مقایسه میان آیین زرتشت و ادیان جهان– ضعف بنیان و سستی بنیادین آئین زرتشت، تـنها ازجـنبه مقایسه کلّی آن با سایرادیان وآئینهای جهان، برای هر پژوهشگر بیـطرف،کافی است.ماشاهدیم که بنیاد دین وآئین مسیحیت، با تولّد عیسی مسیح(ع)در بیت لحم – در۱۰ کیلومتری جنوب اورشلیم یا بیت المقدس – نهاده شد وبا این وجود،آنقدرجهانی وعالمگیر شد که اکثر اهل اروپا و آمریکا را تابع خود ساخته وبه قلمرو جغرافیائی ایشان نفوذ کرد.
آری، هر چند آئین مسیحیت نیز دستخوش تحریف وجعل و دستکاری و تخریب کشیشان کلیسا شده واثری ازحقیقت آن باقی نیست، و لیکن گسترش چشمگیر آن ، به سبب جوهرۀ الهی و حقیقی اصل آن بـود ؛ وکسی مردم اروپا یاآمریکا را مجبور به پذیرش آن نکرده بود.
دین مبین اسلام نیز از شهر مکه سرچشمه الهی و حقـیـقی خود را یافـته و چونان برق درخشانی به اقصَی نِقاط گیتی تسرّی وگسترش یافت؛ بی آنکه مردم دیگر کشورها را به پذیرش خود مجبورکند؛ هر چند زرتشتیان دروغ پرداز، ادّعا دارند که دین اسلام به زورعرب وارد سرزمین ایران شده ودر این رابطه تا توانسته اند دروغ درمتون تاریخی وملی ما داخل کرده اند !
از اسلام ومسیحیت که بگذریم، دین یهود هرچند منشأ وجوهرۀ الهی و حقیقی داشته، لیکن چون آن نیز دستخوش تحریفات شدید وگسترش ونشـرخرافات و اکاذیب شد، و مهم تر این که: یهودیان معتقدند که نباید برای دین یهود تبلیغ شـود، چون – به زعم ایشان – اگر یهودی فراوان شود، جای آنها دربهشت تنگ خواهد شد(!)،مجموع اینگونه موهومات به اضافه ممنوعیت تبلـیغ دردین یهود، سبب انزوای این آئین – البته نه به اندازه انـزوای آئین زرتشت – شـده اسـت. و خدای را سپاس که یهودیان حق تبلیغ دین خود را ندارند! حتی آئین بودائی که آکنده ازخرافات وموهـومات – البته نه به اندازه آئین زرتشت – هست،بازهم توانسته میلیونها نفر ازچین و ژاپن و دیگر مناطق خارج از محدوده جغرافیائی خود در هندوستان راجذب خود نموده و در قلب های آنها رخنه کند!
حال،می رسیم به آئین زرتشت؛ دینی که کمترین جذابیّتی برای غیر ایرانی ها نداشته است! زیرا جوهره آن ملی وناسیونالیستی است ، نه جهانی و نه با منشأ الهی! دینی است که براساس باورهای افسانه ای و اسطوره ای یک ملت خرافه پرست و عقب افتاده و مغرور و خودبین ، مبتنی بر اصول و قواعد ناسیونالیسم ایرانی نژادپرست کهن، جعل وتنظیم شده ، که همواره مانند بیمار اسکیزوفرنی (جنون جوانی)، به غیر خود بدبین بوده و تمامی جهان را بدخواه و دشمن خود می پنداشته و هنوز می پندارد ! و تـمامی فضائل دیگران را به خودش نسبت داده و تمامی رذائل و عقب ماندگی هـایـش را به دیگران نسبت میدهد! این است صفت یک بیماراسکیزوفرنی دچار توهم و ترس” فـوبی”!
پرمسلّم است که دینی این چنینی، دردنیا همواره درکمال انزوا است و مبانی صرفاً ناسیونالیستی آن، مانع ازگسترش آن، خارج از مرزهای ایران کهن شده و امروز نیز تنها “چندین هزار نفر” را درداخـل یاخارج کشور، به خود سرگرم ساخته است! که آنها نیز یا توسری خورده هستند و یا در مهاجرت و دربه دری به سر می برند ، و رمز و راز بقاء ایشان، تنهـا درهمین دروغ پردازی ها،گنده گوئی ها، و مُهمَل بافی ها است! به راستی، دینی این چنینی، با گسترش روز افزون آگاهی و توسعه و ارتباطات جهانی -که بامبانی ناسیونالیسم ضدّیت دارد – محکوم به نابودی است!
منبع :
http://zartosht3000.persianblog.ir