تازه ترین داستان در باره رابطه ابن ملجم و امام علی (ع) است که او قبلا از خواص نزدیک (از ده نفر اول) بوده، نزدیک ترین فرد به امام علی (ع) و خانه زاد ایشان بوده و متاسفانه عاقبت بخیر نشده است!!
به گزارش وبلاگ خبرآنلاین، رسول جعفریان در ادامه این یادداشت نوشت: نمی دانم چرا این روزها حساسیت پیدا کرده ام تا در باره مطالب تازه تاریخی که برخی از خطیبان سرشناس می گویند و سیما یا سایت های مهم خبری آن را در سطح وسیع و بیشتر با اهداف سیاسی منتشر می کنند، جستجوی کنم. قبلا ـ به طنز یا جد ـ وقتی با دوستان در باره مداحان صحبت می کردیم، بحث این بود که چه حرف تازه ای کشف کرده اند، روضه جدیدی که هیچ کس نخوانده باشد. در این باره داستانها نقل می شد، مخصوصا برای مداحانی که پشت سر هم مداحی می کردند و هر کدام باید روی دست دیگری می زدند. حالا باید منتظر برخی از منبری ها باشیم که این کار را می کنند.
یکی از این اظهار نظرهای تازه که شب قدر در مصلای بزرگ امام خمینی مطرح شد، این جملات بود: کسی انتظار نداشت ابن ملجم شمشیر بکشد و به فرق امیرالمؤمنین(ع) ضربه بزند. کسی ابن ملجم را مراقبت نمیکرد چون او از دیگران به علی(ع) نزدیکتر بود و خانهزاد علی(ع) است!
تیتری هم که برای این انتخاب شده این است:
وقتی به سوابق خوب ابن ملجم نگاه می کنیم، باید نگران عاقبت به خیری خودمان شویم.
برای اثبات این ماجرا هم به روایتی در بحار ارجاع داده شده که در جایی از آن (با ترجمه ایشان) آمده است: وقتی امیرالمؤمنین(ع) خلیفه شدند، از مردم یمن بیعت گرفتند و به والی یمن فرمودند ده نفر از بهترین مؤمنین یمن را برای من بفرست. مردم یمن، ابتدا صد نفر از بهترینهای خود را انتخاب کردند و آن صد نفر از بین خودشان هفتاد نفر انتخاب کردند و آنها سی نفر و آنها نیز از بین خودشان ده نفر را انتخاب کردند. وقتی این ده نفر به محضر امیرالمؤمنین(ع) آمدند یک نفر را به عنوان نماینده جلو فرستادند و او آنچنان زیبا در مدح و منقبت امیرالمؤمنین(ع) سخن گفت که واقعاً تحسین برانگیز بود. امیرالمؤمنین(ع) از او پرسید: اسم تو چیست؟ او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم! امیرالمؤمنین(ع) دست روی دست زد و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» و ناراحت شد و فرمود: تو قاتل من خواهی بود. حکایت مزبور در بحار: ۴۲/۲۶۱ آمده است.
کل سوژه بحث، موضوع عاقبت بخیری است و البته ثمره آن هم در حمله به کسانی است که سوابقی دارند و حالا به زعم ایشان در حال خراب شدن هستند و هشدار که مبادا چنین باشید. (چیزی که هر دو جناح می توانند به هم بگویند و دلیلی هم جز اظهار نظرهای آنها با تأکید رگ گردن وجود ندارد). نتیجه بحث این است که «عاقبت بخیری» مهم ترین مسأله شب قدر است. یعنی در شب قدر از این مهم تر هم وجود ندارد! خوب به هر حال مهم است نه مهم ترین مسأله شب قدر.
در این میان، برای بنده جالب بود که چطور ابن ملجم این قدر به امام علی (ع) نزدیک بوده و این مطلب در کدام منبع کهن تاریخی آمده است. به هر حال موضوع به امام علی (ع) مربوط می شد.
ابتدا به سراغ بحار رفتم ببینم سند و منبع مطلب نقل شده چیست. شما وقتی روایتی در بحار دیدید، باید تا آنجا که سند و منبعش می آید عقب بروید. رفتیم. منبع این جملات یک خبر طولانی و داستانی از آثار ابوالحسن بکری، قصه گوی معروف تاریخ اسلام (چیزی مشابه ذبیح الله منصوری) نقل شده و آغاز آن این است:
رَأَیْنَا فِی بَعْضِ الْکُتُبِ الْقَدِیمَهِ رِوَایَهً فِی کَیْفِیَّهِ شَهَادَتِهِ ع أَوْرَدْنَا مِنْهُ شَیْئاً مِمَّا یُنَاسِبُ کِتَابَنَا هَذَا عَلَى وَجْهِ الِاخْتِصَارِ قَالَ رَوَى أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَکْرِیُّ عَنْ لُوطِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَشْیَاخِهِ وَ أَسْلَافِهِ قَالُوا لَمَّا تُوُفِّیَ عُثْمَانُ وَ بَایَعَ النَّاسُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع کَانَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ حَبِیبُ بْنُ الْمُنْتَجَبِ وَالِیاً عَلَى بَعْضِ أَطْرَافِ الْیَمَن…. [در برخی کتب قدیمه روایتی در باره کیفیت شهادت آن حضرت دیدیم که بخشی از آن را که مناسب کتاب است به اختصار می آوریم. ابوالحسن علی بن عبدالله بن محمد بکری از لوط بن یحیی از مشایخ و اسلافش نقل کرده که گفتند: وقتی عثمان درگذشت و مردم با امام علی بیعت کردندپ مردی بود که او را حبیب بن منتجب می گفتند و والی در اطراف یمن بود….]
منبع یک کتاب داستانی از ابوالحسن بکری است که حتی زمان وی به درستی شناخته شده نیست و چند کتاب داستانی از وی در اختیار قصه گویان و داستانسرایان بوده و پر از عجایب و غرایب است. بیشتر آنها عربی بوده و در طول زمان و البته قدیما، به فارسی هم درآمده است.
کلا عرض کنم مرحوم مجلسی در اینجا و چند جای دیگر از ابوالحسن بکری مطالبی نقل کرده و در هر مورد قید می کند که اینها را در یک کتاب قدیمی دیده اما صحیح نیست، یا اطمینان به صحت آن ندارد.
از جمله در باره همین خبر طولانی بیست و اندی صفحه ای در باره ابن مجلم که سراسر آن داستانی است، در پایانش می نویسد: قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ قَدَّسَ رُوحَهُ هَذَا الْخَبَرُ غَیْرُ صَحِیحٍ بَلْ إِنَّا کَتَبْنَاهُ کَمَا وَجَدْنَاهُ وَ الرِّوَایَهُ الصَّحِیحَهُ أَنَّهُ بَاتَ فِی الْمَسْجِدِ وَ مَعَهُ رَجُلَانِ أَحَدُهُمَا…… [مصنف این کتاب ـ یعنی مجلسی ـ گوید: این خبر درست نیست، و ما چنان که آن را یافتیم این جا نوشتیم (کاری به صحت و سقم نداریم). روایت صحیح این است که وقتی او – ابن ملجم ـ در مسجد شب را خوابید و با او دو مرد بودند یکی ….]
شبیه این اظهار نظر را پس از یک نقل صد صفحه ای از ابوالحسن بکری در باره مولد النبی (ص) نقل کرده و مشابه این سخن را گرفته است:
أقول إنما أوردت تلک الحکایه لاشتمالها على بعض المعجزات و الغرائب و إن لم نثق بجمیع ما اشتملت علیه لعدم الاعتماد على سندها کما أومأنا إلیه و إن کان مؤلفه من الأفاضل و الأماثل (بحار: ۱۶/۷۶) [من این حکایت را آوردم چون برخی از معجزات و غرایب داشت، گرچه به تمامی مطالبی که در آن آمده، اطمینان ندارم، زیرا بر سند آن اعتماد نمی توان کرد، همان طور که اشاره کردیم، حتی اگر مولف آن از افاضل و برجستگان باشد….]
می بینید ایشان اشاره به غارایب کرده و سخن از عدم اعتماد به آنها به میان آورده است.
تمام رجال شناسان این ابوالحسن بکری را به قصه گویی و دروغ گویی می شناسند و او را «الدجال الکذاب» می نامند. او طبع داستانی دارد و قصه ای را سرتاسر جعل کرده و سعی می کند با اسامی واقعی و حوادث معمول پیش ببرد. در این جا دروغگو یعنی داستان سرا. یک نوع ادبیات است.
یک شاهد جالب این که در اول همین سندی که نقل شد نام حبیب بن المنتجب یا المنتخب آمده که به عقل هیچ آدمی نمی رسد که این اسم چه ربطی به صدر اسلام دارد و در کجا آمده است. کافی است این نام را در نورالسیره سرچ بفرمایید اگر حتی یک مورد آمد، در آن صورت اظهار نظر بنده را یکسره رد کنید. (البته باز هم باید گشت).
یک بار دیگر هم بنده در باره این ابوالحسن بکری با عنوان «ابوالحسن بکری و قصه ای کردن سیره نبوی» به تفصیل نوشته ام و متن آن در چاپ اخیر منابع تاریخ اسلام (نشر علم، ۱۳۹۳) صص ۴۵۱ ـ ۴۵۶) آمده است.
به نظرم برای عاقبت بخیری نمونه های زیادی بود که می شد به آن ها تمسک کرد و بی جهت ابن ملجم را از خواص امیر مؤمنان و خانه زاد ایشان و از همه نزدیک تر به ایشان معرفی نکرد.
بنده مروری هم بر مروج و مقاتل الطالبیین کردم ببینم آیا کسی اشاره به روابط سابق او با امام علی (ع) در این حد که در این خطابه آمده دارد، چیزی نیافتم. از بابت دروغ گویی ابوالحسن بکری یا به عبارتی داستان سرایی او تردیدی ندارم و همان طور که مجلسی گفته، اخبار او به هیچ روی قابل اعتماد نیست، بویژه که در جایی از منابع دیگر نیامده باشد.
حقیقت اگر این مطلب به نوعی مربوط به امام علی (ع) نبود، دنبال نمی کردم و شهد الله که کاری به گوینده آن ندارم، اگر کسی در این باره نکته ای یافت و نوشت از او سپاسگزار خواهم شد.