‏نیازى، نیازمندى؛ اندیشه کردن، غفلت‏ورزى؛ به خاطرسپارى، فراموشى؛ به هم پیوستن، از هم گسستن؛

الْقَنَاعَهُ الشَّرَهُ‏[۱۰۱]؛ الْمُوَاسَاهُ الْمَنْعُ؛ الْمَوَدَّهُ الْعَدَاوَهُ؛ الْوَفَاءُ الْغَدْرُ؛ الطَّاعَهُ الْمَعْصِیَهُ؛

قناعت، شکم‏پرستى؛ گشاده دستى، مضایقه؛ دوستى، دشمنى؛ وفادارى، خیانت؛ فرمانبرى، نافرمانى؛

الْخُضُوعُ، التَّطَاوُلُ‏[۱۰۲]؛ السَّلَامَهُ الْبَلَاءُ؛ الْفَهْمُ الْغَبَاوَهُ[۱۰۳]؛ الْمَعْرِفَهُ الْإِنْکَارُ؛ الْمُدَارَاهُ الْمُکَاشَفَهُ؛

فروتنى، گردنفرازى؛ سلامتى، ناگوارى؛ فهمیدن، نفهمیدن؛ شناختن، انکار کردن؛ مدارا، تندى؛

سَلَامَهُ الْغَیْبِ، الْمُمَاکَرَهُ[۱۰۴]؛ الْکِتْمَانُ، الْإِفْشَاءُ؛ الْبِرُّ، الْعُقُوقُ؛ الْحَقِیقَهُ، التَّسْوِیفُ‏[۱۰۵]؛ الْمَعْرُوفُ، الْمُنْکَرُ؛

پاک درونى، حیله‏گرى به همدیگر؛ راز دارى، افشاگرى؛ نیکى، سرپیچى؛ حقیقت‏ورزى، امروز و فردا کردن؛ پسند، ناپسند؛

التَّقِیَّهُ الْإِذَاعَهُ؛ الْإِنْصَافُ، الظُّلْمُ؛ التُّقَى، الْحَسَدُ[۱۰۶]؛ النَّظَافَهُ الْقَذَرُ؛ الْحَیَاءُ الْقِحَهُ[۱۰۷]؛

مخفى کارى، آشکار نمایى؛ دادگرى، ستم‏گرى؛ پرهیزگارى، حسد؛ پاکیزگى، آلودگى؛ حیا، بى‏حیایى؛

الْقَصْدُ الْإِسْرَافُ؛ الرَّاحَهُ التَّعَبُ؛ السُّهُولَهُ الصُّعُوبَهُ؛ الْعَافِیَهُ الْبَلْوَى؛ الْقَوَامُ، الْمُکَاثَرَهُ[۱۰۸]؛

میانه روى، زیاده روى؛ آسودگى، سختى؛ آسان‏گیرى، سخت‏گیرى؛ تندرستى، بلا؛ اعتدال، فزون‏طلبى؛

الْحِکْمَهُ الْهَوَى؛ الْوَقَارُ، الْخِفَّهُ؛ السَّعَادَهُ الشَّقَاءُ؛ التَّوْبَهُ الْإِصْرَارُ؛ الْمُحَافَظَهُ التَّهَاوُنُ‏[۱۰۹]؛

حکمت‏جویى، هوسبازى؛ متانت، سبکى؛ نیک بختى، بدبختى؛ توبه، اصرار بر گناه؛ مراقبت، سهل انگارى؛

الدُّعَاءُ الِاسْتِنْکَافُ؛ النَّشَاطُ الْکَسَلُ؛ الْفَرَحُ الْحَزَنُ؛ الْأُلْفَهُ الْفُرْقَهُ؛ السَّخَاءُ الْبُخْلُ؛

دعا کردن، تکبرورزى؛ خرّمى، ملالت؛ شادى، اندوه؛ الفت‏گیرى، پراکنده شدن؛ بخشش، تنگ نظرى؛

الْخُشُوعُ الْعُجْبُ؛ صَوْنُ الْحَدِیثِ‏[۱۱۰]،النَّمِیمَهُ؛ الِاسْتِغْفَارُ، الِاغْتِرَارُ؛ الْکِیَاسَهُ الْحُمْقُ‏[۱۱۱]؛

خشوع، خود بزرگ بینى؛ نگهدارى سخن، سخن چینى؛ آمرزش‏جویى، فریفتگى؛ هوشمندى، حماقت.

یَا هِشَامُ لَا تُجْمَعُ‏[۱۱۲] هَذِهِ الْخِصَالُ إِلَّا لِنَبِیٍّ أَوْ وَصِیٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ فِیهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ مِنَ أَجْنَادِ الْعَقْلِ حَتَّى یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَتَخَلَّصَ مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَهِ الْعُلْیَا مَعَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ ع وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِطَاعَتِهِ.

اى هشام! این ویژگى‏ها گرد هم نیاید جز در پیامبر یا در جانشین او یا در مؤمنى که خداوند دلش را براى ایمان آزموده است ولى مؤمنان دیگر هیچ کدام از این حالت خارج نیستند که در آنان برخى از لشکریان خرد باشد تا خرد ایشان کامل شود و از لشکریان نادانى رهایى یابند، پس در آن هنگام در بلندترین مرتبه همراه پیامبران و اوصیاء باشند. خداوند ما و شما را براى فرمانبرى از او، توفیق دهد.

منابع : تحف العقول، النص، ص: ۳۸۳    ،   تحف العقول / ترجمه حسن زاده، ص: ۷۳۷



[۱] . سوره الزمر، آیه ۱۷، ۱۸٫

[۲] . سوره البقره آیه ۱۶۲٫

[۳] . سوره البقره آیه ۱۶۳٫

[۴] . سوره النحل آیه ۱۲٫

[۵] . سوره الزخرف آیه ۱، ۲، ۳٫

[۶] . سوره الروم آیه ۲۳٫

[۷] . سوره الأنعام آیه ۳۲٫

[۸] . سوره القصص آیه ۶۰٫

[۹] . سوره الصافّات آیه ۱۳۷، ۱۳۸٫

[۱۰] . سوره العنکبوت آیه ۴۳٫

[۱۱] . سوره البقره آیه ۱۶۵٫

[۱۲] . سوره الأنفال آیه ۲۲٫ و مثلها قوله تعالى فی سوره البقره آیه ۴۱، ۱۶۶٫ و سوره یونس آیه ۴۳ و سوره الفرقان آیه ۴۶٫ و سوره الحشر آیه ۱۴٫

[۱۳] . هذه الآیه فی سوره لقمان آیه ۲۴ و فیها« بل أکثرهم لا یعلمون» کما فی بعض نسخ الکافی و لعله سهو و غفله من الراوی أو اشتباه من النسّاخ.

[۱۴] . سوره الأنعام آیه ۱۱۶٫

[۱۵] . سوره الأنعام آیه ۳۷٫ و نظیرها قوله تعالى:« بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ» سوره النحل آیه ۷۷ و آیه ۱۰۳٫ وسوره الأنبیاء آیه ۲۴٫ وسوره النمل آیه ۶۲٫ وسوره لقمان آیه۲۴٫ وسوره الزمر آیه ۳۰٫ و کذا قوله تعالى:« بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» سوره العنکبوت آیه ۶۳٫ و قوله تعالى:« وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» سوره المائده آیه ۱۰۲٫

[۱۶] . مضمون مأخوذ من آى القرآن.

[۱۷] . سوره سبأ آیه ۱۳٫

[۱۸] . سوره ص آیه ۲۳٫

[۱۹] . سوره هود آیه ۴۲٫

[۲۰] . سوره البقره آیه ۲۷۲٫ و نظیرها قوله فی سوره آل عمران آیه ۱۸۷٫ و سوره الرعد آیه ۱۹ و سوره ص آیه ۲۸ و سوره الزمر آیه ۱۲٫ و سوره المؤمن آیه ۵۶٫

[۲۱] . سوره ق آیه ۳۶٫

[۲۲] . سوره لقمان آیه ۱۱٫ إلى هنا فی الکافی تقدیم و تأخیر.

[۲۳] . الحشو: ما حشى به الشی‏ء ای ملاء به، و الظاهر ان ضمیر« فیها» یرجع إلى الدنیا و ضمیر حشوها و ما بعده یرجع إلى السفینه. و فی بعض النسخ‏[ فلتکن سفینتک منها]. و« حشوها» فى بعض النسخ‏[ جسرها]. و شراع السفینه- بالکسر-: ما یرفع فوقها من ثوب و غیره لیدخل فیه الریح فتجریها.

[۲۴] . فی الکافی‏[ من أظلم نور تفکره‏].

[۲۵] . العیله: الفاقه.

[۲۶] . نصب- من باب ضرب على صیغه المجهول- بمعنى وضع، أو من باب التفعیل من نصّب الامیر فلانا ولّاه منصبا. و فی الکافی‏[ و نصب الحقّ لطاعه اللّه‏].

[۲۷] . اعتقد الشی‏ء: نقیض حله. و فی بعض النسخ‏[ یعتقل‏] هو أیضا نقیض حل أی یمسک و بشدّ.

[۲۸] . و زاد فی الکافی‏[ یا هشام إن العاقل نظر إلى الدنیا و إلى أهلها فعلم انها لا تنال إلّا بالمشقّه و نظر إلى الآخره فعلم انها لا تنال إلّا بالمشقّه، فطلب بالمشقّه أبقاهما].

[۲۹] . سوره آل عمران آیه ۷٫

[۳۰] . الردى: الهلاک.

[۳۱] . فی الکافی‏[ ما عبد اللّه بشی‏ء].

[۳۲] . الکفر فی الاعتقاد و الشر فی القول و العمل و الکل ینشأ من الجهل. و فی بعض النسخ‏[ مأمون‏].

[۳۳] . الرشد فی الاعتقاد و الخیر فی القول و الکل ناش من العقل. و فی بعض النسخ‏[ مأمول‏].

[۳۴] . أی ملاک الامر و تمامه فی أن یکون الإنسان کاملا تام العقل هو کونه متصفا بمجموعه هذه الخصال.( وافى).

[۳۵] . لا تمنحوا الجهال أی لا تعطوهم و لا تعلموهم. و المنحه: العطاء.

[۳۶] . فی الکافی هاهنا[ یا هشام انّ العاقل لا یکذب و إن کان فیه هواه‏].

[۳۷] . أی قدرا و رفعه. و الخطر: الحظّ و النصیب و القدر و المنزله.

[۳۸] . هاهنا کلام نقله صاحب الوافی عن أستاده- رحمهما اللّه- قال: و ذلک لان الأبدان فی التناقص یوما فیوما لتوجه النفس منها إلى عالم آخر فان کانت النفس سعیده کانت غایه سعیه فی هذه الدنیا و انقطاع حیاته البدنیّه إلى اللّه سبحانه و إلى نعیم الجنه لکونه على منهج الهدایه و الاستقامه فکأنّه باع بدنه بثمن الجنه معامله مع اللّه تعالى و لهذا خلقه اللّه عزّ و جلّ و إن کانت شقیّه کانت غایه سعیه و انقطاع أجله و عمره إلى مقارنه الشیطان و عذاب النیران لکونه على طریق الضلاله فکأنّه باع بدنه بثمن الشهوات الفانیه و اللّذات الحیوانیه التی ستصیر نیرانات محرقه مؤلمه و هی الیوم کامنه مستوره عن حواسّ أهل الدنیا و ستبرز یوم القیامه « وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرى‏» معامله مع الشیطان و خسر هنا لک المبطلون.

[۳۹] . فی الکافی‏[ إن من علامه العاقل أن یکون فیه ثلاث خصال: یجیب إذا سئل. و ینطق إذا عجز القوم عن الکلام. و یشیر بالرأى الذی یکون فیه صلاح أهله، فمن لم یکن فیه من هذه الخصال الثلاث شی‏ء فهو أحمق. ان أمیر المؤمنین علیه السلام قال: لا یجلس فی صدر المجلس إلّا رجل فیه هذه الخصال الثلاث أو واحده منهنّ- الخ‏].

[۴۰] . سوره الزمر آیه ۱۲٫

[۴۱] . أی استنماؤه بالکسب و التجاره.

[۴۲] . التعنیف: اللؤم و التوبیخ و التقریع. و المراد انّ العاقل لا یرجو فوق ما یستحقّه و ما لم یستعدّه.

[۴۳] . فی الکافی‏[ و لا یقدم على ما یخاف فوته بالعجز عنه‏]. أى لا یبادر الى فعل قبل أوانه خوفا من ان یفوته بالعجز عنه فی وقته.

[۴۴] . فی بعض النسخ‏[ و إیّاکم و البخل و علیکم بالسخاء].

[۴۵] .« و ما حوى» أی ما حواه الرأس من الاوهام و الأفکار بأن یحفظها و لا یبدیها و یمکن أن یکون المراد ما حواه الرأس من العین و الاذن و سائر المشاعر بأن یحفظها عمّا یحرم علیه. و ما وعى أی ما جمعه من الطعام و الشراب بان لا یکونا من حرام. و البلى- بالکسر-: الاندراس و الاضمحلال.

[۴۶] . هذا الکلام مشهور معروف بین الفریقین متواتر منقول عن النبیّ و أهل بیته صلوات اللّه علیهم.

و المحفوفه: المحیطه. و المکاره: جمع مکرهه- بفتح الراء و ضمّها-: ما یکرهه الإنسان و یشق علیه. و المراد أن الجنه محفوفه بما یکره النفس من الأقوال و الافعال فتعمل بها، فمن عمل بها دخل الجنّه. و النار محفوفه بلذات النفس و شهواتها، فمن أعطى نفسه لذّتها و شهوتها دخل النار.

[۴۷] . الذؤابه من کل شی‏ء: أعلاه. و من السیف: علاقته. و من السوط: طرفه. و من الشعر: ناصیته. و عتا یعتو عتوا، و عتى یعنی عتیا بمعنى واحد أی استکبر و تجاوز الحدّ، و العتو: الطغیان و التجاوز عن الحدود و التجبّر. و فی بعض النسخ‏[ و أعنى الناس‏] من عنّ علیه أی اعترض. و فی بعضها[ و أعق الناس‏] من عقّه: خالفه و عصاه.

[۴۸] . الحدث: الامر الحادث الذی لیس بمعتاد و لا معروف فی السنّه.

[۴۹] . فی بعض النسخ‏[ فانظر]. و« عقل عن اللّه»: عرف عنه و بلغ عقله الى حدّ یأخذ العلم عن اللّه فکأنّه أخذ العلم عن کتاب اللّه و سنه نبیه صلّى اللّه علیه و آله.

[۵۰] . اللمّاظه- بالضم-: بقیه الطعام فی الغم. و أیضا بقیه الشی‏ء القلیل. و المراد بها هنا الدنیا.

[۵۱] . یهولکم أی یفزعکم و عظم علیکم.

[۵۲] . مئونه المراقى: شده الارتقاء. و المرافق: المنافع و هی جمع مرفق- بالفتح-: ما انتفع به.

[۵۳] . الامد: الغایه و منتهى الشی‏ء، یقال: طال علیهم الامد أی الأجل. و النور- بالفتح-: الزهره.

[۵۴] . الغبّ- بالکسر-: العاقبه. و أیضا بمعنى البعد.

[۵۵] . القطران- بفتح القاف و سکون الطاء و کسرها أو بکسر القاف و سکون الطاء-: سیّال دهنى شبیه النفط، یتّخذ من بعض الاشجار کالصنوبر و الأرز فیهنأ به الإبل الجربى و یسرع فیه اشعال النار. و قوله:« نتنه» أی خبث رائحته.

[۵۶] . کنایه عن الموت فانه یأتی فی الغداه و الرواح.

[۵۷] . فی بعض النسخ‏[ و محقّرتها].

[۵۸] . الحداء- بالکسر-: جمع حدأه- کعنبه-: طائر من الجوارح و هو نوع من الغراب یخطف الأشیاء و الخاطفه من خطف الشی‏ء یخطف کعلم یعلم-: استلبه بسرعه. و الغادره: الخائنه. و العاتى: الجبّار.

[۵۹] . الفریسه: ما یفترسه الأسد و نحوه. و فی بعض النسخ‏[ بالفراش‏].

[۶۰] . فی بعض النسخ‏[ و فریقا تقدرون بهم‏].

[۶۱] . المنخل- بضم المیم و الخاء او بفتح الخاء-: ما ینخل به. و النخاله- بالضم-: ما بقى فی المنخل من القشر و نحوه.

[۶۲] . جثا یجثو. و جثى یجثى: جلس على رکبتیه أو قام على أطراف الأصابع. و فی بعض النسخ‏[ حبوا] أى زحفا على الرکب من حبا یحبو و حبى یحبى: إذا مشى على أربع.

[۶۳] . الوابل: المطر الشدید الضخم القطر.

[۶۴] . المشاء: الکثیر المشى. و أیضا النمام و المراد هاهنا الأول. و الارب- بفتحتین-: الحاجه. و فی بعض النسخ‏[ إلى غیر أدب‏].

[۶۵] . فی بعض النسخ‏[ و استکتهم عن المنطق‏].

[۶۶] . الاکیاس: جمع کیّس- کسیّد-: الفطن، الظریف، الحسن الفهم و الأدب.

[۶۷] . البذاء: الفحش. و البذى- على فعیل-: السفیه و الذی أفحش فی منطقه.

[۶۸] . الشاجب: الهذّاء المکثار أی کثیر الهذیان و کثیر الکلام. و أیضا الهالک. و هو الانسب.

[۶۹] . أی یحسن الثناء و بالغ فی مدحه إذا شاهده: و یعیبه بالسوء و یذمّه إذا غاب.

[۷۰] . الضیعه- بالفتح-: حرفه الرجل و صناعته و فی بعض النسخ‏[ صنعته‏].

[۷۱] . الید العلیا: المعطیه المتعففه.

[۷۲] . سوره الرحمن آیه ۶۰٫

[۷۳] . أی له الفضیله بسبب ابتدائه بالاحسان، فهو أفضل منک.

[۷۴] . اغتبط: کان فی مسره و حسن حال. و فی بعض النسخ‏[ قد احتبطت‏].

[۷۵] . الصفا: الحجر الصلد الضخم.

[۷۶] . شمخ- من باب منع-: علا و رفع.

[۷۷] . أی کسره و جرحه.

[۷۸] . أی عرفه إلى حدّ التعقل.

[۷۹] . فی بعض النسخ‏[ عبادتى‏].

[۸۰] . استطال علیهم: أى تفضل علیهم.

[۸۱] . عنى- بصیغه المجهول أو المعلوم- بالامر کلّف ما یشقّ علیه. و فی بعض النسخ‏[ أعنى لغیره‏] أى یدخل غیره فی العناء و التعب. هذا و یحتمل أن یکون الأصل‏[ فهو لغىّ لغیر رشده] فصحّف.

[۸۲] . فی بعض النسخ‏[ فانذر]. و فی بعضها[ و نذّر].

[۸۳] . فی بعض النسخ‏[ فاذا استشار].

[۸۴] . العطب: الهلاک.

[۸۵] . الضارى: الحیوان السبع، من ضرا الکلب بالصید یضرو: تعوّده و أولع به. و أیضا:

تطعم بلحمه و دمه.

[۸۶] . أی إذا اختص العاقل بنعمه ینبغی له أن یشارک غیره فی هذه النعمه بأن یعطیه منها. و فی بعض النسخ‏[ إذ تفرد له‏].

[۸۷] . فی بعض النسخ‏[ و إذا خربک أمران‏] و خرّبه أمر أی نزل به و أهمه.

[۸۸] . قال المجلسیّ- رحمه اللّه- کانّ فیه حذفا و ایصالا ای تغلب على الحکمه أی یأخذها منک قهرا من لا یستحقها بأن یقرأ على صیغه المجهول أو على المعلوم أی تغلب على الحکمه فانها تأبى عمّن لا یستحقها. و یحتمل أن یکون بالفاء و التاء من الافلات بمعنى الإطلاق فانهم یقولون: انفلت منى کلام أى صدر بغیر رویّه. و فی بعض النسخ المنقوله من الکتاب‏[ و ایاک أن تطلب الحکمه و تضعها فی الجهّال‏].

[۸۹] . الافاقه: الرجوع عن الکسر و الاغماء و الغفله إلى حال الاستقامه. و فی بعض النسخ‏[ فان العلم یذل على أن یحمل على من لا یفیق‏] و فی بعضها[ یجلى‏].

[۹۰] . فی بعض النسخ‏[ و لم یفرح المحزونین‏].

[۹۱] . یترضّاه: أى یطلب رضاه.

[۹۲] . الاختلاق: الافتراء. و فی بعض النسخ‏[ و اخلاق‏] و الظاهر أنّه جمع خلق- بالتحریک- أى البالى. و العرض: النفس و الخلیقه المحموده- و أیضا: ما یفتخر الإنسان من حسب و شرف.

[۹۳] . الرکن: العزّ و المنعه. و أیضا: ما یقوى به. و الامر العظیم. أى لا یکن صبره فی المجاهده أقوى منک. فانک إذا کنت على الاستقامه فی مخالفته یکون مع قوّته أضعف منک رکنا و ضررا.

[۹۴] . فی بعض النسخ‏[ متقرئ‏].

[۹۵] . فی بعض النسخ‏[ یستعلن‏].

[۹۶] . الامثل: الافضل.

[۹۷]. أی هو اول مخلوق من المنسوبین إلى الروح فی مدینه بنیه الإنسان المتمرکزین بأمر الربّ و السلطان فی مقرّ الحکومه العقلیّه. فهو أوّلها و رأسها ثمّ یوجد بعده و بسببه جندا فجندا إلى أن یکمل للإنسان جوده العقل.

[۹۸] . عن یمین العرش أی أقوى جانبیه و أشرفهما. و« من نوره» أی من نور ذاته.« فقال له إلخ» مضى بیان ما فیه فی أوائل الکتاب من کلمات رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فی حکمه و مواعظه فلیطلبه هنا.

قوله علیه السلام:« فلا یکون خلقا أعظم منه» إذ به یقوم کل شی‏ء فیکون أکرم من کل مخلوق. و الجهل یکون منبع الشرور فله قابلیه لکلّ شر.

[۹۹]  . التؤده- بالضم-: الرزانه و التأنى، یقال: توأد فی الامر أی تأنى و تمهّل.

[۱۰۰] . الهذر- بالتحریک-: الهذیان و الکلام الذی لا یعبأ به، یقال: هذر فلان فی منطقه- من باب ضرب و نصر-: خلط و تکلم بما لا ینبغی.

[۱۰۱] . الشره- بالتحریک- مصدر باب فرح-: الحرص، یقال: شره إلى الطعام: اشتدّ میله إلیه.

و یمکن أن یکون کما فی بعض النسخ‏[ الشره‏] بالکسر فالتشدید أی الحده و الحرص.

[۱۰۲] . التطاول: التکبر و الترفع.

[۱۰۳] . الغباوه: الغفله و قلّه الفطنه.

[۱۰۴] . المماکره: المخادعه.

[۱۰۵] . کذا. و التسویف: المطل و التأخیر. و فی الکافی‏[ الریاء].

[۱۰۶] . فی بعض النسخ‏[ النفی، الحسد] و لعله تصحیف.

[۱۰۷] . القحه- بفتح القاف و کسرها و فتح الحاء مصدر- و هی بمعنى الوقاحه و قلّه الحیاء. و فی بعض النسخ‏[ القیحه]. و فی الکافی و الخصال‏[ الجلع‏] أى الوقاحه.

[۱۰۸] . القوام- بالفتح-: العدل و الاعتدال. و المکاثره: المفاخره و المغالبه فی الکثره بالمال أو العدد.

[۱۰۹] . فی بعض النسخ‏[ المخالفه].

[۱۱۰] . فی بعض النسخ‏[ صدق الحدیث‏].

[۱۱۱] . لا یخفى أن عدد ما ذکر تفصیلا لا یبلغ ما ذکره اجمالا.

[۱۱۲] . فی بعض النسخ‏[ لا تجتمع‏].

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*