دوشنبه , 1 بهمن 1403
آخرین مطالب
خانه » اصول عقاید » توسل به مردگان، یک مقاله و پاسخ به شبهات

توسل به مردگان، یک مقاله و پاسخ به شبهات

آیا توسل به مردگان و شفاعت جستن از آنها شرک است؟

خلاصه

از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند و درود بر پيامبر(ص) در حال تشهد نیز به معنی امکان ارتباط با اموات است. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر(ص) با اموات سخن می گفت.

پرسش: توسل به افرادی مثل رسول خدا(ص) و شفاعت جستن از آنها در هنگام حیاتشان یا در آخرت امری معقول است؛ امّا توسل به مرده و شفاعت جستن از او با توجّه به بیان الهی که می فرماید: «تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی»، چه فایده ای دارد؟!

پاسخ اجمالی:

از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند و درود بر پيامبر در حال تشهد نیز به معنی امکان ارتباط با اموات است. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است. همچنین مراد از نفى سماع(شنیدن) نفى انتفاع است كه از آن به كنايه تعبير به نفى سماع شده است؛ يعنى مشركان سخن پیامبر را مى‏ شنوند، ولى از آن نفع نمى‏ برند.

پاسخ تفصیلی:

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در آن آیات شنوایی و شعور مردگان نفی می شود؛ به عنوان مثال چند آیه را ذکر می کنیم:

در آیات 52-53 سوره روم می خوانیم: «فَاِنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ اِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا اَنتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ اِن تُسْمِعُ اِلَّا مَن یُوْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ»؛ (تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش کران هنگامى که روى مى گردانند * و [نیز] نمى توانى نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنى، تو تنها سخنت را به گوش کسانى مى رسانى که ایمان به آیات ما مى آورند و در برابر حق تسلیم اند).

در آیات 80-81 سورهنمل نیز می خوانیم: «اِنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ اِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا اَنتَ بِهَادِی الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ اِن تُسْمِعُ اِلَّا مَن یُوْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ».

در آیه36 سورهانعام می خوانیم: «اِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَىٰ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»؛ (تنها کسانى اجابت [دعوت تو] مى‏ کنند که گوش شنوا دارند، اما مردگان [و آنها که روح انسانى را از دست داده ‏اند ایمان نمى‏ آورند و] خداآنها را [در قیامت] مبعوث مى‏ کند سپس به سوى او باز مى‏ گردند).

در آیه22 سوره فاطر می خوانیم: «وَمَا یَسْتَوِی الْاَحْیَاءُ وَلَا الْاَمْوَاتُ اِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا اَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ»؛ (و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند، خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مى‏ رساند و تو نمى‏ توانى سخن خود را به گوش آنها که در قبرها خفته ‏اند برسانى).

با توجه به این آیات توسل به افرادی مثل رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و شفاعت جستن از آنها در هنگام حیاتشان یا در آخرت امری معقول است؛ امّا توسل به مرده و شفاعت جستن از او چه فایده ای دارد؟!

برای پاسخ به این سوال از دو روش نقضی و حلی می توان استفاده کرد:

جواب نقضی:

قرآن می گوید ارتباط با مردگان ممکن است:

چند آیه قرآن گواهى مى ‏دهند که ارتباط بشر با گذشتگان باقى است و هنوز این پیوند قطع نشده است:

الف- صالح با ارواح قوم خویش سخن مى‏ گوید:

در آیه77 سوره اعرافمی خوانیم: «فَعَقَرُوا النَّاقَهَ وَعَتَوْا عَنْ امْرِ رَبِّهِمْ وَقالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا انْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ.»؛ (شتر را (که معجزهصالح بود) پى کردند و از دستور پروردگار خود سر پیچیدند و گفتند، اگر پیامبرى، عذابى که بما وعده مى ‏دهى بیاور).

و در آیه 78 سوره اعرافمی خوانیم: «فَاخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَاصْبَحُوا فى دارِهِمْ جاثِمین»؛ (زلزله‏ اى [بر اثر صحیه آسمانى] آنان را فرا گرفت و در خانه‏ هاى خویش بى ‏جان افتادند).

و در آیه 79 سوره اعراف می خوانیم: «فَتَوَلّى‏ عَنْهُمْ وَقالَ یاقَوْمِ لَقَدْ ابْلَغْتُکُمْ رِسالَهَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلکِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»؛ (آنگاه از آنان روى برگرداند و سر برتافت و گفت: اى قوم، من پیامهاى خداوند را رسانیدم و شما ناصحان را دوست نمى ‏دارید).با دقت در آیه‏ هایى که گذشت‏ مشخص می شود :

آیه نخست، حاکى است؛ آنان هنگامى که زنده بودند، از او عذاب الهى درخواست کردند.

آیه دوم حاکى است که عذاب الهى فرا رسید و همه آنان را نابود کرد.

آیه سوم بیانگر این مطلب است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودى آنان، با آنها سخن مى ‏گوید و مى ‏فرماید: من پیام هاى پروردگار را رسانیدم، لیکن شماها نصیحت گویان را دوست نمى ‏دارید.

گواه روشن بر این که او پس از نابودى با آنان چنین سخن مى‏ گوید، دو چیز است:

1- نظم آیات به شکلى که گفته شده.
2- حرف «فا» در لفظ «فتولى» که گواه بر ترتیب است؛ یعنى پس از نابودى آنان، از آنها روى برتافت و به آنان چنین گفت:

جمله‏ «ولکن لا تُحِبُّونَ النَّاصِحینَ» مى ‏رساند آنان چنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند که حتى پس از مرگ نیز داراى چنین روحیه خبیث بودند که افراد پند ده و اندرزگو را نیز دوست نمى ‏داشتند.

صریح قرآن این است که او با ارواح امت خود به طور جدى سخن مى‏ گوید و آنان را طرف خطاب قرار مى ‏دهد و از عناد مستمر آنان که پس از مرگ نیز با آنان همراه بود خبرمى ‏دهد، مى ‏گوید: هم اکنون نیز ناصحان را دوست نمى ‏دارید.

ب- شعیب با ارواح گذشتگان سخن مى ‏گوید:

در آیه 91 سوره اعراف می خوانیم: «فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَاصْبَحُوا فى دارِهمْ جاثِمینَ»؛ (زمین لرزه آنان را فرا گرفت و در خانه هاى خود هلاک شدند).

و در آیه 92 سوره اعراف می خوانیم: «الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَاَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الخاسِرِینَ»؛ (گروهى که شعیب را تکذیب کردند، تو گویى در آن دیار نبودند گروهى که او را تکذیب کرده ‏اند، زیانکاران بودند).
در آیه 93 سوره اعراف می خوانیم: «فَتَوَلّى‏ عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُکُمْ رسالاتِ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسى عَلى‏ قَوْمٍ کافِرینَ»؛ (از آنان روى برتافت و گفت: اى قوم من، من پیام هاى خدایم را رسانیدم و شماها را نصیحت کردم، چگونه بر گروهى که کافرند، اندوه بخورم؟)

شیوه استدلال در این آیه با آیه‏ هاى مربوط به صالح، یکى است.

ج- پیامبر اسلام با ارواح انبیا سخن مى‏ گوید:

در آیه 45 سوره زخرف می خوانیم: «وَسْئَلْ مَنْ ارْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا اجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ الِهَهً یُعْبَدُونَ»؛ (از پیامبران پیشین بپرس آیا غیر از خداى رحمان خدایى قرار دادیم که مورد پرستش قرار گیرد؟)
ظاهر آیه این است که پیامبر مى‏ تواند از همین نشات طبیعى، با پیامبران که در نشات دیگر بسر مى ‏برند تماس بگیرد تا روشن شود که دستور خداوند در تمام قرنها و اعصار به تمام پیامبران این بود که جز خداى یگانه را نپرستند.

د- قرآن بر پیامبران درود مى ‏فرستد:

قرآن مجید در مواردى، بر پیامبران سلام و درود فرستاده است و هرگز این سلام ‏ها و درودها، تحیات خشک و تعارف‏هاى بى‏ معنا و تشریفاتى نبوده است. مانند آن که مى ‏فرماید: «سَلامٌ عَلى نُوحِ فِى الْعالَمین»، «سَلامٌ عَلى ابْراهیم»، «سَلامٌ عَلى مُوسى وَهارُون»، «سَلامٌ عَلى آلْ یاسین»، «سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلینَ».(1)

معنی درود بر پیامبر در حال تشهد چیست؟

تمام مسلمانان جهان، با اختلاف هایى که در فروع فقهى دارند، هر صبح و شام در تشهد نماز، پیامبر عظیم الشان خدارا مورد خطاب قرار داده، مى‏ گویند: «السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّها النَّبىُّ وَرَحْمَهُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ».

امّا چیزى که هست، شافعى و برخى دیگر، آن را در تشهد لازم و واجب‏ مى‏ دانند و پیروان مذاهب دیگر مستحب مى ‏شمارند. لیکن همگى اتفاق نظر دارند که پیامبر به مسلمانان چنین تعلیم داده است.(2) و سنت پیامبر در حال حیات و ممات او باقى است. اگر به راستى ارتباط و پیوند ما با پیامبر، مقطوع و بریده است، پس چنین سلامى، آنهم بصورت خطاب، چه معنایى دارد؟

شواهد تاریخی می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت:

در تاریخ اسلام نیز شواهد متعددی وجود دارد که پیامبر اسلام با اموات صحبت کرده است. اگر این کار عبث و بیهوده بود رسول خدا(ص) هرگز چنین نمی کرد. در حدیثى که در صحیح بخارى در مورد داستان جنگ بدرآمده چنین مى‏ خوانیم: بعد از شکست کفار و پایان گرفتن جنگ، پیامبر(صلی الله علیه و آله) با جمعى از یارانش به کنار چاهى آمد که اجساد کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، و آنها را با نام هایشان صدا زد و گفت: آیا بهتر نبود که شما اطاعت خداو پیامبرش را مى‏ کردید؟ ما آنچه را خداوعده داده بود یافتیم، آیا شما آنچه را پروردگارتان وعده داده بود یافتید؟! در اینجا عمر گفت: اى رسول خدا! تو با اجسادى سخن مى ‏گویى که روح ندارند، رسول اللَّه فرمود: «وَالَّذِى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، مَا اَنْتُمْ بِاَسْمَعَ لِمَا اَقُولُ مِنْهُمْ»(3)؛ (سوگند به کسى که جان محمد در دست او است، شما نسبت به آنچه مى گویم از آنها شنواتر نیستید).

جواب حلّی:

نظر قرآن درباره حیات برزخی انسان؟

لغو بودن توسلبه مرده وقتی معنی پیدا می کند که مرگ جسم را به معنی نابودی کامل وجود انسان بدانیم در حالی که طبق تعالیم قرآناساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است. اینک تشریح هر یک از اینها:

1-  مرگ فناى انسان نیست:‏

آیات قرآن به روشنى گواهى مى ‏دهد که مرگ پایان زندگى نیست، بلکه دریچه ‏ایست براى یک زندگى نوین و انسان با عبور از این رهگذر به حیات جدید و عالمى کاملًا نو گام مى ‏نهد، عالمى که برتر از جهان ماده و طبیعت است.

گروهى که مرگ را فناى انسان مى‏ دانند و معتقدند که با مرگ همه چیز از بین می رود و نشانه ‏اى از انسان- جز یک جسد بى‏ روح که پس از چند صباحى به خاک و دیگر عناصر تبدیل مى‏ شود- باقى نمى ‏ماند، ناخود آگاه از فلسفه مادى گرى پیروى مى ‏نمایند.

برخی از آیاتی که بر بقاى روح پس از جدایى از بدن گواهی مى ‏دهند، از این قراراند:

الف- آیه 154 سوره بقره: «وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فى سَبیلِ اللَّهِ امْواتٌ، بَلْ احْیاءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرُونَ»؛ (به کسانى که در راه خداکشته مى ‏شوند، نگویید مرده‏ اند، بلکه آنان زندگانند، ولى شما احساس نمى ‏کنید.)

ب- آیات 169-171 سورهآل عمران: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فى سَبیلِ اللَّه امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ…* فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، وَیَسْتَبْشِرونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ… * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ…»؛ (گروهى را که در راه خداکشته مى‏ شوند، مرده مپندارید بلکه آنان زندگانند که نزد خدایشان روزى مى ‏خورند * آنان به آنچه خداوند از کرم خود به ایشان داده است، خرسند و شادمانند و به کسانى که به آنها نپیوسته‏ اند، بشارت مى‏ دهند… * به نعمتهاى الهى و فضل او ابراز خوشحالى مى‏ کنند).

ج- آیات 27- 25 سوره یس: «انّى آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ، قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ، قالَ یالَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ، بِما غَفَرَ لی رَبِّى‏ وَجَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ»؛ (وى گفت من به خداى شماها [فرستاده ‏ها] ایمان آوردم [به خاطر همین ایمان] به او گفته شد وارد بهشت شو، گفت اى کاش قوم من مى ‏دانستند که خداى من مرا بخشید و گرامى داشت).

مقصود از بهشت، که به او گفته شد وارد آن شود، بهشت برزخى است نه اخروى، به گواه این که وى آرزو مى‏ کند که اى کاش قوم من مى ‏دانستند خدایم مرا بخشیده و گرامى داشته است. آرزوى چنین آگاهى با جهان آخرت که حجاب ها و پرده ‏ها از برابر دیدگان انسان برداشته مى ‏شود، و وضع انسانها بر یکدیگر پوشیده نمى ‏ماند، سازگار نیست. بلکه چنین نا آگاهى با جهان دنیوى مناسب است که انسانهاى این «نشات» از وضع انسانهاى «نشات» دیگر (برزخ) آگاهى ندارند و آیات قرآن بر این مطلب گواهى مى ‏دهند.

2 – واقعیت انسان، همان روح اوست‏:

انسان در بدو نظر، ترکیبى از جسم و روح است، ولى واقعیت انسان همان روح او مى ‏باشد که با بدن همراه است. از بررسى آیاتى که پیرامون انسان در قرآن وارد شده است، این حقیقت‏ به خوبى استفاده مى ‏شود که واقعیت انسان، همان روح و نفس اوست.

اینک در مفاد آیه11 سوره سجده دقت کنید: «قُلْ یَتَوَفاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وُکِّلَ بِکُمْ، ثُمَّ الى ربِّکُمْ تُرْجَعُونَ.»؛ (بگو فرشته مرگ که براى شما گمارده شده، گریبانتان را مى ‏گیرد. آنگاه به سوى پروردگار خود باز مى ‏گردید). لفظ «تَوَفّى‏»، بر خلاف آنچه معروف است، به معناى میراندن نیست بلکه به معناى اخذ و گرفتن است. بنابر این، مفاد جمله «یَتَوفَّاکُم» این است که: «شماها را مى ‏گیرد».(4) هرگاه واقعیت انسان همان روح و روان او باشد، تعبیر آیه صحیح خواهد بود، ولى اگر روح و روان، قسمتى از شخصیت انسان را تشکیل دهد و نیم دیگر او بدن خارجى او باشد، در این صورت چنین تعبیرى مجاز خواهد بود؛ زیرا هرگز فرشته مرگ، بدن و ماده خارجى ما را نمى‏ گیرد، بلکه جسد به همان وضع خود باقى است و تنها روح ما را مى ‏ستاند.

قرآن مرگ را فناى انسانیت و پایان زندگى بشر نمى ‏داند، بلکه براى «شهیدان و صالحان» پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز حیاتى همراه با «فرح و شادى» و «تبشیر و نوید» معتقد است؛ چنانکه در آیات 169-171 سوره آل عمران بیان شد و برای «جنایتکاران» حیاتی همراه با «عذاب دردناک» قرار داده است؛ چنانکه درباره کفار طغیانگرى همچون فرعون و یارانش در آیه46 سوره مومن آمده است: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذابِ»؛ (آنها [فرعون و یارانش] هر صبح و شام در برابر آتش قرار مى‏ گیرند و به هنگامى که روز قیامت برپا مى‏ گردد فرمان داده مى‏ شود آل فرعون را در شدیدترین کیفرها وارد کنید).

هرگاه واقعیت انسان همان بدن عنصرى او باشد، شکى نیست که بدن پس از چند صباحى متلاشى شده و به عناصر گوناگون تبدیل مى‏ گردد در این صورت بقاى انسان، یا حیات برزخى نامفهوم خواهد بود.

بنابراین مرگ پایان زندگى و فناى انسان نیست، بلکه دریچه ‏اى است براى انتقال او به جهان دیگر. واقعیت انسان، نیز همان روح و روان او است، و بدن لباسى است که بر آن پوشانیده شده و اگر روح و روان او باقى‏ است، قهراً واقعیت و شخصیت و تمام توانایى او (منهاى آن نوع از توانایى که در گرو بدن مادى و وابسته به آن است) نیز باقى مى‏ باشد. لذا اگر در این جهان نفس او قدرت بر نیایش و دعاداشت، یا مى ‏توانست به اذن خدا، کارهاى خارق العاده انجام دهد، در آن سرا نیز نفس قدسى او به اذن خداقادر و تواناست و جز کارهایى که نیار به بدن مادى دارد، بر تمام کارها قادر و توانا مى ‏باشد. دیگر اینکه ارتباط انسانهاى این نشات با انسانهاى آن نشات امکان پذیر است و ارواح مقدس شنواى سخنان و کلمات ما مى ‏باشند. با توجه به این مطالب ثابت می شود که اولیاى الهى مى ‏توانند سخنان ما را دریافت کنند، و به اذن الهى نیز پاسخ بگویند.

توضیح و تببین آیات سه گانه نفی درک:

به چند دلیل آیاتی که دلالت بر نفی درک مردگان می کند منافاتی با توسل به ارواح پاک اولیاء ندارد:

اولا: این آیات چه بسا ناظر به اجسادى باشد که در قبرهاست، زیرا آنها تبدیل به خاک مى‏ شوند و چیزى درک نمى ‏کنند؛ اما طرف خطاب ما، اجساد نهفته در قبور نیستند، بلکه ما با ارواح پاک و زنده، که با اجساد برزخى در جهان برزخى به سر مى ‏برند و به تصریح قرآن حى و زنده هستند، سخن مى‏ گوییم و از آنان درخواست شفاعت مى نماییم نه با بدن نهفته در خاک.

ثانیاً: مراد از نفى سماع نفى انتفاع است که از آن به کنایه تعبیر به نفى سماع شده است؛ چرا که وجه شبه نمی تواند نفى سماع به معنی فقدان قوه شنوایى باشد، زیرا مشرکان همگى داراى این قوه بودند، بلکه وجه شبه چیز دیگرى است و آن نفى سودمند بودن است، یعنى همان طور که دعوت میت به ایمان و عمل صالح سودى نمى بخشد و زمان عمل سپرى شده است، دعوت مشرکان نیز براى آنان سودى ندارد.(5)

ابن قیم جوزیه از علمای اهل سنت در تفسیرآیه‏ «وَمااَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» به همین نکته اشاره کرده و مى‏ گوید: «آیه دلالت دارد بر کافرى که قلبش مرده است به نحوى که نمى‏ توانى حقایق را به او برسانى تا از آن بهره‏ مند شود، همان گونه که نمى ‏توانى به کسانى که در قبرند چیزى بشنوانى به حدّى که نفع برند».(6)

هم چنین در تفسیر آیه شریفه: «اِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ اِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ‏» مى ‏گوید: «مراد از آیه نفى اهلیّت سماع است؛ به این معنى که قلب ‏هاى مشرکان از آن جا که مرده است، تو نمى ‏توانى حقایق را به آنان برسانى، همان گونه که در اموات نیز چنین است».(7)

ابن کثیر نیز در در شرح آیه: «وَما اَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» مى‏ گوید: «کما لا ینتفع الاموات بعد موتهم وصیرورتهم الى قبورهم وهم کفار بالهدایه والدعوه الیها، کذلک هولاء المشرکون الذین کتب علیهم الشقاوه لا حیله لک فیهم ولا تستطیع هدایتهم»(8)؛ (همان گونه که امواتِ کفار بعد از مرگشان و قرار گرفتن در قبر از هدایت و دعوت پیامبر(ص) بى بهره‏ اند؛ مشرکان نیز که اهل شقاوت‏ اند از هدایت تو سودى نمى‏ برند و نمی توانی آنها را هدایت کنی).

در نتیجه آیات نفی درک مردگان منافاتی با توسل ندارد و از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. ضمن اینکه طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است.

پی نوشت:

(1). سوره صافات، آیات 79 و 109 و 120 و 130 و 181.
(2). تذكرة الفقها، علامه حلى، حسن بن يوسف، مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) لاحياء التراث، قم، 1414هـ ق، ج 1، ص 232.
(3). صحيح بخارى، بخاری، محمد بن إسماعيل، دار ابن كثير، بيروت، 1407هـ ق/ 1987م، چاپ سوم، ج 4، ص 1461. (بر اساس نرم افزار مکتبه الشامله)
(4). ر.ک: آيين وهابيت، سبحانی، جعفر، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا، ص 233.
(5). راهنماى حقيقت، سبحانی، جعفر، انتشارات مشعر، تهران، 1387 ش‏، ص 157.
(6). الروح، ابن قیم جوزی، محمد بن أبي بكر، دار الكتب العلمية، بيروت، 1395 هـ ق/ 1975 م، ج 1، ص 45. (بر اساس نرم افزار مکتبة الشاملة)
(7). همان.
(8). تفسیر ابن کثیر، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي، محقق: محمود حسن، دار الفكر، بیروت، 1414هـ ق/1994م، ج 3، ص 666.

………………………….
پایان پیام/ 167

منبع: http://fa.abna.cc/6SkG

**************************************************************************

6 جواب به شبهات توسل

1- هر دعا و دعوت و استمداد از غیر خدا شرك است وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً جن/18.

 ج: ولی باید توجه داشت كه شرك در صورتی است كه به عنوان الوهیت كسی دیگر را بخواند، به دلیل: در آیه دیگر می خوانیم: وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ مومنون/117. –

هر استمداد از غیر خدا شرك نیست به دلیل: تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی مائده/2. وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْكُمُ النَّصْرُ انفال/72. كَما قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللّهِ صف/14. اذْكُرْنِی عِنْدَ رَبِّكَ یوسف/42. حَتّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها كهف/77. فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍكهف/95. قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَوا أَیُّكُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها نمل/38. – محمد بن عبدالوهاب می گوید: خواندن غیر خدا و استغاثه به غیر خدا سبب ارتداد و خروج از دین و مشرك و بت پرست و مهدورالدم و. . . . می گردد. – ایمان به قدرتی مستقل از قدرت خدا شرك است، ولی استمداد از قدرتها با توجه به اینكه همه چیز را از خدا بداند مانعی ندارد. فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُبْرِئُ الاكْمَهَ وَ الابْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللّهِ آل عمران/49. – كار خدا را نباید به دیگران نسبت داد: همین كه ابوحنیفه شنید كه امام صادق (ع) بعد از غذا فرمود: “الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ هَذَا مِنْكَ وَ مِنْ رَسُولِكَ (ص) ” فَقَالَ أَبُو حَنِیفَةَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! أَ جَعَلْتَ مَعَ اللَّهِ شَرِیكاً؟ فَقَالَ: لَهُ وَیْلَكَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی كِتَابِهِ “وَ ما نَقَمُوا إِلا أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ ” (توبه/74) وَ یَقُولُ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ “وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَیُوتِینَا اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ ” (توبه/59) فَقَالَ: أَبُو حَنِیفَةَ وَ اللَّهِ لَكَأَنِّی مَا قَرَأْتُهُمَا قَطُّ من كتاب الله و لا سمعتهما إلا فی هذا الوقت فقال أبو عبد الله (ع) : ” بلی قد قرأتهما و سمعتهما و لكن الله تعالی أنزل فیك و فی أشباهك “أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها ” (محمد/24) و قال “كَلا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یَكْسِبُونَ ” (مطففین/14) ” كنزالفوائد، ج 2، ص 36. – امروز معنای شرك را بدانیم تا جواب اشكالات را بدهیم: شرك؛ یعنی كسی یا چیزی را خدا بدانیم یا عبادت كنیم به عنوان این كه او خداست یا حاجت از كسی خواهیم به عنوان این كه او مستقل در تأثیر است. این است شرك كه قرآن و عقل آن را ردّ می كند و می فرماید: أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ انبیاء/24. وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هولاءِ شُفَعاونا عِنْدَ اللّهِ یونس/18. اكنون كه معنای شرك روش شد، پس: الف: تواضع و فروتنی در مقابل بزرگان شرك نیست؛ مگر ملائكه در برابر آدم سجده نكردند؟ وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لادَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِینَ بقره/34. آیا خدا امر به شرك كرد یا سجده به خاطر تواضع بود؟ سجده به عنوان عبادت كه نبود به عنوان كرنش بود. – مگر خدا تعریف مردمی را نمی كند كه أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُومِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْكافِرِینَ مائده/54. تواضع و ذلیل شدن در برابر مردم با ایمان را خدا دوست دارد. مگر قرآن نمی گوید: وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ یوسف/100. پس شفا خواستن از ائمه شرك نیست. ما آنان را نمی پرستیم و نه خدا می دانیم.   (مجموعه فیش های تبلیغی ص :172)

سئوال 2: استمداد از زنده غیر از شخص مرده است.

ج: مرده هم حیات برزخی دارد: بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران/169. به علاوه زنده و مرده در دُونِ اللّهِ بودن فرقی نمی كند

سئوال 3: إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی نمل/80. وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ فاطر/22. مرده دلان، تشبیه به مردگان شده اند كه هرگز نمی شوند به آنها توسل كرد پس توسل به مرده ممنوع است.

ج: قرآن برای اولیاء حیات برزخی معتقد است و ما با زنده های برزخ گفتگو می كنیم. وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ بقره/154. رسول خدا (ص) بالای چاه بدر با كشتگان گفتگو كرد. همین كه پرسیدند مگر می شنوند فرمود: انهم لاسمع منكم مجمه ؟ ؟ ؟ ، ج 8، ص 296، نقل از صحیح مسلم، ج 8، ص 136 به نقل از عمربن الخطاب حضرت علی (ع) گاهی به وادی السلام می رفت و با آنان گفتگو می كرد و به افرادی می فرمود: لَوْ كُشِفَ لَكَ لَرَأَیْتَهُمْ حَلَقاً حَلَقاً مُحْتَبِینَ یَتَحَادَثُونَ كافی، ج 3، ص 243.

ج: بدعت ادخال ما لیس من الدین فی الدین بقصد الدین است. آری، با قصد ورود ممكن است بدعت باشد، امّا بدون قصد نه، مثلا سیلی به صورت یتیم به قصد ظلم حرام و به قصد نهی از منكر و تأدیب در بعضی مراحل جایز. سجده به قصد توفیق زیارت و شكر از خدا جائز، به قصد تعظیم صاحب قبر ممنوع. ولی مسئله مباح را حرام كردن شما مشمول وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الاقاوِیلِ حاقه/44. می باشد.

سئوال 6: می گویند توجه به غیر خداست.

ج: شما دعای توسل را ملاحظه كنید اوّل آن اللهم و آخر آن كلمه الله است و در همه جملاتش نسبت به خدا به چشم می خورد: توسلت بكم إلی الله و استشفعت بكم إلی الله فاشفعوا لی عند الله و استنقذونی من ذنوبی عند الله فإنكم وسیلتی إلی الله بحارالانوار، ج 99، ص 249. اگر شما سیری در آداب زیارت بكنید می بینید سراسر تكبیر و تمجید خدا و ائمه جزء عباد صالح و بندگان مطیع و خالص كه مرضی خدا و آبرومند درگاه او هستند مسئله دیگری ندارند.

سئوال 7: مگر در مذهب و كارهای خدائی پارتی بازی وجود دارد؟

ج: پارتی دو قسم است:

الف: پارتی هائی كه باعث نقض قانون و از هم پاشیدن قانون می شوند و این خیانت است، مثل اینكه شاگرد مردود توسط پارتی بازی قبول و یا شاگرد اول شود این نوع پارتی بازی ظلم به اجتماع است و این عملا قبیح است:

ب: پارتی هائی كه علاوه بر حفظ و مراعات قانون وسیله تفضّل شود، این نوع مانعی ندارد، مثل مأموری كه قانوناً ساعات كار خود را مشغول بوده و وقت تعطیل استراحت كرده در همین حال كسی به او رجوع می كند قانوناً حقی ندارد، امّا به خاطر شخصیت واسطه ممكن است اقدام كند و خارج از ساعت كار، اضافه كار كند. این مأمور ساعت كار قانونی را به هم نزده و ظلمی به اجتماع نكرده است، بلكه خدمت اضافه كرده است آن هم به خاطر شخصیت واسطه.

سئوال 8- همه داروخانه ها را بسته و فقط تربت امام حسین (ع) بخورید، مگر می شود خاك شفا باشد؟

ج: این اشكال ها دلیل این است كه ما خدا را نشناخته ایم. مگر قدرت خدا محدود است؟ مگر اثر را چه كسی به دارو می دهد؟ چه اشكال عقلی دارد كه همان خدائی كه فلان اثر را به فلان دارو می دهد به قطعه خاكی بدهد مگر خدا آتش سوزنده را سرد نكرد: یا نار كونی برداً و سلاماً البته مورد استفاده از تربت تنها در موردی است كه از داروها واسباب عادی مأیوس شویم آن هم به قدر ذرّه ای تا روزنه امیدی باشد. مگر نه اینكه خداوند به همین استشفاء گروهی را سالم كرده؟ آیا خدا با این عمل مردم را به شرك ترغیب نموده است؟

سئوال9- سجده بر خاك حسین (ع) شرك نیست؟

ج-سجده بر فرش و زیلو و. . . . هم همین طور. اگر ما خاك پرستیم، پس اهل سنت هم پشم پرستند. از ناحیه فرقه ضاله وهّابیّت 3 شبهه اساسی در مسئله توسل وارد شده است.

شبهه اول: شبهه شرك. آنها گویند چون شما از ائمه چیزی را می خواهید كه غیر خدا هستند پس مشركید. جواب: گوئیم هیچ موجودی در (فاعلیّت بالاستقلال) با خدا شریك نیست و هیچ اثری از آفریده ای پدید نمی آید مگر به مشیّت الهی. إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِی عَلَیْكَ وَ عَلی والِدَتِكَ إِذْ أَیَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ كَهْلا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الانْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الاكْمَهَ وَ الابْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ مثلا: حضرت عیسی (ع) به اذن خدا از گِل، شكل پرنده درست كرد و در آن می دمید پرنده می شد و كور مادرزاد و بیمار مبتلا به برص را شفا می داد و مردگان را زنده می كرد. مائده / 110.

مجموعه فیش های تبلیغی ص :173

بدیهی است كه این را نمی گویند در كار خدا شریك شدن، بلكه می گویند: به اذن خدا كار كردن، زیرا آنچه كار خدائی مخصوص به خداست، استقلال در تأثیر و ایجاد است نه مطلق ایجاد. چنان كه موجودات جهان، با موجود شدن، شریك خدا در (وجود) نشده اند، بلكه به اذن خدا (وجوددار) شده اند. هرچیز جز خدا هم وجودش (بالاذن) است و هم ایجادش بالاذن.

یك اشكال: تصور نشود كه چون گفتیم برای رسیدن به خدا احتیاج به واسطه داریم كه آنها مقرّب درگاهند، كسی بگوید كه خدا نغوذ بالله عاجز است كه بدون واسطه كار راه اندازی كند، گوئیم: این ضعف مرتبه وجودی اشیاء است كه آنها را از قابلیّت كسب فیض مستقیم، محروم كرده و ناچارند كه در پناه وجود سایر مراتب عالیه خلقت از رحمت عامّ مبداء فیّاض استفاده كنند. یك مثال: زنده بودن زمینیان به بودن خورشید است كه اگر خورشید نباشد تمام منظومه شمسی با همه موجوداتش نابود می شود. حال آیا آفتاب شریك خداست یا خیر. این لازمه ساختمان، زمین و. . . است كه بی وساطت خورشید نمی توانند از فیاضیت حق استفاده كنند. توسل ضیاءآبادی، ص 99.

شبهه دوم: استعانت از (میّت) و (غائب) : می گویند: اگر ما فرضاً بپذیریم كه توسّل به انسان زنده و حاضر منافات با توحید ندارد شكی نیست كه توسّل به مرده و غائب شرك عظیم است. چنانكه ابن تیمیّه گوید: و قدیخاطبون المیّت عند قبره او یخاطبون الحی و هو غائب كما یخاطبونه لو كان حاضراً حیّاً و ینشدون قصائد یقول احدهم فیها: یا سیّدی فلاناً. . . . اشفع لی الی اللّه سل اللّه لنا ان ینصرنا علی عدوّنا. . . فهذه الانواع من خطاب الملائكة و الانبیاء و الصالحین بعد موتهم عند قبورهم و فی مغیبهم. . . هو اعظم انواع الشرك الموجود فی المشركین. التوسل و الوسیلة، ص 18.

ما می گوئیم: هیچ مطلبی به صرف ادّعا نه اثبات می گردد و نه نفی، بلكه برای اثباتش باید به برهان متوسّل شد. اگر مخلوقی در حال (حیات) و (حضورش) مقرّب درگاه خدا بوده و دعا و شفاعتش درباره دیگران مقبول است چه مانعی دارد كه در حال (غیاب) یا پس از (مرگ) نیز همچنان، مقرّبیّت باقی مانده و خاصیت اثر بخشیش به (اذن خدا) دائمی باشد. همه انسانها حیات برزخی دارند و اولیاء خدا هرگز نمی میرند. وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمران/169. هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما (حافظ) می گویند سلام و صلوات به پیامبر نمی رسد و او از سلام و كلام ما بی خبر است! ! چگونه شهداء زنده، ولی پیامبران كه برترند مرده اند. چگونه شر حاسد به محسود می رسد، ولی سلام عاشق به معشوق نمی رسد. اگر استمداد از غیر خداوند كفر است، پس چرا: سلیمان برای آوردن تخت از عفریت استمداد كرد؟ موسی از خداوند درخواست وزیری هارون را كرد؟ چرا خداوند از غیر خودش كمك دین را خواسته إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ محمد/7. چرا یوسف پیراهن خود را وسیله بینائی چشم پدر قرار داد؟ چرا نوح نیاز به كشتی داشت؟ چرا در زمان موسی برای زنده شدن مردن از كشتن گاو استفاده شد؟ عمل بوسیدن عملی است كه هر منصفی می داند كه از قلبی سرشار از حبّ وعلاقه برمی خیزد و گویند: مجنون، سگ كوی لیلی را می بوسید و دیوار خانه او را بوسه می زد. به او می گفتند: تو دیوانه ای كه سنگ و گل را می بوسی. می گفت: من صاحب خانه را كار دارم.

امرّ علی الدیار دیارِ لیلی                 اقبّل ذاالجدار و ذاالجدار

وما حبّ الدیار شغفن قلبی             ولكن حب من سكن الدیار

اگر به ما در مورد بوسیدن ضریح اشكال كنند گوئیم: شما چرا حجرالاسود را می بوسید؟ گویند: مراد بیعت با خداست كه در روایت است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) : طُوفُوا بِالْبَیْتِ وَ اسْتَلِمُوا الرُّكْنَ فَإِنَّهُ یَمِینُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ یُصَافِحُ بِهَا خَلْقَهُ عللالشرائع، ج 2، ص 424. حجر، دست راست خدا در زمین است. ما می گوئیم كه در مورد استلام و بوسیدن قبر پیامبر و امام هم بیعت با رسول خدا و ائمه علیهم السلام است كه قرآن می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَكَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ فتح/10. و رسول خدا فرمود: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) : إنما مثل أهل بیتی فیكم كمثل سفینة نوح، من ركبها نجا، و من تخلف عنها غرق أمالی طوسی، ص 733.

منبع: http://qaraati.noornet.net/fa/fishview.html?ItemID=175&FishArticleID=17895

توسل به مردگان در قرآن

    توضیح سؤال:

در مبحث توسل در فهرست پرسش های شیعه متوسل شدن برادران یوسف به حضرت یعقوب و توسل به شخص پیامبر اسلام هر دو مورد به استناد قرآن در زمانی اتفاق افتاده که آن پیامبران حیات ظاهری داشتند و هنوز رحلت نکرده بودند ؛ لذا به دنبال آیه ای می‌گردم که توسل به مرده در آن به نوعی مطرح شده باشد .

لطفا پاسخ دهید.

پاسخ اول:

آیه ۶۴ سوره نساء، شامل توسل بعد از رحلت پیامبر (ص) نیز می‌شود:

آیه ذیل یکی از آیاتی است که در باره توسل به رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد شده وعلمای شیعه واهل سنت به آن استناد کرده اند:

وَلَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحیماً

اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند ورسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت.

رفتن به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله برای طلب بخشایش در این آیه عام است ؛ شامل حیات ایشان و بعد از مرگ ظاهری می شود .

علمای اهل تسنن در مورد این آیه کلمات بسیار جالبی دارند. نووی در بحث زیارت رسول خدا صلی الله علیه وآله می‌نویسد:

ثم یرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله علیه وسلم ویتوسل به فی حق نفسه ویستشفع به إلى ربه سبحانه وتعالى ومن أحسن ما یقول ما حکاه الماوردی والقاضی أبو الطیب وسائر أصحابنا عن العتبی مستحسنین له قال ( کنت جالسا عند قبر رسول الله صلى الله علیه وسلم فجاء أعرابی فقال السلام علیک یا رسول الله سمعت الله یقول ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما ) وقد جئتک مستغفرا من ذنبی مستشفعا بک إلى ربی ثم أنشأ یقول

یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه                      فطاب من طیبهن القاع والاکم

نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه فیه                  العفاف وفیه الجود والکرم

ثم انصرف فحملتنی عینای، فرأیت النبی (صلى الله علیه وسلم) فی النوم فقال یا عتبى الحق الاعرابی، فبشره بان الله تعالى قد غفر له)

سپس به جایگاه اولیه در مقابل صورت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم باز گشته وبه وی توسل کند در حق خودش و از وی طلب شفاعت در نزد خدا بنماید.

از بهترین کلمات آنچه است که ماوردی وقاضی ابو الطیب ودیگر اصحاب ما از عتبی نقل کرده وآن را نیکو شمرده اندکه گفت : نزد قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودم که بیابانگردی آمد وگفت سلام بر تو ای رسول خدا. از خداوند شنیدم(کلام خدا در قرآن) که اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند و رسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت. و من به نزد تو آمدم و از گناه خود طلب بخشش کرده و تو را شفیع نزد پروردگارم قرار می دهم .سپس این شعر را خواند که:

ای بهترین کسی که دربهترین جایگاه دفن شده است که ازبوی خوش آنجاهمه جابوی خوش گرفته است .

جانم فدای قبری که تو ساکن آن هستی که در آن اسوه کامل در عفت وجود وکرم مدفون است.

سپس بازگشت . پس چشمانم سنگین شده در خواب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم را دیدم پس فرمودند که ای عتبی به سراغ اعرابی برو و به او بشارت بده که خداوند گناهان او را آمرزید. (المجموع – محیى الدین النووی – ج ۸ – ص ۲۷۴)

دمیاطی نیز می‌نویسد:

ثم بعد زیارة الشیخین یذهب للسلام على السیدة فاطمة رضی الله عنها فی بیتها الذی داخل المقصورة للقول بأنها مدفونة هناک ، والراجح أنها فی البقیع فیقول : السلام علیک یا بنت المصطفى … ویتوسل بها إلى أبیها ( ص ) . ثم یرجع إلى موقفه الأول قبالة وجهه الشریف ، فیقول : الحمد لله رب العالمین . اللهم صل على سیدنا محمد ، وعلى آل سیدنا محمد . السلام علیک یا سیدی یا رسول الله . إن الله تعالى أنزل علیک کتابا صادقا ، قال فیه : (ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما) وقد جئتک مستغفرا من ذنبی مستشفعا بک إلى ربی .

بعد از زیارت ابو بکر و عمر برای سلام به فاطمه زهرا به بیت وی که در داخل ضریح است می روی چون بنا بر قولی در آنجا مدفون است ولی قول برتر آن است که در بقیع دفن است .پس می گویی سلام بر تو ای دختر رسول برگزیده …پس به وسیله وی بر پدرش توسل می جویی سپس به همان جای اول & در روبروی صورت شریف- بازگشته می گویی الحمد لله رب العالمین خدایا بر سرور ما محمد وبر آل وی درود فرست . سلام بر تو ای رسول خدا. خداوند به درستی بر تو کتاب خود را نازل کرد که در آن گفت :

که اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند ورسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت (آیه ۶۴ نساء) پس من به نزد تو آمده ام در حالیکه از گناهانم طلب بخشایش می کنم واز تو طلب شفاعت به نزد خداوند می کنم .

(إعانة الطالبین – البکری الدمیاطی – ج ۲ – ص ۳۵۷)

ثم تأتى القبر فتولی ظهرک القبلة وتستقبل وسطه وتقول السلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته … اللهم انک قلت وقولک الحق ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما ) وقد اتیتک مستغفرا من ذنوبی ، مستشفعا بک إلى ربی … ثم یتقدم قلیلا ویقول السلام علیک یا أبا بکر.

سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله می کنی ورو به سمت قبر ومی گویی سلام بر تو ای پیغمبر ورحمت خدا و برکات وی ….خداوندا تو گفته ای وکلامت درست است که اگر ایشان وقتی به خودشان ظلم کردند نزد تو آیند پس از خداوند طلب بخشایش کنند ورسول خدا هم برای ایشان طلب بخشایش کند به تحقیق خداوند را توبه پذیر وبخشنده خواهند یافت (آیه ۶۴ نساء).بدرستیکه من به نزد تو آمده ام در حالیکه از گناهانم طلب بخشایش می کنم و از تو می خواهم که در نزد پروردگارم شفیع من باشی …سپس کمی جلوتر رفته ومی گویی سلام بر تو ای ابو بکر …

(المغنی – عبد الله بن قدامه – ج ۳ – ص ۵۹۰ – ۵۹۱)

همانطور که مطرح شد حتی اهل سنت از این آیه چنین فهمیده اند که می توان از رسول خدا چه در حال حیات ظاهری و چه بعد از آن طلب شفاعت نمود .

پاسخ دوم:

انبیا وشهدا زنده هستند:

پاسخ شما را به نحو دیگری بیان می کنیم : آیا انبیای الهی مرده اند؟ وآیا ائمه ما مرده اند ؟

به اعتقاد شیعه واهل سنت، انبیاء الهی زنده هستند و شهدا نیز طبق آیه قرآن زنده هستند، پس توسل به آنها توسل به یک انسان زنده است نه توسل به مرده.

آلوسی در باره حیات انبیاء علیهم السلام می‌نویسد:

أما حیاة الأنبیاء علیهم الصلاة والسلام الحیاة البرزخیة التی هی فوق حیاة الشهداء الذین قال الله تعالى فیهم بَل أحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ فأمر ثابت بالأحادیث الصحیحة.

حیات انبیا علیهم السلام حیاتی است برزخی وبرتر از حیات شهداست که خداوند متعال در مورد ایشان فرموده است که ایشان زنده اند نزد پرورگارشان روزی داده می شوند . پس این امر مطلبی ثابت شده با روایات صحیح است

الآیات البینات فی عدم سماع الأموات ج۱/ص۳۹ للآلوسی النعمان بن محمود

ومن ثم قال الإمام السبکی حیاة الأنبیاء والشهداء کحیاتهم فی الدنیا

به همین دلیل امام سبکی گفته است که حیات انبیا و شهدا مانند زندگیشان در دنیاست.

السیرة الحلبیة ج۲/ص۴۳۲

ائمه ما نیز همگی شهید هستند و طبق آیه ۱۶۹ سوره آل عمران :

ولاتَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أموَاتَا بَل أحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ

کسانی را که در راه خدا کشته شدند مرده مپندارید بلکه ایشان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده می شوند .

شارح صحیح بخاری می‌نویسد:

أحدها أن الأنبیاء أفضل من الشهداء والشهداء أحیاء عند ربهم فکذلک الأنبیاء.

یکی از مطالبی که در مورد زندگی انبیا بعد از مرگ گفته شده است این است که انبیا برتر از شهدا هستند و شهدا نزد پروردگارشان زنده اند پس انبیا نیز همینطور.

فتح الباری ج۶/ص۴۸۷

همانطور که گفته شد اهل تسنن اعتقاد دارند که انبیا بعد از مرگ ظاهری در واقع زنده اند .

در منابع اهل سنت نیز روایاتی وجود دارد که حیات برزخی انبیاء را ثابت می‌کند. از جمله در صحیح مسلم نقل شده است که رسول خدا فرمود: در شب معراج موسی را دیدم که در قبرش نماز می‌خواند:

حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ وَشَیْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ قَالَا حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ الْبُنَانِیِّ وَسُلَیْمَانَ التَّیْمِیِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَتَیْتُ وَفِی رِوَایَةِ هَدَّابٍ مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی عِنْدَ الْکَثِیبِ الْأَحْمَرِ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی قَبْرِهِ

رسول خدا فرمودند که رفتم یا گذشتم بر موسی در شبی که من را به آسمان بردند – در کنار جایی که خاک سرخ زیادی جمع شده بود- واو ایستاده بود و در قبرش نماز می خواند.

صحیح مسلم ج۴/ص۱۸۴۵ کتاب الفضائل باب من فضائل موسی علیه السلام

در این زمینه همانطور که نمونه ای از آن نقل شد روایات زیادی حتی در صحیح بخاری ومسلم موجود است وبیهقی عالم مشهور اهل تسنن بعضی از آنها را در کتاب حیاة الأنبیاء بعد وفاتهم «زندگی پیامبران بعد از مرگ ایشان» جمع آوری نموده است .

وچون در قرآن تصریح به جواز توسل به زندگان شده است پس توسل به ائمه وانبیا بعد از رحلت ایشان جایز است.                                     مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*