شنبه , 14 تیر 1404
آخرین مطالب
خانه » آیا اسلام به ضرب شمشیر به ایران وارد شد؟

آیا اسلام به ضرب شمشیر به ایران وارد شد؟

« مدتی است که در عرصه‌های مختلف اطلاع‌رسانی به ویژه فضای مجازی از یک‌سو عده‌ای از عوامل قدرت‌های مخالف اسلام با به هم بافتن رطب و یابس در صدد مقابله با فرهنگ اسلامی بر آمده‌اند و از سوی دیگربرخی از افراد فریب‌خورده و سرخورده از بعضی نابسامانی‌ها و بی‌عدالتی‌ها و تعدی به حقوق مردم که ناشی از عملکرد سوء برخی از مدعیان اسلام می‌باشد،توهمات گروه اول را بازنشر می‌کنند و درنتیجه زمینه فریب برخی از ساده‌لوحان فراهم می‌آید.

از این رو در صدد برآمدم که به تنظیم برخی از حقایق تاریخی در زمینه علل گرایش ملت رشید و پرملکات ایران به اسلام بپردازم و آن را تقدیم دوستان گرامی کنم.دراین میان کتاب ارزشمندوگران‌سنگ «خدمات متقابل اسلام و ایران» متفکر بزرگ اسلامی، استاد «شهید مرتضی مطهری»(ره) را یکی از بهترین آثار در این زمینه یافتم که این بحث را در چند بخش تقدیم دوستان گرامی می‌کنم واز همه عزیزان می‌خواهم که درمواجهه بااین مباحث علمی و تاریخی جز به نیل به حقیقت و برهان و دلیل نیاندیشند و حساب اسلام را از مدعیان آن جدا کنند تا برخی پیش‌فرض‌های نادرست منبعث از بعضی بی‌عدالتی‌ها که رهزن اندیشه است، مانع نیل به حقیقت نشود».

آیا اسلام به ضرب شمشیر به ایران وارد شد؟
« مدتی است که در عرصه‌های مختلف اطلاع‌رسانی به ویژه فضای مجازی از یک‌سو عده‌ای از عوامل قدرت‌های مخالف اسلام با به هم بافتن رطب و یابس در صدد مقابله با فرهنگ اسلامی بر آمده‌اند و از سوی دیگربرخی از افراد فریب‌خورده و سرخورده از بعضی نابسامانی‌ها و بی‌عدالتی‌ها و تعدی به حقوق مردم که ناشی از عملکرد سوء برخی از مدعیان اسلام می‌باشد،توهمات گروه اول را بازنشر می‌کنند و درنتیجه زمینه فریب برخی از ساده‌لوحان فراهم می‌آید.

از این رو در صدد برآمدم که به تنظیم برخی از حقایق تاریخی در زمینه علل گرایش ملت رشید و پرملکات ایران به اسلام بپردازم و آن را تقدیم دوستان گرامی کنم.دراین میان کتاب ارزشمندوگران‌سنگ «خدمات متقابل اسلام و ایران» متفکر بزرگ اسلامی، استاد «شهید مرتضی مطهری»(ره) را یکی از بهترین آثار در این زمینه یافتم که این بحث را در چند بخش تقدیم دوستان گرامی می‌کنم واز همه عزیزان می‌خواهم که درمواجهه بااین مباحث علمی و تاریخی جز به نیل به حقیقت و برهان و دلیل نیاندیشند و حساب اسلام را از مدعیان آن جدا کنند تا برخی پیش‌فرض‌های نادرست منبعث از بعضی بی‌عدالتی‌ها که رهزن اندیشه است، مانع نیل به حقیقت نشود».

شكست ايرانيان از مسلمانان:

مسأله برخورد مسلمانان با دولت ايران و سرانجام پيروز شدن آنان بر حكومت ساسانی يكی از مسائلی بود كه عظمت و واقعيت اسلام رادرنظر ايرانيان بهتر جلوه‌گر میساخت.

در روزگاری كه مسلمانان بادولت ساسانی میجنگيدند كشور ايران با همه اغتشاشات و از هم پاشيدگي‌هایی كه داشت از نظر نظامی بسيار نيرومند بود!

ايران آن روزبامقايسه مسلمانان آن روزطرف نسبت نبود.درآن زمان دو قدرت درجه اول بر جهان حكومت میكرد؛ ايران و روم. ساير كشورها يا تحت‌الحمايه آن‌ها بودند يا باج‌گزار آن‌ها.

ايرانيان آن روزچه از نظر سربازواسلحه و وسایل جنگی وچه از نظر كثرت جمعيت، وچه ازنظرآذوقه و تجهيزات وامكانات ديگر، برتری فوق‌العاده‌‌ای نسبت به مسلمانان داشتند.

اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن روز در سطحی كه ايرانيان و روميان آشنا بودند، آشنا نبودند اعراب فنون جنگی را به طور كامل نمیدانستند لهذا احدی در آن زمان نمی‌توانست آن شكست عظيم ايران را به دست اعراب مسلمان پيش‌بينی كند.

در اين‌جا ممكن است گفته شود كه علت پيروزی مسلمانان شور ايمانی و هدف‌های روشن و ايمان و اعتقاد آن‌ها به رسالت تاريخی‌شان و اطمينان كامل به پيروزی و بالأخره ايمان و اعتقاد محكم آنان نسبت به خدا و روز جزا بود.

البته در اين‌كه اين حقيقت در اين پيروزی خيلی دخيل بوده است حرفی نيست،

فداكاري‌ها و جانبازي‌های آنان و سخنانی كه از آنان در آن اوقات باقی مانده نشان میدهدكه ايمان آنان به خداو قيامت و صدق رسالت نبی اكرم(ص) و رسالت تاريخی خودشان كامل بوده است،معتقدبوده‌اند جزخدارانبايدپرستش كردومللی را كه غيرخدا را به هر شكل و هر صورت پرستش میكنند بايد نجات داد، برای خود رسالتی قائل بوده‌اندكه توحيدالهی وعدل اجتماعی را برقرار كنند، طبقات مظلوم راازچنگ طبقات ستمگر رها سازند.

سخنانی كه در مواقع مختلف در مقام تشريح هدف‌های خود گفته‌اند نشان میدهد كه صددرصدآگاهانه گام برمیداشته‌اند و هدف مشخص و معينی داشته‌اند و واقعا به تمام معنی نهضتی را رهبری میكرده اند، واقعا آن‌چنان بوده اند كه علی(ع) توصيف میكند: «وحملوابصائرهم علی اسيافهم؛ همانابينش‌های روشن خويش رابردوش شمشيرهای خويش حمل میكردند.»!(4)

اما جيره‌خواران استعمار ناجوانمردانه نهضت اسلامی را در رديف حمله اسكندر و مغول قرار میدهند.

اين‌ها همه درست،ولی تنها قدرت روحی و ايمانی آنان كافی نبود كه چنين فتوحاتی نصيب آنها بشود،هرچه باشد محال است جمعيت كمی آن هم با آن شرايطی كه گفتيم بتواند با حكومتی هم‌چون حكومت ساسانی مقابله كندوآنرابكلی محوونابودسازد.(5)

جمعيت آن روزايران را در حدود 140 ميليون تخمين زده اند(6) كه گروه بی‌شماری

از آنان سرباز بودند و حال آن‌كه تمام سربازان اسلام درجنگ ايران و روم به شصت هزار نفر نمیرسيدند و وضع طوری بود كه اگر مثلا ايرانيان عقب‌نشينی میكردند اين جمعيت درميان مردم ايران گم میشدند،ولی بااينهمه چنان‌كه گفتيم حكومت ساسانی به دست همين عده [اندک] برای هميشه محو و نابود شد!

پس علت اساسی شكست ايران را در جای ديگری بايد جست‌جو كنيم.

ناراضی بودن مردم:

حقيقت اين است كه مهم‌ترين عامل شكست حكومت ساسانی را بايد ناراضی بودن ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف‌آميز آن زمان دانست.

اين نكته از نظر مورخين شرقی و غربی مسلم است كه رژيم حكومت و اوضاع اجتماعی و دينی آن روز به قدری فاسد و خراب بود كه تقريبا همه مردم از آن ناراضی بودند.

اين نارضايی ناشی از جريان‌های چند سال اخير بعد از خسرو پرويز نبود؛ زيرا اگر روح مردمی به اساس يك رژيم يا يك آيين خوشبين باشد نارضايی موقت سبب نمی‌شود كه هنگامی كه دشمن مشترك رو میآورد آن مردم نجنگند، بر عكس اگر روح ملی زنده باشد هر چند اوضاع ظاهر خراب باشد، در اين‌گونه مواقع ملت خود را جمع‌وجور میكند، اختلافات داخلی را كنار میگذارد،ويك‌دست به دفع دشمن مشترك میپردازد،هم‌چنان‌ كه نظير آنرادرتاريخ زياد ديده ايم.

معمولا هجوم دشمن سبب اتحاد بيشتر و از ميان رفتن اختلافات داخلی میشود، اما اين به شرطی است كه يك روح زنده در آن مملكت كه از مذهب يا حكومت آنان سرچشمه بگيرد وجود داشته باشد!

در عصر خودمان میبينيم كه اعراب با آن همه اختلافات و تفرقه ها كه در ميان‌شان هست واستعمارهم آنرا دامن میزند،وجوددشمن مشترك يعنی اسرائيل عامل وحدت آن‌ها شده است.

قوای آنان را تدريجا جمع و جور میكند، شعور آن‌ها را يك‌دست میكند، اين خود دليل است كه يك روح زنده در اين ملت وجود دارد.

اجتماع آن روز ايران يك اجتماع طبقاتی عجيبی بود با همه عوارض و آثاری كه در اين‌گونه اجتماعات هست، تا آن‌جا كه حتی آتشكده‌های طبقات مختلف با هم فرق داشت، فرض كنيد كه ميان ما مساجد اغنيا از مساجد فقرا جدا باشد چه روحی در مردم بيدار میشود؟!

طبقات بسته بود،هيچ‌كس حق نداشت ازطبقه‌ای وارد طبقه ديگر بشود، كيش و قانون آن روز هرگز اجازه نمی‌داد كه يك كفش‌دوز و يا كارگر بتواند با سواد بشود ، تعليم و تعلم تنها در انحصار اعيان زادگان و موبد زادگان بود!

دين زرتشت در اصل هر چه بود، به قدری در دست موبدها فاسد شده بود كه ملت باهوش ايران هيچ‌گاه نمی‌توانست از روی صميم قلب به آن عقيده داشته باشد وحتی آن‌چنان كه محققين گفته‌اند اگر هم اسلام در آن وقت به ايران نيامده بود مسيحيت تدريجا ايران را مسخر میكرد و زرتشتی‌گری را از ميان میبرد!

روشنفكران و باسوادان آن روز ايران، و هم‌چنين مراكز علمی و فرهنگی ايران آن روز را مسيحيان تشكيل میداده اند نه زردشتيان. زردشتيان آن‌چنان دچار غرور و تعصب‌های خشك و سنت‌های غلط بودند كه نمی‌توانستند در باره علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بينديشند! و در واقع مسيحيت بيش از زردشتی‌گری از ورود اسلام به ايران زيان ديد؛ زيرا زمينه بسيار مناسبی را از دست داد!

بی‌علاقگی مردم ايران نسبت به حكومت و دستگاه دينی و روحانيتشان، سبب میشد كه سربازان آنها درجنگهاباميل و رغبت عليه مسلمانان نجنگند و حتی در بسياری از موارد به آن‌ها كمك كنند!(7)

ادوارد براون، درجلداول تاريخ ادبيات ايران، صفحه299 میگويد:اين مسأله (آيااسلام به زوربه ايران تحميل شده ياايرانيان به رغبت اسلام راپذيرفته اند)راپروفسور آرنولد استاددارالفنون عليگره دركتاب نفيس خود درباره تعليمات اسلام به وجه بسيارخوبی ثابت نموده است.

آرنولدبه بي‌تابی موبدان بی‌گذشت زرتشتی اشاره میكندومیگويدموبدان نه تنها نسبت به علمای ساير اديان،بلكه دربرابركليه فرق مخالف ايران ومانويان ومزدكيان وعرفای مسيحی(گنوستيك)وامثالهم تعصب نشان میدادند و بدين سبب به شدت موردبي‌مهری و نفرت جماعات زيادی قرار گرفته بودند. رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پيروان ساير مذاهب و اديان سبب شد كه در باره آيين زرتشت و پادشاهانی كه از مظالم موبدان حمايت میكردندحس بغض وكينه شديددردل بسياری ازاتباع ايران برانگيخته شود واستيلای عرب بمنزله نجات و رهايی ايران از چنگال ظلم تلقی گردد!

ادوارد براون سپس به سخنان خود چنين ادامه میدهد: «… و مسلم است كه قسمت اعظم كساني كه تغيير مذهب دادند به طيب خاطر و به اختيار و اراده خودشان بود.

پس ازشكست ايران در قادسيه، فی‌المثل چهار هزار سرباز ديلمی(نزديك بحر خزر) پس از مشاوره تصميم گرفتند به ميل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. اين عده در تسخير جلولا به تازيان كمك كردندوسپس با مسلمين در كوفه سكونت اختيار كردند و اشخاص ديگر نيز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرويدند»!

قانون و آيين و حكومت ايران مقارن ظهور اسلام طوری بود كه قاطبه ملت ايران را وا میداشت برای متابعت از حكومت و آيين تازه‌ای خود را آماده كنند و به همين جهت بود كه وقتی ايران به دست مسلمانان فتح شدمردم ايران علاوه بر اين‌كه عكس ‌العمل مخالفی از خود نشان ندادند خود برای پيشرفت اسلام زحمات طاقت فرسايی كشيدند.

آقای دكتر صاحب الزمانی در كتاب ديباچه ای بر رهبری میگويند:«توده‌های مردم نه تنها در خود در برابر جاذبه جهان‌بينی و ايدئولوژی ضد تبعيض طبقاتی اسلام مقاومتی احساس نمی‌كردند، بلكه درست در آرمان آن، همان چيزی را می يافتند كه قرن‌ها به بهای آه و اشك و خون خريدار و جاننثار و مشتاق آن بودند و عطش آن را از قرن‌ها در خود احساس میكردند … .(8)

توده‌های نسل اول ايران در صدر اسلام، در برابر آرمان رهايی‌بخش آيين نو، نه تنها باشعارهای تبليغاتی مردم‌فريب خوش ظاهر بی باطن روبرونگشتند،نه تنهافقط پيامبر اسلام بارها تصريح كرده بود كه:«من انسانی همانندشماهستم.»!ويا«بين سياه حبشی وسيدقرشی جزبه پرهيزكاری وتقواتفاوتی وجودندارد.»! بلكه عملانيزروش حكومت خلفای راشدين به ويژه علی(ع)رادرحد خواب و خيال افسانه‌آميزی ، بی‌پيرايه تر از آنچه خود میخواستند و آرزويش را در دل داشتند ساده يافتند …!

يكی از حساس‌ترين لحظات برخورد اين دو جهان‌بينی برخورد سنت منحط ساسانی وآيين نواسلام رادربسيج علی اميرالمؤمنين(ع) هنگام لشكركشی به شام با كشاورزان آزادشده ايرانی شهر«انبار» بر ساحل فرات میيابيم. اين برخورد موجب تقرير يكی از شيواترين و تكان‌دهنده‌ترين خطبه‌های علی(ع) است كه از اين پيشوای بی‌نظيرتاريخ جهانداری و سياست ، برای هميشه برای عبرت رهبران آينده جهان بر جای مانده است…!

نيروی عراق به‌ سوی شام بسيج كرده بود، دهگانان شهر زيبای انبار بر ساحل فرات به آیين ايران قديم صف بسته بودند تا موكب همايون اميرالمؤمنين(ع)را استقبال كنند، چون نوبت رسيد پيش دويدند، علی(ع) را كه از سربازان ديگر امتيازی نداشت با هلهله و شادباش و شادی تلقی كردند.

آن پيشوای بزرگ از رسم تعظيم و تكريم ايرانيان نسبت به پيشوای خويش با بيانی پر لطف اين‌چنين انتقاد میكند: «… پروردگار متعال از اين عمل راضی نيست.»!

در نظر اميرالمؤمنين(ع) هم سخت ناپسند و مكروه است، احرار و آزادگان نيز هرگز به چنين ننگی تن در نمیدهند… فكر كنيدآيا خردمند خشم خداوند را به بهای مشقت و زحمت خويش خريدار است؟(9)

آقای دكتر صاحب الزمانی سپس چنين میگويد:اسلام نقطه عطفی رادرفلسفه رهبری توده ها به ميان كشيده بود” شبان”رابرای حراست “گله” میدانست ، نه گله را برای اطفاء خون آشامی شبان گرگ سيرت.

اسلام حماسه آزادی توده‌ها به‌شمار میرفت رهبر برای مردم يا مردم برای رهبر؟!

اين بود پرسش تازه‌ای كه اسلام در برابر فلسفه سياسی دنيای قديم و ايران ساسانی به وجود آورده بود! در جنگ‌های هفتصد ساله ايران و روم هيچ‌گاه چنين مسألهای در برابر تودهها مطرح نگشته بود!

سياست خودكامه هردوامپراطوری يكی بود؛ مردم برای رهبر، توده‌ها فدای طبقات ممتاز(10)… بارگاه بی‌پيرايه علی(ع) در كوفه قرار داشت و موالی و ايرانيان با آن تماس نزديك داشتند، سادگی آن را تنها به وصف نمي‌شنيدند، بلكه به رأی‌العين با ديدگان خويش به خوبی مي‌ديدند!

ازاينرواگرتوده‌های ستم‌ديده ايرانی بدين دعوت لبيك اجابت گفتندشگفتی ندارد!(11)

نفوذ آرام و تدريجی :

هر چه روزگار مي‌گذشت برعلاقه و ارادت ايرانيان نسبت به اسلام و بر هجوم روز افزون آنان به اسلام و ترك كيش‌ها و آيين‌های قبلی و آداب و رسوم پيشين افزوده می‌شد!

بهترين مثال، ادبيات فارسی است. هر چه زمان گذشته است تأثير اسلام و قرآن و حديث در ادبيات فارسی بيشتر شده است! نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتی حكمای قرون ششم و هفتم به بعد بيشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حكمای قرون سوم و چهارم. اين حقيقت از مقايسه آثار رودكی و فردوسی با آثار مولوی و سعدی و نظامی و حافظ و جامی كاملا هويداست!

در مقدمه كتاب «احاديث مثنوی»(12) پس از آن‌كه میگويد: «از قديم‌ترين عهد، تأثير مضامين احاديث در شعر پارسی محسوس است»، و به اشعاری از رودكی استشهاد میكند، میگويد:

« ازاواخرقرن چهارم كه فرهنگ اسلامی انتشارتمام يافت ومدارس درنقاط مختلف تأسيس شد و ديانت اسلام بر ساير اديان غالب آمد و مقاومت زرتشتيان در همه بلاد ايران با شكست قطعی و نهايی مواجه گرديد و فرهنگ ايران به صبغه اسلامی جلوه‌گری آغاز نهاد و پايه تعليمات بر اساس ادبيات عربی و مبانی دين اسلام قرار گرفت، بالطبع توجه شعرا و نويسندگان به نقل الفاظ و مضامين عربی فزونی گرفت و كلمات و امثال و حكم پيشينيان(قبل از اسلام) در نظم و نثر كمتر می‌آمد؛ چنان‌كه به حسب مقايسه در سخن دقيقی و فردوسی و ديگر شعرای عهد سامانی و اوائل عهد غزنوی نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حكم وی بيشتر ديده میشود، تا در اشعار عنصری وفرخی ومنوچهری كه دراواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم می‌زيسته‌اند، نيز تاريخ نشان میدهد كه هر چه استقلال سياسی ايرانيان بيشتر شده اقبال آن‌ها به معنويات و واقعيات اسلام فزونی يافته است!

طاهريان و آل بويه و ديگران كه نسبتا استقلال سياسی كاملی داشتند، هرگز به فكر اين نيفتادند كه اوستا را دوباره زنده كنند و دستورات آن را سرمشق زندگی خود قرار دهند، بلكه بر عكس با تلاش‌های پيگير برای نشر حقايق اسلامی كوشش میكردند!

ايرانيان پس از صد سال كه از فتح ايران به دست مسلمانان گذشت، نيروی نظامی عظيمی به وجود آوردند دستگاه خلافت اموی دراثراجحافات وانحرافات از تعليمات اسلامی مورد بي‌علاقگی عموم مسلمانان به جز اعرابی كه روی تعصب عربی گام بر میداشتند واقع شد. ايرانيان با قدرت و نيروی خود توانستندخلافت راازخاندان اموی به خاندان عباسی منتقل كنند!

قطعا در آن زمان اگر میخواستند حكومت مستقل سياسی تشكيل دهند و يا آيين كهن خويشتن را تجديد كنند، برای آنان كاملا مقدور بود، ولی در آن وقت نه به فكر تأسيس حكومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادندو نه به فكر تجديد آيين كهن و دور افكندن آيين جديد تا آن وقت تصور مي‌كردند با تغيير خلافت از دودمانی به دودمان ديگر میتوانند به آرزوی خود كه زندگی در ظل يك حكومت دينی اسلامی در پرتو قرآن كريم بود نايل گردند!

تا آن كه دوره بنی‌العباس پيش آمد و از دودمان عباسی نيز ناراضی شدند در دوره بنی عباس جنگ ميان طاهر بن‌ الحسين و سپاه ايرانی به طرفداری از «مأمون» از يك طرف، و علی بن عيسی و سپاهيان عرب به طرفداری «امين» از طرف ديگر واقع شد. غلبه طاهر بن الحسين بر سپاهيان طرفدار «امين» بار ديگر نشان داد كه قدرت نظامی در اختيار ايرانيان است، در عين حال در اين موقع نيز ايرانيان نه به فكر استقلال سياسی افتادند و نه به فكر اين‌كه دين اسلام را كنار بگذارند!

ايرانيان هنگامی به فكر استقلال سياسی افتادند كه از حكومت‌های عربی و اين‌كه آن‌ها يك حكومت واقعا اسلامی باشند صد در صد مأيوس شدند!

اما در عين حال تنها به استقلال سياسی قناعت كردند و نسبت به آيين مقدس اسلام سخت وفادار ماندند! اغلب ايرانيان در دوره استقلال سياسی ايران مسلمان شده اند!

استقلال سياسی ايران ازاوایل قرن سوم هجری شروع شدوتاآن وقت هنوزبسياری از

مردم ايران به كيش‌ها و آيين‌های قديم از قبيل زرتشتی و مسيحی و صابی و حتی بودايی باقی بودند!

سفرنامه هايی كه در قرون سوم و چهارم نوشته شده حكايت میكند كه تا آن زمان‌ها در ايران آتشكده‌ها و كليساهای فراوان وجود داشته است، بعدها كم كم از عدد آن‌ها كاسته شده و جای آن‌ها را مساجد گرفته است!

تاريخ‌نويسان اسلامی خاندان‌های چندی را از ايرانيان نام میبرند كه تا قرن‌های دوم و سوم، بلكه تا قرن چهارم هجری هم‌چنان به دين زرتشت باقی بوده اندودراجتماع مسلمانان محترم میزيسته‌اند و سپس آن دين را ترك كرده اند!

میگويند: سامان، جد اعلای سامانيان كه از احفاد سلاطين ساسانی است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم، و جد اعلای خاندان قابوس كه آن‌ها نيز حكومت و فرمانروايی يافتند در قرن سوم، و مهيار ديلمی شاعر زبردست و معروف ايرانی در اواخر قرن چهارم هجری به دين اسلام گرويدند!

مردم طبرستان و قسمت‌های شمالی ايران تا سيصد سال پس از هجرت، هنوز دين جديد را نشناخته بودند و با دولت خلفا به دشمنی بر میخاستند!

بيشترمردم كرمان درتمام مدت خلافت اموي‌ها زردشتی ماندندودر روزگار استخری (صاحب كتاب المسالك و الممالك) زردشتيان فارس اكثريت را تشكيل میداده اند!

مقدسی صاحب كتاب «احسن التقاسيم» نيز كه از مورخان و جغرافی‌نويسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ايران مسافرت كرده است در صفحه 39 و420 و 429 كتاب خود از زردشتيان فارس و نفوذ بسيار آن‌ها و احترام آن‌ها نزد مسلمانان كه از ساير اهل ذمه محترم‌تر بوده‌اند ياد كرده است!

بنا به گفته اين مورخ در جشن‌های زردشتيان درآن وقت همه بازارهای شهر را آذين می‌بسته‌اندودرعيدهای نوروز و مهرگان مردم شهردرسرور و شادی باايشان هماهنگ میشده‌اند!

مقدسی در صفحه 323 احسن‌التقاسيم راجع به مذهب اهل خراسان میگويد:

«در آن‌جا يهودی بسيار است و مسيحی كم و اصنافی از مجوس در آن‌جا هستند.»

مسعودی مورخ اسلامی متوفی در نيمه اول قرن چهارم كه او نيز به ايران مسافرت كرده است و با اين‌كه ايرانی نيست به تاريخ ايران و آثار ايران علاقه خاصی نشان میدهد، در كتاب «التنبيه و الاشراف» صفحه 91 و 92 از خاندان محترمی از مردم اصطخر نام میبرد كه كتاب تاريخ جامعی از دوره ساسانيان در دست داشته‌اند و مسعودی از آن كتاب استفاده كرده است.

مسعودی حتی نام موبد زمان خود را میبرد، معلوم میشود موبد زردشتيان به اعتبار عده فراوان زردشتی شخصيت ممتازی به شمار میآمده است!

مسعودی در جلد اول مروج‌الذهب، صفحه 382، تحت عنوان « فی ذكر الاخبار عن بيوت النيران و غيرها» از آتشكده‌های زردشتی ياد میكند از آن جمله از آتشكده‌ای در « دارابجرد » نام میبردومیگويد؛دراين تاريخ كه سال332هجری است آن آتشكده موجود است و مجوس آن اندازه كه به آتش آن آتشكده احترام میگذارندوآنرا تعظيم و تقديس میكنند آتش هيچ آتشكده ديگر را چنين تعظيم نمی‌كنند!

اين‌ها همه میرساند كه چنان‌كه گفتيم؛ ايرانيان تدريجا اسلام را پذيرفته‌اند و اسلام تدريجا و مخصوصا در دوره‌های استقلال سياسی ايران بر كيش زرتشتی غلبه كرده است!

عجيب اين است كه زرتشتيان در صدر اسلام كه دوره سيادت سياسی عرب است آزادی و احترام بيشتری داشته‌اند از دوره‌های متأخرتر كه خود ايرانيان حكومت را به دست گرفته‌اند!

هر اندازه كه ايرانيان مسلمان میشدنداقليت زردشتی وضع نامناسب‌تری پيدامیكرد و ايرانيان مسلمان از اعراب مسلمان، تعصب بيشتری عليه زردشتيگری ابراز میداشتند وظاهرا همين تعصبات ايرانيان تازه‌مسلمان سبب شد كه عده‌ای از زرتشتيان از ايران به هند مهاجرت كردند و اقليت پارسيان هند را تشكيل دادند!

در اين‌جا بد نيست سخن مستر فرای نويسنده كتاب « ميراث باستانی ايران » را از صفحه 396 آن كتاب نقل كنيم. او مي‌گويد:

« از منابع اسلامی چنين بر میآيد كه استخر در فارس كه يكی از دو كانون آیين زرتشتی در ايران ساسانی(كانون ديگرش در شيز آذربايجان) بود در روزگار اسلام نيز هم‌چنان شكوفان ماند! اندك اندك شبكه آتشگاه‌ها با كم‌شدن زرتشتيان رو به كاستی نهاد.بااين‌همه بيشترمردم فارس تاقرن دهم ميلادی همچنان به آيين زرتشت وفادارماندندوپس ازآن تاروزگاركشورگشايی سلجوقيان در سده يازدهم باز گروه انبوهی زرتشتی در فارس میزيستند!

شرح جالبی از پيكار ميان مسلمانان و زرتشتيان در شهر كازرون در زمان ابواسحاق ابراهيم بن شهريارالكازرونی كه بنيان‌گذار يكی از فرقه‌های متصوفان است و در سال 1034 ميلادی در گذشته است در دست داريم!

بسياری از زرتشتيان به راهنمايی اين شيخ به اسلام گرويدند، ولی از اين كتاب(كتاب معجم البلدان ياقوت)ونيزازكتابهای ديگراسلامی چنين بر میآيد كه موقعيت زرتشتيان هم‌چنان استوار بوده است!

عامل كازرون در روزگار آل بويه كه از آن‌جا بر سراسر فارس فرمان میراند زرتشتی بود و خورشيد نام داشت! وی در ديده فرمانروايی بويهی شيراز چنان پايگاه بلندی داشت كه اين شاهزاده بويهی فرمان داد تا شيخ كازرونی نزد او برود و سرزنش‌های او را به سبب آشوبی كه برای مسلمان كردن مردم بر پا كرده بود بشنود(ص 117 – 121) مسلمانان و زرتشتيان دو گروه عمده فارسی بودند و مسيحيان و يهود بسيار اندك بودند!

در صفحه 399 مینويسد:

« هر چه بردامنه انديشه های اسلامی افزوده میشدجنبش‌های گوناگون مانندصوفي گری وشيعيگری رونق میيافت ودرنتيجه پناهگاهی برای ايرانيان كه نمی ‌توانستند از انديشه‌های كوتاه وتوسعه‌نيافته زرتشتی پيروی كنندپديدمیآمد.هنگامیكه فرمانروايان ديلمی ايران ، به تشيع گرويدند و بخشهای غربی ايران راازدست خليفه بدر بردند و سرانجام درسال 945 ميلادی(334 هجری)بر بغداد دست يافتند،آيين زرتشت رو به زوال نهاد!.

ديگر آل بويه اسلام و زبان عربی را برگزيدند؛ زيرا كه اين هر دو جنبه بين المللی گرفته بودوحال آن‌كه زرتشتيان به محلات مخصوص زرتشتی‌نشين رانده شده بودند!

چنين می‌نمايدكه رویهم رفته آل بويه، شيعی‌مذهب در برابر پيروان مذهب‌های ديگر مسامحه وبردباری پيشه كرده بودند؛زيراخلفای سنی وبسياری ازگماشتگان رسمی سنی ‌مذهب را بر سر كارها بر جای میگذاشتند؛ چنان‌كه گفتيم عامل زرتشتی كازرون نيز از جمله اين‌گونه كسان بود، اما آل بويه بيشتر دل‌بستگی به سنت‌های عربی خاندان علی(ع) و فرهنگ اسلامی داشتند تا به سربلندیهای گذشته ايران، مثلا عضدالدوله يكی از پادشاهان آل بويه در سال 955م / 344 ه. دستور داد تا كتيبه‌ای در تخت جمشيد به عربی بكنند!

چه عاملی سبب شد كه قرن‌ها بعد از زوال سيادت سياسی عرب، مردم ايران گرايش

بيشتری نسبت به اسلام نشان بدهند؟!

آيا جز جاذبه اسلام و سازگاری آن با روح ايرانی چيز ديگری در كار بوده است؟!

خودحكومت‌های مستقل ايرانی كه از لحاظ سياسی دشمن حكومت‌های عربی بودند بيش ازحكومتهای عربی پاسداراسلام ومؤيدومروج علمای اسلام ومشوق خدمتگزاران اسلام بودند،دانشمندان رادرتأليف وتصنيف كتاب‌های اسلام و در تعليم علوم اسلامی كمك میكردند!

شور وهيجانی كه ايرانيان نسبت به اسلام و علوم اسلامی در طول چهارده قرن اسلام حتی در دوقرن اول كه سرجان ملكم انگليسی نام آن‌ها را «دو قرن سكوت» گذاشته است نشان دادند، هم ازنظراسلام بی‌سابقه بود وهم از نظر ايران، يعنی نه ملت ديگری غير از ايران، آن‌قدر شور و هيجان و عشق و خدمت نسبت به اسلام نشان داده است ونه ايرانيان دردوره ديگری برای هدف ديگری، چه ملی و چه مذهبی، اين قدر شور و هيجان نشان داده‌اند!

ايرانيان پس از استقلال، بدون هيچ مزاحمتی میتوانستند آيين و رسوم كهن خود را احيا كنند، ولی نكردند، بلكه بيشتر به آن پشت كردندوباسلام روآوردند؛چراچون آنها اسلام را با عقل و انديشه و خواسته‌های فطری خود سازگار میديدند!

هيچ‌گاه خيال تجديد آيين و رسومی را كه سال‌ها موجب عذاب روحی آنان بود در سر نمی‌پروراندند و اين سنتی است كه طبق شهادت تاريخ در طول اين چهارده قرنی كه اسلام به ايران آمده است هم‌چنان باقی و پا برجاست، و اگر ملاحظه میكنيد كه افراد معدود معلوم‌الهويه ای در اين روزگار و احيانا زمان‌های گذشته سخن از تجديد آيين و رسوم قديم به ميان آورده‌اند، نبايد آن‌ها را به حساب ملت ايران آورد(13) چه ايرانيان همان‌طور كه پس از اين نيز مفصلا شرح خواهيم داد بارها نشان داده‌اند كه از خود اعراب، اسلام را با روحيات خود سازگارتر دانسته‌اند و دليل آن، اين‌همه خدمات صادقانه‌ای است كه آنان در طول اين چهارده قرن به اسلام و قرآن نموده‌اند ؛خدماتی كه بااخلاص وايمان عجيبی همراه بوده است و ما به ياری خدا در صفحات آينده شرح نسبتا جامعی پيرامون برخی از خدمات ارزنده آنان خواهيم داد تا همگان بدانند كه ملت ايران چگونه با جان و دل آيين مسلمانی را پذيرفته و آن را موافق با عقل وانديشه وتنهاپاسخگوی خواسته‌های وجدانی خود دانسته است وهمين حقيقت است كه ما را به ياد فرمايش پيغمبر اكرم(ص) میاندازد كه فرمود:

« بخدا قسم من روزی رامیبينم كه همين ايرانيان كه شما برای اسلام با آنان میجنگيد با شما بجنگند تا شما را مسلمان كنند».

دو جريان در ايران پيش آمده و سبب شده است كه عده‌ای دانسته يا ندانسته مغالطه كنند و آن‌ها را نوعی مقاومت و عكس‌العمل مخالف از طرف ايرانيان در مقابل اسلام و لااقل در مقابل اعراب قلمداد كنند :

احيای زبان فارسی و ديگر مذهب تشيع!

از اين رو لازم است ما در باره اين دو پديده كه يكی به زبان رسمی ما مربوط است و ديگری به مذهب رسمی ما، تا آن‌جا كه با اين مسأله ارتباط دارد بحث و تحقيق نمایيم.

پاورقی:

1- جناب آقای عطاردی از فضلای بسيارباارزش وازمتتبعين ومطلعين و كتابشناسان عالي‌قدر هستند. بر بسياری از نسخ كتب اسلامی در كتابخانه‌های مهم مخصوصا در هنددست يافته‌اند كه بی‌سابقه است وازهمه آن‌ها عكسبرداری كرده‌اند كتابی مبسوط در باره رجال خراسان در دست تأليف دارند كه شايدبالغ برچهل جلدبشود.ازخداوند ،توفيق بيشتر معظم له رامسألت مینماييم.

2- ابن اثيردركامل التواريخ،ج2،ص228گويد:وكانت رده الاسودأول رده فی الاسلام علی عهد رسول الله.

3- پايان قسمت اول نوشته آقای عطاردی، قسمت دوم نوشته معظم له در بخش دوم كتاب ذكر خواهد شد. مأخذ و منابع اين قسمت نيز در پايان آن قسمت خواهد آمد.

4- نهج البلاغه،خطبه148،اين تعبيررااميرالمؤمنين(ع)برای مؤمنين زمان رسول خدا آورده است.

5- همان‌طور كه اصحاب حضرت امام حسين(ع) با آن همه ايمانشان در مدت قليلی به دست سپاهيان يزيد كشته شدند. همين اعراب مسلمان در اروپا پيشروی كردند، اما پس از آن‌كه مقاومت شديدی در برابرشان شد خواه ناخواه فتوحاتشان در اروپا متوقف گشت. پس معلوم میشود يكی از علل پيروزی مسلمانان اين بود كه مقاومت شديد و جدی در برابرآنها نمیشد ، بلكه در اثر نابساماني‌های داخلی كشورهای فتح شده، مقدمشان گرامی داشته میشد.

6- اين تخمين از سعيد نفيسی است در كتاب تاريخ اجتماعی ايران.

7- مرحوم محمد قزوينی دربيست مقاله آورده است كه :«ايرانيان خائن و عرب‌مآب آن‌وقت ازاوليای امور وحكام ولايات و مرزبانان اطراف به محض این‌كه حس كردند كه در اركان دولت ساسانی تزلزل روی داده و قشون ايران در دو سه دفعه از قشون عرب شكست خورده اند،خودرابه دامان عربهاانداخته ونه تنها آنان را در فتوحاتشان كمك كردند و راه و چاه را به آن‌ها نمودند، بلكه سرداران عرب را به تسخير ساير اراضی كه در قلمرو آنان بود و هنوز قشون عرب به آن‌ها حمله نكرده بود دعوت كردند و كليد قلاع و خزائن را دو دستی به آنان تسليم كردند به شرط اين‌كه عرب‌ها آنان را به حكومت نواحی باقی بگذارند.»!

مرحوم قزوينی اين داستان را فقط به عنوان مذمت كسانی كه به لشكراسلام راه وچاه نشان دادند نقل كرده است و حال آن‌كه بايد ديد چرا آنان دست از حكومت ساسانی كشيدند؟برای چه به كسانی كه به قول ناسيوناليستهای ايرانی بيگانه بودند راه و چاه را نشان دادند؟! آيا اين جز به خاطر آن بوده است كه آنان ازدولت ساسانی وازآيينی كه پشتيبان آن بود ناراضی بودند و آسايش خود را در پيروی از مسلمانان میدانستند؟!».

8- ديباچهای بر رهبری صفحه. 255

9- ديباچه ای بر رهبری، صفحات 267 -. 270

10- ديباچه ای بر رهبری صفحه.272

11- ديباچه ای بر رهبری صفحه. 323

12- تأليف مرحوم بديع‌الزمان فروزانفر.

13- خوشبختانه از آغاز اسلام تا كنون هر وقت كسانی به بهانه تجديد آيين و رسوم كهن ايران سروصدايی به‌پا كرده اند، با عكس‌العمل شديد ملت ايران روبرو گرديده‌اند به‌طوری كه به‌آفريدها و سنبادها و بابكها و مازيارها به دست كسانی چون ابومسلم و افشين ايرانی و سربازهای بی‌شمار همين كشور تار و مار شدند، ولی معلوم نيست چرا نغمه‌سازان استعماراين همه سركوب‌كنندگان نهضت‌های ضداسلامی را ناديده می گيرندوتنها كسانی چون بابك را به حساب ملت ايران میآورند، همان بابكی كه وقتی میخواست بارمنستان فراركندباوگفته شدهر جا بروی خانه خودت میباشد،چه تو زنها ودخترهای بی‌شماری راآبستن كرده‌ای وازبسياری ازآنان بچه داری.(كامل ابن اثير)

منبع : http://www.sonnat.net/

خبرنامه آرمان مهدویت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*