يورش انجام يافت!
در اين جا سخنان آن گروه كه فقط به سوء نيت خليفه و ياران او اشاره كردند به پايان رسيد، گروهى كه نخواستند و يا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، در حالى كه برخى، به اصل فاجعه يعنى يورش به خانه و…اشاره نموده و تا حدّى نقاب از چهره حقيقت برافكندند، اينك دراينجا به مدارك يورش وهتك حرمت اشاره مى نماييم:(دراين بخش نيز در نقل مصادر غالباً ترتيب زمانى را در نظر مى گيريم).
1- ابو عبيد و كتاب «الاموال»
ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در كتاب خود به نام «الأموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مى كند:
عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: كه من در بيمارى ابوبكر براى عيادت او وارد خانه او شدم پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را كه انجام داده ام، انجام نمى دادم، همچنان كه آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را كه انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى كردم.
امّا آن سه چيزى كه انجام داده ام و آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم عبارتند از:
1. اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم هرچند براى جنگ بسته شده بود.(15)
ابو عبيد هنگامى كه به اينجا مى رسد به جاى جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته…» مى گويد: كذا و كذا. و اضافه مى كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!.
ولى هرگاه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سربرتافته است محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده دركتاب«ميزان الاعتدال»(به نحوى كه بيان گرديد) وارد شده است،افزون بر آن،«طبرانى»در«معجم»خود و «ابن عبدربه»در «عقد الفريد»و افراد ديگر جمله هاى حذف شده راآورده اند.(دقت كنيد!)
7- طبرانى و معجم كبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در « ميزان الاعتدال» در حقّ او مى گويد: فرد معتبرى است(16).دركتاب«المعجم الكبير» كه كراراً چاپ شده است، آنجا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد.
اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم.
اى كاش سه چيز را انجام مى دادم.
اى كاش سه چيز را از رسول خدا سؤال مى كردم.
درباره آن سه چيزى كه انجام داده و آروز كرد كه اى كاش انجام نمى داد، چنين مى گويد:
آن سه چيزى كه آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم، آرزو مى كنم كه هتك حرمت خانه فاطمه نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم! (17)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر تحقّق يافت.
8- ابن عبد ربه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربه اندلسى مؤلّف كتاب «العقد الفريد» (متوفاى 463 هـ ) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى كند:
من در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم و يكى از آن سه چيز اين است:
اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم هرچند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند. (18)
و نيز اسامى و عبارات و شخصيت هايى كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند خواهد آمد.
9- سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است در كتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(عليها السلام) را نقل مى كند. او مى گويد:
عمر در روزاخذ بيعت براى ابى بكربرشكم فاطمه زد،او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!!(دقت كنيد) (19).
10- مبرد در كتاب «كامل»
محمّد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادى (210-285) اديب، و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را مى نويسد، و چنين يادآور مى شود:
آرزو مى كردم اى كاش بيت فاطمه را نمى گشودم و آنرا رها مى نمودم هرچند براى جنگ بسته باشد. (20)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نويسد:
آنگاه كه ابوبكر درحال احتضار چنين گفت: سه چيز انجام دادم و تمنا مى كردم كه اى كاش انجام نمى دادم يكى از آن سه چيز:
آرزو مى كردم كه اى كاش هتك حرمت خانه زهرا را نمى كردم و در اين مورد سخن زيادى گفت!!(21)
مسعودى با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاى نسبتاً خوبى دارد ولى باز اينجا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!
12- ابن أبى دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»
«احمدبن محمّد»معروف به«ابن ابى دارم»،محدثكوفى(متوفاىسال 357)، كسى كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره»: او در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود.
با توجه به اين موقعيت نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد:
عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد! (22) (دقت كنيد)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل يكى بسنده مى كنيم:
قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم.
عده اى كه از خدا مى ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پس از او مى كردند، گفتند:
«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».
بى پروا فرياد زد: «باشد!!».
نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.
على(عليه السلام)پيدا شد…
طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد… اين ناله استغاثه او بود…!». (23)
* * *
اين بحث را با حديث ديگرى از« مقاتل ابن عطيّة» در كتاب الامامة و السياسة پايان مى دهيم (هرچند هنوز ناگفته ها بسيار است!)
او در اين كتاب چنين مى نويسد:
«هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(عليها السلام) فرستاد، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد…(24)
و در ذيل اين روايت تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.
* * *
نتيجه: آيا با اين همه مدارك روشن كه از منابع خودشان نقل شده است باز هم مى گويند «افسانه شهادت…!»
انصاف كجاست؟!
به يقين هر كس اين بحث كوتاه و مستند به مدارك روشن را بخواند می فهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چه غوغائى برپا شد، و براى نيل به حكومت و خلافت چه ها كردند، و اين اتمام حجّت الهيّه براى همه آزادانديشان دور از تعصّب است، چرا كه ما از خودمان چيزى ننوشتيم، هرچه نوشتيم از منابع مورد قبول خود آنهاست.و السلام
1. فتح البارى در شرح صحيح بخارى: 7/84 و نيز بخارى اين را در بخش علامات نبوت، جلد 6، ص 491، و در اواخر مغازى جلد 8، ص 110 آورده است.
2. مستدرك حاكم: 3/154 مجمع الزوائد: 9/203 و حاكم در كتاب مستدرك احاديثى مى آورد كه جامع شرايطى باشند كه بخارى و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانسته اند.
3. مستدرك حاكم: 3/156.
4. (نور خدا) در خانه هايى است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.
5. قرأ رسول اللّه هذه الآية (فى بيوت أذن اللّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه» فقام إليه رجل: فقال: أي بيوت هذه يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)؟ قال: بيوت الأنبياء، فقام إليه أبوبكر، فقال: يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله): أ هذا البيت منها، ـ مشيراً إلى بيت علي و فاطمة(عليهما السلام) ـ قال: نعم، من أفاضلها (الدر المنثور: 6/203 تفسير سوره نور، روح المعانى: 18/174).
6. در المنثور: 6/606.
7. مصنف ابن ابى شيبه: 8/572، كتاب المغازى.
8. انساب الأشراف: 1/586 طبع دار معارف، قاهره.
9. الاعلام زركلى: 4/137.
10. الامامة و السياسة: 12، چاپ مكتبة تجارية كبرى، مصر.
11. الامامة و السياسية، ص 13.
12. معجم المطبوعات العربية: 1/212.
13. تاريخ طبرى: 2/443، چاپ بيروت.
14. عقد الفريد: 4/93، چاپ مكتبة هلال.
15. الأموال: پاورقى 4، چاپ نشر كليات ازهرية، الأموال، 144، بيروت و نيز ابن عبد ربه در عقد الفريد: 4/93 نقل كرده است چنان كه خواهد آمد.
16. ميزان الاعتدال: 2/195.
17. معجم كبير طبرانى: 1/62، شماره حديث 34، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
18. عقد الفريد: 4/93، چاپ مكتبة الهلال.
19. الوافي بالوفيات: 6/17، شماره 2444 ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ دار المعرفة، بيروت. و در ترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل و النحل»: 3/248-255 مراجعه شود.
20. شرح نهج البلاغه: 2/46 و 47، چاپ مصر.
21. مروج الذهب: 2/301، چاپ دار اندلس، بيروت.
22. ميزان الاعتدال: 3/459.
23. عبدالفتاح عبدالمقصود، علي بن ابى طالب: 4/276-277.
24. كتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تأليف مقاتل بن عطيّة كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده،
یورش به خانه وحی
نویسنده:گروه معارف و تحقیقات اسلامی
ناشر :مدرسه الامام علی بن ابی طالب علیه السلام