تحقيقي در داستان تير و پاي امير
بسم الله الرحمن الرحيم
جريان «اخراج تير از پاي امير المؤمنين در حال نماز» در كتب شيعي، فراوان نقل شده. و كمتر فقيه و محدّثياست كه به آن استشهاد نكرده باشد. در اين نوشتار كوتاه، در دو بعد به طور مختصر پيرامون اين داستان بخث ميكنيم:
الف: سير پيدايش اين داستان بر حسب تحقيقات ما:
1ـ به ميزان امكاناتي كه در اختيار داشته و بر حسب وسع خويش، نخستين سندي كه از نظر قدمت زماني براي داستان تير يافتيم، متني است كه ابوالفضل رشيدالدّين ميبدي در كتاب “كشف الاسرار” نگاشتهي سال520 هجري قمري، آن را نقل نموده است. متن، چنين است:
” در آثار بيارند كه علي عليه السلام در بعضي از آن حربهاي وي تيري به وي رسيد، چنانكه پيكان اندر استخوان وي بماند. جهد بسيار كردند ، جدا نشد. گفتند : تا گوشت و پوست بر ندارند، اين پيكان جدا نشود.
بزرگان و فرزندان وي گفتند: اگر چنين است، صبر بايد كرد تا در نماز شود كه ما وي را اندر وِرد نماز چنان بينيم كه گويي وي را از اين جهان خبر نيست. صبر كردند تا از فرايض و سنن فارغ شد و به نوافل و فضايل نماز ابتدا كرد. مرد معالج آمد و گوشت برگرفت و پيكان بيرون گرفت و علي اندر نماز بر حال خود بود. چون سلام نماز باز داد، گفت: درد من آسانتر است. گفتند: چنين حالي بر تو رفت و تو را خبر نبود؟ گفت: اندر آن ساعت كه من به مناجات الله باشم، اگر جهان زير و زبر شود يا تيغ و سنان در من زنند، از لذّت مناجات الله از درد تن خبر نبود .”
مؤلّف كتاب، مأخذي براي خبر فوق ذكر نكرده، و به عبارت: «در آثار بياورند» بسنده كرده است. و ما نيز هرچه بيشتر تفحص كرديم، كمتر موفق شديم كه پيش از ايشان، سندي براي اين داستان بيابيم.
2ـ ظاهراً شهرت اين داستان، از زمان مرحوم علامهي حلّي، متوفاي726 هجري قمري است. وي اين جريان را در كتابهاي “كشف اليقين” صفحهي118، “نهج الحقّ” صفحهي247، و “منهاج الكرامه” صفحهي161، نقل فرمودهاند. به نظر ميرسد با توجّه به روش مرحوم علاّمه در نقل فضايل خاندان عصمت، از مصادر سقيفهگرايان، خبر مذكور نيز از كتب اخبار آنان به جوامع روايي ما راه يافته باشد. زيرا مرحوم علاّمهي حلّي نيز سندي براي آن ذكر نفرموده است.
شايان ذكر است كه “حديقة الشيعه” در بررسي احاديث مربوط به تفسير آيهي شريفهي ” انما وليّكم الله … ” و نقد گفتار مخالفان دربارهي اين آيه، به خبر درآوردن تير اشاره كرده و يادآور شده است كه مرحوم شيخ مفيد و ديگر دانشمندان شيعه، اين خبر را نپذيرفتهاند.
فرمايش صاحب “حديقه الشيعه” نشان ميدهد كه دانشمندان متقدم بر “علامهي حلي” هم با اين خبر برخورد داشتهاند. ولي به دليل عدم پذيرش آن، بنايي بر نقلش نداشتهاند. و ما به مقداري كه استقراء كرديم، در كتب آنان در مورد اين خبر، چيزي نيافتيم، نه بصورت تأييد خبر و نه بصورت نقد و ردّ آن.
متن خبر “نهج الحق و كشف الصدق” :
” و بَلَغ في العِبادةِ اِلي أنَّه كان يُؤخَذُ النُشَّاب من جسده عندَ الصَّلاة لانقطاع نظره عن غيره تعالي بالكلية” “در عبادت به جايي رسيد كه تيرها ـ ي اصابت كرده به بدن مقدسش ـ را در هنگام نماز از او ميكشيدند، واو بخاطر گسستگي خاطرش از غير خدا بكلي ـ احساس نميكرد و متوجّه نميشد ـ .” [نهج الحق و كشف الصدق”، ص 247]
متن خبر ” كشف اليقين”:
” و بلغ في العبادة إلي أنه اذا توجّه الي الله في صلاته توجه بكليته و ينقطع نظره عن الدنيا حتي أنه لايدرك الألم لأن النُّشَّاب إذا اريد إخراجه من جسده الشريف يترك حتي يصلي فاذا اشتغل بالصلاة وأقبل علي الله أخرجوا الحديد من جسده .” ” در عبادت به آنجا رسيد كه هنگامي كه به سوي خدا توجّه ميكرد ، بهطور كلي به او رو مينمود و خاطرش را از دنيا ميگسست تا آنجا كه درد و زحمت بدن را نميفهميد. تيرهايي كه ميخواستند از بدن مباركش بيرون بياورند رها ميكردند تا ايشان به نماز ايستد، چون مشغول نماز ميشد و به سوي خدا رو مينمود آن آهن را از بدنش بيرون ميآوردند.” [كشف اليقين”، ص 118]
متن خبر ” منهاج الكرامه” :
” و كان اذا اريد إخراج شي من الحديد من جسده ترك الي ان يدخل في الصلاة ، فيبقي متوجهاً إلي الله تعالي غافلا عما سواه ، غير مدرك للآلام التي تفغل به“.هنگامي كه بنا بود چيزي از آهن ـ تير و پيكان ـ از جسم شريفش بيرون آورده شود، صبر ميكردند تا در نماز وارد شود. پس چنان متوجه به خدا ميگشت و از غير خدا غافل ميشد كه ديگر دردهايي كه به او ميرسيد را نميفهميد” [منهاج الكرامه”، ص 161]
چنانكه ملاحظه ميشود مرحوم علامهي حلّي خبر فوق را بدون هيچ سندي نقل فرموده، و هيچ اشارهاي به مدرك و مأخذ خود نيز نفرموده است.
3ـ پس از علامهي حلّي، از جهت زماني نقل ديگر متعلق به كتاب “ارشاد القلوب” تأليف ابوالحسن ديلمي متوفّاي حدود 760 هجري ميباشد. او ميگويد:
“و كان اذا توجّه إلي الله تعالي توجّه بكلّيته، وانقطع نظره عن الدنيا و ما فيها، حتي أنّه يبقي لا يدرك الألم، لأنهم كانوا اذا ارادوا إخراج الحديد والنُّشاب من جسده الشّريف تركوه حتّي يصلّي، فاذا اشتغل بالصّلاة و أقبل إلي الله تعالي أخرجوا الحديد من جسده و لم يحس ، فإذا فرغ من صلاته يري ذلك، فيقول لولده الحسن عليه السلام : ان هي الاّ فعلتك يا حسن“. “هنگامي كه رو به سوي خدا ميكرد با تمام وجود، متوجه پروردگار ميشد. چشم خويش را از دنيا و آنچه در آن است ميپوشاند تا آنجا كه زحمت درد را نميفهميد. به همين دليل آنان هنگامي كه ميخواستند تير و پيكان را از جسم مباركش بيرون بياورند صبر ميكردند تا به نماز بايستد. پس هنگامي كه مشغول نماز ميشد و رو به سوي خدا ميكرد، آن را بيرون ميآوردند و او نميفهميد. هنگامي كه از نماز فارغ ميشد و ميديد كه چه اتفاقي افتاده به فرزندش ميگفت: همانا اين از تدبير و چارهانديشي توست اي حسن”.[ارشاد القلوب، ج2، ص217]
چنانكه ملاحظه ميشود مرحوم ديلمي نيز اين خبر بدون هيچ سندي آورده و هيچ اشارهاي به مأخذ مورد استفادهي خود نكرده است.
4ـ پس از ديلمي، نقلي متفاوت بر نقلهاي ديگر، خبري است كه در كتاب “المناقب ا لمرتضويه” محمد صالح الكشفي الحنفي متوفاي 1025 هجري قمري به شكل زير آمده است:
“روي ان علياً قد أصاب رجله في غزوة أحد سهم صعب إخراجه، فأمر رسولاللهصلي الله عليه و أله بإخراجه حين اشتغاله بالصّلاة. فأخرجوه من رجله فقال بعد فراغه عن الصلاة بأنه لميلتفت بذلك“. “روايت شده كه در جنگ اُحُد تيري به پاي امام علي عليه السلام اصابت كرد كه خارج كردنش بسيار مشكل بود. رسولخدا صلي الله عليه و آله دستور داد تا آن را در هنگام نماز يشان از پاي حضرتش خارج كنند. پس همين كار را كردند و هنگامي كه امام عليه السلام از نماز فارغ گشت فرمود كه هيچ متوجّه اين موضوع نشده است.” [المناقب المرتضويه، ص364]
در اين نقل، اين خبر مربوط به واقعهي جنگ احد است، و سفارش كنندهي به اخراج تير، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله معرفي شده است. ولي هيچ منبع ، مأخذ و سلسله سندي براي خبر فوق نقل نشده است.
5 ـ نقلي كه با ديگر اخبار رسيده در خصوص “روايت تير” متفاوت ميباشد، خبري است كه در كتاب “المحجة البيضاء” و “جامع السعادات” آمده است:
“و روي أنه وقع نصل في رجله عليه السلام ، فلم يمكن من إخراجه. فقالت فاطمة? : أخرجوا في حال صلاته ، فإنه لايحس حينئذ بما يجري عليه . فأخرج و هو في صلاته فلم يحس به أصلا .
و نقل شده كه تيري به پاي حضرتش اصابت كرد و كسي نتوانست آن را بيرون بياورد. فاطمه سلام الله عليها فرمود: آن را در هنگام نماز بيرون آوريد. زيرا او در اين حال آنچه بر او ميگذرد را احساس نميكند. پس تير را بيرون آوردند و او در حال نماز بود و هيچ احساس نكرد .” [المحجة البيضاء، فيض كاشاني، ج1، ص397 و جامع السعادات نراقي، ج3، ص263]
در اين نقل، سفارش بيرون آوردن تير در هنگام نماز، از سوي حضرت فاطمه سلام الله عليها بوده است.
چنانكه ملاحظه ميفرماييد، همهي اين كتابها كه اصوليترين ناقلان اين داستان هستند، خبر را بدون ذكر سند و راوي نقل كردهاند.
تشويش و اضطرابي كه در اين نقلها وجود دارد، قرينهي ديگرياست بر اين كه نقل اين خبر مستند به هيچ سند معتبر و يا غير معتبري نيست. تا آنجا كه صاحب كتاب “منهاج البراعه” خبر مذكور را به شكل زير نقل كرده است:
“ويشهد بذلك ما رواه غير واحد من أنّه عليه السلام قد أصابت رجله الشريف نشابة في غزوة صفّين و لميطق الجراحون اخراجها من رجله لاستحكامها فيه ، فلما قام الي الصلاة اخرجوها حين كونه في السجدة، فلما فرغ من الصّلاة علم باخراجه و حلف أنه لم يحس ذلك أصلا .
” گواه بر اين مطلب آن است كه افزون بر يك نفر، نقل كردهاند كه در جنگ صفّين به پاي مباركش تيري اصابت كرد و پزشكها نتوانستند آن را بخاطر نفوذش در پاي ايشان دربياورند. پس هنگامي كه حضرتش به نماز ايستاد ، تير را در حال سجدهي ايشان بيرون آوردند. چون نماز ايشان تمام شد، از بيرون آوردن آن آگاه گرديد و سوگند ياد كرد كه آن را احساس نكرده است.” [منهاج البراعه، ملاحبيب خويي، ج8، ص152]
در حاليكه در كتب فوق الذّكر، هيچيك زمان واقعه را جنگ صفّين ذكر نكردهاند و به احتمال زياد، صاحب كتاب “منهاج البراعه” تنها با اعتماد بر حافظه، و بدون مراجعه به مأخذ، اين خبر را در كتاب خويش ذكر كرده است.
اينها رواياتي بود كه حاكي از عدم آگاهي امام در حال نماز از جريانات اطراف خويش و مخصوصا بدن خويش بود!
همانگونه كه ملاحظه كرديد، متون اين داستان با اختلاف گوناگون نقل شده و در واقع داراي تشويش و اضطراب است. در بعضي از متون، واقعه را به جنگ احد نسبت ميدهد، و در بعضي، جنگ صفين. در بعضي نقلها پيامبر صلّي الله عليه و آله به اخراج تير در نماز فرمان داده و در بعضي ديگر امام حسن عليه السلام، و در بعضي حضرت زهرا سلام الله عليها، و در بعضي ديگر، بزرگان و فرزندان وي گفتند كه بايد در حال نماز تير را بيرون كشيد و…
ب: رواياتي كه با اين قضيه منافات دارد:
اين روايات، بر خلاف داستان تير، حاكي از آنند كه معصومان عليهم السلام، در هيچ حالي از احوال، حتي حال نماز نيز از اطراف خود غافل نيستند. به گونهاي كه حتّي سلامي را متوجّه ميشوند، و پاسخ ميگويند، و درخواست سائلي را ميشنوند و اجابت ميكند.
1 – روايتي كه در شأن نزول آيهي «انّما وليّكم الله و رسوله…» رسيده و همهي شما به آن واقفيد:
“عمّار بن ياسر قال: وقف لعلي بن ابيطالب عليه السلام سائل و هو راكع في صلاة تطوّع فنزع خاتمه فأعطاه السائل فأتي رسولالله صلي الله عليه و آلهفاعلمه بذلك فنزل علي النبي صلي الله عليه و آله هذه الآيه : انّما وليّكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون … ” فقرأها رسولالله صلي الله عليه و آله علينا ثم قال: من كنت مولاه فعليٌ مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه.” [تفسير قمي، ج1، ص170]
بر شمردن اسناد اين روايت فوق حوصلهي اين مقاله است. سند بالا فقط به عنوان نمونه ذكر شد. اين روايت، كه از طرق مختلف شيعه و غير شيعه وارد شده و متواتر است، در تناقض صريح با داستان تير است.
2- سماعه ميگويد: “از امام صادق عليه السلام در مورد شخصي پرسيدم كه در حال نماز بر او سلام ميشود؟ فرمود: پاسخ دهد: سلام عليكم، و نگويد : عليكم السلام. چرا كه رسولخدا صلي الله عليه و آله به نماز ايستاده بود. عمّار بن ياسر از كنار ايشان گذشت و سلام كرد. رسولخدا صلي الله عليه و آله همانگونه پاسخ فرمود”. [كافي، شيخ كليني، ج3، ص366]
چنانكه در اين روايت مشاهده ميشود پيامبر صلي الله عليه و آله در حال نماز، نه تنها سلام عمّار را شنيدهاند بلكه پاسخ نيز فرمودهاند. در حاليكه پيامبر، افضل از اميرالمؤمنين عليه السلام و برترين مخلوقات ميباشند. و همهي معصومان در شؤون عصمت، يكسان بوده و كلّهم نور واحدند. پاسخ سلام عمّار در حال نماز نه تنها منافاتي با حضور قلب و توجّه حضرتش به نماز ندارد بلكه عين توجّه به خدا و تبعيّت از دستور اوست. اين روايت، صريحاً خبر “اخراج تير” را مورد خدشه قرار داده و رد ميكند.
3- “امام صادق عليه السلام فرمود: رسولخدا صلي الله عليه و آله با مردم نماز ظهر خواند و دو ركعت آخر را كوتاه و با سرعت به پايان رسانيد. هنگامي كه از نماز فارغ شد مردم به ايشان عرضه داشتند: آيا در نماز اتّفاقي افتاد؟ فرمود: مگر چه شده؟ گفتند: دو ركعت آخر را كوتاه و با سرعت خوانديد؟ به ايشان فرمود: آيا گريه و فرياد كودك را نشنيديد [كه مادر يا والدينش را ميخواست]؟” [“كافي، شيخ كليني، ج6، ص48]
منبع خبر با اسناد مختلف بيش از اين است. مورد فوق به عنوان نمونه ذكر شد.
پيامبر صلي الله عليه و آله كه امام الائمه ميباشد، گريهي كودكي را در نماز شنيده، و با شنيدن گريهي او، ادامهي نماز خويش را با شتاب و كوتاهتر از بقيّهي اوقات به جاي ميآورند، تا مثلا مادر بچه به كودكش برسد. اين روايت، كه از معتبرترين اخبار نقل شده از حيث دلالت و سند بوده و مجمع عليه فرق مختلف ميباشد، مخالفت صريح با خبر “اخراج تير” دارد.
چگونه ممكن است پيامبر، در حال نماز گريهِي كودكي را بشنوند و نماز خود را با شتاب بخوانند ولي امير المؤمنين، به كلي از كشيدن تير از پايشان و جراحي بر روي پيكر مباركشان بياطلاع باقي بمانند؟
معصومين عليهم السلام در جايگاهي هستند كه حضور قلب و التفات آنان به پروردگار قابل مقايسه با ديگران نيست. براي ديگران، توجّه وحضور قلب در حدي بسيار اندك، نيازمند تمرين، ممارست و دقّت و محافظت از نفس و تكرار و تذكّر حضور در محضر خداست . در حاليكه معصومين عليهم السلام هميشه در حال حضور در محضر خداوند هستند و قلب مقدّس آنان محل مشيّت الل،ه و روح مطهّر آنان متّصل به ملكوت بوده، و عرش الرّحمان حقيقي ميباشند. و اين قياس حضور قلب ديگران با آنان در نهايت بيپايگي بوده و نادرستي آن با اندكي تأمل در ويژگيهاي معصومين، آشكار و هويدا ميبشود. معصومين به گونهاي هستند كه در هيچ حالتي، از هيچ مسألهاي غفلت ندارند. كه غفلت، شكنندهي امامت و عصمت آنان است.
نتيجه:
از مجموع آنچه گذشت، ميتوان نتيجه گرفت كه خبر “اخراج تير از پاي امام عليه السلام در هنگام نماز” خبري غیر قابل تأیید و استناد است. ولي با كمال تأسّف، بسياري از مؤلفان و نويسندگان، به خاطر عدم توجّه به تناقض آشكار آن با ويژگيهاي امامت، اين خبر را بدون كوچكترين بررسي، به فراواني نقل كرده و اشاعه دادهاند. تا جايي كه تقريبا هيچ رساله و توضيح المسائلي از مراجع عظام تقليد نيست مگر اينكه اين خبر را در بخش احكام نماز نقل كرده، و براي داشتن حضور قلب در نماز به آن استشهاد فرموده است.
چند پرسش و پاسخ:
1- چرا علماي شيعه، پيش از مرحوم علاّمهي حلّي اين روايت را نقل نكردهاند و پس از آن مرحوم به نقل اين روايت پرداختهاند؟
پاسخ: علماي متاخّر قائلند كه كتابها و مآخذي نزد علماي سابق همچون علاّمهي حلي بوده است كه بعد از ايشان مفقود گرديده، و علاّمهي حلّي رواياتي را در دست داشته كه ديگران نداشتهاند، لذا با خود چنين پنداشتهاند كه مرحوم علاّمه كه داستان تير را در سه كتاب كلامي خويش نقل نموده است حتما به روايت صحيحي در مآخذ نزد خود برخورده و آن را نقل نموده كه ما از آن مآخذ بيبهرهايم.
2- چرا علامه حلي اين روايت را در كتابهاي كلامي خويش نقل نموده و بدان استناد كرده است؟
پاسخ: بدان جهت كه علاّمه در اين كتابها براي اثبات افضليت أمير المؤمنين عليه السلام بر ساير خلفا، نياز به ذكر فضائلي داشته است كه سقيفهگرايان نيز آن را بپذيرند، لذا چون ديده است كه آنان در بعضي از كتب خويش مثل تفسير كشف الاسرار و عدة الأبرار، به اين فضيلت اعتراف نموده و آن را پذيرفتهاند او نيز فرصت را غنيمت شمرده و در مقام احتجاج با خصم، همان روايت را در كتابهاي كلامي خويش مطرح نموده است. و شاهد بر اين مدعا اين است كه مرحوم علاّمه، در هيچيك از كتب فقهي خود كوچكترين اشارهاي به داستان تير نفرموده است. و اين مرام در ميان مستدلّين در برابر خصم، رايج و شايع است.
3- اين روايت در ستيز با چه معارف و عقايدي در شيعه ميباشد؟
پاسخ:
الف: آيه ” انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون ” كه به اتفاق مفسرين شيعه و سني در شأن أمير المؤمنين عليه السلام نازل شده است و خداوند متعال دادن زكات وتوجّه انحضرت به سائل در هنگام نماز را به عنوان يكي از فضائل و افتخارات بارز ايشان ذكر نموده و آن را وسيلهاي براي معرفي ايشان در مقام ولايت قرار داده است.
ب- عصمت امام: همان طور كه مي دانيم شيعه قائل به عصمت امام است. يكي از مهم ترين ادله در حقّانيّت و افضليّت اميرالمؤمنين بر غاصبان ولايت، مسأله عصمت آن حضرت است. زيرا از نظر شيعه، امام و خليفهي پيامبر كه خليفهي خداست، بايد از هر گونه خطا و اشتباه، غفلت و بي توجهي، گناه و معصيت… مصون بوده و هيچ كاري را از روي هوا و هوس انجام ندهد. ولي در مقابل، سقيفهگرايان، اين موضوع را در مورد آن حضرت منكر بوده و قبول ندارند و با هر حيلهاي سعي در نقض عصمت معصومين عليهم السلام دارند. و شما با كمي دقّت در داستان تير كاملا متوجه اين موضوع شده و غفلت و بي توجهي امام عليه السلام از بيرون آوردن تير را مشاهده مي كنيد.
ج- علم امام: يكي ديگر از معتقدات و مباني شيعه كه سقيفهگرايان، آن را منكرند مسأله علم اميرالمؤمنين و سائر ائمه عليهم السلام به ما كان و ما يكون و ما هو كائن است، كه در اين خبر مورد خدشه واقع گرديده است. زيرا آن حضرت، در اين خبر، هيچگونه اطلاعي از بيرون آوردن تير نداشته و سؤال مي كنند كه آن تيري كه در پاي من فرو رفته بود چه شد؟!
د- حضور قلب در نماز: در اين موضوع نيز بين ما و سقيفهگرايان، اختلاف است. سقيفهگرايان، خصوصا عرفا و صوفيهي ايشان، حضور قلب در نماز را بدين معنا ميدانند كه نمازگزار در حال نماز از خود بيخود شده و از همه چيز و همه كس دل بريده، و محو جمال حق تعالي گردد؛ و به اصطلاح در حالتي قرار گيرد كه اگر كارد به استخوانش هم زدند متوجّه نگردد. و قضاياي زيادي در اين جهت براي عرفاي بزرگ خويش نقل مي كنند و حال اين كه عقيده صحيح شيعه كه از سوي امامان معصوم عليهم السّلام به ايشان تعليم داده شده است، مخالف آن چيزي است كه آنان بدان قائلند.
حضور قلبي كه شيعه بدان معتقد است، منافاتي با شنيدن سلام و ردّ پاسخ آن ندارد:[كافي،شيخ كليني، ج3، ص366]
منافاتي با كمك به پيرمرد براي برداشتن عصاي خود ندارد: [تهذيب الأحكام،شيخ طوسي، ج2، ص332]
منافاتي با عبور كسي از جلوي نمازگزار ندارد: [توحيد، شيخ صدوق، ص179]
منافاتي با شنيدن صداي گريهي بچه و تسريع در نماز بدين جهت، ندارد: [كافي، شيخ كليني، ج6، ص48]
منافاتي با دفن حشره در خاك، ندارد: [تهذيب الأحكام، شيخ طوسي، ج2، ص 329]
اين بود حاصل پژوهش، پيرامون داستان اخراج تير از پاي امير عليه السلام. از دوستاني كه اين پژوهش را ميخوانند درخواست ميكنم چنانچه سندي براي اين داستان سراغ دارند كه پيش از ميبدي و مستند به رجال معتبر و يا غير معتبر باشد، بزرگواري كرده و تذكر فرمايند.
موفق و پيروز باشيد
منبع : http://www.andalibonline.com/static-221.html