اشکال ها و پاسخ آنها
اشکال اوّل:اشکال نخست، سخن علامه طباطبایی و مؤلّفان تفسیر نمونه است که ایشان نیز آیه را عام دانسته و ائمّه علیهم السلام را مصداق اتمّ و فرد اکمل خوانده اند ( المیزان، ج ۱۶، ص ۱۴۳؛ تفسیر نمونه: ج ۱۶، ص ۳۰۵). علامه طباطبایی در اینباره می فرماید:
و هذا المعنی، مروی فی الکافی و فی بصائر الدرجات بعدّه طرق. وهو من الجری بمعنی انطباق الآیه علی أکمل المصادیق بدلیل الروایه الآتیه.
« و منظور در همه آنها تطبیق کلى بر فرد بارز آن است، به دلیل اینکه در روایت بعدى خواهید دیدکه آیه رامنحصر درائمه ندانستهاند»
ایشان سپس متن روایتی را از بصائر الدرجات می آورد که برید بن معاویه آن را از امام باقر علیه السلام نقل کرده وعلامه متن آنرااین چنین آورده است: قال: قلت له: «بل هو آیات بیّنات …» فقال: أنتم هم. من عسی أن یکونوا؟ علامه هیچ توضیحی نیفزوده و ظاهراً ضمیر «فقال» را به امام بازگردانده و جمله «أنتم هم» را هم به صورت اخباری و نه استفهامی، دانسته اند. بر این اساس، معنا چنین می شود که امام به برید فرموده است:«شما همان ها هستید.[همان هایی که علم به آنها داده شده است.] انتظارمیرود چه کسانی باشند؟».
حلّ اشکال:
پاسخ، بسیار روشن و ساده است. برید بن معاویه چنین متنی را نقل نکرده و چنین روایتی ندارد. می توان با یک مراجعه ساده به هفده روایتی که از بصائر الدرجات، نقل کرده ایم،اینرا متوجّه شدکه مقصودعلامه طباطبایی، روایت ابو بصیر است که بلافاصله پس از روایت برید واقع شده است(روایت بریده،روایت اوّل باب است و روایت ابو بصیر، روایت دوم که باعث اشتباه در دیدن می شود).
این یک تصحیف دیداری و خطای ساده انسانی است، امّا خطای اساسی در متن روایت و فهم اتّفاق افتاده است.
متن روایتی را که گفتیم از آنِ ابو بصیر است و نه برید، و چنین است:«قال: انتم هم؟ قال أبی جعفر: من عسی أن یکونوا؟» که در این صورت، ظاهراً « قال»ی نخست، به راوی بر می گردد و باید آن را سؤالی خواند و امام باقر علیه السلام هم فرموده است: انتظار می رود چه کسانی باشند ؟!
حال اگر کسی ظهور این احتمال را نپذیرد ، حداقل نمی تواند ظهور کلام را در آن معنایی بداند که علامه طباطبایی فرموده اند .
افزون بر این، در فقه الحدیث، خانواده حدیث، تأثیر بسزایی در فهم روایت دارند و اگر در این جا ما به شانزده روایت دیگر و نیز روایت های دیگر ابو بصیر (روایت سه، نُه و سیزده. گفتنی است روایت ششم مجموعه نیز مؤیّد همین برداشت، یعنی سؤالی بودن عبارت«من هم»ونیز جزو سخن راوی ونه امام بودن آن است)که یکی ازآنها بلا فاصله پس از همین روایت آمده است ، مراجعه کنیم ، به روشنی می فهمیم که عبارت «من هم» سخن ابو بصیر و به صورت سؤالی است. پاسخ امام: «من عسی أن یکونوا» که کلمه «غیرنا» را اضافه دارد،نیز استفهام انکاری امام نسبت به عدم اختصاص مفهوم آیه به ایشان وسایراهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام است؛ یعنی امام با شگفتی تمام سؤال کرده و فرموده است: آیا انتظار دارید، این آیه، شامل غیرماهم بشود؟!
در پایان می افزاییم که در میان روایات بصائر الدرجات، نیز مانند روایات الکافی، چند روایت، (روایت پنجم، یازدهم، دوازدهم و هفدهم) تصریح به اختصاص دارند.
اشکال دوم
اشکال دیگری که باید پاسخ داده شود، آن است که اگر مفهوم حقیقی قرآن، در سینه اهل بیت علیهم السلام باشد و در دل دیگران نباشد، دستورات قرآن به تدبّر در آن و نیز بیان بودنش برای همه مردم، چه می شود؟
حلّ اشکال:
این جا سخن از انحصار فهم قرآن نیست، بلکه خود حقیقت قرآن در دل ائمّه علیهم السلام است. به سخن دیگر،آن چه که برای مردم نازل شده و بیانگیربخشی ازحقایق قابل فهم هستی است، به همین شکل الفاظ و معانی متناسب با آنهاست.
امّا قرآن حقیقی که قرآن مکتوب، صورت نازله و فروکاسته آن است، بیرون از مسئله عادی لفظ و معناست، بلکه آن در دل و روح ائمّه علیهم السلام رسوخ کرده است. به طورِمسلّم آن چه به صورت لفظ و مکتوب درآمده، ظاهرش حجّت وقابل فهم مردمان است و معنای ظاهر آن، مستقیم و معنای باطنی آن، به طور غیر مستقیم و با کمک گیری از اهل بیت علیهم السلام قابل صید اندیشه های پاک بشری است.
امّا گوهر و حقیقت مکتوم قرآن، این الفاظ نیست و جز کسی که به وحی و یا الهام و یا ارث معنوی از آن بهره برده، کسی دیگری را توان رسیدن به آن نیست. این گوهر، راسخ در روح ائمه علیهم السلام است که گاه فوران می کند و جرقه ای از آن بیرون می زند و عالمان را به تأویل قرآن می رساند و به آن مؤمن می کند و منکران و فتنه جویان را به انکارمی کشاند و یا به طمع می اندازد تا ازآن،نفع شخصی خودرا بجویند. بر اساس این پاسخ،برداشت تفسیر نمونه نیز بیرون از موضوع است. مؤلّفان این تفسیر، مقصود از روایات متعدّد الکافی و بصائر الدرجات را مرحله کامل علم قرآن دانسته اند و از این رو، مانند علامه طباطبایی، عالمان و حتی مردم فهیم را دراین جا،شریک ائمّه علیهم السلام دانسته اند ( تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۳۰۵).
به خوبی روشن است که این برداشت، با سیاق آیات، سازگار نیست. آیات، در مقام ردّ تهمتی است که محتمل بود به پیامبر بزنند. تهمت این که قرآن،برگرفته از کتاب های پیشینیان و نوشته های دیگران است واین تهمت درزمینه ای جای طرح داردکه قرآن را علمی، همانند دیگر علم های عادی بدانیم. خداوند در این آیه، اساس شبهه رااز بین برده و فرموده : قرآن، واژه و نوشته نیست که بتوان آنها را رونویسی کرد، بلکه مکاشفه ای وحیانی است که به کسانی نازل می شود وبه سینه افرادی راه می یابد که ظرفیت اخذ علم عطا شده خداوند را دارا باشند واینان همان اهل بیت علیهم السلام و در رأس آنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند.
در پایان، مشخّص شد که فضیلت دریافت حقیقت قرآن و علم به آیات الهی، تنها ویژه اهل بیت علیهم السلام است و این،به منزله خطا ناپذیری دیگر علوم آنها و منشأ قدسی داشتن سخنان و رفتارهای آنان است که خود زمینه ساز عصمت و دیگر فضایل ایشان می شود.
کتابنامه
ـ البرهان فی تفسیر القرآن، سیّد هاشم بن سلیمان بحرانی (م ۱۱۰۷ق)، تحقیق:
مؤسسه البعثه، قم: مؤسسه البعثه، اوّل، ۱۴۱۵ ق.
ـ الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور،عبدالرحمان بن أبی بکرالسیوطی(م۹۱۱ق)،بیروت: دار الفکر، اوّل، ۱۴۱۴ ق.
ـ الکافی، محمّد بن یعقوب کلینی رازی (م ۳۲۹ ق)،تحقیق:علی اکبرالغفّاری،بیروت: دار صعب و دار التعارف، چهارم، ۱۴۰۱ ق.
ـ المیزان فی تفسیر القرآن، سیّد محمّد حسین طباطبائی (م ۱۴۰۲ق)، قم: إسماعیلیان، سوم، ۱۳۹۴ ق.
ـ بصائر الدرجات، محمّد بن الحسن الصفّار القمّی (ابن فَرّوخ) (م ۲۹۰ق)، قم: کتابخانه آیه الله مرعشی، اوّل، ۱۴۰۴ق.
ـ ترجمه تفسیر المیزان، موسوی همدانی، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۷۴.
ـ ترجمه تفسیر مجمع البیان، گروه مترجمان، تهران: انتشارات فراهانی،۱۳۶۰.
ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تهران: دار الکتاب الإسلامیه.
ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی (أمین الإسلام) (م ۵۴۸ ق)،
تحقیق: سیّد هاشم رسولی محلاّتی وسیّدفضل الله یزدی طباطبائی،بیروت: دار المعرفه، دوم، ۱۴۰۸ق.
ـ نور الثقلین، شیخ عبد علیّ بن جمعه العروسی الحویزی (م ۱۱۱۲ ق)، تحقیق: سیّد هاشم رسولی محلاّتی، قم: إسماعیلیان، چهارم، ۱۴۱۲ ق.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره ۸و۹
دکتر علی راد– محمّدی نیک