يورش به خانه وحى!
نویسنده:گروه معارف و تحقیقات اسلامی
ناشر :مدرسه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام
اخيراً يك فرد ناآگاه از تاريخ صحيح اسلام درمنطقه سيستان و بلوچستان مقاله اى درباره دخت گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله)نوشته و نام آن را«افسانه شهادت فاطمه زهرا(عليهاالسلام)» گذارده است.دراين مقاله پس از ذكرمناقب وفضايل آن حضرت،خواسته است شهادت و بى حرمتى را كه درباره آن حضرت انجام گرفته، منكر شود.
از آنجا كه بخشى از اين مقاله، تحريف روشن تاريخ اسلام است، ما را بر آن داشت كهبهگوشه اىازاين تحريف و بيان بخشى ازاين حقايق بپردازيم تا ثابت شود شهادت بانوى اسلام يك واقعيّت انكارناپذير تاريخى است و اگرآنهاچنين بحثىراآغازنكرده بودند،مادراين شرايط،آنرا دنبال نمى كرديم.
موضوع سخن ما را در اين مقاله، امور ياد شده در زير تشكيل مى دهد:
1- عصمت حضرت زهرا(عليها السلام)درلسان پيامبر(صلىاللهعليه وآله).
2- احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.
3- هتك حرمت خانه آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوارش.
به اميدآن كه باتشريح اين نقاط سه گانه،نويسنده مقاله،در برابر حقيقت سر تسليم فرود آورد.و ازنوشته خود نادم و پشيمان گردد،و به جبران كار خود بپردازد.
اين نكته حائز اهمّيّت است كه تمام مطالب اين كتابچه از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.و در صورت نیاز قابل اثبات بسیار قوی.
1- عصمت زهرا(عليها السلام)در لسان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)
دخت گرامى پيامبر ( صلىالله عليه وآله ) از مقام والايى بر خوردار بود، سخنان رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) در حقّ دخترش حاكى از عصمت و پيراستگى اوازگناه مى باشد.آنجاكه درباره او چنين مى فرمايد:
« فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني» .(1)
« فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد بسان اين است كه مرا خشمگين كرده است».
2- احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت:
محدثان يادآور مى شوند، وقتى آيه مباركه (في بُيُوت أَذِنَ اللّه أَنْ ترفعَ وَ يُذكَر فيها اسْمه) (4) بر پيامبر فرود آمد، پيامبر اين آيه را در مسجد تلاوت كرد، در اين هنگام شخصى برخاست و گفت:
اى رسول گرامى مقصود از اين بيوت با اين اهمّيّت چيست؟
پيامبر فرمود:
خانه هاى پيامبران!
در اين موقع ابوبكر برخاست، در حالى كه به خانه على و فاطمه(عليهما السلام) اشاره مى كرد، گفت:
آيا اين خانه از همان خانه ها است؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پاسخ گفت:
بلى از برجسته ترين آنها است.(5)
پيامبر گرامى(صلى الله عليهوآله)مدت نُه ماه به درخانه دخترش مى آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مى كرد و اين آيه را مى خواند: (إِنَّما يُريد اللّه ليذهبَ عَنْكُمُ الرِّجْس أَهل البَيت و يُطهّركُمْ تَطهيراً)(احزاب / 33).(6)
خانه اى كه مركز نور الهى است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايى برخوردار مى باشد.
آرى، خانه اى كه اصحاب كسا را در بر مى گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مى كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.
اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صريحاً به آن اعتراف دارند؟ اين حرمت شكنان چه كسانى بودند، و هدفشان چه بود؟
3- هتك حرمت خانه آن حضرت!
آرى، با اين سفارش هاى مؤكّد، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و اين مسأله اى نيست كه بتوان بر آن پرده پوشى كرد.
ما در اين مورد نصوصى را از كتب اهل سنت نقل مى نماييم، تا روشن شود كه مسأله هتك حرمت خانه زهرا(عليها السلام)و رويدادهاى بعدى، يك امرتاريخى مسلّم است نه يك افسانه!!وبااينكه در عصر خلفاسانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب در كار بود ولى به حكم اينكه(حقيقت شىء نگهبان آن است)اين حقيقت تاريخى به طور زنده در كتابهاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است و ما در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرنهاى نخستين در نظر مى گيريم، تا برسد به نويسندگان عصر حاضر.
1- ابن ابى شيبه و كتاب «المصنَّف»
ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنَّف به سندى صحيح چنين نقل مى كند:
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوبترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(عليه السلام)و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر(عليها السلام) به على(عليه السلام) و زبير گفت:عمر نزد من آمدو سوگند ياد كردكه اگر اجتماع شماتكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند،به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!(7)
يادآور شديم كه اين رويداد در كتاب «المصنف» با سند صحيح نقل شده است.
2- بلاذرى و كتاب «انساب الاشراف»
احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى كند.
ابوبكر به دنبال على(عليه السلام) فرستاد تابيعت كند،ولى على(عليه السلام) از بيعت امتناع ورزيد.سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد،و بافاطمه درمقابل باب خانه روبرو شد،فاطمه گفت:اى فرزند خطاب، مى بينم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!!(8)
3- ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى است، مؤلّف كتاب «تأويل مختلف الحديث»،و«ادبالكاتب»و…(9). وى دركتاب«الإمامة والسياسة» چنين مى نويسد:
ابوبكر ازكسانى كه ازبيعت بااو سربرتافتند و درخانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت وعمر رابه دنبال آنان فرستاد،اوبه درخانه على(عليه السلام) آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايندو آنان ازخروج ازخانه امتناع ورزيدند دراين موقع عمر هيزم طلبيد وگفت:به خدايى كه جان عمر دردست اوست بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمرگفت: اى اباحفص(كنيه عمر)دراين خانه،فاطمه،دخترپيامبر است،گفت:باشد!! (10)
ابن قتيبه دنباله اين داستانراسوزناكتر و دردناكترنوشته است،اومىگويد:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصيبت هايى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسيد، وقتى مردم كه همراه عمر بودند صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند وعلى را از خانه بيرون آوردند،نزدابى بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، على(عليه السلام)گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم… (11)
مسلّماً اين بخش از تاريخ براى علاقمندان به شيخين بسيار سنگين و ناگوار مى باشد و لذا برخى بر آن صدد آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند، متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده است درحالیكه همان مطالب درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.
«زركلى»در اعلام اين كتاب راازآثار ابن قتيبه مى داند سپس مى افزايد: كه برخى از علما در اين نسبت نظرى دارند.يعنى شك وترديد رابه ديگران نسبت مى دهد نه به خويش،همچنان كه الياس سركيس(12) اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى داند.
4- طبرى و تاريخ او :
محمّد بن جرير طبرى (متوفاى 310) در تاريخ خود رويداد قصد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند:
عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند(13) .
اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت مى پذيرفت حالا اين نوع بيعت چه ارزشى دارد؟ خواننده بايد خود داورى نمايد.
5- ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف كتاب «العقد الفريد» متوفاى (463هـ) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده و تحت عنوان كسانى كه از بيعت ابى بكر تخلف جستند چنين مى نويسد:
على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! و در اين موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد! (14)
تا اينجا بخشى كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم!
مبادا اين تصوير پيش آيد كه آنها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا على (عليه السلام) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملى ساختن چنين تهديدى نداشتند.
دنباله اين گفتار نشان مى دهد كه آنها دست به اين جنايت بزرگ زدند!
ادامه دارد….