اکراه در دین
خداوند متعال درآیه کریمه ۲۵۶سوره مبارکه بقره می فرماید:
«لا اِکْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یَکْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یُؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی لاَنْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ».
ترجمه:در قبول دین،اکراهی نیست.(زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابراین؛کسیکه به طاغوت(= بت و شیطان ،و هر موجود طغیانگر) کافرشود و به خداایمان آورد،بهدستگیره محکمی چنگزدهاستکهگسستن برایآن نیست.وخداوند،شنوا وداناست.
در مورد این آیه شریفه چند سؤال مطرح است:
معنای اکراه
« اکراه » به معنی وادار کردن انسان بر کاری که ناپسند میشمارد و مورد رضایتش نیست .
معنای رشد
«رشد» از نظر لغت عبارت است از «راه یابی و رسیدن به واقع» (الراغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، ذوالقربی، ۱۴۱۶ هـ ق، ص۷۰۸ )
معنای غیّ
« غیّ » به معنی انحراف پیدا کردن ازحقیقت و دورشدن ازواقع است.
نبود اکراه در دین:
مفاداین قسمت ازآیه شریفه اینستکه اکراه واجباری دردین نیست وامورمذهب برقدرت و اختیار مبتنی است نه بر اجبار ، مانند آیه شریفه : «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لاَمَنَ مَنْ فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النّاسَ حتّی یَکُونُوا مُؤمِنینَ» (یونس/سوره۱۰، آیه۹۹) و اگر پروردگار تو می خواست ، تمام کسانی که روی زمین هستند ، همگی (به اجبار) ایمان می آورند ، آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!)
از آن جاکه دین ومذهب باروح وفکرمردم سر و کار دارد واساس و شالوده آن بر اساس ایمان ویقین استوار است خواه و ناخواه راهی جز منطق و استدلال نمی تواند داشته باشد.ولی همانطورکه ازشأن نزول آیه(درشأن نزول آیه آمده است:مردی بنام«حصین» دو پسر داشت که به آئین مسیحیت واردشده بودندو او ازاین جریان سخت ناراحت شد وجریان را به اطلاع پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ رسانید و از حضرت خواست که آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال کرد آیا می توانم آنان را با اجبار به مذهب خویش بازگردانم؟آیه فوق نازل گردید و این حقیقت را بیان داشت که در گرایش به مذهب اجبار و اکراهی نیست.)(مجمع البیان، ج۲، ص۱۶۲)
استفاده می شود بعضی از افراد از پیغمبر (صلی الله علیه وآله) می خواسته اند که او همچون حکام جبّار با زور اقدام به تغییر عقیده مردم کند. آیه فوق صریحاً به آن ها پاسخ گفت که دین و آئین چیزی نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد.
علت نبود اکراه در دین:جمله «قدتبین الرشدمن الغی»تعلیل برای«لا اکراه فی الدین» است که چرادردین اکراه نیست؟حاصل تعلیل این است که دین حقائقش روشن، و راهش با بیانات الهیه واضح است وهم چنین سنّت نبویّه آن بیانات راروشن ترکرده،پس رشد وغیّ و صلاح و انحراف آن روشن شده که رشد در پیروی دین(که مایه نجات انسانهاست) و غیّ در ترک دین و روگردانی از آن است وبنابراین دیگر علت نداردکه کسی را بر دین ا کراه کنند.
پس راه راست از بیراهه آشکارشده ودیگرنیازی به تحمیل واجبار در پذیرش
دین نیست. افزون بر این که دین و ایمان قلبی چیزی نیست که بتوان با زور و اکراه بر کسی تحمیل کرد و مسلمانان با این اصل قرآنی با آن همه پیشروی وفتوحاتی که داشتند ، دینشان را برغیرمسلمانان تحمیل نکردندوهمین امرمهم ترین رمزموفقیت آنان بود. لذاآیه شریفه پاسخ مناسبی است بآنهاکه تصورمیکننداسلام دربعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباری داشته و با زور شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است.
یک حدیث:
به گفته برخی احادیث یکی از مصادیق تمسک به « عروه الوثقی » ، و ریسمان محکم الهی، اتصال با اولیاء خدا و امامان اهل بیت (علیهم السلام) است. رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: « انت العروه الوثقی »(۱۹)
« یاعلی ریسمان محکم الهی تو هستی »
بیان چند نکته و پیام:
الف= هر کس که برهان و منطق دارد، نیازی به اکراه و اجبار ندارد.
ب = راهحقازباطلجداست،تاحجت برمردم تمام باشد.روشن شدن راه حق،باعقلو بیان و معجزات انبیاء است.
ج = تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیرخدای است، گسستنی و از بین رفتنی است. تنها رشته ای که گسسته نمی گردد. ایمان به خداست.
د = تا طاغوت ها محو نشوند،توحیدجلوه نمیکند.اوّل کفر به طاغوت بعد ایمان به خدا.
هـ = محکم بودن ریسمان کافی نیست.محکم گرفتن هم شرط است(۲۰)
مراد از آزادی ایمان و عقیده در دین اسلام چیست ؟
از نظرگاه اسلامی،دینی مقبول وپذیرفته استکه از روی رغبت ودانایی وشناخت پذیرفته شده باشد،نه از روی اجبار و اکراه.خداوند متعال هیچ گونه اکراه واجباری را در پذیرش دین به رسمیت نمی شناسد و برای چنین پذیرشی ، اهمیّت و ارزشی قائل نیست . و انسان ها در انتخاب دین و آیین آزادند و در قرآن کریم با جمله «لا اکراه فی الدین» براین حقیقت تأکیدمیگذارد. و شاهد دیگری که گواه اختیار و انتخاب بشر در دین است این آیه شریفه است: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ َربِّکُمْ فَمَنْ شآءَ فَلْیُؤمِن و من شآءَ فَلْیَکْفُر….
بگو : این حق است از سوی پروردگارتان ! هر کس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)وهرکس میخواهدکافر گردد. واسلام باآن همه دلائل روشن واستدلالات منطقی ومعجزات آشکارنیازی به اجبار و تحمیل در پذیریش ندارد .افزون براین اصولاً دین از یک سلسله اعتقادات قلبی ریشه و مایه می گیرد و نمی تواند تحمیلی باشدوایمان قلبی هرگز با اجبارپیدانمی شود بلکه با برهان،اخلاقوموعظه میتوان دردلها نفوذکرد.
ولی این آزادی درعقیده وایمان به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکری را انجام دهدوبگویدمن آزادم وکسی حق نداردمرااز راهی که انتخاب کرده ام باز دارد . بت شکنی ها ، جنگ ها ، نهی از منکرها، تبعیدها و حبس ها نشانه آن است که اگرچه انسان قلباً اعتقادی ندارد ولی حق ندارد برای جامعه یک فرد موذی باشد.دراینجا لازم است به نکته دیگری اشاره نمائیم که : تشریع جهاد و فرمان آن در اسلام نه برای تحمیل دین بلکه برای رفع فتنه وفساداست« وَ لَوْلادَفْعُ اللّهِ الناسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الأَرضُ…» (و اگر خداوند، بعضی از مردم رابه وسیله بعضی دیگردفع نمی کرد،زمین رافسادفرامیگرفت ).
اسلام دین آزادی:
نتیجه این که اسلام دین آزادی است.جهاد و مبارزه به خاطر شکستن نظام های جباری است که اجازهتفکربه ملتهارانمیدهند،ویابرای محوشرککه درحقیقت مذهب نیست بلکه بیماری است.وسکوت دربرابرخرافات، ظلم بهانسانیت است.
و شاهد گویای این سخن که جهاد و مبارزه در اسلام برای تحمیل دین نبوده است و دشمنان اسلام از این روزنه اسلام را دین شمشیر زور معرفی کرده اند به بی راهه رفته اند این است که در تاریخ اسلام ، فراوان دیده می شودکه مسلمانان هنگامیکه شهرهائی را فتح میکردندپیروان مذهب دیگرراهمانندمسلمانهاآزادی میدادند.درکتاب«تمدن اسلام و عرب» می خوانیم: « رفتار مسلمانان با جمعیتهای دیگر بقدری ملایم بود که رؤسای مذهبی آنان اجازه داشتند برای خود مجالس مذهبی تشکیل دهند.»ودرپاره ای ازتواریخ نقل شده که جمعی از مسیحیان که برای گزارش ها و تحقیقاتی خدمت پیامبر رسیده بودند مراسم نیایش مذهبی خود راآزادانه درمسجد پیامبر در مدینه انجام دادند .
اشکالاتی پیرامون آیه لا اکراه :
در پایان به ذکر پاره ای از پرسش ها و اشکالاتی که پیرامون آیه شریفه « لا اکراه فی الدین…» شده است می پردازیم:
چرا در اسلام مرتد فطری را اعدام باید کرد؟
آیااعدام مرتد فطری(مرتدفطری کسی است که ازپدریامادرمسلمان تولد یافته و
پس از قبول اسلام از اسلام بازگشته، ولی مرتد ملی به کسی گفته می شود که پدر و مادر او هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان نبوده اند، اما او بعداً اسلام را پذیرفته سپس از آن برگشته است(۲۴)با آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» تنافی ندارد چون آیه شریفه می فرماید در دین اجبار و اکراهی نیست و حال آنکه یکی از احکام فقهی ، این است که اگر شخصی مسلمان زاده باشد و از اسلام عدول کرد و به آئینی غیر اسلام رو آورد و در دادگاه اسلامی به اثبات رسید که مرتد شده است، به اعدام محکوم خواهد شد؟
چنانکه قبلا در تفسیر آیه شریفه «لا اکره فی الدین»گذشت، مراد از این که در دین اجبار و اکراه نیست این است که دین عبارت است از اعتقاد و عمل،اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه بردار نیست و آیه شریفه خبرازحال تکوین میدهدکه دین ا کراه بردار نیست باین معنی که اشخاصی که مسلمان نیستند وصاحبان ادیاندیگری هستندماننداهل کتاب،اینهارانمیشود به پذیرش دین اسلام اکراه و اجبار کرد ، به بیان دیگر اسلام با دعوت و تبلیغ مستمر آن ها را دعوت به اسلام می نماید اگر نپذیرفتند هیچ گاه اسلام متعرض آنها نمی شود که با زور آیین اسلام را بپذیرند .
ولی در مورد کسانیکه اسلام را پذیرا شوند سپس عدول کنند (مرتد فطری) فوق العاده سخت گیر است چرا که این عمل موجب تزلزل جامعه اسلامی میگرددویک نوع قیام بر ضدّ رژیم وحکومت اسلامی محسوب میشودوغالباًدلیل بهسوء نیّتاست،و سبب می شودکه اسرارجامعه اسلامی بدست دشمنان اسلام افتد. و اگر از محتوای اسلام ایراداتی دارد باید از اهل نظر و علمای اسلام سؤال کند تا اگر شبهه ای دارد بر طرف شودو راه آنعدول و برگشت نیست.وچنانچه محتوای اسلامراتشخیص داده و به حقانیّت اسلام پی برده است و بازهم مرتد شود.چنین کسی مرتکب خیانتوتوطئهعلیه اسلام شده است و مستحقق چنین مجازاتی است و شبیه این قانون ، در بسیاری از کشورهای شرق وغرب باتفاوتهایی وجود دارد . البته توجه باین نکته ضروریست که این احکامیکه در فقه اسلامی برای مرتد فطری از قبیل اعدام و جدائی همسر و… مقرر گردیده است برای کسی است که ارتدادش را ظاهر و علنی کند و یا به تبلیغ آن بپردازد ، و مربوط به کسی که اعتقادی در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نیامده است نمی باشد .
اگر « لاکراه فی الدین » درست است جهاد ابتدایی چرا ؟
آیا آیه « لاکراه فی الدین » با تشریع جهاد ابتدایی تنافی ندارد چون تصورتنافی چنین است که از یک طرف آیه شریفه می فرماید اجباری در دین نیست و از طرف دیگر به آیات و روایات متعددی بر می خوریم که مربوط به جهادابتدایی است که با مشرکان و کافران جهاد کنید؟ پاسخ آن این است که:
خداوند دستورها و برنامه هایی برای سعادت و آزادی و تکامل انسانها طرح کرده است و پیامبران خود را موظف ساخته که این دستورها را به مردم ابلاغ کنند. حال اگر فرد یا جمعیتی ابلاغ این فرمانهارا مزاحم منافع پست خود بینند،وبرسرراه دعوت انبیاء موانعی ایجاد نمایند ، آن ها حق دارند نخست از طرق مسالمت آمیز، و اگر ممکن نشد با توسل به زوراین موانع را از سر راه خود بردارند، و آزادی تبلیغ را برای خودکسب کنند. و این حق مردم است که بتوانند ندای منادیان راه حق را بشنوند و درقبول دعوت آزاد باشند . حال اگرکسانی بخواهندآنهاراازحق مشروعشان محروم سازندواجازه ندهندصدای منادیان راه خدابگوش جان آن ها برسد. طرفداران این برنامه ها، حق دارند برای فراهم ساختن این آزادی از هر وسیله ای استفاده کنند و از اینجا ضرورت«جهادهای ابتدائی»در اسلام روشن می گردد. پس جنگ با مشرکین به خاطر این نیست که توحید و دین را به آن ها تحمیل بکنیم؛زیرادین زور بردارنیست واین مفاد آیه شریفه «لا اکره فی الدین»است بلکه جنگ با مشرکین و کفار حتی در صورت ابتدائی آن به خاطر رفع موانع تبلیغ دین و هم چنین ریشه کن کردن فساد و شرک است.
وقتی ازاین دریچه به جهاد ابتدائی بنگریم تفاوتی رامیان آیه«لااکره فی الدین»و جهاد ابتدائی مشاهده نمی کنیم.
آیا آیه رفع فتنه با « لااکراه فی الدین» سازگار است ؟
آیه شریفه«لااکراه فی الدین»باآیه ی۱۹۳،بقره،که میفرماید:«وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه ویکون الدین للّه فان انتهوافلاعدوان الاّعلی الظالمین». ( و با آنها پیکارکنید تا فتنه باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد ، پس اگر دست برداشتند تعدّی جز برستمکاران روانیست) کلمه«فتنه»درقرآن درمعانی مختلفی به کار برده شده است که یکی از آن معانی عبارت است ازشرک و بت پرستیو سدّ راه مؤمنان نمودن که نگذارند مردم به اسلام رو بیاورند . آیه شریفه « و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه….» ، فتنه در آن به این معناست.و مدلول آیه چنین است که با آن ها، پیکار کنید تا فتنه که بت پرستی وشرک و سلب آزادی ازمردم در پذیرفتن دین اسلام است ، باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد. چون طاغوت ها و سران بت پرست ، با ترویج شرک و بت پرستی افکارمردم را اسیرخرافات وافسانه های نامعقول می کردند تا بتوانند این ها را وسیله استثمار قرار دهند و در نتیجه ، شرک نوعی اسارت فکری و بلکه مانع درمقابل جهادآزادی بخش ، که اسلام مأمور بود برای نابودی آن می باشد پس کارزار با این افراد نه به خاطر اهداف بشری است که کشور گشائی و جبّاری گری و بدست آوردن غنائم باشدبلکه هدف آن جلب خشنودی خداوندو برقرارساختنعدالتاجتماعی وبرچیدن بساط شرک وبت پرستی ازمحیط جامعه انسانی، و پیاده کردن دستورات خدا است به اضافه این که شرک و بت پرستی این نیست تا آیه شریفه « لا اکره فی الدین » شاملش شود که اجباری در دین نیست بلکه یک سری خرافات و موهوماتی بیش نیست وپیکاربرای اینست که فتنه ای در جامعه انسانی نباشد و آیین یکتاپرستی در سراسر اجتماع انسانها رواج پیدا کند و در ذیل آیه اضافه می کند که درصورت بازگشت ودست برداشتن از روش نادرست خود که همان کفر و بت پرستی باشد، مسلمانان می بایست متعرض آنان نشوند و در صدد انتقام از گذشته بر نیایند،زیرا پیکار و جنگ تنها در مقابل ستم کاران است.
آیا « حرمت کتب ضالّه » با آزادی در دین منافات ندارد ؟
آیاآیه«لا اکره فی الدین»با حرمت کتب ضالّه(گمراه کننده)منافات ندارد؟ کتب ضلال یا ضالّه که گمراه کننده دین و فکر سالم بشری است مانند کتب بهائیت، وهرگونه کتاب یا مقاله ای که اضلال آفرین باشد مانند کتاب آیات شیطانی در شرع مقدس اسلام حفظ ونگهداری ومطالعه وخریدو فروش آن حرام و ممنوع شده است.حال اگرکسی بخواهدآنها را مطالعه کند تا تحقیق کند و با آزادی دینی را انتخاب کند،ازیک طرف باحرمت کتب ضالّه مواجه است و از طرفی آیه شریفه «لا اکره فی الدین» می باشد که در انتخاب دین آزادی، و این دو با هم تفاوت دارند.
پاسخی که به این شبهه داده می شود این است که، حرمت کتب ضالّه به صورت مطلق ثابت نشده است و عده ای از فقهاء در این باره تفصیل داده اند که حرمت کتب ضالّه در سه صورت است.
۱- حفظ و مطالعه آن بقصد گمراه نمودن مردم باشد.
۲- میداندیاگمان دارد که منشاء اضلال می شود گرچه قاصرهم نباشد.
۳- گمان ندارد و احتمال می دهد که مردم گمراه می شوند،باتوجه به این سه
قید،حکم به حرمت کتب ضالّه می شودامّااگرهیچ یک ازاین سه موردمترتب نباشد دلیلی برحرمت آن نیست . و برخی ازفقهاءعدم حرمت آنراتابع اغراض صحیح کرده اند که اگر مطالعه کتب ضالّه برای نقض و ابطال آن باشد مانعی ندارد.اما اگربه نحوه ای باشدکه با مطالعه آنمنحرف میشود یا به شبهاتی برمیخوردکه نمی تواند به آن پاسخ گو باشد،حرام می دانند و برای حرمت کتب ضالّه به آیات متعددی نیز استدلال شده است و هم چنین نشراین کتب ومطالعه آن موجب اشاعهفحشاءواعانه وکمک بر گناه و اثم است،و اسلام،باهرچه که فساد برانگیز باشد مبارزه می کند و از موجبات وهن مذهب جلوگیری می کند و این منافات با «لا اکراه فی الدین» ندارد زیرا گفته شد دین امر قلبی است و زوربردار نیست.
ارتباط آیه نبود اکراه در دین با آیه ، دین نزد خدا اسلام است
ارتباط آیه «لا اکراه فی الدین» با آیه «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرِ الأِسْلام دیناً فَلَنْ یقبَلْ مِنْهُ و َهُوَ فِی الآخره من الخاسرین»کسیکه غیر از اسلام آیینی برای خود انتخاب نمایدازاوپذیرفته نخواهدشدودرآخرت از زیانکاران است.آل عمران وهمچنین باآیه شریفه۱۹،آل عمران « انّ الدین عنداللّه الاسلام…» (دین در نزد خدا اسلام است).
مرادازاسلام درآیه شریفه تسلیم درمقابل خدا است.ومفادآیه این است که آیین حقیقی در پیشگاه خداهمان تسلیم دربرابرفرمان اواست و در واقع روح دین در همه زمان ها ، چیزی جز تسلیم در برابر حقیقت نبوده است منتهی از آنجا که آیین پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) عالی ترین نمونه آن بوده است نام«اسلام» برای آن انتخاب شده است . پس حاق تمام ادیان همان روح تسلیم دربرابر فرامین الهی است و شرایع از نظر حقیقت چیزی جزهمان امرواحدنیست منتهی اختلافیکه درشریعتهاست ازنظرکمال ونقص است. یعنی هر شریعتی نسبت به شریعت قبل از خود از تکامل بیشتری برخوردار است ولی جامعی که درهمه آنهاهست عبارتست از تسلیم شدن به خدادرانجام شرایعش واطاعت او در آنچه که در هر عصری با زبان پیامبرش از بندگانش میخواهد و چون پیامبراسلام خاتم الانبیاء است و دین او کامل ترین دین است عمل به شرایع دیگر نسخ می شود و تنها باید به شریعت نبویّه حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) تمسک جست تا به سعادت ابدی برسد آیه «لا اکراه فی الدین» در حوزه تکوینی است که پیامبران نمی توانند با زور آن ها را تسلیم نمایند و اما اینکه اگر دینی غیر از اسلام بپذیرند و قبول نمایند، مربوط به فرمان تشریعی الهی است و در حیطه حوزه تشریع است آیه «لا اکراه فی الدین» می فرماید مردم را به دین با اکراه و اجبار و ادارمکنید ولی آیه ی ۸۵، آل عمران و ۱۹ آل عمران می فرماید: «درست است که تسلیم در برابر حق، جنبه اختیاری دارد اما بدان که اگر می خواهی سعادتمند بشوی باید اسلام را بپذیری و اختیار در این دنیا هست.» و معنی این که در دین اکراه نیست این نیست که هرکس هم هرآئینی ودینی راانتخاب کرد درآخرت هم سعادتمند باشد.بلکه می فرماید: تودردنیااختیارداری وبازورکسی نمیتواندترابه آئینی وادارکندامااین وظیفه اسلام استکه دین کامل را که ضامن سعادت بشر است معرفی کند و به تبلیغ آن بپردازد و بگوید که اگرکسی غیرازاسلام آئینی برای خودبرگزیندازاوپذیرفته نخواهدشدودرآخرتاز زیانکاران است.
آگاهی بالاتر از آزادی درود بر آگاهی:
ازکوچه ای میگذشتم چند دختر بچه را در حال بازی دیدم ، امّا دختر زیبای کوچکی با حجاب روسری و ادبش دربین آنها توجّهم را به خودجلب کرد . برای
تشویق این باحجاب کوچولو با مهربانی و به آرامی گفتم : « درود بر با حجاب » امّا بلافاصله دختر بچّه ای دیگر که از خانواده ای بی حجاب بود با صدای بلند فریاد زد : « درود بر آزادی » لحظه ای نگاهش کردم ، و با احترامی مضاعف پاسخم این بود : « آگاهی بالاتر از آزادی درود بر آگاهی »
میدانیم آزادی زمانی ارزشمند است که توام با آگاهی باشد . و آزادی بدون آگاهی هم به برای جامعه و هم برای خود فرد خطرناک است
دین برای صیانت است :
اینهمه دستور چرا ؟؟ هی میگی بکن ، نکن ، این حلاله ، این حرامه …………
مادرش قیچی رو از دم دست کودکش دور میکنه ، که : « ای وای مامان این چشمتو کور میکنه » و بجای اون اسباب بازی قشنگی رو که تازه براش خریده بهش میده . سمّی رو که برای سمپاشی گلهای خونه خریداری شده بر میداره و میگه : « بچّه جان این مسمومت میکنه و استکانی آب گوارا را برای رفع عطش بهش میده . و ازش میخواد که بعد از اتمام بازی اسباب بازیها رو تو کمدش بذاره ، بله اینها برای حفظ بچه از خطرها وعادت دادن او برای زندگی بهتره . دستورات دین هم برای حفظ انسان از خطرها و آموزش او برای استفاده صحیح از آزادی واختیار انسان است تا در نهایت اورا سعادتمند کند .
با درود و سلام
خوشحال شدم که معانی کلمات مهمی را از قرآن در اینجا یافتم
موفق باشید