بررسی نظریه تکامل و انشقاق گونه ها
داروینیسم و نئو داروینیسم ( قسمت دوم)
۶- نحوه تعارض تکامل با دین
داروینیسم نزد فیلسوفان تجربه گرا و علم مشرب به فلسفه ای مبّدل شد که تفسیر ماتریالیستی هستی پیام آن است این هستی شناسی داروینیستی از جهات مختلف با اندیشه و عقاید دینی تعارض دارد از جملۀ این تعارض ها عبارتند از :
الف – تعارض در آفرینش انسان بزعم کتب آسمانی :
داروینیسم منکر آفرینش انسان بزعم کتب آسمانی شد و نیرومندترین ضربه را به نظریۀ متافیزیکی طبیعت وارد آورد طبق این نظریه آیاتی که در سفر پیدایش تورات و همچنین قرآن در مورد خلقت انسان نازل شده اند سخن کذبی تلقی شدند که واقعیّت نداشته اند!!
ب- تعارض در علت العلل اولیه :
پس از کشف و پیدایش « اصل علیّت » طبعاً این فکر سلسله اعصاب مغزی انسان را به حرکت در می آورد که : « نخستین علت عالم » چیست ؟ علت العلل اولیه ای که پدید آورندۀ این همه نقشهای گوناگون ، این صحنه های مختلف ، این موجودات رنگارنگ کیست ؟ یا چیست ؟ الهیون بر این باورند که باید مبدا حقیقی را در ماوراء این دستگاه آنجا که از دستخوش تحولات بیرون است ، و دست قوانین عالم ماده بدامان آن نمی رسد جستجو کرد در صورتیکه مادیون علت العلل اولیه را به مجموعه ای از عوامل طبیعی نسبت می دهند که جزء طبیعت است وارتباطی با نیروی ماوراءالطبیعه ندارد .
ج- تعارض در برهان نظم :
داروینیسم با تاکید بر نظم داری طبیعت ، آن را برخلاف برهان نظم و مدبّرانه بودن خلقت می داند چرا که از طریق نشان دادن علت فاعلی پدیدارهای زیستی نیازی به فرض علت غایی نمی یابد یعنی تکامل از قوانین طبیعی تبعیت می کند که جنبۀ تصادفی و نامحدود در تحول انواع دارد به عبارتی دگرگونی ها اساساً اتفاقی رخ می دهند و هیچ عاملی مگر فشار محیط به تکامل سمت و سو نمی دهد پس داروینیسم نظم حاکم بر خلقت را از طریق بی نظمی تفسیر می نماید
د- تعارض در نظام ارزشها و اصول اخلاقی :
این نظریه همانگونه که هستی شناسی و انسان شناسی افراد را تحت تاثیر قرارداد ، به منزلۀ الگوئی برای نظریه پردازان اخلاق نیز به کار رفت و موجب ظهور اخلاق داروینیستی گردید به عبارتی چون در طبیعت تنازع بقاء و انتخاب اصلح و انسب ناموس طبیعت است ، پس در جامعه و عالم انسانها نیز باید اینگونه باشد و مطابق این قانون وحشیانه هر نیرومندی باید ذیحق باشد که ضعیف را از میان ببرد نظامی که در آن حذف ضعیف توسط قوی ارزش تلقی شد و هر گونه اقدامی در خلاف جهت مسیر تکاملی بقای اصلح ضد ارزش قلمداد گشت آنوقت مبانی انسانی و اصول اخلاقی چطور میشود؟طبق این اصل جنگ و خونریزی در اجتماعات بشری مثل سایر حیوانات امری حتمی است چرا که نوع انسان نیز مانند سایر انواع جانداران بر اثر تکثیر مثل فراوان دچار کمبود مواد حیاتی می شود و به دنبال آن تنازع برای ادامۀ حیات و زندگی شروع خواهد شد همین تنازع مقدمۀ انتخاب اصلح خواهد بود .
در نتیجه دستگیری از تهیدستان ، خدمت به بیچارگان ، اشاعۀ بهداشت و درمان ، یاری به درماندگان ، طبابت ، و… همه شر محسوب گشتند کلماتی از قبیل مهر و عاطفه ، صمیمیت و برادری و کمک به همنوع و ….مفهوم واقعی خود را از دست دادند پر واضح است که چنین نظام اخلاقی با نظام اخلاقی دینی که سراسر ترغیب به خدمت به محرومان است منافات کامل دارد.
طبقۀ سرمایه دار خود را در پهنۀ رقابت اجتماعی با استناد به همین اصل خود را موفق و پیروز و محق میداند و شایسته تر بودن را با اندوختن مال و قدرت اجتماعی بیشتر معنا می کند . بشریت شاهد دو جنگ جهانی بود که حیوانات از دیدن آن شرم داشتند اخلاقیات فرو ریخت و هم اکنون نیز در معرض تهدید جنگ جهانی سوم می باشیم روشنفکران و اندیشمندان جهان طرحهای بسیاری جهت عدم تکرار این گونه کشتارهای وحشیانه و استقرار صلح در جهان ارائه دادند:
۱- تشکیل سازمان ملل ۲- تشکیل سازمانهای عمومی ۳- افزایش اتحادیه ها ۴- صلیب سرخ جهانی ۵- گفتگوی تمدنها ….
ه – تعارض در تفسیر حکیمانه و هدفدارانۀ خلقت :
داروینیسم خلقت موجودات زنده و منجمله انسان را بی هدف و تصادفی می داند و نظم داری عالم را بدون فرض غایت ، هدف و تدبیر و تنها با تکیه بر علل طبیعی فاعلی آن ، تفسیر می کند و نظم را حاصل بی نظمی و محصول تحول و تکامل کور خلقت میداند و در تفسیر موجودات نیازی نیست به اینکه بگوئیم جهان برای رسیدن به هدفی آفریده شده است بلکه کلیۀ موجودات زنده در شبکۀ حیات تنها با قانون طبیعی مکانیکی اداره می شوند و انسان نیز به عنوان یکی از جانداران بی حساب این شبکه شناسانده شد که در اواخر دوران سوم زمین شناسی ، از بین گروه میمونهای انسان نما برخاسته است. در صورتیکه الهیون این خلقت ها را نتیجۀ ارادۀ یک ذات با شعور و آگاه می شمارند در چشم انسان متدیّن که در خلقت آسمانها و زمین تدبّر می کند و در همۀ حالات به یاد خداست ، خداوند جهان را عبث و بیهوده نیافریده است بلکه جهان آفرینش با حکمت و تدبیری الهی در خدمت به انسان به وجود آمده تا او را در حرکت استکمالی به کمال نهائی که مقام قرب الهی است برساند .
و- تعارض در کرامت قدسی انسان :
جایگاه رفیع و مقام والای آدمی در نظام آفرینش از ارکان اندیشۀ دینی است در بینش دینی محور خلقت و غایت آفرینش موجودات انسان است بشر همواره بر این باور بود که ستارگان که زینت بخش آسمانند برای خاطر او می درخشیدند و گلها بخاطر انبساط خاطر انسان می روئیدند و تپه ها برای خوشی انسان بر پا بودند اما نظریۀ داروین بی همتایی مقام بشر و اشرف مخلوقات بودن انسان را نقص کرد طبق نظر داروین تفاوت اساسی بین انسان و حیوان وجود ندارد . هاکسلی ادعا کرد بین انسان و عالیترین میمونها تفاوت کمتری هست تا بین عالیترین و پست ترین میمونها . انسان مانند سایر حیوانات محصول تغییرات اتفاقی و تنازع بقاء و زادۀ بخت و اتفاق کور و بی قانون است.
پوشه ، انسان شناس فرانسوی در سال (۱۸۶۴) به خوانندگان آثار خود اندرز داد که «دیگر خود را بازیگر اصلی صحنۀ طبیعت نپنداریم و بدون هراس از پله های مدارج انسانی پائین آئیم!! » .
۷- واکنشهای دانشمندان جهان اسلام
مدتی طول کشید تا نظریه داروین به جهان اسلام رسید. اما هنگامی که در دهههای اولیه سده بیستم میلادی وارد دنیای اسلام شد، رویارویی با آن اندکی متفاوت با آن چیزی بود که در آغاز تولد این نظریه در غرب رخ داده بود. همانطور که قبلاً اشاره شد، دیدگاه داروین برای غرب به منزله جهاننگری بنیادینی بود که ساختار اندیشه جدید غرب بر آن بنا شده است. از این رو کسانی که این روش اندیشه غربی را پذیرفته بودند یعنی بعضی از متجددین جهان اسلام بطور طبیعی این نظریه را پذیرفتند و آن را مبنا و پایه افکار و آرای خویش قرار دادند. مارکسیستها نظریه داروین را پایه جهانبینی مادی و ملحدانه خویش قرار دادند. (ارانی، ۱۳۱۸).
آن دسته از تجدد گرایانی که به دین پایبند بودند، کوشیدند نوعی سازگاری بین این نظریه و متون مقدس آن ایجاد کنند. از این رو تفسیرهایی از متون مقدس به عمل آمد که نظریه تکامل تدریجی را نتیجه میداد.
از سوی دیگر، عده قابل توجهی از دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن با این نظریه مخالفت کردند و این نظریه را به استناد اینکه با ظاهر آیات قرآن ناسازگار است باطل شمردند. البته دیدگاههای عالمان دینی در این باب یکسان نیست. حتی بعضی از آنها این نظریه را پذیرفتند و تعارضی بین آن و قرآن کریم ندیدهاند و بعضاً معرفتشناسی دینی مبتنی بر آن را عمیقتر یافتهاند.
از نظر علامه طباطبایی (ره) آنچه نظریه داروین درباره منشأ آفرینش انسان گفته است بر خلاف نظر قرآن است که براساس آن اولین فرد بشر و همسرش از هیچ پدر و مادری متولد نشدهاند، بلکه از خاک یا گل بیواسطه و مستقیم آفریده شدهاند. بنابراین آفرینش انسان، آنی و بدون گذشت زمان بوده است. به همین دلیل خداوند در قرآن، خلقت استثنایی حضرت مسیح (ع) را به آفرینش استثنایی حضرت آدم (ع) تشبیه کرده است و گرنه وجهی برای این تشبیه و مقایسه وجود نداشت (طباطبایی، ۱۳۷۶).
علت مخالفت علامه طباطبایی با نظریه داروین تنها ناسازگاری آن با ظاهر آیات قرآن نبوده است، بلکه از نظر وی این نظریه هنوز به سرحد قطعیت نرسیده است بلکه تنها یک فرضیه است که برای توجیه بعضی مسائل طرح شده است و هیچ دلیل قاطعی بر آن وجود ندارد. لذا کاملاً ظنی است و نمیتواند با این حقیقت قرآنی که انسان نوعی متمایز از سایر انواع حیوانی است و تکامل یافته آنها نیست، معارضه کند (طباطبایی، ۱۳۷۶). دلیل علمی دیگری که علامه طباطبایی بر رد دیدگاه تحول داروین مطرح میکند این است که پیوستگی نسلی انسان و میمون قابل تجربه هم نیست؛ یعنی ما تاکنون تجربه نکردهایم که فردی از افراد این نوع به فردی دیگری از افراد نوع دیگر متحول شود. به عبارت روشنتر هرگز کسی مشاهده نکرده است که میمونی انسان شود (طباطبایی، ۱۳۷۶). عدهای در غرب نیز شبیه چنین استدلالی را مطرح کرده بودند.
سیدحسین نصر از اندیشمندان معروف ایرانی مقیم آمریکا از جمله مخالفان سرسخت نظریه داروین است. مهمترین دلیل نصر برای مخالفت با نظریه داروین این است که آن را از ارکان جهاننگری ماتریالیستی نوین غرب میداند. از نظر وی به همین دلیل است که در غرب اجازه طرح پرسشهای جدی در نقد نظریه داروین داده نمیشود و به مخالفتهای اندیشمندان بزرگ نسبت به این نظریه عملاً وقعی نهاده نمیشود. دانشمندان بزرگی، که چه در قرن نوزدهم همزمان با طرح نظریه داروین و چه در قرن بیستم با بحثهایی علمی و نه فلسفی یا کلامی با نظریه وی به مخالفت پرداختند، چون با رد نظریه تکامل در واقع کل ساختاری که دنیای جدید بر آن بنا شده است فرو میریزد (نصر، ترجمه گواهی، ۱۳۷۹).
انتقاد مهم دیگر نصر به نظریه داروین نقشی است که در انهدام معنا و مفهوم تقدس آفرینش ایفا کرده است. از نظر وی، داروین به انهدام آگاهی مستمر از خداوند به عنوان خالق و حافظ حیات انواع جانداران کمک کرده است که در متون مقدس با تعبیر حیّ و محیی آمده است.
نصر معتقد است نظریه تکامل در بیگانه کردن علم با دین و ایجاد جهانی که میتوان در آن سیر کرد و شگفتیهای آفرینش را بدون کمترین احساس اعجاب و حیرت دینی مورد مطالعه قرار داد، تأثیر جدی داشت (نصر، ترجمه اسعدی، ۱۳۸۲).
آیت الله مصباح یزدی با کسانی که سعی میکنند از آیات قرآن، تفسیری موافق با نظریه داروین به دست دهند، مخالفت، و اظهارنظر کلی در اینباره میکند که اگر مفاد آیهای طبق اصول محاوره بر نظریهای فلسفی و علمی و … منطبق بود که چه بهتر وگرنه نباید در تطبیق نظر مورد قبول عصر خود تلاش کنیم، بلکه هرجا مطابقتی بطور روشن از قرآن فهمیده شود باید بپذیریم و نسبت به فراسوی آن سکوت کنیم (مصباح یزدی، ۱۳۶۷).
-رشیدرضا مفسر مصری (۱۹۳۵-۱۸۶۵) از شاگردان برجسته محمد عبده و سیدجمال الدین اسدآبادی صاحب تفسیر المنار، با اینکه معمولاً هنگام تعارض نظریات علمی با آیات قرآن سکوت میورزد، ولی تحت نفوذ نظریه تکامل داروین گفته است: «همه نژادهای بشر از یک فرد به وجود نیامدهاند و … در قرآن هیچ نص صریحی مبنی بر اینکه همه افراد بشر ذریه حضرت آدم (ع) هستند وجود ندارد. در تفسیر آیه اول سوره نساء میگوید درست است که گفته شود همه مردم از یک نفس واحد به وجود آمدهاند و آن انسانیت است چه معتقد باشیم پدرشان حضرت آدم (ع) است یا میمون و غیر آن.» (رشیدرضا، ج۳۲۷:۴ و ۳۲۴).
-عبدالکریم سروش از دو جنبه، نظریه داروین را مورد مناقشه قرار داده است: یکی از جنبه منطقی و دیگری از جنبه پیامدهای برخاسته از آن؛ از نظر ایشان حتی اگر کسی نظریه داروین را بپذیرد، برد محدودی دارد. بنابراین اگر این نظریه به صورت یک اصل علمی فراگیر تلقی شود مورد انتقادی جدی سروش است. از نظر وی نظریه انتخاب طبیعی اگر بتواند مطلق تکامل را توجیه کند از توجیه و تبیین تکامل جهتدار ناتوان است. نکته مهم دیگری که سروش در نقد نظریه داروین مطرح میکند این است که این نظریه، علمی نیست، زیرا ویژگیهای یک نظریه علمی را ندارد. نظریه علمی اولاً باید به صورت قضیه کلی مطرح شود. ثانیاً توان پیشبینی داشته باشد. ثالثاً ابطالپذیر باشد، ولی نظریه داروین هیچکدام از این اوصاف را ندارد، بلکه صرفاً یک گزارش است.
-مهمترین انتقادی که سروش به نظریه داروین دارد، مغالطه اخذ اخلاق از علم است. ریشه این مغالطه از نظر سروش ابهامی است که در واژه اصلح وجود دارد که داروین متوجه این ابهام بوده و اشاره کرده است که منظور او از این واژه اخلاقی نیست ولی خود در دام این مغالطه افتاده است. اصلح در نظریه داروین به معنای ماندنیتر و سازگارتر و قابل انطباقتر با محیط است نه به معنای «بهترین» که موضوع اخلاق است. آنچه از تئوری داروین برمیآید ماندنیتر بودن جانوران پیچیدهتر است اما نمیتوان گفت آنکه پیچیدهتر است بهتر است. بنابراین انتخاب طبیعی یک نوع انتخاب اخلاقی نیست و تکامل داروین به معنای بهتر شدن نیست. بنابراین پیامد خطرناک نظریه داروین تقلید عالم انسانی از عالم طبیعی است. مشی طبیعت را مبنا و معیار عمل انسان قرار دادن نتیجه خطرناکی است که از تئوری داروین گرفته شده است. چنین اخلاقی، اخلاق چنگ و دندان است و بر اساس آن پیروزی و شکست ظاهری در صحنه طبیعت و تاریخ معیار خوبی و بدی تلقی میشود (سروش، ۱۳۵۱).این تعریض و کنایه سروش به مارکسیستهاست که بر اساس نظریه داروین، داوری اخلاقی میکردند.
-سید قطب از دانشمندان برجسته مصری با اینکه تحت تأثیر نظریه داروین از بعضی آیات قرآن تدریجی بودن آفرینش انسان را اثبات میکند (سید قطب، ۱۴۰۶،ج۴) تصریح میکند که نظریات علمی نمیتوانند مطلبی برخلاف قرآن اثبات نمایند و نظریه داروین را فرضیهای غیریقینی وظنی معرفی میکند (سید قطب،۱۴۰۶،ج۳). در عین حال برای رفع تعارض کلی آیات قرآن و دستاوردهای علوم جدید تأکید دارد که قرآن کتاب علم نیست و هدف از نزول آن تدریس نجوم و شیمی و طب و دیگر علوم تجربی نیست (سید قطب، ۱۴۰۶، ج۱ و۳). قرآن جز در موارد نادر، معترض حقایق علمی نشده است و آنجا که آیاتی را مطرح میکند اهدافی کلامی دارد نه علمی (سیدقطب، ۱۴۰۶، ج ۱و۴و۵).
-طنطاوی (۱۳۸۵-۱۲۸۷ه.ق) نیز دیدگاهی که شبیه سیدقطب دارد و از اینکه قرآن در مورد کیفیت آفرینش انسان به اجمال سخن گفته است به این نتیجه میرسد که قرآن از طرح موضوع خلقت انسان هدفی مهمتر از شناساندن پدران اصلی انسان داشته است …. آنچه از ورای این موضوع مدنظر بوده، وحدت کلی جوهر انسانها بوده است (طنطاوی، ۱۴۱۲، ج۳).
-صاحبان تفسیر نمونه چند دیدگاه مختلف درباره نظریه داروین اتخاذ کردهاند:
۱- فرضیه تکامل ظنی و غیرقطعی است (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۶۴، ج۷ و۱۱). چون فرضیه داروین را هرگز با تجربه نمیتوان اثبات کرد، دست بشر از آزمایش و تجربه مسائلی که در میلیونها سال قبل ریشه دارد، کوتاه است.
۲- هرچند ظاهر آیات برچگونگی آفرینش تدریجی یا آنی انسان صراحت ندارد در مجموع با خلقت مستقل آنی سازگارتر است. زیرا بیان بعضی آیات سوره حجر نشان میدهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونی، انواع دیگری وجود نداشته است. همچنین مطرح میکند که قرآن در مورد کیفیت خلقت سایر جانداران نظری ندارد (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۶۴، ج۱۱ و۱۷).
۳- آنچه در دیدگاه صاحبان تفسیر نمونه اهمیت دارد این است که آنها نظریه داروین را مخالف خداشناسی نمیدانند و از لحاظ کلامی در آن مناقشه نمیکنند امری که در غرب رواج فراوان دارد و مارکسیستهای جهان اسلام به تقلید از آنها نظریه داروین را نافی خالق جهان میدانستند.
۴- آیت الله مکارم شیرازی که از مفسران اصلی تفسیر نمونه است در آثار دیگرش نیز درباره نظریه داروین سخن گفته است. او برای رفع تعارض بین قرآن و علوم جدید از جمله نظریه داروین میگوید: قرآن یک کتاب علوم طبیعی نیست و اگر چیزی از اسرار علوم و حقایق جهان آفرینش در آن باشد، حتماً برای یک هدف تربیتی و اخلاقی و تعلیم درس توحید و خداشناسی است نه به منظور عرضه علوم طبیعی به سبک دایره المعارفها (مکارم شیرازی، ۴۷:۱۳۶۴). البته این نکته در تفسیر نمونه هم ذکر شده است که بحث قرآن در زمینه آفرینش انسان از این رو سربسته و اجمالی است که منظور اصلی از طرح آن مسائل تربیتی بوده است (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۶۴، ج ۲۲ و ۲۳).
-آیت الله جعفر سبحانی نیز ضمن رد دیدگاه مارکسیستها و ماتریالیستها که از نظریه داروین به عنوان دلیلی بر انکار خداوند بهره میجویند، میگوید: این نظریه هیچ مخالفتی با خداشناسی ندارد و نظریه اثبات انواع هم از دلایل خداپرستان بر وجود خدا نیست، بلکه نسبت هر دو نظریه به خداپرستی یکسان است (سبحانی، بیتا، ۲۱).
-آیت الله معرفت با اینکه تطبیق قرآن را بر علوم جدید ناروا میداند با استناد به کلمات مفسران و سخنان داروین میکوشد ثابت کند که منظور قرآن از شروع حیات با آب (در آیه ۳۰ سوره انبیا) همان است که نظریات علمی جدید میگویند که حیات از دریاها و آبها (با موجودات تک سلولی) آغاز شده است (رضایی، ۱۳۷۵).
-آیت الله علی مشکینی نیز آیه ۳۰ سوره انبیاء را مؤیدی بر نظریه تکامل میداند و اضافه میکند که قرآن کریم بر خلاف اصل اعتقادی و معلوم و اثبات شده این دانشمندان و آیهای متضاد با این مسأله مورد تجربه آنها یعنی وجود تغییر و تکامل در گیاه و حیوان نیامده است (مشکینی، بیتا، ۱۷).
– مرحوم دکتر یدالله سحابی از استادان برجسته زیستشناسی، هرچند وابستگی نسلی انسان را به میمون فرضیهای اثبات ناشده و به طور کلی فرضیه داروین را قابل ایراد و انتقاد میداند، معتقد است اصل نظریه تکامل تدریجی انواع، مسلم و پذیرفته شده، و مخالفت با آن در واقع مخالفت با یک اصل مسلم علمی است و این داروین نیست که مبتکر این تئوری بوده است بلکه پیش از او لامارک و بوفن و دیگران و پیش از اینها علمای اسلام و یونانیان در این مسأله پیشقدم بودهاند. از نظر سحابی آیات متعددی از قرآن، مؤید خلقت تدریجی است و ما نباید با انکار این ناموس مسلم دستگاه آفرینش، حقانیت اسلام را زیر سؤال ببریم و حربهای به دست معاندان و منکران خدا بدهیم. (سحابی،۱۳۵۱).
در واقع سحابی، نظریه تکامل تدریجی را از نظر داروین جدا میکند و استنباطات داروین و داروینیستها را از این نظریه قطعی تلقی نکرده، ولی اصل نظریه خلقت تدریجی را مسلم، و از لحاظ علمی مقبول و از لحاظ سابقه مقدم بر دیدگاه خاص داروین میداند و نه تنها هیچ سازگاری بین آن و قرآن نمییابد بلکه بر این نظر است که قرآن خود اثبات کننده آن است (سحابی، ۱۱:۱۳۵۱).
استاد شهید مرتضی مطهری (ره) نیز از جمله کسانی است که خلقت تدریجی را پذیرفته است و در جهت تعارضزدایی از قرآن و نظریه تکامل تدریجی به ریشههای مخالفت با این نظریه پرداخته است. شهید مطهری در مخالفت با کسانی که تکامل تدریجی را با توحید و خداشناسی منافی میدانند، میگوید: «از نظر قرآن چه خلقت را دفعی بدانیم و چه تدریجی، کار خداست» (مطهری، ۱۳۶۹، ج۵۱:۱). علت تلقی نادرستی که این نظریه را مخالف خداشناسی و نظریه ثبات انواع را در راستای خداشناسی شمرده است از نظر شهید مطهری، دو پیش فرض نادرست است: یکی اندیشه خدای رخنهپوش که خدا را در مجهولات خود جستجو میکند و دیگری اندیشهای یهودی که تدریجی بودن آفرینش را با مخلوق خدا بودن آن در تضاد میبیند (مطهری، ۱۳۶۹، ج۶۷:۱).
از دیدگاه شهید مطهری بر اساس قرآن، خلقت، آنی نیست، بلکه یک حیوان و یک انسان در مراتب تکاملی که طی میکند، دائماً در حال خلق شدن است. به نظر میرسد مرحوم مطهری با استفاده از آموزههای صدرایی در فلسفه اسلامی برداشتی نو از نظریه داروین کرده است. بر این اساس، جهان همیشه در حال خلق شدن است و چون دائماً در حال پیدایش است، نیازمندی آن به خداوند عینیتر و ملموستر است. بنابراین نظریه آنی بودن خلقت از نظر مطهری، اسلامی نیست (مطهری ۱۳۷۶،ج۱۶).
از نظر استاد مطهری، حتی اگر از نظر علمی قطعی باشد که انسان اجداد حیوانی داشته است با ظواهر دینی قابل تأویل است. از این رو برای قابل جمع ساختن دیدگاه قرآنی و نظریه تکامل تدریجی، سعی وافری به عمل میآورد.
در این راستا، شهید مطهری غرض از داستان آفرینش آدم را در قرآن برخی تعالیم اخلاقی و تربیتی میداند نه بیان نحوه خلقت انسان. او تصریح میکند که داستان آدم در قرآن سمبلیک است (مطهری، ۱۱۹:۱۳۵۶).
از نظر شهید مطهری نه تنها نظریه تکامل ضد الهی نیست بلکه با اصل تکامل بهتر میتوان دخالت قوهای مدبر و هادی و راهنما را در وجود موجودات زنده و هدفمداری جهان را اثبات کرد و علت اینکه در غرب، عدهای این اصل را ضد الهی و الحادی تلقی کردند ضعف دستگاههای فلسفی آنها بوده است (مطهری، ۱۲۴:۱۳۵۶).
مطهری آشکارا میگوید که دلالت اصلی تکامل بر وجود متصرف غیبی در کار جهان از هیچ اصلی کمتر نیست و قرآن کریم با کمال صراحت، خلقت تدریجی جنین را در رحم مطرح میکند و آن را به عنوان دلیل و شاهدی بر معرفت خدا میشمرد (مطهری، ۱۳۷۶، ج۱).
۸- تفاوت انسانشناسی اسلامی و انسانشناسی تحولی
به نظر میرسد آنچه سبب شده است که دانشمندان مسلمان درباره نظریه تکامل داروین اظهارنظر موافق و مخالف بکنند یک نکته مهم بوده است و آن مسأله تعارض علم و دین است. گروهی که تعلق خاطر به علم داشتند، جانب علم را گرفتند. اما دستهای که خواهان هر دو بودند و به هر دو اعتماد داشتند، سعی کردند نوعی وفاق و آشتی بین هر دو ایجاد کنند. با این وصف به اعماق نظریه داروین که چه بنیانی را برافراشته و چه ساختاری را تخریب نموده است بطور جدی نپرداختند. زیرا سرگرم رفع تعارضهای ظاهری بودند. اما اینکه این نظریه چه جهاننگری ساخته و بر سر انسان چه آورده و از ریشههای اساسی مادهگرایی و علمگرایی نظری و عملی است، چندان به آن توجهی نشده است. نقش نظریه داروین در تمدن جدید و اختلاف اساسی تمدن اسلامی و تمدن غرب، تنزل آدمی به موجودی کاملاً مادی و طبیعی و دست بسته نظام طبیعت، مورد بحث عمیق واقع نشده است. تفاوت انسانشناسی برخاسته از تئوری تحولی داروین و انسانشناسی اسلامی مورد بحث واقع نشده است. توجه نشده است که این نظریه از طریق روانشناسی برخاسته از آن، چه بر سر تعلیم و تربیت آورده است.
در اسلام، انسان، غایت خلقت است و همه چیز برای او آفریده شده است (جاثیه/۱۳) و او برای عبادت پروردگار (ذاریات/۵۶). جهان مسخر آدمی قرار داده شده، (لقمان/۲۰) و او در برابر خالق جهان مسئول است (اسراء/۳۶، صافّات/۲۴). آفرینش آدمی تصادفی و عبث نیست (احزاب/۱۱۵). اما با نظریه داروین نه جهان برای انسان خلق شده است و نه انسان بر طبق تدبیری حکیمانه و هماهنگ با جهان ساخته شده است، بلکه انسان هم، مانند سایر انواع، محصول تغییرات تصادفی و تنازع بقا و زاده تصادف کور و قانون طبیعت است. براساس نظریه انتخاب طبیعی، موجودات بیشماری به این جهان آمده و رفتهاند و جهان را با خود هماهنگ ندیده، طرح و تدبیری در آن مشاهده نکرده، عاقبت نیز از میان رفتهاند؛ از میان آن همه موجودات چندتایی از جمله انسان، بطور تصادفی با محیط انطباق پیدا کرده باقی ماندهاند.
-بنا به دیدگاه داروین نه ماندن ما دلیل بر شرافت ذاتی ماست و نه آنها که هلاک شدهاند، ذاتاً پست و حقیر بودهاند، زیرا آنچه بر تغییرات حاکم است تصادف است نه حکمت. اما در اسلام بنیآدم که کنایه از نوع انسان است مکرم است و بر بسیاری از موجودات برتری دارد (اسراء/۷۰). انسان امین خداوند و خلیفه اوست (احزاب/۷۳، بقره/۳۳).
-حس اخلاقی انسان بر اساس نظریه داروین از انتخاب طبیعی گرفته شده است و ارزشهای اخلاقی جسمانی هستند و ریشههای آنها را میتوان در موجودات مادون انسان جستجو کرد. در حالی که از نظر قرآن، ارزشهای اخلاقی الهامی است و بطور فطری در اعماق وجود آدمی نهاده شده است (شمس/۸و۹). بنابراین ارزشهای اخلاقی تابع قوانین طبیعت نیستند و تحلیلی مادی برنمیدارند، ممکن است ارزشهای اخلاقی، نتایج و منافع مادی برای آدمیان داشته باشند، اما نمیتوان انگیزه گرایشها و رفتارهای اخلاقی انسان را بر اساس منافع مادی و غریزی تعریف کرد (فجر/۲۷).
اخلاق فقط درباره موجودی مطرح است که دارای عقل و اختیار باشد و آن انسان است. از این رو زندگی اخلاقی، فصل ممیز آدمی از حیوانات است و آنچه در بین بعضی از حیوانات نسبت به فرزندانشان دیده میشود و ما آن را عاطفه مینامیم، تحت هدایت غریزه است و از مقوله اخلاق و ارزشگذاری خارج است. بنابراین حس اخلاقی انسان را نمیتوان با نظریه داروین تبیین کرد.
داروین انسان را حیوانی طبیعی معرفی کرده است که بر اساس قوانین طبیعی و نظریه تنازع بقای اصلح باقی مانده است. اما از نظر قرآن، انسان به واسطه ظرفیت علمی فوقالعاده و قوه تفکر و تعقلی که خداوند در او به امانت نهاده است (انفال/۲۲) و احساس مسئولیتی که در او نسبت به خالق جهان و همنوعان نهاده است، معلم فرشتگان و مسجود آنهاست. از سوی دیگر به جانشینی خداوند در زمین برگزیده شده است (بقره/۳۲). از این رو انسان از آفرینشی استثنایی برخوردار است. او مسخر نظام طبیعت نیست و تحت قوانینی کور زندگی نمیکند او میتواند طبیعت را دگرگون کند و در خدمت خویش آورد (لقمان/۲۰).
انسانی که قرآن معرفی میکند دو ساحتی است؛ واسطهای میان ماده و معنا است؛ درست است که از خاک برمیخیزد اما نفخه الهی او را تا آنجا میبرد که اندر وهم ناید. انسان فقط همان نیست که دیده میشود و هنگام بیماری به پزشک مراجعه میکند و رفتارهای مختلف از او سر میزند، بلکه علاوه بر این از واقعیاتی نامحسوس نیز برخوردار است. آنچه مبنا و پایه این امور معقول است، واقعیتی است که قرآن آن را روح مینامد که پس از طی یک روند تکاملی در جسم آدمی دمیده شده است (سجده/۹). روح واقعیتی غیرمادی است و نباید آن را با روان خلط کرد که در روانشناسی برخاسته از نظریه «انسان، همان حیوان است» مطرح است.
بنابراین از نظر اسلام، قوانین حاکم بر رفتارهای آدمی و بطور کلی حاکم بر تمام وجود آدمی برخاسته از اصول الهی و انسانی است. آدمی خود سرنوشت خویش را در انطباق و عدم انطباق با این اصول رقم میزند (رعد/۱۱، انسان/۳) و موجودی محصور در نظام طبیعت نیست که مشمول تغییرات تصادفی خواه در حوزه فیزیک و خواه در حوزه متافیزیک شود؛ یعنی حتی جنبههای فیزیکی وجود آدمی مثلاً مغز او و چشم او بر اساس نظریه داروین قابل توجیه نیست تا چه رسد به جنبههای متافیزیکی همچون تعالیجوییهای عرفانی و اخلاقی و روحیات لطیف و ظریف، جنبههای زیباییشناسانه و زبان آدمی که از طرف خداوند در او نهاده شده است.
قرآن علاوه بر زبان تمجید گاهی با زبان ملامت و توبیخ با انسان سخن گفته است و آدمی را به صفاتی منفی متصف کرده است که حتی آن صفات نیز خاص انسان است و او را از حیوانات جدا میکند. صفاتی چون شتابگری، ناسپاسی، ستمگری، مجادلهگری، تنگچشمی، بخل، بیحوصلگی که در قرآن به آدمی نسبت داده شده است (اسراء/۱۱، یونس/۱۲، حج/۶۶، احزاب/۷۲ و ۱۰۰، کهف/۵۴، معارج/۱۹، ۲۰ و ۲۱)، در حیوانات دیگر به آن صورت که در آدمی است وجود ندارد. ویژگیهای ممتاز آدمی را نمیتوان مادی دانست و با قانون انتخاب طبیعی توجیه کرد، غفلت از این جنبههای معنوی، وجود آدمی در روانشناسی جدید که تحت تأثیر نظریه داروین بوده است، این علم را دچار نقیصه بزرگی ساخته است؛ زیرا این علم از انسان، تعریفی ارائه میکند که به بخشی از ساختار وجودی او مربوط است. از این رو راهکارهای تربیتی این علم برای انسان، آن گونه که هست، برنامهای ندارد، بلکه برای انسان آنگونه که مشاهده میکند، دستورالعمل زندگی میدهد. بنابراین اگر کسی ایدئالیستی نیندیشد به راحتی میتواند در اعتبار این فرمولهای تربیتی تردید کند.
نتیجه گیری
نتیجه ای که می توان گرفت این است نظریه تکامل هنوز هم در حد یک نظریه است و اثبات نگردیده است .و حتی دلایل مختلف علمی مغایر آن است . از طرفی بر فرض صحت این نظریه ، می توان صحت آن را در موجوداتی غیر از انسان جستجو کرد و تکامل نمیتواند در خصوص انسان صادق باشد.
منابع فارسی:
۱- قرآن کریم
۲- ارانی، تقی. عرفان و اصول مادی، ۱۳۱۸٫
۳- ارسطو، متافیزیک. ترجمه شرفالدین خراسانی. تهران: حکمت، ۱۳۷۷٫
۴- باربور، ایان، علم و دین. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی،۱۳۶۲٫
۵- پیرمرادی، محمدجواد، بررسی تأثیرات منفی نظریه تکامل داروین بر انسانشناسی در غرب. مجله مصباح، سال ۴، ش ۱۵ (پاییز ۱۳۷۴): ص۱۷-۳۲٫
۶- داروین، چارلز. بنیاد انواع. ترجمه نورالدین فرهیخته، ارومیه: انزلی، ۱۳۶۳٫
۷- راسل، برتراند. عرفان و منطق. ترجمه نجف دریابندری. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۶۲٫
۸- رضایی، محمدعلی. تفسیر علمی قرآن. تهران: اسوه، ۱۳۷۵٫
۹- سبحانی، جعفر. داروینیسم یا تکامل انواع. قم: انتشارات توحید، بیتا.
۱۰- سحابی، یدالله. خلقت انسان. تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۵۱٫
۱۱- سروش، عبدالکریم. دانش و ارزش. تهران: یاران، ۱۳۵۹٫
۱۲- طباطبایی، محمدحسین. تفسیر المیزان. ترجمه مکارم شیرازی و محمدحسین موسوی همدانی. دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۶٫
۱۳- مشکینی، علی. تکامل در قرآن. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیتا.
۱۴- مصباح یزدی، محمدتقی. معارف قرآن. قم: موسسه در راه حق، ۱۳۶۷٫
۱۵- مطهری، مرتضی. علل گرایش به مادیگری. تهران: صدرا، ۱۳۵۶٫
۱۶- مطهری، مرتضی. مجموعه آثار. ج ،۴،۱، ۱۳ و ۱۶، تهران: صدرا، ۱۳۷۶٫
۱۷- مطهری، مرتضی. مقالات فلسفی. تهران: حکمت، ۱۳۶۹٫
۱۸- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴٫
۱۹- مکارم شیرازی، ناصر. قرآن و آخرین پیامبر. تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴٫
۲۰- نصر، سیدحسین. انسان و طبیعت (بحران معنوی انسان متجدد). ترجمه عبدالرحیم گواهی. دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۹٫
۲۱- نصر، سیدحسین. جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه اسعدی. تهران: طرح نو، ۱۳۸۲٫
۲۲- نیچه، فریدریش. تبارشناسی اخلاق. ترجمه داریوش آشوری. تهران: آگه، ۱۳۸۲٫
۲۳- نشریه شرق- به نقل از سی پی اچ تئوری
۲۴- گفتگو با ادوارد ویلسون – گونه زایى و تنوع زیستى- ترجمه: کاوه فیض اللهى
۲۵- بحار الانوار
۲۶- خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
۲۷- دکتر قرا ملکی، موضع علم و دین در خلقت انسان
۲۸- جواد آملی، عبدالله ، تفسیر تسنیم – جلد سوم
۲۹- باولر، پیتر،چارلز داروین و میراث او، ترجمه حسن افشار،نشر مرکز،چاپ اول ۱۳۸۰
۳۰- علوی سرشکی، محمدرضا،تکامل یا تناقض، چاپ دوم با تجدید نظر و اضافات۱۳۶۴
۳۱- فرهیخته،دکتر نورالدین، داروینیسم و مذهب نبرداندیشه ها در زیست شناسی
۳۳ – (:www.kalameh.com , www. hupaa.com)
۳۴- در محضر علامه طبا طبایی(ره)- نویسنده: محمد حسین رخ شاد – ناشر: انتشارات نهاوندی قم – چاپ اول ، بهار ۱۳۸۰
۳۵- روزنامه جوان – یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۹ شماره ۳۳۴۰ سال دوازدهم
منابع عربی
۱- رشیدرضا، محمد. المنار، التفسیر للقرآن الکریم. بیروت: دارالمعرفه، بیتا.
۲- سیدقطب. فی ظلال القرآن. بیروت: دارالشروق، ۱۴۰۶٫
۳- الطنطاوی، جوهری. الجواهر فی التفسیر القرآن الکریم. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۱۲٫
منابع لاتین :
۱- Answer to 110 Question – John Haw
۲- Theory of World – Richard Duckins
۳- God & Big Bang – Gerald Shruder
۴- (Holmes Bob, Chimps ‘more evolved’ than humans, New Scientist, 16 April 2007)
۵- (David Biello, Separation of Man and Ape Down to Gene Expression,www.sciam.com, March 09, 2006)