تنبيه
بايد آگاه باشى كه اگر دعايى كردى و درخواستى نمودى، ممكن است آثار اجابت را ببينى و ممكن است آن را نبينى. اگر آثار اجابت را ديدى، دست نگهدار و به خود مغرور مشو، مبادا گمان كنى كه اين اجابت به سبب پاكى و صالح بودن تو است، بلكه چه بسا به خاطر اين باشد كه تو از كسانى هستى كه خداوند سبحان او را خوش ندارد و از صدايش بدش مى آيد و روا كردن حاجت تو به خاطر اين باشد كه حجت را بر تو تمام كرده باشد و روز قيامت به تو بگويد:
آيا تو جزء افرادى نبودى كه استحقاق رويگردانى مرا داشتند ولى با اين وصف دعايت را اجابت كردم؟
بلكه وظيفه ات اين است كه در برابر نعمت و لطف الهى، اولا شكر آن را به جاى آورى، و ثانيا بر كارهاى نيكت بيفزايى و از او بخواهى كه اين تعجيل در اجابت را درى از درهاى لطف و رحمتش قرار بدهد و تو را در شكر گزارى نعمتى كه اهليت آن را نداشتى، كمك فرمايد و آن را موجب استدراج قرار ندهد.(1)
بنابر اين، دو كار بايد انجام بدهى: يكى اينكه حمد كنى؛ چون ممكن است اين اجابت، از باب انعام الهى بوده. و ديگر اينكه استغفار نمايى؛ چون ممكن است از باب استدراج و بغض الهى باشد.
و اگر آثار اجابت را نديدى، مبادا نا اميد گردى، بلكه بايد اميدت به كرم حق، بيشتر شود؛ چون ممكن است اين عدم اجابت، به خاطر اين باشد كه او دوست دارد صدايت را بشنود، پس در اينجا وظيفه ات اصرار در دعا و تكرار آن است به چند دليل:
اول اينكه: با اصرار كردن، مشمول دعاى معصوم – عليه السلام – گردى كه فرمود:
38 – رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً طَلَبَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً [حَاجَةً] فَأَلَحَّ عَلَيْهِ.
يعنى: خدا رحمت كند بنده اى را كه از خدا چيزى بخواهد و بر آن اصرار بنمايد!.
دوم اينكه: جزء محبوبين و دوستان خدا گردى؛ چون خودش به توخبر داده كه صدايت را دوست دارد، پس مبادا اين صدا را قطع كنى.
سوم اينكه: ممكن است با تكرار دعا در بر آورده شدن حاجتت تعجيل گردد، همچنانكه در روايت آمده است. اما به هر حال بايد خوف از ذات اقدس اله را ملاك قرار داده با خودت بگويى:
شايد عدم اجابت، به خاطر اين باشد كه دعايم از ذات اقدس الهى، محجوب و در پس پرده است وملائكه حق، به خاطر گناهان بسيارم و يا به خاطر حقوق مردم كه بر عهده دارم، اعمالم را بالا نمى برند.
شايد به خاطر غفلت و قساوت قلبم باشد.
شايد به خاطر اين باشد كه به خداوند سبحان، حسن ظن ندارم (خواهد آمد كه تمامى اين امور موجب پرده افكنى بر دعا مى شوند).
و شايد به خاطر اين باشد كه من شايستگى اين مقام را ندارم، چون اگر داشتم پروردگار منّان بدون اينكه از او درخواست كرده باشم، آن را عطا مى فرمود و…
اگر زبان حالت اينگونه بود، بدانكه به مقام خوف رسيدى و فهميدى؟ تقصير از جانب تو است و تو بنده كوچكى هستى كه عيبهايش او را از مولايش دور ساخته و گناهانش او را از محبوبش طرد نموده است. اعمال زشتش او را زمينگير كرده و آرزوهايش او را زندانى نموده است. شهواتش موجب محروم گشتن از رحمت حق شده و بار گناهان، او را سنگين كرده از حركت در ميدان سالكين و عروج و صعود به درجات فائزين باز داشته است.
اما بايد آگاهى باشى كه اگر به همين حالت حقارت و دورى از مولايت و عقب ماندن از راهروان طريق، بر جاى خودت بنشينى و چيزى نگويى، حركتى نكنى و در نتيجه از هدايت دور بمانى، در اين صورت، شيطان بر تو طمع كرده، فرصت مى يابد تا تو را در دام خودش بيفكند و چنگالهايش را در تو فرو ببرد كه در نتيجه راه فرارى برايت باقى نخواهد ماند و به شقاوت و عذاب ابدى گرفتار مى گردى، بلكه قبل از گرفتار شدن در دام آن پليد، بايد فرياد بكشى، يارى بخواهى و در رحمت او را بكوبى تا ان شاء الله تعالى حجاب برداشته شود. و به زبان خجالت و شرمسارى با خدايت مناجات كن و بگو:
خداى من! آقاى من! اگر طلب و حاجت من مطابق مصلحت دين و دنياى من نيست بلكه مصلحت در خلاف آن است، پس مرا راضى كن به قضاى خودت، و آنچه را كه برايم تقدير فرمودى، مبارك قرار بده تا من به حالتى برسم كه نه تعجيل آنچه كه تو تاخيرش فرمودى، محبوب من باشد و نه تاخير آنچه تو آن را تعجيل نمودى. نفس مرا در برابر آنچه كه از جانب تو به من مى رسد، راضى و مطمئن قرار ده، بلكه آن را نزد من محبوب تر از چيزهاى ديگر گردان.
و اگر عدم اجابت و روى گردانى تو به خاطر كثرت گناهان و خطاهاى من است، پس بار الها! (من كه دعايم به سبب گناهان بسيار – مستجاب نمى شود ولى) به سوى پيامبر- صلى الله عليه وآله و سلم – و اهل بيت طبين و طاهرينش – عليهم السلام – دست توسل دراز مى كنم و آنها را وسيله قرار مى دهم.
خدايا! تو از من بى نيازى و من به تو محتاج.
خدايا! من بنده توام و بنده بايد از آقاى خودش حاجت بطلبد، حال كه مرا نمى پذيرى به سوى چه كسى روى كنم و از خانه تو به كجا پناه ببرم.
خدايا! اگر فضلت را از من باز دارى، چيزى بر تو اضافه نمى شود و عطا كردن هم نزد تو كار دشوارى نيست، در حالى كه تو كريم ترين كريمانى و رحيم ترين رحيمان.
در اينجا مناسب است مناجات امام زين العابدين و سيد الساجدين – عليه افضل صلوات المصلين – را متذكر شوى و در مضمونش تفكر كنى كه چگونه موجب تقويت اميد در انسان مى شود:
39 – إِلَهِي وَ عِزَّتِكَ وَ جَلَالِكَ لَوْ قَرَّنْتَنِي فِي الْأَصْفَادِ وَ مَنَعْتَنِي سَيْبَكَ مِنْ بَيْنِ الْأَشْهَادِ وَ دَلَلْتَ عَلَى فَضَائِحِي عُيُونَ الْعِبَادِ وَ أَمَرْتَ بِي إِلَى النَّارِ وَ حُلْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْأَبْرَارِ مَا قَطَعْتُ رَجَائِي مِنْكَ- وَ لَا صَرَفْتُ تَأْمِيلِي لِلْعَفْوِ عَنْكَ وَ لَا خَرَجَ حُبُّكَ عَنْ قَلْبِي أَنَا لَا أَنْسَى أَيَادِيَكَ عِنْدِي وَ سَتْرَكَ عَلَيَّ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ حُسْنَ صَنِيعِكَ إِلَيَّ.
يعنى: معبود من! به عزت و جلالت قسم! كه اگر گردنم را با زنجير ببندى و تنها مرا از بخششت محروم سازى و رسوائيهايم را برچشم همگان آشكارنمايى وفرمان به درآتش افتاد نم بدهى و بين من و نيكان، جدايى بيفكنى، هرگز اميدم را از تو قطع نخواهم كرد. آرزوى عفو و بخشش تو را از دلم بر نخواهم گرداند و بالاخره محبت تو از دلم خارج نخواهد شد. من هرگز نيكيها و عيب پوشيها و خوشرفتاريهاى تودردنيارا فراموش نمى كنم.
با اين سخنان و امثال آن، اميدت را زياد كن تا مبادا خوف و ترس تو بر آن غلبه كند موجب نا اميدى تو گردد؛ چون:
لا يقنط مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّون(2)
يعنى: تنها گمراهانند كه از رحمت پروردگارشان مايوس مى شوند.
از آن طرف، مبادا رجاء و اميدت زياد شود و موجب غرور و حماقتت گردد كه رسول خدا – صلى الله عليه وآله و سلم – فرمود:
40 – الْكَيِّسُ دَانَ نَفْسَهُ وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ- وَ الْأَحْمَقُ وَ الْعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ الْمَغْفِرَةَ.
يعنى: فرد هوشيار كسى است كه (هواهاى) نفس خود را خوار و كوچك مى نمايد و براى سراى پس از مرگ، كار مى كند، اما فردا حمق و عاجز آن است كه از هواهاى نفس پيروى كرده با اين حال از خدا آرزوى آمرزش دارد.
از معصومين – عليهم السلام – رسيده است كه:
41 – انما المومن كالطائر وله جناحان الرجاء و الخوف.
يعنى: مؤ من مانند پرنده دو بال دارد يكى اميد و ديگرى ترس است.
و لقمان حكيم به فرزندش نامان چنين گفت:
يَا بُنَيَّ لَوْ شُقَّ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ لَوُجِدَ عَلَى قَلْبِهِ سَطْرَانِ مِنْ نُورٍ لَوْ وُزِنَا لَمْ يَرْجَحْ أَحَدُهُمَا عَلَى الْآخَرِ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَحَدُهُمَا الرَّجَاءُ وَ الْآخَرُ الْخَوْفُ.
يعنى: اى پسركم! اگر سينه مؤ من را بشكافى، بر صفحه قلبش دو رشته نورانى خواهى ديد كه اگر كشيده شوند هيچيك بر ديگرى حتى به اندازه ذره مثقالى برترى نخواهد داشت، آن دو نور، يكى از اميد و ديگرى ترس است.
نا گفته نماند كه از ائمه اطهار – عليهم السلام – رسيده است كه در حالت مرض، خصوصا مرض مرگ، سزاوار است رجاء بيشتر از خوف باشد.
در اين مقام، مناسب است مناجاتى كه جهت دفع فقر و شدايد گفته شده، ذكر گردد:
1 – يا من يرى ما فى الضمير و يسمع انت المعد لكل ما يتوقع
2 – يا من يرجى للشدائد كلها يا من اليه المشتكى و المفزع
3 – يا من خزائن ملكه فى قول كن امنن فان الخير عندك اجمع
4 – مالى سوى فقرى اليك وسيله بالافتقار اليك فقرى ادفع
5 – مالى سوى قرعى لبابك حيله ولئن رددت فاى باب اقرع
6 – و من الذى ادعو و اهتف باسمه ان كان فضلك عن فقيرك يمنع
7 – خاشا لمجدك ان تقنط عاصيا و الفضل اجزل و المواهب اوسع
يعنى: 1 – اى كسى كه مى بينى و مى شنوى! آنچه ما، در اندرونمان پنهان داريم، تويى زمينه ساز آنچه ما انتظار و وقعش را مى كشيم!.
2 – اى كسى كه در شدايد و سختيها، اميد مايى! اى كسى كه شكايت و و زارى ستمديدگان به سوى اوست.
3 -اى كسى كه تمامى خزائن عالم هستى، تحت فرمان اوست! بر ما منت بگذار كه تمامى خيرها نزد توست.
4 – من وسيله اى بجز فقر و ندارى، ندارم، اين فقر را با اظهار آن نزد تو، مى خواهم دفع نمايم.
5 – چاره اى جز كوبيدن در رحمت براى من نمانده، اگر مرا برانى، كدام در را بكوبم.
6 – چه كسى را مى توانم صدا بزنم؟ در حالى كه تو فضل و عطايت را از فقيرى چون من، منع كرده باشى.
7 – مجد و عظمت تو برتر از آن است كه گنهكار را نا اميد نمايى، در حالى كه عطاى تو از هر كسى برتر و بخشش تو از هر كسى، وسيعتر است.
مناجات ديگر:
1 – اجلك عن تعذيب مثلى على ذنبى و لا ناصر لى غير نصرك يا رب
2 – انا عبدك المحقور فى عظم شانكم من الماء قد انشات اصلى و من ترب
3 – و نقلتنى من ظهر ادم نطفه احدر فى قفر جريح من الصلب
4 – و اخر جتنى من ضيق قعر يمنكم و احسانكم اهوى الى الواسع الرحب
5 – فحاشاك فى تعظيم شانك و العلى تعذب محفورا باحسانكم ربى
6 – لانا راينا فى الا نام معظما يخلى عن المحقور فى الحبس و الضرب
7 – و از فده مالا و لو شاء قتله لقطعه باسيف اربا على ارب
8 – و ايضا اذا عذبت مثلى و طابعا تنعمه فالعفو منك لمن تحبى
9 – فما هو الا لى فمند رايته لكم شيمه اعددته لمحو للذنب
10 – و اطمعتنى لما رايتك غافرا و وهاب قد سميت نفسك فى الكتب
11 – فان كان شيطانى اعان جوارحى عصتكم فمن توحيد كم خلا قلبى
12 – فتو جيد كم فيه و ال محمد سكنتم به فى حبه القلب و اللب
13 – و جيرانكم هذا الجوارح كلها و انت فقد او صيت بالجار ذى الجنت
14 – و ايضا راينا العرب تحمى نزيلها و جيرانها التابعين من الخطب
15 – فلم لا ارجى فيك يا غايه المنى جما مانعا ان صح هذا من العرب
يعنى:
1 – من تو را بزرگتر از آن مى دانم كه انسانى مانند مرا بر گناهانش عذاب نمايى و حال آنكه غير از نصرت تو، يار و ياورى بر آيم نمانده است.
2 – شان و مقام شما عظيم و رفيع است، ولى من بنده حقير توام، كه مرا از آب و خاك خلق نمودى.
3 – نطفه مرا از پشت آدم انتقال دادى تا اينكه از صلب پدر، در قعر رحم مادر قرار گرفتم.
4 – باز بر من منت نهاده مرا از تنگناى رحم بيرون كشيدى و به سبب لطف و احسان تو به اين دنياى وسيع و فراخ پاى نهادم.
5 – از مقام و مرتبه رفيع و عظيم تو دور است كه بنده حقيرى مانند مرا – كه به دست تو پرور يده شده – عذاب نمايى.
6 – چون در ميان، خلايق، گاهى اوقات ديده مى شود كه شخص بزرگى، زندانى پست و حقير خود را از حبس و زدن، آزاد مى كند(تا چه رسد به تو).
7 – علاوه بر آزادى، مالى نيز به او بخشيد و حال آنكه اگر مى خواست او را بكشد، مى توانست با شمشير پاره پاره اش نمايد.
8 – اگر گنهكارى مانند مرا عذاب نمايى و بنده مطيع را نعمت دهى، پس عفو خود را براى چه كسى نگه داشته اى؟.
9 – عفو تنها براى امثال من است. من از روزى كه آن را خوى و خصلت هميشگى شما يافتم، به عنوان محو كننده گناهان خود قرارش دادم.
10 – از وقتى كه خود را در كتابها، غافر و وهاب آمرزنده و بخشنده نام نهادى، مرا به طمع انداختى.
11 – اگر شيطان، اعضا و جوارح مرا كمك كرد كه از فرمان شما سرپيچى كنند، ولى قلب من از توحيد(و ايمان به شما) خالى نيست.
12 – به آل محمد – صلى الله عليه وآله و سلم – سوگند! كه توحيد شما در قلب من استوار است، شما خودتان آن را در قلب و انديشه من كاشته ايد.
13 – اين اعضا و جوارح من، همگى همسايه هاى شمايند، خودت امر فرمودى كه حتى با همسايه هاى دور نيز، خوشرفتارى داشته باشيد.
14 – افزون بر اين، عرب را مى بينيم كه ميهمانان خود را حمايت مى كنند، و همسايه ها و توابع خود را از بلاهاى بزرگ نگهدارى مى نمايند.
15 – وقتى چنين حمايتى از عربها نيكو و صحيح شمرده مى شود، پس چرا من حمايتى كه مانع از آتش جهنم و عذاب باشد را از همچون تويى كه نهايت آرزوها هستى، اميدوار نباشم.
————————————————————————
1-از امام حسين-عليه السلام-در تحف العقول نقل شده است كه حضرت فرمود:
الا ستدرج من الله سبحانه لعبده ان يسبغ عليه النعم و يسلبه الشكر ع.
2-بر گرفته از آيه 56 سوره حجر كه مى فرمايد: و من يقنظ من رحمه ربه الا الضالون.
نصيحت (اگر دعا اجابت نشد)
اگر ديدى اجابت دعايت به تاخير افتاد، سزاوار است كه به قضاى الهى راضى باشى و آن را حمل بر خير كنى. و بدانى كه حتما آن حالى كه فعلا عين صلاح تو است، چون تنها در اين صورت است كه به درجه عالى، تفويض و واگذار كردن كارها به ذات اقدس الهى خواهى رسيد. در اين مورد از رسول خدا – صلى الله عليه وآله و سلم – روايت شده كه فرمود:
43 – لَا تَسْخَطُوا نِعَمَ اللَّهِ وَ لَا تَقْتَرِحُوا عَلَى اللَّهِ وَ إِذَا ابْتُلِيَ أَحَدُكُمْ فِي رِزْقِهِ وَ مَعِيشَتِهِ فَلَا يُحْدِثَنَّ شَيْئاً يَسْأَلُهُ- لَعَلَّ فِي ذَلِكَ حَتْفَهُ وَ هَلَاكَهُ وَ لَكِنْ لِيَقُلِ اللَّهُمَّ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ إِنْ كَانَ مَا كَرِهْتُهُ مِنْ أَمْرِي هَذَا خَيْراً لِي وَ أَفْضَلَ فِي دِينِي فَصَبِّرْنِي عَلَيْهِ وَ قَوِّنِي عَلَى احْتِمَالِهِ وَ نَشِّطْنِي بِثِقْلِهِ وَ إِنْ كَانَ خِلَافُ ذَلِكَ خَيْراً لِي- فَجُدْ عَلَيَّ بِهِ وَ رَضِّنِي بِقَضَائِكَ عَلَى كُلِّ حَالٍ فَلَكَ الْحَمْدُ.
يعنى: از نعمتهاى الهى بدتان نيايد و فكر نكرده از خدا چيزى طلب نكنيد.
و اگر بلائى در روزى و زندگانى يكى از شما پديدار شد، مبادا چيز ديگرى از خدا طلب كند چون شايد آن چيز جديد، موجب مرگ و نابودى او شود، بلكه اينگونه بگويد:
بار خدايا! تو را به جاه و جلال محمد و آلش – صلى الله عليه وآله و سلم – قسمت مى دهم! اگر اين مسئله اى كه مرا ناراحت كرده، برايم خير است، مرا نسبت بدان صبور گردان و نه تنها قوت بر تحملش عنايت كن، بلكه مرا نسبت بدان با نشاط نيز بگردان. اما اگر خلاف آن برايم خير است، پس همان (خلاف) را به من ببخش. به هر حال مرا نسبت به قضاى خود، راضى گردان كه تنها تو سزاوار ستايشى.
و آنچه كه از امام صادق – عليه السلام – روايت شده نيز همين معنا را مى رساند كه: خداى متعال به موسى بن عمران – عليه السلام – اينگونه وحى كرد:
44 – یَامُوسَى مَاخَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ- وَ إِنِّي إِنَّمَا ابْتَلَيْتُهُ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا يَصْلُحُ عَبْدِي عَلَيْهِ فَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَلْيَشْكُرْ عَلَى نَعْمَائِي أُثْبِتْهُ فِي الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي إِذَاعَمِلَ بِرِضَائِي وَ أَطَاعَ أَمْرِي.
يعنى: اى موسى! احدى را محبوبتر از بنده مومنم خلق نكردم و اگر او را مبتلا بر بلايى مى سازم يا از آن معافش مى دارم، حتما به خير و صلاح اوست؛ چون من صلاح او را بهتر مى دانم. پس در موارد بلا، سزاوار است صابر و در موارد نعمت، شاكر باشد تا او را نزد خود جزء صديقين قرار بدهم. و اين وقتى است كه مطابق رضاى من عمل كند و فرمان مرا اطاعت نمايد.
45 – يَا عِبَادِي أَطِيعُونِي فِيمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ لَا تُعَلِّمُونِي بِمَا يُصْلِحُكُمْ فَإِنِّي أَعْلَمُ بِهِ وَ لَا أَبْخَلُ عَلَيْكُمْ بِمَصَالِحِكُمْ.
يعنى: اى بندگان من! هر فرمانى كه دادم اطاعتش كنيد، مبادا بخواهيد مصالح خود را به من بياموزيد؛ چون من خود بهتر از شما مى دانم و بخيل هم نيستم ( تا بگويند مصلحت ما را مى داند و نمى دهد).
و از رسول خدا – صلى الله عليه وآله و سلم – روايت شده است كه فرمود:
46 – يَا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ كَالْمَرْضَى وَ رَبُّ الْعَالَمِينَ كَالطَّبِيبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى بِمَا يَعْلَمُهُ الطَّبِيبُ وَيُدَبِّرُهُ لَافِيمَايَشْتَهِيهِ الْمَرِيضُ وَيَقْتَرِحُهُ أَلَافَسَلِّمُوا اللَّهَ أَمْرَهُ تَكُونُوا مِنَ الْفَائِزِينَ.
يعنى: اى بندگان خدا! شما همانند مريض هستيد و پروردگار عالمين همانند طبيب است و صلاح مريض در آن چيزى است كه طيب آن را مى آموزند و عاقبت انديشى مى كند، نه در اشتهاى مريض و خواسته هاى بى جايش، پس تسليم فرمان حق باشيد تا رستگار و پيروز گرديد.
از امام صادق – عليه السلام – نيز آمده است:
47 – عَجِبْتُ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ لَا يَقْضِي اللَّهُ [لَهُ] بِقَضَائِهِ إِلَّا كَانَ خَيْراً لَهُ [وَ] إِنْ قُرِّضَ بِالْمَقَارِيضِ كَانَ خَيْراً لَهُ وَ إِنْ مَلَكَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا كَانَ خَيْراً لَهُ. يعنى: حالات مرد مسلمان موجب شگفتى است، هر حكمى كه ذات اقدس الهى در مورد او جارى كند براى او خير مى باشد، اگر با قيچى قطعه قطعه گردد خير اوست كما اينكه اگر مالك شرق و غرب عالم گردد نيز، براى او خير خواهد بود.
و از آن حضرت است كه خداوند متعال مى فرمايد:
48 – لِيَحْذَرْ عَبْدِيَ الَّذِي يَسْتَبْطِئُ رِزْقِي أَنْ أَغْضِبَ فَأَفْتَحَ عَلَيْهِ بَاباً مِنَ الدُّنْيَا. يعنى: آن بنده اى كه گمان مى كند من روزى خود را دير به او مى رسانم، بايد خود را از غضب من نگه دارد (و چنين گمانى را بر طرف نمايد) كه مبادا(در اثر همين خيالش) بابى از دنيا را بر او بگشايم.
و از جمله سخنانى كه ذات اقدس الهى بر داوود نبى – عليه السلام – وحى فرستاد اين است كه:
49 – مَنِ انْقَطَعَ إِلَيَّ كَفَيْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ.
يعنى: هر كس به من روى كند واز غير من قطع اميد بنمايد، او را كفايت مى كنم (و كارهايش را بر عهده مى گيرم و به انجام مى رسانم) هركه از من درخواست كند به او عطا خواهم كرد و هر كه مرا بخواند، جوابش را خواهم داد.
– وَإِنَّمَا أُؤَخِّرُ دَعْوَتَهُ وَ هِيَ مُعَلَّقَةٌ وَ قَدِ اسْتَجَبْتُهَا لَهُ حَتَّى يَتِمَّ قَضَائِي فَإِذَا تَمَّ قَضَائِي أَنْفَذْتُ مَا سَأَلَ .
يعنى: و اگر دعاى اجابت شده او را معلق مى گذارم و آن را به تاخير مى اندازم به خاطر اين است كه حكم و قضاى من به درجه اتمام و اكمال برسد (و تمام مصالح آن فراهم گردد) و وقتى به اين درجه رسيد، درخواستش را انجام خواهم داد.
– قُلْ لِلْمَظْلُومِ إِنَّمَا أُؤَخِّرُ دَعْوَتَكَ وَ قَدِ اسْتَجَبْتُهَا لَكَ عَلَى مَنْ ظَلَمَكَ حَتَّى يَتِمَّ قَضَائِي لَكَ عَلَى مَنْ ظَلَمَكَ لِضُرُوبٍ كَثِيرَةٍ غَابَتْ عَنْكَ وَ أَنَا أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ.
يعنى: اى داود! به مظلوم بگو: اگر من دعاى مستجاب شده ات عليه كسى كه به تو ظلم روا داشته را به تاخير مى اندازم، به خاطر كامل شدن قضا و فراهم آمدن جهات مصلحت آن است، اين جهات بسيار زياد بوده، تو آن را نمى دانى ولى من احكم الحاكمين هستم (دستوراتم بى پايه و بى سابقه نيست بلكه استوارترين احكام از من صادر مى شود.
– إِمَّا أَنْ تَكُونَ قَدْ ظَلَمْتَ رَجُلًا فَدَعَا عَلَيْكَ فَتَكُونَ هَذِهِ بِهَذِهِ لَا لَكَ وَ لَا عَلَيْكَ .
يعنى: به عنوان مثال، ممكن است تو در گذشته بر كسى ظلمى كرده باشى كه آن مظلوم عليه تو دست به دعا برداشته باشد، در نتيجه اين، در مقابل آن، نه طلبكارى و نه بدهكار (و حال آنكه اگر دعاى تو عليه ظالم را اجابت مى كردم، مى بايست دعاى آن مظلوم عليه تو را نيز اجابت مى نمودم، در نتيجه دچار عذاب و عقاب مى شدى).
– وَ إِمَّا أَنْ تَكُونَ لَكَ دَرَجَةٌ فِي الْجَنَّةِ لَا تَبْلُغُهَا عِنْدِي إِلَّا بِظُلْمِهِ لَكَ لِأَنِّي أَخْتَبِرُ عِبَادِي فِي أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ .
يعنى: و با اينكه براى تو در بهشت درجه اى فراهم كردم كه بدان نمى رسى مگر اينكه بر تو ظلمى شود؛ چون من بندگانم را در مالها و جانهايشان مورد امتحان و آزمايش قرار مى دهم.
– وَ رُبَّمَا أَمْرَضْتُ الْعَبْدَ فَقَلَّتْ صَلَاتُهُ وَ خِدْمَتُهُ وَ لَصَوْتُهُ إِذَا دَعَانِي فِي كُرْبَتِهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ صَلَاةِ الْمُصَلِّينَ .
يعنى: چه بسا بنده اى را مريض كنم كه اثر آن، نماز و خدمات او كم گردد، اما صداى او در حالت غم و اندوهش، نزد من محبوبتر و دوست داشتنى تر از نماز نماز گزاران است.
– وَ لَرُبَّمَا صَلَّى الْعَبْدُ فَأَضْرِبُ بِهَا وَجْهَهُ وَ أَحْجُبُ عَنِّي صَوْتَهُ أَ تَدْرِي مَنْ ذَلِكَ يَا دَاوُدُ ذَلِكَ الَّذِي يُكْثِرُ الِالْتِفَاتَ إِلَى حُرَمِ الْمُؤْمِنِينَ بِعَيْنِ الْفِسْقِ وَ ذَلِكَ الَّذِي حَدَّثَتْهُ نَفْسُهُ لَوْ وَلِيَ أَمْراً لَضَرَبَ فِيهِ الْأَعْنَاقَ ظُلْماً.
يعنى و چه بسا بنده اى نماز بگزارد ولى من همان نماز را بر چهره او بكوبم و صدايش را نشنوم و بدان اعتنايى نكنم.
اى داوود! آيا مى دانى او چه كسى است؟ او فردى است كه به حرم مومنين، با نگاه شهوت آلود و حرام، زياد مى نگرد و كسى است كه اگر بر مردم حاكم شود، ظلم كرده، گردنها را مى زند.
– يَا دَاوُدُ نُحْ عَلَى خَطِيئَتِكَ كَالْمَرْأَةِ الثَّكْلَى عَلَى وَلَدِهَا.
يعنى: اى داوود! براى گناهانت نوحه و زارى كن آنچنان كه مادر فرزند مرده بر پسرش نوحه و زارى مى كند.
– لَوْ رَأَيْتَ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ النَّاسَ بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ قَدْ بَسَطْتُهَا بَسْطَ الْأَدِيمِ وَ ضَرَبْتُ نَوَاحِيَ أَلْسِنَتِهِم بِمَقَامِعَ مِنْ نَارٍ ثُمَّ سَلَّطْتُ عَلَيْهِمْ مُوَبِّخاً لَهُمْ يَقُولُ يَا أَهْلَ النَّارِ هَذَا فُلَانٌ السَّلِيطُ فَاعْرِفُوهُ.
يعنى: خوب بودى مى ديدى حالات آن افرادى را كه با زبانشان، گوشت مردم را مى خورند (نظير غيض كنندگان) در حالى كه زبانهايشان را مانند پوستى مى گسترانم و اطرافش را با گرزهايى از آتش مى زنم، سپس فردى را بر او مى گمارم كه توبيخش كند و بگويد: اى اهل جهنم! اين فلان شخص بد زبان است بشناسيدش.
– كَمْ رَكْعَةٍ طَوِيلَةٍ فِيهَا بُكَاءٌ بِخَشْيَةٍ قَدْ صَلَّاهَا صَاحِبُهَا لَا تُسَاوِي عِنْدِي فَتِيلًا حِينَ [حَيْثُ] نَظَرْتُ فِي قَلْبِهِ فَوَجَدْتُهُ-إِنْ سَلَّمَ مِنَ الصَّلَاةِ وَبَرَزَتْ لَهُ امْرَأَةٌ وَ عَرَضَتْ عَلَيْهِ نَفْسَهَا أَجَابَهَا وَ إِنْ عَامَلَهُ مُؤْمِنٌ خَاتَلَهُ [خَانَهُ].
يعنى: چه بسا ركعتهاى طولانى كه داراى اشك و گريه از روى خشيت باشد اما نزد من ذره اى (حتى به مقدار تار باريك هسته خرما) ارزش ندارد، چون وقتى نظر به قلب او مى كنم، مى بينم اگر بعد از نماز، زنى خود را به او عرضه كند، اجابتش خواهد كرد. و اگر مومنى با وى معامله اى انجام بدهد، آن مؤ من را فريب خواهد داد.
ادامه دارد…..