« مدتی است که در عرصههای مختلف اطلاعرسانی به ویژه فضای مجازی از یکسو عدهای از عوامل قدرتهای مخالف اسلام با به هم بافتن رطب و یابس در صدد مقابله با فرهنگ اسلامی بر آمدهاند و از سوی دیگربرخی از افراد فریبخورده و سرخورده از بعضی نابسامانیها و بیعدالتیها و تعدی به حقوق مردم که ناشی از عملکرد سوء برخی از مدعیان اسلام میباشد،توهمات گروه اول را بازنشر میکنند و درنتیجه زمینه فریب برخی از سادهلوحان فراهم میآید.
از این رو در صدد برآمدم که به تنظیم برخی از حقایق تاریخی در زمینه علل گرایش ملت رشید و پرملکات ایران به اسلام بپردازم و آن را تقدیم دوستان گرامی کنم.دراین میان کتاب ارزشمندوگرانسنگ «خدمات متقابل اسلام و ایران» متفکر بزرگ اسلامی، استاد «شهید مرتضی مطهری»(ره) را یکی از بهترین آثار در این زمینه یافتم که این بحث را در چند بخش تقدیم دوستان گرامی میکنم واز همه عزیزان میخواهم که درمواجهه بااین مباحث علمی و تاریخی جز به نیل به حقیقت و برهان و دلیل نیاندیشند و حساب اسلام را از مدعیان آن جدا کنند تا برخی پیشفرضهای نادرست منبعث از بعضی بیعدالتیها که رهزن اندیشه است، مانع نیل به حقیقت نشود».
آیا اسلام به ضرب شمشیر به ایران وارد شد؟
« مدتی است که در عرصههای مختلف اطلاعرسانی به ویژه فضای مجازی از یکسو عدهای از عوامل قدرتهای مخالف اسلام با به هم بافتن رطب و یابس در صدد مقابله با فرهنگ اسلامی بر آمدهاند و از سوی دیگربرخی از افراد فریبخورده و سرخورده از بعضی نابسامانیها و بیعدالتیها و تعدی به حقوق مردم که ناشی از عملکرد سوء برخی از مدعیان اسلام میباشد،توهمات گروه اول را بازنشر میکنند و درنتیجه زمینه فریب برخی از سادهلوحان فراهم میآید.
از این رو در صدد برآمدم که به تنظیم برخی از حقایق تاریخی در زمینه علل گرایش ملت رشید و پرملکات ایران به اسلام بپردازم و آن را تقدیم دوستان گرامی کنم.دراین میان کتاب ارزشمندوگرانسنگ «خدمات متقابل اسلام و ایران» متفکر بزرگ اسلامی، استاد «شهید مرتضی مطهری»(ره) را یکی از بهترین آثار در این زمینه یافتم که این بحث را در چند بخش تقدیم دوستان گرامی میکنم واز همه عزیزان میخواهم که درمواجهه بااین مباحث علمی و تاریخی جز به نیل به حقیقت و برهان و دلیل نیاندیشند و حساب اسلام را از مدعیان آن جدا کنند تا برخی پیشفرضهای نادرست منبعث از بعضی بیعدالتیها که رهزن اندیشه است، مانع نیل به حقیقت نشود».
شکست ایرانیان از مسلمانان:
مسأله برخورد مسلمانان با دولت ایران و سرانجام پیروز شدن آنان بر حکومت ساسانی یکی از مسائلی بود که عظمت و واقعیت اسلام رادرنظر ایرانیان بهتر جلوهگر میساخت.
در روزگاری که مسلمانان بادولت ساسانی میجنگیدند کشور ایران با همه اغتشاشات و از هم پاشیدگیهایی که داشت از نظر نظامی بسیار نیرومند بود!
ایران آن روزبامقایسه مسلمانان آن روزطرف نسبت نبود.درآن زمان دو قدرت درجه اول بر جهان حکومت میکرد؛ ایران و روم. سایر کشورها یا تحتالحمایه آنها بودند یا باجگزار آنها.
ایرانیان آن روزچه از نظر سربازواسلحه و وسایل جنگی وچه از نظر کثرت جمعیت، وچه ازنظرآذوقه و تجهیزات وامکانات دیگر، برتری فوقالعادهای نسبت به مسلمانان داشتند.
اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن روز در سطحی که ایرانیان و رومیان آشنا بودند، آشنا نبودند اعراب فنون جنگی را به طور کامل نمیدانستند لهذا احدی در آن زمان نمیتوانست آن شکست عظیم ایران را به دست اعراب مسلمان پیشبینی کند.
در اینجا ممکن است گفته شود که علت پیروزی مسلمانان شور ایمانی و هدفهای روشن و ایمان و اعتقاد آنها به رسالت تاریخیشان و اطمینان کامل به پیروزی و بالأخره ایمان و اعتقاد محکم آنان نسبت به خدا و روز جزا بود.
البته در اینکه این حقیقت در این پیروزی خیلی دخیل بوده است حرفی نیست،
فداکاریها و جانبازیهای آنان و سخنانی که از آنان در آن اوقات باقی مانده نشان میدهدکه ایمان آنان به خداو قیامت و صدق رسالت نبی اکرم(ص) و رسالت تاریخی خودشان کامل بوده است،معتقدبودهاند جزخدارانبایدپرستش کردومللی را که غیرخدا را به هر شکل و هر صورت پرستش میکنند باید نجات داد، برای خود رسالتی قائل بودهاندکه توحیدالهی وعدل اجتماعی را برقرار کنند، طبقات مظلوم راازچنگ طبقات ستمگر رها سازند.
سخنانی که در مواقع مختلف در مقام تشریح هدفهای خود گفتهاند نشان میدهد که صددرصدآگاهانه گام برمیداشتهاند و هدف مشخص و معینی داشتهاند و واقعا به تمام معنی نهضتی را رهبری میکرده اند، واقعا آنچنان بوده اند که علی(ع) توصیف میکند: «وحملوابصائرهم علی اسیافهم؛ همانابینشهای روشن خویش رابردوش شمشیرهای خویش حمل میکردند.»!(۴)
اما جیرهخواران استعمار ناجوانمردانه نهضت اسلامی را در ردیف حمله اسکندر و مغول قرار میدهند.
اینها همه درست،ولی تنها قدرت روحی و ایمانی آنان کافی نبود که چنین فتوحاتی نصیب آنها بشود،هرچه باشد محال است جمعیت کمی آن هم با آن شرایطی که گفتیم بتواند با حکومتی همچون حکومت ساسانی مقابله کندوآنرابکلی محوونابودسازد.(۵)
جمعیت آن روزایران را در حدود ۱۴۰ میلیون تخمین زده اند(۶) که گروه بیشماری
از آنان سرباز بودند و حال آنکه تمام سربازان اسلام درجنگ ایران و روم به شصت هزار نفر نمیرسیدند و وضع طوری بود که اگر مثلا ایرانیان عقبنشینی میکردند این جمعیت درمیان مردم ایران گم میشدند،ولی بااینهمه چنانکه گفتیم حکومت ساسانی به دست همین عده [اندک] برای همیشه محو و نابود شد!
پس علت اساسی شکست ایران را در جای دیگری باید جستجو کنیم.
ناراضی بودن مردم:
حقیقت این است که مهمترین عامل شکست حکومت ساسانی را باید ناراضی بودن ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحافآمیز آن زمان دانست.
این نکته از نظر مورخین شرقی و غربی مسلم است که رژیم حکومت و اوضاع اجتماعی و دینی آن روز به قدری فاسد و خراب بود که تقریبا همه مردم از آن ناراضی بودند.
این نارضایی ناشی از جریانهای چند سال اخیر بعد از خسرو پرویز نبود؛ زیرا اگر روح مردمی به اساس یک رژیم یا یک آیین خوشبین باشد نارضایی موقت سبب نمیشود که هنگامی که دشمن مشترک رو میآورد آن مردم نجنگند، بر عکس اگر روح ملی زنده باشد هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد، در اینگونه مواقع ملت خود را جمعوجور میکند، اختلافات داخلی را کنار میگذارد،ویکدست به دفع دشمن مشترک میپردازد،همچنان که نظیر آنرادرتاریخ زیاد دیده ایم.
معمولا هجوم دشمن سبب اتحاد بیشتر و از میان رفتن اختلافات داخلی میشود، اما این به شرطی است که یک روح زنده در آن مملکت که از مذهب یا حکومت آنان سرچشمه بگیرد وجود داشته باشد!
در عصر خودمان میبینیم که اعراب با آن همه اختلافات و تفرقه ها که در میانشان هست واستعمارهم آنرا دامن میزند،وجوددشمن مشترک یعنی اسرائیل عامل وحدت آنها شده است.
قوای آنان را تدریجا جمع و جور میکند، شعور آنها را یکدست میکند، این خود دلیل است که یک روح زنده در این ملت وجود دارد.
اجتماع آن روز ایران یک اجتماع طبقاتی عجیبی بود با همه عوارض و آثاری که در اینگونه اجتماعات هست، تا آنجا که حتی آتشکدههای طبقات مختلف با هم فرق داشت، فرض کنید که میان ما مساجد اغنیا از مساجد فقرا جدا باشد چه روحی در مردم بیدار میشود؟!
طبقات بسته بود،هیچکس حق نداشت ازطبقهای وارد طبقه دیگر بشود، کیش و قانون آن روز هرگز اجازه نمیداد که یک کفشدوز و یا کارگر بتواند با سواد بشود ، تعلیم و تعلم تنها در انحصار اعیان زادگان و موبد زادگان بود!
دین زرتشت در اصل هر چه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود که ملت باهوش ایران هیچگاه نمیتوانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد وحتی آنچنان که محققین گفتهاند اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود مسیحیت تدریجا ایران را مسخر میکرد و زرتشتیگری را از میان میبرد!
روشنفکران و باسوادان آن روز ایران، و همچنین مراکز علمی و فرهنگی ایران آن روز را مسیحیان تشکیل میداده اند نه زردشتیان. زردشتیان آنچنان دچار غرور و تعصبهای خشک و سنتهای غلط بودند که نمیتوانستند در باره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بیندیشند! و در واقع مسیحیت بیش از زردشتیگری از ورود اسلام به ایران زیان دید؛ زیرا زمینه بسیار مناسبی را از دست داد!
بیعلاقگی مردم ایران نسبت به حکومت و دستگاه دینی و روحانیتشان، سبب میشد که سربازان آنها درجنگهابامیل و رغبت علیه مسلمانان نجنگند و حتی در بسیاری از موارد به آنها کمک کنند!(۷)
ادوارد براون، درجلداول تاریخ ادبیات ایران، صفحه۲۹۹ میگوید:این مسأله (آیااسلام به زوربه ایران تحمیل شده یاایرانیان به رغبت اسلام راپذیرفته اند)راپروفسور آرنولد استاددارالفنون علیگره درکتاب نفیس خود درباره تعلیمات اسلام به وجه بسیارخوبی ثابت نموده است.
آرنولدبه بیتابی موبدان بیگذشت زرتشتی اشاره میکندومیگویدموبدان نه تنها نسبت به علمای سایر ادیان،بلکه دربرابرکلیه فرق مخالف ایران ومانویان ومزدکیان وعرفای مسیحی(گنوستیک)وامثالهم تعصب نشان میدادند و بدین سبب به شدت موردبیمهری و نفرت جماعات زیادی قرار گرفته بودند. رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر مذاهب و ادیان سبب شد که در باره آیین زرتشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت میکردندحس بغض وکینه شدیددردل بسیاری ازاتباع ایران برانگیخته شود واستیلای عرب بمنزله نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد!
ادوارد براون سپس به سخنان خود چنین ادامه میدهد: «… و مسلم است که قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند به طیب خاطر و به اختیار و اراده خودشان بود.
پس ازشکست ایران در قادسیه، فیالمثل چهار هزار سرباز دیلمی(نزدیک بحر خزر) پس از مشاوره تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. این عده در تسخیر جلولا به تازیان کمک کردندوسپس با مسلمین در کوفه سکونت اختیار کردند و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرویدند»!
قانون و آیین و حکومت ایران مقارن ظهور اسلام طوری بود که قاطبه ملت ایران را وا میداشت برای متابعت از حکومت و آیین تازهای خود را آماده کنند و به همین جهت بود که وقتی ایران به دست مسلمانان فتح شدمردم ایران علاوه بر اینکه عکس العمل مخالفی از خود نشان ندادند خود برای پیشرفت اسلام زحمات طاقت فرسایی کشیدند.
آقای دکتر صاحب الزمانی در کتاب دیباچه ای بر رهبری میگویند:«تودههای مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهانبینی و ایدئولوژی ضد تبعیض طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمیکردند، بلکه درست در آرمان آن، همان چیزی را می یافتند که قرنها به بهای آه و اشک و خون خریدار و جاننثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرنها در خود احساس میکردند … .(۸)
تودههای نسل اول ایران در صدر اسلام، در برابر آرمان رهاییبخش آیین نو، نه تنها باشعارهای تبلیغاتی مردمفریب خوش ظاهر بی باطن روبرونگشتند،نه تنهافقط پیامبر اسلام بارها تصریح کرده بود که:«من انسانی همانندشماهستم.»!ویا«بین سیاه حبشی وسیدقرشی جزبه پرهیزکاری وتقواتفاوتی وجودندارد.»! بلکه عملانیزروش حکومت خلفای راشدین به ویژه علی(ع)رادرحد خواب و خیال افسانهآمیزی ، بیپیرایه تر از آنچه خود میخواستند و آرزویش را در دل داشتند ساده یافتند …!
یکی از حساسترین لحظات برخورد این دو جهانبینی برخورد سنت منحط ساسانی وآیین نواسلام رادربسیج علی امیرالمؤمنین(ع) هنگام لشکرکشی به شام با کشاورزان آزادشده ایرانی شهر«انبار» بر ساحل فرات مییابیم. این برخورد موجب تقریر یکی از شیواترین و تکاندهندهترین خطبههای علی(ع) است که از این پیشوای بینظیرتاریخ جهانداری و سیاست ، برای همیشه برای عبرت رهبران آینده جهان بر جای مانده است…!
نیروی عراق به سوی شام بسیج کرده بود، دهگانان شهر زیبای انبار بر ساحل فرات به آیین ایران قدیم صف بسته بودند تا موکب همایون امیرالمؤمنین(ع)را استقبال کنند، چون نوبت رسید پیش دویدند، علی(ع) را که از سربازان دیگر امتیازی نداشت با هلهله و شادباش و شادی تلقی کردند.
آن پیشوای بزرگ از رسم تعظیم و تکریم ایرانیان نسبت به پیشوای خویش با بیانی پر لطف اینچنین انتقاد میکند: «… پروردگار متعال از این عمل راضی نیست.»!
در نظر امیرالمؤمنین(ع) هم سخت ناپسند و مکروه است، احرار و آزادگان نیز هرگز به چنین ننگی تن در نمیدهند… فکر کنیدآیا خردمند خشم خداوند را به بهای مشقت و زحمت خویش خریدار است؟(۹)
آقای دکتر صاحب الزمانی سپس چنین میگوید:اسلام نقطه عطفی رادرفلسفه رهبری توده ها به میان کشیده بود” شبان”رابرای حراست “گله” میدانست ، نه گله را برای اطفاء خون آشامی شبان گرگ سیرت.
اسلام حماسه آزادی تودهها بهشمار میرفت رهبر برای مردم یا مردم برای رهبر؟!
این بود پرسش تازهای که اسلام در برابر فلسفه سیاسی دنیای قدیم و ایران ساسانی به وجود آورده بود! در جنگهای هفتصد ساله ایران و روم هیچگاه چنین مسألهای در برابر تودهها مطرح نگشته بود!
سیاست خودکامه هردوامپراطوری یکی بود؛ مردم برای رهبر، تودهها فدای طبقات ممتاز(۱۰)… بارگاه بیپیرایه علی(ع) در کوفه قرار داشت و موالی و ایرانیان با آن تماس نزدیک داشتند، سادگی آن را تنها به وصف نمیشنیدند، بلکه به رأیالعین با دیدگان خویش به خوبی میدیدند!
ازاینرواگرتودههای ستمدیده ایرانی بدین دعوت لبیک اجابت گفتندشگفتی ندارد!(۱۱)
نفوذ آرام و تدریجی :
هر چه روزگار میگذشت برعلاقه و ارادت ایرانیان نسبت به اسلام و بر هجوم روز افزون آنان به اسلام و ترک کیشها و آیینهای قبلی و آداب و رسوم پیشین افزوده میشد!
بهترین مثال، ادبیات فارسی است. هر چه زمان گذشته است تأثیر اسلام و قرآن و حدیث در ادبیات فارسی بیشتر شده است! نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتی حکمای قرون ششم و هفتم به بعد بیشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حکمای قرون سوم و چهارم. این حقیقت از مقایسه آثار رودکی و فردوسی با آثار مولوی و سعدی و نظامی و حافظ و جامی کاملا هویداست!
در مقدمه کتاب «احادیث مثنوی»(۱۲) پس از آنکه میگوید: «از قدیمترین عهد، تأثیر مضامین احادیث در شعر پارسی محسوس است»، و به اشعاری از رودکی استشهاد میکند، میگوید:
« ازاواخرقرن چهارم که فرهنگ اسلامی انتشارتمام یافت ومدارس درنقاط مختلف تأسیس شد و دیانت اسلام بر سایر ادیان غالب آمد و مقاومت زرتشتیان در همه بلاد ایران با شکست قطعی و نهایی مواجه گردید و فرهنگ ایران به صبغه اسلامی جلوهگری آغاز نهاد و پایه تعلیمات بر اساس ادبیات عربی و مبانی دین اسلام قرار گرفت، بالطبع توجه شعرا و نویسندگان به نقل الفاظ و مضامین عربی فزونی گرفت و کلمات و امثال و حکم پیشینیان(قبل از اسلام) در نظم و نثر کمتر میآمد؛ چنانکه به حسب مقایسه در سخن دقیقی و فردوسی و دیگر شعرای عهد سامانی و اوائل عهد غزنوی نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حکم وی بیشتر دیده میشود، تا در اشعار عنصری وفرخی ومنوچهری که دراواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میزیستهاند، نیز تاریخ نشان میدهد که هر چه استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر شده اقبال آنها به معنویات و واقعیات اسلام فزونی یافته است!
طاهریان و آل بویه و دیگران که نسبتا استقلال سیاسی کاملی داشتند، هرگز به فکر این نیفتادند که اوستا را دوباره زنده کنند و دستورات آن را سرمشق زندگی خود قرار دهند، بلکه بر عکس با تلاشهای پیگیر برای نشر حقایق اسلامی کوشش میکردند!
ایرانیان پس از صد سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت، نیروی نظامی عظیمی به وجود آوردند دستگاه خلافت اموی دراثراجحافات وانحرافات از تعلیمات اسلامی مورد بیعلاقگی عموم مسلمانان به جز اعرابی که روی تعصب عربی گام بر میداشتند واقع شد. ایرانیان با قدرت و نیروی خود توانستندخلافت راازخاندان اموی به خاندان عباسی منتقل کنند!
قطعا در آن زمان اگر میخواستند حکومت مستقل سیاسی تشکیل دهند و یا آیین کهن خویشتن را تجدید کنند، برای آنان کاملا مقدور بود، ولی در آن وقت نه به فکر تأسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادندو نه به فکر تجدید آیین کهن و دور افکندن آیین جدید تا آن وقت تصور میکردند با تغییر خلافت از دودمانی به دودمان دیگر میتوانند به آرزوی خود که زندگی در ظل یک حکومت دینی اسلامی در پرتو قرآن کریم بود نایل گردند!
تا آن که دوره بنیالعباس پیش آمد و از دودمان عباسی نیز ناراضی شدند در دوره بنی عباس جنگ میان طاهر بن الحسین و سپاه ایرانی به طرفداری از «مأمون» از یک طرف، و علی بن عیسی و سپاهیان عرب به طرفداری «امین» از طرف دیگر واقع شد. غلبه طاهر بن الحسین بر سپاهیان طرفدار «امین» بار دیگر نشان داد که قدرت نظامی در اختیار ایرانیان است، در عین حال در این موقع نیز ایرانیان نه به فکر استقلال سیاسی افتادند و نه به فکر اینکه دین اسلام را کنار بگذارند!
ایرانیان هنگامی به فکر استقلال سیاسی افتادند که از حکومتهای عربی و اینکه آنها یک حکومت واقعا اسلامی باشند صد در صد مأیوس شدند!
اما در عین حال تنها به استقلال سیاسی قناعت کردند و نسبت به آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند! اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسی ایران مسلمان شده اند!
استقلال سیاسی ایران ازاوایل قرن سوم هجری شروع شدوتاآن وقت هنوزبسیاری از
مردم ایران به کیشها و آیینهای قدیم از قبیل زرتشتی و مسیحی و صابی و حتی بودایی باقی بودند!
سفرنامه هایی که در قرون سوم و چهارم نوشته شده حکایت میکند که تا آن زمانها در ایران آتشکدهها و کلیساهای فراوان وجود داشته است، بعدها کم کم از عدد آنها کاسته شده و جای آنها را مساجد گرفته است!
تاریخنویسان اسلامی خاندانهای چندی را از ایرانیان نام میبرند که تا قرنهای دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجری همچنان به دین زرتشت باقی بوده اندودراجتماع مسلمانان محترم میزیستهاند و سپس آن دین را ترک کرده اند!
میگویند: سامان، جد اعلای سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانی است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم، و جد اعلای خاندان قابوس که آنها نیز حکومت و فرمانروایی یافتند در قرن سوم، و مهیار دیلمی شاعر زبردست و معروف ایرانی در اواخر قرن چهارم هجری به دین اسلام گرویدند!
مردم طبرستان و قسمتهای شمالی ایران تا سیصد سال پس از هجرت، هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولت خلفا به دشمنی بر میخاستند!
بیشترمردم کرمان درتمام مدت خلافت امویها زردشتی ماندندودر روزگار استخری (صاحب کتاب المسالک و الممالک) زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل میداده اند!
مقدسی صاحب کتاب «احسن التقاسیم» نیز که از مورخان و جغرافینویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است در صفحه ۳۹ و۴۲۰ و ۴۲۹ کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترمتر بودهاند یاد کرده است!
بنا به گفته این مورخ در جشنهای زردشتیان درآن وقت همه بازارهای شهر را آذین میبستهاندودرعیدهای نوروز و مهرگان مردم شهردرسرور و شادی باایشان هماهنگ میشدهاند!
مقدسی در صفحه ۳۲۳ احسنالتقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان میگوید:
«در آنجا یهودی بسیار است و مسیحی کم و اصنافی از مجوس در آنجا هستند.»
مسعودی مورخ اسلامی متوفی در نیمه اول قرن چهارم که او نیز به ایران مسافرت کرده است و با اینکه ایرانی نیست به تاریخ ایران و آثار ایران علاقه خاصی نشان میدهد، در کتاب «التنبیه و الاشراف» صفحه ۹۱ و ۹۲ از خاندان محترمی از مردم اصطخر نام میبرد که کتاب تاریخ جامعی از دوره ساسانیان در دست داشتهاند و مسعودی از آن کتاب استفاده کرده است.
مسعودی حتی نام موبد زمان خود را میبرد، معلوم میشود موبد زردشتیان به اعتبار عده فراوان زردشتی شخصیت ممتازی به شمار میآمده است!
مسعودی در جلد اول مروجالذهب، صفحه ۳۸۲، تحت عنوان « فی ذکر الاخبار عن بیوت النیران و غیرها» از آتشکدههای زردشتی یاد میکند از آن جمله از آتشکدهای در « دارابجرد » نام میبردومیگوید؛دراین تاریخ که سال۳۳۲هجری است آن آتشکده موجود است و مجوس آن اندازه که به آتش آن آتشکده احترام میگذارندوآنرا تعظیم و تقدیس میکنند آتش هیچ آتشکده دیگر را چنین تعظیم نمیکنند!
اینها همه میرساند که چنانکه گفتیم؛ ایرانیان تدریجا اسلام را پذیرفتهاند و اسلام تدریجا و مخصوصا در دورههای استقلال سیاسی ایران بر کیش زرتشتی غلبه کرده است!
عجیب این است که زرتشتیان در صدر اسلام که دوره سیادت سیاسی عرب است آزادی و احترام بیشتری داشتهاند از دورههای متأخرتر که خود ایرانیان حکومت را به دست گرفتهاند!
هر اندازه که ایرانیان مسلمان میشدنداقلیت زردشتی وضع نامناسبتری پیدامیکرد و ایرانیان مسلمان از اعراب مسلمان، تعصب بیشتری علیه زردشتیگری ابراز میداشتند وظاهرا همین تعصبات ایرانیان تازهمسلمان سبب شد که عدهای از زرتشتیان از ایران به هند مهاجرت کردند و اقلیت پارسیان هند را تشکیل دادند!
در اینجا بد نیست سخن مستر فرای نویسنده کتاب « میراث باستانی ایران » را از صفحه ۳۹۶ آن کتاب نقل کنیم. او میگوید:
« از منابع اسلامی چنین بر میآید که استخر در فارس که یکی از دو کانون آیین زرتشتی در ایران ساسانی(کانون دیگرش در شیز آذربایجان) بود در روزگار اسلام نیز همچنان شکوفان ماند! اندک اندک شبکه آتشگاهها با کمشدن زرتشتیان رو به کاستی نهاد.بااینهمه بیشترمردم فارس تاقرن دهم میلادی همچنان به آیین زرتشت وفادارماندندوپس ازآن تاروزگارکشورگشایی سلجوقیان در سده یازدهم باز گروه انبوهی زرتشتی در فارس میزیستند!
شرح جالبی از پیکار میان مسلمانان و زرتشتیان در شهر کازرون در زمان ابواسحاق ابراهیم بن شهریارالکازرونی که بنیانگذار یکی از فرقههای متصوفان است و در سال ۱۰۳۴ میلادی در گذشته است در دست داریم!
بسیاری از زرتشتیان به راهنمایی این شیخ به اسلام گرویدند، ولی از این کتاب(کتاب معجم البلدان یاقوت)ونیزازکتابهای دیگراسلامی چنین بر میآید که موقعیت زرتشتیان همچنان استوار بوده است!
عامل کازرون در روزگار آل بویه که از آنجا بر سراسر فارس فرمان میراند زرتشتی بود و خورشید نام داشت! وی در دیده فرمانروایی بویهی شیراز چنان پایگاه بلندی داشت که این شاهزاده بویهی فرمان داد تا شیخ کازرونی نزد او برود و سرزنشهای او را به سبب آشوبی که برای مسلمان کردن مردم بر پا کرده بود بشنود(ص ۱۱۷ – ۱۲۱) مسلمانان و زرتشتیان دو گروه عمده فارسی بودند و مسیحیان و یهود بسیار اندک بودند!
در صفحه ۳۹۹ مینویسد:
« هر چه بردامنه اندیشه های اسلامی افزوده میشدجنبشهای گوناگون مانندصوفی گری وشیعیگری رونق مییافت ودرنتیجه پناهگاهی برای ایرانیان که نمی توانستند از اندیشههای کوتاه وتوسعهنیافته زرتشتی پیروی کنندپدیدمیآمد.هنگامیکه فرمانروایان دیلمی ایران ، به تشیع گرویدند و بخشهای غربی ایران راازدست خلیفه بدر بردند و سرانجام درسال ۹۴۵ میلادی(۳۳۴ هجری)بر بغداد دست یافتند،آیین زرتشت رو به زوال نهاد!.
دیگر آل بویه اسلام و زبان عربی را برگزیدند؛ زیرا که این هر دو جنبه بین المللی گرفته بودوحال آنکه زرتشتیان به محلات مخصوص زرتشتینشین رانده شده بودند!
چنین مینمایدکه رویهم رفته آل بویه، شیعیمذهب در برابر پیروان مذهبهای دیگر مسامحه وبردباری پیشه کرده بودند؛زیراخلفای سنی وبسیاری ازگماشتگان رسمی سنی مذهب را بر سر کارها بر جای میگذاشتند؛ چنانکه گفتیم عامل زرتشتی کازرون نیز از جمله اینگونه کسان بود، اما آل بویه بیشتر دلبستگی به سنتهای عربی خاندان علی(ع) و فرهنگ اسلامی داشتند تا به سربلندیهای گذشته ایران، مثلا عضدالدوله یکی از پادشاهان آل بویه در سال ۹۵۵م / ۳۴۴ ه. دستور داد تا کتیبهای در تخت جمشید به عربی بکنند!
چه عاملی سبب شد که قرنها بعد از زوال سیادت سیاسی عرب، مردم ایران گرایش
بیشتری نسبت به اسلام نشان بدهند؟!
آیا جز جاذبه اسلام و سازگاری آن با روح ایرانی چیز دیگری در کار بوده است؟!
خودحکومتهای مستقل ایرانی که از لحاظ سیاسی دشمن حکومتهای عربی بودند بیش ازحکومتهای عربی پاسداراسلام ومؤیدومروج علمای اسلام ومشوق خدمتگزاران اسلام بودند،دانشمندان رادرتألیف وتصنیف کتابهای اسلام و در تعلیم علوم اسلامی کمک میکردند!
شور وهیجانی که ایرانیان نسبت به اسلام و علوم اسلامی در طول چهارده قرن اسلام حتی در دوقرن اول که سرجان ملکم انگلیسی نام آنها را «دو قرن سکوت» گذاشته است نشان دادند، هم ازنظراسلام بیسابقه بود وهم از نظر ایران، یعنی نه ملت دیگری غیر از ایران، آنقدر شور و هیجان و عشق و خدمت نسبت به اسلام نشان داده است ونه ایرانیان دردوره دیگری برای هدف دیگری، چه ملی و چه مذهبی، این قدر شور و هیجان نشان دادهاند!
ایرانیان پس از استقلال، بدون هیچ مزاحمتی میتوانستند آیین و رسوم کهن خود را احیا کنند، ولی نکردند، بلکه بیشتر به آن پشت کردندوباسلام روآوردند؛چراچون آنها اسلام را با عقل و اندیشه و خواستههای فطری خود سازگار میدیدند!
هیچگاه خیال تجدید آیین و رسومی را که سالها موجب عذاب روحی آنان بود در سر نمیپروراندند و این سنتی است که طبق شهادت تاریخ در طول این چهارده قرنی که اسلام به ایران آمده است همچنان باقی و پا برجاست، و اگر ملاحظه میکنید که افراد معدود معلومالهویه ای در این روزگار و احیانا زمانهای گذشته سخن از تجدید آیین و رسوم قدیم به میان آوردهاند، نباید آنها را به حساب ملت ایران آورد(۱۳) چه ایرانیان همانطور که پس از این نیز مفصلا شرح خواهیم داد بارها نشان دادهاند که از خود اعراب، اسلام را با روحیات خود سازگارتر دانستهاند و دلیل آن، اینهمه خدمات صادقانهای است که آنان در طول این چهارده قرن به اسلام و قرآن نمودهاند ؛خدماتی که بااخلاص وایمان عجیبی همراه بوده است و ما به یاری خدا در صفحات آینده شرح نسبتا جامعی پیرامون برخی از خدمات ارزنده آنان خواهیم داد تا همگان بدانند که ملت ایران چگونه با جان و دل آیین مسلمانی را پذیرفته و آن را موافق با عقل واندیشه وتنهاپاسخگوی خواستههای وجدانی خود دانسته است وهمین حقیقت است که ما را به یاد فرمایش پیغمبر اکرم(ص) میاندازد که فرمود:
« بخدا قسم من روزی رامیبینم که همین ایرانیان که شما برای اسلام با آنان میجنگید با شما بجنگند تا شما را مسلمان کنند».
دو جریان در ایران پیش آمده و سبب شده است که عدهای دانسته یا ندانسته مغالطه کنند و آنها را نوعی مقاومت و عکسالعمل مخالف از طرف ایرانیان در مقابل اسلام و لااقل در مقابل اعراب قلمداد کنند :
احیای زبان فارسی و دیگر مذهب تشیع!
از این رو لازم است ما در باره این دو پدیده که یکی به زبان رسمی ما مربوط است و دیگری به مذهب رسمی ما، تا آنجا که با این مسأله ارتباط دارد بحث و تحقیق نماییم.
پاورقی:
۱- جناب آقای عطاردی از فضلای بسیارباارزش وازمتتبعین ومطلعین و کتابشناسان عالیقدر هستند. بر بسیاری از نسخ کتب اسلامی در کتابخانههای مهم مخصوصا در هنددست یافتهاند که بیسابقه است وازهمه آنها عکسبرداری کردهاند کتابی مبسوط در باره رجال خراسان در دست تألیف دارند که شایدبالغ برچهل جلدبشود.ازخداوند ،توفیق بیشتر معظم له رامسألت مینماییم.
۲- ابن اثیردرکامل التواریخ،ج۲،ص۲۲۸گوید:وکانت رده الاسودأول رده فی الاسلام علی عهد رسول الله.
۳- پایان قسمت اول نوشته آقای عطاردی، قسمت دوم نوشته معظم له در بخش دوم کتاب ذکر خواهد شد. مأخذ و منابع این قسمت نیز در پایان آن قسمت خواهد آمد.
۴- نهج البلاغه،خطبه۱۴۸،این تعبیرراامیرالمؤمنین(ع)برای مؤمنین زمان رسول خدا آورده است.
۵- همانطور که اصحاب حضرت امام حسین(ع) با آن همه ایمانشان در مدت قلیلی به دست سپاهیان یزید کشته شدند. همین اعراب مسلمان در اروپا پیشروی کردند، اما پس از آنکه مقاومت شدیدی در برابرشان شد خواه ناخواه فتوحاتشان در اروپا متوقف گشت. پس معلوم میشود یکی از علل پیروزی مسلمانان این بود که مقاومت شدید و جدی در برابرآنها نمیشد ، بلکه در اثر نابسامانیهای داخلی کشورهای فتح شده، مقدمشان گرامی داشته میشد.
۶- این تخمین از سعید نفیسی است در کتاب تاریخ اجتماعی ایران.
۷- مرحوم محمد قزوینی دربیست مقاله آورده است که :«ایرانیان خائن و عربمآب آنوقت ازاولیای امور وحکام ولایات و مرزبانان اطراف به محض اینکه حس کردند که در ارکان دولت ساسانی تزلزل روی داده و قشون ایران در دو سه دفعه از قشون عرب شکست خورده اند،خودرابه دامان عربهاانداخته ونه تنها آنان را در فتوحاتشان کمک کردند و راه و چاه را به آنها نمودند، بلکه سرداران عرب را به تسخیر سایر اراضی که در قلمرو آنان بود و هنوز قشون عرب به آنها حمله نکرده بود دعوت کردند و کلید قلاع و خزائن را دو دستی به آنان تسلیم کردند به شرط اینکه عربها آنان را به حکومت نواحی باقی بگذارند.»!
مرحوم قزوینی این داستان را فقط به عنوان مذمت کسانی که به لشکراسلام راه وچاه نشان دادند نقل کرده است و حال آنکه باید دید چرا آنان دست از حکومت ساسانی کشیدند؟برای چه به کسانی که به قول ناسیونالیستهای ایرانی بیگانه بودند راه و چاه را نشان دادند؟! آیا این جز به خاطر آن بوده است که آنان ازدولت ساسانی وازآیینی که پشتیبان آن بود ناراضی بودند و آسایش خود را در پیروی از مسلمانان میدانستند؟!».
۸- دیباچهای بر رهبری صفحه. ۲۵۵
۹- دیباچه ای بر رهبری، صفحات ۲۶۷ -. ۲۷۰
۱۰- دیباچه ای بر رهبری صفحه.۲۷۲
۱۱- دیباچه ای بر رهبری صفحه. ۳۲۳
۱۲- تألیف مرحوم بدیعالزمان فروزانفر.
۱۳- خوشبختانه از آغاز اسلام تا کنون هر وقت کسانی به بهانه تجدید آیین و رسوم کهن ایران سروصدایی بهپا کرده اند، با عکسالعمل شدید ملت ایران روبرو گردیدهاند بهطوری که بهآفریدها و سنبادها و بابکها و مازیارها به دست کسانی چون ابومسلم و افشین ایرانی و سربازهای بیشمار همین کشور تار و مار شدند، ولی معلوم نیست چرا نغمهسازان استعماراین همه سرکوبکنندگان نهضتهای ضداسلامی را نادیده می گیرندوتنها کسانی چون بابک را به حساب ملت ایران میآورند، همان بابکی که وقتی میخواست بارمنستان فرارکندباوگفته شدهر جا بروی خانه خودت میباشد،چه تو زنها ودخترهای بیشماری راآبستن کردهای وازبسیاری ازآنان بچه داری.(کامل ابن اثیر)
منبع : http://www.sonnat.net/