لامارکیسم و نئولامارکیسم – داروینیسم و نئوداروینیسم و موتاسیون از دیدگاه اسلام ( قسمت اول)
بررسی نظریه تکامل و انشقاق گونه ها
داروینیسم و نئو داروینیسم ( قسمت اول)
مقدمه:
یکی از نظریههای بسیار بحثانگیز و مسأله ساز و تأثیرگذار بر انسانشناسی ، نظریه تحول انواع داروین (۱۸۸۲-۱۸۰۹) بود. این نظریه در مغرب زمین، تحولات شگرفی در معارف دینی و غیر دینی ایجاد کرد و مکاتب مختلفی را به وجود آورد که هر یک به گونهای بر جهانبینی مردم تأثیر گذاشته، انسانشناسی آنها را دگرگون کرده است. این نظریه بود که انسان را از مقام جانشینی خداوند ساقط، و او را میمونی تکامل یافته معرفی کرد و مطالعات انسانشناسی را به مطالعات زیستی درباره انسان به عنوان یک حیوان پیچیدهتر محدود کرد. اخلاق و ارزشهای انسانی برگرفته از آموزههای وحیانی، متزلزل و اخلاق عملی بر محور نظریه تکامل و با تقلید از قوانین جاری در طبیعت جایگزین آن شد.(پیرمرادی،۱۸:۱۳۷۴)درباره سیطره این نظریه دکتر نصر میگوید:«امروزه در دنیای متجدد هر کسی، تقریباً درباره همه چیز با معیار تکامل میاندیشد وسخن میگوید.» (نصر،۲۶۹:۱۳۷۳-۲۶۸).
۱- تاریخچه نظریه داروین
چارلز داروین، زیستشناس معروف انگلیسی، چهره برجسته قرن ۱۹ میلادی است. قرن نوزدهم را به دلیل تأثیراتی که نظریه تکامل زیستی داروین بر اندیشهها نهاد، قرن داروین نامیدهاند. پیش از داروین، نظریات زیستشناسی بر پایه ثبات انواع استوار بود که با نظریات دینی و فلسفی عصر، همخوانی تام داشت. تورات در سفر تکوین، آفرینش را دقیقاً به همان صورت که اکنون هست، آفریده خداوند میدانست و هرگونه تحولی را رد میکرد (کتاب مقدس، سفر پیدایش). بر اساس فلسفه ارسطویی حاکم بر آن دوران، تحولات اجسام بر اساس نظریه کون و فساد یعنی آنی بود. لذا هرگونه قول به تغییر تدریجی در نهاد موجودات، کفرآمیز و بلکه غیرعلمی تلقی میشد (ارسطو، ترجمه خراسانی، ۱۳۷۷).
لامارک، طبیعیدان فرانسوی (۱۸۲۹-۱۷۴۴) در سال ۱۸۰۲ یعنی هفت سال قبل از تولد داروین، اصل تأثیر محیط را مطرح کرد. براساس این اصل، محیط طبیعی هر موجود زنده بر آن اثر میگذارد و یا به عبارت دیگر موجودات خود را با محیط مطابقت می دهند(اصل انطباق با محیط) حیوان برای ادامه حیات خود در هر محیط خاص، نوعی کار ویژه انجام میدهد و نوع کار او اقتضا دارد که از اندامهای خاص استفاده کند و بعضی از اندامها را به کار نگیرد. اگر عضوی در دراز مدت مورد استفاده واقع نشد به تدریج حذف میشود و این امر از طریق وراثت به فرزندان منتقل میشود (داروین، ترجمه فرهیخته، ۱۳۶۳).
لامارک، تمام تغییرات و اختلافات انواع گوناگون موجودات زنده را بر همین اساس توجیه میکرد؛ یعنی از راه تأثیر محیط بر نیازهای موجودات زنده، استفاده کردن یا نکردن اندامها، تغییر تدریجی اندامها و در نهایت ارثی شدن تغییرات.
داروین با مطالعه مقاله مالتوس (۱۸۳۴-۱۷۶۶) کشیش و اقتصاددان انگلیسی درباره رمز تعادل جمعیت، اصل انتخاب طبیعی را به عنوان اساس فرضیه تکامل کشف کرد.
بر اساس نظر مالتوس، جمعیت جهان با تصاعد هندسی (یعنی به صورت ۱، ۲، ۴، ۸، ۱۶، ۳۲، ۶۴ و …) افزایش مییابد و آنقدر زیاد میشود که اگر همه آدمیان هم بخواهند روی پا بایستند، دیگر نمیتوانند جای پایی پیدا کنند. مالتوس از اینجا به این نظریه رسید که «تعادل و توازن میان افراد بشر و موادغذایی موجود را همیشه جنگها، بیماریهای مسری و سیل و زلزله و مانند اینها به وجود میآورد وگرنه بشر از گرسنگی میمیرد.» (داروین، ترجمه فرهیخته، ۹۷:۱۳۶۳). ولی در هر صورت، داروین پس از مطالعه از این مقاله ناگهان به ذهنش رسید که این مسأله تکثیر جمعیت به قلمرو انسانی منحصر نیست، بلکه در دیگر حیوانات و گیاهان هم هست و تنها مرگ طبیعی نمیتواند در بین حیوانات و گیاهان تعادل ایجاد کند، بلکه کشمکش دائمی برای ماندن در بین آنهاست و آنان که دارای صفات برجستهتری هستند و با آن صفت بهتر میتوانند با طبیعت و محیط سازش کند، میتوانند رقیبانی را که فاقد این ویژگی هستند از میدان به در کنند و خود باقی بمانند.(اصل تنازع بقا) این نزاع همواره بین آنها وجود دارد و پس از گذشت قرنها، تصاعد صفات ایجاد میشود و صفتی که در آخرین نوع مشاهده میشود به کلی با جد اولیه خود تفاوت دارد به گونهای که میتوان آن را نوع جدید خواند (داروین، ۹۸:۱۸۸۷).
۲- انسانشناسی داروین
داروین در کتاب منشأ انواع درباره انسان سخن نگفته بود، اما یک دهه بعد در کتابی به نام تبار انسان (۱۳۸۱) راجع به منشأ انسان بسیار سخن گفت. در این کتاب داروین تمام اختلافات اساسی بین انسان و حیوانات را نفی میکند و تمام اوصاف جسمانی و روانی انسان را حالت تکامل یافتهای از حیوانات دیگر نوعی نیست بلکه رتبی و از مقوله شدت و ضعف است و به تعبیر فلسفه اسلامی اختلاف ماهوی بین انسان و حیوان نیست. مغز و هوش انسانی حالت کاملتر از مغز میمون است و انسانهای بدوی، حلقه واسط انسان و میمونهای پیشرفتهاند. وجود مو در بدن انسان از اوصاف مشترک انسان و حیوان است و تمام اختلافات نظیر روی دو پا ایستادن و چگونگی صورت و حرکت دست و صفات روحی از قبیل تصور و تخیل و توهم و تجرید و تعمیم در انسانها را در مورد میمونها آزمایش و تأثیرات ناقصی از این موارد در آنها مشاهده کرد و حتی صفات ایثار و فداکاری، عاطفه، نوعدوستی را تحت قانون انتخاب طبیعی درآورد و نتیجه گرفت که هیچ دلیلی وجود ندارد انسان را از مجموعه موجودات طبیعی استثنا کنیم (داروین، ۱۸۷۴). بدین سان وجود انسان، که تا آن زمان، مقدس و آسمانی انگاشته میشد به حوزه قوانین طبیعی تنزل کرد و با همان مقولاتی مورد ارزیابی قرار گرفت که سایر جانداران ارزیابی میشدند. لذا هاکس لی انگلیسی (۱۸۹۵-۱۸۲۵) از داروینیستهای معروف میگفت: «بین انسان و عالیترین میمونها تفاوت کمتری است تا بین عالیترین و پستترین میمونها.» (هاکس لی، ۸۰:۱۸۹۶).
۲- انسان که در آموزههای وحیانی، غایت آفرینش شمرده شده است براساس نظریه داروین، محصول تغییرات تصادفی و تنازع بقا و زاده شانس و تصادف کور و قانون طبیعت گردید. با نظریه داروین، دیگر نه جهان برای ما بود و نه ما طبق تدبیری حکیمانه و قبلی و هماهنگ با جهان ساخته شدهایم. در این جهان موجودات گوناگون آمدهاند و رفتهاند، اما بسیاری از آنها خود را با جهان هماهنگ ندیده و طرح و تدبیری هم در آن مشاهده نکردهاند و سرانجام هم بر اساس قانون تنازع بقا از بین رفتهاند. از میان آن همه موجودات چندتایی از جمله ما انسانها به طور تصادفی با محیط انطباق پیدا کرده، باقی ماندهاند.
۳- حس اخلاقی انسان که یکی از ملاکهای مهم امتیاز و تفاوت انسان با سایر حیوانات است بنا به دیدگاه داروین از انتخاب طبیعی گرفته شده است. در سرآغاز تاریخ انسان، قبیلهای که از عناصر اخلاقی مانند وفاداری و ایثار در راه خیر و صلاح عمومی برخوردار بودهاند، امتیازی بر سایر قبایل پیدا کردند و بدین ترتیب اخلاق هم توانست جزء ارزشهای بقا قرار گیرد. از آنجا که اصول اخلاقی اغلب جلوی خشونت و منازعات ویرانگر را میگیرد، نژادهای وحشی که فاقد چنین خصلتهایی بودهاند، منقرض گشتهاند و داروین این را شاهدی بر جسمانی بودن ارزشهای اخلاقی دانست و منشأ صفات عاطفی و عقلی انسان را در نژادهای پستتر و موجودات مادون انسان یعنی حیوانات جستجو کرد (داروین، ۱۸۷۴).
۴- داروین بر این عقیده است که هر کاری که بشر میکند جلوهای از انتخاب طبیعی است. بنابراین انسان نیز آگاهانه از عملکرد سایر موجودات در طبیعت الگوبرداری میکند؛ به عبارت روشنتر، چون انسان نیز موجودی طبیعی است؛ الگوی رفتاری او همان الگوی موجودات طبیعی ا ست. لذا ملاحظه کاریهای احساساتی نظیر حمایت از ضعفا، بیماران و آسیب دیدگان در واقع مانع تراشی بر سر راه رقابت آزادانه قوی و ضعیف در طبیعت است و بازداشتن انسانهای قویتر از پیشرفت و ترقی و بار آوردن نتیجه بیشتر و بهتر، آداب و رسوم است (داروین، ۱۸۷۴).
۱- فلسفهای که حزب نازی ساخت بر همین مبنا بود. او تحت تأثیر تکامل، اصل قدرت را تئوریزه کرد. در تنازع بقای بی وقفه آنچه به کار میآید اخلاق دینی نیست بلکه قدرت طلبی است. اگر خوب آن است که باقی میماند، قدرتمندی برترین فضیلت است. بنابراین خوب با قدرت مساوی است و بد با ضعف برابر است و هرکس میخواهد قوی و قهرمان باشد باید خود را از شر زندگی اخلاقی رها سازد (نیچه، ترجمه آشوری، ۱۳۸۲).
اصل تکامل، فلسفهای برای نژادپرستی هیتلر و قدرت پرستان ساخت که میلیون ها نفر را در جنگ جهانی دوم به نابودی کشانید.
۲- راسل، فیلسوف مشهور انگلیسی در قرن بیستم، نیز تحت تأثیر نظریه داروین به نظریهای برعکس نیچه رسیده است که به همان اندازه غیر انسانی است. او در کتاب عرفان و منطق میگوید:
«انسان محصول عللی است که هیچ گونه عنایتی به مقصد و مقصودی که به آن رسیدهاند، ندارد. منشأ او، سیر او، بیم و امیدهای او، عشق و عقاید او چیزی جز نتیجه همنشینی تصادفی اتمها نیست. ماده قدرتمند، خوب و بد نمیشناسد، از تخریب نمیترسد و بی پروا پیش میرود. بر انسان است که دندان بر جگر بگذارد و از محکومیت خویش خم بر ابرو نیاورد» (دریا بندری، ۱۳۶:۱۳۶۲).
این جبرانگاری منفی که انسان را تحت اسارت طبیعت و در بند ماده بیرحم گرفتار میسازد نیز از پیامدهای نظریه تکامل بود.
۳- رقابت اقتصادی آزاد و به طور کلی نظام سرمایهداری افسار گسیخته و تبدیل جامعه بشری به قطبهای غنی و فقیر و در نتیجه قوی و ضعیف نیز محصول استفاده نادرست از نظریه داروین و تقلید از مشی طبیعت و تسری آن به حوزه انسانی بود.
۳- نئوداروینیسم چیست؟
نظریه داروین در عصر خود بسیار تاثیرگذار بود اما با پیشرفت علم نظریه داروین دارای نقص هایی بود که توسط دانشمند کشیش گرگور مندل سعی شد، اصلاح شود. این مندل بود که با نظریه خود توانست نظریه داروین را به صورت کلی به مردم نشان دهد و این نظریه اکنون به عنوان اصلی ترین نظریه در بین دانشمندان علم زیست شناسی مطرح است . گردآوری نظریه داروین و نظریه مندل توسط جولین هاکسلی انجام شد و نام نظری << ترکیبی جدید >> را به خود گرفت که اکنون آن را مکتب و نظریه نئوداروینیسم می نامند .
به عبارت بسیار بهتر داروین هیچ اطلاعی درباره ژنها نداشت و تنها فکر می کرد که خصوصیات در خون وجود دارد و وقتی بر اثر تولید مثل خونها مخلوط می شوند نوع جدید را به وجود می آورند و یا خصوصیات را انتقال میدهند . همچنین آنچه را که داروین << تغییرات تصادفی >> می نامید ( به طورت تصادفی در میان گروهی از یک جمعیت فلان خصوصیت پیدا می شود ) امروزه به عنوان << جهش های ژنتیکی بی جهت >> شناخته می شوند.
۴- بررسی علمی نظریه تکامل
حقیقت آن است که نظریه تکامل و منشاء گونهها هنوز در حد فرضیه و نظریه هست و هیچ دلیل قطعی و یقینی برای اثبات آن وجود ندارد. لذا سؤالات و موارد مبهم بسیاری در این فرضیه به وجود میآید که هرکدام برای خود جایگاه ویژهای داشته و قابل تأمل است و حتی بعضی از دلایل علمی را در رد این نظریه آورده اند که به بعضی از این دلایل اشاره می نمائیم:
الف ) شامپانزه ها تکامل یافته تر از انسان!!!
ژنتیکدان تکاملی، جیانزی زانگ و همکارانش در دانشگاه میشیگان در ایالات متحدهی آمریکا، DNA انسان و شامپانزه و میمون رزوس را برای ۱۳۸۸۸ ژن با هم مقایسه کردند.
برای هر حرف DNA که در آن ژنهای شامپانزه یا انسان با شکل نیایی مشترکمان تفاوت داشت(که از ژن متناظر در میمونهای مک کاک استنباط شده بود) پژوهشگران در پی آن بودند که آیا آن تغییر به تولید پروتیین تغییر یافتهای میانجامد. در ژنهایی که با انتخاب طبیعی انتقال یافتهاند، نسبت جهشهایی که به پروتیینهای تغییر یافته میانجامند، به طور نامعمول بالاست.
گروه زانگ دریافتند از نزدیک ۶ میلیون سال پیش که(گفته می شود) شامپانزه و انسان از نیای مشترکشان جدا شده اند، ۲۳۳ ژن شامپانزه و فقط ۱۴۵ ژن انسان با انتخاب طبیعی تغییر کردهاند.
این یافته با آن چه بسیاری از زیستشناسان تکاملی میپنداشتند، متناقض است. زانگ میگوید: ما تمایل نداریم تفاوتهای بین خودمان و نیای مشترکمان را سادهتر از تفاوتهای بین شامپانزهها و آن نیای مشترک ببینیم.”
گزارش کامل این پژوهش در مجلهیDOI: 10.1073/pnas.0701705104) PNAS) چاپ شده است.
(Holmes Bob, Chimps ‘more evolved’ than humans, New Scientist, 16 April 2007)
همانطور که خواندید دانشمندان از نظر علمی در یافتند که شامپانزهها گونههای تکامل یافتهتری نسبت به انسان هستند در صورتی که نظریه تکامل انسان را مو جودی تکامل یافتهتر بیان می کند.
ب) تکامل نظریه ای اثبات نشده است
در سمیناری که در دانشگاه شیکاگو در زمینه مورفولوژی تکاملی برگزار شد، دانشمند برجسته، دکتر پاترسون، سؤال سادهای مطرح کرد: آیا در اینجا کسی هست که بتواند در مورد تکامل، نکتهای قطعی و ثابتشده را عنوان کند؟ سکوتی طولانی بر فضای تالار حکمفرما شد. سرانجام شخصی از گوشهای گفت: من یک چیز را با قطع و یقین میدانم: اینکه تکامل را نباید در مدارس تدریس کرد؟ با اینکه بسیاری از مردم عادی بر این باورند که تکامل پدیدهای علمی و اثباتشده میباشد، واقعیت این است که بعد از گذشت بیش از ۱۵۰ سال، تکامل فرضیهای است اثباتنشده و بدون سندیت است. در واقع باید گفت که قرائن و شواهد بسیاری تکامل را رد میکنند.
ج) فسیلها تکامل را اثبات نمیکنند؟
فسیلها گواه بر تکامل میباشند!؟ این ادعایی بوده که دانشمندان با صدایی بلند عنوان میکردند. اما مشکلی که در مورد فسیلها وجود دارد، این است که میان حیواناتی که فسیلها گواه بر وجود آنها هستند، و حیوانات همنوعشان در عصر ما، هیچ فسیلِ میانی وجود ندارد، گویی حیوانات اولیه ناگهان بهصورت حیوانات امروزی تحول و تکامل یافتهاند. داروین نیز خود متوجه این نقصان در فرضیه خود بود، اما بر این باور بود که یک روز فسیلهای میانی یافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت ۱۵۰ سال، فسیلی دال بر وجود حیوانات میانی و در حال تکامل یافت نشده است. .دانشمندان معتقد به تکامل برای رفع این نقیصه، این نظر را مطرح کردند که تحول با چنان سرعتی رخ داد که فسیلی از آنها باقی نمانده است. طبعاً دلیل و مدرکی علمی در این زمینه وجود ندارد.
د) هومولوژی” تکامل را اثبات نمیکند:
هومولوژی نظریهای است که معتقد است ارگانیزمهای زندهای که از ساختاری همسان برخوردارند،از یک اصل واحد ناشی شدهاند و به این ترتیب این نظریه، تکامل را اثبات میکند. مشکل در اینجاست که نمونههای فراوانی با این نظریه تناقض دارند. بهعنوان مثال، بافت کلیوی جانداران را در نظر بگیرید. کلیههای ماهی دارای شکل جنینی کاملاً متفاوتی با خزندگان و پستانداران میباشند. ممکن نیست که آنها از یک ساختار ناشی شده باشند. یا به دستگاه گوارش توجه کنیم. اگر همه جانداران از یک اصل ناشی شدهاند، تکامل و تحول این دستگاه در جانداران مختلف نیز میبایست یکسان باشد. اما عکس این صادق است. کوسه، قورباغه، خزندگان، و پرندگان، دارای دستگاه گوارشیای هستند که بهگونهای متفاوت تحول یافتهاند. نمونههای بسیار دیگری میتوان برای این امر آورد.
و) زائدهها تکامل را اثبات نمیکنند تکاملگرایان بر این نظر پا میفشردند که بدن جانداران دارای اندامهایی است که امروز دیگر کاربردی ندارند. اندامهایی مثل آپاندیس و لایههای نیمهکروی در چشم زائده نامید شدهاند زیرا در زمان داروین تصور میشد که اینها بلامصرف میباشند. طبق این نظریه، این اندامها در دورههای اولیه هستی کاربردی داشتهاند، اما بهتدریج که انسان خود را با محیط سازگار ساخت، کاربرد خود را از دست دادند. بهعقیده این دسته از دانشمندان، آنها اکنون شاهدی هستند بر آنچه قبلاً بودیم .باز در این مورد هم شواهد، علیه این نظریه هستند. تمام آنچه که زائده نامیده شده، امروز نیز کاربردی مفید دارند. آپاندیس در واقع غدهای است لنفاوی، و لایه نیمهکروی نیز همچون یک قاشقک، اشیاء خارجی را از داخل چشم جمعآوری میکند. بسیاری از ما شنیدهایم که انسان قبلاً دُم داشته است. این حرف خندهدار است. ستون فقرات انسان دارای ۳۳ مهره است. هیچ شاهدی بر این مدعا وجود ندارد که او قبلاً ۳۴ مهره داشته است. فردی بهاسم هِکل بود که نظریه دم انسان را پیش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محکوم به تقلب شد .زیستشناسی مولکولی بیش از سایر عوامل، تکامل را رد میکند!
ز) چیزی بهنام شکل ساده حیات وجود ندارد
در روزگار داروین این عقیده رواج داشت که حیات از اَشکال سادهتر بهسوی اشکال پیچیدهتر حرکت میکند. علم امروزه ثابت کرده است که چیزی بهنام شکل ساده حیات ؟ وجود ندارد. حتی سادهترین سلول باکتری بهگونهای باورنکردنی پیچیده است. آنچه که سلولهای ساده نامیده میشود، شامل DNA و RNA و پروتئین میباشد که به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع، تمام سیستمهای بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی به یکدیگر وابسته میباشند. لذا این تصور تکاملگرایان که اندامها بهگونهای مستقل تحول مییابند، پذیرفتنی نیست. مثلا؛ کک آبی از لحاظ پیچیدگی ژنتیکی روی دست انسان زده است! دانشمندان به تازگی دریافته اند که این موجود یک میلی متری بیشتر از هر موجود شناخته شده دیگری ژن دارد. در حالت کلی حدود ۳۱ هزار ژن در «دی ان ای» این کک وجود دارد . این در حالی است که انسان ها فقط از حدود ۲۳ هزار ژن برخوردارند. دافنیا ژولکس، یکی از انواع متداول کک آبی ، اولین سخت پوست است که از یک طرح نشانگر توالی شیمیایی که کد ژنتیکی یا ژنوم را می سازد ، برخوردار است. در نگاه اول ، دافنیا با بدن شفاف ، اندام دارای مفصل کاذب ، چشم مرکب و سیستم ساده عصبی و گردش خون، بسیار معمولی به نظر می رسد اما ژنوم این جاندار نه تنها بسیار بزرگ بوده بلکه سرشار از شگفتی است.(روزنامه جوان – یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۹ شماره ۳۳۴۰ سال دوازدهم)
ص) آیا اَشکال میانی وجود دارد؟
نه فقط فسیلهای میانی یافت نشده، بلکه زیستشناسی مولکولی نیز با قطعیت ثابت کرده که در سطح بیوشیمی نیز شکل میانی وجود ندارد. بهاین ترتیب، مثلاً پروتئینها هیچگاه از یک مرحله تا مرحله دیگر تحول نمییابند، بلکه همیشه از نوع تا نوع دیگر تحول پیدا میکنند. پروتئینها از اسید آمینه درست شدهاند. اگر آنها مانند مهرههای رنگی در یک گردنبند تصور کنیم، طبق نظر تکاملگرایان، پروتئین وقتی به انواع پیشرفتهتر تبدیل شود، باید مهرهای به این “گردنبند” پروتئین اضافه شود. بنابراین، باید طبعاً انتظار داشت که در جانداران پیشرفتهتر، مهرههای بیشتری بر گردنبند پروتئینی وجود داشته باشد. اما در عمل اینطور نیست. مثلاً بیایید انسان را با دو نوع ماهی مقایسه کنیم (با توجه به اینکه ماهی در طرح تکاملی، پیش از انسان بهوجود آمده است): ماهی بدون آرواره (که در سیر تکامل بسیار قدیمیتر است) و ماهی آروارهدار که جدیدتر است. با کمال تعجب میبینیم که پروتئین موجود در هموگلوبین انسان به پروتئین ماهی بدون آرواره بیشتر شبیه است تا به ماهی آروارهدار، در حالیکه طبق نظر تکاملگرایان میبایست عکس این باشد.
س) عدم قطعیت در اثبات شواهد:
همه شواهدی که مخالفین تکامل در دست دارند، تکامل را رد میکند. اما هیچیک از شواهدی که طرفداران تکامل میکوشند ارائه دهند، قطعیت ندارد زیرا هیچگاه نمیتوان آنها را در سیر طولانی تکامل اثبات کرد. مثلاً نمیتوان یک باکتری و یک ماهی را گرفت و گفت که آنها به مراحل مختلف تکامل تعلق دارند، زیرا طبق نظر تکاملگرایان، حیات از ۳۰۰ میلیون سال پیش آغاز شده، و در این مدت هم باکتری تحول یافته و هم ماهی. هیچکس نمیتواند بگوید که باکتری ساده قبلاً چطور بوده، چون باکتری هم مانند ماهی تحول یافته است. این فرض که باکتری موجود سادهتری است، بیاساس است.
ط) نظم هرگز از بینظمی ناشی نشده:
طبق نظر تکاملگرایان، نظم از بینظمی اولیه بهوجود آمده است. این ادعا کاملاً برخلاف قانون دوم ترمودینامیک است که میگوید هر سیستمی بهسوی بینظمی و اضمحلال فزاینده پیش میرود. این اصطلاحات بسیار علمی میباشند، اما ما خودمان در زندگی روزمره شاهد آن هستیم. هیچ استثنای شناختهشدهای در مورد این قانون وجود ندارد. اما تکاملگرایان میکوشند تمام نظریه خود را بر یک استثناء استوار سازند.
ق) تصادفی استهزاءآمیز
فرضیه تکامل، پیدایی حیات را یک تصادف میداند. از نظر آماری پیدایی حیات در اثر تصادف امری محال است. مثلاً در مورد پروتئینی که در هموگلوبین وجود دارد، این احتمال که اسیدهای آمینه بهطرزی درست ترکیب شوند، ۱ در ۱۰ به توان ۱۶۷ میباشد، چیزی که از نظر ریاضی غیرممکن است. تازه این فقط در مورد پروتئین موجود در هموگلوبین است. کاهن اعظمِ تکامل، ریچارد داوکینز، خودش پذیرفته که ؟هر سلول شامل اطلاعات کدبندیشده دیجیتالی است که اطلاعات موجود در آن، بیشتر از مجموعه سی جلدی دائرهالمعارف بریتانیکا است.؟ او این را میپذیرد، با اینحال معتقد است که باید انتظار داشت که افراد هوشمند باور کنند که کتاب پرحجمی چون دائرهالمعارف بریتانیکا در اثر یک تصادف بهوجود آمده باشد!
(:www.kalameh.com , www. hupaa.com)
ف) آزمایشات انجام گرفته
درخصوص تکامل انسان آزمایشهای جدیدی که صورت گرفته و شواهد علمی که پیدا گردیده است که نه تنها تکامل را در انسان تأیید نمیکنند، بلکه حتی آن را رد مینمایند ماننداینکه: چندی پیش رسانههای دنیا اخباری را منتشر نمودند مبنی بر اینکه دانشمندان علم ژنتیک سوئیس، به مقایسه DNA میمونها با انسان پرداختند که نتایج جالبی در پی داشت. این دانشمندان اعلام نمودند که شباهت قابل ملاحظه ای بین DNA انسان و میمون وجود ندارد و اگر میمون و انسان از یک جد مشترک میبودند باید شباهت بیشتری بین DNA آنها وجود میداشت. (خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران).
تحقیقات صورت گرفته توسط دانشمندان لیست بلندبالایی ازاختلافات میانDNAانسان با شمپانزه هاو سرنخ هایی ازهر آنچه که در این زمینه حیاتی و بسیار مهم است را فراهم کرده است.
غ) عدم ارتباط انسانهای نئوناندرتال با انسانهای امروزی
موضوع دیگر این است که باستانشناسان، اسکلتهای نوعی انسان را پیدا نمودهاند که حدود سی هزار سال پیش زندگی میکردند که نام آن را «نئوناندرتال» گذاشتهاند و دانشمندان تکاملی آنها را نیاکان انسان امروزی معرفی می نمودند. با پیشرفت های بیشتر علمی آنچه که دانشمندان را متعجب کرده این است که بین انسان امروزی و انسان نئوناندرتال، شباهت فامیلی از نظر ژنتیکی وجود ندارد و اینکه این انسان به طور مرموزی نابود شده است و اثری ازآنها باقی نمانده است. و تمام احتمالاتی که بعنوان نظریه بیان شده بود را تحت شعاع قرار داد. مثلاً اینکه آنها از نیاکان نسل امروزی هستند یا اینکه با نسل امروزی وصلت کرده و ممزوج شدهاند. از طرفی هم این موضوع مطابق با نظر اسلام است که قدمت انسان امروزی را حدوداً هفت هزار سال بیان میکند و اینکه قبل از انسان امروزی نیز انسانهای دیگری وجود داشتهاند که با خلقتی جدا از انسان امروزی و همانند آدم و حوا خلق شدهاند. که شواهد علمی نیز به تغییرات اساسی انسان طی حدود پنج تا ده هزار سال پیش اشاره دارد از جمله:
مجید جویا: ژنوم انسان در پنج هزار سال گذشته تغییرات بسیاری را از سر گذرانده است. جمعیت انسان یک رشد نمایی داشته و با هر نسل جدید جهشهای ژنی جدیدی پدید آمده است. هماکنون انسانها فراوانی عظیمی از گونههای ژنتیکی نادر در بخشهای رمز کننده پروتئین ژنوم دارند.
به گزارش نیچر، یک تحقیق تازه به تعیین دقیق زمان ظهور خیلی از این گونههای نادر کمک میکند. پژوهشگران از تعیین عمیق توالی برای تعیین مکان و زمان بیش از یک میلیون تنوع تک نوکلئوتیدی (مکانهایی که یک تک حرف از توالی دیانای با دیگران متفاوت است) در ژنوم بیش از ۶۵۰۰ انسان آفریقایی و اروپایی- امریکایی استفاده کردند. این یافتهها کار قبلی آنها را که در آن ادعا شده بود اکثریت گونهها، شامل گونههای بالقوه زیانبار در طول ۵ تا ۱۰ هزار سال گذشته شکل گرفتند. محققین همچنین الگوی ژنتیکی تاریخ واگرای مهاجرتی دو گروه را مشاهده کردند.
به گفته جاش اکی از نویسندگان مقاله تعداد زیاد نمونهها (۴۲۹۸ امریکایی با ریشههای اروپایی و ۲۲۱۷ آمریکایی آفریقایی تبار) در اعماق ژنوم انسان کنکاش کنند. اکی که یک کارشناس ژنتیک از دانشگاه واشنگتن در سیاتل است همچنین میافزاید که اکنون محققین «راهی برای جستجو در تاریخ انسان معاصر به روشی که قبلا قادر به انجام آن نبودیم» در اختیار دارند.
به گفته آلون کینان، ژنتیک شناس آماری در دانشگاه کرنل در ایتاکای نیویورک که در پژوهش اخیر شرکت نداشت، اکی و همکارانش توانستند تنوع ژنتیکی را که در کمتر از یک دهم درصد از جامعه آماری رخ میدهد، کشف کنند.
طبق گزارش این پژوهشگران، از ۱٫۱۵ میلیون گونه تک نوکلئوتیدی یافت شده در میان بیش از ۱۵ هزار ژن کد کننده پروتئین، ۷۳٪ در ۵۰۰۰ سال اخیر به وجود آمدهاند. در مجموع ۱۶۴۶۸۸ گونه (تقریبا ۱۴٪) به طور بالقوه زیانبار بودند و از بین آنها، ۸۶٪ در ۵۰۰۰ سال گذشته برخاستهاند. اکی میگوید: «تعداد آنها آن قدر زیاد است که برخی از آنها باید با بیماریها ارتباط داشته باشند». (منبع: khabaronline.ir)
ج) سردر گمی دانشمندان معتقد به نظریه تکامل
دانشمندان معتقد به نظریه تکامل، ادعا می کنند : بیش از ۹۸ درصد DNA و ۹۹ درصد ژنهای انسانها و شامپانزهها یکسان است. با این همه، این سوال پیش می آید که چرا ما و آنها از نظر ظاهر و رفتار و غیره تفاوت زیادی با هم داریم.
خ) زیستشناسی دارای قانون نیست
هر چند داروین در کتاب منشأ انواع بیش از ۱۰۶ بار از قوانینی صحبت میکند که فرایندهای زیستشناختی خاصی را هدایت میکنند اما از سال ۱۹۶۳ که اسمارت این ادعا را مطرح کرد که «زیستشناسی فاقد قانون است»، بحثهای زیادی درباره وجود یا عدم وجود قوانین در زیستشناسی درگرفت. از دیدگاه اسمارت یک قانون طبیعت بایستی به لحاظ زمانی و مکانی فاقد محدودیت باشد و به هویات خاص ارجاع نداشته باشد. از دیدگاه اسمارت هیچ تعمیمی در زیستشناسی واجد این شرایط نیست(تامسون۲۰۰۰ ص۱۸ـ۱۷) مطابق این دیدگاه قوانین مندل، قانون هاردی واینبرگ، قانون انتخاب طبیعی و غیره قوانینی واقعی نیستند. نظریه تکامل داروین چارچوبى است که تنوع حیات بر روى زمین در آن درک مى شود. اما در کتاب «اصل انواع» داروین هیچ معادله اى نیست که بتوان با استفاده از آن گفت فلانگونه صد سال یا هزار سال دیگر به چه شکلى در خواهد آمد. زیست شناسى هنوز به آنجا نرسیده است که بتواند با این دقت پیش بینى کند.( نشریه شرق . به نقل از سی پی اچ تئوری)
۵- تکامل انسان از منظر اسلام
الف) تکامل در قرآن:
آنچه به نظر میرسد این است که تکامل تدریجی انسان از منظر قرآن صحیح نیست. در آیه ۳۰ سوره بقره قرآن کریم میفرماید: «و اذ قال ربک للملائکته انی جاعل فی الارض خلیفته قالوا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدمآء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون»
ترجمه: هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم. پروردگار فرمود: من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید.
در این آیه فرشتگان بعد از اطلاع از خلقت آدم از خداوند سؤال میکنند که آیا موجودی را میآفرینی که فساد و خونریزی کند؟ گویا فرشتگان قبل از خلقت آدم موجوداتی را مشاهده کرده بودند که همانند آدم بوده و به فساد و خونریزی اقدام کرده بودند که در اکثر تفاسیر یکی از احتمالاتی که نسبت به نوع آن موجودات بیان میکنند این است که آنها هم انسان بودهاند. (تفسیر نمونه- مکارم شیرازی و دیگران- ج اول- ص ۱۷۲- چاپ سی و هشتم و تفسیر تسنیم- عبدالله جواد آملی- ج سوم- ص ۶۴) از این آیه این گونه فهمیده میشود که خداوند در حالی حضرت آدم (ع) که جد انسان امروزی است را آفرید که قبل از او نیز انسانهای دیگری را خلق کرده بود و آنها نابود شدند و انسان امروزی جایگزین آنها گردیده است. البته با آفرینشی جدای از آنها. چون گویا فرشتگان نسبت به حضرت آدم شناخت قبلی نداشتند.
به عبارت دیگر این آیه تکامل تدریجی و این که انسان از موجودی دیگر انشقاق یافته باشد را تأیید نمیکند.
اما آنچه مهم تر به نظر می رسد این است که محل نزاع در پیدایش نوع انسان بوده است و نه در سایر موجودات. زیرا اصولاً دین اسلام از نحوه پیدایش موجودات دیگر بطور صریح و واضح سخنی به میان نیاوردهاند. هرچند که وجود موجودات دیگر را بدون بیان نوع پیدایش دفعی یا تدریجی (تکاملی)آنها، از جانب خداوند معرفی مینمایند. و حتی گویا قرآن نیز در خصوص سایر موجودات غیر انسان موافق نظریه به وجود آمدن تدریجی و تکاملی است. مثلاً قرآن کریم در آیه ۳۰ سوره نبأ میفرماید: «وجعلنا من المآء کل شیء حی»، یعنی: و از آب هرچیزی را زنده گردانیدیم. و یا آیه ۴۵ سوره نور: «والله خلق کل دابه من ماء»، یعنی: و خداست که هر جنبندهای را از آب آفرید.
از آیاتی مانند آیات فوق که اشاره به بوجود آمدن حیات از آب دارد میتوان حیات تکاملی را برداشت نمود که طبق نظریه تکاملی منشاء پیدایش حیات از موجودات تک سلولی اولیهای بوده که در آب دریاها بوجود آمده بودند. و این نظر نیز با سنت خداوند که همان نظم و قانونمداری در هستی و آفرینش است، مطابقت بیشتری دارد.
همچنین قرآن هنگامی که داستان طوفان حضرت نوح را بیان می کند، در سوره هود آیه ۴۰ می فرمایید: …….. درآن هنگام به نوح خطاب کردیم تو با خود (در کشتی ) از هرنوع حیوان دو فرد (نر و ماده بر کشتی سوار کن) ………….
که دراینجا این سوال پیش می آید که اگر خداوند حیوانات را دفعی آفریده بود ، باز هم میتوانست آنها را بعد از طوفان نوح بیافریند. ولی خداوند به حضرت نوح(ع) فرمان می دهد که برای بقای نسل حیوانات از هر کدام جفتی را در کشتی سوار نماید.که شاید بتوان گفت : این داستان موید وجود قانون تکامل در میان حیوانات غیر انسان است.
همچنین قرآن مطلب بسیار جالب دیگری را بیان می کند که بسیار قابل تامل است و آن اینکه قرآن در چند آیه از قومی صحبت می کند که بر اثر گناهان تبدیل به میمون و بوزینه گردیده اند.(مسخ گردیده اند) به عبارت دیگر قرآن منشاء نوعی از میمون را انسان معرفی می کند و میگوید که انسان اجداد این نوع میمون ها است نه این که این میمون ها اجداد انسان باشد . یعنی ممکن است شباهت میان میمون های انسان نما و انسان همین مسخ شدن عده ای از انسانها باشد که قرآن به آن اشاره می نماید. آیاتی که در آن قرآن به این موضوع اشاره نموده عبارتند از : آیه ۶۵ سوره بقره میفرماید : محققاً دانسته اید آن گروه را که در روز شنبه عصیان و تعدی کردند گفتیم بوزینه شوید .
وآیه ۶۰ سوره مائده میفرماید : ……….کدام قوم را نزد خدای بدترین پاداش است کسانی که خدا بر آنها لعن و غضب کرد و آنان را به بوزینه و خوک مسخ نمود………..
وهمچنین آیه ۱۶۶سوره اعراف میفرماید : آنگاه که سر کشی و تکبر کرده و آنچه ممنوع بود مرتکب شدند گفتیم به شکل بوزینه شوید که بس دور و بازمانده از رحمت خدا باشید .
البته به این احتمال ایرادی وارد است و آن اینکه بعضی از علما اعتقاد دارند که افرادی که مسخ می شوند مدت زیادی زنده نخواهند بود و ممکن است این قوم بعد از مسخ شدن از بین رفته باشند.
از طرفی هم بعض دیگر از علما اعتقاد دارند که این مسخ شدن باطنی بوده و جسم مثالی و باطن آنها تبدیل به بوزینه شده است نه جسم مادی آنان!
همچنین اینکه مثلا اسلام فقط تغذیه از بعضی ماهی ها را حلال می داند و آن هم ماهیان پولک دار است نه همه ماهیان. که می توان هم خانواده بودن ماهیان پولک دار و اینکه انها از یک گونه منشا گرفته اند را برداشت نمود. و یا اینکه تنها پرنده گانی حلال هستند که دارای چینه دان و سنگدان و زائده در پای خود بوده و چنگال نداشته باشند. این مورد هم می تواند دلالت بر هم خانواده بودن این نوع از پرندگان و انشقاق آنها را از نیای مشترک بیان نماید.
البته دلایلی را هم از احکام اسلام می توان یافت که در مقابل احتمالات فوق بوده و نظریه تکامل را اثبات نمی کند مانند: اینکه اسلام، سگ را نجس العین می داند و هم خانواده های آنها مثل گرگ و روباه و غیره را نجس نمی داند. البته اگر قائل به هم خانواده بودن آنها طبق نظریه تکامل باشیم.لذا شاید بتوان گفت که این مورد در مقابل نظریه تکامل است نه موید آن.
همچنین از علامه طباطبایی(ره) سوال شد: آیا در قرآن کریم آیه ای در این رابطه داریم که پیش از این عالم انسانی ، عالم انسانی دیگر بوده است؟
علامه پاسخ دادند؛ خیر، قرآن مجید متعرض این معنی نشده که پیش از این انسان، عالم انسانی دیگری بوده،چنانکه راجع به جنیان دارد.(حجر:۲۷،ر،ک: المیزان،ج۲، ص۳۹، وج۱۲، ص۱۵۳) ولی در روایتی از حضرت امام باقر(ع)آمده است: انسانهای موجود کنونی نسل هشتم((شاید منظور از نسل هشتم ، نسل هشتم انسان بروی کره زمین است نه در بقیه کرات آسمانی زیرا اسلام به صراحت از وجود حیات بر کرات دیگر پرده برداشته است همانند فرمایش حضرت علی(ع) که فرمودند: ستارهای آسمان شهرهایی هستند همانند شهرهای شما)) از نسل انسان است که به وجود آمده و منقرض شده اند.)(بحار الانوار ،ج۸،ص۳۷۴، روایت۱، ص۳۱۹، روایت۱) و نیز در روایات دیگر وارد شده است: پیش از این آدم ،آدمی دیگر و قبل از او ، آدمی دیگر و هکذا بوده است ، و اگر تا قیامت بشماریم تمام نخواهد شد.) (بحار الانوار،ج۸، ص۳۷۴، روایت۲، ج۲۵، ص۲۵، روایت۴۰، ج۵۷، ص۳۲۱، روایت۳، و ص۳۳۶، روایت۲۴ و دیگر روایات این باب.) همچنین از ذیل خطبه ذعلب در توحید صدوق(ره) منقول از حضرت امیرالمومنین(ع) استفاده می شود که خداوند متعال دائم الجود و الفیض بوده و همیشه فیاض و جواد است؛ آنجا که می فرماید :***و لم یزل سیدی بالجود موصوفا***و لم یزل سیدی بالحمد معروفا*** یعنی: و پیوسته سرور من به بخشندگی ستوده بوده ،و هماره آقای من به ستایش شناخته شده بوده است.(در محضر علامه طبا طبایی(ره)- نویسنده: محمد حسین رخ شاد – ناشر: انتشارات نهاوندی قم – چاپ اول ، بهار ۱۳۸۰- صفحه ۴۱- سوال ۶۴)
ب) تکامل در روایات:
در کتاب توحید از حضرت صادق (ع) در حدیثی نقل میکنند که فرمود: شاید تو فکر میکنی که خداوند جز شما بشری نیافریده است، بلی به خدا قسم که خداوند هزار هزار آدم آفریده که شما در آخرین سلسله قرار دارید.
ابن میثم در شرح نهج البلاغه از حضرت باقر(ع) روایتی نقل کرده که به همین مضمون است، و صدوق در خصال نیز آن را نقل نموده است.
در کتاب خصال از امام محمد باقر(ع) است که فرمود: خداوند عزوجل از آن روز که زمین را آفریده ، هفت عالم را در آن پدید آورده است و انسانهای این عوالم از فرزندان آدم نبودهاند و خلقتشان از ادیم زمین است و خداوند آنها را یکی پس از دیگری با جهان مربوط به خودشان در زمین منزل داد، و سپس آدم ابوالبشر را آفرید و فرزندانش را از او پدید آورد.
در نهج البیان شیبانی است که عمرو بن ابی المقدام از پدرش نقل میکند که گفت از امام محمدباقر (ع) پرسیدم: خداوند حواء را از چه آفرید؟ فرمود: این مردم چه میگویند؟ گفتم: میگویند خداوند او را از دندهای از دندههای آدم آفریده است. امام (ع) فرمود: دروغ میگویند. آیا خداوند عاجز بود از اینکه وی را از چیز دیگری بیافریند؟ گفتم: جانم فدای تو باد. وی را از چه آفرید؟ امام (ع) فرمود: پدرم از پدرانش به من خبر داد و گفت که پیغمبر (ص) فرموده است:خداوند تبارک و تعالی یک قبضه از خاک برداشت و با دو دست راست آنها را مخلوط کرد (هر دو دستش راست است) و از آن آدم را آفرید. قسمتی از خاک زیاد آمد و حوا را از آن آفرید. صدوق از عمرو مثل آن را روایت کرده است.( تفسیر المیزان- علامه محمدحسین طباطبایی- ترجمه محمدرضا صالحی کرمانی و سید محمد خامنه ، چاپ پنجم ۱۳۷۰- ج ۴- ص ۲۴۷ و ۲۴۸٫)
آنچه از ظاهر این روایات بدست میآید این است که آنها تکامل تدریجی انسان را تأیید نمیکنند.
ج) تکامل در فلسفه اسلامی:
در کتابهای منطق مانند حاشیه ملا عبدالله وقتی میخواستند مثال ذکرکنند درباره اینکه افراد یک نوع نامتناهی باشد، میگفتند مثل نفوس ناطقه به عقیده فلاسفه. به عقیده حکما عدد نفوس ناطقه (نفوس انسانی) متناهی نیست. چرا؟
چون زمان متناهی نیست و در هر زمانی هم انسان بوده است، پس عدد نفوس ناطقه لایتناهی است. این نظریه یک پایه توحیدی داشته است و یک پایه طبیعی. پایه توحیدیاش این بوده است که آن طبقات از فلاسفه انفکاک خلقت از خالق را نمیتوانستند قبول کنند و قبول هم نمیکردند، از نظر علم الهی میگفتند که تا خدا بوده است خلقت هم بوده است. چون ذات الهی ازلی است، فیض و خلقت الهی هم ازلی است. انفکاک خلقت از خالق را به هیچ وجه نمیپذیرفتند و قابل قبول نمیدانستند. یعنی اگر کسی خیال کند که ذات خدا ازلی است ولی این ذات ازلی بلامخلوق بوده، مدتی بوده، یک مرتبه مثلاً در صدهزار سال پیش، یک میلیون سال پیش، صد میلیون سال، میلیاردها سال پیش – بالاخره هرچه بگوئیم، این زمان محدود میشود و او نامحدود است- به فکر خلقت کردن افتاد، این غلط است. (شهید مطهری – ج ۴- ص ۲۲۶ و ۲۲۷ )
نوشته شده توسط محقق در پنجشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۰
من زعم ان الله عزّ و جلّ، لم یزل مریدا” شاعیا”، فلیس بموحد (توحید شیخ صدوق)