جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » گزارشی از: تهاجم بر عـزادارى و عاشورای حسینى (قسمت چهارم)

گزارشی از: تهاجم بر عـزادارى و عاشورای حسینى (قسمت چهارم)

تهاجم بر عزاداری ۴ – معیار برداشت از حادثه‌ی کربلا

معیار برداشت از حادثه کربلا

 

«روح انسان طبعاً از عالم مجرّدات است که مى‏تواند با ارتباط با عوالم دیگر حقایق را دریافت و درک کند، و آنچه که مانع از درک این حقایق مى‏شود تعلّقات دنیوى آدمى است. هر چه این تعلّقات بیشتر باشد درک معنوى انسان کمتر است؛ هر چه این تعلّقات کمتر شود، درک معنوى او بیشتر مى‏شود… من احساس امام حسین را از همین‏گونه، بلکه عالى‏تر مى‏دانم. زمانى که ولید… خبر مرگ معاویه را به امام حسین داد و مصرّانه از او خواست که با یزید بیعت کند، امام در بحران روحى سختى قرار گرفت… در چنین حالت بحرانى که از جهان مادّه و تعلّقات دنیوى بریده و براى انجام وظیفه آماده گشته است، پیامبر را به خواب مى‏بیند که امر به خروج از مدینه مى‏کند، و بدین‏گونه شهادت خویش را احساس مى‏کند… این (انّ اللّه شاء ان یراک قتیلاً) بیان همان احساس است که امام داشت و حدس مى‏زد که در این سفر به شهادت مى‏رسد».

کتاب: اندیشه عاشورا – ابراهیم امینى

 «… براى اینکه ما بتوانیم اقتدا کنیم و درس بگیریم و پیروى ممکن الحصولى از این پیشوایان داشته باشیم، باید به تحلیل علمى و تاریخى حادثه رو بیاوریم، یعنى باید به درستى براى خودمان روشن کنیم محیط زندگى امام چگونه بوده، افکارى که در ذهن ایشان بوده چه بوده، تحلیلى که ایشان از شرایط خود داشت چگونه بود، وظایفى که براى خود مى‏اندیشید کدام بودند، خصمى که در برابر او بود، اهدافى که دشمنان داشتند چه بود و چه پیامدهایى را امام براى رفتار خویش در نظر گرفته بود… در مورد امیرالمؤمنین یک وقت نپذیرفتن خلافت، و زمان دیگر پذیرفتن خلافت، و یا فرضاً صلح امام حسن و یا قیام امام حسین و یا ولایتعهدى امام رضا، اینها امورى است که در ملأ عام صورت گرفته، و یک مقتدا قطعاً براى کارهاى خودش دلایلى، نیّاتى و انگیزه‏هایى داشته که دیگران را هم به فکر انداخته و براى آنها مسأله ایجاد کرده است؛ و این مسائل از آن دسته مسائلى است که حتماً باید برایش تحلیل عقلانى هم پیدا کرد».

کتاب: اندیشه عاشورا – عبدالکریم سروش

«من عقیده‏ام بر این است که امام با دید بشرى این کار را صورت داد، و این حرکت را در پیش گرفت. این دید بشرى اصلاً منکر قائل شدن به یک حالت فرا روانى براى حرکت امام نیست (البته این تعبیر را با تسامح به‏کار بردم) مثلاً خوابى که ایشان در آن پیامبر را دید یا در آن مسأله وداع، اینها را نباید ما خیلى در قالب امامت ببریم، من فکر مى‏کنم اینها به روان شخصى حضرت امام مربوط است».

کتاب: اندیشه عاشورا – قادرى

«مثلاً نمازى که در کربلا خوانده شده است؛ از این آموزنده‏تر براى نشان دادن اهمّیّت نماز؟!: امّا آیا مى‏شود این جنبه را هم درس دانست که کسى جلو بأیستد تا دیگرى تیر نخورد و نماز بخواند… من اینها را نمى‏دانم… در نوشته‏اى از یک استاد دانشگاه خواندم که ما مسأله کربلا را باید از رجزهاى کربلا بشناسیم؛ یعنى اگر بخواهیم با کربلا آشنا شویم باید ببینیم کربلائیان چه مى‏گفتند…»

کتاب: اندیشه عاشورا – رضا استادى

«… در چنین وضعى ما مى‏خواهیم عاشورا شناسى کنیم؛ در فضایى که هیچ تحلیلى از تاریخ اسلام نداریم، حتّى یک کرونولوژى درست هم از تاریخ اسلام نداریم».

کتاب: اندیشه عاشورا – معادیخواه

نکته: معیارهاى به‏دست آمده از حرکت الهى حضرت سیّد الشّهداء  علیه‏السلام در گفته‏ها و نوشته‏ها عبارتند از:

الف: قیاس کردن امام معصوم با دیگران. (بریدن از دنیا براى درک معانى بیشتر. دچار بحران شدید روحى شدن. هماننددانستن خواب امام که وحى منزل است با خوابهایى که بر اثر فشارهاى روحى رؤیت مى‏شود. بررسى محیط زندگى امام. بررسى افکار و ذهنیّت و تحلیلهاى امام. احساس وظیفه کردن امام. پیش بینى امام در مورد پیامدهاى رفتارش. بیان امام در باره انگیزه و خواسته قلبى و دلیل رفتارش).

ب: تحلیل علمى، تاریخى و عقلانى از حادثه کربلا داشتن و آن‏را با دید بشرى بررسى کردن.

ج: ناتوانى در فهم برخى حوادث.

د: نداشتن یک تحلیل درست از تاریخ اسلام.

با توجّه به معیارهایى که در دست گویندگان و نویسندگان است، امید برداشت دیگرى جز آنچه تا کنون شنیده‏ایم و خوانده‏ایم نباید داشت؛ و نتیجه نهایى بررسیهاى علمى و تاریخى و عقلانى صاحب‌نظران، این است که در حوادث کربلا باید و نباید فراوانى به چشم مى‏خورد که اکثرا با شأنیت  و عصمت و علم و تبعیّت امام از خدای متعال، در تضاد است.

چگونه ممکن است دفاع نکردن حضرت امیر مؤمنان على  علیه‏السلام از خانه خود که خانه‌ی وحی بود را هنگام حمله کفّار و منافقان پس از رحلت پیامبر تفسیر و تحلیل کنیم با وجودى که حضرتش مى‏فرماید: من با مرگ مأنوس‏ترم، و در شجاعت و جانفشانى او دوست و دشمن گواهند؟

چگونه ممکن است اسد اللّه الغالب علیه‏السلام سکوت کند و همسر مطهّره‌ی او به دفاع از حقّش به‏پا خیزد و در مقابل دیدگان خدابین حضرتش سیلى بخورد؟

چگونه ممکن است همان علی که در یورش به خانه‌اش دفاعی نکرد، برای جلوگیری از نبش قبر حضرت زهرا سلام الله علیها بهتنهایی با شمشیر آخته جلوی همان دشمنانی که به خانه‌ی او یورش بردند ظاهر شود و کسی جرأت نکند دست از پا خطا کند؟چگونه ممکن است حوادث تاریخى را بدون شناخت دقیق از عوامل آن تحلیل و بررسى کرد؟

نشناختن امام و بى‏معرفتى نسبت به ساحت قدس او، مجوّزى براى سطحى‌نگرى در رفتار مقتداى جنّ و انس نمى‏باشد. اگر امام حسین  علیه‏السلام با یزید بیعت مى‏کرد تکلیف الهى همه‌ی حق طلبان جز تبعیّت از او نبود. زیرا امام به امر خداى بزرگ عمل مى‏کند نه به اجتهاد و استنباط معمول در حوزه‏هاى علمیه و دانشگاهها.

در داستان حضرت موسى  علیه‏السلام و فرعون با وجودى که حضرت موسى، فرعون را به‌خوبى مى‏شناسد و خدا نیز او را طاغى معرّفى کرده، ولى این‏چنین مأموریّت پیدا مى‏کند: «فقولا له قولاً لیّناً لعلّه یتذکّر او یخشى» و ناگزیر است که با زبان نرم با طاغوت زمان سخن بگوید تا شاید از گمراهى نجات یابد. و آنگاه که قول لیّن، نتیجه‌ای ننمی‌بخشد هم پیامبر جنگی صورت نمی‌دهد. چون اذن از سوی خدا به او نرسیده است. و انبیا به امر الهی، براى هدایت بشر فرستاده شده‏اند نه براى جنگ کردن و کشتن آنها. مگر آنجا که خداوند امر کند.

حرکتهاى الهى سیر دیگرى دارد، و امتحانات حضرت حق به گونه‏هاى مختلف است. اصل در همه چیز اطاعت محض و بى‏چون و چراست؛ نه کشتن و کشته شدن، و نه به حکومت رسیدن و والى شدن، و نه به نجات توده‏ها اندیشیدن. وقتى مردم از ستم ستمگران به‏تنگ آمده و فریادشان بلند است و آماده دفاع مى‏باشند، امر مى‏رسد: «کفّوا ایدیکم» و وقتى فرمان مبارزه مى‏رسد، مردم مى‏گویند: «لولا اخّرتنا الى اجل قریب» هنگامى که امام حسن  علیه‏السلام مأمور به صلح مى‏شود کوفیان به او طعنه مى‏زنند، و زمانى که امام حسین  علیه‏السلام مأمور به قیام مى‏شود کوفیان در صف یزید قرار مى‏گیرند و دست از یارى حق باز مى‏دارند.

 

حادثه کربلا از دید بیگانگان

«… من براى ملّت هند هیچ چیز تازه‏اى نیاوردم. بلکه فقط نتیجه‏اى را که از مطالعات خود در پیرامون قهرمان کربلا به‏دست آورده بودم براى ملّت هند به ارمغان آورده‏ام. ما اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهى را بپیماییم که حسین‏بن على پیمود».

کتاب: حسین کیست – به نقل از: مجلّه الغرى، ربیع المولود ۱۳۸۱ هـ.ق – مَهاتْما گاندى

«امام حسین اوّل شخص سیاستمدارى بود که تا به امروز احدى چنین سیاست مؤثّرى اختیار ننموده است. اگر حادثه خونین کربلا پیش نمى‏آمد قطعاً اسلام به این حالت باقى نبود، و ممکن بود اسلام و اسلامیان یکباره محو و نابود گردند».

کتاب: حسین کیست – به نقل از: ماربین آلمانى

«بهترین درسى که از تراژدى کربلا مى‏گیریم این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند، آنها با عمل خود روشن کردند که تفوّقِ عددى در جایى که حقّ با باطل روبرو مى‏شود اهمّیّتى ندارد، پیروزى حسین با وجود اقلیّتى که داشت باعث شگفتى من است».

کتاب: سلام بر عاشورا – به نقل از: توماس کارلایل

«اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته‏هاى دنیایى بود، من نمى‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل حکم مى‏نماید که او فقط به‏خاطر اسلام فداکارى خویش را انجام داد».

کتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: چارلز دیکنز

«درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگرى این است که در دنیا اصول ابدى عدالت و ترحّم و محبّت وجود دارد که تغییر ناپذیرند، و همچنین مى‏رساند که هر گاه کسى براى این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشارى نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقى و پایدار خواهد ماند».

کتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: فردریک جمس

«براى امام حسین (ع) ممکن بود که زندگى خود را با تسلیم شدن به اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسؤولیّتپیشوا و نهضت‏بخش اسلام اجازه نمى‏داد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او بزودى خود را براى قبول هرناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى‏امیّه آماده ساخت».

کتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: واشنگتن ایروینگ

«جنبش حسین، یکى از بى‏نظیرترین جنبشهاى تاریخى است که تا کنون در زمینه دعوتهاى دینى یا نهضتهاىسیاسى پدیدار گشته است… دولت اموى پس از این جنبش به‏قدر عمر یک انسان طبیعى دوام نکرد».

کتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: عبّاس محمود عقّاد

«حسین (ع) براى به‏دست آوردن فرصت و از سر گرفتن جهاد و دنبال کردن از جایى که پدرش رها کرده بود، در آتش شوق مى‏سوخت. او زبان را در باره معاویه و عمّالش آزاد کرد، تا به حدّى که معاویه تهدیدش نمود. امّا حسین حزب خود را وادار کرد که در طرفدارى حق سختگیر باشند».

کتاب: فرهنگ عاشورا – به نقل از: طه حسین

نکته: اظهار نظر دیگران در باره حادثه‌ی کربلا نیز بر اساس معیارهایى است که قبلاً در باره آنها گفتگو کردیم. و این خود بهترین دلیل است که وقتى نویسنده ‏اى، مورّخى، دانشمندى، فیلسوفى، رهبرى و اسلام‏شناسى، معرفت لازم را در باره امام نداشته باشد، بودایى باشد یا مسیحى، یهودى باشد یا مسلمان، تفاوت چندانى در میان آراى آنان به چشم نمى‏خورد.

فهم عبارت گاندى نیازمند دقّت بیشترى است زیرا با وجودى که انقلاب هند به رهبرى گاندى یک واکنش منفى در برابر سیاست انگلیس بود و خواسته‌ی آنان استقلال کشورشان بود، با آنچه امام حسین علیه ‏السلام انجام داد و اظهار فرمود تفاوت فراوانى دارد. گاندى در برابر تسلط بیگانه بر کشورش قیام کرد و امام براى رضاى خدا؛ او براى نجات و سرافرازى مردم هند قیام کرد، و امام براى جهاد فى سبیل اللّه؛ او براى…

 

چند نظر دیگر

«و اکنون حسین به عنوان یک رهبر مسؤول مى‏بیند که اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک دین دولتى درمى‏آید، اسلام تبدیل مى‏شود به یک قدرت نظامى – سیاسى و دیگر هیچ. حادثه ‏اى و سپس رژیمى».

کتاب: امام حسین «علیه ‏السّلام» – على شریعتى

نکته: آیا حضرتش با قیام خونین خود، حکومت را از دست بنى ‏امیّه خارج ساخت؟ و آیا با کشته شدن آن حضرت، دین از صورت دولتى بودن خارج شد؟

«معاویه از خدا مى‏خواهد که امام حسین بیاید در خودِ مسجد دمشق بنشیند و فقه درس بدهد، تفسیر درس بدهد، معارف اسلامى درس بدهد، توحید درس بدهد، تفسیر آیات قرآن و سیره پیغمبر و هرچه دلش مى‏خواهد درس بدهد، بودجه‏ اش کاملاً تأمین است. فقط به آن کارهاى سیاسى که براى امام سبک است کارى نداشته باشد. ولى حسین مى‏داند که ارزش هر کارى در جامعه به اندازه‏اى است که دشمن از آن کار ضرر مى‏بیند، چه‏کار بکند؟ باید قیام بکند، قیام مسلّحانه».

کتاب: امام حسین «علیه‏السّلام» – على شریعتى

نکته: امام حسین  علیه ‏السلام در زمان معاویه چه کرد؟ حادثه کربلا در زمان معاویه بود یا یزید؟ و در منطق دین آیا ارزش هر کار به درجه خلوص نیّت آن بستگى دارد یا به سود و زیان دشمن و دوست از آن؟

 

«اصل قیام در برابر حکومت جور یزیدى یک حرکت ارزشى است. مبارزه علیه ظلم که به صورت کامل و یک‏باره تحقق پیدا نمى‏کند. مبارزه‏ ها آغاز مى‏شود؛ شکست مى‏خورد؛ دوباره از تجربه پیشین مبارزه کاملترى پیدا مى‏شود، و این فعل و انفعالها در تاریخ ادامه پیدا مى‏کند».

کتاب: اندیشه عاشورا – معادیخواه

نکته: نویسنده، اصل قیام در برابر حکومت یزیدى را یک ارزش دانسته نه قیامى که امام زمان به امر خداوند انجام داده است؛ و اگر امام مأمور بود سکوت کند، لابد از نظر این آقایان، سکوت او یک ارزش به حساب نمى‏آمد. و حال آنکه آنچه براى ما همیشه ارزشمند و قابل پیروى است تبعیّت بى چون و چرا از امام همان زمان است. چه در مبارزه و چه در سکوت.

«متأسّفانه امام در ظاهر شکست خورد، اما نتیجه این شکست، میمون و مبارک بود. به عقیده من اگر امام درظاهر پیروز مى‏شد به یقین این تأثیر جهانگیر که در اعماق وجود هر عارف و عامى جایگیر شده، یعنى رویارویى حقّ محض با باطل محض تحقّق نمى‏یافت. محو و فناى کامل دودمان بنى ‏امیّه و هر ستمگر دیگر، بلکه حتّى پیروزى قیام امام، بر طاغوت زمان خود دستاورد میمون همان حرکت بود».

کتاب: اندیشه عاشورا – گرجى

نکته: آیا اگر حضرت امام حسین  علیه ‏السلام در روز عاشورا بر خصم کینه‏ توز به ظاهر چیره مى‏شد، نتایج بهترى نسبت به دستاوردهاى میمون و مبارک بى‏شمارى که از شکست ظاهرى آن حضرت در طول تاریخ بوده به همراه نداشت؟ گذشته از همه دستاوردها، آیا اگر تا قیامت هم اثر از ظلمى باقى نمى‏ماند تنها شهادت آن بزرگوار بیشترین ظلم بر بشریّت نبود؟

با از بین رفتن خورشید، اگر همگان تلاش کنند تا شمعى و چراغى برافروزند و در گوشه و کنار زمین برخى از آن شمعها و چراغها نیز سوسو کنند، هرگز کسى روشنایى روز را نخواهد دید؛ و ساختن شمع و چراغ براى نابودى ظلمت شب تلاشى بسیار ناچیز و بى‏ثمر است. و امام خورشیدی است که با محو او حیات بشری محو خواهد شد.

در پایان این بخش توجّه شما را به یک گفتار ارزنده جلب مى‏کنیم:

«ما مى‏توانیم از همه‌ی قضایا پندآموزى کنیم. اگر شما از نهضت کربلا مى‏خواهید پند بیاموزید، صدها هزار قضیّه مثل نهضت کربلا وجود دارد که شما مى‏توانید از آنها پندآموزى کنید. اصلاً مسأله کربلا پندآموزى نیست، یک واقعه‌ی الهى ‏است که رخ داده… و بشر عادى هم با دید عادى نمى‏تواند آن واقعه را بفهمد. اگر مى‏خواهید با دید بشرى به قضیّه نگاه کنید و به تعبیر خودتان عبرت ‏آموزى کنید، چرا فقط به کربلا نگاه مى‏کنید؟ صدها جریان مانند کربلا در عالم رخ داده و هم اکنون نیز در حال رخ دادن است از آنها پند بیاموزید… براى ما اصلاً قابل تحلیل نیست که علل و عوامل وقوع این نهضت را بفهمیم. با نگریستن به مسأله از دید الهى به این معنى که قضیّه عاشورا صرفاً امرى است که از ناحیه‌ی خداوند به امام حکم شده بود و قضاى الهى آن را اقتضا مى‏کرد و فرمان خاصّى بود که از جانب خداوند به امام رسیده بود. و اینطور نیست که دیگران غیر از امام بتوانند بفهمند که این جریان بر چه اساسى اتّفاق افتاده است… اسوه بودن همان الهى بودن است. تا الهى نباشد اسوه نیست. امام وقتى اسوه است که عملش عمل الهى باشد، دیدش، دید الهى باشد، اگر چنین نباشد اسوه نخواهد بود. ارسطو براى من اسوه نیست در عین اینکه استدلالى نیرومند دارد… افلاطون خیلى حرفهاى عمیقى دارد ولى هیچوقت آنها اسوه نخواهند بود. من روى مطالب آنها فکر مى‏کنم و مى‏توانم به آن ایراد کنم. ولى وقتى امام مطلبى را بیان فرمود من بحثى روى کلام امام ندارم و براى من اسوه است. و به این دلیل اسوه است که دید امام الهى است… کسى که مى‏خواهد حادثه  عاشورا را تحلیل ذهنى و منطقى کند، و یا مى‏خواهد با موازین جامعه ‏شناسى، روان‏شناسى، تاریخى و یا سیاسى، آن‏را تحلیل کند، ذهنیّت خود را به واقعه کربلا تحمیل کرده است… از امام حسین پیروى مى‏کنم تنها به دلیل اینکه عمل او الهى است. به همین دلیل، هم با صلح امام حسن موافقم و هم با جنگ امام حسین؛ و هیچگاه میان آنهاتعارض نمى‏بینم. اگر با دید ظاهرى بخواهم به قضیّه نگاه کنم دچار تعارض مى‏شوم، و بعد متکلّفانه باید آن را حل کنم… اگر امام حسن هم مثل امام حسین قیام کرده بود براى من اسوه بود؛ و اگر امام حسین هم مثل امام حسن صلح کرده بود باز براى من اسوه بود. چون امام است براى من اسوه است، نه براى اینکه چون تحلیل مى‏کنم و مى‏فهمم این کار مصلحت بوده است. در آن صورت که من تشخیص مى‏دهم مصلحت بوده است، او الگوى من نیست بلکه در حقیقت ذهن خودِ من الگوى من خواهد بود… اگر امر خداوند نبود هیچگاه ملزم به پیروى نبودم. من ملزم به پیروى از امر خداوندى هستم؛ نه پیروى تحلیلهاى تاریخى یک مورّخ. و چه بسا خود بتوانم بهتر از او تحلیل کنم. من خود را موظّف مى‏بینم که از الگوى الهى پیروى کنم».

کتاب: اندیشه عاشورا – ابراهیمى دینانى

منبع : http://www.andalibonline.com/static-214.html

 

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*