جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین مطالب
خانه » چرا کافران دنیای آبادتری دارند؟!

چرا کافران دنیای آبادتری دارند؟!

چرا کافران دنیای آبادتری دارند؟! آسایش برای کافران . دلیل به هلاکت نرساندن کفار

بخش اول خلاصه مطالب :  چرا کافران برخلاف مؤمنان دنیای آبادتری دارند؟!

خداوند انسانهای صالح را دوست دارد، لذا اگر خلافى کنند، فوراً آنان را با عذاب خود مى‏گیرد تا متذکّر شوند، لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین اگر پیامبر سخنى را که ما نگفته ‏ایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مى ‏گیریم (حاقّه ۴۴) همچنین اگر مؤمنین خلافى کنند، چند روزى نمى گذرد مگر آنکه گوشمالى مى‏شوند. امّا اگر کافران و نااهلان خلاف کنند، به آنان مهلت مى‏دهد و هرگاه مهلت آنها سرآمد، آنان را هلاک مى‏کند و اگر امیدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مى‏اندازد و به آنان مهلت مى‏دهد تا پیمانه شان پر شود. آنها که کافر شدند [و راه طغیان پیش گرفتند] تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى‏دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‏دهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها، عذاب خوارکننده ‏است! وَ لَا یَحْسَبنَ‏َّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِین‏ (آل عمران۱۷۸) اگر قطره‏ اى چاى روى شیشه عینک شما بریزد، فوراً آن را پاک مى‏کنید. امّا اگر قطره‏ اى چاى روى لباس شما بچکد، صبر مى‏کنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید. خداوند نیز با هرکس به گونه‏ اى رفتار مى‏نماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش، کیفر او را به تاخیر مى‏اندازد.

چرا عده‌ای در دنیا در خوشی هستند و عده‌ای در سختی؟

از نظر مذهب شیعه که قائل به اختیار است و جبر و تفویض را محال میداند انسان تا آنجایی که مربوط به اراده و اختیار او میشود حاکم بر وضع آینده خود است. وضع آینده یک انسان شبیه یک ورقه امتحانی است و نمره ای که به آن داده میشود تعیین کننده سعادت یا شقاوت اوست. در این ورقه امتحانی تنها سؤالات است بخشی از این سؤالات را خدا طراحی کرده و از دست ما خارج است؛ این سؤالات بر دو گونه اند برخی تکوینی هستند و برخی تشریعی.
مثلا ما نمی دانیم که امروز در خیابان با چه حادثه ای روبرو خواهیم شد ولی با هر حادثه ای که روبرو شویم یک سؤال امتحانی است که باید به آن جواب درست دهیم. این گونه سؤالات، سوال های تکوینی هستند بنابراین هر اتفاق تکوینی که برای ما رخ دهد چه عذاب باشد، چه رحمت باشد چه برای امتحان باشد و چه عقوبت اعمال گذشته خودمان و چه… همگی سؤال امتحانی هستند و جواب درست ما را طلب میکنند لذا لزومی ندارد که ما بدانیم این حادثه از چه سنخی است، جواب درست را خدا در فطرت و عقل و دین به ما عرضه کرده است.

اما سؤالات تشریعی عبارتند از واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات؛ واجبات را حتما باید بجا آورد و محرمات را حتما باید ترک کرد اینها سوالاتی هستند که نمره آنها تعیین کننده ی وضع آینده یا به اصطلاح سرنوشت ماست ولی مستحبات سوالاتی هستند که اگر آن را با آگاهی انجام دهیم نمره تشویقی دارد و اگر مکروهات را ترک کنیم خدا در نمره دادن با ارفاق عمل می کند. اما اگر کسی در امتحان تشریعی تقلب کند یا همه سوالات را جواب غلط دهد یا امتحان را به باد تمسخر بگیرد و… در این صورت خدا یا سوالات انحرافی پیش پایش میگذارد یا بر ورقه امتحانی او مهر مردودی میزند إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (بقره۶) کسانى که کافر شدند، براى آنان تفاوت نمى‏کند که آنان را (از عذاب الهى) بترسانى یا نترسانى؛ ایمان نخواهند آورد. خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (بقره۷) خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پرده‏اى افکنده شده؛ و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست.
اینها سنتها یا قوانین امتحانات خداست،

در پاسخ به سوالات اگر خود به جواب نرسیدیم باید از اهل خبره و علما بپرسیم؛ و مطمئن باشیم که خدا عادل است و در حق کسی ظلم نمیکند و بلکه خدا محسن است و به اهل خیر بیش از تلاششان پاداش میدهد. دنیا بسیار کوتاه و در حد یک جلسه امتحانی است و آخرت آن روزی است که کارنامه اعمال را به انسان میدهند و بر اساس آن معلوم میشود که سعادتمند و شقاوتمند کیست. فَأَمَّا مَنْ أُوتىِ‏َ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُواْ کِتَابِیَهْ* إِنىّ‏ِ ظَنَنتُ أَنىّ‏ِ مُلَاقٍ حِسَابِیَهْ* فَهُوَ فىِ عِیشَهٍ رَّاضِیَهٍ* فىِ جَنَّهٍ عَالِیَهٍ* قُطُوفُهَا دَانِیَهٌ* کلُواْ وَ اشْرَبُواْ هَنِیَا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فىِ الْأَیَّامِ الخْالِیَهِ* وَ أَمَّا مَنْ أُوتىِ‏َ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَالَیْتَنىِ لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ* وَ لَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیَهْ* یَا لَیْتهَا کاَنَتِ الْقَاضِیَهَ* مَا أَغْنىَ‏ عَنىّ‏ِ مَالِیَهْ* هَلَکَ عَنىّ‏ِ سُلْطَانِیَهْ* خُذُوهُ فَغُلُّوهُ؛ (حاقه۱۹-۳۰) پس کسانی که کارنامه اش را به دست راستش دهند فریاد میزند که: (ای اهل محشر) کارنامه مرا بنگرید و بخوانید؛ من یقین داشتم که به حساب اعمالم میرسم او در یک زندگی رضایت بخش قرار دارد، در بهشتی عالی … اما کسی که کارنامه اش را به دست چپش بدهند میگوید: ای کاش هرگز کارنامه ام را نمیدادند و نمیدانستم حساب من چیست. ای کاش مرگم فرا میرسید مال و و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت [خدا امر میکند که] او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید. البته در دنیا هر کس به اندازه ای از سختی و مصیبت بهره مند میشود. شاید شما وضع کسی را بنگرید و تصور کنید که اگر شما به جای او بودید، زندگی تان سراسر خوشی بود. اما آن انسان با ظرفیت متفاوتی که دارد سختی ها و رنج های خاص خویش را دارد که شاید شما متوجه آن نباشید

آسایش برای کافران

شاید بارها دیده یا شنیده اید که عده ای به طعنه میگویند همه عذابها و گرفتاریها برای مسلمانان است در حالیکه کافران در آرامش و آسایش هستند و مثلا مردم فلان کشور اروپایی که حتی به مسیحیت ایمان ندارند و کافر مطلق هستند، در آسایش و آرامش بیش تری قرار دارند. برخی، همین را علتی برای کفر گویی و ستیزه جویی خود با دین قرار می دهند و براساس این تحلیل، آسایش و آرامش آنان را دلیلی بر حقانیت آنان بر می شمارند. اینگونه افراد معیار آسایش دنیوی را به عنوان دلیل و برهان حقانیت میدانند و حتی برخی پا از این فراتر نهاده و با توجه به موقعیت طبیعی اروپا و آب و هوای خوب آن به این نتیجه رسیده اند که همین طبیعت خوب دلیل بر حقانیت آنان است. این در حالی است که خداوند برخلاف آنچه به فکر و نظر ما میرسد عمل میکند. لذا برای کافران آسایش قرار میدهد و مؤمنان را هر چه از نظر رتبه و درجه برتر و بالاتر باشند، به بلا و گرفتاری بیش تری دچار می سازد.
خداوند در آیات ۳۳تا ۳۵ زخرف درباره این سیاست خود نسبت به کافران می فرماید و لولا أن یکون الناس امه واحده لجعلنا لمن یکفر بالرحمان لبیوتهم سقفاً من فضه و معارج علیها یظهرون¤ و لبیوتهم أبواباً و سرراً علیها یتکئون¤ و زخرفا و ان کل ذلک لما متاع الحیاه الدنیا و الاخره عند ربک للمتقین؛ و اگر نه آن بود که همه مردم در انکار خدا امتی واحد گردند، قطعاً برای خانه های آنان که به خدای رحمان کفر می ورزیدند، سقفها و نردبانهایی از نقره که بر آنها بالا روند قرار می دادیم؛ و برای خانه هایشان نیز درها و تختهایی که بر آنها تکیه زنند؛ و زر و زیورهای دیگر نیز؛ و همه اینها جز متاع زندگی دنیا نیست، و آخرت پیش پروردگار تو از آن پرهیزگاران است.
آسایش کافران هیچ دلیلی بر حقانیت آنان نیست، چنان که مشکلات و گرفتاری های مسلمانان و مومنان دلیلی بر بطلان دین و آیین ایشان نمیباشد، بلکه به این معناست که مومنان و مسلمانان با برخی از کارها تنبیه میشوند و این امور بازتاب خطاها و گناهان ریز و درشت آنان است. هر چند که برخی از این گرفتاری ها و ابتلائات مومنان برای این است که زنگارها از دل هایشان زدوده شود و پاک گردند. در روایت آمدهالبلاء للولاء کاللهب للذهب بلا برای ولایت و محبت الهی مانند لهیب آتش است برای طلاست، به این معناست که این گونه گرفتاری ها موجب ازدیاد ارزش انسان و خلوص وی از هرگونه آلودگی ها و پالایش وی میشود. بنابراین میتوان در برخی از موارد گفت:              هر که در این بزم مقربتر است         جام بلا بیشترش میدهند.

اما برخی از این گرفتارها این گونه نیست، بلکه هشدارهای سریع و تندی است که از سوی خداوند به بنده مومن داده میشود تا چرکها و آلودگیها هر چند کوچک و ریز را ببیند و خود را از آن پاک نماید؛ زیرا هرگونه زنگاری در این افراد به چشم می آید و جلوه زشتی به چهره و سیمای مومن میدهد. تفاوت زمانی در عذاب های الهی با نگاهی به آموزه های قرآنی می توان دریافت که چرا این گونه تفاوت های جدی میان مجازات های الهی وجود دارد و حتی کافران با افزایش امکانات نه تنها تنبیه نمیشوند بلکه تشویق هم میشوند. آموزه های قرآنی روشن میکند که خداوند نسبت به خطاها و گناهان افراد، برخوردهای سه گانه را در پیش میگیرد. این تفاوت ها به سبب عللی است که در آیات قرآنی بیان شده است.
خداوند در آیه ۳۰ شوری یکی از انواع عذابها و گرفتاریها را عذاب دنیوی بر میشمارد و ما اصابکم من مصیبه فیما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر و هرگونه مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و خدا از بسیاری درمیگذرد. ولی با این همه برخی از گناهان به گونه ای است که واکنش و بازتاب آن در همین دنیا به سرعت خود را نشان میدهد کسانی که به این گرفتاری ها مبتلا می شوند، افراد مومن و مسلمانی هستند که باید تنبیه شوند. بنابراین، اگر خطایی بکنند به سرعت تنبیه و مجازات میشوند و گرفتاریها به آنها هجوم می آورد. از جمله اگر مسلمانان زکات مال خودشان را ندهند، باران قطع میشود و کشور دچار قحطی و خشکسالی میشود. درباره برخی دیگر از گناهان و خطاها و هم چنین گناهکاران وتلک القری اهلکنا هم لما ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا؛ و مردم آن شهرها چون بیدادگری کردند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم (کهف۹۵)

امام حسین(ع) در شب عاشورا در اطراف خیمه‌ها و حضرت زینب کبری(س) در مقابل یزید این آیه را قرائت کردند. و همین آیه بود که توسط زینب کبری (س) در مقابل یزید قرائت شد. آیه ۱۷۸ آل‌عمران وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ . برخی از این استنادات ابتدای بوده است که شخص معصوم(ع) آن را بیان کرده و یا اینکه امام(ع) کلامی بیان کرده و مخاطب یا در حال عناد یا تفقه از امام(ع) سوال کرده است و یا اینکه رفتار امام(ع) را برخی نفهمیدند و امام(ع) آن را با قرآن تبیین کرده‌اند.
* اگر خدا بخواهد کسی را زمین بزند به آنها وفور نعمت می‌دهد
این آیه در احد نازل شد؛ جایگاهی که حمزه سیدالشهدا به شهادت رسیده، دندان پیامبر(ص) شکسته است و مشرکان رجز پیروزی می‌خوانند. اما خداوند در این آیه می‌فرماید که اگر خدا بخواهد کسی را زمین بزند به آنها وفور نعمت می‌دهد و نباید فکر کنند که مهلتی که به آنها داده شده خیری برای آنهاست. امام علی(ع) در حدیثی می‌فرمایند اگر خدا به تو نعمت داده و تو به گناهت ادامه می‌دهی و خدا با تو کاری ندارد بترس و هشیار باش.
* بلایی که بر سر قاتلان امام حسین(ع) در زمان نخستین خلیفه عباسی آمد
این امر درباره قاتلان امام حسین(ع) دیده می‌شود نه فقط در قیام مختار که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گفته است نخستین حاکم بنی عباس ابوالعباس سفاح به قدرت که رسید سیه چرده‌ای وارد شد و گفت سدیف شاعر است و شعری خواند و در آن گفت ای ابوالعباس از حسین(ع) و زید بن علی بن حسین یاد کن و ابوالعباس پس از این شعر بود که گفت در آن جلسه هر چه از بنی امیه را بکشید که گفته شده هزار نفر را کشت و حتی گفته می‌شود برخی از آنان را از قبر خارج کرده و سوزاندند. امام پس از بیان علت قیامشان فرمودند افرادی بر این مردم تسلط خواهد یافت که آنها را از قوم سبا ذلیل‌تر می‌کند.
روایت است که اگر جوانی نعمت جوانی‌اش را به بندگی خدا بگذراند پیر که شود و نتوانست چون جوانی بندگی کند خداوند فرشته‌ای را مامور می‌کند که چون جوانی برای او نعمت بنویس.
* خداوند هم یا برای متدین بودن و یا برای گناه‌کار بودن به وفور نعمت می‌دهد
امام علی(ع) می فرمایند که چه بسیار که نعمت به آنها داده شد و خود را گم کردند. مصیبت یا به خاطر گناه است و یا برای امتحان و نعمت یا برای متدین بودن است و یا برای گناه‌کار بودن. فردی به نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: هر چه از خدا می‌خواهم خدا می‌دهد و می‌ترسم مبادا استدراج باشد؛ از او پرسیدند آیا شکر خدا را به جا می‌آوری؛ آن فرد گفت بله؛ امام فرمودند از آن قسم نیست. باید نعمت‌ها را شکر ذهنی، شکر زبانی و شکر عملی کرد که شکر عملی استفاده از نعمت الهی در راه خداست. سنت الهی درباره استدراج را مردم ایران در سقوط شاه، سقوط صدام و حسنی مبارک دیدند. این گروه کسانی هستند که به آنان فرصت داده میشود تا زمانی گناهان خود را ادامه دهند، ولی وقتی آن زمان فرا رسید گرفتار عذاب سخت الهی میشوند. بسیاری از اقوام که گرفتار عذاب میشوند و سیل و توفان، زندگی شان را از میان میبرد، کسانی هستند که خداوند به آنها مهلت داد تا دست از گناه بردارند ولی چون ادامه دادند در آن روز معین این گونه عذابشان میکند. گروه سوم کسانی که خداوند عذابشان را آن قدر تأخیر می فکند تا بتوانند همه توانایی و استعداد خویش را در عرصه گناه به نمایش بگذارند و با افزایش و ازدیاد گناه، در نهایت ظلم و ستم قرار گیرند.

زمان عذابها بنابراین، از نظر زمانی می توان عذاب ها را به سریع، مهلت دار و بی زمان دسته بندی کرد. در این میان تنها مؤمنان هستند که هر گناه و خطایی کردند به سرعت، آثار و تبعات آن را می بینند تا به خود آیند و بیدار و هوشیار گردند. هرچه ایمان شخص قوی تر باشد، خطای وی بیش تر به چشم می آید؛ زیرا همانند صفحه سپیدی است که کوچک ترین لکه را نشان میدهد. از این رو لازم است تا این لکه زودتر گرفته شود و عذاب برای این است که شخص، هوشیار و بیدار شده و آن لکه زشت را از جامه سپید ایمانش بزداید. آنانی که انسانهای معمولی هستند، گناهان و خطاهایشان همانند لکه هائی بر جامه زرد است. این لکه ها فقط در صورت دقت دیده میشوند بنابراین به آنان مهلت داده میشود تا در یک فرصت به خود آیند. اما انسان هایی که کافرند همانند کسانی هستند که جامه تیره به تن کرده اند و این جامه ها حتی اگر پر از لکه های زشت شود به چشم نمی آید. اینان عذابشان آن قدر عقب انداخته میشود تا سنگین تر و سخت تر شود و به عذابی دردناک و سخت گرفته میشوند.
بخشی از عذابها و گرفتاریهایی که مؤمنان در دنیا دچار آن میشوند به سبب عدم توجه به واجبات و محرمات است. همان گونه که انجام واجبات و ترک محرمات، عامل افزایش برکات (الاثنا عشریه ص۱۹) و رهایی از مشکلات و گرفتاری هاست، رفتار برخلاف آموزه های الهی موجب میشود تا شخص در همین زندگی به سرعت دچار مشکلات و گرفتاریهائی شود که گاه جز به استغفار از آن رهایی نمی یابد. کسانی که می گویند مالشان به اشتباه و خطایی از دستشان رفت و یا ورشکست شدند، وقتی خوب بنگرند درمی یابند که مثلا زکات و خمسی را نپرداخته اند، زیرا پرداخت زکات موجب مصونیت مال از تباهی می شود (وسایل الشیعه، ج۶، ص۱۳) و حتی مال، برکت یافته و زیاد میگردد (من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۲)

چرا خدا بلاهایی به سر ما می آورد که به کفر گفتن می افتیم؟

اولا: ایمان به خدای متعال باید همراه ایمان به عوالم غیب باشد: الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ [بقره۳] (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است‏] ایمان مى‏ آورند و نماز را برپا مى‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبى که به آنان روزى داده ‏ایم، انفاق مى‏کنند. و کسانی که به عوالم غیب ایمان دارند، نوع نگاهشان به دنیا گونه ای نیست که ناهمواری های دنیا، کمرشان را بشکند و در مقابل آن تاب و توان خویش را از دست بدهند. بلکه انسان با نگاه به عالم حقیقی که پس از مرگ رخ می نمایاند، تمام سختی های دنیا برایش پذیرفتنی و چه بسا شیرین میشود. مانند ورزشکاری که سخت زحمت میکشد، اما امیدش به کسب جایزه، رنج را برایش هموار میکند.
ثانیا: انسان با دقت در دنیای مادی میفهمد که رنج و سختی جزء جدا ناشدنی دنیا است و همگان به نوعی سختی ها و مرارت های دنیا را تجربه میکند. بنابراین تلاش برای منتفی نمودن هر نوع ناگواری، نتیجه ای جز شکست نخواهد داشت. و کسانی در این میدان پیروز میشوند که به جای تلاش برای تغییر همه چیز، به تغییر خود بپردازند و با ایجاد وسعت درونی، مشکلات را برای خویش هموار کنند. همان گونه که خدای متعال، برای پیامبرش (ص) چنین نسخه ای داشت: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ [شرح۱-۲] آیا سینه‏ ات را برایت نگشودیم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتیم؟
ثالثا: بسیاری از بلاها و مصیبت هایی که بر سرمان می آید، نتیجه اعمال خودمان است. و باید شاکر خدای متعال باشیم که حتی بسیاری از بلاهای خود ساخته ما را، از ما دور کرده است. ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ [روم۴۱] فساد، در خشکى و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام داده ‏اند آشکار شده است خدا مى‏خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (بسوى حق) بازگردند.
رابعا: بسیاری از اموری که برایمان ناپسند شده، در واقع خیر ماست. و به دلیل جهل و نادانی، قادر به تشخیص مصلحت خویش نیستیم و گاهی اوقات، مصلحت های خویش را ناپسند می شماریم:
عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ [نساء۲۱۶] چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانید.
خامسا: مکروهات دنیا، محکی برای ادعای ایمان است. تا فرق بین مومن حقیقی و مدعی سست عنصر روشن گردد وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ [بقره۱۵۵] قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و میوه‏ ها، آزمایش مى‏کنیم و بشارت ده به استقامت‏ کنندگان. أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ [عنکبوت۲] آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: ایمان آوردیم، به حال خود رها مى ‏شوند و آزمایش نخواهند شد؟

نقش انسان در پیش افتادن عذاب در دنیا

سنت الهی بر این قرار گرفته است که در عذاب کافران تعجیل نکند طور ۴۲ و ۴۵ چنانکه خداوند در آیات ۷۱ و ۷۳ نمل با اشاره به فضل خود نسبت به آفریده ها، آن را مانع در تعجیل در عذاب کافران برمیشمارد. خداوند به علم خود و درچارچوب نظام احسن برآن است تا عذابهای کافران دردنیا انجام نپذیرد. انعام، ۵۸ و ۵۹ ( از این رو به کافران مهلت میدهد تا حتی در دنیا از زندگی بهتر و مناسبی برخوردار باشند. این گونه است که خداوند روزی کافران را افزایش داده و برکم و کیف نعمت ایشان میافزاید مریم ۷۵ ؛ نمل ۷۱ تا ۷۳ ؛ آل عمران ۱۷۸  خداوند همچنین در آیاتی ازجمله آیه ۶۸ هود و ۵۸ کهف و ۴۵ فصلت با اشاره به مساله اجل در کارها بیان میکند که خداوند بنابر سنت آجال بر آن است تا هرچیزی در زمان مشخص و معین خود انجام گیرد. پس این گونه نیست که تا اجل مسمی نرسد کاری انجام گیرد و اتفاقی پیش از موعد مشخص آن تحقق یابد. پس سنت الهی اجل ) زمان مقدر و معین (داشتن کارها، خود از اسباب مهم تاخیر عذاب در دنیاست؛ ولی این تاخیر هرگز به معنای تردید در قطعیت عذاب نیست؛ به این معنا که عذاب ممکن است گاه همراه با تاخیر باشد و از اجل معلق خود تا اجل مسمی به تاخیر بیفتد اما قطعیت آن از میان نمیرود( هود ۷ و ۸)

اما برخی از رفتارهای مردمان موجب میشود که خداوند به طور استثنا برخی از این کافران را در همین دنیا عذاب کند و آنان را گرفتار عذاب استیصال نماید و یا حتی برخی از رفتارها عذاب قطعی را از شخص یا جامعه در همین دنیا بردارد. خداوند به عنوان نمونه با اشاره به مساله بدایی که برای قوم یونس پیش آمده میفرماید که در عذاب موعود نسبت به قوم یونس، پس از ایمان آوردن آنان بدا شد و عذاب قطعی از آنان برداشته شد و آنان تا زمانی بهرهمند از زندگی خوب شدند. البته این محدودیت زمانی به معنای تاخیر نبوده است؛ بلکه به این معنا بوده که ایشان چون ایمان آوردند، از عذاب رهایی یافتند تا زمانی که باز به رفتارهای کفرآمیز و گناه بازگردند که عامل عذاب دیگری است. پس آن عذاب نخست از ایشان برداشته شد و اگر هم بعدها دوباره عذابی به ایشان رسید به سبب کفر و گناهی دیگر بوده است (یونس ۹۸ )

بنابراین میتوان گفت که کارها و اعمال انسانی نقش مهمی در ایجاد عذاب، تقدم و تاخر آن دارد و حتی ممکن است که عذاب قطعی اخروی را به دنیا بکشاند، چنان که میتواند عذاب قطعی دنیوی را بردارد. نکته دیگر آنکه مسلمانان و مومنان نیز با کارهای خود میتوانند زندگی را در دنیا برخود سخت و یا آسان کنند؛ چرا که برخی از تنبیهات الهی که میبایست در آخرت انجام گیرد در دنیا به سراغ ایشان میآید یا زندگی همراه با آرامش و آسایش آنان به زندگی همراه با بدبختی تبدیل میشود. ازاین رو خداوند در آیاتی از جمله آیه ۱۲۴ طه بیان میکند که چگونه نحوه یادکرد خدا، موجب افزایش و کاهش نعمت و نیزسخت و آسان شدن زندگی میشود. در آیات قرآنی به این نکته بارها توجه داده شده که برای انسانها بلکه حتی جوامع بشری دو دسته اجل و زمان مرگ قرار داده شده که از آن به اجل مسمی و اجل معلق یاد میشود. اجل مسمی زمان مشخص و معین مرگ انسان یا جامعه است که هیچ تاخیر و تقدمی در آن راه نمییابد؛ اما اجل معلق، زمان مرگی است که به کارها و اعمال انسان و جامعه بسته است. پس میتواند مرگ شخص یا امتی پیش بیفتد و شخص و جامعه دچار مرگ زودرس شود ( انعام، ۲ و ۶۰ ؛ نحل ۶۱ ؛ طه ۱۲۹ ؛ فاطر ۴۵ ؛ نوح ۴)

بخش دوم مشروح مطالب : فلسفه رفاه بیشتر کافران و گناهکاران

یکی از پرسشهایی که با آن مواجه هستیم، چرایی و علت وضعیت خوب کافران و گناهکاران در دنیاست؟ اینکه چرا کافران یا حتی مسلمانان گناهکار و فاسق وضعیت بهتری نسبت به مومنان و متقین دارند؟ چرا جامعه ای که منکر خدا و پیامبر است و یا فسق و فجور در آن رواج دارد، از رفاه و آسایش بیشتری برخوردار است، میتواند برای خیلی از مردم، سؤال برانگیز باشد.

* استدراج، سنت استدراج به معنای مجازات کافران و گناهکاران از سوی خداوند، از طریق افزایش تدریجی و آرام نعمت بعد از نعمت است به گونه ای که مشمولین این سنت الهی، سرمست از نعمت و افزایش آن، استغفار و توبه و نیز شکرگزاری را فراموش میکنند و در آخرت به عذاب دردناک الهی میرسند و یا آنکه یکباره نعمتها را از دست میدهند و در همین دنیا مورد عذاب ناگهانی واقع میشوند.

امام صادق(ع) در پاسخ به پرسش معنای استدراج میفرماید: معنای آن این است که بنده ای چون گناه کند، به او مهلت داده شود و هنگام آن گناه نعمت او تجدید گردد تا او را از استغفار باز دارد و او اینگونه نعمتگیر شود از راهی که نمیداند. همچنین فرموده : خداوند وقتی بخواهد به بنده اش خیری برساند، وقتی بنده اش گناهی میکند به دنبال گناهش، او را به بلا و گرفتاری دچارش میسازد تا استغفار کند؛ اما وقتی بخواهد به بنده اش شری برساند وقتی بنده اش گناهی کرد دنبال گناهش نعمتی به او میرساند، تا بدین وسیله استغفار از یادش برود و او همچنان به گناهکاری خود ادامه دهد. سنستدرجهم من حیث لایعلمون و این استدراج همان نعمت دادن در وقت معصیت است (اصول کافی و درالمنثور ج۳ ص۱۴۹)

املا که در لغت به معنای مهلت دادن است، هر چند که در کلیت همان سنت استدراج را نیز بیان میکند، ولی تفاوتهایی با استدراج اصطلاحی نیز دارد؛ چرا که اصل استدراج نوعی عذاب کافران و گناهکاران از طریق نعمت و افزایش آن است؛ در حالی که املا به معنای تاخیر انداختن عذاب تا زمانی خاص است. از سویی در املا زمان برای عذاب تعیین میگردد مانند املا به ابلیس تا روز معلوم (حجر۳۷ و ۳۸ ص۸۰ و ۸۱ )در حالی که در استدراج تعیین زمان نمیشود؛ همچنین املا، حکم مستقیم الهی بی واسطه است در حالی که در استدراج از وسائط برای افزایش نعمت استفاد میشود (تفسیر المیزان ج۸ ص۴۵۴)

فلسفه استدراج و امهال

چرا خداوند اینان را تنبیه و مجازات نمیکند تا به خود آیند و مسیر هدایت را انتخاب کرده و در مسیر فلسفه آفرینش و دستیابی به قرب الهی و کمال خداوندی و متاله و ربانی شدن قرار گیرند؟ قرآن در آیه ۱۷۸ آل عمران تبیین میکند از آنجایی که کافران به هر شکل و شیوه ای که خداوند خواست تا آنان را هدایت کند، از پذیرش هدایت سرباز زدند و حاضر به پذیرش خالقیت و ربوبیت خداوند نشدند، آنان را گرفتار استدراج کرد؛ زیرا نظام هستی به گونه ای است که هدایت انسان به صورت جبری همانند فرشتگان نیست، بلکه آنان موجوداتی عاقل و مختار هستند که خود میبایست راه خویش را برگزینند. پس جز بیان و تبیین حق از باطل و ابلاغ و بیان، تکلیفی برعهده خداوند نیست و او مردم را هرگز به جبر به سوی حق و حقیقت نمیراند (بقره۲۵۶ آل عمران۲۰ مائده۹۲ و ۹۹)

بنابراین اگر کسی خود به اختیار و اراده خویش راه ضلالت را برگزید، خداوند جز به انذار و هشدار باش، وی را به سوی حق نمیخواند. پس کسانی که به این هشدارها توجهی نشان نمیدهند و به آن پشت میکنند و به تعبیر قرآنی گوشها و چشمهای خویش را میبندند نمیتوان آنان را به زور و اجبار به سوی خدا و حق و کمالات خواند. لذا میتوان گفت که سنت استدراج زمانی اجرایی و پدیدار میشود که شخص از هرگونه پذیرش اسلام و آموزه های وحیانی آن سرباز زند و راه گمراهی و کفر را با همه روشنگریها و بینات و معجزات در پیش گیرد و به انکار حق و معلومات یقینی خود بپردازد (نمل۱۴) در این هنگام است که خداوند با افزایش رفاه و نعمتها و برکات بیشتر، شخص منکر را در وضعیتی قرار میدهد که هر چه بیشتر در گناه و عذاب غرق شود و از خدا و مسیر حق و فلسفه آفرینش دور شود و برای خود بدبختی و شقاوت ابدی خوارکننده و سختتری را رقم زند (آل عمران۱۷۸)

البته باید توجه داشت که سنت استدراج برای مومنان به شکل سنت ابتلاء و سنت فتنه ظهور مییابد. به این معنا که یکی از فلسفه ها و اهداف سنت استدراج این است که مومنان و جامعه ایمانی نیز آزموده شوند و در فتنه و بلا نشان دهند که تا چه اندازه به ربوبیت خداوند باور دارند؛ چرا که وقتی خداوند به کافران به عنوان سنت استدراج و امهال، مهلت و افزایش نعمت میدهد، سست ایمانها، خود را میبازند و با توجه به وضعیت بهبود یافته کافران و گناهکاران از سویی و یا عدم مجازات و عذاب آنان با همه گناهان و کفران، در ایمان و باور خود تردید میکنند و این گونه دچار فتنه و بلا میشوند که یک سنت ثابت و فراگیر و عمومی خداوند است (عنکبوت۲) در برخی از آیات قرآنی به این فتنه ها اشاره شده و آمده که چگونه ثروت قارونی یا قدرت فرعونی موجب فتنه در برخی شده و وضعیت خوب کافران و گناهکاران تردیدهایی را در برخی از مسلمانان سست ایمان موجب شده است.

عوامل گرفتاری به استدراج و امهال

عوامل گرفتاری به استدراج را میتوان به دو دسته اصلی فکری و رفتاری تقسیم کرد. به این معنا که عامل استدراج میتواند افکار و عقاید شخص باشد یا رفتارهایی که در پیش گرفته است؛ چرا که برخی از اهل اسلام نیز دچار استدراج میشوند که مرتبط به رفتارهای فاسقانه آنان است. مهمترین عوامل فکری و اعتقادی گرفتاری انسان به سنت استدراج و امهال را میتوان در کفر و عقاید باطل دانست (بقره۱۲۶ آل عمران۱۷۸ ؛ ۱۹۶ و ۱۹۷ حجر۲ و ۳) در همین راستا شرک و ضلالت وگمراهی (مریم، ۷۵) و تکذیب پیامبران و وحی ( اعراف، ۱۸۲و۱۸۳ ؛ قلم، ۴۴ و ۴۵ ) به عنوان عوامل استدراج معرفی شده است. اما در حوزه عمل و رفتار، مهمترین عوامل را میبایست در رفتارهای استهزا آمیز منافقان (بقره،۱۴و۱۵) ، ظلم و ستمگری انسا نها (حج،۴۸ ابراهیم،۴۲ و ۴۳) جرم و گناه (انعام، ۱۲۳ و ۱۲۴ ؛ اسراء،۱۶ و ۱۷)، رواج فسق و فجور در جامعه (اسراء، آیه ۱۶)، ناسپاسی و کفران نعمت به جای شکرگزاری (نحل، ۵۴ و ۵۵ ؛ عنکبوت ۶۶ ؛ روم۳۴ )، مکر، خدعه و نیرنگ (انعام۱۲۳ و ۱۲۴ ؛ مدثر۱۱ تا ۱۸) شناسایی و معرفی کرد.

راه تشخیص استدراج

امام حسین(ع) در بیان تعریف استدراج میفرماید: الاستدراج من الله سبحانه لعبده ان یسبغ علیه النعم و یسلبه الشکر؛ استدراج از ناحیه خداوند نسبت به بنده اش، به این معنا است که خدا نعمتی را به سمت بنده سرازیر میکند و از آن طرف، شکر را از او میگیرد. (بحارالأنوار ج۷۵ ص۱۱۷) از اینرو میتوان گفت از آثار استدراج، سلب شکر از شخص است؛ چنانکه ویژگی سلب شکر، بیانگر معنا و مفهوم استدراج و یکی از دو مؤلفه اصلی آن نیز است. به این معنا که برای استدراج دو مؤلفه اصلی بیان شده که یکی افزایش نعمت و دیگری سلب شکر نعمت از شخص گرفتار استدراج است.

امام صادق(ع) درباره استدراج میفرماید: بنده گناه میکند و خداوند به او مهلت میدهد و نعمتهایش را تجدید میکند، پس آن نعمت، او را از استغفار گناهان باز میدارد. آنگاه شخص گرفتار استدراج میشود از جایی که نمیداند (بحارالأنوار ج۵ ص۲۱۷) پس استدراج همراه با غفلت نیز هست، چنانکه استدراج، شخص را از جایی ئمیگیرد که خود نمیداند. به این معنا که از آثار استدراج این است که شخص دچار غفلت از واقعیت و حقیقتی میشود که در برابرش وجود دارد و همچنین از جایی ضربه میخورد که نمیداند. باید توجه داشت کسی که شکر نعمت را به جا میآورد و آن را به درستی در محل مناسب به کار میبرد و شاکر و سپاسگزار خداوند است، چنین شخصی گرفتار استدراج نیست؛ بلکه شخصی گرفتار استدراج است که با وجود نعمت و افزایش آن شاکر و سپاسگزار نیست. یکی از یاران امام صادق(ع) عرض کرد: من از خداوند مالی طلب کردم، به من روزی فرمود، فرزندی خواستم به من بخشید، خانه ای طلب کردم به من مرحمت کرد، من ازاین میترسم نکند این استدراج باشد! امام فرمود: اگر اینها همراه با حمد و شکر الهی است استدراج نیست (کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۳۹۷) باید با این شاخص و معیار به استقبال نعمت و افزایش آن رفت که آیا شکرگزار هستیم یا ناسپاس و کفران نعمت میکنیم؟ از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: خداوند وحی فرستاد به داود که: ای داود! در هر حال از من بترس و از هر حالی بیشتر آن موقعی بترس که نعمتهایم از هر دری به سویت سرازیر میشود. مبادا! کاری کنی که به زمینت زنم و دیگر به نظر رحمت به سویت نظر نکنم (السیوطی عبدالرحمن بن اب یبکر درالمنثور ج۳، ص۲۳)

عوامل استعجال و سختیها

برخی از اعمال انسانها موجب تقدیم عذاب از آخرت به دنیا و نیز از اجل مسمی به اجل معلق میشود و یا مسلمان و مومن را دچار گرفتاری و سختی در زندگی میکند و آسایش و آرامش را از او برمیدارد. تعدادی از این اعمال عبارتند از:

۱-  فسق و فجور: خداوند در آیه ۱۶ اسراء در بیان علت گرفتاری مردم به عذاب دنیوی به رفتارهای آنان توجه میدهد و میفرماید که اعمال فسق و فجور موجب آن است که خداوند مردم را در همین دنیا عذاب کند و به آنان مهلت ندهد؛ در حالی که سنت الهی بر تاخیر عذاب تا آخرت است؛ ولی این گونه رفتارها آنچنان بر جوامع بشری خطرناک است که میبایست در همین دنیا به عذاب استیصال دچار شوند تا جلوی گسترش آن گرفته شود و دیگران نیز عبرت گیرند( انعام۳ و ۱۲۴ اعراف ۹۴ و ۹۵)

۲-  هتک حرمت و آبرو ریزی: خداوند در آیه ۱۹ نور بیان میکند که اعمالی چون هتک حرمت اشخاص و آبرو ریزی موجب میشود تا خداوند عذاب را پیش اندازد و شخص را در همین دنیا مجازات کند و کیفر دهد افزون براینکه در آخرت نیز عذاب دردناکی در انتظار او خواهد بود.

۳-  اشغالگری و آواره سازی مردم: آواره سازی مردم از خانه ی وطن خویش، عامل دیگری است که موجب خشم خداوند شده و خداوند خواری و بلکه مرگ همراه با عذاب را در همین دنیا به آواره کنندگان میچشاند (بقره ۵۸ ، اسراء ۶۶ و ۶۷ و ۱۰۱ و ۱۰۳)

۴- جاسوسی و تجسس: جاسوسی و استراق سمع برای مقاصد شیطانی، عامل استعجال عذاب در دنیاست که در آیات ۷ تا ۹ صافات به آن اشاره شده است.

۵- زیاده روی و اسراف: اسراف از جمله عواملی است که موجب هلاکت انسان و جامعه در دنیا میشود. (ذاریات، ۳۱ تا ۳۴ ، انبیاء ۷ و ۹)

۶- اطاعت از مستکبران و جبارین: پیروی و اطاعت از مستکبران و زورگویان و جباران نیز از دیگر عوامل گرفتاری انسان در دنیا به عذابهای الهی است (هود ۵۸ و ۵۹ انعام ۴۶ و ۴۷)

۷- ظلم و ستم: امام صادق (ع) میفرماید: رسول خدا (ص) فرمود: زودرس ترین بدیها از نظر کیفر و عقوبت، تجاوزکاری و ستمگری است (اصول کافی جلد۴صفحه ۱۹) علامه مجلسی (ره) گوید: مقصود از تعجیل در کیفر او این است که در دنیا نیز کیفر کردارش به او میرسد.

۸- بدخلقی: تندخویی و بدخلقی از دیگر عوامل استعجال عذاب در دنیاست که در آیاتی از جمله آیات ۱۳ و ۱۶ قلم به آن اشاره شده است.

۹- بخل ورزی: اینکه انسان با داشتن نعمت از آن بهره نبرد و در بخشش آن، کوتاهی ورزد و بخل نماید، یکی از علل خشم الهی نسبت به او و دچارشدن به عذاب خداوندی در دنیاست (قلم ۱۷تا ۲۴)

۱۰- عاق والدین: همان طوری که دعای والدین و صله رحم موجب افزایش عمر است )بحارالانوار ج ۷۱ ص ۵۸ ( عقوق والدین نیز موجب تعجیل عذاب و مرگ زودرس میشود. پیامبر)ص( میفرماید: سه گناه است که عقوبت را پیش میاندازد و تا آخرت به تاخیر نمیاندازد: عقوق والدین، ستمگری بر مردم و کفران نسبت به احسان و نیکی دیگران. (مجالس المفید،ص ۱۴۸ ، امالی الطوسی، ج ۱، ص ۱۳)

۱۱-  کفران نعمت و ترک شکرگزاری: از دیگر عواملی که موجب میشود تا نعمت از انسان گرفته شود و عذاب و گرفتاری به آدمی روی آورد، کفران نعمت و ترک شکر و سپاسگزاری است. امام سجاد (ع) میفرماید: گناهانی که موجب تغییر نعمت میشود عبارتند از: ظلم به مردم، ترک عادت در کارهای خیر و انجام معروف، کفران نعمت و ترک شکر و سپاس (معانی الاخبار ص۲۷۰)

۱۲-  سکوت در برابر گناه: سکوت کردن و ترک امر به معروف و نهی از منکر از دیگر عواملی است که مرگ و عذاب را زودرس میکند و انسان و جامعه در همین دنیا گرفتار خشم و عذاب الهی میشود. (اعراف ۱۶۳ تا ۱۶۵)

۱۳-  سفاهت و اعمال سفیهانه: اعمال سفیهانه از دیگر علل و عوامل استعجال عذاب در دنیا میشود که این مطلب از آیه ۱۵۵ اعراف به دست میآید.

۱۴- جدال و ستیزه جویی :اینکه انسان بی دلیل جدال کند و بخواهد سخنی ناروا را به کرسی بنشاند، خود عامل استعجال عذاب میشود. از این رو مومن آل فرعون به جدالگران فرعونی هشدار میدهد که رویه ای را در پیش نگیرند که قوم شعیب در پیش گرفتند و موجب نابودی خودشان شدند (هود ۸۴ و ۸۹ )

۱۵-  بی تقوایی: از دیگر علل و عوامل مهم در استعجال عذاب و تقدم آجال و افزایش بدبختیها و مصیبتهاست که در آیات بسیاری به این نکته توجه داده شده است (هود ۷۸ تا ۸۲ ؛ حجر ۶۹ تا ۷۴ ؛ شعراء ۱۷۷ تا ۱۸۴)

۱۶-  پلیدی قلب: از دیگر عوامل گرفتاری انسان به خواری و ذلت در دنیاست که در آیه ۴۱ مائده به آن توجه داده شده است.

۱۷- ترک انفاق: انفاق عملی است که برکات را بر انسان و جامعه افزایش میدهد ولی ترک آن خود مهمترین عامل در عذاب و تقدیم آن است (قلم ۱۷ تا ۳۳)

روایات بسیاری گرفتاریها و مشکلات و مصیبتهای مردم را برخاسته از رفتار خود انسان دانسته و براساس آیه ۵۳ انفال و نیز آیه ۱۱ رعد بیان میکند که خود انسان و رفتارهایش است که تغییرات را در جهان خارج و جامعه موجب میشود و اگر انسانها خودشان نخواهند تغییری در آن ایجاد نخواهد شد.

مثلا فحشا موجب میشود تا جامعه گرفتار طاعون و بیماریهایی شود که در گذشتگان، سابقه نداشته است؛ نقص در ترازو و پیمانه موجب خشکسالی، سختی مونه زندگی، جور دولتمردان و حاکمان میشود و نیز عدم پرداخت زکات موجب میشود تا باران از آسمان نبارد مگر برای چارپایان؛ همچنین مخالفت با عهد خدا و رسولش (ص) موجب میشود تا دشمنان بر ایشان مسلط شوند و برخی از نعمتهای الهی از دست آنها برود و مخالفت با حکم الهی نیز موجب میشود تا جنگ و درگیری در میان خودشان بیفتد (کافی، ج ۲، ص ۳۷۳)  همچنین زنا موجب افزایش مرگ ناگهانی و سکته میشود و قطع صله رحم عامل آن است که اموال آنان به دست اشرار بیفتد و اگر ترک امر به معروف و نهی از منکر کنند، گرفتار حکومت بدکاران و اشرار خواهند شد (همان، ص ۳۷۴ )

آنچه گذشت تنها گوشه ای از علل و عواملی است که به مسئله تعجیل در عذاب میپردازد و به جای آنکه انسان در آخرت گرفتار عذاب الهی شود، گرفتار خشم زودرس خداوندی در همین دنیا میشود و یا دست کم گرفتاری و مصیبت را بر خود و جامعه اش افزایش میدهد. بسیاری از مر گها و مصیبتهای آدمی به دست خودش رقم میخورد. در روایتی امام جواد (ع) میفرماید: موت الانسان بالذنوب اکثر من موته بالاجل، و حیاته بالبر اکثر من حیاته بالعمر؛ فرارسیدن مرگ انسانها، به جهت معصیت و گناه، بیشتر است تا مرگ طبیعی و عادی، همچنین حیات و زندگی- لذت بخش- به وسیله نیکی و احسان به دیگران بیشتر و بهتر است از عمر بی نتیجه (کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۵۰ ) پس نباید نقش خود و جامعه را در تعجیل در عذاب و تاخیر آن و همچنین در افزایش نعمت و یا نقمت در جامعه نادیده بگیریم و باید توجه داشته باشیم که هر عمل ما در جامعه و جهان چه تاثیر شگرفی میگذارد و تا چه اندازه بسیاری از بدبختیها و گرفتاریهای ما به دست خود ما ساخته و پرداخته میشود و دیگران را سرزنش میکنیم و به دهر و روزگار و زمان بد و بیراه میگوییم و آنها را مقصر در بدبختی و خوشبختی خود میدانیم در حالی که باید خودمان یا در نهایت جامعه را سرزنش و ملامت کنیم که عامل بدبختی ما شده است.

دلیل به هلاکت نرساندن کفار

شخصی از امام صادق(ع) پرسید: مگر علی(ع) در دین خدا نیرومند نبود؟ امام فرمود: آری نیرومند بود. او پرسید: پس چرا علی(ع) بر اقوامی (از افراد کافر، بی ایمان و منافق) مسلط گشت، ولی آنها را به هلاکت نرساند. امام فرمود: یک آیه از قرآن، مانع این کار بود.: فتح ۲۵: لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا الیما و اگر مؤمنان و کافران از هم جدا می شدند، کافران را عذاب دردناکی میکردیم. خداوند ودیعه های مؤمنی در صلب اقوام کافر و منافق داشت و علی(ع) هرگز پدرانی که در صلب آنها، این ودیعه ها بودند نمی کشت، تا آنها ظاهر گردند… و همچنین قائم ما اهل بیت یعنی حضرت ولی عصر(عج) ظاهر نمیشود تا این امانتها آشکار شوند.

فلسفه مصیبت ها
یونس ابن یعقوب از امام صادق(ع) نقل کرده است که: [در خصوص مومنان] هر بدنی که چهل روز آسیبی به آن وارد نشود، ملعون است و دور از رحمت خداوند. گفتم: واقعاً ملعون است!؟ فرمود: بله. گفتم: واقعاً!؟ باز فرمود: بله. پس چون امام(ع) سنگینی مطلب برای من را مشاهده کرد، فرمود: ای یونس! از جمله بلا و آسیب به بدن، همین خراش پوست و ضربه خوردن و لغزیدن و یک سختی و خطا کردن و پاره شدن بند کفش و چشم درد و مانند اینها است [نه لزوماً مصیبت های بزرگ]. به خدا قسم، وقتی یکی از شما سکه های درهم را در کف دست وزن می کند و متوجه نقصان آن شده و غصه دار می شود، سپس دوباره وزن می کند و متوجه می شود که وزنش درست بوده، همین غصه کوتاه و گذرا، موجب آمرزش برخی از گناهان اوست . – بحارالانور ج۷۶ ص۳۵۴

راه های گریز از پشیمانی و ندامت

ندامت و پشیمانی، حالتی در انسان است که به سبب فوت شدن مقصودی عارض میشود. افسوس و حسرت خوردن از نشانه های پشیمانی است. مشکل اینجاست که در بسیاری از موارد، فرصت و کار از دست رفته، قابل جبران نیست و نمی توان خسارت و زیان آن را جبران نمود. از این رو گفته اند: پشیمانی سودی ندارد؛ زیرا حتی اگر از جهاتی قابل تدارک باشد، ولی اصل مقصد و مقصود، دیگر غیر قابل جبران است و چینی شکسته و ترک خورده، با پینه زدن هرگز حالت نخست خود را نخواهد یافت. اینجاست که گفته اند پیشگیری همواره بهتر از درمان است. بنابراین، برای گریز از افتادن در دام پشیمانی و انگشت ندامت و حسرت گزیدن، بهتر است تا راه هایی را جست وجو کرد که پیشمانی را به دنبال نداشته باشد و یا دست کم، این حالت کمتر اتفاق افتد یا آثار و زیان های آن کاهش چشمگیری یابد.

پیشگیری بهتر از درمان

یکی از شعارهایی که در امور بهداشت جسم بسیار مورد تأکید و توجه است، شعار مشهور پیشگیری بهتر از درمان است. در بهداشت روانی، نیز می توان از این اصل بهره برد و اجازه نداد تا برخی از رفتارهای نادرست و پرخطر، اشک حسرت و ندامت را برگونه های ما جاری سازد و ما را به غلط کردن و چه کنم بیندازد. برای رهایی از حالت هایی چون ندامت و حسرت، می توان راه هایی را یافت که به عنوان راه های پیشگیری معروف است. البته پشیمانی از یک نظر خوب است، زیرا بیانگر بیداری و هوشیاری شخص پس از عبور از خطا و اشتباه و گناه و یا هر عاملی دیگری است که انسان را از مقصود و مقصد باز داشته است؛ انسان پشیمان هر چند انسانی با وجدان بیدار، فطرت سالم و عقل سلیم است، چون توانسته است به تحلیل رفتاری خود بپردازد و به تبیین و تشخیص حق از باطل و درست از نادرست برسد و امکان بازگشت . خداوند در آیاتی از جمله آیات ۵۶، ۵۹ و ۶۰ زمر از پشیمانی و ندامت مستکبران در قیامت یاد میکند که این حسرت و ندامت ایشان، هیچ تاثیری در حالشان و عذاب های دوزخی نخواهد داشت. از این رو بخشی از آموزه های قرآنی به بیان این عوامل اختصاص یافته تا انسان نسبت به این عوامل و آثار و تبعات دنیوی و اخروی آن آگاهی یابد و از ورود به این عوامل خودداری کند.

عوامل ندامت و حسرت
انسانی که به پشیمانی دچار می شود، نسبت به هرآنچه از وی در مقام نیت و عمل سرزده، انزجار دارد و می خواهد خود را از آن منصرف سازد، ولی نمی تواند،زیرا فرصت، از دست رفته است.(التحقیق، مصطفوی، ج۱۲، ص۶۸) بنابراین، انسان باید ببیند که چه کارهایی است که در مقام نیت و عمل اگر از او سرزند، غیرقابل جبران است. عواملی که قرآن برای پشیمانی بیان می کند، مرتبط به دو حوزه ایمان و عمل است. به این معنا که شخص به سبب نوعی بینش و نگرش نادرست و باطلی که دارد، زندگی خویش را به گونه ای می سازد که آن سبک زندگی، جز تباهی و پشیمانی برای او ثمره ای نخواهد داشت. البته این عوامل می تواند انجام کاری یا ترک کاری باشد. بنابراین، عوامل تنها به کارهای زشت و نادرست اختصاص نمی یابد، بلکه گاه ترک کاری چون عمل صالح (مؤمنون ۹۹ و۱۰۰ و فاطر ۳۶ و ۳۷ فجر ۲۳ و ۲۴) و یا اعراض از خداوند (انبیاء ۴۲ و ۴۶ و زخرف ۳۶ و ۳۸) می تواند عامل ندامت شود. از جمله این عوامل می توان به کفر و عدم ایمان به آیات الهی (بقره ۱۶۷، انعام ۲۷ و ۳۱) و شرک به پروردگار (کهف ۴۲ و انبیاء ۴۳ و ۴۶) اشاره کرد.
در بخش رفتارها و کارهای نادرست می توان عمده عوامل را استکبار ورزی در برابر آیات الهی (زمر۵۶، ۵۹ و ۶۰)، استهزا و تمسخر پیامبران (انبیاء ۴۱ و ۴۶)، اطاعت از گمراهان و پیروی از سران و بزرگان گمراه کننده (احزاب ۶۴ و ۶۶ و ۶۷)، ظلم و ستم به خویشتن (انبیاء ۱۲ و ۱۴ و ۴۶ و ۹۷)، طغیان گری نسبت به حدود الهی (قلم ۱۷ تا ۳۱)، روابط دوستانه با دشمنان و فریفتگی نسبت به آنان (مائده ۵۱ و ۵۲)، غرور ناشی از امکانات و رفاهیات (انبیاء ۴۲ و ۴۶ و نیز تفسیر قرآن، شبر، ص ۴۹۱ و تفسیر منیر، ج۱۷، ص۶۴)، عمل به خبر فاسق بدون تحقیق و تفحص از درستی آن (حجرات۶)، قتل نفس محترم (مائده ۳۰ و ۳۱ و معانی الاخبار، ص۲۷۰، حدیث۲)، کتمان حقایق در دنیا (نساء۴۲)، گناه و عملکرد بد و زشت (بقره ۱۶۷، انعام ۳۱)، مخالفت با پیامبران (ابراهیم ۲۴ و احزاب ۶۴ و ۶۶)، همنشینی با شیطان (زخرف ۳۶ و ۳۸)، دوستی با افراد گمراه کننده و شیاطین انسان نما (انعام۲۵ و ۲۷)، غفلت از قیامت (انبیاء۹۷) و فراموشی قیامت و لقای الهی با سرگرم شدن به دنیا (سجده ۱۲ و ۱۴) دانست. اما گاه انسان کاری که می بایست انجام دهد، ترک میکند و با ترک آن اسباب ندامت و پشیمانی را فراهم می آورد. خداوند در آیات ۲۵ و ۲۹ حاقه از اینکه شخص دنبال برهان و دلیل برای عملکردهای خود نرود، به عنوان یکی از عوامل ندامت برمی شمارد؛ زیرا عمل بی برهان و دلیل محکم، می تواند آدمی را به گمراهی ببرد و یا کارهای باطل و ناحقی را به عنوان کارهای حق و درست انجام دهد. بنابراین، می توان با تحقیق و برهان، کارها را به گونه ای انجام داد که حجت در اختیار باشد و اسباب ندامت فراهم نیاید.
از نظر قرآن، ترک کارهای صالح از جمله مهم ترین عوامل ندامت انسان در دنیا و آخرت است. (مؤمنون ۹۹ و ۱۰۰) همچنین اموری چون ترک و کوتاهی در انجام وظایف انسانی (زمر ۵۵ و ۵۶)، عدم استفاده مناسب از قدرت و توانمندی های خویش (حاقه۲۵)، عدم استفاده صحیح و مناسب از مال و ثروت خویش برای رسیدن به کمالات و سعادت اخروی (حاقه ۲۵ تا ۲۸)، ترک اطاعت خدا (احزاب۶۶) ترک اطاعت از آموزه های وحیانی قرآن (فرقان ۲۸ و ۲۹ و زمر ۵۵ و ۵۶ اعراف ۵۲ و ۵۳) و نیز ترک اطاعت از پیامبر (احزاب۶۶ و نساء ۴۲)، ترک انفاق به فقیران و مستمندان (قلم ۱۷ تا ۳۱)، بی توجهی به هشدارها و انذارها و بهره نگرفتن از آنها (انبیاء ۴۵ تا ۴۷) و مانند آن، می تواند ندامت دنیوی و اخروی را سبب شود و گاه این ترک ها و عدم انجام کارها به گونه ای است که شخص دیگر قادر به جبران نیست و کار از کار گذشته است. خداوند گزارش می کند که مشرکان هنگام فرارسیدن مرگ اظهار ندامت و پشیمانی می کنند؛ زیرا پرده ها کنار می رود و شخص با وضعیت واقعی خود رو به رو میشود و میفهمد که کاری برای آینده خود انجام نداده و فرصت عمر را به بطالت گذرانده است. در این زمان شروع به آه و ناله کردن و بازگشت به دنیا و انجام کارهای ناکرده و ناتمام میکند؛ درحالیکه فرصت عمر هرگز تکرار نمیشود و راهی برای بازگشت به دنیا و اصلاح امور وجود ندارد. اینجاست که واقعا پشیمانی دیگر سودی ندارد.(مومنون ۹۹ و ۱۰۰)

توبه گرگ، مرگ است
جالب اینکه خداوند وضعیت کافران را در قیامت ترسیم میکند که کافران اظهار ندامت و پشیمانی می کنند، ولی این پشیمانی آنان همانند توبه گرگ است؛ زیرا اگر همین کافران به دنیا بازگردانده شوند، دوباره همین کارهای زشت و کفرآمیز خویش را انجام میدهند و این اظهارات کافران در قیامت در بیان پشیمانی و ندامت (انعام ۲۷ و ۲۸) و همچنین اظهارات مشرکان هنگامه مرگ (مومنون ۹۹ و ۱۰۰) دروغی بیش نیست؛ چرا که ایشان پیش از این نیز تعهد به عبودیت خدا و ربوبیت او در عالم ذر داده بودند، ولی وقتی به دنیا وارد شدند، مسیر کفر و شرک را پیمودند. وضعیت کافران و مشرکان هنگام مرگ و قیامت، همانند وضعیت منافقان در دنیاست؛ چرا که منافقان وقتی پیروزی مسلمانان را در جنگ و موفقیت های آنان را می بینند. از اینکه در جهاد شرکت نکرده اند تا به غنایم آن دست یابند؛ اظهارندامت میکنند. این ندامت ایشان در پی دیدن غنایم است، ولی اگر همین افراد را به جهادی دیگر بخوانند، از رفتن ابا می کنند، چرا که ایمانی ندارند و راحت دنیا می طلبند (نساء ۷۱ تا ۷۳)

خداوند گزارش می کند که قوم موسی (ع) پس از دیدن وضعیت اسف بار قارون، از اینکه پیشتر آرزوی گنج قارونی را داشتند، اظهار پشیمانی کردند. (قصص ۷۹ تا ۸۲) این زمانی بود که فرو رفتن در زمین را با تمام گنج ها و ثروت او مشاهده کردند. اما همین افراد دوباره می خواهند خود، قارونی باشند؛ چرا که ندامت ایشان واقعی نیست بلکه ندامتی دروغین است و ثروت و قدرت قارونی، ایشان را هم وسوسه می کند، چنان که در طول تاریخ بسیاری از مردمان را وسوسه کرد و اصحاب و یارانی چون طلحه و زبیر و عبدالله بن عباس و عبیدالله بن عباس و مانند آن را به گمراهی کشاند و سیه روی کرد.

فرصت تکرار نشدنی عمر

آن چیست که همه دوستش دارند ولی هیچ کس دنبالش نمی رود؟ بهشت؛ چون همه دوست دارند ولی هیچ کس کاری برای رسیدن به آن نمی کند. واقعا ما تا چه اندازه برای رسیدن به آن چیزی که محبوب خود می دانیم و دوست داریم تا به این خوشبختی و سعادت ابدی و بی پایان برسیم کار می کنیم و از فرصت استثنایی و تکرار نشدنی عمر استفاده می کنیم؟
خواب، برادر مرگ خداوند هر بامداد به کسانی که از مرگ موقت رهایی می یابند و درخواست زندگی دارند و می گویند: رب ارجعونی لعلی أعمل صالحاً فیما ترکت؛ پروردگارا! مرا بازگردان تا شاید عمل صالحی را که ترک کردم، انجام دهم؛ (مومنون ۹۹ و ۱۰۰) به جای پاسخ منفی، به آنان پاسخ مثبت میدهد و جان را به تن ایشان باز می گرداند تا فرصتی دیگر به اینان بدهد تا شاید از مسیر باطل و گمراهی بازگردند و کارهای نیک انجام دهند و خدایی شوند و به بهشت رضوان الهی در آیند و خود و خدا خشنود باشند؛ چرا که خداوند خواب را همان مرگ می داند و به یک معنا مرگ در هر خوابی تکرار می شود. (زمر ۴۲) اما وقتی اجل مسمی برسد، خداوند جانشان را می گیرد و دیگر به تن باز نمی گرداند و در این صورت هرچه بگوید و بخواهد تا جان به تن باز گردد و از عالم برزخ و عوالم دیگر به جهان ماده و دنیا بیاید، خداوند می فرماید: کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون ؛ هرگز، این درخواست و کلامی است که مرده میگوید درحالیکه در ورای او برزخی است که تا روز قیامت و برانگیخته شدن مردگان ادامه می یابد (مومنون۱۰۰)

فواید بلا و مصیبت

یکی از اصطلاحات قرآنی بلاء حسن است. (انفال۱۷) بلاء به معنای آزمون و آزمایش است. خداوند در آیات قرآنی هنگامی که از سنت های حاکم بر جهان و جامعه سخن به میان می آورد از سنت بلاء و ابتلاء می گوید و بر این نکته تاکید دارد که انسان همواره در آزمون است (عنکبوت۲ اعراف۱۶۸)
انواع آزمون
در فلسفه امتحان و آزمون این معنا مورد تاکید است که انسان ها در آنها می توانند ظرفیت های خود را افزایش داده و استعدادهای خود را فعلیت بخشیده و به کمالات دست یابند. در حقیقت آزمون های الهی، دانشگاه های علمی و کاربردی برای نه تنها سنجش استعدادها (آل عمران۱۴۲) بلکه افزایش ظرفیت ها و فعلیت بخشی به استعدادهاست. این آزمون ها در دو شکل ضراء و سراء یعنی با نعمت و نقمت انجام می گیرد. (بقره۲۱۴) بلاهایی که در سراء و شکل نعمت آن صورت می گیرد به بلای حسن و اگر در شکل ضراء و نقمت باشد به عنوان بلای سیئی شناخته می شود. (تفسیر نمونه ج۷ ص۱۱۶)
امیرمومنان علی(ع) : البلاء للظالم ادب و للمومن امتحان، و للانبیاء درجه بلا برای ستمگر، ادب و مجازات و تنبیه است؛ برای مومنان آزمون و برای پیامبران درجه و مرتبت است (بحارالانوار ج۶۷ ص۲۳۵) در این روایت سه کارکرد برای آزمون های الهی بیان شده است که ناظر به فلسفه آزمون های الهی است. نقش مثبت آزمون در زندگی بشر چنان مهم است که در آیات و روایات از آن به کلید خوشبختی بشر نیز یاد شده و گفته اند: البلاء للولاء؛ بلا برای دوستان و اهل ولایت است. در حقیقت هر که مقربتر است جام بلایش بیشتر می دهند تا بر کمالات و قرب او افزوده شود و به درجات و مقامات برتر دست یابد. امام باقر(ع) : خداوند تبارک و تعالی چون بنده ای را دوست بدارد در بلا و مصیبتش غرقه سازد و باران گرفتاری بر سرش فرود آرد و آنگاه که این بنده، خدا را بخواند فرماید: لبیک بنده من! بی شک اگر بخواهم خواسته ات را زود اجابت کنم می توانم اما اگر بخواهم آن را برایت اندوخته سازم این برای تو بهتر است. (اصول کافی، ج۲، ص۲۵۳، ح۷)
امام باقر(ع) : خداوند عزیز و با جلال از بنده مومنش با رنج و بلا دلجویی می کند، همچنان که شخص با هدیه ای که از سفر آورده، از خانواده اش دلجویی می کند و خدا مومن را از دنیا پرهیز می دهد، همچنان که طبیب، بیمار را (از بعضی خوردنی ها و آشامیدنی ها) پرهیز می دهد. (اصول کافی، ج۲، ص۲۵۵، ح۱۷)
امام صادق(ع) با اشاره به نقش ولایت در افزایش کمی و کیفی بلا می فرماید: شدیدترین بلاها در بین آفریدگان، نخست به پیامبران و سپس به اوصیاء می رسد و آنگاه به شبیه ترین مردم به آنها. مومن به مقدار نیکی هایش آزموده میشود. هر که دینش درست و کارش نیک باشد، بلایش شدیدتر است، چرا که خدای عز و جل دنیا را مایه پاداش مومن قرار نداده و نه وسیله عذاب کافر. اما آنکه دینش نادرست و کارش سست باشد، بلایش اندک است. بلا به انسان مومن پرهیزکار زودتر می رسد تا باران به سطح زمین. (اصول کافی ج۲ ص۲۵۹، ح۹۲) در حقیقت بلاء برای بنده مومن عامل رشد و کمال یابی است و اگر بتواند صبر پیشه کند و مقاومت نماید، موجبات اتمام و اکمال خود را فراهم می آورد و مسیر کمالی را در شخصیت و شاکله وجودی خود می پیماید و سازه های اخروی خود را به شکل کامل تری می سازد. (آل عمران ۱۴۲)
نقش بلا در کمال یابی انسان
امام صادق(ع) : ان فی الجنه منزله لا یبلغها عبد الا بالابتلاء فی جسده؛ در بهشت مقام و منزلتی وجود دارد که هیچ بنده ای به آن نرسد، مگر به درد و بیماری ای که در بدنش حادث شود. (اصول کافی ج۲ ص۲۵۵ ح۴۱) دست یابی به برخی از منازل و مراتب کمالی برای انسان تنها با رنج و مشقت و مصیبت فراهم می آید و اینگونه نیست که انسان در آسایش و آرامش بتواند به مقاماتی چون مقام صابرین دست یابد؛ چرا که مقام صابرین مقامی است که انسان در مشکلات برای رهایی و چاره جویی از آن، به تدبر و تفکر می پردازد و از استعدادها و ظرفیت های وجودی خود برای برون رفت و حل مشکلات بهره می گیرد و استقامت و توانایی خود را این گونه افزایش می دهد.
امام صادق(ع) نقش مهم و تاثیرگذار بلا در شکل گیری شخصیت و ماهیت انسان در دنیا و سازه آخرتی او را منتی از سوی خداوند می شمارد و می فرماید: جایگاه مومن نزد خدای عز و جل برترین جایگاه است و این جمله را سه بار فرمود چرا که گاه بنده ای را خداوند به گرفتاری مبتلا می سازد. آنگاه جانش را عضو عضو از پیکرش بیرون می کشد، درحالی که وی بر این پیشامد، خداوند را مدح و ستایش می گوید. (اصول کافی ج۲ ص۴۵۲، ح۳۱) آن حضرت (ع) : یا عبدالله لو یعلم المومن ما له من الاجر فی المصائب لتمنی انه قرض بالمقاریض ای عبدالله، اگر مومن می دانست که پاداش مصائب و گرفتاری هایش چه اندازه است، آرزو می کرد با قیچی تکه تکه شود. (اصول کافی ج۲ ص۵۵۲ ح۵۱)

رنج و بلاء و مشقت، نقش مهمی در کشف استعدادها و رشد و تکامل آن دارد. بلاء با مومن کاری می کند تا در یک بستر طبیعی استعدادهای خود را بروز دهد و در برابر مصیبت ها و مشکلات زندگی خود افزون بر دست یابی به صبر، فرصت برون رفت را بیابد و توانایی خود را آشکار سازد. از این رو امام صادق(ع) به نقش مصیبت در زندگی انسان و کمال یافتن او توجه می دهد و بلا را همچون بادی می داند که همواره بر گیاه می وزد تا او را به کمال برساند: رسول خدا فرمودند: حکایت مومن حکایت ساقه گیاه است که بادها آن را به این سو و آن سو کج و راست می کنند. مومن هم به واسطه بیماریها و دردها کج و راست می شود. اما حکایت منافق، حکایت عصای آهنین بی انعطافی است که هیچ آسیبی به آن نمی رسد، تا اینکه مرگش به سراغش می آید و کمرش را در هم می شکند. (اصول کافی ج ۲ ص ۷۵۲ ح۵۲)
یکی از کارکردهای بلا، تذکر و یادآوری است تا آدمی از دام غفلت رهایی یابد؛ زیرا زندگی انسان در دنیا بگونه ای است که دچار غفلت می شود و زینت های دنیوی آدمی را به خود مشغول می سازد. اینجاست که بلاء بویژه مصیبت می تواند آدمی را بیدار کرده و توجه به آخرت داده و او را برای تحرکات بیشتری برای آخرت تشویق کند و با تاکید بر ناپایداری دنیا او را به پایداری آخرت دعوت کند. امام صادق(ع) در بیان نقش تذکری بلا برای مومنان می فرماید: المومن لایمضی علیه اربعون لیله الا عرض له امر یحزنه یذکر به؛ چهل شب بر بنده مومن نگذرد مگر اینکه واقعه ای برایش رخ دهد و او را غمگین سازد و به واسطه آن، متذکر گردد. (اصول کافی، ج ۲، ص ۴۵۲ ح۱۱) به هر حال نباید نقش منفی برای بسیاری از بلاءها و مصیبت هایی که بر آدمی می آید قایل شد، بلکه باید بیشتر به نقش مثبت آن توجه یافت و از هر بلا در شکل های بد و خوب و نعمت و نقمت آن، درس گرفت و از فواید و آثار آن بهره برد.

مصیبتهای انسان، نتیجه عملکرد خود او

به سبب گناهانی که ما در طول زندگی خود انجام می دهیم، زمینه مصیبت و بلا را برای خود فراهم می آوریم و کارهای خودمان است که باعث می شود تا بلاهای طبیعی از قبیل سیل و زلزله و خشکسالی زیاد شود. حضرت علی(ع) خشکسالی را نیز بر اثر معصیت میداند و میفرماید هیچ سالی کم باران تر از سال دیگر نیست، ولی خداوند آن را هر جا بخواهد هدایت می کند، زیرا وقتی مردمی به معصیت و گناه روی آوردند، باران سهم آنها را به جای دیگری می برد. یکی دیگر از آثار گناه، کوتاهی عمر است که امام صادق(ع) فرمودند: من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالاجال کسانی که به خاطر گناه می میرند بیش از کسانی هستند که به عمر طبیعی خود از این جهان می روند. (بحارالانوار، ج۵، ص۱۴۰) اگر ما انسان ها تقوا پیشه می کردیم زندگی ما خیلی بهتر و زیباتر از آن چیزی است که ما در حال حاضر داریم. با نگاهی به داستان حضرت آدم(ع) و علت گرفتار شدن به مصیبت و شقاوت و بدبختی در دنیا می توان دریافت که اگر آن حضرت(ع) تقوا پیشه می کرد و از میوه درخت ممنوع نمی خورد، گرفتار شقاوت و مصیبت نمی شد و به سرزمین گرم و سوزان هبوط نمی کرد و گرفتار عریانی و گرسنگی و سوزش آفتاب تند و سوزان و درد و رنج های دیگر نمی شد. (طه۱۱۷ تا ۱۲۰)
امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: اجتناب السیئات اولی من اکتساب الحسنات؛ پرهیز از بدی ها مقدم بر کسب نیکی هاست.(غررالحکم) به سخن دیگر، خدا از شما کار نیک و خوب نخواسته بلکه ترک بدی را خواسته است. تو خودت بدی را ترک کن، کار نیک خودش تحقق می یابد. امام صادق(ع) در حدیثی فرموده اند: ان المومن لینوی الذنب فیحرم الرزق؛ گاهی مومن اندیشه گناه می کند و همین موجب محروم شدن او از روزی می شود. (بحارالانوار، ج۷۰، ص ۳۵۸) حضرت مسیح(ع) نیز به پیروان خود می فرمود: موسی بن عمران به شما دستور داد که زنا نکنید و من به شما امر می کنم که فکر زنا را نیز در خاطر نیاورید؛ چه برسد به این که عمل زنا را انجام دهید. هر کس فکر زنا کند مانند کسی است که در عمارت زیبا و رنگ آمیزی شده اش آتش روشن کند، در این صورت دود آتش رنگ خانه را تباه کند، اگر چه خانه نسوزد.(بحارالانوار، ج۱۴، ص ۳۳۱)
خداوند در آیه ۱۱۷ آل عمران «گناه» را از مهم ترین عوامل نابودی کشاورزی و کشت معرفی می کند. در این آیه توضیح داده می شود که چگونه بادهایی که می بایست برای بهره وری گیاهان باشد، به بادهای آفت زا تبدیل می شود؛ چرا که انسان با ظلم به نفس یعنی گناه (مجمع البیان، ج۱ و ۲، ص۸۱۸) موجبات خشم الهی را فراهم می آورد و خداوند نیز به کیفر گناهان بندگان، بادهای مفید را به بادهای زیانبار تبدیل می کند. در آیات قرآنی بر این نکته تأکید بسیار شده که طغیانگری بشر از مهم ترین عوامل نابودی کشاورزی و زراعت است. (قلم۱۹تا۳۱)

در نتیجه این طغیانگری و فرار از اطاعت و عبودیت است که بسیاری از مشکلات برای بشر فراهم می آید و مهم ترین ابزار زندگی و بقای بشر با بحران کمبود و قحطی مواجه می شود. این گونه است که کفر (کهف۳۲ تا ۴۲) و غفلت از خدا و یاد و تسبیح او (قلم۲۰ و ۲۸) و نیز ناسپاسی و کفران نعمت (سباء۱۵ و ۱۶) نظام کشت و زراعت را به هم می ریزد و هرگونه کار و مدیریت بشر بی نتیجه می ماند. از آیات ۳۲ تا ۴۲ سوره کهف همچنین برمی آید که نوع رفتار آدمی در زندگی چون غرور و خودبینی به جای خدابینی و تکبر نیز می تواند تأثیرات شگرفی در کشت و کشاورزی به جا گذارد. تکبر و خودبینی بشر و غفلت از خداوند و این که اوست که نعمت هایی چون غذا و محصولات کشاورزی را در اختیار او می گذارد، موجب می شود که کشاورزی با بحران مواجه شود. انسان باید دریابد که عامل اصلی، تنها مدیریت و کار بشر نیست، بلکه فراتر از آن اطاعت و عبودیت اوست که موجبات جلب نعمت و برکت زایی را فراهم می آورد.
انسان پیش از اینکه طبیعت و یا روزگار را سرزنش یا حتی خدا را مخاطب قرار دهد که چرا گرفتار این همه بلا و مصیبت است، می بایست خودش را مخاطب قرار داده و سرزنش کند که عامل بسیاری از مصیبتها و بلایایی است که خود و دیگران بدان مبتلا می شوند. در حقیقت از ماست که بر ماست. بی گمان سخن ابلیس در این باره راست و صادق است که به انسان خطاب می کند بروید خودتان را سرزنش کنید به جای آنکه مرا سرزنش کنید که شما را گمراه و دچار شقاوت و مصیبت و بدبختی کرده ام؛ چرا که ابلیس و یاران او تنها وسوسه گران هستند و این انسان است که زمینه انجام کار زشت و بد و گناه را دارد و با یک دعوت از هول حلیم در دیگ گناه می افتد: فلا تلومونی و لوموا انفسکم؛ خودتان را سرزنش کنید، مرا سرزنش نکنید (ابراهیم۲۲)

عوامل هلاکت و غضب الهی

امام صادق(ع) فرمود: حضرت عیسی بن مریم)ع( را گذر بر دهی افتاد که تیشه مرگ، شاخ و برگ هستی ساکنانش را بر خاک هلاکت افکنده بود ، حضرت عیسی (ع) فرمودند: «انهم لم یموتواالا بسخطه جز این نیست که آتش غضب الهی در کشتزار حیات این جماعت افتاده، و اگر متفرق، یعنی به موت متعارف هر یک جداگانه میمردند، بایستی یکدیگر را دفن کرده باشند. جمعی از خواص آن حضرت که ایشان را حواریون میگفتند، استدعا کردند که یا رو ح الله! از خدا بخواه که این قوم را جهت ما زنده فرماید تا از اعمال و کردار خود ما را اطلاع دهند تا اینکه ما از آن کارها اجتناب نماییم.

سپس حضرت عیسی (ع) دعا نمودند، ندا رسید این مردگان را آواز کن، حضرت روح الله شب بر بلندی ایستاد و فرمود: «یا اهل هذه القریه! » یکی از ایشان جواب داد و عرضه داشت: «لبیک یا روح الله و کلمته فرمود: ویحکم! وای بر شما! اعمال شما چه بوده؟ » عرضه داشت: عبادت طاغوت میکردیم و دنیا را دوست میداشتیم ، از عظمت و سخط پروردگار کم میترسیدیم و آرزوهای دور و دراز را پیش میگرفتیم، و با غفلت اوقاتمان را در لهو و لعب میگذرانیدیم. حضرت عیسی (ع) فرمود: «دوستی شما با دنیا چگونه بود؟ » عرضه داشت: مانند دوستی کودک با مادر که هر وقت به ما روی آور بود، فرحناک میشدیم و هر وقت که از ما روی برمیتافت، گریان و اندوهناک میگردیدیم.

حضرت عیسی (ع) سوال فرمودند: عبادت طاغوت چگونه میکردید؟ عرضه داشت: اطاعت اهل معاصی مینمودیم. فرمود: عاقبت کار شما چگونه شد؟ عرضه داشت: شبی به عافیت، اراده خواب نمودیم، و صبحگاه در هاویه بودیم. فرمودند: هاویه چیست؟ عرضه داشت: سجین فرمودند: سجین چیست؟ عرضه داشت: کوههایی از آتش که تا روز قیامت بر ما افروخته میشود. آن حضرت فرمودند: شما چه گفتید و به شما چه گفتند؟ عرضه داشت: ما گفتیم ما را به دنیا بازگردان تا در او زهد ورزیم، ولی جواب آمدکه شما دروغ میگویید. حضرت فرمود: «ویحک! چطور شد از میان این قوم غیر از تو بامن متکلم نشد؟ عرضه داشت: یا روح الله! لجامهای آتشین بر دهن این جماعت زده اند و سر آنها در دست ملائکه غلاظ و شداد است و من در میان ایشان بودم و از جمله ایشان نبودم؛ چون عذاب نازل شد، مرا نیز با ایشان فرو گرفت و من در کنار جهنم به مویی آویخته ام، نمیدانم به جهنم خواهم افتاد یا از آن نجات خواهم یافت

آیا خدا به ما شر می رساند؟

واژه “حسنه” به طور مفرد، اعم از نکره و معرفه بیست و هشت بار و لفظ “سیئه” به همین صورت بیست و دو بار، در قرآن وارد شده است و در همه موارد در یک معنی جامع به کار رفته‌اند. این دو واژه گاهی درمورد کارهای خوب و بد انسان به کار می‌رود، کارهایی که برای آن‌ها پاداش و کیفری در سرای دیگر مقرر شده مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ هر کس یک کار نیک انجام دهد، برای او پاداشی ده برابر است و هر کس کار بد انجام دهد، فقط همانند آن کیفر داده می‌شود وبه آنان ظلم نمی‌شود. گاهی نیز در مورد رحمت و بلا به کار می‌رود وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون آنان را با نیکی‌ها و بدی‌ها آزمودیم شاید از طغیان خود بازگردند. با توجه به این دو نوع کاربرد که در این دولفظ سراغ داریم، …  وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهۆُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدیثاً ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً  … و اگر [پیشامد] خوبى به آنان برسد، مى‏گویند: این از جانب خداست و چون صدمه‏اى به ایشان برسد، مى‏گویند: این از طرف توست بگو: همه از جانب خداست. [آخر] این قوم را چه شده است که نمى‏خواهند سخنى را [درست‏] دریابند؟ هر چه از خوبی ها به تو مى‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد از خود توست و تو را به پیامبرى، براى مردم فرستادیم، و گواه بودن خدا بس است.
در این دو آیه درباره خوبی‌ها و بدی‌ها و به اصطلاح رحمت و بلا (به ظاهر) سه نظریه مطرح شده است:
۱ـ نظریه منافقان: خوبی‌ها و بدی‌ها از ناحیه پیامبر (ص)
۲ـ نظریه قرآن در ذیل همین آیه: رحمت و بلا هر دو از خداست.
۳ـ نظریه قرآن در آیه دوم خطاب به پیامبر (ص): رحمت از خدا و بلا از ناحیه پیامبر (ص)
الف در آیه اول تمام حسنات و سیئات به خداوند نسبت داده شده است به خاطر آن است که تمام منابع قدرت حتى قدرت‏هایى که از آن سوء استفاده مى‏شود، از ناحیه خدا است و سرچشمه قسمت‌هاى سازنده و مثبت او است، و اگر در آیه دوم “سیئات” به مردم نسبت داده شده است اشاره به همان “جنبه‏هاى منفى” قضیه و سوء استفاده از مواهب و قدرت‌هاى خدادادى است، و این درست به آن مى‏ماند که پدرى سرمایه‏اى به فرزند خود براى ساختن خانه خوبى بدهد، ولى او آن را در راه مواد مخدر و فساد و تبهکارى و یا دائر کردن خانه و مرکز فساد به کار اندازد، شکى نیست که او از نظر اصل سرمایه مدیون پدر است ولى از نظر سوء استفاده، مستند به خود او است.
ب ممکن است آیه شریفه اشاره به مسئله “الامر بین الامرین” بوده باشد که در بحث جبر و تفویض به آن اشاره شده است و خلاصه آن این است که همه حوادث جهان حتى اعمال و افعال ما خواه حسنه باشد یا سیئه، خوب باشد یا بد از یک نظر مربوط به خدا است زیرا او است که به ما قدرت داده و اختیار و آزادى اراده بخشیده است، و به همین دلیل ما در برابر اعمالمان مسئولیم، و استناد اعمال ما به خدا آن چنان که اشاره شد از ما سلب مسئولیت نمى‏کند و موجب عقیده جبر نیست. اگر سیئات و بدی‌ها داراى دو جنبه مثبت و منفى هستند، و همین جنبه منفى آن است که قیافه سیئه به آن مى‏دهد و به شکل “زیان نسبى” در مى‏آورد
ح تفسیر دیگرى که براى این دو آیه وجود دارد و در اخبار اهل بیت (علیهم السلام) نیز به آن اشاره شده : منظور از سیئات، کیفرهاى اعمال و مجازات و عقوبات معاصى است، شکى نیست که این کیفرها از ناحیه خداوند است، ولى چون نتیجه اعمال و افعال بندگان مى‏باشد از این جهت گاهى به بندگان نسبت داده مى‏شود و گاهى به خداوند، و هر دو صحیح است، مثلا صحیح است گفته شود قاضى دست دزد را قطع مى‏کند، و نیز صحیح است که گفته شود این خود دزد است که دست خود را قطع مى‏نماید!
نتیجه در جمع بین این نظریات می‌توان گفت که اگر به رحمت و نقمت از دیده آفرینش و آفریدگاری بنگریم، آفریدگاری جز خدا ندارند و هر دو از آنِ اوست و اگر این دو از نظر انگیزه‌ها بنگریم، در نزول رحمت انگیزه الهی بر استحقاق انسان غلبه کرده و تفضل خدا مایه نزول رحمت است. خطاب به پیامبر(ص) نه از این باب است نه او مرتکب خلافی می‌گردد و واکنشی به نام سیئه دامنگیر او می‌شود، بلکه این خطاب، خطاب تمثیلی است و با خطاب به او تکلیف همه امت را روشن می‌کند.

چرا در اسلام، کافرها نجس به حساب می آیند با اینکه برخی از آنها که از نظر نظافت و رعایت بهداشت از بعضى از مسلمانان بهترند؟!!

از نظر اسلام معنای نجس با معنای کثیف و آلوده یکسان نیست؛ یعنی اینطور نیست که هر چیزی که نجس بود حتما کثیف هم هست و هر چیزی که نجس نبود حتما بهداشتی و تمییز باشد. به عنوان مثال ممکن است یک آبی از نظر اسلام نجس نباشد، اما این بدان معنا نیست که این آب، پاکیزه بوده و قابل نوشیدن هم باشد؛ به عبارت واضح تر باید دانست که اگر اسلام چیزی را نجس معرفی کرد دو احتمال در مورد آن وجود دارد: یک احتمال اینست که شاید بخاطر کثیف و غیر بهداشتی بودن آن چیز باشد و احتمال دیگر آنست که شاید بخاطر علّتی غیر از کثیف و آلوده بودن باشد. و اما در مورد نجس بودن کافر، باید گفت نجاستش از نوع دوم است؛ یعنی اسلام که کافر را نجس معرفی میکند به این دلیل نیست که او را غیر بهداشتی میداند؛ بلکه شاید علّت نجس بودن او یکی از امور زیر باشد:

جلوگیری از تأثیر گذاری روحی و فکری کافر بر مسلمان

هرگاه یک مسلمان با یک کافر، مانند برادران دینى خود معاشرت داشته باشد در این صورت به حکم قانونِ «همرنگی» به رنگ آنان در می‏آید. نتیجه این معاشرتِ نزدیک، این می‏شود که رفتار و کردار کافران در روحیه مسلمانان اثر بگذارد. شکی نیست که تأثیر رفتار یک کافر که برنامه زندگى او مطابق خواست‏هاى نفسانى است، سریع‏تر و نافذتر است؛ زیرا در زندگى او، اختلاط زن و مرد، رقص، شراب، قمار، برخى از اعمال منافى عفّت و اعمال نفسانی دیگر، بی‏اشکال است و مسلّما تأثیر این عوامل، سریع‏تر از تأثیر رفتار مسلمان بر روى کافر است. البته ما منکر آن نیستیم که گاهى ممکن است معاشرت یک مسلمان، روى افراد کافر اثر بگذارد، اما بدیهی است که تأثیر این نوع معاشرت‏ها، به مراتب کمتر از تأثیر معاشرت کافر روى مسلمانان است.

شاید شخص دیگری باز اشکال کند و بگوید اگر یک مسلمانی واقعا ایمانی قوی و اطلاعات دینی وسیعی داشته باشد قطعا کافران در او اثر نمی گذارند و بنابراین دیگر نباید یک کافر برای او نجس باشد؛ پس این حکم اسلام برای همه افراد نبوده و فقط مختصّ مسلمانانی است که ایمان ضعیف یا اطلاعات دینی کمی دارند. در جواب این اشکال نیز باید گفت نه! احکام اسلام جنبه خصوصى ندارد و براى این که حریم آن محفوظ بماند باید عمومیّت داشته و در مورد همه افراد باشد، چرا که در غیر این صورت هرکس به بهانه اینکه ایمان قوی و یا اطلاعات دینیِ زیادی دارد با آنها معاشرت مى کند و به کلّى حریم قانون شکسته مى شود.

حکمت دوم: این حکم اسلام، مجازاتی است برای کافر

نجس شمردن کافر، مجازاتی برای اوست؛ چون کافر به خاطر کفر بخدا بزرگترین جرم را از نظر اسلام انجام داده و در نتیجه سزاوار این کیفر میباشد؛ چنانچه در مورد مسلمانهای فاسقی که مرتّب مرتکب گناهان کبیره میشوند (مانند شارب الخمر، دزد، زناکار و رباخوار) نیز در مقرّرات اسلامى محرومیت هایى هست، مثل اینکه شهادت دادنشان قبول نمى شود و از مناصبى که شرط آن عدالت است محروم مى گردند. هر چند اسلام، کافر را نجس می داند اما این بدان معنی نیست که مسلمانان نمی توانند با آنها رابطه برقرار کنند؛ نه چنین نیست، زیرا اسلام روابط اقتصادى و تجارتى و امثال آن با کفّار را با شرایط معیّنى اجازه داده، امّا اجازه نداده که رفیقِ سفره و کاسه شوند یعنى، هم خواسته از منافع آنها بهره مند گردند و هم از ضررهاى عقیدتى و اخلاقى آنان جلوگیری کرده باشد. آری مسلمانان می توانند حتی در برخی موارد خاصّ، با آنها بحث های دینی کرده و در صورت لزوم آنها را هدایت کنند.

بزرگترین بلا برای انسان چیست؟

در قرآن و روایات معصومان(ع)، امید به رحمت خداوند و سرانجام نیکو، از جهات گوناگون مورد تأکید واقع شده و از یأس و ناامیدی به شدت نهی شده است. ناامیدی از رحمت الهی را گمراهی می‌داند و می‌فرماید: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش نومید می‌شود؟ همچنین در جایی دیگر نومیدی از رحمت خداوند را فقط شایسته کافران می‌داند و می‌فرماید: همانا جز گروه کافران، کسی از رحمت خدا ناامید نمی‌شود۱٫  امام علی(ع) فرمودند: بزرگترین بلا، ناامیدی است۲٫ همچنین می‌فرمایند: در شگفتم از کسی که ناامید می‌شود، در حالی که استغفار را با خود دارد۳٫ امام صادق (ع) در توصیف شرایط و ویژگی‌های یک انسان امیدوار و ناامید فرمود: طوری به خدا امید داشته باش که امیدت تو را بر ارتکاب گناهان جرات نبخشد و به گونه‌ای از خدا بترس که ترست تو را ناامید از رحمت الهی نکند۴٫  همچنین مولای متقیان علی(ع)، نومیدی، را موجب تفریط و تقصیر عنوان فرمودند۵٫ امام ششم شیعیان همچنین نومیدی از رحمت خدا، را سردتر از زمهریر دانستند و فرمودند: آساینده‌ترین آسایش، ناامیدی از مردم است۶٫ پیامبر مکرم اسلام(ص) در روایتی می‌فرمایند: خدای تبارک و تعالی فرمود: ای فرزند آدم! … مردم را از رحمت خدای متعال نومید مگردان، در حالی که خودت به او امید داری۷٫ همچنین فرمودند: روز قیامت، خداوند نومید کنندگانِ (از رحمت حق) را در حالی بر می‌انگیزد که سیاهی چهره‌شان بر سفیدی آن غالب است، پس به آنها گفته می‌شود: آنان نومید کنندگانِ از رحمت خدا هستند۸٫ امام علی(ع) در باره اوصاف شخص ناامید این چنین فرمود: ناامیدی، صاحب خود را می‌کشد. هر ناامیدی، ناکام است. امام حسن عسگری(ع) نیز در این باره فرمودند: خدا همان است که در هنگام نیازمندی‌ها و سختی‌ها، توسط هر کس که امیدش از غیر او قطع شده است، مورد توجّه قرار می‌گیرد۱۰٫

منابع: ۱- یوسف۸۷ ۲- غرر الحکم، ح ۲۸۶۰ ۳- نهج البلاغه ح۸۷ ۴- بحار الأنوار ج۷۰ ص۳۸۴ ۵- بحار الأنوار ج۷۷ ص۲۱۱ ۶- بحار الأنوار ج۷۲ ص۳۳۸ ۷- صحیفه الرضا ع ص۴۳ ح۱۴ ۸- بحار الأنوار، ج۲ ص۵۵ ۹- غرر الحکم ح۶۸۴۲ ۱۰- بحار الأنوار ج۳ ص۴۱

آرزوی سفیهانه

علی)ع( در جواب مردی که تقاضای موعظه کرد فرمود: لا تکن ممن یرجوا الاخره بغیر عمل از آن کسانی نباش که به زعم خودشان امید رسیدن به سعادت ابدی آخرت را دارند بدون اینکه عمل سعادت آفرین از خود نشان بدهند. به این نوع نگرش و به این راه و روش، امید و رجاء گفته نمیشود، بلکه آرزویی سفیهانه است. نهج البلاغه ح۱۴۲ درست همانند آن کشاورزی که نه زمین را شخم زده و نه بذری افشانده، ولی به قول خودش میگوید امیدوارم خدا از این زمین، گندم فراوانی به من بدهد، البته درست است که خداوند میتواند تمام ریگهای بیابان را دفعتاً به دانه های گندم تبدیل کند ولی منت الهی بر این نیست، این عالم به تقدیر الهی دارای نظم و نظامی است اسباب و وسایل باید در کار باشد تا هر کسی به نتیجه مطلوب خود نایل شود. امام صادق)ع( فرمود: ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها خداوند ابا دارد از اینکه کارها را جز به وسیله علل و اسباب آن به جریان بیندازد. بحارالانوار ج۲

دلیل مصیبت‌های مومن

«یونس ابن یعقوب» از امام صادق(ع) نقل کرده است که (درخصوص مؤمنان) هر بدنی که چهل روز آسیبی به آن وارد نشود ملعون، و دور از رحمت خداوند است. گفتم: واقعا ملعون است؟ فرمود: بله. گفتم: واقعا؟ باز فرمود: بله. سپس چون امام صادق(ع) سنگینی مطلب را برای من مشاهده کرد، فرمود: ای یونس! از جمله بلا و آسیب به بدن، همین خراش پوست، و ضربه خوردن و لغزیدن و یک سختی و خطا کردن و پاره شدن بند کفش و چشم درد و مانند اینها است (نه لزوما مصیبت‌های بزرگ) مومن نزد خداوند با فضیلت‌تر و گرامی‌تر از آن است که بگذارد چهل روز بر او بگذرد و گناهان او را پاک ننماید، ولو به یک غم پنهان در دل، که او نفهمد این غم از کجا حاصل شده است. به خدا قسم، وقتی یکی از شما سکه‌های درهم را در کف دست وزن می‌کند و متوجه نقصان آن شده و غصه‌دار می‌شود، سپس دوباره وزن می‌کند و متوجه می‌شود که وزنش درست بوده، همین غصه کوتاه و گذرا، موجب آمرزش برخی از گناهان اوست.» – بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۳۵۴

نقش حکمت و مصلحت در زندگی انسان

انسان هرگاه در زندگی با مصیبت و بلا مواجه می‌شود، از خود می‌پرسد: چرا این مصیبت و بلا بر سر من آمد؟ وقتی با فقر خود یا ثروت دیگری مواجه می‌شود، همین پرسش را مطرح می‌کند. یا می‌پرسد: چرا کافران وضعیت بهتری از نظر اقتصادی دارند و گویا همه دنیا در اختیار آنان است و آنان هیچ رنج و درد و مصیبت و بلایی ندارند؟ اما چرا مسلمانان و مومنان در وضعیت بد اقتصادی قرار دارند و هر چه بلا و مصیبت است بر سر اینان فرو می‌ریزد و درد‌ها و بیماری‌های آنان پایانی ندارد؟ نویسنده در مطلب پیش رو با تبیین نقش حکمت الهی و مصلحت انسانی، به برخی از این پرسش ‌ها پاسخ داده است.

چرایی مصیبت‌‌ها و بلایا
انسانی نیست که با بیماری دست و پنجه نرم نکرده باشد؟ هر روز خود و یا دیگران را می‌بینیم که دچار مصیبتی شده‌اند و یا منطقه‌ای را می‌شنویم که زلزله و سیل و توفان زیانبار آن را دگرگون کرده و برف سهمگین خسارت سنگینی را بر منطقه و اهالی آن وارد ساخته است؟ البته بسیاری از این بلایا را به عنوان بلایای طبیعی به حساب می‌آوریم و به سادگی از کنار آن می‌گذریم و در نهایت اگر سرزنشی بکنیم آن را نثار مسئولان و دولتمردان می‌کنیم که چرا سیل‌بندی نزده‌اند؟ خانه‌های ضد زلزله طراحی و اجرا نکرده‌اند؟ گزارش درست از وضعیت و پیش‌بینی آب و هوای ارایه نداده‌اند؟ چرا پس از بلایا اقدامات تامینی مناسبی به اجرا نگذاشته‌اند و امداد و نجات به درستی و به هنگام نبوده است؟ اما وقتی خودمان دچار بیماری و نقص در اموال و انفس می‌شویم و فرزند و پدر و مادر و همسری می‌میرد و یا به بیماری سخت درمانی گرفتار می‌شویم، می‌پرسیم: خدایا چرا من؟ این چه مصیبت و بلایی بود که بر سر من آمده است؟ هرگاه از نظر وضعیت مالی با بحران مواجه می‌شویم و یا ازنظر اقتصادی جزو اقشار کم درآمد و آسیب‌پذیر جامعه محسوب می‌شویم و عنوان مستضعف و فقیر و ندار و مسکین به پیشانی ما می‌خورد، باز می‌پرسیم: آخر چرا من؟ چه گناهی کرده‌ام که فقیر و فقیرزاده به دنیا آمده‌ام؟ آخر گناه دیگری به نام من باید نوشته شود و مجازات و تنبیه شوم. اگر گنه کرد در بلخ آهنگری چرا به شوشتر زنند گردن مسگری؟
نقش مشیت و حکمت الهی در تقدیرات
قرآن به این سوالات پاسخ‌های چندگانه‌ای داده است. بخشی از پاسخ قرآن به حوزه مشیت و حکمت الهی باز می‌گردد و بخشی دیگر نیز به حوزه مصلحت انسانی. بر اساس آموزه‌های قرآنی، نظام هستی بر پایه نظام احسن طراحی شده و مدیریت می‌شود که برتر از آن در نظام مادی و دنیوی امکان پذیر نیست؛ به این معنا که از سوی فاعل هیچ کم و کسری نیست؛ زیرا اگر نظام برتر و بهتری می‌توانست تحقق یابد و خداوند خالق یکتا و یگانه آن را نساخته باشد، این می‌بایست یا به ۱٫ جهل الهی؛ ۲٫یا عجز الهی؛ ۳٫یا بخل الهی بازگردد، در حالی که خداوند جاهل و عاجز و بخیل نیست؛ بلکه خداوند عالمی است که جهلی در او نیست، قادر و توانایی است که عجز و ناتوانی در وی راه نمی‌یابد، بخشنده‌ای است که بخلی در او نیست. پس باید علت را در جایی دیگر یعنی در قابل جست‌وجو کرد و در آنجا یافت؛ زیرا این قابل است که نمی‌تواند از پرتو انوار رحمت و احسان الهی بهتر از این کسب کند. به سخن دیگر،انوار لطف خداوند همانند خورشید ،یکسان بر هستی می‌تابد و هر کسی به میزان توان و ظرفیت خود از آن بهره می‌گیرد. قرب و بعد و اموری چون این موجب می‌شود که بهره‌مندی چیز‌ها از این تابش نور الهی گوناگون و متنوع باشد. به هر حال گیر در قابلیت گیرنده‌های رحمت و احسان الهی است نه در فاعلیت خداوند.
خداوند نظام احسن دنیا را به عنوان مقدمه برای زندگی ابدی قرار داده و بیان کرده که این نظام هرگز یک نظام اصیل و کمال نیست؛ زیرا ظرفیت و قابلیت آن را دارا نیست. بر اساس آموزه‌های قرآنی، نظام هستی و نظام دنیوی بر اساس حکمت الهی سامان یافته و دارای هدفی عالی و متعالی است که خداوند برای آن تعریف و تعیین کرده است. از این رو بار‌ها در قرآن می‌فرماید آفرینش، هدفمند و دارای غایت است.(مومنون، آیه ۱۱۵) البته باید یادآور شد که خداوند غایت ندارد، بلکه آفرینش غایت و هدف دارد. خداوند براساس غایت و هدف حکیمانه‌ای که برای هستی تعریف کرده و دنیا را مقدمه آخرت قرار داده به طوری که وقتی به نظام دنیا نگاه می‌شود نسبت به نظام آخرت همانند بازی کودکانه‌ای است(انعام، آیه ۳۲) ولی انسان باید بداند که هر چیزی در این نظام بازیگونه دنیا نیز بر اساس حکمتی است که خداوند آن را برای خلق در نظر گرفته است.
پس هر چیزی باید با خواست و مشیت و اراده الهی حرکت کرده و در جا و مکان مناسب خود قرار گیرد که از آن به عدالت یاد می‌شود. این نظام عادلانه مقتضی آن است که هر چیزی به مقداری که خداوند برای آن در نظر گرفته از نعمت‌های الهی بهره‌مند شود. این گونه است که حکمت، مشیت الهی را مدیریت می‌کند و مشیت الهی اراده الهی را و همچنین اراده الهی قدر الهی را و سپس قدر الهی قضای الهی که در نهایت به شکل امضا در هستی تحقق می‌یابد. امام کاظم (ع) فرمودند:خداوند سبحان چیزی را امضاء و اجرا می‌کند که قضایش را رانده باشد و قضای چیزی را می‌راند که تقدیرش کرده باشد و چیزی را مقدر می‌سازد که اراده کرده باشد. پس مشیت او به علم او و اراده‌اش با مشیتش و تقدیرش با اراده‌اش و قضایش با تقدیرش و امضایش با قضایش صورت می‌گیرد. در نتیجه رتبه علم او مقدم بر مشیت او و مشیت او در مرتبه دوم [مقدم بر اراده او] و اراده او در مرتبه سوم [و مقدم بر تقدیر او] و تقدیر او بر اساس قضایش به اجرا در می‌آید. (صدوق، توحید، ص ۳۳۴) پس هر چیزی که در جهان اتفاق می‌افتد بر اساس حکمت الهی است که مشیت، آن را شکل می‌دهد و همچنین هر چیزی به مشیت الهی در جهان بر اساس مقدرات تعیین شده رخ می‌دهد که بر اساس حکمت الهی تقدیر و اندازه شده است.(قمر، آیه ۴۹؛ طلاق، آیه ۳؛ اعلی، آیات ۱ تا ۳)
نقش مصلحت انسانی در مقدرات الهی
پس علت نخست در تقدیرات و مقدرات همان حکمت الهی و مشیت خداوندی است. اما غیر از این نیز علت دیگری نیز برای مقدرات است که از آن به مصلحت انسانی تعبیر می‌شود. مصلحت واژه گرفته شده از صلح است. صلح ضد فساد (لسان العرب، ج ۷، ص ۳۸۴) به معنای فاقد نقص و خلل است. به این معنا که چیزی با چیزی چنان تناسب و سازگار است که خلل و نقصی را موجب نمی‌شود. اینکه گفته می‌شود صلح برقرار شد به معنای از میان رفتن فسادی است که موجب نفرت و بیزاری دو طرف شده و تناسب و سازگاری را از میان برده است. از همین رو در تعریف صلح نیز گفته اند: صلح، از بین بردن نفرت بین مردم است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص ۴۸۹، «صلح») امر نیک و خیر را از همین رو عمل صالح گفته‌اند چون دارای تناسب و سازگاری با خلق و خوی انسان و موافق طبیعت و نیز حکمت آفرینش است و انسان نسبت به آن بیزار نیست و نفرتی ندارد.
پس مصالح انسانی هر آن چیزی است که برای انسان مفید و سازنده و با او و هدفش سازگار است وانسان از آن نفرتی ندارد و نقص و فسادی را موجب نمی‌شود. از همین رو همواره مصلحت با مفسده به کار می‌رود و مثلا گفته می‌شود که احکام در اسلام بر اساس مصالح و مفاسدی است که در متعلقات حکم وجود دارد.
خداوند بر اساس این عنصر است که مصالح انسانی را تعیین و مشخص می‌کند. از آیات قرآنی به دست می‌آید که انسان گاه چیزی را مصلحت می‌داند که مفسده است و چیزی را مفسده می‌شمارد که برای او مصلحت است؛ چنانکه می‌فرماید: وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛ و بسا چیزی را خوش نمی‌دارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست می‌دارید و آن برای شما بد است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.(بقره، آیه ۲۱۶)
علت این گرایش اشتباه و خطا در انسان در جهل او نسبت به لوازم قریب و بعید هر چیزی است. از آنجایی که انسان لوازم همه امور را نمی‌شناسد یا نمی‌داند یا غافل است و نیز به خاطر آنکه عواقب هر چیزی را نمی‌شناسد، به امور و چیزهایی گرایش می‌یابد که برای او مفسده است و تنها به گمان و خیال مصلحت، خواهان آن می‌شود و هنگامی که به دست آورد در آن زمان است که تازه در می‌یابد که اشتباه و خطا کرده و آن چیز جز مفسده برای او ثمری ندارد. مصالح انسانی از نظر خداوند گاه اقتضا می‌کند که چیزی را از او بگیرد و چیز دیگری را به او بدهد. این گرفتن‌‌ها و دادن‌‌ها بر اساس یکی از دو اصل حکمت و مصلحت است. از همین رو بسیاری از چیزهایی که انسان در زندگی با آن مواجه می‌شود، یا در قالب حکمت می‌گنجد یا در قالب مصلحت مفهوم می‌یابد. بر همین اساس خداوند در آیات قرآنی از کیفر دنیوی به عنوان عامل بازدارنده و بیدار کننده یاد می‌کند تا انسان عبرت گیرد و مسیر درست را انتخاب کند. در حقیقت مصلحت آن است که در همین دنیا بیدار شود و در جهت حکمت الهی رفتار و عمل کند و سعادت ابدی را برای خود رقم زند. البته برخی از امور از جمله مصیبت‌‌ها و بلایا در قالب ابتلائات و امتحانات الهی است. هدف از این امتحانات دست یابی به اموری از جمله ظرفیت بخشی به انسان است؛ زیرا انسان تنها در سایه فشار و سختی است که ظرفیت‌‌ها و توانمندی‌های خود را آشکار می‌کند و به منصه ظهور و فعلیت می‌رساند. پس گاهی مصلحت در این است که مصیبت و بلایی را انسان تجربه کند تا استعدادها و توانایی‌های خود را شکوفا سازد؛ چرا که در مشکلات است که به فکر چاره می‌افتد و این احتیاجات و فشارهاست که مادر اختراعات و اکتشافات و مانند آنهاست.
عملکرد بد انسان، عامل بیشتر بلایا
بر اساس آموزه‌های قرآنی بیشتر بلایا و مصیبت‌هایی که انسان گرفتار آن است برخاسته از رفتار و کردار بد و زشت خودش است؛ در حقیقت دستاوردهای خودش است که به او باز می‌گردد.(روم، آیات ۳۶ و ۴۱؛ قصص، آیه ۴۷؛ شوری، آیات ۳۰ و ۴۸) و تنها برخی از بلایا در قالب حکمت ابتلا و سنت امتحان و یا مصلحت‌های دیگر به انسان می‌رسد.(آل عمران، آیه ۱۴؛ عنکبوت، آیات ۲ و ۳) مصیبت‌هایی که در قالب حکمت و مشیت و مصلحت الهی بر حسب ظاهر بلا بشمار می‌رود، در باطن یک رحمت است که اهل دل به آن الطاف خفیه الهی می‌گویند.(بقره، آیه ۲۱۶) در یک کلام همه بلایا و مصیبت‌‌ها از جانب خداوند و به اذن و مشیت اوست(تغابن، آیه ۱۱) ولی بیشتر آنها به سبب بازتاب اعمال ماست و تنها برخی اندک از آنها در قالب سنت امتحان است؛ چرا که سنت امتحان تنها به مصیبت و کمبود و نقص نیست، بلکه گاه به دادن نعمت‌‌ها انجام می‌گیرد؛ به این معنا که خداوند همان طوری که برخی را با ندادن و فقر و مانند آن می‌آزماید، عده‌ای را هم با ثروت و قدرت و دارایی آزمایش می‌کند. پس نه دادن خداوند اکرام ثروتمند و قدرتمند است نه ندادن خداوند به فقیر اهانت به اوست.(فجر، آیات ۱۵ و ۱۶) از نظر قرآن آزمون به ثروت و قدرت و دارایی بدتر و سخت‌تر از فقر و نداری است؛ زیرا باید همه حقوق دیگران را ادا کند و کوچک‌ترین کوتاهی، عذاب دنیوی و اخروی و خشم و غضب الهی را به همراه خواهد داشت.
خداوند در آیه ۴۳ سوره انعام می‌فرماید که مصیبت‌‌ها و بلا‌ها بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نیست. یکی از مصالح و حکمت‌های مصیبت و بلایا گرایش دادن مردم به دعا و تضرع است. بنابراین، برای رفع آنها، دعا و تضرع به درگاهش مطلوب است.خداوند می‌فرماید: فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ ؛ پس چرا وقتی بلا و سختی ‌ها به سوی آنان می‌آمد، تضرع نکردند. ( انعام آیه ۴۳) خداوند کسانی را که به هنگام دیدن بلا و مصیبت تضرع و زاری و به درگاه خداوند دعا و انابه نمی‌کنند سرزنش می‌کند و می‌فرماید اگر این کار را می‌کردند بلا برداشته می‌شد، چنانکه از قوم یونس برداشته شد،(یونس، آیه ۹۸) مگر آنکه اینان سنگدل شده باشند و برای همین هنگام بلا دعا و تضرع نمی‌کنند.(انعام، آیه ۴۳)
صبر در مصیبت نیز کارگشاست. یکی از یاران رسول گرامی «ص» طفلی بیمار داشت و در زمانی که او در بیرون از خانه مشغول کار بود، آن طفل از دنیا رفت. مادر فرزند ابتدا گریه کرد، ولى وقتى متوجه بازگشت همسر خود شد، فرزند را به کناری گذاشت و خود را آماده پذیرایى از شوهر کرد و مثل همیشه با چهره‌اى متبسم با همسرش روبه‌رو شد و حرفی از مرگ طفل به او نزد. سحرگاه و بعد از نماز شب که مرد براى نماز صبح به مسجد مى‌رفت، آن زن صبور به او گفت: اگر کسى به تو امانتى بدهد و سپس آن را طلب کند، آیا آن را پس مى‌دهى یا نه؟ جواب داد: آرى پس مىدهم. آنگاه زن اضافه کرد: خداوند امانتى به ما داده بود و دیروز هم او را از ما گرفت. پس از نماز با نمازگزاران به منزل برگرد تا فرزندمان را به خاک بسپاریم. آن مرد به مسجد رفت و پیامبر اکرم «ص» که گویا منتظر آمدن او بودند، هنگام ورود او فرمودند: «مبارک باد دیشب تو». پس از مدتی آن زن صبور فرزند دیگری به دنیا آورد که در تاریخ می‌خوانیم خود او و فرزندانش بسیار صالح و نیکوکار و از قاریان قرآن بودند.( مسکن‏الفؤاد، ص ۶۶) کوتاه سخن آنکه انسان باید بداند که در هر حادثه ناگوار و ناخوشایند و بلای ناخواسته‌ای که برای او پیش می‌آید خیری نهفته که ممکن است دیر یا زود متوجه آن بشود و یا هیچگاه برای او آشکار نشود و لذا بایستی در هر بلا و مصیبت و سختی بگوید: الخیر فی ما وقع؛ یعنی در هرچه اتفاق افتاد خیری بوده است.

برگرفته شده از m5736z.blog.ir زارع پور

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*