دوشنبه , 16 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » گزارشی از: تهاجم بر عـزادارى و عاشورای حسینى (قسمت چهارم)

گزارشی از: تهاجم بر عـزادارى و عاشورای حسینى (قسمت چهارم)

تهاجم بر عزاداري 4 – معيار برداشت از حادثه‌ي كربلا

معيار برداشت از حادثه كربلا

 

«روح انسان طبعاً از عالم مجرّدات است كه مى‏تواند با ارتباط با عوالم ديگر حقايق را دريافت و درك كند، و آنچه كه مانع از درك اين حقايق مى‏شود تعلّقات دنيوى آدمى است. هر چه اين تعلّقات بيشتر باشد درك معنوى انسان كمتر است؛ هر چه اين تعلّقات كمتر شود، درك معنوى او بيشتر مى‏شود… من احساس امام حسين را از همين‏گونه، بلكه عالى‏تر مى‏دانم. زمانى كه وليد… خبر مرگ معاويه را به امام حسين داد و مصرّانه از او خواست كه با يزيد بيعت كند، امام در بحران روحى سختى قرار گرفت… در چنين حالت بحرانى كه از جهان مادّه و تعلّقات دنيوى بريده و براى انجام وظيفه آماده گشته است، پيامبر را به خواب مى‏بيند كه امر به خروج از مدينه مى‏كند، و بدين‏گونه شهادت خويش را احساس مى‏كند… اين (انّ اللّه شاء ان يراك قتيلاً) بيان همان احساس است كه امام داشت و حدس مى‏زد كه در اين سفر به شهادت مى‏رسد».

كتاب: انديشه عاشورا – ابراهيم امينى

 «… براى اينكه ما بتوانيم اقتدا كنيم و درس بگيريم و پيروى ممكن الحصولى از اين پيشوايان داشته باشيم، بايد به تحليل علمى و تاريخى حادثه رو بياوريم، يعنى بايد به درستى براى خودمان روشن كنيم محيط زندگى امام چگونه بوده، افكارى كه در ذهن ايشان بوده چه بوده، تحليلى كه ايشان از شرايط خود داشت چگونه بود، وظايفى كه براى خود مى‏انديشيد كدام بودند، خصمى كه در برابر او بود، اهدافى كه دشمنان داشتند چه بود و چه پيامدهايى را امام براى رفتار خويش در نظر گرفته بود… در مورد اميرالمؤمنين يك وقت نپذيرفتن خلافت، و زمان ديگر پذيرفتن خلافت، و يا فرضاً صلح امام حسن و يا قيام امام حسين و يا ولايتعهدى امام رضا، اينها امورى است كه در ملأ عام صورت گرفته، و يك مقتدا قطعاً براى كارهاى خودش دلايلى، نيّاتى و انگيزه‏هايى داشته كه ديگران را هم به فكر انداخته و براى آنها مسأله ايجاد كرده است؛ و اين مسائل از آن دسته مسائلى است كه حتماً بايد برايش تحليل عقلانى هم پيدا كرد».

كتاب: انديشه عاشورا – عبدالكريم سروش

«من عقيده‏ام بر اين است كه امام با ديد بشرى اين كار را صورت داد، و اين حركت را در پيش گرفت. اين ديد بشرى اصلاً منكر قائل شدن به يك حالت فرا روانى براى حركت امام نيست (البته اين تعبير را با تسامح به‏كار بردم) مثلاً خوابى كه ايشان در آن پيامبر را ديد يا در آن مسأله وداع، اينها را نبايد ما خيلى در قالب امامت ببريم، من فكر مى‏كنم اينها به روان شخصى حضرت امام مربوط است».

كتاب: انديشه عاشورا – قادرى

«مثلاً نمازى كه در كربلا خوانده شده است؛ از اين آموزنده‏تر براى نشان دادن اهمّيّت نماز؟!: امّا آيا مى‏شود اين جنبه را هم درس دانست كه كسى جلو بأيستد تا ديگرى تير نخورد و نماز بخواند… من اينها را نمى‏دانم… در نوشته‏اى از يك استاد دانشگاه خواندم كه ما مسأله كربلا را بايد از رجزهاى كربلا بشناسيم؛ يعنى اگر بخواهيم با كربلا آشنا شويم بايد ببينيم كربلائيان چه مى‏گفتند…»

كتاب: انديشه عاشورا – رضا استادى

«… در چنين وضعى ما مى‏خواهيم عاشورا شناسى كنيم؛ در فضايى كه هيچ تحليلى از تاريخ اسلام نداريم، حتّى يك كرونولوژى درست هم از تاريخ اسلام نداريم».

كتاب: انديشه عاشورا – معاديخواه

نكته: معيارهاى به‏دست آمده از حركت الهى حضرت سيّد الشّهداء  عليه‏السلام در گفته‏ها و نوشته‏ها عبارتند از:

الف: قياس كردن امام معصوم با ديگران. (بريدن از دنيا براى درك معانى بيشتر. دچار بحران شديد روحى شدن. هماننددانستن خواب امام كه وحى منزل است با خوابهايى كه بر اثر فشارهاى روحى رؤيت مى‏شود. بررسى محيط زندگى امام. بررسى افكار و ذهنيّت و تحليلهاى امام. احساس وظيفه كردن امام. پيش بينى امام در مورد پيامدهاى رفتارش. بيان امام در باره انگيزه و خواسته قلبى و دليل رفتارش).

ب: تحليل علمى، تاريخى و عقلانى از حادثه كربلا داشتن و آن‏را با ديد بشرى بررسى كردن.

ج: ناتوانى در فهم برخى حوادث.

د: نداشتن يك تحليل درست از تاريخ اسلام.

با توجّه به معيارهايى كه در دست گويندگان و نويسندگان است، اميد برداشت ديگرى جز آنچه تا كنون شنيده‏ايم و خوانده‏ايم نبايد داشت؛ و نتيجه نهايى بررسيهاى علمى و تاريخى و عقلانى صاحب‌نظران، اين است كه در حوادث كربلا بايد و نبايد فراوانى به چشم مى‏خورد كه اكثرا با شأنيت  و عصمت و علم و تبعيّت امام از خداي متعال، در تضاد است.

چگونه ممكن است دفاع نكردن حضرت امير مؤمنان على  عليه‏السلام از خانه خود كه خانه‌ي وحي بود را هنگام حمله كفّار و منافقان پس از رحلت پيامبر تفسير و تحليل كنيم با وجودى كه حضرتش مى‏فرمايد: من با مرگ مأنوس‏ترم، و در شجاعت و جانفشانى او دوست و دشمن گواهند؟

چگونه ممكن است اسد اللّه الغالب عليه‏السلام سكوت كند و همسر مطهّره‌ي او به دفاع از حقّش به‏پا خيزد و در مقابل ديدگان خدابين حضرتش سيلى بخورد؟

چگونه ممكن است همان علي كه در يورش به خانه‌اش دفاعي نكرد، براي جلوگيري از نبش قبر حضرت زهرا سلام الله عليها بهتنهايي با شمشير آخته جلوي همان دشمناني كه به خانه‌ي او يورش بردند ظاهر شود و كسي جرأت نكند دست از پا خطا كند؟چگونه ممكن است حوادث تاريخى را بدون شناخت دقيق از عوامل آن تحليل و بررسى كرد؟

نشناختن امام و بى‏معرفتى نسبت به ساحت قدس او، مجوّزى براى سطحى‌نگرى در رفتار مقتداى جنّ و انس نمى‏باشد. اگر امام حسين  عليه‏السلام با يزيد بيعت مى‏كرد تكليف الهى همه‌ي حق طلبان جز تبعيّت از او نبود. زيرا امام به امر خداى بزرگ عمل مى‏كند نه به اجتهاد و استنباط معمول در حوزه‏هاى علميه و دانشگاهها.

در داستان حضرت موسى  عليه‏السلام و فرعون با وجودى كه حضرت موسى، فرعون را به‌خوبى مى‏شناسد و خدا نيز او را طاغى معرّفى كرده، ولى اين‏چنين مأموريّت پيدا مى‏كند: «فقولا له قولاً ليّناً لعلّه يتذكّر او يخشى» و ناگزير است كه با زبان نرم با طاغوت زمان سخن بگويد تا شايد از گمراهى نجات يابد. و آنگاه كه قول ليّن، نتيجه‌اي ننمي‌بخشد هم پيامبر جنگي صورت نمي‌دهد. چون اذن از سوي خدا به او نرسيده است. و انبيا به امر الهي، براى هدايت بشر فرستاده شده‏اند نه براى جنگ كردن و كشتن آنها. مگر آنجا كه خداوند امر كند.

حركتهاى الهى سير ديگرى دارد، و امتحانات حضرت حق به گونه‏هاى مختلف است. اصل در همه چيز اطاعت محض و بى‏چون و چراست؛ نه كشتن و كشته شدن، و نه به حكومت رسيدن و والى شدن، و نه به نجات توده‏ها انديشيدن. وقتى مردم از ستم ستمگران به‏تنگ آمده و فريادشان بلند است و آماده دفاع مى‏باشند، امر مى‏رسد: «كفّوا ايديكم» و وقتى فرمان مبارزه مى‏رسد، مردم مى‏گويند: «لولا اخّرتنا الى اجل قريب» هنگامى كه امام حسن  عليه‏السلام مأمور به صلح مى‏شود كوفيان به او طعنه مى‏زنند، و زمانى كه امام حسين  عليه‏السلام مأمور به قيام مى‏شود كوفيان در صف يزيد قرار مى‏گيرند و دست از يارى حق باز مى‏دارند.

 

حادثه كربلا از ديد بيگانگان

«… من براى ملّت هند هيچ چيز تازه‏اى نياوردم. بلكه فقط نتيجه‏اى را كه از مطالعات خود در پيرامون قهرمان كربلا به‏دست آورده بودم براى ملّت هند به ارمغان آورده‏ام. ما اگر بخواهيم هند را نجات دهيم واجب است همان راهى را بپيماييم كه حسين‏بن على پيمود».

كتاب: حسين كيست – به نقل از: مجلّه الغرى، ربيع المولود 1381 هـ.ق – مَهاتْما گاندى

«امام حسين اوّل شخص سياستمدارى بود كه تا به امروز احدى چنين سياست مؤثّرى اختيار ننموده است. اگر حادثه خونين كربلا پيش نمى‏آمد قطعاً اسلام به اين حالت باقى نبود، و ممكن بود اسلام و اسلاميان يكباره محو و نابود گردند».

كتاب: حسين كيست – به نقل از: ماربين آلمانى

«بهترين درسى كه از تراژدى كربلا مى‏گيريم اين است كه حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند، آنها با عمل خود روشن كردند كه تفوّقِ عددى در جايى كه حقّ با باطل روبرو مى‏شود اهمّيّتى ندارد، پيروزى حسين با وجود اقليّتى كه داشت باعث شگفتى من است».

كتاب: سلام بر عاشورا – به نقل از: توماس كارلايل

«اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواسته‏هاى دنيايى بود، من نمى‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل حكم مى‏نمايد كه او فقط به‏خاطر اسلام فداكارى خويش را انجام داد».

كتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: چارلز ديكنز

«درس امام حسين و هر قهرمان شهيد ديگرى اين است كه در دنيا اصول ابدى عدالت و ترحّم و محبّت وجود دارد كه تغيير ناپذيرند، و همچنين مى‏رساند كه هر گاه كسى براى اين صفات مقاومت كند و بشر در راه آن پافشارى نمايد، آن اصول هميشه در دنيا باقى و پايدار خواهد ماند».

كتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: فردريك جمس

«براى امام حسين (ع) ممكن بود كه زندگى خود را با تسليم شدن به اراده يزيد نجات بخشد، ليكن مسؤوليّتپيشوا و نهضت‏بخش اسلام اجازه نمى‏داد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد. او بزودى خود را براى قبول هرناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى‏اميّه آماده ساخت».

كتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: واشنگتن ايروينگ

«جنبش حسين، يكى از بى‏نظيرترين جنبشهاى تاريخى است كه تا كنون در زمينه دعوتهاى دينى يا نهضتهاىسياسى پديدار گشته است… دولت اموى پس از اين جنبش به‏قدر عمر يك انسان طبيعى دوام نكرد».

كتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: عبّاس محمود عقّاد

«حسين (ع) براى به‏دست آوردن فرصت و از سر گرفتن جهاد و دنبال كردن از جايى كه پدرش رها كرده بود، در آتش شوق مى‏سوخت. او زبان را در باره معاويه و عمّالش آزاد كرد، تا به حدّى كه معاويه تهديدش نمود. امّا حسين حزب خود را وادار كرد كه در طرفدارى حق سختگير باشند».

كتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: طه حسين

نكته: اظهار نظر ديگران در باره حادثه‌ي كربلا نيز بر اساس معيارهايى است كه قبلاً در باره آنها گفتگو كرديم. و اين خود بهترين دليل است كه وقتى نويسنده ‏اى، مورّخى، دانشمندى، فيلسوفى، رهبرى و اسلام‏شناسى، معرفت لازم را در باره امام نداشته باشد، بودايى باشد يا مسيحى، يهودى باشد يا مسلمان، تفاوت چندانى در ميان آراى آنان به چشم نمى‏خورد.

فهم عبارت گاندى نيازمند دقّت بيشترى است زيرا با وجودى كه انقلاب هند به رهبرى گاندى يك واكنش منفى در برابر سياست انگليس بود و خواسته‌ي آنان استقلال كشورشان بود، با آنچه امام حسين عليه ‏السلام انجام داد و اظهار فرمود تفاوت فراوانى دارد. گاندى در برابر تسلط بيگانه بر كشورش قيام كرد و امام براى رضاى خدا؛ او براى نجات و سرافرازى مردم هند قيام كرد، و امام براى جهاد فى سبيل اللّه؛ او براى…

 

چند نظر ديگر

«و اكنون حسين به عنوان يك رهبر مسؤول مى‏بيند كه اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت يك دين دولتى درمى‏آيد، اسلام تبديل مى‏شود به يك قدرت نظامى – سياسى و ديگر هيچ. حادثه ‏اى و سپس رژيمى».

كتاب: امام حسين «عليه ‏السّلام» – على شريعتى

نكته: آيا حضرتش با قيام خونين خود، حكومت را از دست بنى ‏اميّه خارج ساخت؟ و آيا با كشته شدن آن حضرت، دين از صورت دولتى بودن خارج شد؟

«معاويه از خدا مى‏خواهد كه امام حسين بيايد در خودِ مسجد دمشق بنشيند و فقه درس بدهد، تفسير درس بدهد، معارف اسلامى درس بدهد، توحيد درس بدهد، تفسير آيات قرآن و سيره پيغمبر و هرچه دلش مى‏خواهد درس بدهد، بودجه‏ اش كاملاً تأمين است. فقط به آن كارهاى سياسى كه براى امام سبك است كارى نداشته باشد. ولى حسين مى‏داند كه ارزش هر كارى در جامعه به اندازه‏اى است كه دشمن از آن كار ضرر مى‏بيند، چه‏كار بكند؟ بايد قيام بكند، قيام مسلّحانه».

كتاب: امام حسين «عليه‏السّلام» – على شريعتى

نكته: امام حسين  عليه ‏السلام در زمان معاويه چه كرد؟ حادثه كربلا در زمان معاويه بود يا يزيد؟ و در منطق دين آيا ارزش هر كار به درجه خلوص نيّت آن بستگى دارد يا به سود و زيان دشمن و دوست از آن؟

 

«اصل قيام در برابر حكومت جور يزيدى يك حركت ارزشى است. مبارزه عليه ظلم كه به صورت كامل و يك‏باره تحقق پيدا نمى‏كند. مبارزه‏ ها آغاز مى‏شود؛ شكست مى‏خورد؛ دوباره از تجربه پيشين مبارزه كاملترى پيدا مى‏شود، و اين فعل و انفعالها در تاريخ ادامه پيدا مى‏كند».

كتاب: انديشه عاشورا – معاديخواه

نكته: نويسنده، اصل قيام در برابر حكومت يزيدى را يك ارزش دانسته نه قيامى كه امام زمان به امر خداوند انجام داده است؛ و اگر امام مأمور بود سكوت كند، لابد از نظر اين آقايان، سكوت او يك ارزش به حساب نمى‏آمد. و حال آنكه آنچه براى ما هميشه ارزشمند و قابل پيروى است تبعيّت بى چون و چرا از امام همان زمان است. چه در مبارزه و چه در سكوت.

«متأسّفانه امام در ظاهر شكست خورد، اما نتيجه اين شكست، ميمون و مبارك بود. به عقيده من اگر امام درظاهر پيروز مى‏شد به يقين اين تأثير جهانگير كه در اعماق وجود هر عارف و عامى جايگير شده، يعنى رويارويى حقّ محض با باطل محض تحقّق نمى‏يافت. محو و فناى كامل دودمان بنى ‏اميّه و هر ستمگر ديگر، بلكه حتّى پيروزى قيام امام، بر طاغوت زمان خود دستاورد ميمون همان حركت بود».

كتاب: انديشه عاشورا – گرجى

نكته: آيا اگر حضرت امام حسين  عليه ‏السلام در روز عاشورا بر خصم كينه‏ توز به ظاهر چيره مى‏شد، نتايج بهترى نسبت به دستاوردهاى ميمون و مبارك بى‏شمارى كه از شكست ظاهرى آن حضرت در طول تاريخ بوده به همراه نداشت؟ گذشته از همه دستاوردها، آيا اگر تا قيامت هم اثر از ظلمى باقى نمى‏ماند تنها شهادت آن بزرگوار بيشترين ظلم بر بشريّت نبود؟

با از بين رفتن خورشيد، اگر همگان تلاش كنند تا شمعى و چراغى برافروزند و در گوشه و كنار زمين برخى از آن شمعها و چراغها نيز سوسو كنند، هرگز كسى روشنايى روز را نخواهد ديد؛ و ساختن شمع و چراغ براى نابودى ظلمت شب تلاشى بسيار ناچيز و بى‏ثمر است. و امام خورشيدي است كه با محو او حيات بشري محو خواهد شد.

در پايان اين بخش توجّه شما را به يك گفتار ارزنده جلب مى‏كنيم:

«ما مى‏توانيم از همه‌ي قضايا پندآموزى كنيم. اگر شما از نهضت كربلا مى‏خواهيد پند بياموزيد، صدها هزار قضيّه مثل نهضت كربلا وجود دارد كه شما مى‏توانيد از آنها پندآموزى كنيد. اصلاً مسأله كربلا پندآموزى نيست، يك واقعه‌ي الهى ‏است كه رخ داده… و بشر عادى هم با ديد عادى نمى‏تواند آن واقعه را بفهمد. اگر مى‏خواهيد با ديد بشرى به قضيّه نگاه كنيد و به تعبير خودتان عبرت ‏آموزى كنيد، چرا فقط به كربلا نگاه مى‏كنيد؟ صدها جريان مانند كربلا در عالم رخ داده و هم اكنون نيز در حال رخ دادن است از آنها پند بياموزيد… براى ما اصلاً قابل تحليل نيست كه علل و عوامل وقوع اين نهضت را بفهميم. با نگريستن به مسأله از ديد الهى به اين معنى كه قضيّه عاشورا صرفاً امرى است كه از ناحيه‌ي خداوند به امام حكم شده بود و قضاى الهى آن را اقتضا مى‏كرد و فرمان خاصّى بود كه از جانب خداوند به امام رسيده بود. و اينطور نيست كه ديگران غير از امام بتوانند بفهمند كه اين جريان بر چه اساسى اتّفاق افتاده است… اسوه بودن همان الهى بودن است. تا الهى نباشد اسوه نيست. امام وقتى اسوه است كه عملش عمل الهى باشد، ديدش، ديد الهى باشد، اگر چنين نباشد اسوه نخواهد بود. ارسطو براى من اسوه نيست در عين اينكه استدلالى نيرومند دارد… افلاطون خيلى حرفهاى عميقى دارد ولى هيچوقت آنها اسوه نخواهند بود. من روى مطالب آنها فكر مى‏كنم و مى‏توانم به آن ايراد كنم. ولى وقتى امام مطلبى را بيان فرمود من بحثى روى كلام امام ندارم و براى من اسوه است. و به اين دليل اسوه است كه ديد امام الهى است… كسى كه مى‏خواهد حادثه  عاشورا را تحليل ذهنى و منطقى كند، و يا مى‏خواهد با موازين جامعه ‏شناسى، روان‏شناسى، تاريخى و يا سياسى، آن‏را تحليل كند، ذهنيّت خود را به واقعه كربلا تحميل كرده است… از امام حسين پيروى مى‏كنم تنها به دليل اينكه عمل او الهى است. به همين دليل، هم با صلح امام حسن موافقم و هم با جنگ امام حسين؛ و هيچگاه ميان آنهاتعارض نمى‏بينم. اگر با ديد ظاهرى بخواهم به قضيّه نگاه كنم دچار تعارض مى‏شوم، و بعد متكلّفانه بايد آن را حل كنم… اگر امام حسن هم مثل امام حسين قيام كرده بود براى من اسوه بود؛ و اگر امام حسين هم مثل امام حسن صلح كرده بود باز براى من اسوه بود. چون امام است براى من اسوه است، نه براى اينكه چون تحليل مى‏كنم و مى‏فهمم اين كار مصلحت بوده است. در آن صورت كه من تشخيص مى‏دهم مصلحت بوده است، او الگوى من نيست بلكه در حقيقت ذهن خودِ من الگوى من خواهد بود… اگر امر خداوند نبود هيچگاه ملزم به پيروى نبودم. من ملزم به پيروى از امر خداوندى هستم؛ نه پيروى تحليلهاى تاريخى يك مورّخ. و چه بسا خود بتوانم بهتر از او تحليل كنم. من خود را موظّف مى‏بينم كه از الگوى الهى پيروى كنم».

كتاب: انديشه عاشورا – ابراهيمى دينانى

منبع : http://www.andalibonline.com/static-214.html

 

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*