یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » شبهه ی اکراه در دین

شبهه ی اکراه در دین

شبهه ی اکراه در دین
یکی از تهمت های ناروا که از سوی بعضی مخالفان اسلام به اسلام زده شده این است که اسلام دین شمشیر و زور است و با اعمال قدرت بر مردم تحمیل شده.اگر چه فساداین ادعا ازبحث گذشته راجع به روش دعوت اسلام تا حدودی روشن گشت ، ولی برای توضیح بیشتر شواهد و قراین دیگر را مورد بررسی قرار می دهیم .
آیا دین اکراه بردار است ؟ حقیقت دین و ایمان قابل اکراه و اجبار نیست ؛ زیرا دین مربوط به قلب انسان است و هرگز نمی شود آن را با زور برکسی تحمیل کرد . اعمال ظاهری وکارهای جسمانی ومادی قابلیت اجبار واکراه دارد ومیشودبا زورکسی رابه­راهی که نمی خواهد برود،برد ویا او را واداربکاری کرد که مخالف میل و اراده ی اوست و یا با تهدید ، اقرار زبانی از او گرفت ؛ چنان که مشهور است وقتی گالیله را توبه می دادند و حرکت زمین را با زبان انکار میکرد بی اختیار روی زمین می نوشت با توبه گالیله زمین از حرکت نمی ایستد(۱) .
اعتقاد قلبی معلول علل و عواملی است که قاعدتاً بایدازسنخ خودش باشد،نظیر درک و فهم ؛ و محال است که از زور و فشار ، علم و اعتقاد حاصل شود . تمام اعمال قلبی این چنین است . مگر می شود با زور کسی را دوست یا دشمن کسی کرد و یا با زور رضایت را تحصیل نمود ؟ معنی آیه ی مبارکه(لااکراه فی الدین قد تبیین الرشد من الغی )(۲) همین است هیچ گونه اکراه و اجبار در دین نیست؛زیرارستگاری ازگمراهی ممتاز و مشخص و روشن گردیده است .
تعلیلی که دراین آیه آمده بیانگرآنست که شخص حکیم ومربی خردمندوقتی دست به اجبار واکراه می زند ویاامربه تقلید میکندکه به هر علتی،مسئله برای مأمور روشن نیست.اعم از این که خود مأمور فهم درست ندارد یا مسئله بسیار پیچیده و غیر قابل فهم است . مثلاً کودک را مجبور می کنند به مدرسه رفتن یا مراعات بهداشت کردن ویا مریض را دستور می دهند به تقلید از دستور دکتر و یا جاهل به مسائل شرعی را به تقلیداز مجتهد ؛ اما در مسئله ای که بسیار روشن و سود و زیانش آشکار و مبرهن باشداجبار و اکراه ضرورتی ندارد و این عمل از حکیم سر نمی زند . بنابراین ، خداوند حکیم می فرماید : چون رستگاری از گمراهی کاملاً مشخص و روشن است نیازی به اکراه ندارد،نظیرآیه ی دیگرکه­میفرماید:(اناهدیناه السبیل امّاشاکراوامّا کفورا )(۳) ما انسان را راهنمایی کردیم ؛ خواه شاکر و سپاسگزار باشد و خواه ناسپاس .
علامه طباطبایی در تفسیر ( لا اکراه فی الدین … ) فرموده :
« اگر این جمله قضیه اخباری باشد و از حالت تکوینی خبر بدهد ، نتیجه می دهد حکمی دینی راکه نفی میکنداکراه در دین را واگر حکم انشایی تشریعی باشدهمان گونه که علتی که دنبال آن آورده که ( قد تبین الرشد من الغی ) بر این دلالت دارد ،معنایش نهی از اکراه است »(۴) . توضیح این که جمله ی ( لا اکراه … ) دو احتمال دارد : یکی آن که جمله ی خبری و از واقعیتی خبر داده که دین اکراه پذیر نیست ؛ پس نباید کسی را اجبار کرد . احتمال دیگر آن که جمله ی انشایی باشد ، به معنی این که در دین کسی را اجبار مکنید . پس در هر صورت ، آیه ی مبارکه ی اکراه و اجبار را در دین نهی کرده است .
وی درادامه ی سخن فرموده:« اینکه بعضی گفته اند که این آیه به وسیله ی آیه ی سیف نسخ شده صحیح نیست ؛ زیرا ناسخ تا علت حکم را نسخ نکند ، حکم ، به حال خود باقی است و در این جا علت نفی اکراه روشن بودن رستگاری از گمراهی دانسته شده و علت و سبب حکم زایل شدنی نیست ؛ پس حکم هم نسخ نمی گردد »(۵) .
همچنین در ذیل تفسیر این آیه ، روایتی نقل شده که مردانی از قبیله اوس فرزندان رضاعی بنی نضیر بودند . وقتی یهودیان بنی نضیر به دستور پیامبر از مدینه اخراج شدند ، فرزندان رضاعی گفتند : ما هم به دین آنها هستیم و با آنها بیرون می رویم . بستگانشان آن ها را از این کار بازداشتند. این آیه نازل شد و نیز روایت دیگر آن که شخصی ازانصاراز طایفه سالم بن عوف دو پسر نصرانی داشت و خودش مسلمان بود . به پیامبر عرض کردکه آیاآنهارامجبورکنم تامسلمان شوند؟این آیه نازل گردید(۶) .
غیر از این آیه ، آیات دیگری هم هست که صریحاً از دین نفی اجبار و اکراه می کند و انتخاب دین را در اختیار بشر قرار می دهد ؛ مانند : ( و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر )(۷) . این آیه ادامه ی آیات قبل است که به پیامبر دستوراتی داده است با این بیان : « آن چه را از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن ، هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمی سازد و هرگز پناهگاهی جز او نمی یابی و با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند و تنها رضای او را می طلبند … ازکسانیکه قلبشان را از یاد خود غافل کردیم اطاعت مکن … » و سپس فرموده:« و بگو این حق است از سوی پروردگارتان. هر کس می خواهد ایمان بیاورد و هر کس می خواهدکافرگردد.مابرای ستمگران آتشی آماده کرده ایم . که سراپرده اش آنانرا ازهرسواحاطه کرده است واگر تقاضای آب کنند ، آبی برایشان می آوردند که همچون فلز گداخته صورت ها را بریان می کند چه بد نوشیدنی ، و چه بد محل اجتماعی است ! (۸) .
چنان که ملاحظه می شود ، قرآن ایمان آوردن را در اختیار بشر قرار داده و صریحاً فرموده کسی را اجبار مکن تا ایمان بیاورد . اما آنها را از عواقب کارشان آگاه ساز که برای ستمگران در عالم دیگر کیفر سختی است . از سیاق آیه معلوم است که منظور ستمگران ظالمان به نفس خویش است که ازعقل وفکرخوداستفاده ی بهینه نکردند و در ضلالت باقی ماندند .
درآیه ی دیگری،خطاب به پیامبر کرده:(ولوشاءربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعا افانت نکره الناس­حتی یکونوا مؤمنین )(۹) و اگر پروردگارت می خواست،تمام کسانی که بر روی زمین هستند همگی ایمان می آوردند ، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند ؟
چون پیغمبر بسیار مایل بود تا مردم ایمان بیاوردند،خداوندبه اوفرموده اجبار و اکراه و زور در مورد ایمان درست نیست و بر خلاف اراده ی تکوینی الهی است ؛ زیرا اگر خدا می خواست می توانست جبراً همه رامؤمن و پاک قرار دهد ، ولی او خواسته که مردم خودشان با اختیار خویش راه را از چاه تمیز دهند و با فکر آزاد بیندیشند و از روی آگاهی و بصیرت و اختیار و آزادی راه سعادت را بپیمایند .
درآیه ی دیگر،نظیرهمین خطاب به پیامبرکرده وفرموده:(لعلک باخع نفسک الایکونوا مؤمنین و ان نشأ ننزل علیهم من السماء آیه فظلت اعناقهم لها خاضعین )(۱۰) گویی می خواهی از شدت اندوه ، جان خود را از دست دهی ؛ به خاطر آن که اینها ایمان نمی آوردند . اگر ما اراده کنیم از آسمان بر آنها نشانه ای فرو می فرستیم که گردن هایشان در برابر آن خاضع گردد . منظور این است که ما با اراده ی تکوینی ، می توانیم همه را خاضع و تسلیم در برابر دین و ایمان سازیم ؛ ولی نمی خواهیم این گونه مردم تسلیم گردند ، بلکه خواست و اراده ی ما این است که انسان را در انتخاب دین آزاد بگذاریم . پس تو هم ای پیامبر ما ، این قدر اندوه به خود راه مده .
این که اراده ی تکوینی الهی آزادی و اختیار بشر است و قوانین تشریعی هم باید با قوانین تکوینی هماهنگ باشد . در بسیاری از آیات دیگر قرآن آمده و حتی در یکی از آیات،اجبار کردن اشخاص را چون بر خلاف مشیت و اراده ی تکوینی خداوند است ، کاری جاهلانه دانسته و از پیامبر خواسته که توازجاهلان مباش«واگر اعراض آنها بر تو سنگین است ، چنان چه بتوانی نقبی در زمین بزنی یا نردبانی به آسمان بگذاری تاآیه ای برایشان بیاوری واگرخدا خواسته باشد آن ها را بر هدایت جمع خواهد کرد؛ پس مبادا از جاهلان باشی. »(۱۱)
خداوند انسان را مختار و آزاد آفریده و مجبور ساختن افراد بر خلاف خواست و اراده ی تشریعی و تکوینی الهی است و از این جهت ، کاری جاهلانه و نابخردانه محسوب می شود و آزادی ، از حقوق اولیه ی بشر است . امام خمینی فرموده : « استقلال و آزادی دو تا چیزی است که از حقوق اولیه ی بشر است » .(۱۲)
همان گونه که سلب آزادی از انسان و اجباراو برکاری وامری برخلاف اراده ی خداوند است و کاری جاهلانه به شمارمی آید،کسی هم نمی تواندادعاکندکه مابه شخص یا گروه معین آزادی داده ایم؛چون آزادی داده ی خداست و از این رو وقتی محمدرضا پهلوی ، شاه سابق ایران ، گفت : ما به زنان آزادی اعطا کردیم ، امام همین سخن را جرم دانست و فرمود:«مگرآزادی اعطا شدنی است ؟خوداین کلمه جرم است کلمه ی اینهااعطاکردیم­آزادی رااین جرم است آزادی مال مردم است.خدابمردم آزادی داده، اسلام آزادی داده،قانون آزادی داده،مابه مردم اعطا کردیم چه غلطی است ؟»(۱۳)
توحید و آزادی
اولین و مهم ترین اصلی که سر لوحه ی دعوت همه ی انبیای الهی بود اصل توحید است و معنی این اصل آزادی انسان است ازبندگی غیرخداوخروج از بندگی دیگران و در آمدن در عبودیت پروردگار که راه مستقیم سعادت انسانی است.به تعبیر قرآن ، (و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم )(۱۴) مرا پرستش کنید،این است راه راست .
امام علی (ع) درباره ی فلسفه ی بعثت پیامبر اسلام فرموده:«خداوند حضرت محمد (ص) را به حق برانگیخت تابندگانش را از پرستش بت ها رهایی بخشد و به پرستش او راهنمایی کند و از پیروی شیطان نجات داده به اطاعت خدا برساند ، با قرآنی که معنایش را آشکار و اساسش را استوار فرمود تا بندگان عظمت خدا را بدانند که نمی دانستند و به پرودگار اعتراف کنند … .»(۱۵)
امام علی (ع) در نامه ی خود ، به فرزندش امام مجتبی (ع) سفارش کرده که بنده ی دیگری مباش ؛ خدا تو را آزاد قرار داده است(۱۶) .
قرآن کریم یکی از اهداف عالیه ی خاتم انبیاء (ص) را برداشتن قید و بند و غل و زنجیر از گردن بشریت برشمرده است : ( و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم )(۱۷) و پیداست که قید و غلی که در این آیه یاد شده مطلق و شامل انواع قیدو بندهایی است که مانع آزادی و به ویژه آزادی تفکر و اندیشه و انتخاب و اختیار انسان می گردد .
آیین توحیدی به انسان کرامت و آزادی داده و از او خواسته است که بندگی احدی را جز خدا را نپذیرد:(الا نعبد الا ایاه و لا یتخذ بعضنا بعضا ارباباً من دون الله )(۱۸) و ریشه ی آزادی بشر کلمه طیبه ی « لا اله الا الله » است .
امام خمینی فرموده : « ریشه و اصل عقاید که مهم ترین وبا ارزش ترین اعتقادات ماست اصل توحید است . این اصل به ما می آموزد که انسان در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم شود و از هیچ انسانی نباید اطاعت کرد ، مگر این که اطاعت او به دستور خدا باشد . بر این اساس ، هیچ انسانی حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند . ما از این اصل اعتقادی ، اصل آزادی بشر را می آموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسان یا جامعه یا ملتی را از آزادی محروم کند. »(۱۹)

پی نوشت :
۱ ـ مرتضی مطهری ، عدل الهی ، انتشارات اسلامی ، چاپ هشتم ، مشعل آزادی ، ۱۳۹۶ هـ . ق ، ص ۳۵۱ .
۲ ـ بقره / ۲۵۶ .
۳ ـ دهر / ۳ .
۴ ـ المیزان ، ج ۲ ، ص ۳۶۱ .
۵ ـ همان ، ص ۳۶۲ .
۶ ـ المیزان ، ج ۲ ، ص ۳۶۵ .
۷ ـ کهف / ۲۹ .
۸ ـ کهف / ۲۷ ـ ۲۹ .
۹ ـ یونس / ۹۹ .
۱۰ ـ شعرا / ۳ ، ۴ .
۱۱ ـ انعام / ۳۵ .
۱۲ ـ صحیفه ی نور ، ج ۳ ، ص ۲۰۷ .
۱۳ ـ همان ، ج۲ ، ص ۶۷ .
۱۴ ـ یس / ۶۱ .
۱۵ ـ نهج البلاغه ، خ ۱۴۷ ، ص ۲۶۸ .
۱۶ ـ همان ، نامه ی ۳۱ ، ص ۵۳۲ .
۱۷ ـ اعراف / ۱۵۷ .
۱۸ ـ آل عمران / ۶۴ .
۱۹ ـ صحیفه نور ، ج ۴ ، ص ۱۶۶ .

منبع:کتاب نگرش اسلام به سایر ادیان و ملل

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*